جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۷ تیر ۲۸, پنجشنبه

ماوراءالنهر از آغاز تا امروز

از: دکتر آزیتا همدانی[۱]

تاریخ سرزمین‌های آریایی

ماوراءالنهر از آغاز تا امروز‬‎


فهرست مندرجات

.



نظری بر فرارود

سرزمین‌های واقع در حوضه‌ی آبریز دو رود آمودریا و سیردریا، دربرگیرنده‌ی ایالات چغانیان، ختلان، کش، نخشب، بخارا، سمرقند، اسروشنه، فرغانه، چاچ و اسپیجاب، پس از فتوحات اعراب به ماوراءالنهر معروف شد. این شهرهای تاریخی، امروزه کشورهای ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان را تشکیل می‌دهند.

ماوَراءُالنَهر (Transoxiana)، که به آن فَرارود یا وَرارود نیز گفته می‌شود، سرزمین پهناوری در آسیای مرکزی یا آسیای میانه است، که در شمال شرقی سرزمین‌های آریایی قرار دارد. هرچند برخی نام‌های دیگری چون توران و هیطل برای این منطقه قایل‌اند که مشتمل بر تمام سرزمین‌های واقع در آن سوی رود آمویه (آمودریا) و یا به‌عبارتی جیحون است. سبقه‌ی وجه نام‌گذاری آن، به بعد از ورود اسلام بدان ناحیه باز می‌گردد. پس از فتح این ناحیه توسط مسلمانان به‌علت قرار گرفتن آن در آن‌سوی رود جیحون، ماوراءالنهر نام گرفت و به‌عنوان یکی از اقالیم شرقی حکومت اعراب مسلمان و یا ربع چهارم خراسان شهرت یافت.

از آن‌جا که نام این منطقه در پارسی باستان «پردری» (پارادریا) و در پهلوی «فرارود» بود و در سده‌ی نخست هجری فاتحان عرب این منطقه را ماوراءالنهر نام نهادند. فردوسی در مورد این تغییر نام می‌سراید:

اگـر پهـلوانی ندانـی زبـان    فـرارود را مـاور النهـر خـوان

در مورد تمامیت جغرافیای فَرارود اختلافاتی مشاهده می‌شود. برخی تمامی بخش شرقی سرزمین‌های آریایی، که افغانستان و خراسان کنونی را نیز شامل می‌شود، ماوراءالنهر نامیده‌اند. به‌همین علت، پاره‌ای نام دیگر آن‌را خراسان بزرگ دانسته‌اند. چنا‌ن‌که بر پایه‌ی اندیشه‌های سیاسی خاص، عناوینی چون آسیای میانه، آسیای مرکزی، خراسان بزرگ، خراسان و ماوراءالنهر یکسان و مترادف دانسته شده است. در حالی‌که - در واقع - با استناد به تحقیقات انجام شده، افغانستان و خراسان کنونی جزو ماوراءالنهر نیست. از این‌رو، دانشمندان غربی که اصطلاح «ایران بزرگ» را ساخته و پرداخته‌اند، مانند رنه گروسه، تاریخ‌نگار فرانسوی، متصدی هر دو موزه گیمه و سرنوسچی در پاریس و از اعضای فرهنگستان فرانسه، که می‌نویسد: «در آن‌سوی رود جیحون (آمودریا) ناحیه‌ی ماوراءالنهر قرار دارد، که همان سغد قدیم، یعنی سرزمین سمرقند و بخارا است، و در زمان هخامنشی جزو ایران بود [کدام ایران؟ در زمان هخامنشیان، کشوری به‌نام «ایران» وجود خارجی نداشت!]، ولی بعد از آن مدت‌ها به‌صورت یکی از ایالات «ایران خارجی» درآمد.» (تمدن ایرانی، ص ۱۱).

به‌هر حال، واقعیت این است که فرارود، از دیر باز شرقی‌ترین بخش سرزمین‌های آریایی بود و سکنه‌ی آن آریایی‌تبار بودند. این سرزمین، در دوران هخامنشیان، جزو ساتراپی سغد، در امپراتوری پارس قرار داشت و سپس به تصرف اسکندر مقدونی و یونانیان درآمد. بعد از حکومت سلوکیان، زیر تابعیت دولت یونانی-باختر قرار گرفت و از آن پس، با توجه به اسناد تاریخی تحت نفوذ حکومت‌هایی چون: پارتیان، سکاها، کوشانیان، هپتالیان، ترکان و ساسانیان بود.

در زمان یورش تازیان، سه سال پس از فتح مرو توسط مسلمانان، اولین حملات اعراب به این سرزمین آغاز گردید تا آن‌که در سال ۸۵ قمری، پس از آن‌که قتیبه بن مسلم باهلی والی خراسان گردید، موفق شد اکثر شهرهای این منطقه را یا تمامی آن‌را یکی پس از دیگری فتح نماید. این سرزمین بعد از گشایش توسط اعراب به ماوراءالنهر معروف شد. در ویکی‌پدیا، دانشنامه‌ی آزاد آمده: «چون اعراب از خراسان به این ناحیه تاختند، پس از غلبه بر آن‌جا، آن را ماوراءالنهر نامیده و ضمیمه‌ی خراسان ساختند.» دکتر محسن رحمتی می‌نویسد: «حملات اعراب به ماوراءالنهر از سال ۴۷ ه‍.ق در زمان حکومت زیاد بن ابیه در عراقین آغاز شد. با مهاجرت جمع زیادی از اعراب کوفه و بصره به خراسان، علاوه بر این‌که امنیت حمله‌کنندگان تأمین شد، ادامه‌ی فتوحات نیز ممکن گردید. اگرچه از آن پس تا زمان قتیبة بن مسلم، تلاش برای فتح ماوراءالنهر ادامه یافت، عملاً فعالیت اعراب مسلمان در آن ناحیه از تاخت‌وتازهای پراکنده فراتر نرفت. با انتصاب قتیبة بن مسلم به حکومت خراسان در سال ۸۲ قمری بر موفقیت اعراب در ماوراءالنهر بسیار افزوده شد. با تلاش‌ها و حملات متعدد وی، بالاخره تا سال ۹۶ ه‍.ق سلطه‌ی اعراب بر بیش‌تر فرارود تا سیردریا گسترده شد. مهاجرت تعداد زیادی از اعراب و اسکان آن‌ها در نقاط مختلف ماوراءالنهر از جمله بخارا فتح این ناحیه قطعی به‌نظر می‌رسید؛ اما با مرگ قتیبه و شورش‌هایی که در پی آن رخ داد شاهزادگان و امیران بومی آن ناحیه با یاری گرفتن از امپراتوری ترک سر به شورش برداشتند و دوباره مستقل شدند. چنان‌که تا دو دهه‌ی بعد، والیان عربِ خراسان ناچار به جدال و کشمکش در این منطقه بودند و تنها در زمان امارت نصر بن سیار، آخرین امیر اموی خراسان، در سال ۱۲۱ ه‍.ق این ستیزه‌ها پایان یافت. از آن پس تا پایان عصر اموی، این منطقه پیوسته ضمیمه‌ی خراسان بود و از طریق حکمران عرب مستقر در مرو اداره می‌شد.»

با این‌حال، دین اسلام در این سرزمین گسترش یافت به گونه‌ای که توانست به‌عنوان یک مرکز علمی و فرهنگی در برابر بغداد ظاهر شود و حتی برخی از شهرهای آن از جمله سمرقند و بخارا به‌عنوان دو مرکز مهم اسلامی شهرت یافت؛ آن‌چنان‌که با بغداد برابری می‌کرد. این منطقه به‌مدت پنج قرن بزرگ‌ترین مهد تمدن اسلامی و مرکز یا قمرو حکومت‌های خراسانی بوده است.

این‌که نویسنده‌ی مقاله زیر می‌نویسد که گویا «آغاز جدایی ماوراءالنهر از ایران به پایان قرن پانزدهم میلادی (دوره‌ی زندیه) برمی‌گردد. اختلافات مذهبی، دست‌یابی به سیاست مستقل و اقتصاد خودكفا و ادبیات و فرهنگ مستقل از مهم‌ترین علل این جدایی به‌شمار می‌رود. پس از آن بود که در سده‌ی دهم هجری ازبك‌های سنی‌مذهب بر بخش‌هایی از آسیای مركزی حاكم شدند و هم‌زمان در ایران صفویان فرمانروایی یافتند كه مذهب تشیع را مذهب رسمی اعلام كرده بودند، درنتیجه پس از جنگ‌هایی كه جنبه‌ی ملی و مذهبی داشت پیوند رسمی ایران و ماوراءالنهر برای همیشه گسسته شد. نادرشاه افشار مجدداً با حملات خود بخش‌هایی از این منطقه را گشود، اما جنگ‌های ایران و روسیه و شكست ایران از روسیه، طبق عهدنامه‌های گلستان و تركمان‌چای منجر به از دست دادن آن‌ها و برخی دیگر از شهر‌ها و تغییر مرزهای شمالی ایران در دوره‌ی فتحعلی شاه قاجار شد»، قصه‌های بی‌بُن تاریخی است، که از سر آرمان‌های ایران‌گرایانه‌ای پان‌ایرانیستی نبشته شده است. یک نظر اجمالی به تاریخ فرارود، پس از اسلام و غلبه‌ی اعراب بر ماوراءالنهر، بی‌پایگی تاریخی این ادعای نویسنده را کاملاً به اثبات می‌رساند.

در این منطقه بعد از ظهور اسلام حکومت‌های مستقل و نیمه مستقل فراوانی شکل گرفت که در این زمینه می‌توان به حکومت سامانیان اشاره نمود. سامانیان، یکی از دودمان‌های کهن شهر بلخ بودند، که کم‌وبیش از بخارا بر همگی سرزمین‌های خراسان، هیرکان، مکران، سیستان، خوارزم و کرمان فرمان‌روایی کردند و باعث رشد و شکوفایی زبان دری شدند. بعد از سامانیان، ترکان ماوراءالنهر که از قدرت بسیار زیادی در این منطقه برخوردار بودند، حکومت را در این منطقه به‌دست گرفتند. قراخانیان، نخستین خاندان ترک مسلمان بودند که توانستند بعد از سامانیان قدرت را به‌دست بگیرند. اهمیت قدرت‌یابی قراخانیان از آن‌جهت بود که توانست زمینه‌ی کوچ‌های پی‌درپی بسیاری از ترکان را به منطقه ماوراءالنهر فراهم کند و ساختار جمعیتی منطقه را متحول و اکثریت جامعه را به‌خود اختصاص دهند. از دیگر خاندان‌های ترک که قدرت را در این منطقه به‌دست گرفتند غزنویان بودند. غزنویان، از شهر غزنه بر فرارود حکومت کردند. هم‌چنین سلجوقیان ترک که با شکست غزنویان تا مدت‌ها در این منطقه حکومت کردند.

در سال ۶۱۶ قمری، مغول از طریق ماوراءالنهر به سرزمین‌های اسلامی هجوم آورد و در مرحله اول با شکست خوارزمشاهیان و فتح ماوراءالنهر وارد سرزمین‌های اسلامی شد و مسلمانان زیادی توسط آنان کشته شدند و شهرها یکی پس از دیگری توسط آن‌ها تخریب و غارت شد. هر چند این ناحیه نخستین کانون مبارزه با مغولان بود و مردم ماوراءالنهر مبارزات فراوانی را با مغولان انجام دادند؛ اما تا مدت‌ها بر این منطقه حکم راندند.

بعد از حکومت مغولان می‌توان به حکومت تیموریان اشاره نمود که در این دوره، ماوراءالنهر جان تازه‌ای یافت و دوباره مرکز علمی و فرهنگی خراسان شد که به آن رنسانس عصر تیموری نیز اطلاق شده است. از دیگر حکومت‌هایی که در این منطقه به حکومت رسیدند و زمینه را برای جدایی کامل ماوراءالنهر از خراسان بزرگ (نه ایران کنونی) و فرهنگ و تمدن آن فراهم آوردند حکومت شیبانیان یا ازبکان بود که در تقابل با حکومت صفوی قرار داشت.

بنابراین بعد از ساسانیان تا دوره‌ی صفویان، هیچ‌گاه حکومتی در ایران کنونی نتوانست به‌عنوان یک دولت بزرگ و قدرتمند قد علم کند، تا افغانستان یا ماوراءالنهر جزو آن باشد. صفویان ترک‌تبار هم نتوانستند که فرارود را از چنگ ازبکان بیرون آرند. هم‌چنین حکومت نادرشاه افشار قزلباش مستعجل بود که به‌زودی فروپاشید. در واقع، ازبکان تا زمانی‌که در ۲ سپتامبر ۱۹۲۰ میلادی، نیروهای ارتش سرخ شوروی به فرماندهی ژنرال میخائیل فرونزه به بخارا حمله کردند، در فرارود، به‌صورت پراکنده حکومت داشتند. در این حمله، پس از چهار روز نبرد ارگ میر محمد امیر عالم‌خان منغیت، که آخرین امیر بخارا، و از نوادگان چنگیزخان بود ویران شد و پرچم سرخ برفراز مناره کلیان به اهتزاز درآمد. امیر ناچار به دوشنبه و از آن‌جا به کابل رفت و در همان‌جا درگذشت. او که پیش از چیرگی کامل حکومت اتحاد جماهیر شوروی بر ماوراءالنهر، حکمرانی داشت، با برکناریش، سلطه‌ای دودمان مغول بر فرارود پایان یافت.

چکیده: ماوراءالنهر، فرارود، میان‌رودان، آسیای وسطی، ترکستان، آسیای مرکزی و آسیای میانه نام‌هایی است که از ابتدا تاکنون بر این سرزمین باستانی نهاده شده است. اهمیت بررسی تاریخ این منطقه در قدمت و غنای تاریخی آن و پیوستگی‌اش از نظر جغرافیایی تا قبل از ۱۵۰ سال پیش و از نظر فرهنگی و نژادی و ادبی و زبانی تاکنون با ایران بزرگ است. در این مقاله تاریخ این منطقه با توجه به این پیوستگی و جدایی بررسی و در دو بخش عمده تنظیم شده است: از آغاز تا دوره‌ی صفویه و از دوره‌ی صفویه تاکنون. در بخش اول به دو دوره‌ی پیش و پس از اسلام و در بخش دوم به دو دوره‌ی پیش و پس از تسلط روس‌ها اشاره و در هر بخش ویژگی‌های تاریخی و فرهنگی و ادبی این منطقه بررسی می‌شود.


درآمد

گفتم ز كجایی تو، تسخر زد و گفتا من    نیمیـم ز تركســـــتان، نیمیـم ز فرغـانه

(مولوی)

ماوراءالنهر سرزمین شگفتی‌هاست. سرزمینی در شمال شرقی ایران امروز، بین شرق دریای خزر و غرب چین، همان ورارودان یا فرارود و فرارودان و ورزرود كه گاهی به خراسان بزرگ نیز معروف بوده و اعراب بدان ماوراءالنهر می‌گفته‌اند و رودان نیز منظور دو رود آمودریا و سیردریا یا جیحون و سیحون است. مصداق تاریخی و جغرافیایی این منطقه واقعاً مشخص نیست و در برخی منابع خلط اسامی شده است، گاهی همه‌ی سرزمین‌های شمالی ایران از جمله خراسان را یک‌جا ماوراءالنهر خوانده و گاهی از هم تفکیک کرده و مثلاً خراسان را اقلیم چهارم و ماوراءالنهر را اقلیم پنجم به‌حساب آورده‌اند و لذا وجود برخی مناطق این خطه میان این دو اقلیم و حتّی گاهی میان آن‌دو با اقلیم ششم (ولایت ترک) در ابهام است. چنان‌که در آثارالبلاد و اخبارالعباد قزوینی «نخشب» یک‌بار جزو اقلیم چهارم و بار دیگر جزو اقلیم پنجم و «فاراب» یک‌بار جزو اقلیم پنجم و بار دیگر جزو اقلیم ششم به‌حساب می‌آید. به‌همین دلیل چنان‌که وامبری می‌‌نویسد مرزبندی واقعی ماوراءالنهر را نمی‌توان مشخص کرد و بر سر تعیین مدلول جعرافیایی برخی از سرزمین‌های آن اختلاف هست. این منطقه‌ی آباد زمانی جزو خاک ایران و در واقع خراسان بزرگ به‌شمار می‌آمده و اکنون به قلمرو جمهوری‌های تاجیك و ترك‌زبان: تاجیكستان، ازبكستان، تركمنستان، قزاقستان و قرقیزستان اطلاق می‌شود. امپراتوری روسیه در نیمه‌ی دوم قرن ۱۹ با اغراض خاص سیاسی به این منطقه وارد و بر آن مسلط شد و به همراه بخش‌هایی از تركستان، چین، تبت شمالی، كشمیر، بخش شمالی پاكستان و بخشی از خراسان و مازندران ایران آن‌را آسیای مركزی نامید. این منطقه هم‌چنین منطبق است بر بخشی از سرزمین افسانه‌ای توران‌زمین (قلمرو فرمانروایی تور، فرزند فریدون در شاهنامه فردوسی) كه علاوه بر دو رود بزرگ که نام برده شد، رودهای زرافشان، پنج، فرغانه، تجن و برخی دیگر نیز در آن جاری‌اند. تاریخ این سرزمین یكی از پیچیده‌ترین و سیال‌ترین تاریخ‌ها است كه حدود ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال را دربر می‌گیرد. نخستین اشارت به سرزمین‌های این منطقه را در اوستا می‌توان یافت. در یشت‌ها آمده كه اهورامزدا شانزده سرزمین را متوالیاً آفرید و بیش‌تر این سرزمین‌ها مربوط به ایران شرقی و آسیای مركزی است. در مهر یشت نیز به رودخانه‌های قابل كشتیرانی اشاره شده كه آن‌ها را فقط با سیردریا و آمودریا می‌توان انطباق داد. هرودوت در شرح ساتراپی‌های ایران، ساتراپی شانزدهم را شامل: پارت‌ها، خوارزمی‌ها، سغدها و آریایی‌ها می‌شمارد. در اوستا و كتیبه داریوش در بیستون نیز از خوارزم نام برده شده است.

شاید بتوان اذعان کرد دقیق‌ترین تقسیم‌بندی از ماوراءالنهر مربوط به کتاب جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی اثر لسترنج است. او در این کتاب ماوراءالنهر را به پنج ایالت به شرح زیر تقسیم می‌کند:

  • ایالت سغد با دوکرسی سمرقند و بخارا و شهرهای کش، نَسَف، نخشب یا قرشی، کرمینه، وابکند، میانکال (در ازبکستان امروزی) و پنج کنت، اسروشنه یا اوراتپه (در تاجیکستان امروزی)

  • ایالت خوارزم با دو کرسی کاث و اورگنج و شهرهای خیوه و هزار اسب (در ازبکستان)

  • ایالت چغانیان و بدخشان با شهرهای ترمذ، سرآسیا، بایسون، دهنو، ختلان، قبادیان (در ازبکستان)

  • ایالت فرغانه با شهرهای فرغانه، اندیجان، نمنگان، مرغیلان، اخسیکت، خوقند (در ازبکستان) و خجند در تاجیکستان)

  • ایالت چاچ (تاشکند) با شهرهای تاشکند (پایتخت ازبکستان) و سیرام(اسپیچاب)، اُترار و فاراب (در قزاقستان)

چنان‌که مشاهده می‌شود بیش‌تر شهرهای ماوراءالنهر در مرزبندی‌های سیاسی یک قرن اخیر جزو خاک ازبکستان قرارگرفته و شاید به‌همین دلیل باشد که در لغت‌نامه‌ی دهخدا و فرهنگ معین ماوراءالنهر مساوی با نام ازبکستان معرفی شده است. مرو، حصار و سغد دیگر شهرهای ماوراءالنهر است که اولی در تركمنستان و دو شهر دیگردر خاک تاجیكستان واقع شده‌اند. هم‌چنین بیش‌تر این شهرها بر سر راه پرآوازه‌ی ابریشم قرار داشته ‌است. این منطقه به‌نام تركستان با دو بخش تركستان غربی و شرقی و در این اواخر به تركستان روسیه نیز خوانده شده است. سه بخش سغد، فرغانه و خوارزم جزو ترکستان غربی محسوب می‌شده که اغلب از استقلال بسیاری برخوردار بوده و گاه نیز به‌صورت دولت‌های تابع درمی‌آمده است. این هر سه بخش به باكتریا (بلخ) پیوستگی كامل داشته، كشوری كه شامل بخش اعظم افغانستان كنونی و بخش جنوبی تاجیكستان بوده است.[٢]


ماوراءالنهر: از آغاز تا دوره‌ی صفویه

باباجان غفوراف، مؤلف كتاب تاجیكان، تاریخ مفصّل این منطقه را که از آن به آسیای وسطی یاد کرده، از ابتدایی دوران، از جماعت‌های پالئولیت و مزولیت و نئولیت تا عصر برنجی و آهن، سپس دوره‌ی سلطنت هخامنشی و اسكندر و سلوكیان و پارت‌ها و كوشانیان و ساسانیان تا هیتالیان و اعراب و پس از آن، مورد بررسی قرار داده و اشاره می‌كند: كشف آلت چاپر یا سنگ‌تراش‌خورده دراز كمانی شكل در قرقیزستان كنونی، از قدیم‌ترین تمدّن بشری یعنی قیراق‌سنگ نشان دارد. در این سرزمین سكونت‌داشتن اقوام ایرانی از جمله سغدیان، باختری‌ها، مرغیانی‌ها، خوارزمی‌ها، پارت‌ها، قبیله‌های مختلف سكایی و غیره در عصر برنجی خاطر نشان شده است.

در قرن ششم قبل از میلاد قسمت اصلی شاهنشاهی هخامنشیان این خطه بوده است. در قرن چهارم پیش از میلاد اسكندر مقدونی بخش‌هایی از آن را تصرف می‌كند، در قرن اول قبل از میلاد، توسط تخارها تصرف می‌شود و تخارستان نام می‌گیرد كه كوشانیان نیز از آنانند. سلوکیان، کوشانیان و هیاطله و سپس در ۷۰۵ م. اعراب بر آن چیره شده و در ۸۱۹ م. آل سامان فرمان‌روای آن می‌گردند. پس از آن ترك‌ها از حدود قرن پنجم میلادی وارد منطقه شده و برای همیشه در آن‌جا سكنی می‌گزینند. ایلک خانیان در ۹۹۲، سلاجقه در ۱۰۳۹، خوارزمشاهیان در ۱۱۹۹، مغولان در ۱۲۱۹، تیموریان در ۱۳۸۳، ازبک‌ها که سلاله‌ی مغول و تیمور و به شیبانیان، اشترخانیان و منغیت‌ها معروف بودند، از ۱۵۰۵ به‌مدت ۴۲۰ سال بر این منطقه حكمرانی کردند و سرانجام در ۱۸۷۰ به‌دست تزار‌های روس‌ ‌افتاد. این منطقه در دوره‌ی جماهیرشوروی دارای مرزبندی قطعی نبود، اما مركزیت آن در سرزمینی به‌نام تركستان روسیه قرار داشت.

منطقه‌ای که به شهادت جغرافی‌دانان و تاریخ‌نویسان، زمانی بس طولانی دارای بهترین ویژگی‌ها و مردمانش دارای بهترین خصلت‌ها بوده‌اند و شهرهایی (به‌خصوص بخارا) كه زمانی آوازه‌ی نیکی و دینداری آن به گوش جهانیان رسیده و مردمانش با فقه و ادبیات سروکار داشته‌اند، در سه قرن اخیر و به‌خصوص در پایان قرن ۱۹ و ابتدای قرن ۲۰ به‌حدی در جهل و فساد غرق بوده كه د. ای. لوگوفیت، محقق روسی كتابی به‌نام «سرزمین بی‌حقوقی! امارت بخارا و وضع كنونی آن» در ۱۹۰۹ منتشر كرده و جهالت و عقب‌ماندگی عمومی قلمرو امارت بخارا را در تمام دنیا بی‌نظیر خوانده است.[٣]

الف) ماوراءالنهر پیش از اسلام

تا قبل از ورود اسلام ادیان زرتشتی، بودایی، ثنویت و مسیحیت در این منطقه حاكم بود، حتی موطن اصلی زرتشت را نیز به ماوراءالنهر منتسب می‌كنند.

در دوران باستان مردمان این خطّه راز بسیاری از معماهای تاریخ بشری را گشودند و تولیداتی عرضه كردند كه هنوز هم برخی شهرهای آنان به تولید آن محصول و به‌واسطه‌ی آن معروف است. از آن‌جایی كه معادن بسیاری شامل: طلا، نقره، لعل، لاجورد، فیروزه، زغال سنگ، اورانیوم، زاك، نمك، آهن، قلع، جیوه، مس، سرب، نفت و ... داشته‌اند، لذا راه‌های استخراج این معادن را از طریق متكای چوبی و فلزی كه هنوز هم در حفر معدن توصیه می‌شود، كشف كرده‌اند. شیشه‌سازی، نساجی، چرم‌گری و پشم‌بافی، كرباس و ابریشم و پرنیان زندنچی و مروی، فانوس و ظروف مسی بخارایی، ظروف قلعی سمرقندی، قیچی و سوزن و كمان چاچی، اسلحه فرغانه‌ای و مهمات اسفیجابی، كاغذ سمرقندی و ... نیز از مهم‌ترین تولیدات شهرهای ماوراءالنهر بوده است. هم‌چنین برای ساخت و سازهای‌شان از موادی مانند: گل، خشت خام و چوب استفاده می‌كرده‌اند و كشاورزی و حفر كانال‌های آبیاری جهت زراعت رونق داشته است. سمرقند و بخارا دارای نهر‌ها و كانال‌های پرآب و بوستان‌های سرسبزی بوده است. دام‌داری هم بسیار رایج و فراورده‌های دامی ضروری را به وفور تولید می‌كرده و نیازی به تهیه‌ی آن‌ها از دوردست نداشته‌اند.

به‌نظر می‌رسد پس از سقوط هخامنشیان (هخامنشیان ۲۰۰ سال این مناطق را اداره می‌كردند)، در قرن چهارم قبل از میلاد تا ظهور اسلام در قرن هفتم میلادی در این مناطق سلسله‌های سلوكیان، حكومت یونانی باختر، دولت‌های نیمه‌ی مستقل و حكومت‌های محلی به ترتیب كمابیش به‌صورت دولت‌های تابع، دولت‌های نیمه مستقل و ملوك‌الطوایفی مركز گریز اداره می‌شده و هر شهر برای خود امیر و شاه جداگانه‌ای داشته است. از نظر فرهنگی نیز كاملاً تحت نفوذ فرهنگ و تمدن و زبان ایرانی قرار داشته و زبان سغدی و خوارزمی زبان رایج منطقه بوده است كه به‌عنوان زیرمجموعه‌ی زبان‌های ایرانی میانه شرقی محسوب می‌شوند.[۴]

ب) ماوراءالنهر پس از اسلام

سال ۶۵۱ م، پس از كشته‌شدن یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی، عرب‌ها مرو را اشغال و سه‌ سال پس از آن نخستین تاخت‌وتاز خود را با كمك حكام محلی - كه علیه یكدیگر مبارزه می‌كردند - به ماوراءالنهر آغاز كردند. در سال ۷۰۸ م (۸۵ هـ.ق) قتیبه بن مسلم از سوی حجاج به‌عنوان والی خراسان مأمور فتح نهایی ماوراءالنهر شد. وی قریب به ۲۰ سال تا نزدیكی مرز چین و كاشغر و از شمال تا حدود تاشكند كنونی را به تصرّف خود درآورد. فتح بخارا به‌مدت سه سال از ۷۰۹ تا ۷۱۲ طول کشید. نرشخی در تاریخ بخارا درباره‌ی تن‌زدن بخارائیان از پذیرش دین اسلام و چگونگی مسلمان‌شدن آنان مطالبی آورده است. پس از بخارا، خوارزم در ۷۱۳ و سمرقند در ۷۱۴ فتح شد. بدین ترتیب اسلام در آسیای مركزی نفوذ كرد و فرارود به ماوراءالنهر معروف و دو شهر سمرقند و بخارا از قرن سوم به بعد به‌عنوان دو مركز مهم تدریس علوم اسلامی و بخارا به قبه‌الاسلام و بخارای شریف شناخته شد و علمای مسلمان از نقاط مختلف گیتی به آن دیار شتافتند و از اواسط قرن ۱۰ تا اواسط قرن ۱۶ م. اسلام به‌عنوان مهم‌ترین دین این منطقه شناخته شد. مصادف با فرمان‌روایی سامانیان (۲۷۹-۳۸۹ ق) نه تنها ماوراءالنهر، بلكه ایران نیز وارد مرحله‌ی جدیدی از حیات سیاسی و فرهنگی خود شد.

جغرافی‌دانان قدیم از قبیل: ابوزید بلخی، اصطخری، ابن خردادبه، ابن حوقل، مقدسی و ... این منطقه را آباد و فراخ نعمت با مردمانی نیك‌خوی و نیك‌روی توصیف كرده‌اند. در المسالك و الممالك ابن خردادبه ماوراءالنهر دركنار شهرهای دیگر از جمله مرو، بلخ، طخارستان و سجستان، جزیی از خراسان بزرگ به‌شمار آمده است. در صورة‌الارض ابن حوقل در سراسر دنیا به فراخی نعمت و صفا و خرمی و پربركت بودن و مردمان آن به نیكی راغب و دارای هدفی مقدس‌ معرفی شده‌اند. در مسالك و ممالك اصطخری از آن به‌عنوان پرنعمت و با نزهت‌ترین اقلیم (به‌خصوص بخارا) و از مردمش با صفات راغب در خیر و گشاده‌دست و شیرمرد و سلاح‌دوست ذکر شده است. مؤلف تاریخ هرودوت می‌نویسد: «در آسیا دشتی است كه از هر جانب از كوه‌ها محصور است و در این كوه‌ها پنج گذرگاه وجود دارد. این دشت در گذشته به خراسمی‌ها (خوارزمی‌ها) تعلق داشته و با سرزمین آن‌ها و هم‌چنین با سرزمین اقوام هیركانی، پارت و ... هم‌سرحد است. ولی امروز كه پارس‌ها تسلط یافته‌اند این دشت نیز به پادشاه پارس تعلق دارد.»

در آثار البلاد و اخبارالعباد آمده است: «مراد از آن ماورای رود جیحون است. جایی‌كه با نزهت‌ترین و سرسبزترین و پربركت‌ترین سرزمین‌هاست و مؤلف نزهه‌القلوب نوشته است: «آن را بدین سبب بدین نام می‌خوانند كه بر جانب غربی‌اش آب جیحون است و برطرف شرقی آب سیحون و از هر دوسوی آن، ولایت ماوراءالنهر است و مملكتی بزرگ است از اقلیم چهارم، از بلاد مشهورش بخارا و سمرقند و سغد و خجند است.» و به نقل از مؤلف كتاب جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی كه بیش‌تر مطالب خود را از معجم‌البلدان یاقوت حموی گرفته، رود جیحون مرز اقوام فارسی‌زبان و ترك‌زبان یعنی ایران و توران دانسته شده كه بلاد شمالی رود جیحون را اعراب ماوراءالنهر (ماورای نهر جیحون) می‌‌گفته‌اند. این منطقه را هیكل نیز می‌نامیدند و اقوام هیكل یا به‌قول اعراب هیاطله در قرن پنج میلادی سرسخت‌ترین دشمنان دولت ایران محسوب می‌شدند. چنان‌که ذکر شد، مؤلف این کتاب تمام این بلاد را به پنج ایالت تقسیم می‌كند و مهم‌ترین آن ایالات پنجگانه را سغد یعنی سغدیانای قدیم می‌داند كه دو مركز یعنی دو كرسی داشت: سمرقند و بخارا. سغدیانا نیز همان ایران بزرگ بوده كه در زمان كوروش كبیر شهرهای آن از جمله بخارا ساتراپ‌نشین خوانده می‌شده‌اند.

در میان شهرهای این منطقه بیش‌ترین تعریف جغرافی‌دانان درباره‌ی شهر بخارا است. در احسن‌التقاسیم شهری که برای دیدار كننده‌گانش مبارك و برای زیست‌كنندگان در آن توانبخش و مرفه است و توده‌ی مردم آن نیز با فقه و ادبیات سروكار دارند معرفی شده است. در معجم‌البلدان وصف باغ‌های بسیار با میوه‌های نیكوی آن آمده است. در آثار البلاد و اخبارالعباد به نقل از صاحب كتاب صور آمده است: در تمام سرزمین‌های اسلام شهری بهتر از بخارا نیست و یكی از بهترین جاهای دنیاست.[۵]

□ نفوذ زبان عربی و ثمرات آن:

زبان عربی در سال ۸۱هـ.ق در این منطقه زبان رسمی اعلام و در سال ۱۲۱ هـ.ق یادگیری آن برای مأمورین خراسان و ماوراءالنهر اجباری شد و در ادبیات و علوم و شاخه‌های تمدن نفوذ كرد. نابودی الفبای سغدی و خوارزمی و آثار خطی ارزشمند و تغییر نام فرارودان به ماوراءالنهر از اولین ثمرات ورود این زبان به این منطقه بود. برخی ولایات مانند خوارزم و سغد در مقابل نفوذآن مقاومت كردند و تا مدت‌ها خط و زبان خود را به‌كار می‌بردند، اما آثار پدید آمده به این زبان‌ها از آن‌جایی که با زبان عربی مغایر بود،به مخالفت با اسلام ربط داده و در نتیجه نیست و نابود می‌شد. به‌تدریج زبان عربی چنان نفوذی در میان اهل قلم به‌دست آورد که کتاب‌های زیادی در زمینه‌ی‌های مختلف علمی به این زبان پدید آمد، به‌گونه‌ای که این آثار هنوز نیز محققان از آن‌ها استفاده می‌کنند، رسائل علمی پدید آمده از ابن مقفع، ابن خردادبه، طبری، بیرونی، بشاربن برد، نرشخی و ابن سینا، فارابی و ... همه به زبان عربی است. ثعالبی در یتیم‌الدهر از ۱۱۹ شاعر كه در خراسان و ماوراءالنهر زندگی می‌كنند، نام می‌برد كه به‌زبان عربی شعر سروده‌اند. ابونواس ایرانی‌الاصل بوده و در دربار‌ هارون‌الرشید شعر می‌گفته و واژه‌های فارسی را به‌صورت هزل‌آمیز در اشعارش آورده است، اما مردم دیهه‌ها و برخی از شهرهای ماوراءالنهر و خراسان و سیستان و غرب ایران از ورود زبان عربی به‌زبان خود جلوگیری می‌كردند و به‌همان زبان مادری صحبت می‌كردند. مطابق اطلاعات الجاحظ شاعر ایرانی‌الاصل در قرن ۷ م. ابن مفرغ در بصره به تمسخر، توده آدمان را با كلام موزون فارسی جواب گفته است. بارتولد نیز دوبیتی فارسی را كه ابن خردادبه (ق ۹ و ۱۰ م) به مناسبت خرابه‌های سمرقند سروده بیان می‌كند.

البته زبان فارسی وسیله‌ی مهم ترویج اسلام در این منطقه بود. به نقل از نرشخی در مسجدی در بخارا در قرن ۷ م، مردم قرآن را به فارسی می‌خواندند و در سال ۷۲۸ م، یكی از مبلّغان مذهبی به‌سبب خوب ندانستن زبان فارسی از كار تبلیغ دست كشیده است.[٦]

□ شكوفایی تصوف اسلامی:

از ابتدای اشاعه‌ی اسلام تصوّف در این منطقه رو به شكوفایی نهاد، به‌گونه‌ای كه زبان عربی به‌عنوان زبان دینی - علمی و زبان فارسی به‌عنوان زبان عرفان و ادب منطقه اسلامی آسیای مركزی مورد استفاده قرار گرفت. بخارا و خیوه دو مركز مهم از تعلیمات صوفیه در قرون وسطی به‌شمار می‌رفته و در كل جهان اسلام از اهمیت زیادی برخوردار بودند. این منطقه در طول تاریخ حیات اجتماعی و فرهنگی خود در بعد از اسلام، علاوه بر آن‌كه چندین طریقت مهم عرفانی را در دامان خود پرورش داده، پذیرای چند طریقت مهم عرفانی ایرانی نیز در فضای فكری خود بوده است. از جمله این طریقت‌های عرفانی می‌توان به موارد زیر اشاره كرد:

طریقت حكیمیه (منسوب به حكیم ترمذی متوفی پس از ۲۸۵ ق/۸۹۸ م)، طریقت یسویه، منسوب به خواجه احمد یسوی (۴۳۲ ق-۱۰۴۱ م.)، طریقت كبرویه، منسوب به شیخ نجم‌الدین كبرا (شهادت ۶۱۸ ق/۱۲۲۱ م)، طریقت قادریه، منسوب به شیخ عبدالقادر گیلانی (ف ۵۶۱ ق/۱۱۶۶ م) و طریقت نقشبندیه منسوب به خواجه بهاءالدین نقشبند (بلا گردان) (۷۹۱ ق/۱۳۸۹ م) این طریقت‌های عرفانی هر كدام به نوبه‌ی خود در تلطیف كردن قوانین شرع اسلام و پیوند آن با عرفان و تصوّف نقش مهمی در اذهان مردم داشته و هر كدام دارای پیروانی بوده‌اند، اما در این میان دو طریقت قادریه و نقشبندیه در میان مردم بخارا و تاجیكستان هنوز نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.[٧]

□ زبان و ادب فارسی در ماوراءالنهر:

سرزمین‌هایی كه در شرق ایران تا كوه‌های هند واقع‌اند، به‌ویژه پس از اسلام، ناموران پارسی‌زبان فراوانی را در زمینه‌های مختلف ادبی، علمی، هنری، سیاسی و ... در خود پرورانده است كه آثار آنان هنوز نیز مورد توجه ادب دوستان و علاقه‌مندان به تاریخ این منطقه است.

زبان و ادبیات فارسی از این خطّه نضج گرفته و آوازه پیدا كرده است. با اشاره‌ای گذرا به‌نام برخی از بزرگان زبان و ادب فارسی آن می‌توان به این موضوع پی برد، برخی از این مشاهیر عبارتند از: رودكی سمرقندی، ابوالفضل بلعمی، نظامی عروضی سمرقندی، سوزنی سمرقندی، كمال‌الدین عبدالرزاق سمرقندی، عمعق بخارایی، عوفی بخارایی، ابونصرفارابی، ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، كسایی مروزی، عسجدی، مسعودی مروزی، جارالله زمخشری، ابوشكور بلخی، دقیقی طوسی، مولوی بلخی، فردوسی طوسی، ناصرخسرو قبادیانی، رشیدالدین و طواط بلخی، كمال خجندی، ظهیری سمرقندی، سدیدالدین عوفی بخارایی، نجم‌الدین کبری، عبدالرحمن جامی و...

شكوفایی و بالندگی این کاخ عظیم علمی و ادبی در ماوراءالنهر در حقیقت هم‌زمان با حكومت سامانیان و عظمت آن بی‌هیچ سخن در رودكی متجلّی است. مورخ ادبی برجسته‌ی ایران، سعید نفیسی ماوراءالنهر را مهد شعر فارسی می‌داند. از آن‌جا كه تاریخ مستقل مردم این منطقه از روزگار پس از تیموریان و زمان روی كارآمدن شیبانی‌ها و كشاكش آنان با صفویان بر سر تصرّف خراسان شكل می‌گیرد؛ لذا از قرن شانزدهم تا ابتدای قرن بیستم این منطقه شاهد ادبیاتی نوین با خصوصیاتی ویژه و متفاوت از دوره‌های پیشین است. این مرحله‌ی ادبی، پس از انقلاب سوسیالیستی اكتبر ۱۹۱۷ روسیه، به ایجاد یك زبان ادبی معیار منجر گردید كه رسم‌الخط نوین فونتیكی و به‌ویژه راه‌یابی به شبكه‌ی ادبی ملت‌های شوروی و شیوه‌های رئالیسم سوسیالیست، ابزارهای این امر را فراهم كردند. این ادبیات از لحاظ فكری یك‌دست نبوده و دو بینش ادبی مشخص بازتاب آن است: طرز فكر فئودالی توده مردم از یك‌سو و بینش درباریان و هواداران آنان از سوی دیگر. لذا تاریخ ادبیات ماوراءالنهر را پس از جدایی‌اش از ایران باید در سه مقطع تاریخی بررسی کرد: دوره‌ی حکمرانی خانات ازبک، دوران تسلط روسیه تزاری، دوران استقلال ملت‌ها.[٨]

□ نخستین ساكنان ماوراءالنهر:

به نقل از کتب تاریخی در روزگاری كه دشت آسیای مركزی شكارگاه بدویان بود، اقوامی كه روش آبیاری پیشرفته‌ای داشتند، شهرك‌های آبادی در حاشیه‌ی شرقی و جنوبی این دشت بنیان نهادند. از لحاظ اقتصادی و جغرافیایی، اوضاع برای یك زندگی شهری و متكی بر بازرگانی مساعد بود، بدین ترتیب بود كه نخستین ساكنان این سرزمین، یعنی قوم‌های سغدی، خوارزمی، باختری، سكایی و ... به وجود آمدند و تاجیكان امروز نیز فرزندان سغدیان، تخاری‌ها، خوارزمی‌ها، یواچ‌ها و باختریانند كه در سه هزار سال پیش در این منطقه به كشاورزی مشغول بوده‌اند و پس از آن بود كه قوم‌های ترك‌نژاد و ترك‌زبان از حدود سده‌ی پنج میلادی به این منطقه وارد شده و در آن‌جا ساكن شدند. در واقع مردم آسیای مركزی به یك نژاد پامیر و فرغانه كه یكی از بزرگ‌ترین شاخه‌های نژاد اروپایی بوده است منسوبند. در فصل سوم زند اوستا آمده است كه ساكنان فرارودان (ماوراءالنهر) را آریایی‌های شاخه‌ی ایران تشكیل داده است. نیاكان آنان نیز از پیروان مزدا بوده و گویش‌های گوناگون باختری، سغدی، خوارزمی و سكایی داشته‌اند، به‌طوری كه در زمان ورود اسلام، تازیان بلخ را آباد دیده و اسم مادر شهر به آن داده‌اند. در ریگ‌ودا نیز آمده است كه خاستگاه نخستین خانمان‌های آریایی در پهنه‌ی خوارزم، سغد، بلخ، هرات، مرو و ... در میان بلندی‌های پامیر و سواحل شرقی دریای مازندران بوده است.

بارتولد می‌نویسد: در ظرف مدت بیش از ۱۵۰۰ سال یعنی از قرن ۶ پیش از میلاد تا قرن ۹ در حدود تركستان كنونی از دو قوم متمدن و بافرهنگ ایرانی‌الاصل یاد شده، یعنی سغدیان و خوارزمیان كه بازمانده‌های‌شان در تخت‌جمشید در آرامگاه داریوش هست. مرحوم سعید نفیسی در این باره می‌نویسد: «در شمال شرقی ایران امروز سرزمین بسیار حاصل‌خیزی واقع است كه ما دلبستگی مخصوصی به آن داریم. بسیاری از علمای بزرگ عقیده دارند كه نژاد آریایی در آن سرزمین در دامنه‌ی كوه‌های هندوكش در كنار رود جیحون و سیحون نخستین روزهای زندگی خویش را گذرانیده است. هرگاه تاجیكستان بگوئید مقصود همان سرزمینی است كه از آغاز آریاییان ایرانی و فارسی‌زبان در آن‌جا زیسته‌اند و سرزمین اصلی زبان دری یعنی زبان فارسی ادبی امروز است.»[۹]

□ دوران طلایی آل سامان:

سامان بنیان‌گذار سلسله سامانیان كه از ولایت بلخ برخاسته بود چهار فرزند به‌نام‌های: الیاس، یحیی، احمد و نوح داشت كه هركدام به ترتیب بر نواحی هرات، چاچ و استروشن، فرغانه، سمرقند و مرو حاكم شدند. پس از فوت سامان، نصربن احمد سرسلسله‌ی آل سامان شد و سه پسرش به‌نام‌های: اسماعیل، اسد و یعقوب حاكمیت منطقه را به‌دست گرفتند، بخارا به‌دست اسماعیل افتاد و پایتخت گشت. در دوران نصربن احمد زبان و ادب فارسی به نضج و شكوفایی بی‌مانندی رسید. قدرت فرهنگی اسلام نیز خود را نشان داد و دربار آنان مأمنی برای بروز كفایت‌ها در لوای اسلام بود، به‌گونه‌ای كه دهقانان، حافظان سنن و روایات و وزیران باكفایت، میراث‌داران فرهنگ و تمدن فارسی-اسلامی شدند.

سامانیان واقعاً شایسته‌ی تكریم و احترامند. امرای سامانی در همه‌ی امور با وزرای‌شان مشورت می‌كردند و آن منطقه را به بزرگ‌ترین مراكز علم و ادب تبدیل نمودند. دانشمندان را از همه جای جهان به دربار خود فرامی‌خواندند و در تجلیل آنان می‌كوشیدند. ابن سینا در شرحی از كتابخانه‌ی سامانیان می‌نویسد: آن كتابخانه دارای حجره‌های بسیار بود و در هر حجره صندوق‌هایی محتوی هرگونه كتاب. در آن‌جا كتاب‌هایی یافتم كه حتی نام‌شان نیز بر بسیاری مجهول بود و از آن پس چنان مجموعه‌ای به‌هیچ جای ندیدم و رودكی در شعری كه در هنگام پیری سروده، از روزگار جوانی خود در این دربار و از صدها غلامان و كنیزان و خادمان و اسبان راهوار خویش سخن می‌گوید و این نشانی از جایگاه والای ادبا در آن زمان بوده است.

هم‌اكنون در تاجیكستان و ازبكستان بزرگداشت‌هایی در تجلیل از بنیان‌گذار این دولت فرهنگ‌پرور برگزار می‌شود و مراكزی به‌نام سرسلسله این خاندان تأسیس شده است و به قدرت كلام بزرگ مرد آنان ـ اسماعیل سامانی ـ می‌نازند كه گفته بود: «بر بخارا حصار مسازید كه حصار بخارا منم». هیكل زیبا و بزرگ این بزرگ مرد در میدان مركزی شهر دوشنبه و خجند و برخی دیگر از شهرهای تاجیكستان و ازبکستان نشان از علاقه و احترام آنان به این حاكم مقتدر و فرهنگ دوست است. باباجان غفوراف مولف تاجیکی می‌نویسد:« در همان زمانی كه حاكمیت در ماوراءالنهر و خراسان در دست سامانیان بود تشكل خلق تاجیك انجام گرفت...»[۱٠]

□ پس از سامانیان تا شیبانیان:

هم‌زمان با فرمانروایی دوره‌ی اول غزنویان در ایران (۳۸۹-۴۳۱ ق) که ادبیات و تصوّف رشدی چشمگیر پیدا نمود، ایلك خانیان (آل افراسیاب) در ماوراءالنهر اولین دولت مسلمان ترك را در مركز كاشغر بنیان نهادند و با فتح بخارا حكومت ماوراءالنهر به تركان مسلمان منتقل شد. پس از آنان خوارزمشاهیان و قراخانیان حاكم منطقه شدند. خوارزمشاهیان در زمان سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه به اوج قدرت خود رسیدند و در فاصله‌ی سده‌های سوم تا ششم هجری، تركمانان و در پی آن ازبكان به اراضی آسیای مركزی آمدند و در آسیای صغیر دولت سلاجقه روم را تشكیل دادند كه سلف امپراطوری عثمانی بود و از طرف دیگر قراختائیان كه یك سلسله از تركان چین شمالی و بودایی مذهب بودند در طول ۷۴ سال علم حكمرانی در ماوراءالنهر را برافراختند.

ماوراءالنهر، از ۶۲۴ ق/۱۲۲۷ م، به‌دست چنگیزخان مغول و اعقاب او افتاد و تا تشكیل جمهوری‌های مستقل در قرن چهاردهم هجری نیز منحصراً در ید قدرت همین خاندان باقی ماند. تا دوره‌ی تیمور بیش از ۱۴۲ سال چنگیز، جغتای و اخلاف او بر ماوراءالنهر حكومت كردند. در این دوره‌ی پرآشوب، علاوه بر آن‌كه هزاران انسان بی‌گناه از دم تیغ گذرانده شدند، صدها تن مجبور به ترك دیار خود شده، ده‌ها شهر و قصبه از جمله بخارا، سمرقند، خوارزم و ... به خرابه‌زاری تبدیل شد. آتش جنگ‌های داخلی خان‌های جغتای به‌مدت یك‌ونیم قرن روشن بود كه سلاطین تیموری از ۷۷۱ ق تا ۹۰۶ بر منطقه حاكم شدند. دوره‌ی ۳۵ ساله كشورگشایی تیمور نیز از قتل و غارت دست كمی از دوره‌ی مغولان نداشت، به‌گونه‌ای كه گفته‌اند از سرهای بریده مناره ساخت، اما از نظر فرهنگی و ادبی در این دوره ماوراءالنهر، یكی از درخشان‌ترین دوران سیاسی و فرهنگی خود را یك‌بار دیگر با عظمتی بیش‌تر از زمان سامانیان در بخارا تجربه كرد. توجه فوق‌العاده تیمور به شهرسازی و معماری و علاقه نوه‌اش الغ بیگ به علوم ریاضی و ستاره‌شناسی هم‌اكنون باعث افتخار ماوراءالنهرنشینان است. این سلاطین ۱۳۰ سال با تعویض ۱۲ پادشاه بر منطقه حكومت كردند تا این‌كه به‌دست ازبكان شیبانی از اریكه‌ی قدرت به زیر كشیده شدند.[۱۱]


از دوره‌ی صفویه تاکنون

آغاز جدایی ماوراءالنهر از ایران به پایان قرن پانزدهم میلادی (دوره‌ی زندیه) برمی‌گردد. اختلافات مذهبی، دست‌یابی به سیاست مستقل و اقتصاد خودكفا و ادبیات و فرهنگ مستقل از مهم‌ترین علل این جدایی به‌شمار می‌رود. پس از آن بود که در سده‌ی دهم هجری ازبك‌های سنی‌مذهب بر بخش‌هایی از آسیای مركزی حاكم شدند و هم‌زمان در ایران صفویان فرمانروایی یافتند كه مذهب تشیع را مذهب رسمی اعلام كرده بودند، درنتیجه پس از جنگ‌هایی كه جنبه‌ی ملی و مذهبی داشت پیوند رسمی ایران و ماوراءالنهر برای همیشه گسسته شد. نادرشاه افشار مجدداً با حملات خود بخش‌هایی از این منطقه را گشود، اما جنگ‌های ایران و روسیه و شكست ایران از روسیه، طبق عهدنامه‌های گلستان و تركمان‌چای منجر به از دست دادن آن‌ها و برخی دیگر از شهر‌ها و تغییر مرزهای شمالی ایران در سال‌های ۱۲۲۸ و ۱۲۴۳ هـ.ق (۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ م) در دوره‌ی فتحعلی شاه قاجار شد. پس از آن تسلط بلشویك‌ها و جنگ‌های داخلی سرنوشتی چنان‌كه امروز پیداست برای این منطقه رقم زد.

اگرچه آسیای میانه پس از جدایی از نواحی غربی ایران به استقلال سیاسی دست یافت، لكن بی‌درنگ زیر نفوذ سیاست، اقتصاد و فرهنگ قبایل ترك بادیه‌گردی كه از مناطق شمالی آمده بودند قرار گرفت. سرانجام ازبك‌هایی كه بین آن‌ها جنگ و خون‌ریزی قبیله‌ای حاكم بود، به رهبری یكی از سران سلسله چنگیزخان، یعنی ابوالخیر‌خان شیبانی، متحد و یك‌پارچه گشتند و نوه ابوالخیر‌خان شیبانی در قرن پانزدهم میلادی برای فتح سرزمین‌های جنوبی رهسپار آن نواحی گردید. پس از آن از سال ۱۲۵۵ هـ.ق/۱۸۳۹ م، یورش روس‌ها به این منطقه آغاز شد و طی پنج سال بخش‌هایی از آن به‌دست روس‌ها افتاد. در ۱۲۶۶ هـ.ق، بخش‌هایی از جنوب این منطقه به‌دست افغان‌ها افتاد و پس از كشمكش‌های سیاسی بین افغان‌ها و ازبك‌ها كشور افغانستان به‌وجود آمد. در ۱۲۸۲ هـ.ق سرزمین‌هایی از این منطقه كه توسط روس‌ها اشغال شده بود، ایالت تركستان نامیده شد. در ۱۲۸۹ هـ.ق خان بخارا و در ۱۲۹۰ هـ.ق خان خیوه تسلیم روس‌ها شده، دست نشانده‌ی آن‌ها گردیدند.[۱٢]

الف) پیش از تسلط روس‌ها (ماوراءالنهر در دست حكام داخلی)

شیبانیان، اشترخانیان و منغیتیان سه سلسله از خوانین ازبك‌نژاد هستند كه حدود ۴۲۰ سال از اوایل قرن دهم هجری حاكمیت منطقه را به‌دست گرفته و به‌شهادت تاریخ آن‌را رو به قهقرا بردند.

□ شیبانیان:

پس از وفات سلطان حسین بایقرا (۱۵۰۶-۱۴۶۹ م) - آخرین امیر تیموری - دستگاه دولتی ضعیف شد و در ابتدای عصر ۱۶ میلادی شیبانیان كه ازبك نام داشته و از اولاد مغول بودند، تمام خراسان شمالی و در سال ۱۵۰۷ م، استان‌های بلخ و هرات را تصرف كردند. این سرزمین كه در طول حیات تاریخی خویش همواره به‌نحوی با سرنوشت سیاسی، اجتماعی ، فرهنگی و ادبی حاكمیت مركزی ایران پیوند ناگسستنی داشت، در این مرحله از نظر سیاسی كاملاً از ایران جدا شد. شیبانیان در طول قرن ۱۶ در مورد خراسان با صفویان منازعه داشتند تا در ۱۵۹۷ م، از ایران شكست خورده و خراسان را به‌طور كلی به صفویان واگذاشتند و بدین‌ترتیب در ۱۵۹۸ م، ایران به‌وضوح از صحنه‌ی آسیای مركزی خارج گردید.

سرسلسله‌ی خاندان شیبانی محمدخان فرزند شاه بوداغ سلطان و نواده‌ی ابوالخیرخان بود. سیاست داخلی شیبانیان پس از استیلای دولت تماماً به نفع طبقه‌ی قدرتمند و حاكم بود و منطقه‌ی تحت‌نفوذ خود را به ملك‌ها تقسیم كرده، اختیار آن‌ها را به‌دست خویشاوندان و امرای خود می‌سپردند. در زمانی نزدیك به یك قرن حاكمیت آنان، ماوراءالنهر شاهد حوادث و تحوّلاتی مهم و مجموعاً دوره‌ی ناآرامی برای این منطقه بود.[۱٣]

□ اشترخانیان:

اشترخانیان، هشترخانیان یا جانیان[۱۴] (۱۰۰۹-۱۱۶۶ ق/۱۶۰۱-۱۷۵۳ م) از دیگر اعقاب مغول بودند كه یك‌و‌نیم قرن روزهای بسیار سختی را برای مردم ماوراءالنهر رقم زدند. آن‌گونه كه در كتب تاریخی آمده است اولین پادشاه سلاله‌ی نوجانیان شناخته شده نیست. اعیان و اشراف فئودالی مسند خانی را به جانی بیك سلطان، باقی‌مانده از تبار چنگیزیانی كه در اشترخان حكومت خانی تشكیل داده بودند پیشنهاد نمودند، اما او در موقع الحاق اشترخان به روسیه فرار كرد و باقی‌محمد - پسرش - اولین پادشاه این سلسله معرفی شد.

در دوره‌ی یكی از اعقاب این سلسله، نادرشاه افشار قسمتی از خاك از دست‌رفته‌ی ماوراءالنهر را ضمیمه‌ی ایران كرد. در این دوران زمانی برای عرض‌اندام شاعران و نویسندگان باقی نماند و اكثراً راهی دیار هند شدند و به‌همین دلیل سبك هندی حتی به‌طورافراطی در میان شاعران بروز کرد و شاعرانی مردمی با اشعاری عامه‌پسند تا حدودی پدید آمدكه سیدای نسفی محصول همین دوره است. به نقل از مؤلف كتاب غریبه‌های آشنا، می‌توان عصر فرمانروایی اشترخانیان در ماوراءالنهر را «عصر صائب» - در حوزه‌ی ادبیات - نام‌گذاری كرد.[۱۵]

□ منغیت‌ها:

با لشگرکشی نادرشاه افشار به ماوراءالنهر در اواسط قرن هجدهم میلادی، بسیاری از سرزمین‌های ورارود تحت فرمانروایی شاه ایران درآمد. پس از قتل نادرشاه به‌دست درباریان، یكی از سرلشكران افغان او بلافاصله به قندهار رفت و دولت مستقلی تشكیل داد و برخی از مناطق تاجیك و ازبك‌نشین را ضمیمه‌ی خاك خود كرد كه تاكنون نیز پایدار مانده است. در بخارا نیز محمدرحیم‌بی در سال ۱۷۵۳ م، آغازگر حكومت منغیتیان گشت و به این ترتیب ایران برای همیشه از بخشی از خاك خود جدا گردید. محمدرحیم‌بی و پس از او دانیال‌بی بنیان‌گذار بسیاری از اخاذی‌ها از مردم ضعیف و ظلم و ستم به آنان به‌واسطه‌ی مأموران خود گشتند. انواع مالیات‌ها را رایج ساختند، جنگ‌های داخلی را شدت بخشیدند و شهرهای مهم را به نابودی كشیدند. پس از دانیال‌بی پسرش امیرشاه مراد كه ادعای زهد و تقواپیشگی داشت فرمانروا شد. اگرچه دوره او (۱۷۸۵-۱۸۰۰) در تاریخ سلاله‌ی منغیتیه دوره‌ی بهتری نسبت به دیگر دوره‌های امارت این خاندان محسوب می‌شد، اما او نیز ریاكارانه، باعث رواج تعصب دینی و به آن‌واسطه استحكام مقاصد سیاسی خود گشت. او تحت لوای «جهاد مقدس بر ضد شیعه‌ها» چندین مرتبه به خراسان لشكر كشید و بسیاری از اهالی خراسان را اسیر كرد و به بخارا برد و باعث رواج برده‌فروشی و غلام‌داری تا اواسط دوره‌ی امیر مظفر شد، اما برخی از انواع مالیات را حذف و برای سربازان مقرری ماهیانه و برای هر شهر و ده قاضی تعیین كرد و با شعار دینداری در دل مردم نفوذ یافت و با به بیگاری گرفتن اسرا مساجد زیادی در سمرقند و بخارا و دیگر شهرها ساخت.

صدرالدین عینی، نویسنده تاجیکی (۱۹۵۴-۱۸۷۸م) در کتاب مفصل خود «یادداشت‌ها» درباره‌ی كارهای او می‌نویسد: «وقتی كه از سلاله منغیتیان امیر شاه‌مراد (معصوم‌بی)[۱٦] به‌سر كار حكمرانی آمد، او با تعصب سخت دینی هم باشد در مملكت بخارا و سمرقند بعضی اصلاحات را به‌عمل آورد، از این جمله زمین‌های كشت را نسبتاً آباد و بازارها را جاری نموده و وقف باطل شده رفته را هم از سر نو برقرار كرد... او درباره‌ی تعمیر حجره‌های مدرسه ... یك فرمان اعلان كرد كه در مدت دو سال مدرسه‌های بخارا و سمرقند آباد شدند».

پس از او پسرش امیرحیدر (۱۸۰۰-۱۸۲۶ م) به تخت نشست و شیوه‌ای به موازات شیوه‌ی پدر، اما در لباس عالمی و علم‌پروری پیش گرفت و در مدرسه‌ی ارگ كه به امر او ساخته شد به تدریس پرداخت. او علاقه‌ی زیادی به زنان داشته و شیوه‌ی دختریابی در امارت خود را تا پایان حكومت منغیتیان بنیان نهاد و اخذ انواع مالیات‌ها را از مردم شدت بخشید. پس از او پسرش نصرالله (۱۸۲۶-۱۸۶۵) فرمانروا شد، روش او آدم‌كشی بود و دو برادر خود را كه وارثان طبیعی سلطنت بودند كشت. بخاریان به او لقب امیر قصاب داده بودند. او قشون نظامی را سامان داد، لباس مخصوص نظامی جاری و كل سربازان را مسلح كرد. پس از او امیر مظفر (۱۸۶۵-۱۸۸۵) به سلطنت رسید. دوره‌ی او به جنگ‌وجدال با دولت خانی خوقند و دولت تزاری روسیه گذشت و آسیای میانه به روسیه ملحق گردید و برخی از نظامات فئودالی دوره‌ی امیران قبلی تعدیل یا حذف و برخی تشدید شد و روسیه در بخارا دارای كنسولگری گشت. پس از او امیر عبدالاحدخان (۱۸۸۵-۱۹۱۰) امیر بخارا شد كه یادداشت‌های صدرالدین عینی درباره‌ی وقایع دوران این امیر در جامعه‌ی بخارا و اطراف آن است. پس از امیر عبدالاحد نیز امیرعالم‌خان (۱۹۱۰-۱۹۲۰)[۱٧] حاكم بود و با انقلاب بخارا سلاله‌ی منغیتیان برچیده و در بخارا جمهوری خلقی شوروی برپا شد. منغیتیان مخالف هرگونه نوآوری بوده و مردم تحت فرمان خود را در جهل و خرافه و تعصبات شدید مذهبی نگه‌می‌داشتند، البته دولت روسیه تزاری نیز از این امر استفاده‌های خود را می‌برد. منطقه‌ی تحت نفوذ آنان به چند تكه تقسیم شده و هر تكه‌ای تحت فرمانروایی با گرایشات خاص خود قرار گرفت. در این میان امارت بخارا چون دولت مستقل باقی ماند و این اقدام را حكومت روسیه با ملاحظات سیاسی پیش گرفت و امیر بخارا هم‌چنان دارای اعتبار دینی و سیاسی بود و رهبر اسلامی ماوراءالنهر محسوب می‌شد. در سال ۱۸۷۳ با امضای قراردادی با مقامات روسیه، بخشی دیگر از زمین‌های منطقه از جمله سمرقند، خجند و نواحی آن نیز تحت‌الحمایه‌ی روسیه قرار گرفت و بازارها و راه‌های دریایی و خشكی برای ورود كالای روسی باز شد و این به‌معنی شكست انگلستان در منطقه بود، اما امارات بخارا تا ۱۹۲۴ جز خاک روسیه محسوب نمی‌شد، هرچند عملاً تابع او بود. ده تن از خانات این سلسله در طی ۱۶۸ سال بر منطقه حكمرانی كردند که انقلاب اكتبر ۱۹۱۷ و انقلاب بخارا در ۱۹۲۴ و جنبش‌های محلی از جمله قیام باسماچیان و نهضت جدیدی‌ها و پان‌تركیست‌ها در دوران پایانی امیران این سلسله اتفاق افتاد.[۱٨]

ب) پس از تسلط روس‌ها (ماوراءالنهر قرن بیست)

در كتاب سمرقند چو قند تحولات سیاسی این دوره به سه مقطع تاریخی تقسیم می‌شود: سال‌های ۱۹۰۰-۱۹۲۴/ ۱۹۲۴-۱۹۹۲/۱۹۹۲-۲۰۰۰ و آمده است: در مقطع تاریخی نخست سه واحد جغرافیایی وجود داشت: فرمانداری نظامی تركستان روس، جمهوری خلق شوروی خوارزم و جمهوری خلق شوروی بخارا. در مقطع تاریخی دوم پنج واحد جغرافیایی به‌وجود آمد: تاجیكستان، ازبكستان، قرقیزستان، قزاقستان و تركمنستان و در مقطع تاریخی سوم استقلال ملت‌ها كه از ۱۹۸۵ شروع شده بود پیش آمد. در این سه مقطع تاریخی به ترتیب زبان فارسی، روسی و زبان خاص هر كشور رایج شد.

□ حاكمیت روس‌ها:

اندیشه ورود به ماوراءالنهر در دوران حكومت پطر كبیر (۱۶۸۹-۱۷۲۵ م) ایجاد شد. زمانی‌كه پطر تصمیم گرفت از طریق این منطقه به‌سوی هندوستان راه باز كند. از طرف دیگر حمله‌های كوچ‌نشینان منطقه به روسیه و ربودن مردم روسی توسط آن‌ها و فروش‌شان به‌عنوان غلام در خیوه، عزم روسیه را در ۱۸۳۹ بر تسلط بر منطقه جزم كرد، پس در دوران حكومت خاندان منغیت به خیوه لشكر كشید و شكست خورد و در سال‌های ۵۶-۱۸۵۳ در جنگ كریمه از متحدین (انگلستان، فرانسه و عثمانی) شكست خورد و به‌دنبال آن برای جبران اعتبار از دست رفته و به‌دست آوردن اقتدار سیاسی و اقتصادی، نفوذ خود را در تمام خانات ماوراءالنهر جهت تأثیرگذاری بر سیاست عمومی انگلستان گسترش داد و به این ترتیب بود كه پایگاه استیلای روسیه در ماوراءالنهر برپا شد.

در ابتدا این استیلا به‌صورت تحت‌الحمایگی بود و خانات به‌صورت مستقل اداره می‌شدند و نخبگان محلی دارای استقلال بودند و عدم وجود شورش نسبتاً جدی در قلمرو تركستان روسیه تا ۱۹۱۷ و قبل از عهد كمونیسم دقیقاً تائید همین مسئله است. در کتاب اسلام و نهضت‌های اسلامی آمده است: «در واقع آسیای مركزی قرن ۱۹ و ۲۰ از جانب چهار قدرت اداره می‌شد كه سه‌تای آن‌ها دولت‌های محلی و چهارمی روسیه‌ی تزاری بود. از جمله دولت‌های محلی كه رسماً كشوری مستقل، ولی در اصل وابسته بر روسیه بودند خان‌نشین‌های خیوه و خوقند و امیر بخارا بود و هم‌زمان قسمتی از سرزمین‌های آسیای مركزی تحت عنوان استان تركستان مستقیماً از سوی دولت مركزی روسیه اداره می‌شد.»

پس از تسلط روس‌ها، حیثیت دینی و ملی مردم مسلمان به‌چیزی گرفته نمی‌شد. فاجعه‌ی دیگری كه سلطه‌ی شوروی بر سر مردم ماوراءالنهر وارد كرد، ویران كردن مدارس و مساجد، سوختن كتاب‌های قدیمی و به‌ورطه‌ی بی‌مذهبی و بی‌سنتی‌كشیدن جامعه بود. شمار زیادی از دانشمندان و مدرسان و علمای دینی در كنج زندان‌های استالین و تبعیدگاه‌های سخت سیبری و روستاهای دوردست تحت فشار نودولتان سرخ نابود شدند. تا این‌كه در آغاز عصر ۲۰ یعنی در سال ۱۹۲۴ تقسیم‌بندی مرزها به‌دست بلشویك‌ها صورت گرفت و تا حدودی حكومت ۷۰ ساله كمونیست‌ها بر منطقه تغییر یافت و حوزه‌بندی جغرافیایی منطقه به‌خواست روس‌ها شکل گرفت. در این میان تاجیک‌ها بیش‌ترین ضربه را از نفوذ آن‌ها در منطقه متحمّل شد. از میان برداشتن الفبای فارسی در ۱۹۲۱ و تبدیل آن به لاتین و بعد در ۱۹۴۹ به كریلیك (سریلیک) و جدایی آن‌ها از سرزمین‌های تاریخی‌شان چون سمرقند و بخارا و فرغانه از جمله این ضربات بود.[۱۹]

□ انقلاب اكتبر ۱۹۱۷:

زمان انقلاب سوسیالیستی روسیه در اكتبر ۱۹۱۷ (۱۲۹۶ هـ.ش) که پایان سلطنت مطلقه‌ی خاندان رومانف و تغییر حکومت از فردگرایی به سوسیالیستی و سقوط پادشاه روس - لنین - بود، زمان دگرگونی‌های بزرگی در روزگار مردم مناطق ماوراءالنهر به‌حساب می‌آید. آنان كه از یک‌سو توسط ثروتمندان و حاكمان و ملاهای محلی و از سوی دیگر از جانب استثمارگران مستملكه‌دار و حكومت‌داران پادشاهی روسیه ظلم می‌دیدند، همه قیام نموده، طالب آزادی شدند، اما امیر بخارا که اصلاحات را منافی قدرت خود می‌دانست به سرکوب ترقی‌پروران و جدیدیان پرداخت و بر دستگیری، تبعید و كشتار روشنفکران افزود، اما زمینه را برای انقلاب بخارا در ۱۹۲۴ فراهم ساخت.[٢٠]

□ پان‌تركیست‌ها:

یكی از عمده‌ترین تحوّلات سیاسی و فكری خاورمیانه در آغاز قرن بیستم ظهور جریان ناسیونالیسم در سراسر منطقه بود. در این میان سه جریان ناسیونالیستی عرب، ترك و ایرانی، بیش از همه بر سیر تحوّلات منطقه تأثیر گذاشت. ویژگی قومی جریان ناسیونالیسم عربی و تركی و تلاش آن‌ها برای ایجاد یك دولت یك‌دست قومی و بحران هویت شدیدی كه در پایان قرن نوزدهم جامعه‌ی عثمانی را دربر گرفته بود، باعث شد كه هر دو ناسیونالیسم قومی عرب و ترك، به‌تدریج جنبه‌ی رمانتیک به‌خود گرفته و به مرزهای افراطی ایدئولوژی‌های «پان» قدم بگذارد، بدین‌خاطر بود كه این دو جریان از اوایل قرن بیستم به بعد گونه‌های افراطی ناسیونالیسم پان‌عربی و پان‌تركی را به‌خود گرفت و برای یكپارچه‌شدن سرزمین‌های پراكنده‌ای که به گمان آن‌ها نشان از رگه‌های قومی آن‌ها داشت تلاش شد. ظهور پان‌تركیسم از نیمه‌ی دوم قرن ۱۹ تا پایان قرن ۲۰ ادامه داشت.

این مسئله در ماوراءالنهر علیه تاجیکان به‌کار رفت و در تاشكند و سمرقند و بخارا گروهی از سیاستمداران و نویسندگان شوونیست در سال ۱۹۱۷ و ۱۹۱۸ به سركوب اندیشه و انگیزه‌های استقلال‌طلبان تاجیك پرداختند. این دسته از پان‌تركیست‌ها دست‌پروردگان مكاتب عثمانی محسوب می‌شدند که با انتشار مقالاتی در نشریات گوناگون می‌كوشیدند تا اثبات كنند كه در سراسر آسیای مرکزی به‌غیر از بدخشان و وادی بالاآب زرافشان مردمی به‌نام تاجیك وجود ندارد و اگر هم عده‌ای فارسی‌زبان در سمرقند و بخارا پیدا شوند در اصل از ترك‌هایی هستند كه زیر نفوذ تمدن ایرانی، زبان و ملیت خود را گم كرده‌ و باید به اصل و نسب تركی خود بازگردند. این حركت از روندهای اثرگذار فرهنگی و سیاسی در آغاز قرن ۲۰ آسیای مركزی بود و تأثیر آن بر روشنفكران و جدیدان اصلاح‌طلب تا بدان‌جا پیش رفت كه بسیاری از كسانی را كه دارای هویت تاجیك و زبان فارسی بودند تحت تأثیر قرار داد و آنان در کوتاه‌مدت پایگاه و جایگاه زبان و فرهنگ ملی خود را انكار كردند. از جمله‌ی این روشنفکران می‌توان به عبدالرئوف فطرت، فیض‌الله خواجه‌اف و عبدالقادر محی‌الدین‌اف اشاره کرد. صدرالدین عینی در «مختصر ترجمه‌ی حال خودم» وقتی از واقعه بخارای ۱۹۱۷ حكایت می‌كند، می‌نویسد: «بعد از ریوالوتسیه فوریه در سر حركت اصلاحات‌طلبی مثل فطرت و عثمان خواجه جدیدانی گذشتند كه آن‌ها در تركیه خوانده آمده، تشویقات پان‌تركیستی می‌كردند. آن‌ها نه تنها در بین خود، بلكه به مردم شهر بخارا هم كه بیش‌ترین آن‌ها زبان ازبكی را نمی‌دانستند، با زبان تورکی عثمانی گپ می‌زدند.» او برای پاسخ‌گویی به این گروه كتاب «نمونه ادبیات تاجیك» و در ۱۹۲۴ در روزنامه‌ی آواز تاجیك رمان «آدینه» و در دیگر مجلات مقالاتی با عنوان: قوم تاجیك و روزنامه، درباره‌ی مكتب و معارف تاجیك، تاجیكان كوهستان، قابلیت تشكیلاتی در تاجیكان، كار تاجیكستان گل كردنی است و ... را به چاپ رساند. با چاپ كتاب نمونه ادبیات تاجیك، این گروه با راه‌اندازی غوغایی ساختگی در ۱۹۳۰ كتاب را ضد انقلاب معرفی کرده و مانع توزیع آن شده و آن را آتش زدند. این غائله هم اگرچه نتایج آن برای تاجیکان تاکنون نیز باقی است،اما دیری نپائید و از بین رفت.[٢۱]

□ قیام باسماچیان:

باسماچی (از مصدر Basmach)واژه‌ی تركی به‌معنای مهاجم و راهزن و چپاولگراست و در اصطلاح فارسی عیار خوانده می‌شود. باسماچیان گروه مسلحی به نمایندگی مردم تركمنستان، با شقیرستان و شبه‌جزیره‌ی كریمه بر ضد حكومت روسیه تزاری بوده که در ۱۹۱۸ با چهره ملی - مذهبی ظاهر شدند و لقبی است كه به مخالفان نظام جدید داده شد. این اصطلاح از طرف روس‌ها به‌منظور تحقیر و سركوب مجموعه نیروهایی كه در مقابل پیشروی بلشویك‌ها در آسیای مركزی مقاومت می‌كردند به‌كار برده و بعدها بر بسیاری از حركت‌های مسلحانه‌ی سیاسی دیگر نیز اطلاق شد. از آن‌جا كه در میان باسماچیان عده‌ای راهزن نیز به مردم پیوسته و بعضاً دست به چپاول اموال مردم می‌زدند، لذا كل قیام‌گران مورد تحقیر قرار گرفتند و جنگ‌های نیروهای شوروی با باسماچیان را برخی نزاع كمونیسم با ضدكمونیسم و برخی مبارزه روس‌ها با مسلمانان می‌دانند. باسماچی‌ها مجموعه‌ای یك‌دست و هماهنگ نبودند و طیف وسیعی از نیروهای مختلفی را كه با انگیزه‌های متفاوت در مقابل بلشویك‌ها ایستادگی می‌كردند شامل می‌شد. تأثیرات تاریخی این جنبش در فرهنگ و روحیه‌ی اجتماعی امروز برخی از مردم ماوراءالنهر و در دوران جنگ‌های داخلی بارز و در واقع نوعی الگوبرداری از جنبش آنان بود.[٢٢]

□ انقلاب بخارا:

پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ ورود علنی و رسمی بلشویك‌ها به منطقه آغاز گشت که توسط عناصر داخلی نیز همراهی شدند. در ۱۹۱۸ به بخارا حمله كرده و ارتش آنان در سرحد افغانستان به‌دست بخارائیان شکست خورد كه منجر به عقد قراردادی با امیر منغیت - سیدعالم خان - شد. این جنگ «واقعه کالیسوف» نام دارد. روس‌ها پس از این شکست در ۱۹۲۰ وارد بخارا شده و این‌بار موفق شده و آن را تصرف كردند. این حمله به انقلاب بخارا موسوم شد. امیر سید عالم خان بخارا را ترک کرد و به افغانستان گریخت، ارتش سرخ نیز از فرصت استفاده كرده و به‌قتل و غارت پرداخت، مردم بخارا که به‌ستوه آمده بودند قیام كردند و انقلاب درگرفت و به‌دنبال آن حكومت موقتی جمهوری در بخارا تشكیل شد و بخارا به ازبكستان پیوست و خاندان امیر تبعید شدند. پس از آن، مرزبندی ملی از طرف روس‌هاآغاز شد و در ۱۹۲۴ انقلاب بخارا به سرمنزل مقصود انقلاب‌کنندگان رسید و بخارا به‌عنوان یک دولت مستقل نیست شد و جمهوری شوروی ازبکستان به‌وجود آمد و بیش‌تر پان‌تركیست‌ها بر سر قدرت آمدند. در این مرحله زبان تدریس در مكتب‌ها نخست به تركی عثمانی، سپس به ازبكی برگردانده شد. زبان ازبكی جای تاجیكی را گرفت و تاجیكان از نشریات و چاپ كتب درسی فارسی - تاجیکی محروم و حتی از نظر شناسنامه نیز نادیده گرفته شدند. بدین ترتیب انقلابات ماوراءالنهر در کل به ضرر تاجیکان که وارثان واقعی این سرزمین‌اند تمام شد.[٢٣]

□ اسلام در دوران حكومت شوراها:

پس از استقرار حكومت كمونیستی در منطقه و با توجه به ایدئولوژی خاص آنان كه اساساً با مذهب مخالف و به بی‌خدایی در نظام عالم معتقد بودند، هزاران مسجد و مدرسه مذهبی بسته و بعضاً به انبار تبدیل و حتی تخریب شد. اگرچه در بحبوحه‌ی انقلاب اكتبر، لنین جهت حمایت‌های قومی و مذهبی در ۱۵ نوامبر ۱۹۱۷ فرمانی صادر كرد كه در آن آزادی مذهبی تضمین شده بود، ولی به‌تدریج این تضمین نادیده گرفته و مبارزه با دین آغاز شد. هراس روس‌ها از آن بود كه با پیروزی اسلام در منطقه، جنبش اسلامی ضمن سرایت به دیگر كشورهای آسیای مركزی، حتی در برابر مرزهای فدراسیون روسیه نیز توقف نكند. سركوب بی‌رحمانه مسلمانان، به‌ویژه در زمان استالین در دهه‌ی ۱۹۳۰ و پیش از آن در دهه‌ی ۱۹۲۰ و انهدام بخش‌هایی از برج امیر بخارا در نزدیكی شهر دوشنبه و تخریب كامل شهر بزرگ خجند به‌دست ارتش سرخ از جمله دلایل هراس اتحاد شوروی از نفوذ اسلام در این منطقه بوده است.

اولین عاملی كه برای احیای مجدد اسلام در این منطقه مساعدت نمود، شتاب بیش‌تر نیروهای مبارز و دوم تجاوز اتحاد شوروی به افغانستان بود كه پس از اشغال آن از مسلمانان تاجیك به‌عنوان مترجم و خبرنگار و معلم و ... و به‌عنوان نمایندگان شوروی استفاده كرد. از آن‌جا كه درهای افغانستان به‌روی جهان اسلام باز بود، ارتباط تمامی مسلمانان خارج با مسلمانان شوروی فراهم گردید و كانال جدیدی برای انتقال اسلام به شوروی بود. نقش سیاست پرستریكا و فضای باز سیاسی و آزادی بیان در زمان گورباچف نیز دلیل دیگر بود.[٢۴]

□ استقلال:

حوزه‌بندی نهایی جغرافیای منطقه‌ی ماوراءالنهر از سال ۱۹۳۶-۱۹۲۴ همسو با خواست سیاست جدید استعمار شوروی شکل گرفت و آغاز تأسیس هر کدام از پنج جمهوری ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان در سال ۱۹۲۴ با نام جمهوری به‌صورت مستقل مانند ازبکستان و ترکمنستان و یا به‌صورت خودمختار در محدوده‌ی ازبکستان و شوروی مانند تاجیکستان (در ترکیب ازبکستان) و قزاقستان و قرقیزستان (در ترکیب شوروی) اتفاق افتاد. هر کدام از سه جمهوری‌های خودمختار در حدود ۱۰ سال بعد نقشه‌ی نهایی خود را تثبیت کرده و از جمهوری خودمختار به‌سطح جمهوری متحد ارتقأ یافتند.

پس از مرگ استالین و سقوط استبداد استالینی و مرگ استالین در ۱۹۵۳ ملت‌های شوروی به احیای سنت‌های والای خویش اهتمام ورزیدند. در ۱۹۵۶ خروشچف بر مسند حكومت نشست. او با انتقاد از استالین پرده از اسرار دیكتاتوری نظام برداشت و به اهل قلم آزادی نسبی اعطأ کرد. گورباچف آخرین رهبر حزب كمونیست نیز از ۱۹۸۵ روند آزادی بیان و بازسازی را با نیت ترمیم جامعه گسترش داد. وی بحران شدید جامعه‌ی سوسیالیستی را كه به‌علت تك‌حزبی‌بودن بیش از پیش رشد كرده بود دریافت. اهل قلم نیز در پی آن به بیان نقایص جامعه پرداختند و به‌دنبال آن فروپاشی شوروی اتفاق افتاد. جمهوری‌ها در سازمان ملل به‌رسمیت شناخته شدند و نهایتاً تمامی آن‌ها در سال ۱۹۹۱ به‌صورت کشور مستقل اعلام استقلال کردند.[٢۵]

□ پس از استقلال تاكنون:

فروپاشی شوروی سرآغاز تغییرات وسیعی در نظام بین‌الملل شد. گستره‌ی این اتفاق شامل تغییرات جغرافیایی و سیاسی و ظهور بحران‌های جدید بوده است. یكی از نمونه‌های آثار این فروپاشی شروع جنگ داخلی پس از استقلال ۱۹۹۱ در کشوری مثل تاجیکستان بود. این جنگ از جمله جنگ‌های خونین داخلی در اواخر قرن ۲۰ و آستانه‌ی قرن ۲۱ بودكه دامنه‌ی وسیع خشونت و تخریب گسترده‌ی آن تاكنون مشهود است. درگیری‌های داخلی به‌دلیل اختلافات سیاسی كمونیست‌ها و اتحاد مخالفان (مركب از اسلام‌گرایان و دموكرات‌ها) و رقابت‌های قومی و محل‌گرایی شروع شد و با دخالت عوامل خارجی گسترش یافت. پنج سال جنگ داخلی از ۹۷-۱۹۹۲ ادامه داشت و موجب كشته‌شدن بیش از ۵۰ هزار و آوارگی بیش از یك میلیون نفر از مردم این منطقه گردیدکه نهایتاً با دخالت کشورهای منطقه به صلح انجامید. کشور‌های دیگر آسیای مرکزی نیز با مشکلات اقتصادی زیادی روبه‌رو هستند. وضعیت ادبیات فارسی یک قرن اخیر این منطقه نیز فقط در دو جمهوری تاجیکستان وازبکستان و به‌صورت بسیار محدود در جنوب قزاقستان(اسپیجاب) رواج داشته و اگرچه هم اکنون در تاجیکستان نه به‌قوت گذشته، اما تا حدودی بویی از آن به مشام می‌رسد، اما دریغا که مرکز و خاستگاه‌های اصلی زبان و ادب فارسی در ازبکستان رونق خود را از دست داده است، بر دوستداران ادب و فرهنگ مشترک است که به‌هرگونه در احیا و شکوفائی زبان فارسی و تمدن ایرانی در این مناطق یاری رسانند و در بازسازی شکوه دیرینه‌ی آن اهتمام ورزند.[٢٦]


جمع‌بندی

تاریخچه‌ی ماوراءالنهر ابعاد زیادی را در بر می‌گیرد. در این تحقیق یک دوره‌ی مختصر از این تاریخچه، آن نیز بیش‌تر از نظر جغرافیایی، تاریخی و سیاسی مدنظر بود، چه در کتب تاریخ ادبیات ایران از مباحث ادبی و فرهنگی آن سخن‌ها رفته است. آغاز اسلام و تسلط روس‌ها دو مقطع تاریخی و سیاسی مهم در این منطقه است، زیرا این دو مقطع، سرنوشت این سرزمین را از این جهات رقم می‌زند؛ لذا مرور تاریخچه بر این اساس بود. دریغا که اکنون از این سرزمین فقط نامی باقی مانده و هر تکه‌ای از آن از مام میهن در گوشه‌ای جدا افتاده است. این در حالی است که هر ذرّه‌ای از این سرزمین اسطوره‌ای - در هر کشوری که باشد - برای علاقه‌مندانش گنجی است که تاریخ غنی آن را به یاد می‌آورد.


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- آزيتا همدانی، ليسانس زبان و ادبيات فارسی از دانشگاه علامه طباطبايی، فوق‌ليسانس زبان و ادبيات فارسی از دانشگاه تربيت مدرس و دكترای زبان وادبيات فارسی از دانشگاه تهران، پیشینه‌ی تدریس در دانشگاه جامع علمی – كاربردی در سال ۱۳۷۷، در دانشگاه امام حسين در سال ۱۳۷۹، در دانشگاه پيام نور واحد باقر شهر تهران از سال ۱۳۸۶ تاكنون در کارنامه‌ی خود دارد. او که - عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور (استادیار) است، هم‌چنین، به تدريس در دوره‌های دانش‌افزايی زبان و ادبیات فارسی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و در پنجمین دوره دانش‌افزایی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه دولتی تفلیس (آبان ۱۳۸۸ به مدت دو هفته) پرداخته است.
[٢]- در این بخش به منابع زیر مراجعه شده است:
آثار البلاد و اخبارالعباد، صص ۴۴۶ و ۶۰۳؛ تاریخ بخارا از كهن‌ترین روزگار تاكنون، صص ۱ و ۲۱؛ غریبه‌های آشنا، ص ۲۰؛ ماهیت تحولات در آسیای مركزی و قفقاز، صص ۱۱ و ۱۲؛ «آثار تاریخی آسیای مركزی»، ص ۲۸۱؛ اوستا، ص ۳۷۲؛ تاریخ هرودوت، ص ۳۷۶؛ جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، صص ۴۶۱-۵۲۱؛ قوم‌های كهن در آسیای مركزی و فلات ایران، ص ۷۷.
[٣]- در این باره نک:
تاجیكان، صص ۳ و ۳۰؛ جستارها، ص ۹؛ تاجیكان، آریایی‌ها و فلات ایران، ص ۱۷؛ «مقدمه‌ای بر شناخت قوم تاجیك»، صص ۶۶ و ۶۹؛ «قوم تاجیک و فرهنگ تاجیکی در آسیای مرکزی»، صص ۶۳-۸۹؛ «طوایف آسیای مرکزی»، صص ۲۴۷-۱۷۹؛ خراسان و ماوراءالنهر، ص ۲۲؛ تاجیكان، آریایی‌ها و فلات ایران، صص ۵۳ و ۶۰.
[۴]- در این باره نک:
اوستا، صص ۴۳۸ و ۴۴۰؛ تاجیكان، صص ۶۱ تا ۶۳، ۲۳۸ تا ۲۴۵، ۳۴۶ تا ۴۳۳؛ سغدی‌ها و آسیای میانه، صص ۱۴ و ۱۶؛ فارسی ایران و تاجیكستان، صص ۲ و ۳؛ غریبه‌های آشنا، صص ۴۱ و ۴۲.
[۵]- در این بخش به منابع زیر مراجعه شده است:
تاجیكان، ص ۴۷۴ به بعد، «خراسان در دوران باستان»، صص ۹۹۹-۱۰۰۹؛ تاریخ بخارا، صص ۵۶ و۵۷؛ ازبكستان، ص ۱۶؛ بخارا دستاورد قرون وسطی، صص ۱۷ و ۱۹؛ غریبه‌های آشنا، ص ۴۴؛ المسالك والممالك، ص ۱۷؛ صوره‌الارض، ص ۱۹۳؛ مسالك و ممالك، صص ۲۲۶ و ۲۳۰؛ تاریخ هرودوت، ص ۲۰۹؛ آثارالبلاد و اخبار العباد، صص ۵۵۷ و ۵۰۹؛ نزهه‌القلوب، ص ۱۶؛ لغت‌نامه دهخدا، ذیل «بخارا و سمرقند»؛ معجم‌البلدان، ج ۴، ص ۴۰۰ و ج ۱، ص ۴۵۲؛ جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ۴۶۱؛ احسن‌التقاسیم، ص ۴۰۵.
[٦]- در این باره نک:
تاجیكان آریایی‌هاوفلات ایران، ص ۸۶،۰تاریخ بخارا ،ص ۵۷ و۸۸
[٧]- در این باره نک:
ازبكستان،ص ۴۵، غریبه‌های آشنا، ص ۹۳ تا ۱۰۴،«طریقت‌های عرفانی و میراث شعر فارسی ماوراءالنهر،ص۲۱-۳۷
[٨]- در این باره نک:
فارسی ایران و تاجیكستان، ص۷، جویبار لحظه‌ها، ص ۱۳۸ تا ۳۹۰،ادبیات فارسی در تاجیکستان، ص ۶و۷
[۹]- در این باره نک:
قوم‌های كهن در آسیای مركزی و فلات ایران، ص ۷۷، جستارها، ص ۷۸ ،خراسان و ماوراءالنهر، ص ۲۲، جغرافیای تاریخی تاجیكستان، ص ۱۰، تاجیكان، آریایی‌ها، فلات ایران، ص ۷۹و۲۰۲،تاجیكان در مسیر تاریخ، ص۴۷و ۸۴، جستارها، ص۸۰، جنگ داخلی تاجیكستان، ص ۳۶، صلح تاجیكستان به روایت اسناد، ص ۱۵،«نکته‌ها و تازه‌های فرهنگی و تاریخی از دوشنبه ، بخارا و سمرقند(۴)»، ص۹۷،«تاریخ ملت تاجیک» ، ص۱۳۷
[۱٠]- در این باره نک:
در این باره نک: غریبه‌های آشنا، ص ۴۴، «سمرقند و بخارا»، ص ۴۰-۴۵، «در جستجوی كاروان حله»، ص ۲۰۸، تاریخ بخارا (نرشخی)،ص۴۱، تاجیكان، ص ۵۷۱
[۱۱]- در این باره نک:
تاجیكان، ص ۶۷۰ تا ۶۹۰ و ۷۰۰-۷۵۵، تاجیكان، آریایی‌هاو فلات ایران، ص ۱۳۴، غریبه‌های آشنا، ص ۴۷ و۵۵
[۱٢]- در این باره نک:
ادبیات فارسی در تاجیكستانص ۴، جغرافیای تاریخی تاجیكستان ص ۳۱، سفرنامه بخاراص ۱۱، زبان فارسی فرارودی ص ۴۹، تاجیكانص۸۰۳ تا ۸۱۱
[۱٣]- در این باره نک:
تاجیكان ص ۸۰۳، تاجیکان،آریایی‌ها و فلات ایران، ص۳۰۵، غریبه‌های آشنا ، ص ۵۷و ۶۱، زبان فارسی فرارودی ص ۴۹،« تعامل فرهنگی ایرانیان و تركان در آسیای مركزی و قفقاز»، ص ۱۷۴، تاجیكستان، نیكولایوا، ص ۷ تاجیکان، ص۸۰۹ و۸۶۵
[۱۴]- در كتاب تاجیكان باباجان غفوراف ص ۸۶۵ این قوم جانیان خوانده شده‌اند.
[۱۵]- در این باره نک:
تاجیكان، ص ۸۶۶ و۸۹۱، غریبه‌های آشنا ، ص ۶۵
[۱٦]- به‌خاطر تشرع و دینداری زیاد به او لقب معصوم‌بی داده بودند.
[۱٧]- سید عالم‌خان آخرین امیر خاندان منغیت كتابی با عنوان خاطره‌های امیر عالم خان یا تاریخ حزن‌الملل بخارا نوشته كه در ایران نیز منتشر شده است. در این كتاب عالم خان وضعیت بخارای آن روز و دربار خود را آن‌گونه كه خود خواسته، نوشته، نه آن‌گونه كه واقعیت بوده است. این كتاب شامل سه فصل است: ۱- سرگذشت امیر عالم‌خان، ۲- یادداشت امیرعالم خان به انجمن اتفاق ملل كه محتوی جغرافیای طبیعی و تشكیلات سیاسی و اداری بخاراست، ۳- تاریخ زندگانی امرای بخارا. امیرعالم خان در شكست از روسیه به كابل می‌گریزد و واقعه هجرت خود را این‌گونه بیان می‌كند: «به شنیدن هجرتم فقیر فقرایان معه زن و فرزندان گریان و نالان از تعاقب افتاده... تخمیناً ده هزار نفر زیاده همگی به غلغله و گریندگی روز فراق را به‌نظر خود مشاهده نموده، خودها را به زمین می‌زدند، بعضی اشخاص در این غم و اندوه جدایی به تقدیر الهی جان به حق تسلیم نمودند.» ر. ك: خاطره‌های امیرعالم خان، ص ۲۴.
[۱٨]- در این باره نک:
یاداشت‌ها، ص ۱۶۱؛ رساله یا مختصری از تاریخ سلطنت خاندان منغیتیه، ص ۱۲ به بعد؛ تاریخ بخارا، خوقند و كاشغر، صص ۵۱ تا ۶۱؛ تاجیكان، از صص ۹۰۲ تا ۱۰۵۷؛ روزنامه صدر ضیأ، تعلیقات و توضیحات؛ تاریخ امیران منغیتیه بخارا، صص ۲۴ تا ۳۸؛ خاطره‌های امیر عالم خان، ص ۶؛ زبان فارسی فرارودی، ص ۴۹؛ تاجیكستان، نیكولایوا، ص ۱۳؛ ستاره‌های پامیر، ص ۵۵؛ صدرالدین عینی، ص ۲۹؛ تاجیكان، ص ۹۹۴، صدر بخارا، ص ۱؛ حیات و ایجادیات صدرالدین عینی، ص ۵.
[۱۹]- در این باره نک:
تاریخ انقلاب فکری در بخارا ص۹۳-۱۰۳،از سمرقند چو قندص ۹، تاجیكستان، نیكولایوا ص ۱، خراسان و ماوراءالنهرص ۳۱، اسلام و نهضت‌های اسلامی ص ۹، تاجیكان، آریایی‌ها و فلات ایرانص ۲۴۲، اسلام و نهضت‌های اسلامی ص ۱۶
[٢٠]- در این باره نک:
پان تركیسم، ص ۸ و ۱۴، جستارها ، ص ۱۷۰ و ۱۱۲-پرنیان و حریر و ابریشم، ص ۲۹-زبان فارسی فرارودی، ص ۶۶-صدرالدین عینی، ص ۶۱، یادداشت‌ها، ص ۸۱۱
[٢۱]- در این باره نک:
جنگ داخلی تاجیكستان، ص ۲۷، قیام باسماچیان، ص ۳،: صلح تاجیكستان به روایت اسناد، ص ۲۵-اسلام و نهضت‌های اسلامی، ص ۱۳
[٢٢]- در این باره نک:
تاجیكان در مسیر تاریخ ص ۳۵۵ - جستارها ص ۱۴۴ و ۱۶۰ - صدرالدین عینی ص ۵۰، تذکار اشعار ص۳۵۸
[٢٣]- در این باره نک:
ازبكستان،ص۲۶،: اسلام و نهضت اسلامی در تاجیكستان، ص ۲۶
[٢۴]- ۲۳. غریبه‌های آشناص ۱۵، تاجیكستان ، كتاب سبز، ص ۹، ستاره‌های پامیر ، ص ۲۰ و ۲۱
[٢۵]- جنگ داخلی تاجیكستان، ص ۲۳، «جنگ داخلی در تاجیكستان»، ص ۳۵
[٢٦]- غریبه‌های آشنا ص ۲۴


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

همدانی، آزیتا، ماوراءالنهر از آغاز تا امروز، ایراس (مؤسسه‌ی مطالعات ایران و اوراسیا)، سال چهارم، شماره‌ی چهارم، بهار و تابستان ۱۳۸۸، صص ۵-۳۲