|
سید جمالالدین افغان
زندگی و اندیشههای او
فهرست مندرجات
.
سید جمالالدین افغان
در مقدمهی جلد اول کتاب «رستاخیز پنهان» (بازگشایی نسبت آیینهای بابی و بهائی با جریان روشنفکری ایران) دربارهی «میرزا آقاخان کرمانی- میرزا مَلکُم خان» چنین آمده: «تاریخنگاری ایرانی در قرن اخیر بهروشی برای اثبات خود و نفی دیگران تبدیل گشته و در بسیاری از وجوه، با محمل و مایهی دروغپردازی رشد کرده و به نتیجه رسیده است... آنچه که اسفانگیز است؛ بیانصافی، دروغپراکنی و پنهانکاریهای تاریخی است که مورّخان دورهی قاجار بهبعد آنرا به متد و روشی بنیادین تبدیل کردهاند و اخلاف بر روش اسلاف بر این دروغنماییها و پنهانسازیها، آثار و ساختمانهای کج و معوج خود را بنا کرده و شهری درهم و برهم بر پا نمودهاند... بازگشایی گرههای کور این ماجرا نیاز به تلاشی توانفرسا دارد. باید تاریخنگاری ایران معاصر را از نو آغاز کرد. باید از ابتدا همه چیز را دوباره خواند و دوباره نوشت.»
بر این اساس، برای بازخوانی و بازنگری تاریخنگاری معاصر ایران، باید به گذشته رجوع نمود و از سرچشمهها شروع کرد. مشکل اینجاست که مورّخان ایرانی آن مقدار در بارهی تاریخ ایران و افغانستان پنهانکاری و جعل کردهاند که گفتن واقعیت به سحر و جادو میماند، خصوصاً که سخن از نسبت سید جمالالدین افغان به افغانستان و تأثیر او بر جریان روشنگری ایرانی در میان باشد. در اینجا دروغنویسی و کتمانکاریِ مورّخان ایرانی دو وجهی است؛ هم برای کتمان هویت واقعی سید و پایمال ساختن تاریخ افغانها و هم برای نسبتدادن افتخارات دیگران بهخود.
در هر حال، سید جمالالدین افغان، یکی از شخصیتهای مشهور و بزرگ تاریخ معاصر جهان اسلام است. اما بههمان نسبت که نام و سرگذشت او شهرت یافته نکتههای مبهم در زندگانی وی بسیار است، بهویژه آنکه دوستان و دشمنان فراوان داشته و هر یک بهمقتضای دیدگاه خود، بر او قصه بافتهاند و زندگی او را با افسانههای دلانگیز خود پر کردهاند. مثلاً با همه شهرت او به نسبت «افغانی» نهتنها گروهی در افغانبودن او تردید کردهاند، بلکه در مذهب او هم سخنها گفته و نظرهای گوناگون اظهار داشتهاند. با اینحال، نسب، مذهب، خانوداه، محیط تربیت و ابتدای سرگذشت او در تاریکی و ابهام فرورفته است و کمتر کسی از آن پرده برداشتهاند؛ زیرا بیشتر مردان معروف جهان پیش از آنکه به شهرت برسند، مانند دیگر مردم عادی، کسی به جزئیات زندگیشان توجهی نداشته است. روایاتیکه پس از بلندنام شدن آنان پرداخته شده است، اغلب تحتتأثیر وضع سیاسی آنزمان بوده است.
بنابراین، شناختن سید جمالالدین افغان و پیبردن به سرگذشت او، چنانکه بوده است، کاری است بسیار دشوار، اما پس از تفحص و بررسی دیدگاهها گوناگون و دقت فراوان به اسناد و مدارک موجود میتوان به حقایق دست یافت. آنچه در زیر میآید، بههمین شیوه به موضوع پرداخته شده است.
سید جمالالدین افغان کیست؟
اصل و تبار سید جمالالدین افغان چیست و چرا عدهای او را «سید جمالالدین اسدآبادی، مشهور به سید جمالالدین افغانی» خواندهاند؟ این شاید به سبب آن باشد که هر گروهی به مناسبتی او را بهخود یا به دیگران منسوب کردهاند. در باب اینکه سید افغان بود یا ایرانی روایات گوناگون است و هیچیک بهطور قطع تکلیف را معین نمیکند. بیشتر او را «افغان» دانستهاند و عدهای دیگر، «ایرانی»، و برخی هم احتیاط را در این دانستهاند، که فقط اشاره کنند، «ملیت سید مهم نیست، آنچه مهم است اندیشهها و کارنامهی اوست».
چنانکه محمود حکیمی مینویسد: «سید جمالالدین اسدآبادی، صدوچهلوسه سال پیش بهدنیا آمد. بعضی میگویند که او در اسعدآباد کابل بهدنیا آمده است. بسیاری از دانشمندان ایران و افغانستان برای آنکه ثابت کنند که سیدجمالالدین در کشور آنها بهدنیا آمده است، کتابها نوشتهاند. اما بهنظر ما و از نظر عقیدهی اسلامی ما مهم نیست که او در کجا بهدنیا آمده است. مهم افکار و اندیشههای انقلابی اوست. او تمام عمر خود را در سفر میگذارند. بههر جا که میرفت، آنجا را وطن خود میدانست. او برای رهایی تمام ملتهای ستمدیدهی جهان مبارزه میکرد. او میخواست کاری کند که تمام مسلمانان جهان با افتخار و سربلندی زندگی کنند.»[۱]
نشریهی الهلال (Al-Hilal)، قدیمیترین ماهنامهای ادبی فرهنگی جهان عرب است که از سال ۱۸۹۲، توسط جرجی زیدان (Jurji Zaydan)، روزنامهنگار لبنانی، در مصر منتشر میشد. در این ماهنامه، بهنوشتهی مهندس منوچهر کارگر[٢]، آمده است: «سيدجمال الدين فرزند سيد صفدر در سال ۱۲۵۲ تا ۱۲۵۴ قمری در اسعدآباد كابل متولد شد و نسبتش به سيد علی ترمذی میرسد كه از زمان «بابر» مؤسس سلسله تيموری هند در اسعدآباد متوطن شد و بازماندگانش قرنها در آنجا دارای نفوذ و قدرتی معنوی بوده و سپس سيد صفدر بهدستور امير دوستمحمد خان مجبور به اقامت در كابل شد. در يكصد سال اخير روی تعصب معدودی از ايرانيان سيد جمالالدين به «اسدآبادی» معروف شده و دلايل بسيار بر ايرانیبودن او اقامه كردهاند. اما بهعقيده عدهای اين دلايل پايه و اساس صحيحی نداشته است». همو مینویسد:
-
جرجی زیدان، مورخ عرب كه خود معاصر سید بوده در جلد دوم كتاب «مشاهیر الشرق» صفحهی ۵۷ تا ۶۴، افغانیبودن سید را از قول خودش تصریح كرده، همچنین «شیخ محمد عبده» دانشمند بزرگ مصری و همكار سید كه در پاریس روزنامه «عروةالوثقی» را بهكمك یكدیگر بهزبان عربی و فرانسه انتشار میدادند، در مقدمه رسالهی عربی خود بهنام «رد علی الدهریون» كه ترجمهای از رساله «نیچریه» سید میباشد نیز افغانیبودن او را از قول خود او تأئید نموده است. همچنین طبق نوشتهی جرجی زیدان و بهحكایت عكسهای موجود سید وضع ظاهر و قیافه و لباس او بهافغانیها شباهت داشته و حتی لهجه و نوشتجات فارسی وی بیشتر مایهی و سبك افغانی داشته است و در بسیاری از نوشتههای خود «سید جمالالدین الاحسینی الافغانی» امضأ كرده است و همچنین مجلهی ثریا چاپ مصر شماره ۱۳ سال چهارم صفحات ۳۲۶ تا ۴۳۳ مورخ ۱۸۹۶ میلادی و نیز پلیس پاریس در گزارش ششم ژوئیه ۱۸۸۳ بهوزارت خارجه انگلیس نیز او را افغانیالاصل دانستهاند. و دیگر آنكه در شمارهی ۱۷۳۶۶ روزنامهی الاهرام چاپ مصر مورخ ۲۴ (؟) ۱۳۱۲ قمری نیز سید را بهافغانستان منسوب داشته است. علاوه بر اینها سید در تهران تلویحأ از نسبت اسدآبادیبودن خود تبرا جسته و گفته است شنیدهام اسدآبادی در نزدیكی همدان است كه اهالی آن بسیار جاهل و عامیاند. بههر حال زادگاه سید چه اسعدآباد باشد و چه اسدآباد مسلم این است كه دوران كودكی را در كابل گذرانده و در ۱۹ تا ۲۰ سالگی سفری بههند و حجاز رفته و فكر تشكیل جمعیت «اُمالقری» را بهمنظور اتحاد اسلام در این سفر عنوان نموده و پس از دوسال به كابل باز گشته و در ردیف رجال دربار بهخدمت امیر دوستمحمدخان فرمانروای كابل درآمده است. سید از هوش و حافظه عجیب و فوقالعاده و قدرت بیان و نفوذ كلام بسیار برخوردار بوده، بهجز زبان پشتو و فارسی كه دو زبان اصلی او بودهاند، بهزبان عربی مسلط و در فلسفه و ریاضیات و هیئت جدید، تاریخ و علم اخلاق و علمالنفس مطالعاتی داشته است. در سفرهای خود با زبانهای فرانسه، انگلیسی، روسی و تركی آشنایی بههم رسانده است. او دارای افكاری روشن و مترقی و انقلابی بوده، صراحت بیان و شهامت در گفتار و اظهار عقیده، بهاو قدرت و شكوهی فراوان داده بود. او بهشدت جاهطلب بود و همین حس، او را اسیر هوای نفس نموده و از دانش و نفوذ كلام و روشنفكری خود بیشتر برای ارضای غریزهی جاهطلبی خویش استفاده كرده است. او سودای امارت و صدارت بر سر داشته و برای نیل بهاین هدف بههر دری میزده و داعیهی اتحاد اسلام برای وی راهی برای وصول بههدفهای سیاسی بوده است. سید جلوی خواهشهای نفسانی خود را نمیتوانست بگیرد و معتقد بود كه همه چیزهای خوب و مرغوب برای او خلق شده و باید از آنها بهره ببرد. پس از دوستمحمد خان، سید در دربار «امیر شیرعلیخان» سمت وزارت یافت و چون در فتح هرات پنهانی با مخالفین سر و سری پیدا كرده بود، شیرعلیخان به او بدبین شد و سید با هوش و فراستی كه داشت قبل از آنكه گرفتار شود، بهعنوان سفر به مكه به هندوستان رفت (۱۲۸۵ ق) و در حبلالمتین مقالاتی در بارهی هندو و مسلمان مینوشت. پس از مدتی مأموران انگلیسی اقامت او را در هند صلاح ندیدند و در اواخر ۱۲۸۶ قمری وسایل مسافرت سید را فراهم آورده وی را به قاهره اعزام داشتند. سید در قاهره مورد احترام استادان جامع ازهر واقع شد و در منزل خود جلسهی درسی برای گروهی از دانشجویان ازهر ترتیب داد. در این سفر با شیخ محمد عبده مفتی مصر آشنا شد و از دانش یكدیگر بهره بردند. در مدت اقامت در مصر بهدستور اسماعیل پاشا خدیو مصر مقرری كافی به سید میدادند، اما برای سید تدریس كار نبود و جاهطلبی او با تحریكات سیاسی كه میکرد موجب شد بهعلت ارمنیكردن یك مسلمان (منظور جرجی زیدان مسیحیکردن بوده است) جنجالی علیه او بهوجود آید، ناچار راه استانبول را پیش گرفت و فكر اتحاد اسلام را كه دولت عثمانی در اصل خود داعی و مبتكر آن بود برای نیل بههدفهای خود تبلیغ نمود. در استانبول از سید تجلیل شد و عالیپاشا صدراعظم عثمانی برای او مستمری تعیین كرد و بهملاقات سلطان عبدالعزیز نیز نایل آمد. (۱۲۸۷ ق) و بالاخره بهعضویت انجمن معارف استانبول منصوب گردید و زبان تركی را آموخت و افكار انقلابی و تند خود را با رعایت مصلحت خلافت عثمانی همهجا بیان میکرد تا اینكه در دارالفنون استانبول نطقی ایراد كرد كه بهبیدینی او تعبیر شد و منجر بهتظاهرات و اغتشاش گردید و در منابر علیه سید خطابههایی ایراد شد. جراید استانبول مطالبی شدید بر رد سید نوشته، او را انقلابی بیدین معرفی كردند و بهفتوای شیخالاسلام بهسؤعقیده متهم و حكم اخراج وی صادر شد و دولت عثمانی از سید خواست كه برای چند ماه استانبول را ترك كند و كمك مادی بهاو دادند (۱۲۸۸ ق). بهناچار عازم مصر گردید و در قاهره با ریاض پاشا وزیر اول مصر روابط گرمی برقرار ساخت و از مستمری ماهی هزار قروش برخوردار شد. در ابتدأ مجلس درسی در منزل خود برای طلاب ترتیب داد و سپس بهتأسیس جمعیت «فراماسیون» در مصر اقدام نمود. این جمعیت با محفل فراماسون شرق فرانسه ارتباط داشت و رئیس جمعیت فراماسون مصر خود سید بود و بهزودی این جمعیت دارای سیصد عضو شد. سید كه قبلاً از جمعیت ماسونیك اسكاتلند اخراج شده بود اینك در مصر لوایحی بر ضد انگلیسها منتشر میکرد و در امور سیاسی از هر حیث مداخله مینمود. بههمین دلیل و با اعتراض کنسول انگلیس بهنشریات سید رفتار سید بهنظر دولت مصر مشكوك آمد و بهدستور توفیقپاشا خدیو جدید مصر از قاهره رانده شد. (۱۲۹۶ ق) ناچار راهی هند شد و مدتی در حیدرآباد و كلكته بود و زبان انگلیسی و هندی را آموخت. سید سفر كوتاه و چند ماههای به آمریكا كرد و سپس بهلندن مهاجرت نمود (۱۳۰۰ ق) و پس از چندی عازم پاریس گردید. سید قریب سهسال در پاریس بود و در انتشار روزنامهی سیاسی عروةالوثقی (ناشر افكار جمعیت عروةالوثقی مصر) با شیخ محمد عبده مفتی دانشمند و سیاستمدار مصر همكاری میکرد.[٣]
سید هادی خسروشاهی، با آنکه میگوید: «علیرغم تحقيقات فراوان، هنوز هويت سيد جمال[الدین] در پردههايی از ابهام باقی مانده است و اقوال زيادی در خصوص مليت ايشان وجود دارد» و میافزاید: «وقتی خود سید در بلاد عربی و سنیمذهب، خود را «افغانی» و «حنفی» معرفی میكند - تا بتواند بههدف اصلی خود یاری برساند و مدت ۸ سال در الازهر تدریس كند و در بابعالی، مشاور عالی فرهنگی بشود - خوب طبیعی است كه شیخ محمد عبده و دیگران، او را «افغانی» بدانند و معرفی كنند. از سوی دیگر، سید در امضاهای باقیمانده كه در ذیل نامهها یا در حاشیهی رسالهها، مقالات و كتابها، خود را: افغانی، اسدآبادی، سعدآبادی، استانبولی، كابلی، حسینی و... معرفی كرده است، این نكته را نشان میدهد كه سید خود را «جهانی» میدانسته و برایش مهم نبوده كه در «كجا متولد شده است»! پس از دیدگاه ما هم نباید این امر مهم باشد كه سید متولدشدهی ایران بوده یا افغان! بلكه مهم باید اندیشههای و باشد كه دارای ارزش والایی است.»[۴]
آنگهی او برخلاف این تأکید، با دورویی از سر تمایلات ملیگرایی به تقلید از سید محمدمحیط طباطبایی میافزاید:
-
در عینحال با توجه بهاسناد بهدستآمده از وزارت امور خارجه انگلیس، وزارت امور خارجه ایران، خانهی امینالضرب - كه هماكنون در كتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری میشود - همچنین نامههای باقیمانده از سید در ایران و استانبول، امروزه دیگر نمیتوان در ایرانیالاصلبودن سید، تردیدی روا داشت!... بهاضافه اینكه هنوز در محله «سیدان» اسدآباد همدان، مقبرهی اجداد و خاندان سید موجود است و یا مكاتبات خانواده سید با وی و پاسخهای سید، همهی اینها نشاندهندهی هویت ملی و محل تولد سید تواند بود... و در مقابل، ما حتی برای نمونه، یك نامه هم از سید به خانوادهی سعدآبادی خود! یا علما و شخصیتهای افغانی، پیدا نمیكنیم و اینهم بهخوبی روشن میسازد كه اصولاً خانوادهی سید در ایران بوده است و میرزا لطفالله اسدآبادی، خواهرزادهی سید، در دو سفر وی بهایران، در كنار او بوده و عكس و اسناد آن دوران، حتی مجموعهی خطی مقالات فارسی سید كه توسط فرزند وی میرزا صفاتالله اسدآبادی استنساخ (رونویسی، کتابت، و نسخهبرداری) شده، در اختیار اینجانب قرار دارد.[۵]
این در حالی است که دکتر محمود افشار یزدی، سالها پیش به بیپایهبودن این ادعا چنین اظهار داشته است:
-
اما دلایلی که در ایران بر ایرانیبودن سید اظهار میکنند، از این قبیل است که اقوام او خانوادهی جمالی هماکنون در اسدآباد زندگی میکنند، (بیست سال است که یکی از آنها با من آشنایی دارد) خانهی مسکونی او هنوز در آنجاست، عکسهایی در ایران انداخته که از اقوام او در آن هستند و با خط خود در آنجا چیزی نوشته و قس علیهذا. اینها به عقیده من هیچکدام دلیل قاطع نیست، بلکه عین دعواست، زیرا ممکن است گفته شود هریک از اینها ادعایی است که خود محتاج بهدلیل است... بهچه دلیل در فلان خانه اسدآباد سید سکونت داشته؟ بهچه دلیل این اشخاص اقوام او هستند؟ بهچه دلیل اشخاص در عکس خویش او میباشند؟ خلاصه وقتی کار به اختلاف افتاد، اینطور حل نمیشود. من از آقایان جمالی اسدآباد معذرت میخواهم که اینطور در یک امری که به آن علاقه دارند، اظهارنظر میکنم و حتی تلگراف و عکسها و اوراقی که فرستادهاند، بههمین علت که کافی و قاطع ندانسته چاپ ننمودهام.[٦]
با اینحال، ما به مقایسه دو نوع زندگینامه میپردازیم: یکی زندگینامهای که در زمان حیات سید جمالالدین افغان یا اندکی پس از درگذشت او توسط افرادی که از نزدیک او را میشناختند، نگاشته شده است و دو دیگر، زندگینامهای که پس از انقلاب مشروطیت در ایران ساخته و پرداخته شده است.
در ۲۲ سنبلهی ۱۲۹۵ خورشیدی، سراجالاخبار، در شمارهی ۳، سال ششم خود، ترجمهی زندگینامهی سید جمالالدین افغان را از نشریهی «الهلال»، بهضمیمهی نامهی که مترجم، سلطانمحمد کابلی، از هند به محمود طرزی فرستاده بود، منتشر کرده است. در نامهی پیوست، سلطانمحمد کابلی چنین مینویسد:
-
عالیجنابا! شما از من بهتر میدانید، که برای ترقی و بیداری قومیکه در قعر ورطهی تغافل فرورفته باشد، از واقعات تاریخ، و سامعات سیدیکه قوای مضمحل ایشان را مشتعل، و جذبات و احساسات ایشان را مکمل گرداند، بهتر و اولی علاج و تدبیر نیست. بناً علیه، من این را مناسب دیدم، که یک عنوان تاریخی که از برای قوم ما خصوصاً، و دیگران عموماً مفید باشد، بهذریعهی سراجالاخبار افغانیه، در خطهی مبارکهی افغانستان، تشهیر و توزیع داده شود، چنانچه من از همه بیشتر سلسلهی مشاهیر خود افغانستان را زیاده پسند کردم، و قسط اولش را از مختصر سوانح عمری «سید جمالالدین» افغانی، که در مشرق و مغرب یکسان عزت و شهرت یافته، و مصلح دانسته شده، از یک رسالهی بسیار مشهور «الهلال» که بهزبان عربی در مصر شایع میشود، و مدیر و سر محررش یک شخص عیسایی (مسیحی) آزادخیال بیتعصب است، بهزبان فارسی ترجمه کردم، تا که قوم عزیز ما ببیند و بداند که از قطعهی مقدسهی افغانستان، چگونه درهای شهوار، و لعلهای آبدار برآمده، که تمام دنیا را بلااستثنا خریدار خود گردانیده است. ای کاش که همچو سید جمالالدین، صدها سید جمالالدین پیدا شود![٧]
سپس، از ترجمهی الهلال، که سید را «علامه سید جمالالدین افغانی»، شهیرترین خطیب و فیلسوف افغانستان یاد میکند، دربارهی نسب، زادگاه و آموزش او چنین مینگارد:
-
نام پدر سید جمالالدین، سید صفدر بود. در سنه ۱۲۵۴ هجری، مطابق ۱۸۳۹ ع، در قصبهی سعدآباد، که از دایرهی کنر است تولد گشت. سلسلهنسبش تا محدث شهیر ترمذی رسیده، در حضرت امام حسین ختم میگردد. خاندانش در مضافات کنر، آباد است. خیلی معتقد به ...، و موثوق علیه افغانان میباشد. تسلط خاندان، تا زمانی دراز بر جایداد بزرگ وسیع بود، مگر اعلیحضرت امیر دوستمحمدخان مغفور، آن جایداد را ضبط کرد، و سید صفدر و برادرانش را حکم داد که در دارالسلطنت کابل جنت تقابل، سکونت اختیار کند. در آنوقت، عمر علامه سید هژده ساله بود. سید صفدر، در تعلیم و تربیتش جد و جهد بلیغ نمود، چونکه علامه، از آوان صباوت، ذوق سلیم و ذهن رسا داشت، از علوم متداوله و مروجهی افغانستان، در سن هژده سالگی عبور کرده فراغت گرفت. در صرفونحو، تاریخ و جغرافیه، تفسیر و حدیث، فقه و کلام، تصرف و ملوک، منطق و فلسفه، طبیعیات و الهیات، حساب و جبر و مقابله ریاضی و هیأت، طب و تشریح، باهروماهرو بهدرجهی کمال رسیده بود. بعد از فراغت علوم، جانب ملت هند راهی شد.[٨]
شیخ محمود ابوريه، دانشمند و نویسنده مصری، که يکی از کسانی است که ديدگاههايش دربارهی سنت، در جهان اسلام مناقشات زيادی به پا کرد و در کتاب «اضواء علی السنه المحمديه»، بهطرح مباحثی پرداخت که بر حديث پژوهان اهل سنت گران آمد، و او را به سنتستيزی متهم کردند. در برابر، ديدگاههای او دربارهی جوامع حديثی اهل سنت، در جهان تشيع بهويژه در ايران، بهشدت مورد استقبال قرار گرفت. همین دانشمند، در کتاب «صیحة جمالالدین افغانی» مینویسد:
-
سید جمالالدین دارای عمزادهیی بهنام «حسین پاچا» است که از اکابر شخصیتهای افغانستان میباشد. حسین پاچا، همواره سید را ملامت میکرده که او راه و رسم نیاکان خود را فراموش کرده، چرا که آنان با شمشیر جهاد میکردند و او با خنجر قلم مبارزه میکند.[۹]
رضوان قل (تمنا)، مترجم این کتاب، زیر عنوان «تاریخ زندگی و مبارزه سیاسی سید جمالالدین افغانی»، در این خصوص میافزاید:
-
همچنان سید عباس پاچا، که از رجال نامور افغانستان است، از عموزادههای سید بهشمار رفته و با سید شمسالدین مجروع، که در کابینهی حکومت وقت بهحیث وزیر عدلیه کار میکرد، قرابت قومی دارد و تعداد زیادی از وزرأ و سفرأ و شخصیتهای دولتی به این خانواده منسوب میباشند... آنگهی سید خود دربارهی اصالتاش که افغانالاصل بوده، کراراً یادآوری نموده و همچنان استاد عبدالحمید رافعی از زبان خود سید نقلقول میکند: «من به ترک زادگاهم افغانستان ناچار شدم. حوادث زمان و اغراض سیاسی مرا بازیچهی دست خود قرار داده است.»[۱٠]
محمود ابوریه، در جای دیگر چنین مینویسد:
-
لازم است در اینجا راجع به ملیت جمالالدین گرچه یک امر ثابت و به نشر آن ضرورتی نیست چیزی بگوییم، در طبع دوم کتاب «جمالالدین افغانی» وعده داده بودم که راجع به اصل و ملیت جمالالدین سخنی عرض کنم، زیرا بعضی از دروغگویان هنوز دربارهی او به ناحق و بیمورد مجادله دارند.
سید جمالالدین چندین بار به زبان خود تکرار نموده که وی اصلاً افغانی میباشد و شیخ عبدالحمید یکی از همان افرادی است که سید افغانیت خود را به آنها وانمود ساخته است.
و بار دیگر وقتی که به شرق نظر کرد، چنین گفت: «مرا افغان متوجه ساخت زیرا افغانستان اولین زمینی است که بدنم خاکش را مس کرده است.» و در مرتبهی سوم چنین گفت: «من به ترک کشورم افغانستان که خواهشات و اغراض نفسانی در آن سرگرم و با مصالح آن بازی میکرد، مجبور کرده شدم.»
در هر جا که اقامت میگزید و بههر جا که میرفت، بههمین دو صفت افتخار میکرد و میبالید و آن دو صفت حسینیبودن و افغانیبودن او بود و برای اثبات افغانیت او همین کافی است...[۱۱]
اما این ادعا، که گویی سید جمالالدین افغان، ایرانی و شیعه است، چگونه در ایران شکل گرفت، مطلبی است که در ادامه بدان پرداخته میشود. اما نخست باید نگاهی به دو شجرهنامهی مختلف - افغانی و ایرانی - سید جمالالدین انداخت. از مقایسهی این دو، نهتنها میتوان شجرهی واقعی سید را شناخت، بلکه میتوان به صحت و سقم سایر ادعاها نیز پی برد.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی نگاشته شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- محمود حکیمی، برای کودکان و نوجوانان سید جمالالدین اسدآبادی، انتشارات گویا، بیتا، صص ۶ و ۷.
[٢]- مهندس منوچهر کارگر، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، که دوم اسفندماه ۱۳۱۴ خورشیدی در تهران چشم بهجهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستان نوشیروان و دبیرستانهای امیركبیر و دارالفنون تهران و تحصیلات عالی را در رشتهی مهندسی كشاورزی از دانشكده كشاورزی اهواز در خردادماه ۱۳۴۰ بهپایان رسانید. آنگاه بهخدمت دولت درآمده و مدت ۲۰ سال در امور بهداشتی و عمرانی اشتعال داشت. در حین خدمت دولتی، دورههای تخصصی و عالی: پارازیتولوژی و مالایالوژی را در انیستیتو پارازیتولوژی مالاریالوژی دانشكدهی پزشكی تهران – مدیریت امور اداری و بازرگانی را در دانشكده امور اداری و بازرگانی تهران و مدیریت امور شهرداریها را در اتحادیهی شهرداریهای ایران و آمریكا طی نموده و همچنین از بورسهای پژوهشی سازمان سنتو در امور بهداشتی در كشور تركیه و اتحادیه شهرداریهای كشور برای آشنایی با ادارهی امور شهرداریهای ایالات متحده آمریكا برخوردار بوده است. او از كشورهای ایالات متحده آمریكا – انگلستان – فرانسه – آلمان – اطریش – بلژیك – سوئیس – بلغارستان – یوگوسلاوی – چكوسلواكی – ایتالیا، بازدید بهعمل آورده و از سال ۱۳۶۲ تاكنون در كشور فرانسه اقامت گزیده و بهكار پژوهش و تحقیق در رشتههای مورد علاقه خود: تاریخ معاصر ایران و گُلكاری و باغبانی سرگرم میباشد.
[٣]- کارگر، منوچهر، سید جمالالدین افغانی اسدآبادی.
[۴]- خسروشاهی، سید هادی، گفتوگويی دربارهی سيد جمالالدين اسدآبادی (بخش اول)، پایگاه اطلاعرسانی مرکز بررسیهای اسلامی
[۵]- همان.
[٦]- افشار یزدی، محمود، گنجینهی مقالات، ج ۱، صص ۴۷۲-۴۷۳.
[٧]- صدیق رهپو، سید جمالالدین افغانی در مطبوعات افغانستان، صص ۶ و ۷.
[٨]- همان، ص ۷.
[۹]- ابوریه، محمود، صیحة جمالالدین افغانی، ص ۱۵.
[۱٠]- ابوریه، محمود، تاریخ زندگی و مبارزه سیاسی سید جمالالدین افغانی، ترجمهی رضوانقل (تمنا)، ص ز. این کتاب محمود ابوریه، برای نخستینبار در سال ۱۹۵۸ میلادی (۱۳۳۸ خورشیدی) در مصر انتشار یافت و در همانسالها توسط رضوانقل تمنا بهزبان دری ترجمه شد و ریاست دارالتألیف وزارت معارف افغانستان به چاپ آن اقدام کرد. علامه محمود ابوریه، در این کتاب بهصراحت مینویسد: «آغاز قرن ۱۹، مصادف با ولادت سید جمالالدین افغانیست. او مرد فارسی (ایرانی) نیست؛ از مردمان اصیل افغانستان است. وی که سید لقب میکند، منسوب به خانوادهای مطهر نبویست و خون پاک عرب در عروق او جریان دارد.» (همان، ص ۶).
[۱۱]- ابوریه، محمود، ندای سید جمال الدین افغانی، ترجمهی بشار، کابل: مؤسسهی انتشارات بیهقی، حوت ۱۳۵۵ خ، صص ۸-۹. همو او مینویسد: «اخیراً شخصی ظهور نموده که خود را میرزا لطفاللهخان نامیده و بر خود عنوان خواهرزادهی سید جمالالدین را بسته و کتابی کوچکی را انتشار داده که تار آن دروغ و پودش گمراهی است. او در این کتاب گفته: «جمالالدین افغانی و سنی نیست، بلکه ایرانی و شیعه است!» این کتاب ارزش رنگ و سیاهی نوشتهی خود را ندارد...» (همان، ص ۸).
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□