جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۵, جمعه

حکمت‌یار، گلبدین

از: دانشنامه‌ی آریانا

گلبدین حکمت‌یار


فهرست مندرجات
چهره‌های سیاسی افغانستانرهبران مجاهدین افغان

گلبدین حکمت‌یار (به انگلیسی: Gulbuddin Hekmatyar) (زاده‌ی ۱۳۲٦ خ -)، سیاستمدار جنگسالار و از رهبران بنيادگرای جهاد اسلامی و رهبر حزب اسلامی افغانستان است كه به‌عنوان جنايت‌کار جنگی در فهرست افراد مورد پیگرد آمریکا قرار داشت و دولت آمریکا برای سر او ۲۵ میلیون دلار جایزه تعیین کرده بود. پس از آن‌که حکمت‌یار به نبرد مسلحانه با دولت و نیروهای بین‌المللی در افغانستان پرداخت، نام او در ۲۰ فبروری ۲۰۰۳ در فهرست تحریم‌های کمیته القاعده و طالبان که بعداً به کمیته‌ی القاعده و داعش تغییر نام داد (فهرست تحریم‌های سازمان ملل)، ثبت شد. اما، پس از پانزده سال زندگی پنهانی، با توافق‌نامه صلحی که بین او و دولت افغانستان امضا شد، نامش از فهرست سیاه سازمان ملل برداشته شد. او در آغاز اردبیهشت ماه ۱۳۹٦ خورشیدی، پس از سال‌ها زندگی در خفا، در استان لغمان در شرق افغانستان در انظار عمومی ظاهر گردید و روز ۱۴ ثور (اردیبهشت) وارد کابل شد.


زندگی‌نامه
گلبدین حکمت‌یار

گلبدین حکمت‌یار فرزند حاجی غلام قادر فرزند عطامحمد خان، به روایت خودش در ماه میزان (مهرماه) ۱٣٢٧ خورشیدی و براساس «تذکره» (شناشنامه) در سال ۱۳۲٦ خورشیدی، در شهرستان حضرت امام استان قندوز زاده شد. اندکی پیش از تولد او، خانواده‌اش که به‌طور کوچی بین پاکستان و افغانستان در رفت‌وآمد بودند، از غزنی به قندوز مهاجرت کردند و در آن‌جا اقامت گزیدند.

او، تعلیمات ابتدایی را از هفت سالگی آغاز کرد و شش سال در مکتب ابتدائیه امام صاحب درس آموخت و سپس وارد مدرسه نظامی (حربی شونځی) شد و مدت سه سال در آن‌جا به تحصیل پرداخت، اما پس از آن، به‌گفته‌ی خودش، نخواست به تحصیل در این مدرسه ادامه دهد. او می‌گوید:

    صنف ٦، ٧ و ٨ را در حربی شونځی خواندم ولی بعداً نخواستم به تحصیل در حربی شونځی ادامه دهم، آن را ترک گفتم.

وی، سبب ترک تحصیل از مدرسه‌ی نظامی را بی‌عدالتی می‌داند که اولیای مدرسه در امتحان پایانی سال هشتم در حق او روا داشتند. با آن‌که حکمت‌یار خود را مستحق شاگرد اول‌شدن می‌دانست، اما فرد دیگری این امتیاز را به‌دست آورد. از این‌رو، او سخت دلگیر شد و تصمیم گرفت آن مدرسه را ترک کند. همو می‌افزاید:

    دلیل ترک حربی شونځی این بود که من همیشه اول نمره بودم، ولی از صنف ٨ به ۹ به‌دلیل تصرفات ناروای مسئولین کس دیگری را اول نمره ساختند. به‌همین دلیل نخواستم حربی شونځی را ادامه دهم.

اما این ترک تحصیل، بعدها توسط مخالفانش دستاویزی برای ترور شخصیت او قرار گرفت. آمریکا زمانی‌که از مناسبات او با جمهوری اسلامی ایران و تروریسم بین‌المللی خشمگین بود، روزنامه‌ی نیویورک تریبیون ادعا کرد که حکمت‌یار «به‌علت انحرافات اخلاقی از مدرسه‌ی نظامی اخراج گردید.»

به‌هر حال، او به امام‌صاحب باز گشت و از کلاس ۹ تا ۱٢، در دبیرستان شیرخان‌بندر قندوز درس خواند. در همین دوران بود که با اندیشه‌های چپ آشنا شد و در واکنش به آن، به فعالیت سیاسی-اسلامی گرایش پیدا کرد.

    من در این سال با برادر حفیظ‌الله امین به‌نام اسدالله که بعدها رئیس خاد (اینتلیجنت سرویس افغانستان) تعیین شد، در صنف دهم هم‌صنفی من بود. روزی در داخل صنف بحث و مناقشه کردیم، بعد از ختم درس پیاده براه افتادیم؛ مباحثه دوام کرد و به‌جایی رسید که او گفت من به اتاقت می‌آیم تا برایم خدا را ثابت کنی؛ برای اولین‌بار با کسی مواجه شدم که از خدا منکر بود و می‌خواست برایش ثابت کنم. برایش گفتم اگر بار دیگر چنین حرفی را به زبان بیاورد، ردالعمل مناسبی خواهد دید. با شدت تهدیدش کردم. این مسئله مرا تکان داد و متوجه شدم که در کشور ما کسانی نیز وجود دارند که از خدا منکرند و دین را نمی‌پذیرند. آن‌ها کار سیاسی می‌کنند ولی گروه منظم اسلامی وجود ندارد. از همان لحظه به بعد عزم مبارزه در من ایجاد شد و تصمیم گرفتم به‌کار و فعالیت شروع کنم.

پس از پایان دوره‌ی دبیرستان، حکمت‌یار در سال ۱٣۴٧ وارد دانشکده‌ی مهندسی (پوهنځی انجنیری) دانشگاه کابل شد. از این زمان او دست به ماجراجویی‌های سیاسی زد و صحن دانشگاه را به صحنه‌ای از مناظرات و جدال‌های خشن میان اسلام‌گرایان و نیروهای چپ بدل کرد و در سال ۱٣۴٨، با ۱۱ نفر از جوانان اسلام‌گرا سازمان جوانان مسلمان را بنیاد گذاشت. در نهایت (در ۲۹ جوزای سال ۱٣۵۱)، یکی از این جدال‌های سیاسی-عقیدتی به زدوخورد خونین بین نیروهای سازمان جوانان مسلمان و سازمان دمکراتیک نوین (شعله‌یی‌ها) کشید که چندتن از جمله حکمت‌یار زخمی شدند و یک نفر چپی به‌نام سیدال سخندان کشته شد. از این‌رو، گلبدین حکمت‌یار در پایان ترم دوم سال دوم دانشکده‌ی مهندسی، از دانشگاه کابل اخراج و با هشت نفر دیگر روانه‌ی زندان شد. در جامعه شایعاتی قوت گرفت که در قتل سیدال، حکمت‌یار دست داشت؛ اما در مورد این‌که آیا دولت او را به اتهام این قتل دستگیر و زندانی کرد، خود می‌گوید:

    چون برخورد دسته‌جمعی بود و جنگ با سنگ و چوب صورت گرفت و سلاح گرم در آن استفاده نشد، دولت نتوانست شخصی خاصی را متهم به قتل نماید.

پس از کودتای ٢٦ سرطان، توجه نهضت اسلامی به ارتش جلب شد. در این زمان، حکمت‌یار، هنوز در زندان بود. او پس از یک سال‌ونیم از زندان آزاد شد. اما به‌گفته‌ی خود او، در این زمان «فعالیت‌های فرهنگی را به‌سوی اقدام‌های نظامی سوق داد.» بنابراین، به فعالیت‌های مخفی زیرزمینی پناه برد.

    ما به‌طرف اردو توجه کردیم و درصد برآمدیم تا افسران مسلمان اردو را تنظیم کنیم. زمانی‌که من در زندان بودم، تنظیم فعالیت‌های عسکری به‌عهده‌ی انجنیر حبیب‌الرحمان شهید گذاشته شد. او مسئولیت سرپرستی از مجموع تحریک را نیز بر عهده داشت. پس از رهایی خواستم تا برای مدتی به نزد خانواده‌ام بروم... من یک‌ماه را در خانه سپری نموده به کابل بازگشتم. متأسفانه بعد از چند ماه ایشان (انجنیر حبیب‌الرحمان) به اتهام دست‌داشتن در یک کودتای نافرجام و رهبری آن دستگیر گردید که پس از دستگیری او، این وظیفه به من محول شد. انجنیر حبیب‌الرحمان همه معلوماتی را که در این زمینه داشت، از زندان به‌وسیله نامه‌های سری به من ارسال کرد. در روشنی این اطلاعات، کارهای زیادی در عسکری انجام دادم. در اردو تعداد زیادی افسران جلب و جذب و تنظیم گردیدند. اما در اثر اشتباهات عده‌ای از صاحب‌منصبان برخی از برداران ما در اردو دستگیر شدند و دولت تصمیم گرفت که همه افراد سرشناس نهضت اسلامی را به زندان بکشد. در حدود سه‌صد نفر دستگیر شد.

در این زمان، حکمت‌یار، در کابل بود و ناگزیر شد تا کابل را ترک کند و به منطقه‌ای فرزه در شمالی برود و چون تحت تعقیب پلیس بود، از آن‌جا به پکتیا شتافت و در نهایت به پاکستان مهاجر شد.

    بعد از این دستگیری بزرگ که سه‌صد نفر از برادران ما به زندان افتادند، من با عده‌ای از افراد سرشناس نهضت جمع شدیم و تصمیم بر آن شد که همه به اطراف پراکنده شویم و از آن‌جا عملیاتی را علیه رژیم آغاز کنیم. دکتر محمدعمر شهید وظیفه گرفت که به بدخشان برود و من وظیفه گرفتم که عازم پکتیا گردم و از این دو نقطه به‌تدریج عملیات را آغاز کنیم. دکتر محمدعمر عازم کشم شدو در آن‌جا همراه با پدر خود کار را آغاز کرد، اما شرایط مساعد نبود و ... دستگیر شد. من مدتی در پکتیا بودم بعد تصمیم گرفتم عازم بدخشان شوم و با دکتر محمدعمر مشوره کنم تا ترتیب دیگری بگیرم. به کابل و از آن‌جا عازم تخار شدم. در آن‌جا به منزل یکی از برادران به‌نام سید عبدالرحمان آغا رفتم تا از آن‌ها جویای اوضاع گردم، ولی او دستگیر شده بود، دیگران هم درباره‌ی وضع اطلاعی نداشتند... به کابل برگشتم، عازم غزنی شدم، از غزنی به ارگون رفتم و مدتی آن‌جا ماندم. قبلاً یک تعدادی از برادران را به پاکستان فرستاده بودیم، یکی از آن‌ها به ارگون آمد و با او به پاکستان آمدم.

به‌گفته‌ی حکمت‌یار در دوران جمهوریت محمدداوود، اعضای نهضت اسلامی افغانستان «تماس‌هایی با جماعت اسلامی پاکستان داشتند که باعث تشویق آن‌ها به هجرت به پاکستان می‌شد»؛ افزون بر این، او می‌گوید:

    مسئولین حکومت پاکستان نیز موافقت کردند که به ما پناه بدهند. برادران به من اطلاع دادند تا به پاکستان بیایم.

    به مناطق مرزی پاکستان قبلاً نیز آمده بودم و با یکی از متنفذین وزیرستان به‌نام نیازعلی‌خان که مرکزی در منطقه‌ی گرویک داشت، تماس داشتم... از او خواستم که با ما همکاری کند و عملاً کمک‌هایی با ما کرد، مقداری سلاح و کمک مالی در اختیار ما گذاشت. برای ملاقات با او یک‌‌بار به پاکستان آمده بودم...

    [به‌هر حال، این‌بار] ما این انتظار را نداشتیم که حکومت بوتو به ما پناه سیاسی بدهد؛ ولی به‌دلیل این‌که بعد از کودتای داوود روس‌ها خواستند در پاکستان بی‌امنیتی ایجاد نموده و اوضاع سیاسی را مختل کنند. بنابراین، سلسله تخریب‌کاری و انفجارات را آغاز کردند و افرادی را برای این منظور تربیت نموده به پاکستان فرستادند و به این ترتیب مخالفت میان دو کشور شدید گردید.

    [زمانی‌که] وزیر اعلی صوبه سرحد به‌نام شیرپاو در نتیجه انفجاری به‌قتل رسید، این وضع باعث شد تا حکومت پاکستان به ما پناه سیاسی قایل شود. البته حکومت بوتو قصد آن را داشت تا در نتیجه‌ی تعاون با ما حکومت داوود را تحت فشار بگذارد و مجبور سازد از مخالفت و دشمنی با پاکستان دست بردارد. این مطلب را بعدها بعضی از مسئولین حکومت بوتو افشا کردند که «گویا ما اصلاً نمی‌خواستیم این‌ها به‌پیمانه‌ی رشد کنند که فردا نیروی محمدی از آنان ساخته شود، بلکه فقط می‌خواستیم از آنان به‌عنوان وسیله‌ی فشار علیه داوود استفاده کنیم.» حکومت بوتو با چنین هدفی ما را پذیرفت.

    بعد از این‌که ما عملیات مسلحانه را علیه داوود آغاز کردیم، این عملیات به‌پیمانه‌ی بزرگ و وسیع بود که داوود را به‌سختی پریشان ساخته و احساس خطر کرد و او را متوجه این حقیقت ساخت که ادامه‌ی روابط با کمونیست‌ها برایش گران تمام خواهد شد. همان بود که در پالیسی خود تجدیدنظر کرد.

پس از شکست کودتای نهضت اسلامی افغانستان، در سرطان ۱٣۵٣، فعالان این نهضت در پاکستان مورد استقبال و حمایت آن کشور قرار گرفتند. حکومت ذوالفقارعلی بوتو فرصتی طلایی به‌دست آورد تا از افغانستان که به میدان جنگ سرد تبدیل شده بود و هم‌چنین دشمن دیرینه‌ی پاکستان، محمدداوود انتقام بگیرد. در سال ۱٣۵۴، شورش‌های دیگری در مناطق مختلف افغانستان، مانند سرخ‌رود، بتی‌کوت، ننگرهار، مرکز استان لغمان، پکتیا، کابل، بدخشان و پنجشیر توسط نهضت اسلامی به‌وقوع پیوست. گرچه این شورش‌ها در نهایت ناکام ماند و سبب شد نهضت اسلامی به دو پارچه شود و جمعیت اسلامی به رهبری برهان‌الدین ربانی و حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمت‌یار به‌وجود بیاید؛ اما عواقب آن برای مردم افغانستان بسیار مصیبت‌بارتر از این بود. این شورش‌ها دولت محمدداوود را در موقعیت متزلزلی قرار داد و رژیم جمهوری با یک جنگ واقعی اما اعلام‌ناشده روبه‌رو شد. استراتژی وارد آوردن فشار بر محمدداوود مؤثر افتاد. او که زمانی پیشتاز داعیه‌ی پشتونستان به‌شمار می‌آمد، آماده شد تا با پاکستان راه مذاکره و سازش را در پیش گیرد. اما نزدیکی با پاکستان شوروی را سخت نگران ساخت. زمانی‌که داوود در صدد جست‌وجوی راه دیگری برآمد و خواست از شوروی فاصله بگیرد، به پایان خونین جمهوری او انجامید. صبح‌گاه هفتم ثور ۱٣۵٧، کودتای نظامی حزب دمکراتیک خلق افغانستان علیه محمدداوود آغاز شد و سرانجام به پیروزی رسید.

بی‌درنگ پس از پیروزی کودتای هفتم ثور، فعالان نهضت اسلامی از جمله حکمت‌یار، بر ضد حکومت کمونیستی اعلام جهاد کردند.

هرچند شورشگری‌های بنیادگرایان مسلمانان وابسته به پاکستان، یکی از عوامل نگرانی‌های شوروی و پیدایی کودتای نظامی هفتم ثور بود، اما پیروزی این کودتا خود عامل مشروعیت این شورشگری‌ها به‌عنوان جهاد در بین مردم افغانستان شد و به‌تدریج نام رهبران جهاد و از آن میان نام گلبدین حکمت‌یار بر سر زبان‌ها افتاد و سبب سرشناسی آن‌ها شد.

    در این وقت ما منظم بودیم و افراد مسلح تربیت شده بود. ما در روز دوم هفت ثور مقاومت مسلحانه خود را به پیمانه‌ی وسیع آغاز کردیم و به‌تدریج این عملیات وسیع‌تر شد. در ظرف هیجده ماه تقریباً قسمت بیشتر اردو - [شامل] فرقه‌ها، غندها، کندک‌ها با هزاران میل سلاح - به مجاهدین پیوست. ولسوالی‌ها و علاقه‌داری‌ها آزاد شدند... رزِم در حالتی قرار داشت که باید امروز یا فردا سقوط می‌کرد، کابل در محاصره بود و در نظام هیچ‌چیز نمانده بود. در همین اثنا بود که روس‌ها احساس کردند که دیگر رژیم قابل بقا نیست و اگر آن‌ها مداخله نکنند و قوه نفرستند، نهضت به پیروزی می‌رسد. مجبور شدند که به افغانستان نیرو بفرستند.

رژیم خلقی در آستانه‌ی سقوط قرار داشت. این نظر گلبدین حکمت‌یار را اسناد سری سازمان اطلاعاتی کاگ‌ب، که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد، نیز گواهی می‌کند. الکسی کاسیگین که در آن‌زمان رئیس شورای وزیران شوروی بود، بعد از یگ گفتگوی تلفنی با نورمحمد تره‌کی، رئیس رژیم خلقی افغانستان گزارش می‌دهد که «من دیروز دوبار با رفیق تره‌کی گفتگو کردم. وی گفت که همه‌چیز از هم فرو می‌پاشد و لازم است تا ما نیرو بفرستیم. به باور تره‌کی ایران و پاکستان، شمار زیادی افراد نظامی که لباس افغانی پوشیده‌اند به افغانستان می‌فرستند... هم‌چنین، فراریانی که از رژیم جدید ناراضی‌اند، دست به‌دست هم داده و به کابل یورش خواهند آورد. آن‌گاه دولت وی سرنگون خواهد شد.»

در نهایت، در ٦ جدی ۱۳۵۸، به فرمان لئونید برژنف رهبر شوروی سپاه چهلم این کشور وارد افغانستان شد. اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ سبب شد، که این کشور میدان نبرد خونین جنگ سرد شود و ۱۳۹ کشور به‌طور مستقیم و غیرمستقیم در امور افغانستان دخالت کنند. افزون بر این، جهاد مشروعیت یافت و گروه‌های مجاهدین که علیه دولت افغانستان و نیروهای اشغالگر می‌جگیدند، مورد پشتیبانی‌های مالی و نظامی از منابع مختلف از جمله ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، کانادا، عربستان سعودی، مصر، اندونزی، پاکستان، ایران، جمهوری خلق چین و دیگر کشورها قرار گرفتند. گفته می‌شود، در این میان گلبدین حکمت‌یار بیشترین کمک‌های مالی و نظامی را به‌دست می‌آورد. کرستوفر بولین (Christopher Bollyn)، خبرنگار و نویسنده‌ی امریکایی، در مقاله‌ای که در ۲۹ مه ۲۰۱٦ منتشر کرد، به نقل از کتاب پیتر برگن (Peter Bergen)، به‌نام «جنگ مقدس» نوشت: «بر اساس تخمین بسیار محتاطانه، ششصد میلیون دلار از کمک‌های آمریکا به حزب اسلامی گلبدین تعلق گرفت».

در سال ۱۳۵٦، گلبدین حکمت‌یار، حزب اسلامی را بنیان نهاد و خود رهبری آن‌را به‌عهده گرفت. حزبی را که حکمت‌یار اساس گذاشت، شباهت‌های ساختاری با احزاب چپ‌گرایی داشت که او عملاً با آن‌ها از در مخالفت عمل می‌کرد. این حزب، با داشتن نوعی مرکزیت‌گرایی مفرط و رهبری کارزماتیک در میان احزاب جهادی افغانستان طرفدران زیادی را به‌ویژه در مناطق پشتون‌نشین این کشور به‌دست آورد.

حکمت‌یار، در دوره‌ی جهاد، در بین رهبران جهادی، یکی از تندروترین چهره‌ها به‌شمار می‌رفت که بیش‌ترین قتل‌های سیاسی روشنفکران افغان در پاکستان به او نسبت داده شده است.

با این حال، تشدید جنگ در افغانستان، نیروهای شوروی را که می‌خواستند، مجاهدین افغان را نابود کنند، سرانجام به‌عقب‌نشینی واداشت. این عقب‌نشینی از ماه مه سال ۱۹٨٨ آغاز شد و در پانزدهم فوریه ۱۹٨۹ پایان یافت. در همین حال، حکمت‌یار جنگ بزرکی را در جلال‌آباد راه‌اندازی کرد. این جنگ، که نقطه‌ای آغاز تلاش مجاهدین برای براندازی رژیم دکتر نجیب‌الله، پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان بود، با ناکامی روبه‌رو شد و حکمت‌یار، احمدشاه مسعود را در شکست این عملیات مقصر دانست. وی گفت:

    یک اشتباه از ما سر زد که در زمینه‌ی تصرف ننگرهار فیصله کردیم و این یک اشتباه بود و به آن اعتراف می‌کنم. متأسفانه عوامل خاص باعث این شد که آن‌ها مجبور شدند که ننگرهار را تصرف کنند، از لحاظ جنگی این یک اشتباه بود.

در اوایل مارس سال ۱۹۹٠، در تلاش دیگری، کودتایی را در همکاری با گروهی از ناراضیان حکومت نجیب‌الله به‌رهبری شهنواز تنی، وزیر دفاع رژیم سازماندهی کرد. اما این کودتا نیز سرکوب شد و کودتاچیان به پاکستان فرار کردند.

تلاش‌های مجاهدین برای سرنگون‌کردن حکومت نجیب‌الله پس از خروج نیروهای شوروی، یکی پس از دیگری به ناکامی می‌انجامید. اما آینده‌ی جنگ و صلح تنها در گرو اراده‌ی افغان‌ها نبود. تصمیم کشورهای خارجی - به‌ویژه آمریکا و شوروی - در ادامه یا قطع جنگ نقش قاطعی داشت. از این‌رو، شکست کودتای نوزدهم اگوست ۱۹۹۱ در مسکو که رهبری آن‌را هشت عضو بلندپایه‌ی حزب کمونیست، از جمله رئیس کاگ‌ب، به‌عهده داشتند که می‌خواستند حزب کمونیست و اتحاد شوروی را حفظ کنند، زنگ‌های خطر را برای رژیم نجیب‌الله به صدا درآورد و هنگامی که در بیست‌وپنجم دسامبر ۱۹۹۱، میخائیل گورباچف از سمت خود کناره‌گیری کرد و اتحاد شوروی به‌طور رسمی فروپاشید، مسکو انتقال قدرت را به مجاهدین پذیرفت. روز سیزدهم آوریل ۱۹۹۲، دکتر نجیب‌الله اعلام کرد که آماده است تا آخر همان ماه قدرت را به حکومت انتقالی بسپارد؛ اما از حکومت انتقالی که باید قدرت را به‌دست می‌گرفت، خبری نبود. در واقع پایان بازی در پشت پرده رقم می‌خورد.

پس از سال ۱۳۵۴، که کودتای نهضت اسلامی علیه داوودخان نافرجام ماند، بین گلبدین حکمت‌یار و احمدشاه مسعود تضادهای عمیق به‌وجود آمد و این تضادها، گرچه در روند جهاد، گاهی به تنش و درگیری بین آن‌ها می‌انجامید، اما در آستانه‌ی سقوط رژیم دکتر نجیب‌الله، به اوج خود رسید. در این‌زمان بود که این دو، رو در روی یکدیگر قرار گرفتند.

پس از برکناری نجیب‌‌الله، عبدالوکیل، عضو دفتر سیاسی حزب وطن و وزیر خارجه به شهر جبل‌السراج رفت و در آن‌جا با احمدشاه مسعود به مذاکره پرداخت. در زمانی‌که عبدالوکیل به ملاقات مسعود شتافت، ژنرال محمدرفیع، عضو دیگر دفتر سیاسی حزب وطن و معاون رئیس‌جمهور، در منطقه‌ی سرخاب لوگر با گلبدین حکمت‌یار دیدار داشت. با این حال، کابل با خطر حمله‌ی گروه‌های رقیب روبه‌رو بود و دو گروه عمده‌ی رقیب تحت رهبری احمدشاه مسعود و گلبدین حکمت‌یار تلاش داشتند تا ابتکار نظامی و سیاسی را در دست گیرند. حکمت‌یار تهدید می‌کرد که اگر شرایط او پذیرفته نشود، به کابل حمله خواهد کرد. این تهدید قبل از همه متوجه رقیب او احمدشاه مسعود بود که بخش بزرگ‌تر نیروهای دولت کابل در اتحاد با او قرار گرفته بود.

در بیست‌وپنجم آوریل، جنگ آغاز شد. نیروهای حزب اسلامی از یک‌سو و نیروهای ارتش و ائتلاف شمال از سوی دیگر برای به‌دست گرفتن کنترل پایتخت وارد نبرد سهمگینی شدند. آرامش شهر کابل زیر شلیک تانک‌ها و توپخانه‌ی سنگین بر هم خورد و جنگ وحشتناکی در گرفت که کابل تا آن زمان نظیر آن را به‌خاطر نداشت. پس از پنج روز جنگ، ائتلاف شمال و فرماندهان ارتش، کنترل شهر کابل را به‌دست گرفتند. احمدشاه مسعود ورود خونین مجاهدین به کابل را برای تأمین امنیت مردم این شهر و جلوگیری از حمله‌ی نیروهای حزب اسلامی توصیف کرد و نیروهای این حزب را اخلال‌گر خواند. اما گلبدین حکمت‌یار، بر این عقیده است که ائتلاف نیروهای دولتی با احمدشاه مسعود، توطئه‌ی بود علیه جهاد که طرح آن در روسیه ریخته شده بود و او می‌خواست از این توطئه جلوگیری کند:

    نجیب مکرر می‌خواست که یک حکومت ائتلافی تشکیل شود. پیا‌م‌های متعددی فرستاد، با این پیشنهاد که حکومت ائتلافی در کابل ساخته شود. ولی ما نپذیرفتیم، جواب رد دادیم. هیأت‌های روسی آمد و مشاورین خاص گورباچف، با این پیام که اگر در کابل یک حکومت ائتلافی ساخته شود، بحران حل می‌شود. ما با حکومت ائتلافی توافق نکردیم. گفتیم در عوض باید حکومت غیرائتلافی مؤقت در کابل ساخته شود و برویم به‌سوی انتخابات. کمونیست‌ها بیش از عفو عمومی مطالبه‌ای را از ملت و از مجاهدین نداشته باشند و ممکن هم نیست، عملی هم نیست که یک حکومت ائتلافی ساخته شود. ما می‌دانستیم که حکومت ائتلافی مقدمه‌ی درگیری‌ها بین مجاهدین خواهد بود. به این خاطر خوددداری کردیم، نخواستیم که دشمن به هدف خود برسد و به این خاطر، اصرار ما بر تشکیل حکومت غیرائتلافی مؤقت بود و نجیب هم بالاخره با این توافق کرد... بنون سیوان، بعد از این‌که همه‌ی گروه‌های مستقر در پاکستان در رابطه با حکومت م‌قت غیرائتلافی توافق کردند و لیست اعضای کابینه‌ی حکومت تدوین شد و به او داده شد، با نجیب مذاکره کرد، آن‌ها هم موافقت کردند. این افراد همه جمع شدند، و باید با بنون سیوان یک‌جا از اسلام‌آباد به کابل می‌رفتند که کودتایی رخ داد. به اشاره و به ایمای کی‌جی‌بی و آمریکا نیز در این دست داشت. هر دو مشترکاً در این جریان خرابکاری کردند و خواستند که یک حکومت ائتلافی در کابل درست کنند تا باعث درگیری‌های داخلی بین مجاهدین شوند.

مخالفان حکمت‌یار تلاش داشتند با تبلیغات دروغین کودتا علیه دکتر نجیب و اشغال خونین کابل را توجیه کنند. آن‌ها مدعی بودند که «گزارش‌های وجود دارد، مبنی بر این‌که دکتر نجیب‌الله سعی داشت با گلبدین حکمت‌یار در تماس باشد و گویا بین برخی از فرماندهان حرب اسلامی و نجیب‌الله، پیش از سقوط کابل، تماس‌ها برقرار شود.» اما حکمت‌یار این را رد می‌کند:

    هیچ تماسی نبود و این فقط تبلیغات بی‌بنیاد و بی‌اساس است. آن‌هایی که کودتا را می‌خواهند توجیه کنند و ائتلاف جبل‌السراج را که یک توطئه‌ی خطرناک علیه ملت، علیه اسلام و جهاد بود، این را توجیه کنند، اشتباه خود را توجیه کنند، می‌گویند که گویا حزب اسلامی [این کار را کرده باشد]. شما باور کنید که تا آخرین لحظه جواب ما برای روس‌ها، برای نجیب فقط این بود که این‌ها بلاقید و شرط قدرت را ترک بگویند و قدرت باید به یک حکومت غیرائتلافی انتقال شود. در ظرف شش‌ماه انتخابات برگزار شود... بعد از کودتایی که علیه نجیب صورت گرفت، ما همین موضع را داشتیم. سلیمان لایق در همین جریان توسط مخابره (بی‌سیم) با من صحبت کرد و گفت که آقای حکمت‌یار شما بر ائتلاف چه اعتراضی دارید و ما می‌خواهیم یک حکومت ائتلافی داشته باشیم و در جبل‌السراج در رابطه با یک حکومت ائتلافی توافق شده، شما چه اعتراضی بر ائتلاف دارید؟ من گفتم که ما ائتلاف را نمی‌پذیریم و جواب ما همین بود. وقتی که هیأت کابل هم، زمانی که من در لوگر بودم، به سرخاب آمد، جواب من به آن‌ها این بود که شما باید قدرت را بلاقیدوشرط انتقال بدهید. گفتند به کی؟ گفتم به شورای مشتمل بر فرماندهان جبهات اطراف کابل.

احمدشاه مسعود هم به‌طور ضمنی تأیید می‌کند که در نتیجه‌ی زدوبندهای سیاسی با جناحی از حزب وطن قدرت را به‌دست آورد. او می‌گوید: «رژیم نجیب‌الله پس از اعلام قبول برکناری به ما تحویل شد و قدرت سیاسی‌-‌نظامی را به‌طور کامل تحویل گرفتیم. اما برای اجتناب از هرگونه درگیری و جنگ قومی، حزبی و منطقه‌ای، انحصارطلبی نکردیم و قدرت را به‌طور یک‌جانبه در اختیار نگرفتیم.»[مردی استوار و امیدوار به افق‌های دور...، ص ۴۱٨]

با این حال، پس از چهارده سال جهاد، قدرت به مجاهدین رسید و جهاد پیروز شد؛ اما مجاهدین نتوانستند بر اختلافات خود غلبه کنند؛ و این آغاز جنگ‌های داخلی بود. جنگ‌هایی که جهان را سخت تکان داد و ثمره‌ای آن ویرانی بخش بزرگی شهر کابل و کشتار حدود ٦۵ هزار انسان در این شهر و هزاران آواره‌ بود.

در طول جنگ‌های داخلی (۱۹۹۲-۱۹۹٦ م) یا جنگ‌های کابل، زیر ساخت شهر کابل کاملاً از بین رفت و بیشتر این شهر تخریب گشت.

در جنگ‌ قدرت میان تنظیم‌های جهادی، که از سال ۱۹۹۲ تا سال ۱۹۹٦ میلادی ادامه داشت، گلبدین حکمت‌یار و حزب اسلامی او، از جانب نهادهای حقوق بشری متهم به «موشک‌باران کور» کابل و دست‌داشتن در کشتار هزارها شهروند کابلی هستند. به‌عنوان مثال، «حکمت‌یار مسئولیت موشک‌پرانی ماه اگست سال ۱۹۹۲ را به‌دوش داشت. بر اساس گزارش کمیته بین‌المللی صلیب سرخ، در این موشک‌پرانی حداقل ۱۰۰۰ تن کشته و ۸۰۰۰ دیگر زخمی شدند.» از این‌رو، حکمت‌یار با اتهامات «جنایت جنگی و نقض حقوق بشر» روبه‌رو است.

کریستوف دوپانفیلی، یکی از حامیان فرانسوی احمدشاه مسعود، در لوموند فرانسه می‌نویسد:

    از سال ۱۹٧۹ تا ۱۹۹۵، آمریکایی‌ها به حمایت گلبدین حکمت‌یار، مهره‌ای که به نفع پاکستان بازی می‌کند، برخاستند. او پشتون است و انگلیسی هم صحبت می‌کند، تشنه‌ی قدرت، یکی از اسلامیست‌های افراطی بنیادگرا از مجموع نهضت مقاومت افغانستان و دشمن قسم خورده‌ی مسعود است. در سال ۱۹۹۲، او نتوانست قدرت را در افغانستان به‌دست گیرد، بنابراین، بی‌رحمانه کابل را موشک‌باران کرد.

در آن زمان، دولت اسلامی افغانستان طبق پیمان پیشاور تاسیس شد.[] به گزارش جان سیفتون، هدف این پیمان توافق صلح و تقسیم قدرت بود که تمام احزاب اسلامی افغانستان در سال ۱۹۹۲ با آن توافق کردند و متحد شدند، به غیر از حزب اسلامی گلبدین حکمت‌یار که آن‌را نپذیرفت. اگرچه در این زمان به حکمت‌یار پیشنهاد نخست‌وزیری داده شد[] اما او در صدد حاکمیت کامل در افغانستان بود.[] انتقاد حکمت‌یار این بود که چرا نیروهای عبدالرشید دوستم در داخل کابل حضور دارند؟ آن‌ها باید از کابل اخراج شوند و هم‌چنین برهان‌الدین ربانی و احمدشاه مسعود از مقام‌های خود استعفأ دهند. وقتی خواست حکمت‌یار نادیده گرفته شد، سریعاً موشک‌باران شهر کابل را آغاز نمود[]. چنان‌که در بالا اشاره شد، در ماه اوت (آگست) ۱۹۹۲، موشک‌باران شهر کابل به‌قدری شدید بود که براساس یک گزارش دیگر، در این جنگ ٢۴۰۰ نفر کشته و ۹ هزار نفر دیگر زخمی شدند. در دسامبر همان‌سال و ماه مارس ۱۹۹٣، بازهم جنگ آغاز شد. علت جنگ تکرار همان تقاضای پیشین حکمت‌یار بود. این در حالی بود که در مقابل، احمدشاه مسعود مواضع او را در جنوب کابل به‌شدت بمباران می‌کرد.

گرچه تقاضای حکمت‌یار برآورده نشد. اما انسان‌های بسیار جان باختند و خانه‌های مردم ویران شد و مردم کابل در آن زمستان سرد، که بسیاری حتی پاپوش نداشتند به‌سوی جلال‌آباد فرار کردند. با این وجود، حواریون مسعود فقط حملات گلبدین حکمت‌یار را برجسته می‌کنند و همه کاسه‌کوزه‌ها را سر او می‌شکنند:

    حکمت‌یار حتی پس از آن‌که در یک موافقت‌نامه‌ی امضأشده در اسلام‌آباد در مارچ ۱۹۹٣ به‌عنوان نخست‌وزیر تعیین گردید، بازهم خارج از کابل ماند و در جنوری ۱۹۹٣ ضمن ائتلاف با مجددی و دشمن سابق خود دوستم، اقدام به یک حمله‌ی شدید موشکی و توپخانه‌ای به پایتخت کرد که کابل هرگز چنین حمله‌ای را به‌خود ندیده بود. تا پایان سال ۱۹۹۴، حکمت‌یار با بمباران نامشخص کابل توانست نیمی از شهر را ویران کند و حدود بیست‌وپنج هزار شهروند کابلی را به قتل برساند.[مردی استوار و امیدوار به افق‌های دور ...، ص ٢٧۹؛ به نقل از: صیقل، امین، طالبان، ص ۵۴]

اما علی توسلی غزنوی، که خود شاهد جنگ‌های گروه‌های اسلامی در کابل بود، می‌نویسد:

    از زمان آغاز جنگ ۱۱ جدی (دیماه) ۱٣٧٢ تاکنون خرابی‌ها و ویرانی‌های مؤسساتی و منازل مسکونی و مغازه‌ها به‌وسیله‌ی دولت‌مردان (ربانی و مسعود) و شورای عالی هماهنگی (حزب اسلامی، جنبش شمال و حزب وحدت) به‌شرح زیر است:

    مکرویان کهنه و مکرویان ٣ و ٢ و قلعه‌ی زمان‌خان و مسجد عیدگاه و جاده‌ی نادرپشتون و جاده‌ی میوند و تپه‌ی مرنجان و بالاحصار و شوربازار و کارته نو به اثر استعمال سلاح‌های ثقیله و بمباران هوایی شورای نظار تخریب گردید.

    چهاراهی صدارات، ده‌افغانان و کاخ ریاست‌جمهوری و وزارت دفاع و ساختمان‌های مجاور پل محمودخان و خیرخانه و زیر تپه‌ی تلویزیون به سبب کاربرد سلاح‌های سنگین و بمباران شورای عالی هماهنگی به ویرانه تبدیل گشته است.[توسلی غزنوی، علی، جنگ داخلی احزاب افغانستان - استان کابل (بعد از فتح کابل: بهار ۱٣٧۱)، ص ۴٧]

در ژانویه ۱۹۹٣ و فوریه ۱۹۹۴ میلادی، جنگ وارد مرحله‌ای تازه شد. در این زمان، حکمت‌یار با ژنرال دوستم و حزب وحدت عبدالعلی مزاری و صبغت‌الله مجددی، متحد شد و «شواری عالی هماهنگی افغانستان» را به‌وجود آورد. سرانجام، جنگ اکتبر و دسامبر ۱۹۹۵، زمانی صورت گرفت که طالبان پشت دروازه‌های کابل رسیده بودند. احمدشاه مسعود می‌گوید: «اگر حکمت‌یار با ما بود، دیگر امروز طالبی وجود نداشت.»[فرزان، احمدشاه، پیشین، ص ۵٢۴]

پس از جنگ‌های پی در پی نیروهای دولت اسلامی (شورای نظار) با نیروهای شورای عالی هماهنگی، زمانی‌که خطر طالبان پدید آمد، حکمت‌یار برای بار سوم صدراعظم شد. در این شرایط، که از عمر دوره‌ی سوم صدارت حکمت‌یار چهار ماه گذشته بود، در ۵ میزان سال ۱٣٧۵ (٢٦ سپتامبر ۱۹۹٦)، مسعود دستور عقب‌نشینی از کابل را صادر کرد و کابل به تصرف طالبان درآمد. در این عقب‌نشینی، برهان‌الدین ربانی، رئیس دولت، گلبدین حکمت‌یار، صدراعظم و عبدالرب رسول سیاف، رهبر اتحاد اسلامی به دره‌ی پنجشیر گریختند. سپس، حکمت‌یار به تاجیکستان و از آن‌جا به ایران رفت. حکمت‌یار می‌گوید:

    آمر مسعود به استقبال طالبان به میدان‌شهر رفت؛ بدون سلاح. کمربند خود را با تفنگچه‌اش باز کرد و به فرمانده طالبان داد. گفت کابل از شما، فقط چاره‌ای حزب [اسلامی] را بکنید. کسی از آمر مسعود پرسید که چطور به طالبان باور می‌کنید؟ گفت که رفقای ما در آی‌اس‌آی به ما اطیمنان داده‌اند که کسی مزاحم شما نمی‌شود. مطمئن باشید.

مسعود که در دوران جنگ‌های داخلی افغانستان به‌شدت با حزب اسلامی درگیر شده بود و از مخالفان سرسخت گلبدین حکمتیار محسوب می‌شد، نیز در یکی از آخرین مصاحبه‌های خود قبل از کشته شدنش، گلبدین حکمت‌یار، را حاصل فعالیت‌های سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان در افغانستان خوانده بود. وی تأکید کرده بود که حکمت‌یار عامل سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان بوده و از سوی این سازمان برای به‌قدرت رسیدن در افغانستان به‌عنوان تنها گزینه انتخاب به آمریکایی‌ها معرفی شده است. او می‌گوید:

    برخی از سازمان‌های اطلاعاتی در پاکستان به‌ویژه سازمان اطلاعات ارتش این کشور در رابطه با افغانستان برنامه‌های ویژه‌ای دارد که این برنامه‌ها نه به‌نفع اسلام، نه به‌نفع مردم افغانستان و نه هم به‌نفع ملت پاکستان بوده است. به‌نظر من سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان به آمریکایی‌ها فهمانده بود که تنها شخصی که در آینده در افغانستان می‌تواند به‌قدرت برسد حکمت‌یار خواهد بود. به‌یقین می‌توانم بگویم برنامه‌هایی را که سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان دنبال می‌کند، اکثر سیاستمداران دوراندیش پاکستانی و مردم این کشور مخالف آن هستند.

گفته می‌شود، گلبدین حکمت‌یار با برهان‌الدین ربانی و احمدشاه مسعود به تاجیکستان رفت و از آن‌جا با همراهی دکتر عبدالله عبدالله به ایران پناهنده شد. او خود می‌گوید در سال ۱۹۹٦، پس از سقوط مزارشریف و تخار به‌دست طالبان، همراه با برهان‌الدّین ربّانی به ولایت بدخشان و از آن‌جا به دوشنبه رفت:

    ما در سفارت افغانستان در دوشنبه بودیم. سفیر ایران با مسئولین دیگر بلندپایه، که در قضیه‌ی افغانستان نقش فعال داشتند، به نزد ما آمدند. آن‌ها گفتند، مسئول امنیت ملّی تاجیکستان خواسته است، که حکمت‌یار باید فردا تاجیکستان را ترک کند.

اما سعیدمیر ظهوراوف، رئیس سابق کمیته امنیت ملی تاجیکستان، این ادعای حکمت‌یار را بی‌اساس می‌خواند و می‌گوید: «حکمت‌یار را من از تاجیکستان نراندم». به‌هر حال، تاجیکستان حاضر نشد، که برای حکمت‌یار چرخبال یا ماشین فراهم کند، تا او خود را به افغانستان برساند. حکمت‌یار می‌گوید:

    من فهمیدم، که هدف از چه قرار است. آن‌ها می‌خواستند، من به ایران بروم و یک زندانی سیاسی باشم. تلاش کردیم به‌جای دیگر برویم، نشد. برگشت به افغانستان هم دشوار بود. بالاخره مجبور شدیم به ایران برویم. من در ایران زندانی سیاسی بودم، نه مهاجر و نه پناهنده سیاسی.

بین سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱، حکمت‌یار در تهران اقامت داشت؛ ولى در سال ۲۰۰۱ در پی مخالفت وی با حکومت مؤقت حامد كرزى، ایران اعلام نمود که از این کشور خارج شود و دولت ایران دفاتر مربوط به او را مسدود و دارایی‌هایش را مصادره کرد. از آن‌زمان گلبدین حکمت‌یار به زندگی مخفی روی آورد و به‌مخالفت با دولت جدید پرداخت و در برابر نیروهای خارجی در افغانستان جهاد را آغاز نمود. باری او گفت: «اگر در موجودیت آمریکا به کابل بیایم از امت رسول‌الله نباشم». با این‌حال، او در اول مهرماه سال ۱۳۹۵، توافق‌نامه‌ی صلح با دولت افغانستان امضا کرد و قرار شد که حزب اسلامی افغانستان مبارزه‌ی مسلحانه را کنار بگذارد و به‌جای آن، به مبارزه‌ی سیاسی بپردازد.


آثار

گلبدين حکمت‌يار آثار زيادی به‌رشته‌ی نگارش درآورده است. اما کميت اين آثار دال بر کيفيت آن‌ها نيست. کتاب‌های زیر از این شمارند:

    ١– تقدم شعور بر ماده
    ٢- حقيقت نفاق از ديگاه قرآن
    ٣- جنگ از ديدگاه قرآن
    ۴- کليد قرآن
    ۵- جلوه‌هايی از اسرار قرآن، جزء ٢٩ و ٣٠ (و پشتوى آن «د قرآن پلوشې» هر يک در دو جلد)
    ٦- د قرآن پلوشې جلد اول (شامل سوره‌هاى الفاتحه، البقره و النسأ)
    ٧- د قرآن پلوشې جلد دوم (شامل سوره‌هاى المائده، الانعام، الاعراف و الانفال)
    ٨- از سوره يوسف بياموزيم (درى و پشتو)
    ٩– اسرار نماز (درى و پشتو)
    ١٠- اسلامى نهضت
    ١١- دسايس پنهان و چهره‌هاى عريان (درى، پشتو و عربى)
    ١٢– خدا، قرآن، انسان
    ١٣– عقيده‌ی ما
    ١۴- شيوه‌هاى انتخاب زعامت در جامعه‌ی اسلامى
    ١۵- راه‌هاى حل بحران افغانستان
    ١٦– در پاسخ به مخملباف
    ١٧– بايبل د قرآن په رڼا کې (بهترين شهکار علمى، سياسى و تحقيقى در ٨٧١ صفحه بزرگ!)
    ١٨– جهان‌بينى توحيدى
    ١٩– د امريکا ضد اسلامى جهاد - ژور اسرار مهم اسناد
    ٢٠- تجلى ايمان در قول و عمل
    ٢١– مرگ ژوند په قرآن کې
    ٢٢– قرآن و ملت‌هاى اسير
    ٢٣- د قرآن قَسَمونه
    ٢۴– انفاق در قرآن
    ٢۵– هماغه د اسلام تاريخى لار
    ٢٦– اساسى قانون
    ٢٧- کوم اساسى قانون د منلو وړ دى؟
    ٢٩– درسى از عاشورى حسين
    ٣٠- د انقلاب درى مهمى قضيی او زمونږ دريځ
    ٣١- درسى از ميلاد
    ٣٢- امت اسلامى (درى و پشتو)
    ٣٣- معلم يا د فکرى سنگر قوماندان
    ٣۴- فکر آخرت
    ٣۵- په الله ايمان معنى، دلائل او غوښتنى يى
    ٣٦– په ملائکو او قضا و قدر ايمان معنى، دلايل او غوښتنى يى
    ٣٧- په کتابونو ايمان معنى، دلائل او غوښتنى يى
    ٣٨– په پيامبرانو ايمان معنى، دلائل او غوښتنى يى
    ٣٩– په آخرت ايمان معنى، دلايل او غوښتنى يى
    ۴٠ - حاميان سنگر فرعون
    ۴١- خندق‌داران آتش
    ۴٢- مسؤل قوماندان ته خطاب
    ۴٣- حقيقت شرک و توحيد (پشتو و درى)
    ۴۴- ابراهيم در آزمون خدا
    ۴۵- خطاب به مهاجرين (پشتو و درى)
    ۴٦- د اسلامى حکومت په وړاندى خنډونه
    ۴٧- موقف ما و جريانات اخير
    ۴٨ موالات؟
    ۴٩- حل سياسى قضيه افغانستان
    ۵٠- سيد احمد شهيد (ترجمه)
    ۵١- د اسلام تير برم ته د رسيدو لار
    ۵٢- د افغانستان د اسلامى حکومت تگلاره
    ۵٣- قومى مشرانو ته خطاب
    ۵۴- د جهاد دبرياليتوب راز
    ۵۵– جايگاه زن در اسلام
    ۵٦- اور بند (!) او زمونږ دريځ (پشتو و درى)
    ۵٧– مهاجرينو ته څو توصيى
    ۵٨- ١١ د سپتمبر - مرکى او مقالى
    ۵٩– عروج و نزول ملت‌ها
    ٦٠– د آزادى لار
    ٦١- نهضت و عناصر فرصت طلب
    ٦٢- چه نوع اتحاد؟
    ٦٣- شعر و عرفان در محک قرآن
    ٦۴- مشکلات سياسى - مذهبى افغان‌ها
    ٦۵- بحران، مشکلات و راه حل‌ها
    ٦٦- د کابل غم ولى؟
    ٦٧- ويژگی‌هاى صف اسلامى
    ٦٨- د فتحى کاروان
    و – ...


نگارخانه

گلبدین حکمت‌یار
رهبر حزب اسلامی افغانستان


[] يادداشت‌ها




[] پيوست‌ها


...


[] پی‌نوشت‌ها

...


[] جُستارهای وابسته






[] سرچشمه‌ها







[] پيوند به بیرون

[۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]

رده‌ها:...