اين مقاله نياز به ويرايش و گسترش دارد! از آنجا که واژۀ آريا مفهوم نژادی ندارد. اين مقاله اشکال دارد و بايد از بخش ديدگاه پانايرانيستها جدا شود.
- …
- …
- …
- ...
- ...
- ...
- ...
- ...
- ...
- ...
- ...
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[...] [...]
آريا (Aria)، واژهيی که در زبانهای ســانسکريت، اوســتايی و پارســی باســتان به ترتيب به گونههای "اريه" (ariya)، "ايريه" (arya) و "آريا" (airya) به کار رفته اســت،[۱] نام قومی است از شاخهی شرقی اقوام هندواروپايی که ريشه مشترک ملل اروپايی و آريايی (هندی و ايرانی) است.[٢] همچنان اين واژه اسم مکان است، و کهنترين نام استان هرات در افغانستان میباشد.[٣] [↑] …
هردوت در فهرست نام اقوامی که در لشگر خشايارشاه (۴٨٠ ق.م) در جنگ با يونان شرکت داشتند از پارسيان، مادها، آشوریها، باختريان، هنديان، آرياها، خزرها، عربها، ... نام میبرد.[هردوت، ٧/٦٢-٦٩]
"آريايی" که در زبانهای "هند و آريايی" به شکل "ايريه" و "آريه" و "آريا"، آمده و به معنای "آزاده" و "نجيب" است، نامی است که نياکان هندوها و مردمان آريايیتبار افغانستان و ايران کنونی به خود میدادند.
کلمه آريا (اريه) که در ريشهی واژههای اوستايی "ايرينه" (airyana) به معنی "آريايی" يا "ايرانی" و "ايرينه ويجه" (airyana vaejeh نخستين سرزمين آريايیها) ديده میشود، در نوشتارها به معنی "نجيب"، "اصيل" و "آزاده" به کار رفته است. چنان که داريوش بزرگ هخامنشی در نبشتههای "نقش رستم" و "شوش" از خود چنين ياد کرده است:
- "من داريوش هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمينهای همه نژاد، شاه در اين بوم (زمين) بزرگ و پهناور، پسر ويشتاسپ هخامنشی، پارسی، پسر پارسی، آريايی، از تبار آريايی."
اريه، ايريه رفته رفته به صورت "اير" دگرگون شده و با پسوند نسبت پهلوی ik و يا ic به شكل نام "اريك" در ارمنی و ايرج در پهلوی و فارسی در آمده است.
قوم آريا شاخهی از نژاد سفيد (هند و اروپايی) هستند که ريشه مشترک ملل اروپايی، هندی و آريايی است. اين قوم لقب آريا را در برابر اقوامی که در سرزمينهای مختلف مغلوب و مقهور کردند، به خود دادند. مکان اصلی قوم آريا که از آنجا به اقطار جهان هجرت کردند، مورد اتفاق دانشمندان نيست، بعضی ترکستان و عدهای خوارزم و برخی شمال اروپا را منشأ اين قوم شناختهاند. [فليسين شاله، تاريخ مختصر اديان بزرگ، ص ۶٨]
گروههای آريايی، پيش از آن که هند را متصرف شوند و يا ايران کنونی را اشغال کنند، حدود دو هزار سال پيش از ميلاد مسيح، در شمال افغانستان میزيستند و سپس آنها در قرن شانزدهم پيش از ميلاد نواحی جنوب هندوکش و شمال غربی هند را به دست آوردند و اندکی بعد به پنجاب تسلط يافتند.
پيرنيا مشيرالدوله در جلداوّل ايران باستان مینويسد: "آريائيهای هندوايرانی ... از آسيای ميانه مهاجرت كرده به باختر آمدند و از آن پس شعبه شعبه شدند. شعبه هندی به هندوكش و دره پنجاب و شعبه ايرانی به طرف جنوب و غرب فلات ايران آمدند."[*]
"تنها مورد استعمال مجاز اصطلاح آریایی در باره اقوامی است که در ازمنه باستانی خود، خویشتن را آریا مینامیدند. هندیان و پارسیان و مادها و اسکیتها و آلانها و اقوام ایرانی زبان آسیای میانه خود را آریا میخواندند" [ا. م. دیاکونوف، "تاریخ ماد"، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳٨۰، ص ۱٤٢، سطرهای ۵ تا ٩، و یادداشتهای ۱٢ تا ۱٧ ص ٨٢-٤٨۱].
اقوام آریایی که فلات گسترده ایران را برای مسکن خود انتخاب نمودند به گروههای مختلف تقسیم شدند که نام برخی از آنان در اوستا آمده است؛ مانند: "باکتریان" که در دامنههای شمالی هندوکش تا کنار جیحون که همان بلخ امروزی در افغانستان است، "سغدیان" در ناحیه کوهستانی میان جیحون و سیحون، "خوارزمیان" در گستره خیوه، "ماژگیان" در کنار رود مارگوس یا مرغاب که بیشتر در گستره مرو واقع در ترکمنستان کنونی است، "آریانها" در مجاورت رود هریرود (آریوس)، "درانگیان" در شمال غربی افغانستان کنونی، "آراخوتیان" در ناحیه رود هلمند و شاخههای آن در اطراق قندهار در افغانستان کنونی و ... میزيستند.
در فرهنگ دهخدا آمده است آری یا آریا نام ایالات قدیم ایران بوده است و نام کرسی آن در قدیم آرتا کوآنا بوده است. اسکندر گجستک شهری به نام اسکندریه آره ایا در کنار رود هریرود بنا کرد. (در اطراف هرات امروزی)[*]
بنا بر دادههای تاریخی، باستانی و زبانشناسی و نژادشناسی در گذشتههای دور مردمانی از نژاد سپید در سرزمینهای شمالی افغانستان و آسيای مرکزی (شمالشرقی فلات ایران) زندگی میکردند که بعدها با گسترش جمعیت و عوامل دیگر محدودهی زندگی خود را گسترش دادند و در سرزمینهای دیگری نیز نشیمن یافتند. بنا بر تاریخ منظوم آريايیان در شاهنامه، فریدون پادشاه آريايی جهان را میان سه فرزند خود یعنی سلم و تور و ایرج تقسیم کرد. این تقسیمبندی و داستان نمادین نیز شاید یادی از گسترش تیرههای آریايی در جهان باستان بوده باشد. در مورد محل نخستین زندگی آریاها جستارهای بسیاری صورت گرفته است. نژاد شناسان کلاسیک اروپایی قائل به انگارهی مهاجرت آریاییها از سرزمینهای سرد شمالی به فلات ایران و هند و اروپا هستند. اما دانشمندان علم تاریخ امروزه به ویژه در ایران فرضیه مهاجرت را رد میکنند و میگویند که تا حال هیچ دلیل مستند و محمکی از سوی دستهی اول در مورد قطعی بودن مهاجرت آریاییها به فلات ایران ارائه نشده است، دسته دوم بیان میدارند که آرینها به فلات ایران مهاجرت نکردهاند بلکه از آغاز در منطقهای از فلات ایران زندگی میکردند و تنها گسترشی در برههای از تاریخ از گوشه شمالشرقی فلات ایران به سوی سایر سرزمینهای آريايی صورت گرفته است و برای اثبات آن نیز به داستان نمادین شاهنامه استناد مینمايند که فریدون جهان مسکون را میان سه فرزند خود تقسیم کرد: چنان که غرب را به سلم، شرق را به تور و ایران را به ایرج واگذار میکند. امروزه به نظر میرسد فرضیهی مهاجرت آریاییها از فلات ایران به سایر نقاط مقبولتر باشد تا فرضیه مهاجرت از مکانی نامعلوم و از راههایی ناشناخته.
مورخان غرب پس از آشنایی با فرهنگ ایران و هند برخورد نامناسب نژادی با مقوله کهن آریا نمودند. و با مطرح کردن نظریههای نادرست و گاه مضحک در مورد چندوچون نژاد آریا بحث را به بیراهه کشاندند و جستارهای بیهوده را آغاز کردند. در این میان کسانی برای مبارزه با آنچه که آنرا نژادپرستی مینامیدند بر آن شدند تا اصولا وجود قومی به نام آریا (آرين) را منکر شوند. به تصور آنان هر کسی از قوم آریا و تاریخ و تمدن آریایی سخن بگوید فردی نژادپرست و بیگانهستیز است در نتیجه برای از بین بردن مقوله نژادپرستی بایستی نخست مقوله نژاد از بین رود در حالی که این دو لازم و ملزوم همدیگر نیستند. دلیلی ندارد هر کس از قوم و تمدن آریا سخن به میان میآورد مارکی سیاسی بر وی چسبانده شود و یا برای مبارزه با یک مقوله سیاسی، پدیدهی تاریخی و فرهنگی را از میان ببریم. ولی به هر روی این افراد با مطرح کردن اینکه حتی خود واژهی آریا واژهای است اختراعی و جدید و حتی جعلی تلاش کردند بپذیرانند که چیزی به نام قوم آریا در گذشته وجود نداشته است. غافل از این که این نام بارها و بارها در معنای قومی و حتی معنای زبانی و مذهبی در متون کهن تاریخی به کار رفته است و این متون نیز تنها مختص متون اوستایی، پارسی و بطورکل متون ایرانی نمیباشد بلکه در متون هندی، یونانی، رومی، آشوری و... میتوان به ردپای واژهی آریا برخورد که از آن برای نامیدن مردم ایران استفاده میشد. و البته این مسئله نیز میتواند پاسخی باشد برای کسانی که مطرح کردن اشکالات بنیاسرائیلی همه آثار تاریخی ایران را جعلی مینامند، بدیهی است که جاعلین ایرانی به فرض تصمیم برای جعل بخشی از تاریخ ایران تنها میتوانستند بر آثار تاریخی ایران دسترسی داشته باشند نه کشورهای دیگر!!
این نوشتار برای ردگیری و نشان دادن رد پای واژهی آریا در متون تاریخی باستان و اثبات اصالت آن تنظیم شده و تلاش گردیده سیاههای از نام آریا در متون کهن تاریخی ارائه گردد. ۱- آریا، ریشهی نام ایران
نام - جای گیتایی ایران، از دو بخش ساخته شده است. ایر + ان. بخش دوم این نام، پسوند مکان است که در زبان فارسی و زبانهای هم خانوادهی آن بکار رفته و میرود. مانند گیلان، لاهیجان، ژرمان، آلمان و... بخش نخست (ایر) نیز از واژه اَریه یا آریا گرفته شده است.خود واژه آریا در هندواروپایی مادر به صورت "Aryo" (آریو) خوانده می شد و ایران در آغاز به صورت اران Eran تلفظ میشد و اِران نیز خود از ریشهی پهلویِ ساسانی میباشد. آریا در زبانهای هندواروپایی، هندوایرانی، مادی، پارسی باستان و سکایی کمابیش به یک گونه خوانده میشود. اما در اوستایی به خاطر کاربرد قانون زبانشناسی همگونسازی به صورت" اَئیریه" (airya) خوانده میشد. به این روش که یک /i/ پیش از /r/ به خاطر وجود نیمه مصوت /y/ پس از /r/ به واژه افزوده میشد. به این ترتیب آریا در هندواروپایی aryo، در سانسکریت اَریه (aria)، در مادی و سکایی aria ،در پارسی باستان ariya (آری یا) و در اوستایی اَئیریه (airya) تلفظ میشده. صورت جمع اَئیریه در اوستایی نیز به صورت اَئیریانِم /آریانام بوده است. از شکل پارسی باستان یعنی ariya در زمان اشکانی واژهی پهلولنی آریان (Ariyan) پدید آمده. از شکل اوستایی (airya) آن نیز در زمان ساسانی با توجه اینکه ساسانیها بیشتر به اوستا عنایت داشتند، واژهی eran پدید میآید. باید توجه کرد که اگر واژهای از اوستایی به پهلوی برود واکهی مرکب /ai/ تبدیل به (e کشیده) میشود و /ya/ در پایان میافتد. (نک، امانالله قرشی)
پس airya در پهلوی ساسانی به Er تغییر میکرده و که افزدون An بخش دوم ِ ariyAnAm مزید بر حالت ملکی/اضافی پارسی باستان eran ساخته میشد. باید توجه داشت که نام IRAN به صورت مستقیم از ریشهی اوستایی یا پارسی باستان گرفته نشده است که در این صورت هم اکنون نام کشور ما به جای ایران، آریان میبود، بلکه ایران از صورت پهلوی ERAN ساخته شده است و البته صورت پهلوی نیز از واژه اوستایی ائیریه ریشه گرفته است و با توجه به دیدگاه شدید مذهبی ساسانیان بسیار طبیعی است که واژهها و ریشههای اوستایی را بر سایر شاخههای پارسی ترجیج دهند. ٢- خوانش آریا در زبانهای باستانی
واژهای که امروز آریا خوانده میشود از ریشهی هندواروپایی aryo میباشد این واژه در سانسکریت به صورت آریه یا آریآ در پارسی باستان آریه (ariya) و در مادی و سکایی به رویهی aria میبود و در اوستایی airya خوانده میشد. افزون بر این آریامن در میان هندوایرانیها یکی از ایزدان میبود که نخست ایزد مهماننوازی و سپس زناشویی شد. البته نباید پنداشت که /ir/ در ایران و آریا رابطهای با ایر ایرلند و... دارد. ۳- آریا در اوستا
الف) گاتها: در گاتها گویهی آریا تنها در یک مورد و به شکل آریامن سخن رفته است.
ب)اوستای جوان: در اوستای جوان بارها از آریا/ایر و... در معانی گوناگون استفاده شده است. به ویژه در یشتها در ترکیبهای بسیاری میتوان بخش "ایر" را یافت. مانند: «ائیریانم خورنو» (airyanem xuareno) به معنی فرآریائیان، «ائیریانام دنگهونام» (کشورهای آریائیان)، ariyapAoa به معنی آریاپاد، نیز ترکیب «حیثرم ائیریانام» به معنی مردم یا سرزمینهای آریایی آمده. لقب آرش (erexsha) هم به معنی بهترین تیرانداز آریائیان در یشتها به چشم میخورد. در اردیبهشت یشت نیز امشاسپند اردیبهشت به وسیلهی نماز ِ اَئیریمن/آریامن، اژدها نژادان و دیویسنان را هزار هزار از میان میبرد. در وندیداد هم سخن از ایرانویچ گفته شده و از همین سرزمین در بُندهِش نیز سخن رفته.
در اشتادیشت به فرو شکوه ایران درود فرستاده شده و آمده است: "نمو ائیری نم خورنو" یعنی درود بر فر ِّ ایران، "ائیرینه نم خورنو یزمئید" فر ایران را میستایم. همچنین واژهی "ائیریوش یَ نَ" در اوستا به معنی آریانشین یا نشستگاه آریايیان بکار رفته است.
در هرمزدیشت بند ٢۱ چنین درود فرستاه شده است: درود به فر کیانی، درود بر آریاویچ و در آبان یشت بند ۱۰٤ چنین آمده است: او را بستود زرتشت پاک در آریاویچ. ٤- آریا در وداها
ریگ ودا یکی از کهنترین و قدیمیترین نوشتههایی است که در آن واژهی آریا به چشم میخورد. ایندرا ایزد خشم و پیروزیست که در نسک هندوان، نگهبان تیرههای آریایی شناخته میشود، همان میترای اوستا است. در جاهای دیگر نیز ایندرا فروانروایان کوچ کنندهی آریایی و ایزد نگهبان طبقات جامعهی آریایی هند بود. هند نامی بود که آریاییهای شاخهی ایرانی به عموزادگان هندی خود دادند اما سندگویان یعنی خود هندوها از آغاز سرزمین خود را "آریاورته" مینامیدند. برخی از زبانشناسان آریاورته را آمیختهای از دو بخش دانستهاند و آنرا به چم میهن و خانهی آریائیان گرفتهاند. (استاد پوردادوود)
گروهی دیگر نیز آنرا به معنی گستره و پهنهی آریایی گرفتهاند نه آریائیان !
امروزه روز عموزادگان هندی ما سرزمین خود را هندوستان یا بهارت میگویند. «هیون تسنگ» جهانگرد چینی که در سدهی ٧ به هند سفره کرده در سفرنامه خود این سرزمین را هین - او (هندو) نامیده و در پایان مینویسد، بهترین نام برای این کشور "آریادشا" است. آریا دشا برابر است با همان آریا ورته. (کشف هند، جواهر لعل نهرو، ج ۱) هندیان همه باورداشتهای مذهبی و اخلاقی خود را "آریادهر" مینامیدند. در یک متن سانسکریت آمده که "آریاورته مهمترین سرزمین در مرکز اقالیم هفتگانه است و ناف جهان" (یوگه وشیشت) ۵- آریا در سنگ نبشتههای هخامنشی
گویهی آریا بارها در سنگ نبشتههای هخامنشی و در معانی نژادی و حتی مذهبی و زبانی به کار رفته است.
در سنگ نبشتهی شوش داریوش خود را اینگونه معرفی میکند: من داریوش ... پسر ویشتاسپ، یک هخامنشی، یک پارسی، یک آریایی، از نژاد آریایی. در سنگ نوشتهی دیوان در پارسه خشایارشاه خود را اینگونه میشناساند: "... خدای بزرگ است اهورامزدا که این زمین را آفرید. من خشایارشاه، پسر داریوش، پارسی، پسر یک پارسی، آریایی، از نژاد آریا..."
در این دو یادمان، آریا در معنای نژادی و ملی آن به کار رفته است. افزون بر این آریا به ندرت در معنای زبانی و مذهبی نیز استفاده شده است.برای نمونه در سنگ نبشتهی بیستون ،ستون چهارم، بند واپسین، داریوش بزرگ چنین می گوید: "بخواست اهورامزدا این سنگ نوشته را من به زبان و خط آریایی نوشتم و علاوه بر این بر روی لوحهایی از گل و چرم هم نوشته شد."
در روایت ایلامی سنگ نبشتهی بیستون آریا در معنی مذهبی به کار رفته است: و داریوش شاه میگوید اهورامزدا خدای آریائیان است. (urmasda nap haranam: اهورامزدا ناپ هاریانام) ۶- ایران و آریا در سنگ نبشتههای ساسانی
در سنگ نبشتهی سه زبانهی شاپور یکم که ارزشمندترین کتیبهی ساسانی است در روایت پارسیک "ایران"، در روایت پهلوانیک "آریان" و در روایت یونانی "آریانوی" ذکر شده است و واژههای متضاد آنها نیز به ترتیب انیران، اناریان، اناریانون آمده است. نرسی در سنگ نبشتهی سه زبانهی خود، خویش را چنین معرفی میکند: «"ایر" ِ مزداپرست، نرسه، شاه هند، سیستان، تورستان و ساحل دریا ...» در این کتیبه در روایت پهلوانیک به جای "ایر" صورت "اَر" و در روایت یونانی "آرین" بکار رفته. گویهی ایر در "نامه تنسر" و یادگار زریران نیز استفاده شده است .(نک: پیشین) ٧- آریا و ایران در متون یونانی و رومی
پس از گسترش حاکمیت قومی آریاها در گسترهی فلات ایران که با تشکیل امپراتوری ماد برابر بود سرزمین ایران، در میان سایر ملتها با همان نام ماد شناخته شد و با اینکه ماد تنها یک استان از استانهای ایران بود، بیگانگان جزء را به کل تعمیم دادند و ایرانیها را ماد مینامیدند و حتی پس از اینکه هخامنشیهای پارسی سررشتهداری ِ ایران را در دست گرفتند نام ماد بر روی ایران تا دیر زمانی ماند. تا جایی که جنگهای ایران و یونان در دوره داریوش بزرگ و خشایارشاه در نزد مورخان یونانی به جنگهای مِدی شهرت داشت و ثبت شد. اندک اندک نام ماد جای خود را به واژه پارس داد و این بار نیز با تعمیم جزء به کل ایران در نزد بیگانگان با نام پارس خطاب میشد. در حالی که ایرانیان میهن خود را با صورتهای مختلف ایران مینامیدند. و لیکن نام پارس به عنوان یک نام عمومی تا سده بیستم از سوی غیرایرانیان به کشور بزرگ ایران خطاب میشد و در همهی متون بینالمللی و جهانی تا زمان رضاشاه برای گستردهی سرزمینی و جغرافیایی ایران از واژه پارس استفاده میگردید.
با این حال هردوت در تاریخ خود در مورد مادها (چانچه گفتیم همه مردمان سرزمین ایران) چنین میگوید: در قدیم مادها را آریایی میگفتند.
و این جملهی معروف از هردوت نشانگر کابرد دیگری از واژهی آریا در غرب میباشد و علاوه بر این یکی از مورخین معروف و باستانی یونانیها آریان نام داشت که این نیز موید قدمت واگویهی آریا در غرب است. نامهای "آریانتاس" (Ariantas)،"آریاپئسیس" (Ariapethses) و "آریامِنس" نیز از جمله نامهای یونانی بودند که جزء آریا در آنها به کار رفته و به نظر میرسد از سوی سکاها به سوی غرب برده شده باشد. زیرا از میان ملتهای هندواروپایی تنها سه تیرهی هندی، ایرانی و سکایی به لقب آریا نامیز بودند و هیچ گواه تاریخی مبنی بر انتساب لقب آریا به ملتهای اروپایی یافت نشده است و در مورد یونانیها نیز باید به انتقال فرهنگ کشورها و اقوام نمختلف از سوی قبایل کوچ نشین سکایی توجه داشت.بر اساس همین انگاره است که در دانشنامهی انگلیسی "وبستر" ذیل مدخل ARYAN، آمده: «ARYA یک نام قومی است که به وسیلهی ماکس مولر و سپس جمعی از مولفان دیگر از هندوایرانیان به سایر اقوام هندواروپایی تسری داده شد... AR در ARYA با eire در ایرلند /آیریش ارتباطی ندارد.» (به نقل از امانالله قرشی)
در کتاب انحطاط و سقوط امپراتوری روم اثر سترگ ادوارد گیبون از مذاهب آریانی نام برده شده که در مصاف با مسحیت قرار دارند و به نظر میرسد این مذاهب همان مذهب باستانی میترایسم باشد که در آن دوره از حوزهی مرزهای جغرافیایی ایران خارج شده و به اروپا رفته بود و مدت بیش از دو سده دین رسمی امپراتوری روم به شمار میرفت. "اراتش اونس" جغرافیدان و کتابدار اسکندر مقدونی در کتابی که نام آنرا "آریانا" نهاد از این نام برای نامیدن بخشی از پادشاهی ایران که در آن تاریخ استقلال خود را بازجسته بود، استفاده کرد. (نک دکتر رکنالدین همایونفرخ، مقالهای با عنوان ِ سرزمین آریاها ایران) ٨- آریا در نام کسان و ناموران
واژه آریا در نام بسیاری از ایرانیان باستان به کار رفته است. همچون: آریارمنه (پدر بزرگ داریوش)، آریافرنه نام چند تن از استانداران و سرداران هخامنشی. آریوبرزن، آریاسپ، آریازات، آریا رتو، آریامن، آریاندس، آریاونت (ساتراپ داریوش در مصر)، آریابازو (فرماندار در گرگان)، آریاپات، آریاخشتر (آریاشاه)، آریاشهر (قلمرو آریایی)، آریارمنه (رامش و صلح آریایی).
دو تن از سرداران هخامنشی و سلوکی نیز نامزد به نام آریان بودهاند و نامشان در تاریخ یاد شده است و هر دو سکایی بوده اند. یکی از اهالی سغد که در نبرد با اسکندر فرمانده اسب سواران بود و دیگری از سرزمین بلخ که ندیم نیکاتور ِ سلوکی بود. مهمتر از همه جزء "ایر" در نام ایرج که بر اساس شاهنامه پدر ایرانیها به شمار میرود و فریدون سرزمین ایران را به وی بخشید نشان دیگری از ردپای آریا در نامهای کهن ایرانی میباشد. در اوستا نام ایرج به صورت "ائیریه وج" آمده است و با واژه ائیریه (آریا) و ایرانویج هم ریشه است. ٩- آریا در نام-جاهای گیتایی
در نام-جاها نیز به گویهی آریا بر میخوریم. برای نمونه هرات که آریا خوانده میشد. "ائیریانم وئجه" نیز عبارتی است اوستایی، این سرزمین در نیمروز دریاچهی خوارزم در پایانههای هزاره سوم پیش از میلاد از حدود دریاچه بالخاش تا مازندارن سرزمینی آرین نشین بود. در آغاز هزاره دوم شاخهی ایرانی از شمال دریاچه خوارزم به نیمروز آن کوچیدند و به این ناحیه ائیریانم وئجه اطلاق میشد.
در آغاز هزاره دوم شاخهی هندی به حدود افغانستان رفت و شاخه ایرانی بازهم رو به به نیمروز آمد و پهنهی گستردهای را میان وادی خوارزم تا هیرمند پوشانید که به این ناحیه "ائیرنام دخیونام" (کشورهای آریائیان) گویند. ۱۰- آریا در سنگ نبشتههای آشوری
کتیبههای آشوری کهنترین نوشتههای سنگی هستند که به نام آریا اشاره میکنند. ٢۰۰ سال پیش از سنگ نوشتههای داریوش آرگن دوم در لشکرکشی سال ٧۱۳ پ.م از سرزمین Ari bi نام میبرد و میگوید که آنها در جای بر آمده آفتاب (خاور ِ آشور/ایران) زندگی میکنند. در سایر نوشتههای سارگن دوم نیز میتوان به آریا و اجزای این نام همچون ایر و مشتقات آن برخورد. [↑] …
(۱) دکتر رضا مراد غیاثآبادی، امید عطایی، دکتر فریدون جنیدی از جمله پژوهشگرانیاند که بر اساس روایتهای شاهنامه و متون تاریخی ایران فرضیه مهاجرت را رد کردهاند. اصولا در مورد انگارهی مهاجرت نژادی به نام آریا به فلات ایران که از سوی غربیها مطرح شده است باید شک کرد. چرا که هیچ منبع موثق و محکم و هیچ دلیل باستانشناسی که بتواند انگارهی "مهاجرت" آریاییها را با آن کیفیاتی که خاورشناسان غربی مطرح میکنند وجود ندارد. بر اساس فرضیه مهاجرت غربیها آرینها سه یا چهار هزار سال پیش به ایران و سپس اروپا مهاجرت کردهاند و این مهاجرت نیز به علت سرمای شدیدی بود که جهان را به ویژه نواحی آسیای میانه را فراگرفته بود، در اوستا در بخش وندیداد نیز به چنین تغییر شدید آب و هوایی اشاره شده است که سبب مهاجرت بخشی از آریائیان به جنوب به رهبری جمشید میشود. از نظر زمینشناسان نیز چنین توفان و سپس سرمای شدیدی در گذشته رخ داده است اما زمان این تحول بزرگ جغرافیایی که برابر شد با مهاحرت آرینها از آسیایی شمال آسیایی میانه به ایران، بسی دورتر از زمانی چهار یا سه هزار سال اعلام شده از سوی مورخین غربی است. از سوی دیگر با مراجعه به تواریخ کهن ایرانی از جمله اوستا و شاهنامه میبینیم که اشاره به این مهاجرت به صورت دیگری بوده است که در شاهنامه به شکل تقسیم زمین توسط فریدون میان فرزندانش ذکر شده است. میتوان از این مبدا وارد جستار شد که اگر هم مهاجرتی در کار بوده است در داخل فلات جغرافیایی ایران و یا همان ایران زمین صورت گرفته است و یعنی مهاجرت از یک ناحیه از فلات ایران به نواحی دیگر از طریق راههای گوناگون و اقوام مختلف آریایی که امروزه اقوام ایرانی را تشکیل دادهاند.[*][*][*] [↑] …
آریا مفهوم نژادی روشن ندارد ولی آن دسته از اقوام هندواروپایی را كه به ایران و هندوستان آمده و در آنجا ماندهاند و گاهی نیز هندوایرانی و یا آرین خوانده میشوند شامل میگردد. هنوز نه مشخصات نژادی و نه سرزمین اصلی و نه تاریخ و طرز مهاجرت اقوام هندواروپایی بدقت معلوم شده است. همین اندازه میتوان گفت كه زبان اقوام هندواروپایی یك ریشه مشترك دارد و رابطهی بین زبانهای اقوام هندواروپایی ایران و هندوستان از رابطه بین زبانهای هر دو دستهی دیگر از اقوام هندواروپایی بیشتر است.[*]
بیشتر محققین موطن اصلی اقوام آرین را در مغرب كوههای اورال در نواحی شمالی دریای سیاه تا شمال قفقاز میدانند و معتقدند كه از آنجا دسته بدسته در طی صدها سال براه افتاده و مهاجرت آنها به آسیای صغیر و ایران و هندوستان قبل از مهاجرتشان به یونان و ایتالیا و اسپانیا و سایر نقاط اروپا صورت گرفته است.
آن گروه از اقوام آریایی كه به ایران آمدند زودتر از دیگران براه افتادند ولی ابتدا در نواحی شرقی دریای مازندران در جلگهی پهناور ایران وج (ایران وجا، ایرانم واجا) مستقر شده و بعد از آنجا بهسرزمین ایران امروز رسیدهاند.
میگوید كه از زمان بسیار قدیم و لااقل از پایان هزارهی سوم تا نیمه هزاهی دوم پیش از میلاد آرینها در جلگهی رودخانه سیحون و جیحون جلگهای كه در ایام باستان به نام ایران وج از آن یاد میشده بهسر میبردند و نخستینبار كه اثری از آنان در آسیای غربی به چشم میخورد در نیمهی هزاره دوم پیش از میلاد است.[*]
آریاییان از دو سمت وارد ایران شدند. یك دسته بزرگتر به احتمال قوی در حدود سده پانزدهم پیش از میلاد رو به خاور و جنوب خاوری ایران پیشرفتند و دسته دیگر به سوی باختر و جنوب باختری رفتند. در آسیای باختری نخستین آثاری كه از آریاییان دیده میشود مربوط به سده پانزدهم پیش از میلاد یعنی زمانی است كه پادشاهی میتانی در بینالنهرین تأسیس گردید. مردم میتانی یك زبان و خط ویژه خود داشتند و كلمه میتانی مثل آنست كه آریایی باشد.
قدیمیترین سند تاریخی كه در آن اشاره به ایرانیان شده از آشوریهای ۸۴۳ تا ۸۴۵ پیش از میلاد به جا مانده است.
درباره مهاجرت اقوام آریایی مینویسد:
- "خشكی هوا كه بعد از توفان نوح [در اوستا نیز اهورامزدا، جمشید را از سیلی سهمگین خبر داده و جمشید برای نجات مردم آنان و حیوانات را در باغی كه مخصوص ساخته، جمع میكند] ناحیه سیلزده بینالنهرین را خشك كرد اثر دیگری نیز بخشید. دشتهایی را كه در شمالشرقی دریای مازندران واقع شده است به قدری خشك كرد كه مراتع این دشتها را بهكلی از بین برد و باز عدهای مردم آن سرزمین مجبور به مهاجرت شدند.
خشكی عمومی آب و هوا در حدود ۴۲۰۰ سال پیش همچنین سبب شد كه گروههایی كه در دشتهای علفزار شمال دریای مازندران از كوههای اورال تا مرز مجارستان بهسر میبردند مهاجرت كنند. سابقه تاریخی این گروهها معلوم نیست، فقط مسلم است كه پس از مهاجرت بیش از هزار سال در دشتهای علفزار جنوب روسیه و شمال دریای مازندران زندگی كرده بودند و این گروهها "تا آن موقع صاحب ارابه جنگی شده بودند كه نه گاو یا الاغ بلكه اسب آنرا میكشید". امواجی از این طوایف از حدود ۴۲۰۰ سال پیش تا ۳۷۰۰ سال پیش بهنواحی اطراف هجوم آوردند. زبان كلیه این طوایف ما در دستهای از زبانها بوده است كه زبانشناسان آنرا دسته زبانهای هندی و اروپایی نامیدهاند ..."[*]
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[۴] [۵] [٦] [٧] [٨] [۹] [۱٠] [۱۱] [۱٢] [۱٣] [۱۴] [۱۵] [۱٦] [۱٧] [۱٨] [۱۹] [٢٠] [٢۱] [٢٢] [٢٣] [٢۴] [٢۵] [٢٦] [٢٧] [٢٨] [٢۹] [↑ ] يادداشتها
[↑] پيوستهايادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
پيوست ۱: آريا از ديدگاه ايرانشناسان | بخش نخست | بخش دوم | بخش سوم | پيوست ٢: داریوش کیانی، قوم آریایی پيوست ۳: آرياييان؛ به روايت دايرةالمعارف بزرگ اسلامی پيوست ۴: دکتر شاپور رواسانی، نژاد آريا دروغ بزرگ پيوست ۵: سالار سیفالدینی، واژۀ آریا از دید پانايرانيستها پيوست ۶: گفتگوی فرزاد جوادی با دکتر رضا مرادی غياثآبادی، نژاد آریايی، تعریفش چیست؟ پيوست ٧: احمدعلی کهزاد، آریا پيوست ٨: مراد اورنگ، ریشۀ نژاد آریا[↑] پینوشتها
[↑] جُستارهای وابسته[۱]- برتولومه، فرهنگ اوستا، ص ۱٩٨ [۲]- فليسين شاله، تاريخ مختصر اديان بزرگ، ص ۶٨ [۳]- علیاکبر دهخدا، با کتمان کردن "تعلق داشتن هرات به افغانستان" چنين دروغ مضحک مینويسد: "آریا. نام ایالت قدیم ایران که امروز مشتمل بر خراسان شرقی و سیستان است و نام کرسی آن در قدیم آرتاکوآنا بوده است و اسکندر شهری بهنام اسکندریّه ٔ آره ایا در کنار هری رود بنا کرد و جمعیت و آبادی آن را بدین شهرکه شاید هرات امروزین باشد تحویل کرد."؛ سرواژۀ آری، لغتنامه دهخدا [۴]- [۵]- [۶]- [٧]- [۸]- [۹]- [۱٠]- [۱۱]- [۱۲]- [۱۳]- [۱۴]- [۱۵]- [۱۶]- [۱٧]- [۱۸]- [۱۹]- [٢٠]- [٢۱]- [٢۲]- [٢۳]- [٢۴]- [٢۵]- [٢۶]- [٢٧]- [٢۸]- [٢۹]-
[↑] سرچشمهها□ [1] □ □
[↑] پيوند به بیرون□ □ □ □
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]