جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۳ مرداد ۸, چهارشنبه

شریک جرم هیتلر

از: مریم اقدمی

خطاهای روزمره

(۱٦)

شریک جرم هیتلر

فهرست مندرجات




[] شریک جرم هیتلر

«اگر همت داری، بیا ریشه این تفکرات نژادپرستانه و غیرانسانی برتری فارس و نژاد آریایی را که میراث هیتلر و رضاخان است، بزنیم. وقتی که یاد گرقتیم سایر اقوام هم ایرانی و قابل دفاع هستند، وحدت ملی، نه وحدت زوری حاصل خواهد شد.»

چنین ادعایی در واقع مغالطه نیست و به درستی می‌توان گفت بخش عمده‌ای از گسترش اندیشه نژادپرستانه به دوران هیتلر باز می‌گردد. اما در کنار این نوع سخنان باید توجه کنیم که نمی‌توان هر نوع عقیده‌ای را با نسبت دادنش به شخصیت‌های منفوری چون هیتلر زیر سؤال برد.

این نوع استدلال مغالطه «شریک جرم» یا «هم‌دستی» (Guilt by Association) نام دارد و نوعی ادعای نامربوط است. البته می‌توان آن را از انواع تعمیم‌های شتاب‌زده نیز طبقه‌بندی کرد.

در این مغالطه ویژگی‌های یک فرد یا عقیده به دیگر افراد یا عقاید مرتبط با آن هم سرایت می‌کند، اما این ارتباط کاملاً نامربوط است. معروف‌ترین مثال مغالطه هم‌دستی، مربوط به هیتلر است و برای همین گاهی آن را مغالطه «هم‌دست هیتلر» یا «استدلال بر اساس نازیسم» هم می‌نامند. مثال مورد نظر به این صورت است: «هیتلر گیاهخوار بود. هیتلر شر مطلق بود. بنابراین همه گیاهخوارها عقاید شرارت باری دارند.»

در نمونه‌هایی شبیه این مثال با نسبت دادن عقیده یا رفتاری به فرد یا گروهی که به بدی مشهور است، هر شخص دیگری که دارای آن عقیده یا رفتاری مشابه باشند، زیر سوال می‌رود. اگر آن رفتار یا عقیده بی‌ارتباط به موضوع بحث باشد، به وضوح اشتباهی منطقی رخ داده است. مثال گیاهخواری نمونه آشکاری است که تقریبا هرکسی مغلطه‌آمیز بودن آن را تشخیص می‌دهد. اما این مغالطه وقتی افراد را به اشتباه می‌اندازد که از ابزارهای ظریف‌تری استفاده کند.

برای مثال ممکن است با هدف تخریب یک چهره سیاسی در مبارزه انتخاباتی، حزب رقیب به این موضوع استناد کند که هیتلر یا هر شخصیت منفور تاریخی دیگری، این کتاب یا شعر معین را دوست داشته است. در این نوع جوسازی‌ها حتی لازم نیست نتیجه را آشکارا به مخاطب بگویند، زیرا خودش نتیجه خواهد گرفت پس آن نامزد انتخاباتی وجه شباهتی با هیلتر دارد و می‌تواند خطرناک باشد. به این ترتیب در دام چنین مغالطه‌ای افتاده است.

با نگاهی دقیق‌تر به این اشتباه منطقی متوجه می‌شویم، مسئله تنها این نیست که با ربط دادن صفت‌هایی مثل گیاهخواری یا پسندیدن یک کتاب به شخصی او را تخریب کنند. نکته اصلی و در واقع ساختار چنین مغالطه به این صورت است: «هیتلر یا حزب نازی عقیده الف را قبول داشت. پس عقیده الف باید اشتباه باشد.»

در واقع در این نوع استدلال تمام ویژگی‌ها و عقاید یک شخص یا گروه منفور، غیرقابل دفاع و اشتباه فرض می‌شود. چنین استدلالی از لحاظ منطقی اشتباه است و جواب مناسبی هم می‌توان به مغلطه کننده داد.

پاسخ چنین استدلالی آن است که بر اساس این چارچوب فکری باید تمام کارها و عقاید فردی مثل هیتلر اشتباه و غیرقابل قبول باشد. فرض کنید اگر بدانیم هیتلر صبح زود از خواب بیدار می‌شد و مرتب ورزش می‌کرد، پس باید نتیجه بگیریم این رفتارها درست نیستند. هرکس این عادت‌ها را داشته باشد به دیکتاتور منفوری تبدیل خواهد شد. به این ترتیب ساختار چنین استدلالی که در واقع یک ادعای نامربوط است با این مثال معلوم می‌شود.

شکل دیگر این مغالطه که نوع مثبت آن است، «شریک بودن در افتخار» است و درست مانند مغالطه شریک جرم، اما این بار بر اساس ویژگی و عقاید خوب شکل می‌گیرد. مثال‌های این مغالطه درست برعکس مورد هیتلر بر اسطوره‌های و قهرمان‌ها و افراد مقدس تکیه دارد و هر رفتار آن‌ها را در هر شخصی برای تأیید تمام عقاید آن شخص استفاده می‌کنند. اما باید توجه داشت درستی یا نادرستی یک عقیده ربطی به کسانی که دارای آن عقیده هستند، ندارد.[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- مریم اقدمی، خطاهای روزمره (۱٦): ، وب‌سایت رادیو زمانه



[] جُستارهای وابسته

منطق
فلسفه
مغالطه



[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت رادیو زمانه