قوم آریایی
فهرست مندرجات
[آريا]
[↑] قوم آريايی
الف) واژهی "آریا" بهزبان اوستایی "ایریه / Airya"، به پارسیباستان "آریه / Ariya" و به زبان سنسکریت "آریه / Arya" میباشد. این نام ـ واژه به معنای "نجیب و شریف و آزاده و دوست" است[۱].
قوم "آریایی" یا به تعبیری دیگر "هندوایرانی" شاخهی شرقی قوم بزرگیست به نام "هندواروپایی" که در هزارهی سوم پ.م. از سرزمینهای واقع در دشتهای جنوب روسیه، نواحی شرقی و فرودست رود Dniepr، شمال قفقاز و غرب اورال برخاستند و به تدریج بخشهای گستردهای از اروپا و آسیا را بهدست آوردند[٢].
هندوایرانیان یا آریاییها که در منطقهی تمدنی "آندرونو" Andronovo (گسترهای شامل سرزمینهای واقع در سیبری غربی تا رودخانهی اورال) میزیستند، در هزارهی دوم پ.م. گروههایی را به قصد مهاجرت و کشف مناطق جدید و مطلوب، به سوی جلگهی سند و غرب آسیا (آناتولی، زاگرس و میانْرودان) روانه و رهسپار کردند. این گروهها در پیوند با اقوام بومی آسیایی مانند کاسیها و هیتیها، توانستند دولتهای نیرومند و تمدنهای درخشانی را در آن مناطق پدید آورند[٣].
گروه دیگری از اقوام هندوایرانی (آریایی) که نیاکان ایرانیان بعدی را تشکیل میدادند، در هزارهی نخست پ.م. از همان خاستگاه، به سوی نجد ایران رهسپار شدند و سرانجام در دامنههای زاگرس متوقف گردیدند و هر کدام پس از مدتها همزیستی و همکاری و درآمیختن با اقوام بومی منطقه، حکومت و تمدن درخشانی را پدید آوردند. "ماد"ها و "پارس"ها دو گروه اصلی از این اقوام مهاجر آریایی بودند که در غرب و جنوبغرب نجد ایران حکومت و تمدن خویش را بنیان نهادند[۴].
آریاییان و در کل، هندواروپاییان دارای آن گونه خصوصیات و ویژگیهای اندیشگانی، اجتماعی، زیستی و انسانشناختی مشترک و واحدی هستند که در مجموع، آنان را از اقوام متعلق به نژادهای دیگر کاملاً مُنفک و متمایز میسازد و لذا اطلاق عنوان "قوم" را به این گروه، کاملاً بدیهی و معقول مینماید. این ویژگیها عبارتاند از:
- ١- پدرسالاری: عنصر نرینه هم در ایزدستان (Pantheon) و هم در جامعهی این قوم چیرگی دارد[۵].
٢- دامداری: گلهداری و دامپروری کار و پیشهی اصلی و عمدهی این قوم و خصوصاً پرورش اسب، ویژهی آنان بوده است[٦].
٣- زبان: تمام اقوام هندواروپایی (از جمله، هندوایرانیان) دارای زبانی با ریشه و ساختار مشترک هستند که به گروه زبانهای «پیوندی» تعلق دارد؛ زبانهای گوناگون هندواروپایی دارای انبوه واژگان مشترک و همانند هستند که نشانهی اصل و منشأ واحد همهی این زبانها میباشد[٧].
۴- جنگجویی و سوارکاری: این اقوام عمدتاً جنگجویانی اسبسوار بودند که که نیروی سوار و ارابههایشان ضامن پیروزی و فتوح آنان بود و از این لحاظ در دورههایی، بهعنوان نیروی نظامی و رزمی به خدمت اقوام بومی منطقه درآمدند[٨].
۵- دین: کیهانشناسی (Cosmology)، یزدانشناسی (Theology) و اندیشههای دینی - اسطورهای اقوام هندواروپایی همسان و مشترک است. در میان همهی اقوام هندواروپایی اعتقادی واحد و کهن به خدای آسمان (با نام اصلی: Deiwos) وجود دارد[۹]. و نیز خدایانی با کارکرد شهریاری - دینیاری، جنگجویی، و کشاورزی - باروری در یزدانشناسی اغلب این اقوام موجود است[۱٠]. اسامی و کارکرد خدایان هندی ودایی و ایرانی باستان عموماً همسان و مشترک است[۱۱].
٦- ریختار (morphous): هندواروپاییان و آریاییان متعلق به نژاد سفید هستند و این امر آنان را از سیاهپوستان و آلتاییکهای زردپوست جدا میکند. مشخصهی دیگر هندواروپاییان داشتن جمجمههای مسطح است که آنان را از اقوامِ دیگرِ دارای جمجمهی بیضی متفاوت میسازد[۱٢].
ب) در متون کهن و نو زرتشتی، نام میهن باستانی زرتشت و خاستگاه و سرزمین مقدس و اجدادی آریاییان (ایرانیان) "ایرانویج" دانسته شده است. این واژه به زبان اوستایی "ایریانَه وَاِجَهْ / Airyāna-vaējah" و به پارسیمیانه (پهلوی) "اِرانوِج / Ērānvēj" است و به معنای "[خاستگاه] تبار آریایی" میباشد. از این واژه در اوستا بسیار یاد شده است: یسنهی ٩ / ١۴؛ هرمزدیشت / ٢١؛ آبانیشت / ١٠۴ و ١٧؛ درواسپیشت / ٢۵؛ رامیشت / ٢؛ ارتیشت / ۴۵؛ ویدیوداد ١ / ٢-١ و ٢ / ٢١؛ و ... (همچنین نگاه کنید به: بُندَهِش، ص ١۵٢، ١٣٣، ١٠٦، ٧٨، ٧٦، و...).
شناسایی آثار باستانشناختی متعلق به حدود سدهی ١۵ پ.م. در منطقهی تمدنی آندرونُوُ (از سیبری غربی تا رود اورال) و مطابقت آن با توصیفات گاهان و اوستای کهن از جامعهی عصر زرتشت، قرار داشتن زادگاه زرتشت و خاستگاه آریاییان (ایرانویج) را در حوزهی یاد شده و مشخصاً در "قزاقستان" کنونی، آشکار و ثابت میکند[۱٣]. قبایل آریایی (نیاکان ایرانیان بعدی) پس از مهاجرت از این منطقه به سوی نواحی جنوبیتر در آسیای میانه و سپس به داخل نجد ایران (سده دهم پ.م.)، سرزمین اجدادی و خاستگاهی خود را که در گذشته ترک کرده بودند، به نام "ایرانویج" میشناختند و میخواندند. گفتنیست که "زرتشت" - پیامبر باستانی ایرانیان - چند سده پیش از آغاز مهاجرت آریاییها (نیاکان ایرانیان)، در "ایرانویج" میزیسته است: سدهی سیزدهم پ.م.[۱۴].
در اوستا (یشت ١٣ / ۴-١۴٣) قبایل هندوایرانیتبار ساکن ایرانویج و پیرامون آن، "ایریَه" Airya (قوم خود زرتشت)، "تورَ" Tura، "سیریمَ" Sairima، "ســاینی" Sāini، و "داهـی" Dāhi، دانســته شــده و به روح مؤمنـان این قبـایل درود فرستاده شده اســت[۱۵].
پ) در بارهی مسیر مهاجرت اقوام آریایی (ماد و پارس) به داخل نجد ایران، از دیرباز دو دیدگاه وجود داشته است؛ در دیدگاهی، مدخل این مهاجرت قفقاز پنداشته شده و در دیدگاه دیگر، ماوراءالنهر و خراسان. اما امروزه قطعیت و درستی دیدگاه دوم آشکار و ثابت گردیده است؛ چرا که اولاً، بهدست آمدن انبوهی آثار باستانشناختی از نواحی مرکزی ایران (مانند سیلکِ کاشان) که مربوط و متعلق به مردمانی مهاجر و نورسیده با ویژگیهای آریاییست، نشان میدهد که این ناحیه در مسیر مهاجرت اقوام آریایی (ایرانی) قرار داشته است[۱٦]؛ و ثانیاً، نزدیکی و پیوستگی زبان پارسیباستان با زبانهای آریایی آســیای میانه (مانند خوارزمی و ســغدی) بســیار بیشتر اســت تـا بـا زبـانهای آریایـی ناحیـهی قفـقاز ماننـد "سَــرمَتی"[۱٧] و این نکته نمودار پیوند و نزدیکی افزونتر اقوم ایرانی (ماد و پارس) با دیگر اقوام آریایی ساکن ماوراءالنهر و آسیای میانه است تا آریاییتباران مقیم قفقاز. بر پایهی آن چه گفته شد، آشکار است که مدخل مهاجرت اقوام ایرانی (ماد و پارس) ماوراءالنهر و خراسان بوده است.
ت) در چند سال اخیر، گروهی از نویسندگان تجزیهطلب، به منظور "اثبات موجودیت خود از طریق نفی هویت دیگران"، به ردّ و انکار قومیت "آریایی" روی آوردهاند. اما تکاپوی باطل و بیارزش این عده کاملاً بینتیجه است چرا که انبوهی از اسناد و مدارک پیوستهی تاریخی به موجودیت تمام عیار قومی به نام "آریایی" تأکید و تصریح میکند:
- ١- در تمام متون زرتشتی کهن و نو، قومیت ایرانیان "آریایی" دانسته شده است؛ مانند: اوستا (خرداد یشت / ۵؛ آبان یشت / ۴٢، ۴٩، ۵٨، ٦٩، ١١٧؛ تیر یشت / ٦، ٣٦، ۵٦، ۵٨، ٦١؛ درواسپ یشت / ٢١؛ مهر یشت / ۴، ١٣؛ فروردین یشت / ١٠، ۴٣، ۴۴، ٨٧، ١۴٣، ١۴۴؛ بهرامیشت / ۵٠، ۵٣، ٦٠؛ رامیشت / ٣٢؛ ارتیشت / ۴١، ۴٣؛ اشتادیشت / ١، ٢، ٧، ٩؛ زامیادیشت / ۵٧، ۵٩، ٦٠، ٦٢، ٦۴، ٦٩؛ و...) و نیز بندهش، ص ٧٢، ٨٣، ١٠٩ و...
آیا میتوان باور و تأکید هزاران سالهی ایرانیان را به قومیت خود، آن چنان که در متون مذهبی کهن و نو ایشان بازتاب یافته و به آشکارا "آریایی" خوانده شده، نادیده گرفت؟
٢- داریوش و خشایار - پادشاهان هخامنشی - در پارهای از متون بازماندهی خـود، خـویشتن را "یک آریایـی از تبـار آریایـی" (Ariya: Ariyačiça) معرفی میکنند (DNa, DSe, XPh). داریـوش بـزرگ در متـنهایی دیگـر، زبـاناش را "آریایـی" (DB.IV) و "اهـوره مـزدا" را نیـز "خـدای آریایـیها" اعـلام مـیدارد[۱٨]. آیا این بیان صریح و استوار پادشاهان هخامنشی را در بارهی اصالت قوم "آریایی" میتوان مردود دانست و از آن چشمپوشی کرد؟
٣- شماری از مورخان باستان مانند هردوت[۱۹]، استرابون[٢٠] و موسا خورنی[٢۱] مادها و پارسها را "آریایی" خواندهاند. آیا اطلاق روشن این عنوان را از جانب مورخان مذکور میتوان نادیده انگاشت؟
۴- اساساً نام کشور "ایران" خود به تنهایی گویا و مُبین تبار "آریایی" مردمان این سرزمین است و نشانهی آشکار اصالت و حقیقت قوم "آریایی". میدانیم که واژهی "ایران" مرکب است از: "ایر" (= آریا) + "ان" (= پسوند مکان) و به معنای "جایگاهِ آریاییان"[٢٢].
آیا بعد از هزاران سال که ایرانیان سرزمین و تبار خویش را "آریایی" خوانده و دانستهاند، میتوان منکر وجود این "قومیت" شد؟
چکیدهی بحث آن که، آریاییها مردمانی بودهاند با زبان، عقاید، فرهنگ و ریختار مشترک و همسان که هم خود و هم دیگران این قوم را به روشنی "آریایی" خوانده و نامیدهاند. حال چه گونه میتوان این گروه از مردمان را که دارای چنان مشترکات و ویژگیهای واحدی هستند، یک قوم مشخص و معین به شمار نیاورد و در چارچوب یک "قومیت" تعریف و شناسایی نکرد و برای آنان "نامی" قائل نشد ... نامی که این قوم از دیرباز بر خود داشته است؟
[↑ ] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله زير عنوان قوم آريايی، نوشتۀ داریوش کیانی، برگرفته از وبسايت آذرگشنسپ است.
[↑] پینوشتها
[۱]- فرای، ص ٢؛ فروشی، ص ١١؛ اسماعیلپور، ص ٧٩
[۲]- گیرشمن، ص ٩ و ۴-۵٢؛ دوشنگیمن (١٣٧۵)، ص ٢١؛ بهار (١٣٧٧)، ص ١۴٣؛ بهار (١٣٧٦)، ص ٦-٣٨۵؛ بهار (١٣۵٢)، ص هفده؛ فروشی، ص پنج؛ اسماعیلپور، ص ٧٨
[۳]- کمرون، ص ١٦ و ٧٠ و ٧-١٠٦؛ گیرشمن، ص ۵٢؛ بویس (١٣٧٧)، ص ٦۴-۵٨؛ بویس (١٣٧٦)، ص ٩-٢٨؛ بویس (١٣٧۵)، ص ١٧؛ فرای، ص ٣؛ دوشنگیمن (١٣٧۵)، ص ٢٢؛ اسماعیلپور، ص ٧٩
[۴]- کمـرون، ص ١٠٧؛ بـویس (١٣٧٧)، ص ٦٨، ٦۴؛ بـویس (١٣٧۵)، ص ١٧؛ فـرای، ص ١١٢ و ۵-۴۴؛ گیرشــمن، ص ٦۴؛ هینتـز، ص ١٦۴؛ هـوار، ص ٢٨؛ بهـار (١٣٧٦)، ص ٩-٣٨٨؛ بهـار (١٣٧٧)، ص ١۴٣؛ زرینکـوب، ص ٦٩ به بعـد؛ اسماعیلپور، ص ٧٩
[۵]- فرای، ص ٣٢؛ بهار (١٣٧٦)، ص ۵٠-۴۴٩؛ پیرنیا، ص ١٦۴
[۶]- گیـرشــمن، ص ٦۵، ٦٣؛ فـرای، ص ٣٩، ٣١؛ بهـار (١٣٧٦)، ص ٣٨٦
[٧]- میراث ایران، ص ٣١٩؛ لغتنامهی دهخدا، ص ٩؛ پیرنیا، ص ٣۴؛ Indo European Languages؛ Geocities.com
[۸]- گیرشمن، ص ٦٧، ٦۵؛ فرای، ص ٣٢
[۹]- گیرشمن، ص ۵٣؛ الیاده، ص ٨٠؛ بهار (١٣٧٦)، ص ۴۵٠؛ فرای، ص ٣٣
[۱٠]- ستّاری، ص ۴١-١؛ دوشنگیمن (١٣۵٠)، ص ٧٣ به بعد
[۱۱]- بهار (١٣٧٦)، ص ٨٧-۴۵٢؛ بهار (١٣۵٢)، ص بیست و دو - بیست و شش؛ اسماعیلپور، ص ٧-٨٠؛ پیرنیا، ص ١٦٣
[۱۲]- گیرشمن، ص ٦۵؛ پیرنیا، ص ٣٠
[۱۳]- بویس (١٣٧٧)، ص ۴٩ به بعد؛ بویس (١٣٨١)، ص ١۵؛ بهار (١٣٧٦)، ص ٣٨٧ به بعد
[۱۴]- بویس (١٣٧٧)، فصل دوم
[۱۵]- بویس (١٣٧٧)، ص ٣٢؛ بویس (١٣٧٦)، ص ١۴۴؛ فرای، ص ٨-٦٧؛ کریستن سن، ص ٩-٩۵؛ فروشی، ص ۵-١٣
[۱۶]- بویس (١٣٧٦)، ص ۴١؛ بویس (١٣٧۵)، ص ١٩؛ بویس (١٣٧٧)، ص ٦٦ و ٦۴؛ گیرشمن، ص ١-٦٠، ٦٧ به بعد؛ بهار (١٣٧٦)، ص ٣٩١، ٣٨٩
[۱٧]- بویس (١٣٧۵)، ص ١٨؛ فرای، ٧٩ و ٧۴؛ هوار، ص ٢٨؛ استرابون (پیرنیا، ص ١٦٠)
[۱۸]- بریان، ص ۴٠٦؛ ویسهوفر، ص ١١
[۱۹]- پیرنیا، ص ٧-٦٦٦
[٢٠]- پیرنیا، ص ١٦٠
[٢۱]- فرای، ص ۴، ۴١١
[٢۲]- فرهنگ فارسی، ج ۵، ص ٢٠٦؛ فروشی، ص ١١
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ اسماعیلپور، ابوالقاسم، اسطوره، بیان نمادین، انتشارات سروش، ١٣٧٧
□ الیاده، میرچا، رساله در تاریخ ادیان، ترجمهی جلال ستاری، انتشارات سروش، ١٣٧٦
□ بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، جلد دوم، ترجمهی همایون صنعتیزاده، انتشارات توس، ١٣٧۵
□ بویس، مری، هتاریخ کیش زرتشت، جلد یکم، ترجمهی همایون صنعتیزاده، انتشارت توس، ١٣٧٦
□ بویس، مری، چکیدهی تاریخ کیش زرتشت، ترجمهی همایون صنعتیزاده، انتشارات صفیعلیشاه، ١٣٧٧
□ بویس، مری، زردشتیان؛ باورها و آداب دینی آنها، ترجمهی عسکر بهرامی، انتشارات ققنوس، ١٣٨١
□ بریان، پییر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمهی مهدی سمسار، انتشارات زریاب، ١٣٧٨
□ بندهش، نوشتهی فرنبغ دادگی، ترجمهی مهرداد بهار، انتشارت توس، ١٣٦٩
□ بهار، مهرداد، اساطیر ایران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ١٣۵٢
□ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، انتشارات آگه، ١٣٧٦
□ بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، نشر چشمه، ١٣٧٧
□ پیرنیا، حسن، تاریخ ایران باستان، انتشارات افراسیاب، ١٣٧٨
□ دوشنگیمن، ژاک، زرتشت و جهان غرب، ترجمهی مسعود رجبنیا، انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان، ١٣۵٠
□ دوشنگیمن، ژاک، دین ایران باستان، ترجمهی رؤیا منجم، انتشارات فکر روز، ١٣٧۵
□ زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، (ایران قبل از اسلام)، انتشارات امیرکبیر، ١٣٧٣
□ ستاری، جلال، جهان اسطورهشناسی، جلد چهارم، نشر مرکز، ١٣٧٩
□ فرای، ریچارد، میراث باستانی ایران، ترجمهی مسعود رجبنیا، انتشارات علمی و فرهنگی، ١٣٦٨
□ فروشی، بهرام، ایرانویج، انتشارات دانشگاه تهران، ١٣٧۴
□ فرهنگ فارسی، دکتر محمد معین، انتشارت امیرکبیر، ١٣٨٠
□ کریستن سن، آرتور، مزداپرستی در ایران قدیم، ترجمهی ذبیحالله صفا، انتشارات هیرمند، ١٣٧٦
□ کمرون، جرج، ایران در سپیدهدم تاریخ، ترجمهی حسن انوشه، انتشارات علمی و فرهنگی، ١٣٦۵
□ گیرشمن، رومن، تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، ترجمهی محمود بهفروزی، انتشارات جامی، ١٣٧٩
□ لغتنامهی دهخدا، مقدمه: زیرنظر دکتر محمد معین، ١٣٣٧
□ «میراث ایران، زیرنظر ا.ج. آربری، ترجمهی احمد بیرشک و دیگران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ١٣۴٦
□ ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمهی مرتضا ثاقبفر، انتشارات ققنوس، ١٣٧٧
□ هوار، کلمان، ایران و تمدن ایرانی، ترجمهی حسن انوشه، انتشارات امیرکبیر، ١٣٧٩
□ هینتز، والتر، دنیای گمشدهی ایلام، ترجمهی فیروز فیروزنیا، انتشارات علمی و فرهنگی، ١٣٧٦