جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۷ آبان ۷, دوشنبه

افغانستان؛ از اسطوره تا تاریخ

از: مهدیزاده کابلی

افغانستان از اسطوره تا تاریخ

تاریخ اساطیری آریایی‬‎


فهرست مندرجات

.



تاریخ اساطیری افغانستان

مراد از تاریخ اساطیری افغانستان، همان تاریخ اساطیری آریایی است که از پیشدادیان آغاز می‌شود و با پایان کارنامه‌ی خاندان اسپه در سلسله‌ی کیان به انجام می‌رسد.

اساطیر، به‌گفته‌ی ژاله آموزگار، نشان‌دهنده‌ی فرهنگ و نحوه‌ی تفکر مردمان در دوران‌های کهن است. زبان‌گویای تاریخی است از دوران‌های پیش تاریخی؛ سخنگویی بازمانده‌های گرانبهایی است که از دل خاک‌ها بیرون کشیده می‌شود یا در دل سنگ‌ها و کوه‌ها یافت می‌گردد. اساطیر، نماینده‌ی تداوم زندگی فرهنگی یک قوم یا ملت و به‌نوعی تاریخ آن است. در این مجموعه، زیر عنوان «افغانستان؛ از اسطوره تا تاریخ» (Afghanistan From Myth to History)، ما با زبان ساده تاریخ اساطیری افغانستان را که در واقع، همان تاریخ اساطیری آریایی‌ست با تکیه بر متن‌های کهن آریایی (ودا و اوستا و متن‌های پهلوی) به‌رشته‌ی تحریر کشیده‌ایم.


پیش‌درآمدی بر اساطیر آریایی

اسطوره‌ها آئینه‌هایی هستند که تصویرهایی را از ورای هزاره‌ها بازتاب می‌دهند و آن‌جا که تاریخ و باستان‌شناسی خاموش می‌مانند، اسطوره‌ها به سخن در می‌آیند و فرهنگ آدمیان را از دوردست‌های زمان به کنون می‌آورند و افکار و منطق گسترده‌ی مردمانی ناشناخته ولی اندیشمند را در دسترس می‌گذارند.[۱]

در این میان، اساطیر آریایی در دنیای پُر رمز و راز باستان، جایی والا دارد و شناخت آن رهنمون ما در شناخت فرهنگ غنی و پُرارزش افغانستان و سرزمین‌های همجوار آن که در کل سرزمین‌های آریایی نامیده می‌شوند، است. مجموعه‌ی حاضر، زیر عنوان «افغانستان؛ از اسطوره تا تاریخ»، اطلاعات جامع و ساده‌ای از این اسطوره‌ها را با استفاده از منابع باستانی هندی و آریانی، چون: ودا، اوستا و متن‌های پهلوی، و هم‌چنین شاهنامه‌ی فردوسی و متون تاریخی دوران اسلامی در اختیار می‌گذارند.


اسطوره چیست؟

اسطوره واژه‌ای معرَّب است که از واژه‌ی یونانی «هیستوریا» (Historia) به‌معنای «جستجو، آگاهی، داستان» گرفته شده‌ است.[٢] این واژه، که جمع شکسته‌ی (مکسر) عربی آن به‌گونه‌ی اساطیر به‌کار می‌رود، به‌گفته‌ی نجف دریابندی، در زبان فارسی دری پیشینه‌ی چندانی ندارد و در این زبان، می‌توان برابرنهاد «افسانه» را به‌جای آن به‌کار برد[٣]؛ ولی برخی نویسندگان دیگر مانند ژاله آموزگار و جلال ستّاری هم‌چنان واژه‌ی «اسطوره» را بسنده دانسته و به‌کار می‌برند.[۴]

مهرداد بهار، در کتاب پژوهشی در اساطیر ایران، به واژه‌شناسی «اسطوره» پرداخته‌ است. او این واژه را وام‌واژه‌ای برگرفته از زبان عربی می‌داند و اعتقاد دارد «الاسطوره» و «الاسطیره»، در زبان عرب به‌معنای روایت و حدیثی‌ است که اصلی ندارد. وی این واژه‌ی عربی را نیز، برگرفته از اصل یونانی historia (به‌معنای استفسار، تحقیق، اطلاع، شرح و تاریخ) می‌داند که از دو جزو ترکیب یافته‌است: یکی از واژه‌ی histor یا -history، به‌معنای داور، و دیگری پسوند -ia. او اعتقاد دارد واژه‌ی history با مصدر یونانی iden، به‌معنای دیدن، خویشاوند است. به‌نظر بهار، در زبان‌های اروپایی، واژه‌‌ی myth در انگلیسی و فرانسه و myth و mythe در آلمانی، از نظر محتوای معنایی، برابرِ واژه‌ی اسطوره و حالت جمع آن‌ها، برابر واژه‌ی اساطیر در زبان فارسی‌ است. او واژه‌ی myth را برگرفته از اصل یونانی mouth، به‌معنای سخن و افسانه، و آن را با دو واژه‌ی فارسی «مُسْتْ» و «مویه»، هم‌ریشه می‌داند.[۵]

با این‌حال، در واقع واژه‌ی «اسطوره» ریشه در زبان‌های هندواروپایی دارد. در زبان سنسکریت «سوترا» (Sutra) به‌معنای داستان یا گفتار مذهبی است که کارکرد آموزشی و روحانی دارد و بیش‌تر در نوشته‌های هندویی، بودایی یا جین به‌کار رفته‌ است.[٦] در یونانی: Historia به‌معنی جست‌وجو، آگاهی، در فرانسوی: Histaire در انگلیسی به دو صورت: Story به‌معنی حکایت، داستان، قصه‌ی تاریخی و: History به‌معنی تاریخ، روایت، گزارش و... به‌کار می‌رود.[٧]

مروری بر آثار کسانی‌که در دوره‌ی معاصر به اسطوره‌شناسی معروفند، ارائه‌ی تعریف کاملی از اسطوره که در برگیرنده‌ی همه‌ی مفاهیم آن باشد، کار آسانی نیست. در فهم عامه و در برخی از فرهنگ‌ها، اسطوره معنای «آن‌چه خیالی و غیرواقعی است و جنبه‌ی افسانه‌ای محض دارد» یافته است؛ چنان‌که اسطوره در قرآن ۹ بار تكرار شده است و در تمام اين آيات نه‌گانه‌ی قرآن، به‌معنای افسانه يا داستان يا خيال آمده است.[٨] اما به‌گفته‌ی ژاله آموزگار، اسطوره را باید داستان و سرگذشتی «مینوی»[۹] دانست که معمولاً اصل آن معلوم نیست و شرح عمل، عقیده، نهاد یا پدیده‌ای طبیعی است به‌صورت فراسویی که دست‌کم بخشی از آن از سنت‌ها و روایت‌ها گرفته شده و با آیین‌ها و عقاید دینی پیوندی ناگسستنی دارد. در اسطوره وقایع از دوران اولیه نقل می‌شود. به‌عبارت دیگر، سخن از این است که چگونه هر چیزی پدید می‌آید و به هستی خد ادامه می‌دهد. شخصیت‌های اسطوره را موجودات مافوق‌طبیعی تشکیل می‌دهند و همواره هاله‌ای از تقدس، قهرمان‌های مثبت آن را فرا گرفته است.[۱٠]

حوادثی که در اسطوره‌ها نقل می‌شود، هم‌چون داستانِ واقعی تلقی می‌گردد، زیرا به واقعیت‌ها برگشت داده می‌شود و همیشه منطقی را دنبال می‌کند. اسطوره گاهی به‌ظاهر حوادث تاریخی را روایت می‌کند، اما آن‌چه در این روایت‌ها مهم است، صحت تاریخی آن‌ها نیست، بلکه مفهومی است که شرح این داستان‌ها برای معتقدان آن‌ها دربر دارد، و هم‌چنین از این جهت که دیدگاه‌های آدمی را نسبت به خویش و جهان و آفریدگار بیان می‌کند دارای اهمیت است.

اسطوره‌های نیمه‌تاریخی عبارت است از تحول و تکامل حوادث و وقایع ابتدایی و هم‌چنین شرح کارهای فوق‌العاده‌ای که به‌دست آدمیان زورمند انجام گرفته و اندک‌اندک شاخ و برگ یافته و به‌صورت داستان‌هایی پر از عجایب و غرایب درآمده‌اند. به‌تدریج هاله‌ای از تقدس دینی به‌دور آن‌ها حلقه زده و جنبه‌ی الوهیت پیدا کرده‌اند. باید افزود که اسطوره با حکایت‌هایی که از زبان حیوانات نقل می‌شود (مانند حکایت‌های کلیله‌ودمنه) و هم‌چنین با افسانه‌هایی که کارهای غیرعادی را در چهارچوب زندگی‌های روزمره و معمولاً با نتیجه‌ای اخلاقی نقل می‌کنند و نیز با قصه و خیال‌بافی‌های شاعرانه و ادبیات داستانی تفاوت دارد.[۱۱]


منابع اساطیر آریایی

برای دستیابی به اسطوره‌های آریایی، نخست باید منابع مورد استفاده را معرفی کرد (در این‌جا منظور منابع دست‌اول است). این منابع را می‌توان به‌صورت زیر دسته‌بندی کرد:

منابع هندی: به‌دلیل فرهنگ مشترکی که از دوران مهاجرت آریایی‌ها به‌ هند، میان هند و سرزمین‌های آریایی وجود داشته است، آثار هندی باستان در بسیاری موارد منبع مناسبی برای اساطیر آریایی به‌شمار می‌آیند. این منابع عبارتند از:

    ۱- وداها، قدیمی‌ترین اثر هندی آریاییان به زبان سنسکریت است، که تاریخ نگارش آن‌ها را در دوره‌ای بین سال‌های ۱۷۵۰ و ۶۰۰ قبل از میلاد می‌دانند. کتاب وداها خود چهار کتاب را شامل می‌شود:

    ریگ‌ودا، کهن‌ترین بخش وداهاست که آن‌را همردیف گاهان یا گاتهای اوستا دانسته‌اند. این کتاب مجموعه‌ای افزون بر هزار سرود مذهبی است که سالیان متمادی به‌صورت شفاهی و سینه‌به‌سینه نقل شده و سپس به‌صورت نوشته درآمده است. سرودها و نیایش‌های آن خطاب به خدایان دوران کهن آریایی است.

    یاجورودا، بیش‌تر کلام منثور است و دعاهایی را که در ریگ‌ودا آمده، تکمیل می‌کند.

    سامه‌ودا، سروداهایی است که برهمنان موقع قربانی و نیایش می‌خواندند.

    اتروه‌ودا، مشتمل بر افسون‌ها و وردهای سحر و جادوگری دوران باستانی هند است که از ترس و غضب و شهوت و نفرت و هم‌چنین از دردهای جسمانی سخن می‌گوید و برای شفای بیماری‌ها دعاهای فراوان دارد و در عین‌حال، صورت عملی طب قدیم را نیز نشان می‌دهد.

    ۲- اوپانیشادها، مجموعه‌ی جدیدتر ادبیات ودایی (بخش فلسفی و آخرین بخش وداها) است که آن‌را «ودانتا» یا «پایان ودا» خوانده‌اند، که از کهن‌ترین متون مینوی آئین هندو هستند که به دوره‌ی برهمایی باز می‌گردند. در تقسیم‌بندی آثار مقدس کیش هندو اوپانیشادها را جزو نوشته‌های الحاقی «آرانیاکاها» می‌دانند. سرایندگان اوپانیشادها بنابر سنن هندوان، فرزانگان و شنوندگان احکام حق «کاوایا ساتیاسروتاه» بودند که در قعر و انبوه جنگل‌های بکر هندوستان خلوت می‌گزیدند و به خویشتن‌کاوی می‌پرداختند.

    ۳- مهابهاراتا، مربوط به خدایان دوران متأخرتر است. این کتاب، در واقع، سروده‌های حماسی از سده‌ی پنجم یا ششم پیش از میلاد، به‌زبانِ سانسکریت بوده و به‌همراه‌ی رامایانا یکی از دو حماسه‌ی تاریخِ هند محسوب می‌شود، که مجموعه‌ای از افسانه‌های تاریخی هند را در بیش از صدهزار بیت شعر - در هیجده فصل - دربر دارد.

    ۴- پورانا، مجموعه‌ای از مهم‌ترین متون مقدس در آئین هندو، آئین جین و بوداگرایی هستند، که داستان‌های باستانی هند را دربر دارد. در این کتاب، داستان آفرینش جهان و سرگذشت کیهان و توضیحاتی درباره‌ی خدایان و دیوان و تبارنامه‌ی شاهان و پهلوانان و حکیمان آمده است.

منابع اوستایی: که مجموعه‌ی کهن‌ترین نوشتار و سروده‌های زرتشتیان است، و زبان آن از شاخه‌ی زبان‌های شرقی درخت تناور زبان‌های هندواروپایی و جزو زبان‌های باستانی شرق سرزمین‌های آریایی[۱٢] (خراسان بزرگ یا افغانستان امروز) می‌باشد، مدت‌ها سینه‌به‌سینه نقل می‌شده، و در زمان «اشکانیان»، به‌هنگامه‌ی برتخت‌نشستنِ «بلاش یکم»، بیست‌ودومین شاه اشکانی، کوششی فراگیر برای گردآوریِ بخش‌های پراکنده‌ی «اوستا» به‌عمل آمد اما این کوشش ناتمام ماند؛ سپس، در دوره‌ی ساسانی با تکیه بر آگاهی‌های همه‌ی موبدان و با خطی که در دوره‌ی ساسانی بر مبنای خط پهلوی اختراع شده بود، تدوین یافته است. اوستای ساسانی شامل بیست‌ویک نسک (کتاب) بوده است که خود مختصرتر از اوستای دوره‌ی باستانی است. اوستای موجود در حدود یک‌چهارم اوستای دوره‌ی سانسانی و شامل پنج کتاب است.

    ۱- یسناها، مشتمل بر سرودها و دعاهای دینی است و هفتادودو «ها» (فصل) دارد. گاهان (گاتها یا گاثه‌ها) که باستانی‌ترین بخش اوستاست و آن‌را سروده‌های خود زرتشت می‌دانند، هفده فصل از هفتادودو فصل یسناها را شامل می‌شود.

    ۲- ویسپرد، مجموعه‌ای از ملحقات یسناهاست و بیست‌وچهار کرده (فصل) دارد. این کتاب همراه با یسناها و خصوصاً در مراسم دینی نوروز گاهنبارها (یا جشن‌های شش‌گانه فصلی) خوانده می‌شود.

    ۳- یشت‌ها[۱٣]، مشتمل بر سرودهایی خطاب به خدایان باستانی است. مجموعه‌ی موجود این سرودها بیست‌ویک یشت است.

    ۴- وندیداد یا ویدیوداد، در اصل کتابی است مربوط به آیین‌های عملی زندگی در کیش زرتشتی، ولی مطالب اساطیری نیز در جای جای آن دیده می‌شود و شامل بیست‌ودو فرگرد (فصل) است.

    ۵- خرده‌اوستا، خلاصه‌ای از اوستای دوره‌ی ساسانی و مجموعه‌ای از دعاها و نیایش‌هاست.

منابع پهلوی: گرچه تدوین و تألیف اغلب این منابع در حدود قرن ۳ هجری (۹ میلادی) به‌بعد انجام یافته است، سنت آن‌ها متعلق به دوره‌ی ساسانی است و حتی این آثار روایت‌های بسیار قدیمی‌تری را نیز بازگو می‌کنند. از میان این منابع، می‌توان به چند اثر مهم اشاره کرد:

    ۱- دینکرد، در اصل مشتمل بر نه کتاب بوده است. کتاب اول و دوم و بخشی از کتاب سوم از میان رفته است. کتاب‌های بازمانده پر از مطالب اسطوره‌ای است.

    ۲- بُنْدَهِشْن، به‌معنای آغاز آفرینش یا آفرینش اصلی است و تاریخ اساطیری و واقعی آریاییان و پارسیان را از دوره‌ی پیشدادیان تا رسیدن تازیان دربر دارد. مطالب جدید توجهی نیز درباره‌ی جغرافیای اساطیری به‌دست می‌دهد و دو روایت ایرانی (مفصل) و هندی (مختصر) از آن در دست است.

    ۳- گزیده‌های زادسپَرَم، درباره‌ی آفرینش، ظهور زرتشت و رستاخیز و پایان جهان مطالبی دارد.

    ۴- روایت‌های پهلوی، شرحی از آداب و رسوم و آیین‌های دینی است یا مطالبی مربوط به آفرینش آسمان و داستان‌هایی درباره‌ی شخصیت‌های اساطیری مانند جمشید (یما)، گرشاسب، مشیه و مشیانه. دادِستان مینوی خرد، زند وهومن‌یسن، دادِستان دینیک و ترجمه و تفسیرهای اوستا به زبان پهلوی و ... نیز جز کتاب‌ها و منابع پهلوی محسوب می‌شوند.

نگاره‌های باستانی: نگاره‌های بازمانده از دوران هخامنشی، یونانی-باختر، اشکانی، کوشانی، هفتالی و ساسانی بر دیواره‌ها و روی مهرها و سکه‌ها و ظرف‌ها که تصویرهایی از خدایان و قهرمانان گذشته را بازتاب می‌دهند با تفسیرهایی که در مورد آن‌ها می‌شود، می‌توانند راهگشای مطالب اسطوره‌ای باشند.

منابع مانوی: شامل نوشته‌های مانی و پیروان اوست. اسطوره‌های متعلق به سه‌ دوره‌ی آفرینش از دیدگاه آیین مانی و خدایان و دیوان مانوی در این منابع آمده است. کهن‌ترین آثار مانوی در سده‌ی سوم و چهارم میلادی تدوین یافته است و قدمت آثار متأخر آن به قرن هفتم و هشتم میلادی می‌رسد. این اسطوره‌ها در مواردی به شناخت نکاتی درباره‌ی اساطیر آریایی کمک می‌کند.

منابع عربی و فارسی دری: منابع عربی و تاریخ‌های نوشته‌شده به‌زبان عربی در سده‌های نخستین پس از اسلام و هم‌چنین نوشته‌هایی که از این دوران به‌زبان فارسی دری موجود است و همگی براساس «خداینامه» یا روایت‌های کتبی و شفاهی تدوین یافته است، مطالب با ارزش و قابل استفاده درباره‌ی روایت‌ها و سنت‌های باستانی به‌ویژه در دوره‌ی ساسانی به‌دست می‌دهند.

«شاهنامه» منبع اصلی روایت‌های اساطیری و حماسی آریایی به‌زبان فارسی دری به‌شمار می‌آید که براساس «خداینامه» سروده شده است. هم‌چنین می‌توان در شاهنامه روایت‌های سینه‌به‌سینه حفظ‌شده و سنت‌های شفاهی را که از قول «دهقان» نقل می‌شود، ملاحظه کرد. ویژگی شاهنامه این است که روایت‌های گوناگون را باهم تلفیق می‌کند و قهرمانانی در آن دیده می‌شوند که در اوستا و منابع پهلوی ناشناخته‌اند. به‌عبارت دیگر، روایت‌های قومی پارسیان در دوره‌ی متأخر ساسانی از اساطیر آریایی در راه تکامل و توسعه سیر می‌کرد و در شاهنامه‌ی فردوسی به‌صورت کنونی خود رسید.

منابع فارسی زرتشتی، عبارت از آثاری است که زرتشتیان در دوره‌های اسلامی به‌فارسی دری نوشته‌اند و در آن‌ها نشانه‌های فراوانی از سنت‌ها و آیین‌های مربوط به اساطیر آریایی می‌توان یافت، از قبیل کتاب «صد در نثر»، «صد در بندهشن» و «روایات داراب هرمزیار».

نوشته‌های مورخان بیگانه: نوشته‌های تاریخ‌نگارانی چون هرودوت، کتزیاس و پلوتارک و هم‌چنین منابع ارمنی و منابع سریانی نیز می‌توانند در مواردی در تدوین اسطوره‌های آریایی مفید باشند.[۱۴]


خیزش آریایی‌ها

قوم «آريايی» يا به‌تعبيری ديگر «هندوايرانی» شاخه‌ی شرقی قوم بزرگی‌ست که اصطلاحاً آن‌ها را «هندواروپايی» می‌نامند. در مورد خاستگاه آريايی‌ها نظريات و فرضیه‌هایی مختلفی بيان شده است. برخی از محققان اقامتگاه اصلی آريایی‌ها را، اروپا و جمعی ديگر آسيا و با اختلاف در شمال سيبری تا شمال‌شرق سرزمین‌های آریایی - کوه‌پایه‌های پامیر و دامنه‌ی شمالی رشته‌کوه‌های هندوکش را دربر می‌گیرد، می‌دانند. نکته‌ای که باید مورد توجه قرار داد، آن‌که، پاره‌ای از نظریات و فرضیه‌ها بنابر مقتضیات و مصالح سیاسی و اجتماعی در زمان خود ابراز شده‌اند که با اندک بررسی بی‌یشه‌بودن آنان آشکار می‌شود. چنان‌که امروزه تا اندازه‌ زیادی این‌گونه نظریات متروک شده‌اند. اما برخی از آن‌ها هم‌چنان مورد گفت‌وگوی مخالفان و موافقان می‌باشند.

ریگ‌ودا، که یکی از کهن‌ترین نوشته‌هایی آريايی است، نخستین اثر باستانی‌ست که در آن واژه‌ی آریا به‌صورت āˊrya به‌چشم می‌خورد. در اين کتاب مقدس، که به‌زبان سنسکريت می‌باشد، واژه‌ی آريايی در اصطلاح ترکيبی «آريا ورته» (Arya Verta) ياد شده است که به‌معنای جايگاه و چراگاه آريایی‌هاست.[۱۵] افزون بر اين، در یک متن سنسکریت آمده است که «آریا ورته مهم‌ترین سرزمین در مرکز اقالیم هفتگانه و ناف جهان (یوگه‌وشیشت) است».[۱٦]

هم‌چنین در سرودهای مذهبی اوستايی نيز چند جا از واژه‌ی آريايی و سرزمین آریایی‌ها سخن رفته است. بند ۴۳ فروردین‌یشت ظاهراً کهن‌ترین یادکرد از واژه‌ی آریایی در کتاب اوستا است:

    «آنان در میان زمین و آسمان سَـتَویس را به‌گردش در می‌آورند تا باران بباراند، بانگ یاری‌خواهان را می‌شنود تا باران بریزاند و گیاهان برویاند؛ برای نگاهداری چارپایان و مردمان، برای نگاهداری سرزمین‌های آریایی، برای نگاهداری جانوران پنجگانه، برای یاری رساندن به مردان پیرو راستی».

در این بند از «سَـتَـویس» (ستاره‌ی سهیل) درخواست باران برای «سرزمین‌های آریایی» شده و در بند ۴۴ همان یشت، ستویس این درخواست را برآورده می‌سازد. در بندهای ۱۴۲ و ۱۴۳ فروردین‌یشت، فروهرهای مردان و زنان سرزمین‌های آریایی در کنار فروهرهای مردان و زنان سرزمین‌های «تورانی»، «سَـئیریَـم»، «سائینی»، «داهی»، و سپس همه سرزمین‌ها ستوده می‌شود.

عبارت سرزمین‌های آریایی در بند چهارم مهریشت نیز آمده است:

    «می‌ستاییم مهرِ دارنده‌ی دشت‌های پهناور را؛ او که به‌همه سرزمین‌های آریایی، خانمانی پُر از آشتی، پُر از آرامی و پُر از شادی می‌بخشد».

این عبارت در بند ۱۳ همین یشت تبدیل به «خانمان‌های آریایی» می‌شود که «مهر» از فرازگاه خود به آنان می‌نگرد؛ آن‌چنان‌که در بند ۱۵ چشم‌نگران کشورهای «اَرِزَهی»، «سَـوَهی»، «فْـرَدَه‌ذَفْـشـو»، «ویدَه‌ذَفْـشو»، وُئـوروبـَرِشْـتی»، «وُئوروجَـرِشْـتی» و «خْـوَنیـرَث» نیز هست.

اشاره‌های جغرافیایی موجود در آبان‌یشت نشان می‌دهد که محل سرایش آن (و احتمالاً محل سرایش مهریشت)، سرزمین‌های جنوبی آسیای میانه و شمال افغانستانِ امروزی و به‌ویژه نواحی پیرامون رود «آمـو» (آمـودریا) بوده است. اشاره‌های جغرافیایی موجود در زامیادیشت نیز نشان می‌دهد که محل سرایش آن، شرق سرزمین‌های آریایی و به‌ویژه نواحی پیرامون دریاچه‌ی «هامون»، (زابلستان، سیستان یا نیمروز) و رود هیرمند (هلمند) و جنوب افغانستان امروزی بوده است.[۱٧]

در این کتاب مقدس، از سرزمین مادر و پایگاه اصلی قبایل آریایی بانام «ائیرینه‌ویجه» نام‌برده می‌شود[۱٨] که به‌احتمال زیاد خطه‌ی آسیای میانه و نواحی شمال افغانستان امروزی بوده است.[۱۹] در بند ۱۷ آبان‌یشت، مفهوم کهن «ائیرینه‌ویجه» به‌معنای پهنه‌ی آریایی‌ها آمده است: «آفریدگار اهـورامـزدا او را بستود در ائیـرینه‌ویـجه و در کرانه رود وَنْـگوهی دائیـتیا».

نام ائیرینه‌ویجه افزون بر آبان‌یشت، در فرگرد یکم وندیداد که برخلاف بیش‌تر فرگردهای آن، تا اندازه‌ای اصالت و دیرینگی دارد، نیز آمده است: «نخستین سرزمین و کشور نیکی که من - اَهورَه‌مزدا - آفریدم، ‌ائیرینه‌ویجه بود بر کرانه‌ی رود دایتیای نیک».

یادکرد دیگری از آریایی‌ها در اوستا متعلق است به بند ششم تِـشتَـریشت که اشاره کوتاهی به آرش تیرانداز شده است:

    «می‌ستاییم ستاره درخشان و شکوهمند تِشْـتَر را؛ آن تندتاز به‌سوی دریای فراخکرت را، به‌سانِ آن تیرِ در هوا پـرّان، تیری که آرش تیرانداز - آن بهترین تیرانداز آریایی - از کوه «اَئیـرْیو خْـشوثَـه» به‌سوی کوه «خْـوَنْـوَنْـت» پرتاب کرد».

بند نهم همین یشت دگرباره از سَـتَـویس به‌عنوان بخشنده آب و باران به سرزمین‌های آریایی یاد می‌شود:

    «آن‌گاه که «سَـتَـویس» برای بخشیدن پاداش، بر می‌آید؛ او این آب را به همه هفت کشور می‌رساند. آن زیبای آشتی‌بخش به‌سـوی همه کشورها روان می‌گـردد تا همه از سالی خوب بهره‌مند شوند؛ و ارمغان شود سالی خوش به‌همه سرزمین‌های آریایی».

در بند ۳۶ همین یشت و پس از ستایش ستاره تشتر، تیر یا شباهنگ، پرسشی پیش کشیده شده که ظاهراً مخاطب آن همین ستاره باران‌آور است: «آیا سرزمین‌های آریایی از سالی خوش بهره‌مند خواهند شد؟».

در بندهای ۴۱ و ۴۳ اَشی‌یشت، دو بار از کیخسرو با عنوان «پهلوان سرزمین‌های آریایی و فراهم‌کننده همبستگی در کشور» و ستایش‌کننده‌ی اَشی یاد شده است. این تعبیر در بند ۳۲ رام‌یشت به‌گونه‌ای دیگر تکرار شده و از عبارت استثنایی «جنگل‌های آریاییان» نیز یاد شده است:

    «ای اَنْدَرْوای زَبَردست، مرا این کامیابی فراز ده که آن پهلوان سرزمین‌های آریایی، کیخسروِ پایدار کننده‌ی کشور، ما را نکُشد، که خود را از کیخسرو برهانم. کیخسرو در همه جنگل‌های آریاییان او را فرو افکند».

جدایی قبایل آریایی به دو شعبه‌ی هندی و ایرانی، ناشی از کوچ‌های پی در پی آنان بود. نخستین‌بار گروهی از آن‌ها از راه افغانستان به‌سوی هند کوچ کردند (قبایل هندی) و پس از آن‌ها قبایلی که در آسیای میانه و شمال افغانستان باقی مانده بودند، به‌سوی سرزمین‌های غرب افغانستان و ایران کنونی کوچیدند (قبایل ایرانی). رومن گیرشمن، باستان‌شناس فرانسوی اوکراینی‌تبار، تاریخ مهاجرت قبایل هندی را از آغاز هزاره‌ی دوم پیش از میلاد و کوچ ایرانیان را یک هزاره پس از آن می‌داند. او می‌نویسد:

    در آغاز هزاره‌ی اول پیش از میلاد، شعبه‌ی شرقی ایرانیان، که از ماوراءالنهر آمده بودند، نمی‌توانستند به‌طرف جنوب هندوکش گسترده شوند، زیرا همه‌ی ناحیه‌ی رخج و پنجاب قبلاً در دست شعبه‌ی خواهر آریاییان - هندوان آینده - افتاده بود، و آنان در دوران مهاجمه‌ی قدیم هندوایرانیان (قوم آریایی)، در آن حدود مستقر شده بودند. بنابراین، تازه‌واردان مجبور بودند به مغرب، به‌سوی نجد ایران، در طول جاده‌ی طبیعی که از بلخ به‌طرف قلب ایران پیش می‌رفت، حرکت کنند.[٢٠]

زیستگاه جدید قبایل آریایی از کوه‌های قفقاز و صحراهای آسیای میانه در شمال تا کرانه‌های دریای عمان و خلیج فارس در جنوب و از افغانستان و بخشی از فلات پامیر و دهانه‌ی رود سند در خاور تا سرزمین‌های میان‌رودان (بین‌النهرین) در باختر امتداد می‌یافت و طبعاً انگیزه‌ی پدید آمدن گویش‌های گوناگون می‌شد که سپس مراحل تکامل را طی می‌کرد و به گونه‌ی زبان‌های کامل و مستقل در می‌آمد.

با این وضع، رودیگر اشمیت، زبان‌شناس و ایران‌شناس اهل آلمان، بر این باور است که آریایی عنوان مردم هند باستان و ایران باستان[٢۱] (مردم هند و سرزمین‌های آریایی) بوده است که به زبان‌های آریایی سخن می‌گفتند[٢٢] و به‌نظر گراردو نیولی، خاورشناس ایتالیایی و استاد کرسی ایران‌شناسی دانشگاه شرق‌شناسی ناپل (University of Naples) و دانشگاه ساپینتزای رم (Sapienza University of Rome)، در حالی‌که واژه‌ی آریایی، در میان غیرایرانیان نه بار نژادی و تباری و نه بار مکانی و جغرافیایی، بلکه بار دینی (ایمان‌آورنده [به کیش آریایی]) دارد و برخلاف مفاهیم گوناگونی که آریَن یا آریا در میان هندیان باستان داشت، در نزد خود آریاییان، صرفاً به مفهوم قومی ثبت شده‌ است؛ چنان‌که اوستا به‌روشنی «آریا» را به‌مفهوم قومی به‌کار برده‌ است. از این‌رو، به‌قول نیولی، هیچ تردیدی نمی‌تواند وجود داشته باشد، که واژگان «آریایی» و «ایران» برای مردم سرزمین‌های آریایی مفهوم قومی داشته است.[٢٣]

از سوی دیگر، به‌گفته‌ی هرلد والتر بیلی، خاورشناس و ایران‌شناس نامدار بریتانیایی، آریا (آریایی) صفتی قومی است که در آثار زرتشتی و کتیبه‌های هخامنشی[٢۴] به‌کار رفته‌ است. در اوستا این عنوان به‌مفهوم یک گروه قومی [یعنی: «ایریَه» (Airya) (قوم خود زرتشت)] در مقابل گروه‌های قومی دیگر [مانند: «تورَ» (Tura)، «سیریمَ» (Sairima)، «ســاینی» (Sāini)، و «داهـی» (Dāhi)] استفاده شده‌ است. همو می‌افزاید که مادها در گذشته «آریویی» شناخته می‌شدند و یونانیان «آراییا» را برای پارسیان باستان به‌کار می‌بردند. مفهوم قومی مشابهی هم در سده‌های بعد رایج شد.[٢۵]

این‌‌ در حالی‌ست، که از نظر ایگور میخایلوویچ دیاکونوف، خاورشناس اهل روسیه، «تنها مورد استعمال مجاز اصطلاح آریایی در باره‌ی اقوامی است که در ازمنه‌ی باستانی، خود، خویشتن را آریا می‌نامیدند. مانند: هندیان و پارسیان و مادها و اسکیت‌ها و آلان‌ها و اقوام ایرانی‌زبان آسیای میانه که خود را آریا می‌خواندند»[٢٦].

به‌هر حال، چنان‌که در بالا گفته شد، آریایی‌ها به دو گروه تقسیم شدند، گروهی راهی هند شدند و گروهی دیگر سرزمین‌های آریایی را برای سکونت برگزیدند. ولی مشترکات فرهنگی و قومی میان آن‌ها هرگز گسسته نشد. مردم سرزمین افغانستان امروزی، در عهد باستان و مهد داستان، با مردم هند و ایران کنونی و آسیای مرکزی همبستگی‌های بسیاری داشتند. این موضوع، به‌ویژه در زبان، اسطوره‌ها و مسایل مربوط به آیین‌های آنان آشکارا دیده می‌شود که گویای همزیستی درازمدت هندوان و آریاییان افغانستان و ایران کنونی، در سرزمین مادر یعنی ائیرینه‌ویجه بوده است. گروهی که در افغانستان (شرق سرزمین‌های آریایی) ماندند نام خود، «ائیریانه» یا «آریانا» را به این سرزمین دادند و فرهنگ و اساطیر و آیین‌های آنان از فرهنگ بومی این سرزمین تأثیر پذیرفت. سپس آیین زرتشت، هم در همین سرزمین ظهور کرد.


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- پیش‌گفتار ژاله آموزگار و احمد تفضلی بر کتاب، جان هینلز، شناخت اساطیر ایران، ص ۷.
[٢]- ژاله آموزگار، تاریخ اساطیر ایران، ص ۳.
[٣]- نجف دریابندری، افسانه‌ی اسطوره.
[۴]- اسطوره، از ویکی‌پدیا، دانشنامه‌ی آزاد.
[۵]- مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، صص ۳۴۳ و ۳۴۴.
[٦]- Monier Williams, Sanskrit English Dictionary, Oxford University Press, Entry for sutra, page 1241.
[٧]- سهراب هادی، نگاهی به شناخت اسطوره‌های ملل (۲): ریشه‌ی واژه‌ی اسطوره، سرویس تجسمی هنرآنلاین: ۲۶ مهر ۱۳۹۶.
[٨]- واژه‌ی «اساطیر» در قرآن، در سوره‌های المؤمنون: آیه‌ی ۸۳، النمل: آیه‌ی ۶۸، القلم: آیه‌ی ۱۵، الأحقاف: آیه‌ی ۱۷، النحل: آیه‌ی ۲۴، الأنفال: آیه‌ی ۳۱، الأنعام: آیه‌ی ۲۵، الفرقان: آیه‌ی ۵، و المطففين: آیه‌ی ۱۳ آمده است.
[۹]- مینوی، به‌معنای آسمانی، روحانی، مربوط به فراسوی جهان مادی، غیرملموس و آن‌جهانی است.
[۱٠]- ژاله آموزگار، تاریخ اساطیر ایران، صص ۳-۴.
[۱۱]- همان، ص ۴.
[۱٢]- سرزمین‌های آریایی، که معمولاً اروپاییان و ایرانیان آن‌را نجد یا فلات ایران می‌خوانند و در برخی از منابع جغرافیایی و تاریخی افغانستان، از آن با نام «فلات آریان» یاد شده است، «سرزمین مرتفع و وسیعی است که کوه‌های هندوکش و رود سند مرز شرقی آن، رود آمو (آمودریا)، ریگستان‌های آسیانه میانه و دریای مازندران و رود ارس مرز شمالی آن، دامنه‌های غربی زاگروس، تا برسد به خوزستان و خلیج فارس، مرز غربی آن، و سواحل شمالی خلیج فارس، دریای عمان و دریای عرب مرز جنوبی آن است.» (مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، پاورقی ص ۳۷۷). هانری ماسه، دانشمند فرانسوی، فلات ایران (مجموع نواحی سرزمین‌های آریایی) را شامل «پرس» (ایران کنونی) و افغانستان و بلوچستان و ترکستان غربی می‌داند. (چند تن از خاورشناسان غربی، تمدن ایرانی، ترجمه‌ی عیسی بهنام، ص ۴۳).
[۱٣]- کتاب یَشت از نظر لغوی هم‌ریشه با کلمه‌ی یسن است و معنی تحت‌اللفظی آن نیز پرستش و نیایش است. یشت‌ها سرودهایی هستند که عموماٌ به ستایش خدایان قدیم آریایی مانند مهر، ناهید و تیشتر و غیره اختصاص دارند. همه‌ی یشت‌ها از نظر قدمت یکسان نیستند. در اوستا یشت، نام بخشی از کتابِ اوستا، کتاب دینی زرتشتیان است. یشتن در زبانِ پهلوی، به‌معنای ستودن و عبادت کردن است. در اوستا، ۲۱ یشت و به‌نام‌های گونه‌گون وجود دارد و در آن‌ها عناصرِ مهم از دیدگاهِ مزدیسنا ستوده می‌شوند. هر یک از یشت‌های بزرگ در نسخه‌های خطی به بخش‌هایی تقسیم می‌گردد که اصطلاحاً کرده نامیده می‌شوند. لازم به تذکر است که تقسیم‌بندی هر یشت به بندها که در چاپ‌های کنونی اوستا معمول است، در نسخه‌های خطی دیده نمی‌شود و یک روش ابداعی است که توسط دانشمندان اوستاشناس عصر حاضر و به‌منظور سهولت استفاده و ارجاع به‌وجود آمده‌ است.
[۱۴]- رجوع شود به: ژاله آموزگار، تاریخ اساطیر ایران، صص ۶-۹؛ و نیز: مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، صص ۳۴۳-۳۷۶ و ۵۱۷-۵۲۱.
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]- رضا مرادی غیاث‌آبادی، ایران چیست؟، ص ۳۷
[۱٨]- از جمع تاریخ‌نگاران افغانستان، نجیب‌الله توروایانا در کتاب «آریانا یا افغانستان» می‌نویسد: «آریایی‌های قدیم محل بودوباش و وطن اصلی خود را «آریانیم وائیگو» یا «آریانیم وائیجو» خوانده‌اند. این‌جا گهواره و کانون آریایی‌ها بود و از آن‌جاست که این نژاد در سرتاسر دنیا پراگنده شده است. این‌که آریانیم وائیگو کجا بوده است؟ این مسئله تا حال به اتفاق ارائه‌ی حل نشده است و هر دسته از علما نظریه‌ی جداگانه دارند. بعضی آن‌را در سواحل بالتیک جا می‌دهند و برخی کناره‌های شمالی دریاه سیاه را مهد آریان می‌خوانند و عده‌ی سواحل شرقی و شمالی خزر را گهواره‌ی این عرق می‌پندارند و دسته‌ی دامنه‌ی کوهستان‌های اورال و پاره‌ی سایبری و برخی دیگر، اراضی بین سیحون و جیحون و توده‌ای افغانستان شمالی را کانون اصلی نژاد آریان می‌شمارند. اما تحقیقاتی که بیش‌تر مورد موافقت علما قرار گرفته، روشن می‌سازد که مهد آریان یا آریانیم وئیگو، تقریباً در حوالی پامیر و سرچشمه‌ی دریاآمو بوده است... به‌هر حال، آریایی‌ها از شمال آریانا یا افغانستان قدیم در این مملکت هجرت نموده‌اند.» (نجیب‌الله توروایانا، آریانا یا افغانستان، صص ۲۵-۲۷). احمدعلی کهزاد نیز به گواهی اوستا (وندیداد) و کتاب پهلوی بندهشن، «مسکن اصلی آریایی‌ها را آریاناویجه می‌داند، که به‌قول او قطعه‌زمین مرتفع و خوش آب‌وهوا بود، قریب سرچشمه‌ی اکسوس یا آمودریا که بدخشان را دربر می‌گیرد و دامنه‌های آن در سواحل اکسوس تا نزدیکی‌های بلخ ادامه داشت.» (احمدعلی کهزاد، آریانا، صص ۵۳-۵۴).
[۱۹]- اوستا، کهن‌ترین سرودها و متن‌های ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوست‌خواه، ص ۲۲.
[٢٠]- ر. گریشمن، ایران از آغاز تا اسلام، صص ۶۶-۶۷
[٢۱]- واژه‌ی «ایران» (Eran) برای نخستین‌بار در سنگ‌نوشته‌های اردشیر یكم - بنیان‌گذار دودمان ساسانی - گواهی شده است. وی در برجسته‌نگاری تفویض شاهنشاهی‌اش [از سوی اورمزد] در نقش رستم استان فارس، و سپس در سكه‌های‌اش، Ardashir shahan shah Eran (به‌پارسی میانه) و Shahan shah Aryan (به‌پارتی) «= اردشیر، شاه شاهان آریایی‌ها» خوانده شده است. پسرش شاپور یكم، ضمن استفاده از همان لقب برای پدرش، به‌خود با عنوان Shahan shah eran ud aneran (به‌پارسی میانه) و Shahan shah aryan ud anaryan (به‌پارتی) «= شاه شاهان آریایی‌ها و غیرآریایی‌ها» اشاره كرده است. همین‌شكل و شیوه، مورد استفاده‌ی شاهان بعدی ساسانی، از «نرسه» تا «شاپور سوم» بود. سنگ‌نوشته‌ی سه زبانه‌ی شاپور یكم در كعبه‌ی زرتشت در استان فارس - كه در این موضوع فقط نسخه‌های پارتی و یونانی‌اش محفوظ مانده، اما نسخه‌ی پارسی میانه‌ی آن نیز با اطمینان، بازسازی‌پذیر است - برای نخستین‌بار حاوی واژه‌ی پارسی میانه‌ی «ایران‌شهر» EranShahr (به‌پارتی: Aryanshahr) است. بیان پادشاه مذكور در این زمینه، چنین است: «an … eranshahr xwday hem» (به‌پارسی میانه) / «az … aryanshahr xwday ahem» (به‌پارتی) / «ego … tou Arianon ethnous despotes eimi» (به یونانی) «= من سرور پادشاهی (در نسخه‌ی یونانی: ملت) آریاییان هستم» (SH.K.Z, Mid. Pers. [1], Parth . 1., Gk. 1.2). این قاعده‌سازی، به دنبال لقب «شاه شاهان آریایی‌ها»ی شاپور یكم، این نكته را به‌نظر بسیار پذیرفتنی می‌سازد كه واژه‌ی «ایران‌شهر» به درستی، «شاهنشاهی» (empire) معنی می‌گردیده، ضمن این كه واژه‌ی Eran هنوز مطابق با ریشه‌شناسی‌اش (از واژه‌ی ایرانی كهن: aryanam*)، به عنوان حالت جمع اضافی نام قومی «ایر» (Er) (پارتی: Ary؛ از ایرانی كهن: -arya؛ = آریایی) به‌معنای «-ِ ایرانیان» فهمیده می‌شده است. شكل مفرد این واژه را شاپور در اشاره به پسرش «نرسه» مورد استفاده قرار داده است: Er mazdesn Narseh, shah Hind, Sagestan … (به‌پارسی میانه) / ary mazdezn Narseh … (به‌پارتی)، یعنی: «آریایی مزداپرست نرسه، شاه هند و سیستان و…».
از دیگر شاهان ساسانی، بهرام دوم نیز منحصراً، در برخی سكه‌های‌اش، این واژه را به‌صورت یك پیشوند به سكه‌نوشته‌های معیاری كه از زمان اردشیر یكم مورد استفاده بوده، افزوده است: «(آریایی) مزداپرست، خدایگان (بهرام)، شاه شاهان آریایی‌ها (و غیر آریایی‌ها)».
* توضیح: تركیب «اریانام خشثره» -aryanam xshathra [= شهریاری آریایی‌ها] در هیچ‌یك از سنگ‌نوشته‌های پارسی باستان هخامنشی یافته نشده است. در این زمینه، در یشت‌های متأخر اوستا، تنها ذكر Airiia و Anairiia danghawo «= سرزمین‌های آریایی» و «غیرآریایی» وجود دارد. بنابراین اصطلاح «ایران‌شهر» برساخته‌ی ساسانیان بوده است. (برگرفته از دانشنامه‌ی ایرانیکا، سرواژه‌ی «ایران‌شهر»، دیوید مکنزی (David Mackenzie, “Eranshahr” in Encyclopedia Iranica)، برگردان به فارسی داریوش کیانی).
هم‌چنین به‌نوشته‌ی گراردو نیولی (Gherardo Gnoli)، معنای واژه‌ی «ایر» (ēr) که در کتیبه‌ی شاپور یکم در کعبه‌ی زرتشت و بر روی سکه‌های بهرام دوم درج شده‌ است، به‌معنای «آزاده، نجیب و شریف» نیست و باید آن‌را صرفاً «آریایی» معنا کرد. در واقع واژه‌ی فارسی میانه‌ی کتیبه‌ای (= پهلوی کتیبه‌ای) ēr همان صورت مفرد کلمه‌ی ērān است و این نکته البته نه‌تنها درباره‌ی واژه‌ی «ایر»، در فارسی میانه‌ی کتیبه‌ای، بلکه برای واژه‌ی «آر» در پهلوی اشکانی کتیبه‌ای نیز، که صورت جمع آن «آریان» (Aryān) است، نیز صدق می‌کند. رجوع شود به: نیولی، گراردو. «واژه‌ی فارسی میانه‌ی er «ایرانی» (نامه‌ی پارسی)، ترجمه‌ی فرح زاهدی (شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی)، پائیز ۱۳۸۴، شماره‌ی ۳۸، صص ۴۵-۴۶.
این یادداشت را از آن‌جهت افزودم که واژه‌ی «ایران» نخستین‌بار در زبان ساسانیان ابداع شده است و آن‌هم به‌صورت جمع واژه‌ی «ایر» به‌معنای «ایرانیان» بوده است، که فقط مفهوم قومی دارد و در همان‌زمان سرزمین آریاییان (ایران) را «ایران‌شهر» می‌نامیده‌اند. بنابراین، کاربرد واژه‌ی «ایران باستان» به‌جای سرزمین‌های آریایی (ایرینه یا آریانا) غیرواقعی به‌نظر می‌رسد. (مهدیزاده کابلی).
[٢٢]- رجوع شود به دانشنامه‌ی ایرانیکا، سرواژه‌ی «ARYANS». رودیگر اشمیت (Rüdiger Schmitt) می‌نویسد:
Definition of the term “Aryan.” The name “Aryan” (OInd. āˊrya-, Ir. *arya- [with short a-], in Old Pers. ariya-, Av. airiia-, etc.) is the self designation of the peoples of Ancient India and Ancient Iran who spoke Aryan languages, in contrast to the “non-Aryan” peoples of those “Aryan” countries (cf. OInd. an-āˊrya-, Av. an-airiia-, etc.), and lives on in ethnic names like Alan (Lat. Alani, NPers. Īrān, Oss. Ir and Iron. “Aryan” is thus basically a linguistic concept, denoting the closely related Indo-Aryan and Iranian languages (including Nūrestānī), which together form the Indo-Iranian or Aryan branch of the Indo-European language family, sharing a linguistic and cultural development separate from the other IE. tribes. The use of the name “Aryan,” in vogue especially in the 19th century, as a designation of the entire Indo-European language family was based on the erroneous assumption that Sanskrit was the oldest IE. language, and the untenable view (primarily propagated by Adolphe Pictet) that the names of Ireland and the Irishmen were etymologically related to “Aryan.” (For the Iranian attestations of the word, see H. W. Bailey on Arya above. For the etymological problems see also H. Siegert, “Zur Geschichte der Begriffe “Arier” und “arisch”, Wörter und Sachen 22, N.F. 4, 1941/42, pp. 73-99. M. Mayrhofer, Kurzgefasstes etymologisches Wörterbuch des Altindischen I, Heidelberg, 1956, pp. 49, 52, 79; III, Heidelberg, 1976, pp. 623, 633f.)
[٢٣]- The East and the meaning of history: international conference (23-27 November 1992). Università degli studi di Roma “La Sapienza”. Dipartimento di studi orientali.
Gherardo Gnoli, “IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD”, Encyclopaedia Iranica.
Gherardo Gnoli, “ĒR, ĒR MAZDĒSN”, Encyclopaedia Iranica.
Gnoli, G. “AVESTAN GEOGRAPHY”. In Encyclopædia Iranica. vol. III. New York: Bibliotheca Persica Press, 1989.
Daryaee, T. Carlo C. Cereti. ed. “The Idea of Ērānšahr: Jewish, Christian and Manichaean Views in Late Antiquity”. Societas Iranologica Europaea (Rome), 2010, 91-108.
و نیز: مناف‌زاده، علی‌رضا. «ایران به‌چه معناست؟» (D’où vient le mot Iran). رادیو فرانسه فارسی (rfi)، ۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۱۴.
[٢۴]- داریوش‌شاه در بند دوّم از کتیبه‌ی نقش رستم خود را چنین معرّفی می‌نماید: «من داریوش شاهِ بزرگ، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای همه‌گونه مردم، شاه در این زمینِ بزرگِ دورودراز، پسرِ ویشتاسپَ، هخامنشی، پارسی، پسرِ پارسی، یک آریایی، دارای اصل‌ونسبِ آریایی.» رجوع شود به:
Achaemenid Royal Inscriptions: DNa”. Livius: Articles on ancient history
[٢۵]- H. W. Bailey, “ARYA”, Encyclopaedia Iranica.
[٢٦]- رجوع شود به: ا. م. دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمه‌ی کریم کشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳٨۰، ص ۱۴٢، سطرهای ۵ تا ٩، و یادداشت‌های ۱٢ تا ۱٧ صص ٨٢-۴٨۱.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها