|
داستان انسان
داستان انسان
داستان انسان، مقالهای قدیمی درباره سرگذشت انسان است که در هفتهنامه «کتاب هفته» بهتاریخ ۱۹ فروردین ۱۳۴۱ در شمارهٔ ۲۶ چاپ شده است. در آنجا در مقدمه آمده است:
آنچه میخوانید، عصارهی دلپذیری از سرگذشت شگفت انسان است. در این سرگذشت، نخست با انسان ماقبل از تاریخ آشنا میشوید و آنگاه پا به پای او به دوران ما که عصر اتم نام گرفته است، میرسید. در این سفر همکار گرانمایه پرویز داریوش کوشیده است بیآنکه احساس خستگی و ملال کند، همه حوادث جالب و گیرای داستان انسان را با شما در میان نهد و از شگفتیهای نادانسته آن آگاهتان سازد. شادیم که با نشر این کتاب، گامی دیگر در راه رضای خاطر شما برداشتهایم اینک شما و بند اول داستان.
تا حدود پنجاه سال پیش از این بیشتر مردم بر این عقیده بودند که از عمر زمین، یا در واقع تمامی جهان، پیش از شش هزار سال نمیگذرد و نیز اعتقاد عامه چنین بود که از بدو پیدایی زمین و جهان، انسان در آن یا بر آن بوده است و بههمین صورت کنونی یا لااقل بهصورت اقوام وحشی که هنوز نیز در برخی نقاط زمین پراکندهاند، زندگی میکرده است. رهبران دینی ملل مختلف در این عقیده پا برجاتر و مصرتر بودهاند.
بهحساب ایشان، بهحساب عمر هر فرد و پدران و نیاکان او همت گماشتند و از آنجا که طبق اعتقادات دینی مثلاً، آن چند پشت که میان عیسی روحالله و آدم صفیالله واقع بودهاند، و عمر هریک مشخص مشخص بوده است آن اعداد را جمع کردهاند و نتیجه گرفتهاند که از روز خلقت آدم تا سالی که ما اکنون در آن زندگی میکنیم چهار هزار و صد سال میگذرد. بیش و کمی که نسبت به این رقم فرض شده است بستگی بهطول عمر برخی از اشخاص داشته است که مثلاً یک تن بهروایتی هزار و ششصد سال و بر روایتی دیگر نهصد و شصت سال عمر کرده است.
اما اکنون بیشتر مردم با این واقعیت آشنایی یافتهاند که شاید نوع بشر بیش از صد هزار سال بر روی زمین سابقه داشته باشد و زمینی که ما بر آن ساکن [هستیم] چند میلیارد سال عمر دارد. اشکالی که تا چند سال پیش سخت در کار بوده است همانا آشتی دادن مطالب مربوط به خلقت بهنحو مندرج در کتب عهد عتیق است. با مطالب مورد قبول علم این اشکال نیز بر طرف شده است و اکنون بسیارند، پیروان ادیان گوناگون که ضمناً با واقعیت علمی آشنایند و هیچگونه تضادی بین آنها نمییابند.
نخستین موجب تغییر نظر درباره عمر زمین از این راه پدید آمد که زمینشناسان قرن هیجدهم به مطالعه نسبتاً دقیق صخرهها و رسوبها و تجزیه سنگوارهها پرداختند و چنین معتقد شدند که انواع رسوبها و طبقهبندیهای زمین و اَشکال صخرهها در طی قرون و حتی اعصار متمادی روی داده است؛ همچنانکه در زمان ما نیز میتوان گونههای آنرا با تخفیف مشاهده کرد.
در پنجاه ساله اخیر بهطور کلی و در ده سال گذشته بهطور خاص مطالعات و اکتشافاتی که در زمینه پرتوافکنی یا تشعشع بهعمل آمده است [کمک] بسیار به زمینشناسان کرده و اکنون این افراد با دقت کمنظیری میتوانند عمر هرگونه رسوبی را تعیین کنند هرچند میان کارشناسان این فن اتحاد کلمه موجود نیست بههرحال [عمر] زمین را عموماً از دو میلیارد سال نمیدانند. عمر انواع حیواناتی که استخوان یا صدف دارند بر روی زمین از پانصد میلیون سال کمتر نیست پستانداران تا صد میلیون ساله سابقه دارند.
و انسان شاید پانصد هزار سال است که بر روی زمین زندگی کرده است. هرچند شاید آن انسان همین نوع امروزی بشر نبوده است. آثاری که از انسان بهطور مسلم و در راه ویران و و دور از آبادی تمدن بر روی زمین مانده است از ششهزار سال پیش حکایت دارد.
زود میتوان دید که انسان در میان سایر موجودات کره زمین مهمانی تازه رسیده است احتمال بسیار میرود که رفتار و کردار و پندار مردم زمان ما همانقدر که مردهریگ این دورهی کوتاه ششهزار ساله است میراث آن صدهزار سال تحول و تکامل نیز باشد. علایق ما و خواهشهای ما در زندگی دور از استشعار ما و فکر روشن ما همه در آن سالهای دور دست و در این سالهای نزدیک تکامل یافتهاند.
تا آن زمان که انسان هنر به خاک سپردن مردگان خود را کشف نکرده بود تا بعدها سنت شود، چندان نشانه پا برجایی از خود به یادگار نمیگذاشت. اگر مردهایی مربوط به قبل از این کشف مهم به ما رسیده باشد بر اثر آن بوده است که بر حسب تصادف بر زمین افتاده است و ریگ و گل و شن روی آنرا فرا گرفتهاند. کارشناسان بارها مجبور شدهاند که از فن تشریح قیاسی استفاده کنند و با یافتن جمجمه یا استخوان ران یا امثال آنها نمونهای کامل یا کاملنما بسازند.
در شناختن راه و رسم بشر نیز در آن زمانها جز از همین راه نمیتوان رفت که باروی هم نهادن آثاری که از حفاریها بهدست میآید و تفسیر مفهومی که از آنها فرض میشود، گونه زندگی و زندگانی خداوندان آن آثار را تا حدی که شاید نزدیک به واقعیت بوده باشد باز شناسیم.
یک منبع اطلاعاتی دیگر درباره نحوه زندگی مردمان آن زمانها مطالعه در روش زندگی اقوام و طوایف وحشی است که هنوز هم در استرالیا و آفریقا موجودند. فرض شده است که همچنان که این اقوام ابزارها و سلاحهایی دارند از همانگونه که نیاکان ما داشتهاند، شاید از نظریات و احساسات نیز مشابه ایشان باشند باید دانست که انسان مدتهای بسیار طولانی با طبیعت در مبارزه بوده است و در راه تهیه قوت و رفع خطر سخت کوشیده است تا وقتی که از حوائج روزمره خود اندکی پیش افتاده است همه اختراعات و ابداعات و نوآوریهای بشرزاده این پیش افتادن از احتیاج روزانه است. از روی گونههای دگرگون که از انسان باز مانده است و از لحاظ ارزش و استادی که در ساختن آن آثار به کار رفته است، باستانشناسان توانستهاند رشتههایی از این ادوار را کشف و پالهئولیتیک یا عصر حجر قدیم نام دادهاند.
آخرین دوره از این ادوار که به پیش از دوره تاریخ تمدن میرسد عصر آهن نام دارد عصر جدید یا نئولیتیک و عصر برنز پیاپی در میان دو عصر قبلی واقعند. همه انسانها که بر روی زمین ساکناند این ادوار را همزمان نپیمودهاند چنانکه هم اکنون اقوامی بر روی زمین هستند که در عصر حجر جدید به سر میبرند و ما از ایشان بسیار پیشتریم یا چنین میپنداریم. مثلاً وقتی در آسیا انسان به عصر آهن رسید، انسان اروپا هنوز در عصر حجر قدیم بود. این عصر حجر قدیم در خاور میانه و نزدیک و در اروپا شاید پانصدهزار سال پیش آغاز شد.
نخستین آثار این دوره چنان دور از هنرمندی و استادی ساخته شده است که برخی از کارشناسان شک دارند که مصنوع دست انسان باشند. اما با پیشرفت زمان اشیا مقبولتر شدهاند وگاه میتوان به یقین گفت فلان شی به فلان منظور ساخته شده است از این زمان که به زمان خود نزدیکتر شویم احجار ساخته شده مییابیم که مسلما بهصورت نیزه و درفش و سیخ آماده شدهاند و در ساختن این ابزارها انسان از چخماق استفاده کرده است که زود تیز میشود. در همین زمانها بوده است که انسانها در نقطههای مختلف و دور از هم آتش بهدست آوردند. اندکی، شاید ده هزار سال بعد انسان کشف کرد که با آتشزنه میتواند آتش بیفروزد. بیش از چهارصد هزار سال از عمر بشر بر روی زمین در همین عصر حجر قدیم گذشته است.
در عصر حجر جدید همه ابزارها را ساییده و صیغل دادهاند در مصرف این ابزارها نیز امکانات افزونتری را در نظر گرفتهاند. و نیز نیزه این زمان سخت درندهتر از نیزههای عصر حجر قدیم است همچنین ابزارهای انسان عصر تنها سنگین نیست، گلین نیز هست، ظروفی از گل ساخته در اتش پخته است. سگ و گوسفند و اسب و گاو را با خود یار کرده مورد استفاده قرار داده است پشم میریسته و پارچه میبافته است.
در این زمان بود که یکی از دو اختراع که از همه اختراعات بعدی در پیشرفت تمدن بشر موثرتر بودهاند عملی شد. مخترعی ناشناس شاید با تجارب مکرر و متوالی، توانست چیزی شبیه چرخ مدور بسازد و در حمل بار از آن استفاده کند برای درک اشکالات زندگی بدون چرخ باید از نیروی تصور مدد گرفت. اما هنوز از شهر خبری نبود. همین شهر که شهر پدید آمد از لحاظ ما که اکنون فارغ کتاب میخوانیم خطی میان قبل از تاریخ وبعد از تاریخ کشیده شد. زیرا که با پدید آمدن شهر، اختراع دوم که شاید در اهمیت از اختراع نخستین نیز برتر باشد صورت گرفت.
انسان خط را اختراع کرد و آثار مکتوب باقی نهاد. باز باید به یاد داشت که در این دو عصر طولانی که از آن سخن گفتیم هنوز انسان نوع بشر کنونی نبوده است. «انسانشناسان» از روی بقایای معدود که از اجساد این زمانها باز ماندهاند چند نوع ساختهاند و نخستین آنها کمتر و آخرین آنها بیشتر به مردم زمان ما شبیه است.
نخستین این انواع را « پیتکانتروپوس ارکتوس» (Pithecanthropus erectus مترادف با نام علمی: Homo erectus) نام نهادهاند که بهمعنی آدم-میمون راستاندام است که آن را انسان گرومانیون نیز خواندهاند. این موجودات بسیار به انسان شباهت دارند اما انسان نیستند روی دوپا را میروند چنانکه بسیاری یا همه مردم زمان ما نیز چنیناند اما چنان خمیدهاند که دستشان یک وجب هم از زمین دور نیست. چانه و بینی و پیشانی این موجودات به بوزینه مانند است تنها نمونه مشکوکی که از (ادم -میمون راست اندام) در جاوه بهدست آمدنشان میدهد که مغز آن جانور بسیار بیشتر از مغز بوزینه تکامل یافته بوده است.
از انواع دیگر انسان نئاندرتال است. نئاندرتال نام گونهای است که در نزدیکی شهر دوسلدرف در آلمان مانده است. این انسان را در آن گردنه یافتند و همان نام را بر آن نهادند چانه این انسان از حال پوزه در امده عقب رفته است، دو فک او برجسته است و پیشانیش رو به پایین شیب دارد بعد از آن دوره انسان نئاندرتال بشر به عصر حجر قدیم رسید انسان گرومانیون بسیار بهمردم زمان ما شبیه بوده است. این انسان که نمونه او در غاری به نام همین نام در فرانسه به دست آمد، سلمانی نمیرفت لباس نمیپوشید و ناخنها را نمیگرفت و گرنه او را با پدر خود اشتباه میکردیم – به شرط آن که خود بور و زاغ و بلند قد بودیم.
پیش از آن زمان که آن را بدو تاریخ خواندیم انسان قدم به آمریکا ننهاده است. تا کنون نمونهای از هیچیک از آن اقسام که بر شمردیم در امریکا یافته نشده است. تا چند سال گذشته بسیاری از متفکران سیاسی و اخلاقی اصرار داشتند پرسشهایی درباره انسان بطور کلی مطرح سازند و از روی فکر خود و با تصور نحوه بوش انسان قبل از تاریخ بدانها جواب دهند. این پرسشها بدین شرح بوده است:
در انسان زمان ما کشش بهسوی جنگ طبیعیتر است یا به سوی صلح! ازدواج یک زن با یک مرد طبیعیتر است یا ازدواج چند زن با چند مرد یا ازدواج گروهی؟ سلطه مرد بر زن طبیعیتر است یا تساوی آن دو یا بالعکس؟ اختلاف ثروت طبیعیتر است یا تقسیم آن؟ اما حقیقت آن است که نوع بشر در نقاط مختلف و در زمانهای مختلف و در اوضاع و احوال مختلف میتواند به گونههای مختلف رفتار کند چنان که کرده است، به پرسشهای فوق هم پاسخ مثبت میتوان داد و نمونه میتوان نشان داد و هم پاسخ منفی و نمونه مخالف یکی دیگر از این پرسشها آن است که گوشت خواری برای ما طبیعیتر است یا علفخواری؟ اما جواب واقعاً صحیح آن است پس از تحولها بهسوی تکامل، اکنون دندان ما هم برای جویدن غذا تناسب دارد و هم برای دریدن و بریدن.
غذای ما مخلوطی از نشاسته و چربی و پروتئین بوده است. در مورد کیشهای متداول انسانهای نخستین، چندان اطلاعی در دست نیست. جز از رسم دفن مردگان و نقشها که بر دیوارها کردهاند چیزی نمانده است. شاید آن حیوان که نقش آن را بر دیوار غار کشیدهاند هدف جادوی جادو بوده است. شاید آن انسانهای بیانگشت که نقاشی شدهاند انگشتان را قربانی دادهاند بزرگتر کشیده شدن آلتتناسلی شاید حکایت از حاصلخیزی باز میگوید. و نیز شاید که آن نقشها آثار هنرمندان واقعی است که الهامی داشتهاند و اثری گذراندهاند و از این کار لذت بردهاند نتیجههایی که از این مطالعه در اعصار قدیم عاید میگردد بدین شرح است:
- انسان کاملترین حیوان پستاندار است. نوع بشر حاصل تحولات گوناگون و طولانی است
- انسان میان جانوران تنها جانوری است که دارای فکر است و این فکر را بیان میکند و به بنی نوع خود میرساند سود این خصیصه استفاده و تکمیل تجارب اوست و نیز انسان میتواند نحوه زیستن را با استفاده از تجربه به اولاد خو تعلیم دهد.
- انسان با پیشرفت مداوم غذای بیشتر و خانهٔ بهتر تهیه کرده حوائج خود را آسانتر و نیکوتر بهدست آورده اما در این پیشرفت قطعی نیست که بشر خوشتر و سعادتمندتر شده است.
- انسان مدتهای طولانی نژادهای درهم و آمیخته داشته است و اکنون نیز همچنان است دگرگونیهای انسانها فردی است نه گروهی مثلاً استعداد شگرف در ورزشها یا هنرها مربوط و متعلق به افراد است نه یک ملت یانژاد هیچنژاد از نژاد دیگر برتر یا پایینتر نیست
- انسان موجودی است خوپذیر که با تغییر میانه ندارد اما جهان را آنچه هست نمیپذیرد.
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
پرویز داریوش، داستان انسان، کتاب هفته، شمارهٔ ۲۶، یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۴۱، صص ۹۹-۱٠۵
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ کتاب هفته، شمارهٔ ۲۶، ۱۹ فروردین ۱۳۴۱