جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۷ مهر ۲۹, یکشنبه

سید جمال‌الدين افغانی و نخبگان افغانستان

از: فضل‌الرحمن فاضل

سید جمال‌الدين افغانی

و نخبگان افغانستان


(طرزی، غبار، جاوید و حبیبی)‬‎


فهرست مندرجات

.



سید جمال‌الدين افغانی و نخبگان افغانستان

سید جمال‌الدين افغان: «‏خوب است، افغانی مرا افغان نگوید، ایرانی مرا از ایران نداند، ترکی مرا ترکی و اروپایی مرا از اروپا نشناسد، اما ‏کدام پدرسوخته در دنیا خواهد بود که جرات کرده بگوید: جمال‌الدين از نسل آدم و حوا نیست.»

سیدهادی خسروشاهی، پژوهشگر ایرانی درباره‌ی سید جمال‌الدین افغان می‌نویسد: «سید جمال‌الدین حسینی - معروف به اسدآبادی و افغانی - بی‌شک یکی از چهره‌های درخشان و از شخصیت‌های بارز و مجاهد جهان اسلام است. درباره‌ی شخصیت بزرگ این مرد تاریخ، کتاب‌ها و مقاله‌های فراوانی به‌زبان‌های عربی، انگلیسی، فارسی، افغانی، ترکی وغیره نوشته شده که با مراجعه به آن‌ها چگونگی عظمت روحی و بزرگی هدف این سید تا حدی روشن می‌شود. این‌که می‌گوییم تا حدی روشن می‌شود برای آن است که با این‌که از مرگ سید جمال‌الدین بیش از ۸۰ سال نمی‌گذرد، هنوز حتی محل تولد و مرکز تحصیلات ابتدایی او مورد گفت‌و‌گوست که در ایران بوده یا در افغانستان».

همو در ادامه می‌افزاید: «بحث درباره‌ی این‌که سید جمال‌الدین ایرانی بود یا افغانی، از نظر طرز فکر جهانی ما هیچ‌گونه ارزشی ندارد، ما نه بر سر آن با کسی دعوا می‌کنیم و نه به‌خاطر حمل استخوان‌های سید از اسلامبول به کابل با کسی سر جنگ داریم. بلکه فقط به این علت با این کار مخالفیم که اسلام نبش قبر و حمل استخوان مرده‌ای از جایی‌ به‌جای دیگر را مجاز نشمرده است. بی‌شک روح سید جمال‌الدین هم بیزار از آن است که بر سر یافتن مولد و موطن اصلی او، اختلافی راه بیفتد و وقت پرارزش ما، وقتی‌که باید در راه پیشبرد هدف‌های سید به‌کار رود، تلف شود. سید جمال‌الدین مرز و بوم خاص و حد و قید جغرافیای معینی را نمی‌شناخت. مرز او اسلام موطن او اسلام‌ستان بود و برای او تهران، کابل، اسلامبول، قاهره، بغداد و... یکی است، زیرا اینترناسیونالیسم اسلامی با افسانه ملیت و وطن مصطلح عصر ما و با پرستش گوشه‌ای از خاک جهان پهناور اسلام، موافق نیست و سید جمال‌الدین نیز دارای این طرز فکر بود و از این‌جاست که باید او را به‌جای افغانی یا اسدآبادی «سید جمال‌الدین اسلامی» یا آن‌طور که خود او اغلب امضا می‌کرد «سید جمال‌الدین حسینی» بنامیم. سید جمال‌الدین مربوط به اسلام است و کسی که مربوط به اسلام باشد، نسبت‌دادن او به ایران یا افغانستان، منطقی نیست، او اگر هوادار ناسیونالیسم و ملیت خاصی بود، در مصر، ترکیه، ایران، پاریس و... لباس‌های گوناگون نمی‌پوشید و سعی می‌کرد در همه‌جا شعائر ملی خود را حفظ کند!»

آن‌چه در زیر می‌آید، بخش نخست از پژوهش فضل‌الرحمان فاضل در مورد سید جمال‌الدین افغان است، که با تکیه بر پشتوانه‌ی مطالعاتی که در این حوزه دارد، به نقدونظر شیوه‌ی پژوهشگری برخی از نخبگان افغانستان، مانند: محمود طرزی، غلام‌محمد غبار، دکتر احمد جاوید، و عبدالحی حبیبی و پاره‌ای از نویسندگان ایرانی چون: سید هادی خسروشاهی می‌پردازد که به‌گفته وی، با سهل‌انگاری و یا حتی دخل و تصرف در مورد آثار مربوط به سید جمال‌الدین، و مشخصاً در ارتباط با برخی موارد جنجال‌برانگیز مانند زادگاه و تعلق زبانی و ملیتی او، «نظریات جانبدارانه و یا غیرمستدل مطرح کرده‌اند».


۱- محمود طرزی
محمود طرزی

در مطبوعات افغانستان، شاید کهن‌ترین منبعی که از سید جمال‌الدين افغانی در آن یادآوری شده است، جریده‌ی ‏سراج‌الاخبار به مدیریت شادروان محمود طرزی باشد. در شماره‌ی سوم سال ششم آن ‏جریده (۲۲سنبله ۱۲۹۵ هجری خورشیدی برابر با ۱۳سپتمبر ۱۹۱٦ م)، مقاله‌ای را که سلطان‌محمد خان کابلی[۱]، راجع به سید جمال‌الدين افغانی از مجله‌ی «الهلال» به‌فارسی ‏ترجمه نموده، به نشر رسیده است.‏

در مورد مجله‌ی «الهلال» بایست یادآوری نمایم که از مشهورترین ماهنامه‌های علمی و ادبی چاپ مصر بود که ‏جرجی زیدان داستان‌نویس و مورخ مشهور عرب آن‌را در سال ١٨٩٢ م در قاهره تاسیس کرد و نخستین شماره‌اش در اول سپتمبر سال ۱۸۹۲ برابر با دهم صفر ۱۳۱۰ هجری قمری، از چاپ برآمد و تا زمان وفاتش یعنی ‏سال ١٩١۴ م مسئولیت آن‌را بر عهده داشت و پس از وفاتش فرزندان وی، امیل زیدان و شکری زیدان، راه پدر را ‏ادامه دادند.‏ این مجله تا کنون هم بعد از ۱۲۵ سال به‌صورت منظم در قاهره به نشر می‌رسد.

من گمان داشتم این مقاله‌ای که سلطان‌محمد کابلی راجع به سید جمال‌الدين افغانی، ترجمه نموده است، شاید همان ‏نبشته‌ای باشد که محمد مخزومی نویسنده‌ی کتاب «خاطرات جمال‌الدين افغانی – آرأ و افکار» نگاشته و به ‏جرجی زیدان، بعد از وفات سید جمال‌الدين جهت نشر در «الهلال» فرستاده است و محمد مخزومی به‌گونه‌ی ‏شکایت در صفحه ٢۵ کتابش از آن مقاله، تذکر می‌دهد که جرجی زیدان، حصه‌ای از زندگی‌نامه‌ی سید را به‌چاپ ‏رسانده و از نشر بخشی غفلت ورزیده است.‏

شیخ محمدرشید رضا هم از نشر زندگی‌نامه سید جمال‌الدين توسط صاحب امتیاز الهلال، در کتابش «تاریخ ‏الاستاذ الامام» تذکر می‌دهد، اما تاریخ نشر آن‌را درج نمی‌کند.‏[٢] علاوه بر آن، جرجی زیدان کتاب مشهور دیگری هم دارد که به‌نام «مشاهیر الشرق» یاد مى‌شود و در آن کتاب هم شرح حال مختصر سید، درج شده است.

به‌هر ترتیب آن‌چه در این‌جا مهم و قابل تذکر است، تبصره‌ی شادروان محمود طرزی، بر آن مقاله‌ی ترجمه شده توسط سلطان‌محمد کابلی است، که یک‌‌ماه بعد از نشر آن، در شماره‌ی پنجم سراج‌الاخبار، به نشر رسیده است.‏

شادروان محمود طرزی می‌نگارد:

    ... در شماره‌ی ۳ سال ۶ سراج‌الاخبار افغانیه، سوانح عمری علامه‌ی مشهور شرق «السید جمال‌الدین افغانی» را از قلم یک فاضل هموطن عزیز خود درج صحیفه‌ی افتخار نموده[٣]، در آخر وعده کرده بودیم که در شماره‌ی آینده چیزی که خود سراج‌الاخبار افغانیه هم در این خصوص خبر دارد، آن‌را نیز عرض انظار قارئین کرام خواهد نمود. این است که بر ایفای وعده‌ی خود مسارعت ورزیده، می‌گوییم که خود این مدیر و سرمحرر عاجز، با جناب مشار الیه، به‌دو واسطه معارفه و شناسایی دارم. یکی شنیدگی، دیگری دیدگی. اما شنیدگی مرا نیز «شنیدگی بود، مانند دیده» نباید انگاشت. چون‌که درجه و شرف و اعتبار آن شنیدگی به درجه‌ی دیدگی، موثوق و معتبر است.

    اگر بگویم که این عاجز، نام جناب علامه را از هنگامی که خواندن و نوشتن فارسی را آموخته‌ام و ورد زبان کرده‌ام، هیچ مبالغه نخواهد بود... و آن از این است که والد ماجد مغفورم «حضرت طرزی» یک قصیده مدحیه‌ی غرایی در حق سید مشارالیه انشاد فرموده، در کلیات اشعار چون آب حیات‌شان مسطور است...

شادروان طرزی سپس به قصیده‌یی که با مطلع «نسیم صبح در گلشن وزید از جانب صحرا» اشاره نموده، با درج ابیاتی از آن قصیده می‌نگارد:

    ... از کلیات حضرت طرزی مطبوعه‌ی کراچی، از قسم قصاید، صحیفه ۷۱، در کلیات مطبوع اگرچه سید جلال‌الدین چاپ شده؛ اما در اصل سید جمال‌الدین است.

شادروان محمود طرزی چنین ادامه می‌دهد:

    ... علاوه‌ی معلومات عاجزانه در حق سید مرحوم، بر شنیدگی و دیدگی منحصر است که از این شنیدن و دیدن ما، بعضی مسأله‌های عجیب و اسرارهای غریبی در سوانح عمری حضرت سید که جریده‌ی «الهلال» در مصر آن‌را به‌زبان عربی نشر کرده و سلطان‌محمد خان کابلی، آن‌را به‌فارسی ترجمه کرده علاوه‌کردن لازم می‌آید. مثلاً ‏چون یکی یک‌بار بگویم که جناب سید در افغانستان به «سید جمال‌الدين رومی» مشهور و معروف بوده است، نه ‏‏«سید جمال‌الدين افغانی» آیا سراسر مساله را یک تبدیل ناگهانی نمی‌دهد، چسان نمی‌دهد، در حالی‌که در مصر‏، شام، قسطنطنیه، هند، حجاز و اروپا به سید جمال‌الدين افغانی شهرت داشته باشد و خود افغان‌ها تنها یک چند ‏سال او را دیده باشند و آن‌هم به‌عنوان «سید جمال‌الدين رومی» دیده و شناخته باشند و سید «رومی» گفته و مدحیه‌‏ها در حق او سروده باشند، آیا غریب یک واقعه شمرده نمی‌شوند.‏

    شنیدنی‌های من عبارت از بعضی فقراتی است که در حق حضرت علامه از زبان والد بزرگوار مرحومم حضرت ‏طرزی صاحب و استاد مرحوم ملا محمداکرم شنیده بودم می‌فرمودند که در زمان سلطنت «امیر محمداعظم خان» ‏یکی از اجله‌ی علمای روم از راه کراچی اول به قندهار و باز به کابل آمده بود که در علوم نقلیه و عقلیه، صاحب یدطولا و در حکمت و فلسفه بی‌همتا بود. زی و قیافتش به زی و قیافت علمای روم بود. یک خدمتگار بگوییم یا شاگرد بگوییم، هم داشت که عرب مصری بود و بسیار با تربیه و آداب بود. علامه به‌زبان عربی با او سخن می‌گفت[۴].

    هرچه می‌گفت از خوبی‌ها و عظمت ‏و شوکت دولت روم[۵] را بیان می‌کرد. به‌بسی ادیان با خبر و از علوم و فنون، یک دفینه‌ی توانگری بود. آشنایی و رفاقت بسیار صمیمی در بین حضرت پدر و سید مشارالیه ‏به‌هم‌رسیده بود، اعلی‌حضرت امیر محمداعظم خان نیز گرویده فضل و کمالات علامه گردیده و مقامش را خیلی ‏محترم می‌داشت، بعد از انقراض حکومت امیر محمداعظم‌خان و استقرار حکومت امیر شیرعلی‌خان از کابل ‏به‌راه پيشاور عازم دیار هندوستان گردید.

    علاوه‌ی معلومات شنیدگی ما در حق علامه سید جمال‌الدین، همین بود که از زبان والد مرحوم بزرگوار خود، در کابل پیش از سنه‌ی ۱۳۰۰ (۸۱–۱۸۸۲ م) شنیده و حفظ کرده‌ام. این‌قدر معلومات ما، با معلوماتی که در ترجمه‌ی احوال سید ذکر شده، چندان اختلافی نیست. اما چیزی‌که شایان دقت و جالب نظر اهمیت است، این است که جناب ‏علامه مرحوم در افغانستان، سید جمال‌الدين رومی بوده و در بلاد روم سید جمال‌الدين افغانی شده است، عجب‌‏تر این که ایرانیانش سید جمال‌الدين اسعدآبادی همدانی[٦] می‌شناسند!

    این معلومات زبانی (اطلاعات شفاهی) که از زبان مبارک حضرت طرزی صاحب مرحوم در خصوص احوال حضرت سید شنیده‌ام، از روایات موثوقه‌ی تاریخیه‌ی افغانیه شمرده مى‌شود، زیرا به رأی‌العین، دیده و به‌گوش خود شنیده و به من حکایت فرموده است. در باب احوال بیش‌تر از زمان حکومت اعلی‌حضرت امیر محمداعظم خان، سید مشارالیه، هیچ‌گونه معلومات از خود ندارم. البته هر آن‌چه در ترجمه‌ی احوال‌شان از جریده‌ی «الهلال» عربی ترجمه شده و در شماره «۳» مذکور گردید، هم‌چنان خواهد بود؛ اما این‌که در افغانستان به‌زمان اعلی‌حضرت امیر محمداعظم خان آمده‌اند و به‌شهرت و عنوان «رومی» بوده‌اند و همین قصیده را که چند فرد آن در بالا مسطور گردید، حضرت طرزی صاحب در مدح خود سید، انشاد فرموده‌اند، نیز به‌قدر ذره‌ی شبهه نباید کرد. در قصیده‌ی فوق به این بیت که «نه ماه روم و شامستی... الخ» رومی‌بودن سید را تلمیح فرموده‌اند. حال آن‌که در قصیده‌ی دیگری که بنابر تشویق و ترغیب سید مشارالیه، حضرت طرزی در مدح اعلی‌حضرت سلطان «عبدالعزیز خان» مرحوم، انشاد فرموده‌اند، از بعضی بیت‌های آن که احوال سید را تصویر می‌کند، صریح‌تر و واضح‌تر، رومی‌بودن مشارالیه، عیان می‌آید! بعضی بیت‌های قصیده‌ی مذکور را نیز استشهاداً از قرار ذیل می‌نگاریم: «قصیده در مدح سلطان عبدالعزیز خان مرحوم به فرموده‌ی سید جمال‌الدین رومی.»

مرحوم محمود طرزی سپس ۲۰ بیت آن قصیده را با مطلع و «گریز به حکایت» و «گریز به مدح» درج نموده می‌افزاید:

    معلومات قسم شنیدنی ما همین‌قدر بود که عرض شد، از این معلومات به‌همین‌قدر یک نتیجه دسترس مى‌شود که این سفر افغانستان سید مرحوم، بعد از سفر اول استانبول‌شان[٧] به‌وقوع آمده باشد.

    حالا بیاییم بر معلومات قسم دیدنی خویش که اهمیت و موقعیت آن خیلی افزون‌تر است و آن عبارت از ملاقات و صحبت و استفاده و استفاضه‌ای است که مدت شش هفت ماه، یک عمر بسیار با فیض را در استانبول به‌حضور آن بحر زخار علم و عرفان به‌سر آورده‌ام.

    غالباً سنه‌ی ۱۳۱۴[٨] هجری بود که در اوراق، حوادث تشریف آوردن سید جمال‌الدین افغانی به استانبول دیده شد و در آن اوقات، در شام سکونت داشتیم. حضرت پدر به تحقیقات ابتدأ کردند. علامه همان علامه بود که در افغانستان دیده شده بود. این‌را هم که تذکار ماضی مصلحتاً لزوم ندارد. از آن‌روز این فرزند احقر خودشان را با تنبیهات و سفارشات لازمه و نصایح و وصایای حکیمانه[۹]، محض به نیت استفاده از فیوضات علمی آن حکیم فرزانه، به‌سوی استانبول از شام اعزام فرمودند. مدت هفت ماه در مسافرخانه‌ی «عقارات همایونی» در محله‌ی «بشکطاش» اقامت نمودم. علی‌الاکثر هر روزه، در محفل عرفان منزل حضرت سید که در «نشان طاش» نام موقع قرب اقامتگاه بود، اثبات وجود می‌نمودم.

    علامه مشارالیه یک معدن عرفان بود، هرکس به‌قدر استعداد آلات و ادوات حواس دماغـیه‌ی خود، از آن معدن به استخراج فضائل کامیاب می‌آمد. این هفت ماهه مصاحبت، به‌قدر هفتاد ساله سیاحت را در بر دارد. مباحثه عـلمیه، حکمیه، فلسفیه، سیاسیه، اجتماعیه و غیره که هر روزه در محفل بزم حضور آن علامه‌ی دهر جریان می‌یافت، هر جمله و هر عباره آن کتاب‌ها، رساله‌ها تحریر به‌کار دارد که در این‌جا تذکار بیانات آن، خارج حوصله‌ی اخبار ماست.

    تنها در خصوص بیان کردن علاوه‌ی معلومات در بعضی نقاط سوانح عمری‌شان که در اواخر عمرشان در استانبول در پیش چشم خود من جریان یافته و در اصل ترجمه‌ی حال‌شان که جریده‌ی «الهلال» نوشته و ترجمه‌ی آن در شماره «۳» اخبار ما درج شده، از آن چیزها بحثی در میان نیامده، کوشش می‌ورزیم.[۱٠]

    علاوه‌ی معلومات در باب اصل و نسب علامه سید جمال‌الدین، خاندان جلیل‌الشان سادات کنر که نسب مبارک‌شان به‌صحت مسبوق است، بالفعل در کنر و دارالسلطنه، معزز محترم و معروف مى‌باشد. البته سراج‌الاخبار افغانیه را مطالعه کرده، هرگاه در آن سلسله‌ی مبارکه «سید صفدر» و پسرشان «سید جمال‌الدین» موجود باشد، خدمة للانسانیه یک دو کلمه معلومات تحریری، ما را رهین لطف خواهند فرمود.[۱۱] اما چیزی که خود من در این خصوص از زبان مبارک خود علامه شنیده‌ام، از قرار ذیل است:

    روزی بود که بسیاری از ارباب دانش در دالان بزرگ خانه اقامتگاه سید جمع بودند، در آن‌روز جناب علامه یک ‏قدری آتشین‌مزاج بود، شخصی از حاضرین از بعضی از اختلافاتی‌که در باب جراید و نامه‌نگاران در که و ‏کجایی‌بودن علامه در بیان آورده بودند، بابت مباحثه را باز نمودند، به‌راستی از باز شدن این مبحث به‌دل مسرور ‏شدم که شاید جناب علامه یک چیزی بگویند تا این شبهه که دل را نیز همیشه در خلجان می‌داشت رفع و زایل شود‏‏. اما هزار حیف و افسوس که این آرزویم به‌رایگان رفت، زیرا از زبان مبارک جناب علامه این‌چنین یک سخن ‏نشنیدم که رفع اختلاف و شبهه نمایند، نی! بلکه مسأله را سراسر در اغلاق و اشکال انداخت. چون که فرمود: «‏خوب است، افغانی مرا افغان نگوید، ایرانی مرا از ایران نداند، ترکی مرا ترکی و اروپایی مرا از اروپا نشناسد، اما ‏کدام پدرسوخته در دنیا خواهد بود که جرأت کرده بگوید: جمال‌الدين از نسل آدم و حوا نیست.» ‏

    این سخن را به‌چنان حدت و شدتی بیان نمود که طبعاً آن بحث درهم‌پیچیده شده، بر دیگر وادی‌های نقل کلام ایجاب کرد!

    بلی! هیچ فرد آفریده این جرأت را به‌خیال و خاطر خود آورده نخواهد توانست که علامه را نه تنها از نسل بنی‌آدم؛ بلکه در ملت‌هایی که مسائل شرقیه را از نسل بنی‌آدم تشکیل داده‌اند، یک وجود نادرالوجود نشمارند «سیدجمال‌الدین»، سید صحیح‌النسب افغانی‌الاصلی بود که افغانستان می‌بایست به‌خود می‌بالید که هم‌چنین یک وجود نادرالوجودی از این ملت به‌ظهور رسیده است که همه دولت‌ها و ملت‌های دنیا آن را بشناسد و احترام و قدرشناسی کند و بعضی از او چون بید بر خود بلرزند.

    اما شایان حیرت این است که در خود ملت افغانستان، آن ذات حکمت نشان مانند یک جوهر بسیار ذی‌قیمتی که خود کان از آن خبر نباشد، غیرمعروف مانده‌اند! آیا شایان حیرت نیست که نه در کدام صحنه‌ی تاریخ و نه در کدام کتابخانه یادداشتی و نه در السنه‌ی عمومی، نه نامی از او زبان‌زد باشد و نه کدام نشانی از او مستند شده باشد![۱٢]

شادروان محمود طرزی در ادامه‌ی این مقاله‌ی سودمندش، از میرزا رضای کرمانی؛ قاتل ناصرالدین شاه، حالات ابوالهدی صیادی[۱٣] که سید او را «ابوالضلال» می‌خواند، بیماری، تداوی و وفات سید یادآوری می‌نماید.

از مقاله‌ی محمود طرزی در مورد سید جمال‌الدین احترام و عزت می‌بارد و خود را یکی از هواداران و ارادتمندان سید می‌شمارد؛ علی‌الرغم این‌که پوهاند سید سعدالدین هاشمی از زبان شادروان عبدالهادی داوی نبشته است:

    «گرچه محمود طرزی سمت شاگردی سید جمال‌الدین افغانی را داشت؛ ولی در مورد سید جمال‌الدین، نظر نیک و مساعد نداشت.»[۱۴]

با در نظرداشت محتوای عالی مقاله‌ی شادروان محمود طرزی، به‌مثابه‌ی نخستین مقاله در مطبوعات افغانستان، در مورد سید جمال و احترام و ارج فراوان به آن پیشکسوت عرصه‌ی مطبوعات در کشور، در تبصره بر مقاله‌ی موصوف، حقایق ذیل را قابل یادآوری می‌دانم:

‏١- با در نظرداشت آن‌چه در بالا از شادروان عبدالهادی داوی در مصاحبه‌ای با پوهاند سید سعدالدین هاشمی، نقل‌قول شد، شاید تبصره‌ی محمود طرزی منبعث از همان نظر موصوف در مورد سید جمال‌الدين باشد و دیگر این‌که رژیم ‏سراج‌الملت‌والدین که تحمل افکار مشروطه‌خواهی را نداشت، به‌هیچ‌وجه نمی‌توانست افکار انقلابی سید جمال‌الدین را تحمل کند و نبشته‌ی محمود طرزی هم شاید از نظر حکومت وقت در مورد اندیشه‌های انقلابی سید جمال‌‏الدین مایه گرفته باشد و به‌همین‌خاطر سراج‌الاخبار ترجمه‌ی سلطان‌محمد خان کابلی را در مورد سید جمال، ‏بعد از یک‌سال معطلی، به نشر سپرده است.‏

‏٢- شادروان محمود طرزی می‌گوید، سید جمال‌الدين، در زمان امیر محمداعظم خان، به افغانستان آمد‏، حتی می‌افزاید که در این مورد «به‌قدر ذره‌ی شبهه نباید کرد»؛ اما این گفته‌ی وی با اسنادی که ما فعلاً در اختیار داریم، دقیق نمی‌باشد. زیرا سید جمال‌الدين در سال ‏‏١٢٨٣ قمری در زمان حکومت محمدافضل خان رساله‌ای به‌نام «مرآة‌العارفین فی ملتمس زین‌العابدین» را ‏در شهر قندهار، کتابت کرده است و همه می‌دانند که سلطنت امیر محمدافضل خان، قبل از پادشاهی امیر محمد‏اعظم خان بود.‏

‏٣- محمود طرزی می‌گوید که سید جمال‌الدين در افغانستان به «رومی» مشهور بود نه به «افغانی»، در حالی‌که سید جمال‌الدين در سال ١٢٨٣ قمری در پایان رساله «مراة‌العارفین» نگاشته است که: «کتبه عبد‌الله جمال‌‏الدین الافغانی الکابلی ی فی بلدة قندهار فی یوم الاحد ۲ شهر ذی الحجة الحرام سنة ۱۲۸۳».[۱۵] [در این‌جا از رومی نشانی نیست و قبل از زمان امیر محمداعظم خان سید خود را نه‌تنها‏‏ افغانی، بلکه کابلی [هم خوانده است.‏

‏۴- محمود طرزی از سندی که به‌قلم سید نگاشته شده است و خود را «من سادات کنر» گفته، آگاهی نداشته ‏است، ورنه چنان نمی‌گفته است. زیرا این اسناد در زمان مرحوم طرزی به‌چاپ نرسیده بود.‏

روشن است که دسترسی به اسناد، بسا اشتباهات را تصحیح می‌نماید؛ شاید مناسب باشد در همین‌جا از سال تولد شخص محمود طرزی به‌گونه‌ی مثال حرف زده شود. محمود طرزی خود را متولد اول ربیع‌الثانی ۱۲۸۴ هجری‌قمری می‌دانست، در حالی‌که او در سال ۱۲۸۲ هجری‌قمری تولد شده است. سردار غلام‌محمد طرزی، تأریخ تولد فرزندش محمود را چنین به‌نظم آورده است:

دو از حسـاب عدد کم کن و بگو پـس از آن
شـگـفـت نـو گـل عالـی ز دوحـه مقصــود

محمود طرزی در سراج‌الاخبار می‌نویسد که در سال ۱۲۸۴ هجری‌قمری که والد بزرگوارم حضرت طرزی مرحوم با اعلی‌حضرت امیر شیرعلی‌خان مرحوم به محاربه‌ی جناب سردار محمدامین‌خان مرحوم در قندهار رفته بودند، و عایله‌ی خودشان را از کابل طلب نموده بودند، در اثنای سفر مذکور در همین مقام «غزنین» ولادت عاجزانه‌ام به‌وقوع آمده است.

این جنگ، جنگ «کجباز» است که به‌گفته‌ی استاد روان‌فرهادی، محمود طرزی تاریخ جنگ «کجباز» را از روی سنه‌ی مغلوط تولد خود، تخمین کرده است، به‌جای آن‌که از روی جنگ «کجباز» سنه‌ی تولد خود را تعیین کند و جنگ «کجباز» در سال ۱۲۵۲ هجری‌قمری واقع شده است.

استاد روان‌فرهادی چنین دلیل می‌آورد: اسنادی که ما امروز به‌دست داریم، محمود طرزی به‌دست نداشت و آن سراج‌التواریخ و دیگر تواریخ آن‌عهد و کتاب‌های انگلیسی مى‌باشد[۱٦].

‏۵- ما شخصیت‌های مشهوری داریم که با وجودی که مردم محل، ایشان را دقیق می‌شناسند، اما برای‌شان القاب ‏دیگری می‌دهند. به‌گونه‌ی مثال مير سید خان العلوی که در قاهره به‌نام شیخ رواق الافغان، مشهور است و در سال ‏‏١٣۴٩ خورشیدی در قاهره وفات یافت و خودش از قلعه فرهاد کوهدامن می‌باشد، در کوهدامن، به‌نام شیخ ‏مصری مشهور است. علتش این است که مير سید خان العلوی یا شیخ رواق الافغان، در مصر تحصیل نموده است ‏و بعد از وفات همسر کوهدامنی‌اش، با دوشیزه‌ای از اسکندریه مصر به‌نام «الست سعاد» یا بانو سعاد ازدواج ‏نموده است که موصوفه تاکنون زنده و در آمریکا به‌سر می‌برد و از شوهر خود میر سید خان العلوی، پنج دختر ‏دارد و دو پسر که دخترانش قرار توصیه شیخ الرواق، همه، با افغان‌ها ازدواج نموده‌اند.‏

شخص مشهور دیگر مولوی سید هدایت‌الله، از چاه آب ولایت تخار بود که در زمان حکومت تره‌کی به ‏شهادت رسید و در مسقط‌الراسش چاه آب هم به‌نام مولوی کابلی مشهور بود. مثال‌های دیگری هم وجود دارد ‏که جهت جلوگیری از طوالت کلام، صرف‌نظر می‌گردد.‏

‏٦- برخی از هم‌وطنان ترکیب «پدرسوخته» را که از زبان سید، به‌وسیله مرحوم محمود طرزی نقل شده است، ‏دلیل! به ایرانی‌بودن! سید می‌آورند که به‌گمان من نمی‌توان به آن استدلال کرد.‏

مثلاً در جرمنی، هم‌وطنان ما به‌هر زبانی که حرف بزنند، هدفم زبان‌های ازبکی، بلوچی، پشتو، فارسی ‏و... است، شماره حساب بانکی را «کونتو نمبر» (Kontonumer) می‌گویند و وقت ملاقات را «ترمین» (Termin) که تأثیر زبان کشور میزبان، در آن مشهود ‏است، به‌خصوص در واژه‌های که زیاد کاربرد دارد و همسایگان ایرانی ما هم «پدرسوخته» را زیاد استعمال ‏می‌نمایند که حتی هم‌وطنان دروازی من که مدتی در ایران به‌کار فیزیکی، مشغول بوده‌اند عبارت «پدرسوخته» ‏به‌اصطلاح مشهور، ورد زبان‌شان است.‏

مثال دیگر این‌که در عربستان سعودی، حتی کارگران عادی هموطن ما که میان هم حرف می‌زنند عوض «کلید ‏موتر» (سویچ ماشین)، «مفتاح سیاره» می‌گویند. بنابر اين، سید جمال‌الدين هم که مدتی در ایران سپری کرده است به‌کار بردن ‏ترکیب «پدرسوخته» را نمی‌توان در پهلوی دلایل متعدد، افغان‌بودنش، به ایرانی‌بودن او حمل کرد.‏

‏٧- محمود طرزی خود، از «آشنایی و رفاقت بسیار صمیمی» میان پدرش غلام‌محمد خان طرزی و سید جمال‌‏الدین یادآوری می‌کند که حتماً به زمان آشنایی‌ها میان آن دو در عهد امیر دوست‌محمد خان و اعقاب او بر می‌‏گردد. زیرا غلام‌محمد خان طرزی، در دربار امیر دوست‌محمد خان لقب «ارجمند دانشمند»[۱٧] را داشت سید هم ‏در آن‌زمان طوری‌که گفته می‌شود همرکاب امیر دوست‌محمد خان در جنگ هرات بود.

‏٨- حتی محمود طرزی هم در همین مقاله‌ی سراج‌الاخبار نگاشته است: «اگر بگویم این عاجز نام جناب علامه را از هنگامی‌که خواندن و نوشتن فارسی را آموخته‌ام، ورد زبان کرده‌ام؛ هیچ مبالغه نخواهد بود...»

بناً محمود طرزی متولد سال ۱۲۸۲ هجری‌قمری (۱۸۶۵) در غزنی، اگر فارسی خواندن و نوشتن را در ده‌سالگی هم یاد گرفته باشد، با نام سید جمال‌الدین قبل از سال ۱۸۷۵ م آشنایی داشت و این آشنایی به قبل از سال ۱۸۷۵ م بر می‌گردد.

‏۹- محمود طرزی به قصیده‌ای از پدرش، به‌مصرع «نه ماه روم و شامستی» اشاره می‌کند که در مدح سید جمال‌الدین سروده شده است و تلمیح به رومی‌بودن او کرده است[۱٨]

حتی شادروان محمود طرزی از این‌هم پیش رفته؛ در ارتباط قصیده‌ی «طلوعیه» مرحوم پدرش در مدح سلطان عبدالعزیز مى‌گوید: «... از بعضی بیت‌های آن که احوال سید را تصویر می‌کند، صریح‌تر و واضح‌تر رومی‌بودن مشارالیه؛ عیان می‌آید!» در مورد «رومی‌بودن سید» من در بالا تبصره نمودم؛ اما در مورد بیت «نه ماه روم و شامستی» بایست یادآوری نمایم که در دیوان مرحوم غلام‌محمد خان طرزی، برخلاف گفته‌ی محمود طرزی، عوض بیت یاد شده، این بیت آمده است «نه ماه مصر و شامستی...»[۱۹]

اما در مورد مشهور بودن سید جمال‌الدین به رومی یا استانبولی طوری که مرحوم محمود طرزی به آن اشاره کرده است، در یکی از دست‌نوشت‌های سید که آن‌را در زمان امارت امیر محمدافضل خان نگاشته، نیز دیده شده است و من قبلاْ راجع به آن، در بحث رساله‌ی «مراةالعارفین» در تألیف خویش «بیدادگر عصر»اشاره کرده‌ام.

*


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- سلطان‌محمد خان کابلی را محمود طرزی در شماره‌ی پنج میزان سال ۱۲۹۵ هجری خورشیدی سراج‌الأخبار، هموطن عزیز خویش خوانده است. موصوف در «مشن‌ های‌اسکول» فرخ‌آباد واقع در «یو – پی» (اتراپردیش) هندوستان، وظیفه آموزگاری را بر دوش داشته و مدرس زبان‌های فارسی و عربی در آن مکتب (مدرسه) بوده است.
[٢]- سرانجام این‌جانب در ایامی که در قاهره ایفای وظیفه می‌نمودم، بخشی از وقت خود را به ادامه‌ی پژوهش در مورد سید جمال‌الدین وقف نمودم و زمانی‌که می‌خواستم رساله‌ی «الرد علی الدهریین» سید جمال‌الدین را ، به‌مناسبت یک صد‌وپنجاهمین سالگرد نخستین حضور او در مصر ، برای چاپ آماده کنم، خواستم تا به‌نبشته‌ی جرجی زیدان هم دست یابم، همان بود که به اداره‌ی «دارالکتب و الوثائق» مصر رفتم و خوش‌بختانه این نبشته‌ی جرجی زیدان را به‌دست آوردم. جرجی زیدان این زندگی‌نامه‌ی سید جمال الدین را در اول اپریل ۱۸۹۷م یعنی تقریباً چهار هفته بعد از وفات سید جمال‌الدین - در حالی‌که روی جلد «الهلال» مزین با فوتویی از سید جمال‌الدین است -، به نشر سپرده است. و در پی‌نوشت افزوده است که این زندگی‌نامه‌ی سید را بر اساس نوشته شیخ محمد عبده و ادیب اسحاق و آن‌چه خود از سید می‌دانسته، به‌رشته‌ی تحریر کشیده است و شگفت‌انگیز این‌که وقتی این‌جانب میان زندگی‌نامه‌ی سید در کتاب «خاطرات الأفغانی» به‌قلم محمد پاشا مخزومی و آن‌چه در «الهلال» در سال ۱۸۹۷ م به نشر رسیده است، مقایسه کردم؛ دریافتم که محمد پاشای مخزومی فقراتی را از «الهلال» اقتباس کرده است!
جرجی زیدان در سال ۱۸۶۱ در بیروت لبنان تولد شده و سپس به آرزوی تحصیل طب رهسپار مصر شده و در آن دیار مقیم گردیده است. به‌گمان من ملاقاتی میان او و سید جمال‌الدین در قاهره رخ نداده است، زیرا سید در سال ۱۸۷۹ م از مصر اخراج شده است و با در نظرداشت این قرینه که جرجی زیدان در لبنان یک‌بار شامل فاکولته‌ی دواسازی شده و مدتی بعد، آن‌را ترک گفته و سپس شامل فاکولته طب شده و باز قصد سفر به مصر را کرده است، احتمال آن زیادتر است که با سید دیداری در قاهره نداشته است، اما با شاگردان سید از نزدیك آشنا بوده، به‌ویژه با شیخ محمد عبده آشنایی ژرف داشته است. او که با زبان‌های عربی، عبری، انگلیسی و فرانسوی آشنا و همه را در لبنان فراگرفته بود، با آمدن به مصر به‌صفت ترجمان با انگلیس‌ها همکاری داشت و در سفر جنرال گوردن در ۱۸۸۵ م جهت محاصره مهدی سودانی و جنگ با وی، نیروهای اشغالگر انگلیسی را به سودان همراهى کرده است؛ اما عشق و علاقه او نگارش و روزنامه‌نگاری بوده است. جرجی زیدان در آغاز کار با نشریه «المقطم» چاپ قاهره همکاری داشت و کتاب‌های زیادی به‌خصوص در تاریخ اسلام نگاشته است و از کارهای ماندگار او تأسیس ماهنامه‌ی «الهلال» است که آن‌را در ۱۸۹۲ م تأسس کرد. این ماهنامه هنوز هم در قاهره نشرات دارد و الهلال به مؤسسه بزرگ نشراتی تبدیل شده است و دفاتر زیادی دارد. من گاه‌گاه به کتابخانه‌ی آن در قاهره سر زده از آثار موجود در آن استفاده می‌کنم. مؤسسه‌ی «الهلال» در پهلوی نشر منظم و ماهوار مجله‌ی «الهلال» کتاب‌هایی را به‌نام «کتاب هلال» با داستان‌ها و ناول‌ها و کتاب‌هایی را هم برای کودکان به نشر می‌رساند که کتاب‌های چاپ شده از طرف این مؤسسه به صدها عنوان کتاب بالغ می‌گردد. هفته نامه‌ی «المصور» نیز یکی از مجلاتی است که از طرف این مؤسسه‌ی کهن به نشر می‌رسد.
از آثار نشر شده و مهم جرجی زیدان کتاب‌های تأریخ تمدن اسلامی در پنج جزء و تأریخ ادبیات زبان عربی در ۴ جزء، تأریخ عمومی فراماسونی، مشاهیر شرق در ۲ جزء و تاریخ جدید مصر است، افزون بر کتاب‌های یاد شده، ناول‌هایی نهایت دلچسپ و داستان‌های تأریخی را که اکثر آن به رویدادهای تأریخ اسلام و مسلمانان ارتباط می‌گیرد، نگاشته است .اگرچه محتوای این کتاب‌ها خالی از سهو و خطا نیست و اشتباهات تأریخی هم در هر کدام به ملاحظه می‌رسد؛ اما به نسل جوان، معلوماتی را راجع به آن رویدادها با زبان شیوا، فراهم می‌کند و عشق و علاقه را در میان نسل جوان به کتاب‌خوانی افزایش می‌دهد. این کتاب‌ها علاقمندان زیادی در میان جوانان جهان اسلام دارد، از همین‌رو شماری از آن کتاب‌ها به زبان‌های فارسی، ترکی، اردو و آذربایجانی و شاید چند زبان دیگر نیز ترجمه شده است. برخی از رمان‌های نوشته شده توسط جرجی زیدان عبارت است از:
۱- هفدهم رمضان، داستانی در مورد شهادت حضرت علی رضی‌الله عنه در هفدهم رمضان سال چهلم هجری قمری، ۲- دوشیزه‌ی قریش، ۳- ارمانوسه مصری، ۴- زیبای كربلأ (در مورد زینب بنت علی)، ۵- حجاج پسر یوسف، ۶- فتح اندلس، ۷- ابومسلم خراسانی (داستان سقوط خلافت اموی)، ۸- شارل و عبدالرحمن (داستان فتح اسلامی در اروپا) ۹- عباسه خواهر‌ هارون‌الرشید (خلیفه‌ی عباسی)، ۱۰- امین و مامون: (در مورد دو پسر‌ هارون‌الرشید)، ۱۱- عروس فرغانه، ۱۲- أحمد پسر طولون، ۱۳- عبدالرحمن الناصر (در مورد مؤسس دولت اموی در اندلس)، ۱۴- دختر قیروان، ۱۵- صلاح‌الدین ایوبی (در مورد جنگ‌های صلیبی)، ۱۶- جهاد عاشقان، ۱۷- شجرة الدر (یکتن از بانوانی که در مصر به فرماروایی رسید)، ۱۸- شورش در ترکیه عثمانی، ۱۹- أسیر مهدی سودانی (در مورد قیام عرابی پاشا و مهدی سودانی)، ۲۰- دوشیزه‌ی غسان، و آثار دیگر.
[٣]- بایست یادآور شد که سلطان‌محمد خان کابلی زندگی‌نامه‌ی سید را از ماهنامه‌ی «الهلال» چاپ مصر، ترجمه نموده و به‌تاریخ ۱۰ جنوری ۱۹۱۵ م به محمود طرزی جهت نشر در سراج‌الأخبار فرستاده است؛ اما بعد از سپری‌شدن بیش از یک‌سال از ورود آن، سراج‌الأخبار آن‌را در سپتمبر ۱۹۱۶ م (۲۲ سنبله ۱۲۹۵ هجری خورشیدی) به‌نشر رسانده و علت تأخیر در نشر را محمود طرزی چنین تذکر داده است: «این مکتوب قبل از یک‌سال به ما رسیده بود، افسوس می‌کنیم که در بین اوراق وارده، در یک گوشه‌ی اداره پنهان مانده بود.»
سلطان‌محمد خان کابلی با فرستادن ترجمه‌ی زندگی‌نامه‌ی سید از «الهلال» یادآور شده است که: «من یک کتاب دیگر علامه را که در تاریخ افغانستان نوشته است و نامش «تتمة‌البیان فی تأریخ الأفغان» است، نیز از زبان عربی به‌زبان اردو ترجمه کرده‌ام، حالا به‌زبان فارسی نیز ترجمه کرده، خواهم فرستاد.» شاید تأخیر در نشر آن مقاله‌ی نخستین و یا زندگی‌نامه از طرف محمود طرزی، باعث شده باشد که سلطان‌محمدخان کابلی به ارسال ترجمه‌ی کتاب سید، از هند به کابل، علاقه نگیرد.
[۴]- سید جمال‌الدین در جولای ۱۸۶۹ م از طریق بمبئی هند، خود را به قاهره می‌رساند و این نخستین دیدار سید از قاهره است که بعد از سپری‌کردن چهل روز در قاهره، وارد استانبول می‌گردد. هدف من از درج این پی‌نوشت این است که مرحوم طرزی ادعا نموده است که سید در زمان امیر اعظم‌خان به کابل آمده و یک خادم عرب مصری همراه داشت، در حالی‌که پادشاهی امیر محمداعظم‌خان از اکتوبر ۱۸۶۷ م آغاز می‌شود و در سپتمبر ۱۸۶۸ م در برابر امیر شیرعلی‌خان شکست می‌خورد و به ایران فرار مى‌کند و در آن‌جا وفات می‌نماید. بناً داشتن خادم عرب مصری که مرحوم طرزی ذکر نموده است، با قرینه‌ی نخستین سفر سید در سال ۱۸۶۹ م به قاهره، قرین صواب معلوم نمی‌شود.
[۵]- مقصد از روم دولت عثمانیه بود. دکتور روان فرهادی.
[٦]- از نوشته‌ی محمود طرزی در سال ۱۹۱۶ م بر می‌آید که ادعای همدانی بودن سید جمال‌الدین، حرف جدیدی نیست و در زمان محمود طرزی نیز آن ادعا مشهور و زبان‌زد بوده است.
[٧]- اکثر کسانی که زندگی‌نامه‌ی سید را نگاشته‌اند، اولین سفر سید را به استانبول، زمانی می‌دانند که سید افغانستان را برای آخرین‌بار ترک گفت. شیخ محمد عبده، نخستین سفر سید را به استانبول، بعد از ترک افغانستان در زمان امیر شیرعلی‌خان، به این شرح می‌داند: سفر به بمبئی، سپس اقامت چهل روزه در قاهره و بعداً برای نخستین‌بار سفر به استانبول.
[٨]- اگر تذکر سال ۱۳۱۴ هجری قمری که مرحوم غلام‌محمد خان طرزی و پسرش محمود طرزی از تشریف‌آوری سید جمال‌الدین افغانی به استانبول اطلاع حاصل مى‌کنند، دقیق باشد؛ بایست یادآور شد که پدر و پسر با وجودی که در زیر سلطه‌ی خلافت عثمانی می‌زیستند، از حضور سید هموطن خویش بسیار با تأخیر اطلاع یافتند! زیرا سید جمال‌الدین چهار سال قبل از آن تاریخ یعنی در سال ۱۳۱۰ هجری قمری (۱۸۹۲ م) به‌دعوت سلطان عبدالحمید دوم خلیفه‌ی عثمانی، لندن را ترک گفته و در استانبول اقامت گزید و حتی بسا شاگردان موصوف از بیروت و شام به دیدنش رفتند. مثل محمد مخزومی گردآورنده‌ی «خاطرات سید جمال‌الدین الأفغانی» و عبدالقادر مغربی که ایام اقامت سید را در استانبول بیان کرده است و شیخ رشید رضا که برای سید از سوریه به استانبول نامه می‌فرستاد و عبدالله ندیم و دیگران.
[۹]- در کتاب «مجموعه‌ی اسناد و مدارک نشر نشده در باره‌ی سید جمال‌الدین مشهور به افغانی» آقایان اصغر مهدوی و ایرج افشار گردآورندگان و تنظیم‌کنندگان آن مجموعه‌ی مهم و مفید، نکاتی که درج کرده‌اند، خواننده می‌تواند اشاراتی از روابط میان غلام‌محمد خان طرزی و سید جمال‌الدین افغانی دریابد. سید جمال‌الدین در صفحه‌ی ۶۶ کتابچه‌ی یادداشتش نوشته است: «غزلی از طرزی افغان» هم‌چنان در مجموعه‌ی یادشده در جمله‌ی اسناد، مدارک و کتاب‌های باقی‌مانده از سید جمال، در صفحه‌ی ۷۸ آن مجموعه، در شماره ۳۳۰ این عبارت آمده است: «جزوه‌ی محتوی اشعار طرزی افغان به‌خط نستعلیق خوش (۸ ورق)» و در شماره ۳۳۱ عبارت: «غزل و رباعی از طرزی افغان» آمده است. اگر آقایان اصغر مهدوی و ایرج افشار، آن سروده‌ها را نیز به‌چاپ می‌رساندند، شاید حرف‌های مهمی از آن استنباط می‌گردید.
[۱٠]- در این‌جا بایست با افتخار یادآوری نمایم که مطبوعات مربوط به افغانستان قبل از مطبوعات مربوط به ایران، از زندگی‌نامه‌ی سید یادآوری نموده است. زیرا استوار بر اطلاع من نخستین نشریه‌ی ایرانی که به‌درج زندگی‌نامه‌ی سید جمال‌الدین، مبادرت ورزیده، جریده‌ی «کاوه» چاپ برلین به مدیریت آقای سید حسن تقی‌زاده است که در شماره‌ی سوم سال دوم (دوره‌ی جدید) یعنی ۲۱ مارچ ۱۹۲۱ م (غره‌ی رجب ۱۳۳۹ ق) در صفحه‌ی ۵ تحت عنوان «مشاهیر مردمان مشرق و مغرب» زندگی‌نامه‌ی سید جمال‌الدین را به نشر رسانده است و بار دیگر در شماره‌ی نهم آن نشریه که به تاریخ ۴ سپتمبر ۱۹۲۱ م (غره‌ی محرم ۱۳۴۰ ق) مقالتی تحت عنوان «تکمله راجع به شرح زندگی سید جمال‌الدین اسدآبادی معروف به افغانی» به‌چاپ رسیده است. بناً سراج‌الأخبار تقریباْ شش سال در این زمینه، بر «کاوه» پیشی گرفته است. مقاله‌ی نخست در صفحه‌ی ۴۷۹ و مقاله‌ی دوم در صفحه‌ی ۶۱۰ کلکسیون کامل «کاوه» به‌چاپ رسیده است.
[۱۱]- این تقاضای مرحوم محمود طرزی که کسانی‌که راجع به سید صفدر و پسرش سید جمال‌الدین، معلوماتی داشته باشند، یا نام او و پدرش در شجرة‌النسب سادات کنری مقیم دارالسلطنه‌ی (کابل) موجود باشد، به‌خاطر خدمت انسانیت معلومات خود را به‌گونه‌ی تحریری به اداره‌ی سراج‌الأخبار بفرستند، ظاهراً بی‌پاسخ مانده است. زیرا در سراج‌الأخبار، راجع به سید تا آخرین شماره‌ی آن، چیز تازه‌ای به‌نشر نرسیده است.
شبیه همین تقاضا را شش سال بعد از محمود طرزی، آقای سید حسن تقی‌زاده، مدیر مسئول جریده‌ی «کاوه» چاپ برلین، در پایان مقاله‌اش در شماره‌ی سوم «کاوه» یعنی ۲۱ مارچ ۱۹۲۱ م چنین مطرح مى‌کند: «تمنای مخصوص از خوانندگان می‌شود که هر کسی از طالبین حقیقت و خدمت به تأریخ ملی که چیزی در باره‌ی این ایرانی بزرگ بی‌لقب می‌داند، لطف فرموده، به اداره‌ی «کاوه» بنویسد که موجب امتنان خواهد شد. «کلکسیون کامل کاوه، صفحه‌ی ۴۸۵».
[۱٢]- قابل یادآوری می‌داند که این مقاله‌ی مهم تحت عنوان «احوال سید جمال‌الدین افغانی» از صفحه‌ی ۴۳۴ تا ۴۵۸ کتاب قطور و ارزشمند «مقالات محمود طرزی در سراج‌الأخبار افغانیه ۹۷–۱۲۹۰ ش» که توسط دانشمند بزرگ دکتور روان‌فرهادی در سال ۱۳۵۵ هجری خورشیدی ترتیب و تدوین و در کابل به مناسبت هشتادمین سالگرد ارتحال سید، به‌چاپ رسیده است. و محمود طرزی این حرف‌ها را فقط ۱۹ سال بعد از دیدارش با سید جمال‌الدین، نگاشته است.
[۱٣]- محمد بن حسن معروف به شیخ أبوالهدى الصیادی، در منطقه‌ی «خان شیخون» سوریه در سال (۱۸۴۹ م) تولد یافت و از شیوخ مشهور طریقه صوفیه رفاعیه به‌شمار می‌رفت. او قبل از سفر به آستانه یا پایتخت امپراتوی عثمانی، پیشینیه‌ی رهبری سادات را در «حلب» بر دوش داشت، با دیدار با سلطان عبدالحمید دوم، اعتماد او را جلب کرد و به‌مقام شیخ الاسلامی دولت عثمانی رسید. در مورد این‌که چگونه او به این مقام عالی دست یافت برخی به این نظرند که او مخالف اصلاح‌گرانی نظیر «سیدجمال‌الدین افغانی»، «شیخ محمد عبده»، و «عبدالرحمن کواكبی» بود، و سلطان عبدالحمید در مبارزه با آن اصلاح‌گران به‌شخصی چون او نیاز داشت و دلیل دیگر مخالفت او در برابر حرکت وهابیت بود که یکی از خطرهای جدی در برابر دولت عثمانی دانسته می‌شد. از همین‌رو تا آخر، مورد توجه سلطان عثمانی بود و در تقرر قضات و برخی کارمندان عالی‌رتبه دولت نقش داشت و با خلع سلطان عبدالحمید، او هم تبعید گردید و سرانجام در سال ۱۹۰۹ م وفات یافت. از او به‌صفت یک شاعر نازک‌خیال نام برده می‌شود و کتاب‌هایی هم از او به یادگار مانده است که اسمای برخی عبارت است از: ۱- ضؤ الشمس و بنی‌الإسلام على خمس، ۲- الجوهر الشفاف فی طبقات السادة الأشراف، ۳- السهم الصائب لمن أذى أبا طالب، ۴- الفجر المنیر. ۵- الواعظ المعرب عن حقیقة المسلم المتأدب، ۶- قلادة الجواهر فی ذكر الغوث الرفاعی وأتباعه الأكابر ۷- الفیض المحمدی و المدد الأحمدی (دیوان شعر).
[۱۴]- «نخستین کتاب در باره‌ی جنبش مشروطه‌خواهی در افغانستان»، اثر پوهاند سید سعدالدین هاشمی، پاورقی صفحه‌ی ۵۸.
[۱۵]- تبصره بالا، صحتش مشروط است بر این‌که، سید جمال‌الدین بعداً دو واژه‌ی «الأفغانی» و «الکابلی» را نیفزوده باشد.
[۱٦]- مقالات محمود طرزی، صفحات ۸۱۸-۸۲۲.
[۱٧]- مقدمه‌ی دیوان طرزی افغان، صفحه‌ی ۱۴.
[۱٨]- همین قصیده را برخی از نویسندگان به‌دلیل این‌که در اصل کتاب، عنوانی سید جلال‌الدین آمده است، می‌گویند در مدح شخص دیگری است؛ نه سید جمال‌الدین. اما محمود طرزی، فرزند شاعر و برادر نسخه‌نویس دیوان شعر طرزی افغان، بهتر می‌داند که شعر در مدح سید جمال‌الدین است. اگرچه ۷۰ سال بعد آقای محقق حسین نایل در صفحه‌ی ۲۱۱ کتاب تحقیقی‌اش «سیری در ادبیات سده‌ی سیزدهم» می‌نویسد: «بعضی از دانش‌پژوهان و متتبعان وطن از جمله: مرحوم غبار ... و مرحوم محمدحیدر ژوبل ... آن‌را در صفت سید جمال‌الدین رجل معروف کشور تصور نموده‌اند و یا مصلحتاً .جلال‌الدین را به جمال‌الدین تغییر داده و ضبط نموده‌اند.
شادروان پوهاند جاوید نیز نبشته است: گویند سردار غلام‌محمد طرزی قصیده‌ای در وصف سید جمال‌الدین افغانی سروده که در دیوانش (به‌خط زیبای خودش) سید جلال‌الدین درج و ضبط است. ظاهراً ممدوح سید جمال‌الدین افغانی است که بنا بر مصلحتی آن‌را تغییر داده است. مطلع قصیده این است:
نسیم صبح در گلشن وزید از جانب صحرا
عــبـیـرآمــیــز و روح‌انـگــیـــز و جـــــان‌افــزا
در تخلیص گوید:
جلال‌الدین نام‌آور سخن‌سنج و سخن‌پرور
خردمند و هنرگستر فلک‌قدر و ملک‌‌سیما
این دو بیت در مطبوعات افغانی به‌چشم می‌خورد؛ اما در قصیده‌ی چاپی نیست.
تـو نـور افغانسـتان اخگر، تو عود افغانســتان مجمـر
تـو جـان افغانسـتان پیکـر، تو روح افغانســتان اعضـا
نه ماه مصر و شام استی که خورشید تمام استی
تـو «افــغــان» را نـظــام اســتـی ز رأی روشــــن‌والا
(آریانای برون‌مرزی، شماره‌ی سوم ۱۳۷۹ ش).
با تأیید حرف‌های استاد جاوید این نکته را بایست بیفزایم که قصیده در وصف سید جمال‌الدین به‌خط زیبای شاعر نه؛ بلکه به «خط خوش» فرزند رشیدش سردار محمدزمان خان خازن‌الکتب، نگاشته شده است؛ اما در میان کتب و اسناد مربوط سید جمال‌الدین افغانی، اشعار از سردار غلام‌محمد خان طرزی (و شاید به‌خط زیبای خودشان) موجود باشد که متأسفانه هم‌کیشان ایرانی ما؛ آن سروده‌ها را در «مجموعه‌ی اسناد و مدارک چاپ‌نشده در باره‌ی سید جمال‌الدین مشهور به افغانی» به‌نشر نرسانده‌اند.
[۱۹]- کلیات دیوان طرزی، صفحه‌ی ۶۷۶.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها