جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۷ آبان ۲, چهارشنبه

ابوریحان بیرونی

از: دانشنامه‌ی آریانا

ابوریحان بیرونی


فهرست مندرجات
دانشمندان مسلمانفیلسوفان اسلامی

ابوریحان محمد بن احمد بیرونی (به انگلیسی: Abū Rayḥān Muḥammad ibn Aḥmad Al-Bīrūnī) (زاده‌ی ۳٦۲ هـ.ق - درگذشته‌ی ۴۴۰ هـ.ق)، از نوابغ علما و دانشمندان مسلمان: ریاضی‌دان، ستاره‌شناس، تاریخ‌نگار، گاه‌نگار، و طبیعی‌دان برجسته‌ی خراسان بزرگ و اهل خوارزم است، که در سده‌ی چهارم و پنجم هجری می‌زیست و از او هم‌چنین به‌عنوان پدرِ انسان‌شناسی و هندشناسی نیز یاد شده است. بیرونی یک «نویسنده‌ی بی‌طرف» در نگارشِ باورهای مردمِ کشورهای گونه‌گون بود و به‌پاسِ پژوهش‌های قابلِ توجه‌اش، با عنوانِ اُستاد نیز شناخته می‌شود. او به‌زبان‌های خوارزمی، فارسی، عربی، و سانسکریت مسلط بود و با زبان‌های یونانی باستان، عبری توراتی و سُریانی آشنایی داشت.


زندگی‌نامه
تصویر خیالی
ابوریحان بیرونی

ابوریحان محمد بن احمد بیرونی خوارزمی، در روز سوم ذی‌الحجه ۳٦۲ هجری‌قمری، در یک خانواد‌ه‌ای گمنام و در روستای کوچکی به‌نام «بیرون»، که اصلاً در محدوده‌ی خارج از خوارزم بوده است، زاده شد و از همین‌رو، او را به اصطلاحی که در زمان او بین خوارزمیان متداول بود، بیرونی گفتند (یعنی که از اهالی حومه‌ی بیرون باروی شهر است نه از خود شهر). هیچ‌اطلاعی درباره‌ی اصل و نسب و دوره‌ی کودکی بیرونی در دست نیست.

او. ای. کریموف، مترجم روسی کتاب «الصیدنه فی الطب: داروشناسی در پزشکی» می‌نویسد: «تحصیلات خود را در زادگاهش به‌خوبی به پایان رسانید و از همان کودکی فعالیت علمی خویش را آغاز کرد» و از همان آغاز تحصیل، علاقه‌ای خاص به علوم طبیعی و ریاضی داشت. اما در رشته‌های گوناگون تحصیل کرد و آداب و علوم مختلف را فراگرفت و در آن‌ها به عالی‌ترین مرحله رسید.

در آغاز جوانی به‌دربار ملوک آل‌عراق مشهور به خوارزمشاهان قدیم پیوست که مقر حکمرانی و پای‌تخت آنان شهر کاث در سمت شرقی رود جیحون بود. از حسن اتفاق اکثر بزرگان این خاندان خود اهل علم و ادب و مربی و مشوق این طایفه بودند. یکی از امیرزادگان دانشمند بزرگ خاندان آل‌عراق، ابونصر منصور بن علی بن عراق است که سمت استادی بر ابوریجان داشت و در فنون ریاضی به‌ویژه مثلثات کروی یگانه‌ی عهد خود بود. او در عین دانشمندی از نعمت مال و مکنت نیز بهره‌ی کافی داشت و در جامعیت فضلیت علمی و اخلاقی از نوادر روزگار خود بود؛ اما آن‌چه از عاقبت کار وی آشکار است، این است که تا سال ۴۰۸ هجری‌قمری حیات داشت؛ طبق روایتی که فقط در جلد چهارم طبقات‌الشافیه سبکی از تاریخ خوارزم «ابوعباس خوارزمی» نقل شده است، در همان‌سال سلطان محمود غزنوی خوارزم را گرفت و او را به‌تهمت سست‌اعتقادی و بهانه‌ی این‌که چرا در مزارع ملکی خود مسجدی تازه بنیاد نکرده است، به‌قتل رسانید؛ اما برخی دیگر تاریخ وفات او را سال ۴۲۷ هجری‌قمری نوشته‌اند.

هم‌چنین عبدالصمد بن اول بن عبدالصمد حکیم که به‌نوشته‌ی یاقوت در معجم‌الادبأ استاد دیگر ابوریحان بود، بی‌شبهه در همان‌سال ۴۰۸ به‌فرمان سلطان محمود غزنوی به‌تهمت بددینی کشته شد.

به‌هر حال، ابوریحان در عنفوان جوانی مشمول عنایت خاندان آل‌عراق واقع شد و به‌ویژه در تحت تعلیم و تربیت و ترشیح و اصطناح همان ابونصر عراق قرار گرفت، چنان‌که در دستگاه او با رفاه نعمت و فراغ بال به تحصیل و کارهای علمی اشتغال جست و در کتابخانه‌ی مجهز پرمایه‌ی وی کار و از انواع کتب عقلی و نقلی که در آن فراهم آمده بود، استفاده می‌کرد.

ابونصر چندان به‌تعلیم و تربیت ابوریحان اهتمام داشت که هرچه از فنون ریاضی می‌دانست و خود استنباط و استخراج کرده بود، به وی می‌آموخت و هر تألیفی که داشت بر وی املأ می‌نمود و به‌وی نسخه می‌داد. دوازده کتاب هم برای ابوریحان و به‌نام او تألیف کرد که در فهرست مؤلفات ابوریحان ذکر شده و اکثر این کتاب‌ها به‌طبع رسیده است.

بنابراین، ابونصر یکی از اساتید بزرگ و مسلم ابوریحان در فنون ریاضی بود که خود ابوریحان در مقالید علم‌الهیئة او را «مولی و مصطنیع»؛ و در آثارالباقیه استاد خویش می‌خواند.

ابوسهل مسیحی (عیسی بن یحیی جرجانی متوفی ۴۰۱-۴۰۳ هـ.ق) فیلسوف طبیب بزرگ معاصر ابوریحان است که در زمان ابوالعباس مأمون بن مأمون خوارزمشاه ۴۰۰-۴۰۷ به‌عنوان پزشک به‌دربار او پیوسته بود، و تا حوالی ۴۰۰ یا ۴۰۳ هم‌چنان وابسته به‌درگاه مأمونیان در جرجانیه‌ی خوارزم اقامت داشت.

به‌طوری‌که از روایات مختلف معلوم می‌شود، ابوریحان با ابوسهل مسیحی و ابوالخیر خمار و ابوعلی‌سینا و ابونصر عراق مدتی در همان جرجانیه‌ی خوارزم در دربار مأمونیان خوارزمشاه مجتمع بودند. از این‌ور، ابوریحان با ابوسهل مسیحی نیز دوستی و رابطه‌ی نزدیک داشت، چنان‌که ابوسهل نیز مثل ابونصر عراق دوازده کتاب که از جمله رساله‌ی در حرکت و سکون زمین و رساله‌ی در توسط مابین ارسطو و جالینوس درباره‌ی محرک اول بوده است، برای ابوریحان و به‌نام او نوشته بود که در فهرست مؤلفات ابوریحان مذکور است.

و لابد این رساله‌ها نیز مانند رسایل ابونصر در پاسخ به پرسش‌ها و درخواست‌های خود ابوریحان و برای حل مشکلات علمی مورد نیاز او بوده است؛ به این مناسبت استاد جلال‌الدین همایی معتقد است که ابوسهل مسیحی را هم می‌توان جزو اساتید فلسفه و علوم طبیعی ابوریحان به‌شمار آورد؛ چنان‌که ارباب تراجم درباره‌ی شیخ‌رئیس ابوعلی‌سینا نیز نوشته‌اند که شاگردی ابوسهل مسیحی کرده بود.

ابوریحان تحصیلات خود را در خوارزم انجام داد، سپس‌ در حوالی سال ۳۸۵ که انقراض آل‌عراق است، در تاریخی که مبدأش ظاهراً بین آن‌سال و سال ۳۸۷ هجری‌قمری است، از خوارزم به عراق و جرجان سفر کرد. ابتدا در حالتی که در اثر فقر و تهی‌دستی به‌قول خودش از جمیع جهات مختل‌الحال و ممتحن شده بود به بلده‌ی «ری» رفت و با منجمان و ریاضی‌دانان آن‌جا مخصوصاً با ابومحمود حامد بن خضر خجندی که از اعاظم دانشمندان آن طبقه در آن زمان و از مخصوصان مقرب دربار فخرالدوله‌ی دیلمی (۳۶۶-۳۸۷ هـ.ق) بود و نیز با ابوالحسن کیاکوشیار بن لبان گیلانی صاحب زیج‌جامع و مجمل‌الاصول در احکام نجوم ملاقات و با آن‌ها از مسایل علمی به‌خصوص راجع به‌شکل مغنی که اختراع آن را به ایشان هم نسبت می‌دادند، گفت‌وگو کرد.

وی پس از سفر ری به گرگان رفت و به دربار شمس‌المعالی قابوس‌بن وشمگیر پیوست و مورد توجه او قرار گرفت و در کنف رعایت او با فراغ‌بال به تألیف و تصنیف و ادامه‌ی کارهای علمی خود پرداخت و در عوض آن نعمت مؤقت که از امیر شمس‌المعالی به او رسیده بود، کتاب «آثارالباقیه» را در‌ سال‌ ۳۹۱ به‌نام او تألیف کرد.


آثار

ابوریحان بیرونی، کتب و رسالات بسیار که شمار آن‌ها را بیش از ۱۴٦ گزارش کرده‌اند، نوشت که جمع سطور آن‌ها بالغ بر ۱۳ هزار است. او خود در رساله‌ای که در بیان مولفات محمد بن زکریای رازی در ۴۲۷ هجری‌قمری به‌عمر ٦۵ سالگی خود نوشت و در آن تألیفات خود را نیز تا همین سال شرح داد. تعداد کتاب‌هایش را تا آن موقع یکصدوسیزده نسخه شمرده‌ است. در هر صورت آمار دقیقی از تعداد کتاب‌های او وجود ندارد. اما از مهم‌ترین آثار او می‌توان به شرح زیر نام برد:

    التَّفهیم (التَّفهیم لِأَوائلِ صناعةالتَّنجیم)، نخستین کتاب به‌زبان فارسی دری است که در مورد ستاره‌شناسی و هندسه و حساب، در آغاز سده پنجم نوشته شده و از آن‌جا که نویسنده‌ی آن، ابوریحان بیرونی، یکی از دانشوران سرشناس است، اهمیت بسیار دارد. این کتاب را محمد بن جورابی، هفتاد سال پس از مرگ بیرونی، آماده و پاکنویس کرده‌ است.

    تحقیق مالِلهند، کتابی درباره‌ی عقاید دینی، آرای فلسفی، ادبیات، تقویم، نجوم، جغرافیا، و آداب و رسوم هندی، به‌عربی، تألیف ابوریحان بیرونی در قرن پنجم است. نام کامل آن کتاب البیرونی فی تحقیق ماللهند من مقولة مقبولة فی العقل أو مرذولة است و به کتاب الهند نیز شهرت دارد. در این کتابِ دایرةالمعارف‌گونه که مهم‌ترین اثر بیرونی در هندشناسی به‌شمار می‌آید، به تاریخ هند نیز پرداخته شده است؛ این اثر از لحاظ تاریخ ادیان نیز اهمیت دارد.


[] يادداشت‌ها




[] پيوست‌ها


...


[] پی‌نوشت‌ها

کنیه و اسم او در متون عربی به‌صورت «ابوالریحان البیرونی الخوارزمی» ثبت شده (مخصوصاً رجوع شود به: یاقوت، معجم‌الادبأ، چاپ مصر، ج ۱۷، ص ۱۸۰) و در میان دری‌زبانان به «ابوریحان بیرونی» و یا «بوریحان» اشتهار دارد و او همان‌است که در نزد علمای لاتینی‌زبان اروپا «آلبیرن» و در عرف دانشمندان امروزی «البیرونی» خوانده می‌شود. (صفا، ذبیح‌الله، احوال و آثار ابوریحان بیرونی، ص ۱۴). شاگردانش از او با عنوان «استادالرئیس» و «استادالامام» یاد کرده‌اند. عنوان استادالرئیس نشان‌دهنده‌ی بلندی مرتبه‌ی او در علم و در دستگاه حکومت است؛ زیرا وی در خوارزم هفت‌سال سمت مشاور خوارزمشاه داشته و بعد از آن در دستگاه سلاطین غزنوی منجم خاص و از ندما و نزدیکان سلطان محمود و جانشینان وی بوده است. عنوان امام معمولاً در تمدن اسلامی برای کسانی به‌کار می‌رفت که در دانش به نوعی از ریاست و پیشوایی نایل می‌شدند. (همان، صص ۱۳-۱۴). اما «بیرونی» که در متون عربی به‌صورت «البیرونی» ضبط شده، نسبتی است که اهالی خوارزم قدیم برای کسانی که از نواحی بیرون شهر بودند، به‌کار می‌بردند. (همان، ص ۱۴)
Akbar S. Ahmed (1984), Al-Beruni: The First Anthropologist, RAIN 60.
ویل دورانت از او به‌عنوان فیلسوف، مورخ، جهانگرد، جغرافیدان، لغت‌شناس، ریاضی‌دان، منجم، شاعر و عالم طبیعیات یاد می‌کند، با این تأکید که: «بیرونی در همه‌ی این رشته‌ها تألیفات معتبر و تحقیقات مهم ابتکاری داشت». (ابوریحان بیرونی، مجله‌ی هنر و مردم، فروردین ۱۳۵۲، شماره‌ی ۱۲۶، ص ۸۵).
D.J. Boilot, Al-Biruni (Beruni), Abu'l Rayhan Muhammad b. Ahmad, in Encyclopaedia of Islam (Leiden), New Ed. , vol.1: Pp.1236–1238.
و نیز: صفا، ذبیح‌الله، احوال و آثار ابوریحان بیرونی، ص ۱۳.
ابوریحان بیرونی، از ویکی‌پدیا، دانشنامه‌ی آزاد.
خوارزم، یکی از ایالات معتبر ماوراءالنهر است که در روزگار بیرونی، جزوی قلمرو خاندان سامانیان بود و به دو ناحیه‌ی شرقی و غربی رود جیحون تقسیم می‌شده است: شهر بزرگ و عاصمه‌ی بخش غربی، بلده‌ی جرجانیه (= گُرگانج) به‌طول جغرافیایی ۸۱ درجه و یک دقیقه و عرض‌البلد ۴۲ درجه و ۱۷ دقیقه، و مرکز ناحیه‌ی شرقی شهر کاث (= کات) بود به‌طول ۸۵ درجه و عرض ۴۱ درجه و ۳۶ دقیقه، موافق جداول خود ابوریحان که مبدأ عرض بلاد را خط استوا قرار داده است.
همایی، جلال‌الدین، مقدمه‌ی التَّفهیم (التَّفهیم لِأَوائلِ صناعة التَّنجیم)، صص ۲۷ و ۲۸. اما او. ای. کریموف، مترجم روسی کتاب «الصیدنه فی الطب: داروشناسی در پزشکی» می‌نویسد: «ابوریحان محمد بن احمد بیرونی، در دوم ذی‌الحجه ۳۶۲ هجری‌قمری / ۴ سپتامبر ۹۷۳ در حوالی شهر «کات» پای‌تخت خوارزم پیش از دوران فئودالیسم زاده شد». (ص ۱۵).
فولادی، حفیظ‌اللّه، دیدگاه‌های اجتماعی ابوریحان بیرونی، فصل‌نامه‌ی روش‌شناسی علوم انسانی (پژوهشگاه حوزه و دانشگاه)، بهار ۱۳۷۶ - شماره ۱۰، ص ۵۲.
ابوریحان بیرونی، الصیدنه فی الطب: داروشناسی در پزشکی، ترجمه‌ی باقر مظفرزاده، ص ۱۵.
در دوران زندگانی بیرونی دو شهر یا دو ناحیه از سرزمین خوارزم: کاث (محل حکومت سلسله‌ی شاهیه یا آل‌عراق) و گرگانج (مُعرب آن جرجانیه است) محل حکومت دسته‌ی دیگر از فرمانروایان خوارزم که به مأمونیان یا آل‌مأمون مشهورند، معروف بود. ولی گویا استقلال گرگانج زودتر از اوائل قرن چهارم هجری آغاز نشده بود و به‌هر حال قدرت واقعی مأمونیان در دوره‌ی امارت مأمون بن محمد (متوفی به‌سال ۳۸۷ هـ = ۹۹۷ میلادی) حاصل و منجر به برانداختن حکومت سلسله‌ی شاهیه شد و سلسله‌ی مأمونیان در سال ۴۰۸ هجری (۱۰۱۷ میلادی) به‌دست سلطان محمود غزنوی برافتاد و حکومت خوارزم از جانب فاتح غزنوی به‌یکی از غلامانش به‌نام «آلتونتاش» داده شد و لقب خوارزمشاهی بدو اختصاص یافت و این لقب بعد از این روزگار برای حکام و شاهان ناحیه‌ی مذکور تا مدتی محفوظ ماند. (صفا، پیشین، ص ۱۶).
همایی، جلال‌الدین، التفهیم (التَّفهیم لِأَوائلِ صناعة التَّنجیم)، صص ۲۸ و ۲۹.
علی‌اکبر دهخدا می‌نویسد: «سلطان محمود آن‌گاه که بر خوارزم مستولی شد، وی (ابوریحان) را با استادش عبدالصمد اول بن عبدالصمد الحکیم به‌تهمت قرمطه و کفر بگرفت و عبدالصمد اول را بکشت و قصد کشتن ابوریحان نیز داشت، لکن محمود را گفتند که او در علم نجوم امام وقت خویش است و پادشاهان را از داشتن چون وی کس گریز نباشد و محمود او را در سفر هند با خود ببرد...» (دهخدا، علی‌اکبر، شرح حال نابغه‌ی شهیر ایران ابوریحان محمد بن احمد خوارزمی بیرونی، صص ۶ و ۷).
همایی، جلال‌الدین، پیشین، صص ۳۰-۳۲.
مقصود از عراق در این موضع اصطلاح قدیم جغرافیادانان و ارباب مسالک و ممالک اسلامی است، که قسمتی از بلاد مرکزی ایران کنونی شامل ری و اصفهان و همدان و نهاوند وغیره که آن‌را بلاد جبل نیز می‌گفتند، را در بر می‌گرفت و اصفهان به‌عنوان سُره‌ی عراق شناخته می‌شد. (همایی، همان، ص ۳۴).
مُعرب گرگان است.
همان، ص ۳۴.


[] جُستارهای وابسته






[] سرچشمه‌ها







[] پيوند به بیرون

[۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]

رده‌ها │ ...