جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۳ شهریور ۶, پنجشنبه

دوره‌ی بادکردن ِ همه ارزش‌ها

از: دکتر محمدرضا نیکفر[۱]

اندیشه انتقادی

(برنامۀ ۵۸)

دورۀ بادکردن ِ همه ارزش‌ها

فهرست مندرجات



رابطه‌ی تنگاتنگی میان بحران اقتصادی و بحران معناشناختی وجود دارد. الیاس کانتی این موضوع را از زاویه‌ی تأثیر بی‌ارزش شدن پول بر ارزشی بررسیده است که فرد و توده بر خود می‌نهند.


[] احساس بی‌ارزشی

در دوره ورآمدن، همه میلیونر اند. همه «میلیون» را در اختیار دارند، اما این میلیون دیگر هیچ است. به گفته‌ی کانتی پوچ بودن این «میلیون» به توده‌ی «میلیونی» احساس پوچی می‌دهد. «آدم حالش مثل پولش، که مدام بدحالتر می‌شود، خراب است.» همه احساس «بی‌ارزشی» می‌کنند. بنابر این، از بها افتادن، فقط گریبانگیر پول نیست. «فرد خود را بی‌ارزش شده احساس می‌کند، زیرا واحدی که به آن اتکا و اطمینان داشت و احترام بدان را احترام به خود می‌دانست، دچار سقوط شده. توده خود را بی‌ارزش شده احساس می‌کند، زیرا میلیون بی‌ارزش شده است.» این بی‌ارزش شدنِ دوگانه، پیوند مستقیمی با سرشت دوگانه «میلیون» دارد: اینکه می‌تواند هم توده‌ی پول را برشمرد و هم توده‌ی جمعیت را.


[] حقارت

بی‌ارزش شدن «میلیون» حقیر شدن همه عظمت‌هاست. تحقیر شده، تحقیر می‌کند، حقیرانه می‌اندیشد و آرزوهای حقیری دارد. آخر مگر نه این که «میلیون»، که منت‌های آرزوی او بود، دچار ذلت و خواری شده؟ آدم تحقیر شده بی شهامت است، همواره در ترس است که مبادا حقارت کنونیش را نیز از دست دهد، او نمی‌خواهد که وضع بهتر شود؛ می‌خواهد که وضع، از این که هست، بدتر نشود. آدم حقیر دو دستی چسبیده است به حقارتش.


[] دوره‌ی تورمی

در زندگی ملت‌ها دوره‌هایی وجود دارند که می‌شود دوره‌های تورمی‌شان نامید. در پهنه‌ی اقتصاد قدمت تورم به قدمت سرمایه است. هیچ اقتصادی بدون تورم نیست. برخی حتی مدعی‌اند چنددرصدی تورم، خود علامت یک اقتصاد پویاست. منظور از دوره‌ی تورمی اما این تورمهایی نیست که می‌آیند و می‌روند و بالا و پایین دارند. دوره‌ی تورمی دوره‌ی بادکردنِ همه ارزش‌هاست. آغاز این دوره ممکن است تورم اقتصادی باشد یا ممکن است نباشد. به‌هرحال باد کردنِ ارزش‌ها از یک جایی شروع می‌شود و بعد سرایت می‌کند به‌جاهای دیگر، به همه‌ی جاها. مملکت می‌شود یک مملکت ورآمده. در این‌جا همه ریخته‌اند روی یکدیگر، از سر و کول هم بالا می‌روند، به این سو و آن سو می‌دوند و تابع هیچ نظمی نیستند. افراد تابع هیچ نظمی نیستند و این بدان معنا نیست که در برابر نظام می‌ایستند. آنان آن قدر کوچک شده‌اند که می‌توانند به راحتی از سوراخهای به فراوانی موجود در شبکه‌ی نظمها عبور کنند. در این دوره نظمها خود تورم زده‌اند. جریمه‌ها نیز می‌شوند میلیونی و چون «میلیون‌ها» هیچ اند، نظم‌ها هم می‌شوند هیچ. در این دوره اصولاً معلوم نیست، رشته‌ی کارها به چه چیزی بند است. دوره، دوره‌ی شارلاتان‌بازی است، نه شارلاتان‌بازی بساز و بفروش، بلکه نساز و بفروش. در این دوره چیزی خلق نمی‌شود، همه مصرف می‌کنند. این دوره، دوره‌ی پرخوری است؛ افراد هر چه می‌خورند سیر نمی‌شوند. همه می‌ترسند که فردا گرسنه بمانند. این دوره، دوره‌ی بی‌آیندگی است؛ همه می‌ترسند که فردایی در کار نباشد و از این رو اگر دست دهد، می‌خواهند لحظه را دریابند. همه نگران و آشفته‌اند، با وجود این آموخته‌اند که پیوسته در کمین چند لحظه‌ی خوش باشند.


[] بی‌اطمینانی به‌خود

انسان تورم‌زده به‌نظر خودخواه می‌رسد، چون پیوسته به فکر خویش است و در اندیشه‌ی دیگری نیست. اما تو برای این که بدهی، باید داشته باشی، و برای این‌که اندیشه‌ی والایی داشته باشی، باید حقارت‌زده نباشی. برای این که فرد تورم‌زده را از احساس حقارتش بدرآوری، نمی‌توانی برای او از عظمت‌های درون سخن‌گویی. او دیده است که چگونه در آن‌جایی که هست، «میلیون» به صفر گرویده. می‌پرسد: مگر هنوز در این‌جا می‌توان عظمتی را جست و بنا کرد؟ او تنها در «ارز خارجی» یک بزرگی واقعی می‌بیند. فرد تورم‌زده به‌خودش اطمینان ندارد. او به‌هیچ کس اطمینان ندارد. چشمش ترسیده است.


[] توده‌ی تورمی

در دوره‌ی تورم، یک توده‌ی تورمی تشکیل می‌شود، حجیم اما بی‌وزن. به گفته‌ی کانتی «وقتی که میلیون‌ها سر به هوا بزنند، کل مردمی که از میلیون‌ها تشکیل می‌شوند، به‌هیچ بدل می‌گردند.» این توده قشرهای مختلفی را در بر‌می‌گیرد. «تورم تفاوت‌هایی را که به‌نظر جاودانی می‌آمدند، برطرف می‌کند و آدم‌هایی را که تا دیروز به ندرت سرراه هم قرار می‌گرفتند، در توده‌ی تورمی جمع می‌کند.» در این‌جا فقط فلک‌زده‌های همیشگی تلنبار نمی‌شوند. آن که میلیارد میلیارد دارد، تورم‌زده‌تر است. چنین کسی هم از وضعیت سود می‌برد و هم ناراضی است. او نرخ کاهش ارزش پول را ضرب شده در میلیارد می‌بیند و از این رو اگر بتواند نرخ چپاول را در میلیارد ضرب می‌کند. او نمی‌تواند از میلیاردهایش لذت برد. می‌ترسد اگر لحظه‌ای دست از مصاف بردارد، بر خاک سیاه بنشیند. او از همه راضی‌تر و از همه ناراضی‌تر است.[٢]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- M.R. Nikfar: Critical Thinking #58. Inflation of Values – Aleination - Inflationary Period.
[٢]- نیکفر، محمدرضا، اندیشه انتقادی (برنامۀ ۵۸): دورۀ بادکردن ِ همه ارزش‌ها، وب‌سایت رادیو زمانه، ۲۹ بهمن ۱۳۸۵



[] جُستارهای وابسته

فلسفه
منطق
نقد



[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت رادیو زمانه