فهرست مندرجاتاساطیر و واقعیت
[قبل] [بعد]
اکنون لازم است که پیش از پرداختن بهاسطورههای سرزمینهای کهن و کشورهای گوناگون جهانِ امروز ببینیم که اسطوره چیست و چه مقامی در فرهنگ کهن، و در شناخت انسانی و فرهنگ کنونی دارد.
[↑] اسطوره چیست؟
اسطوره بخشی از هر فرهنگ باستانی است که در دورهٔ خاصی از حیات تاریخی انسان ساخته و پرداخته شده است، و ترکیبات آن بهخدایان، حوادث بزرگ طبیعی و تاریخی - اجتماعی، روایات قهرمانی، زنده پنداشتن اشیا و غیره بازمیگردد. روایات اسطورهئی کوششی است در جهت توجیه و تفسیر رابطهٔ انسان و جهان، و نیز تفسیر پدیدههای بزرگ طبیعت، چون رعدوبرق و باد، و مانند اینها، و رویدادهای بزرگ اجتماعی، چون جنگ و برافتادن و برنشستن دودمانهای پادشاهی، و مانند اینها.
شناخت انسان باستانی از جهان شناخت اسطورهیی است. اسطوره در واقع نسخهبرداری ناخودآگاهانه و رؤیاگونهٔ انسان است از طبیعت، و بیشک این چنین نسخهبرداری و توجیهات از شرایط مادی و اجتماعی زندگانی انسان متأثر است. در این زمینه نگاه اجمالی بهگذشتهٔ اجتماعی انسان، در شناخت چگونگی پیدایی اساطیر سودمند خواهد بود.
وقتی آدمی در گذشتهٔ دور بر دو پای میایستد نخست همه چیز را چون خود جاندار و زنده میپندارد و چنین است که برای شناخت خویش و شناخت جهان بهپندار روی میآورد. در دوران پارینهسنگی و روزگار گردآوری خوراک، جهان انسان دنیائی کوچک و پر از راز و رمز است. در این دوران، انسان در تلاش زیستن، با حیوانات و برخی از گیاهان آشنا میشود و اشیا نیز برای انسان، همچون حیوانات و گیاهان، جاندارند و زنده بهشمار میآیند. مثلاً، در برخی ازغارهایی که مسکن انسانهای عصر پارینهسنگی بود، برتن حیوانات منقوش بر دیوارهٔ غار، تیرهائی کشیدهاند، که آن را نوعی افسون دانستهاند. از این قبیل است: «نقش گاو کوهاندار غار «نیااو» که سه نیزه در تن او فرو کردهاند... و این [گویا] نشانهٔ آن باشد که شکارچیان انتظاری داشتهاند که در هنگام شکار چنین چیزی رخ دهد.»[۱]
مرگ، جهان رازآمیز دیگری را بر انسان مینمایاند. مرده، در نظر انسان آغازین، گویی چیزی درخود داشته باشد که از تن او جدا شده و حرکت را از او سلب کرده است. بعدها خواب و رؤیاهای متأثر از جهان مادی، براساس همین تصورات انسان آغازین، سبب توجه بهروح و اندیشههای گوناگون در این زمینه شده است. در آغاز، وقتی انسان آنچه در بیداری میبیند بهخواب ببیند، در توجیه مبتنی بر پندار خویش، رؤیا وواقعیت را یکی میداند و اینجاست که بهبینش اسطورهئی روی میآورد، بدین معنا که میپندارد «همزاد» او هنگامی که او در خواب بوده بهسیر و سفر میپرداخته است. آمیختگی رؤیا و واقعیت در پندار عوام، بازمانده تصورات انسانهای گذشته و نشانهٔ بینش اسطورهیی آنان است[٢].
از کاوشهای باستانشناسی روشن میشود که انسان جاوه (پتیکانتروپ، حدود پانصد هزار سال پیش) در مغز خود مرکز تکلم داشته، و از زمانی که انسان بهتدریج امکان سخن گفتن یافت بهبازگوئی پندار و رؤیاهای خود پرداخت. با گذشت زمان، انسان چون جهان بیرون را همچون خود میپنداشت، کمکم بینش اسطورهیی «جانگرایی» یا زنده پنداشتن اشیا در او شکل گرفت.
برای نخستین گلههای انسانی، و آنگاه «کلان»های (clan) اولیه مسألهٔ فراهم کردن خوراک مهمترین مسأله است. در چنین شرایطی است که «توتِم» (totem، موجودی که انسانهای آغازین خود را از نسل او میپنداشتند و گاهی نقش آن را بر تن خود خالکوبی میکردند) و وابستگی انسان بهحیوان یا نبات، که منشأ تغذیه است، مطرح میشود و «توتم» علاوه بر آن که وسیلهٔ طبقهبندی «کلان»های انسانی است، وسیلهیی جادویی برای فراخواندن حیوان بهشکارگاه نیز هست. «توتم» مسأله «تابو»، (یعنی، مُحرّمات) را مطرح میکند و شکار و کشتن «توتم»، «تابو» میشود، یعنی حرام است و در شمار مُحرّمات آورده میشود.
انسان دورهٔ «پارینهسنگی» بهتناسب ابزار و وسایلی که بهکار میبرد، یعنی همهگونه ابزارهای سنگی، از جنگافزارها گرفته تا ابزارهای دستهدار، چکش، تبر، نیزه، کمان سنگی، کمند و متهٔ کمانی، دست، و در نتیجهٔ آن مغزش تکامل مییابد، و بدنبال آن تکلمش هم بهمرحلهئی از تکامل میرسد که میتواند پندارهای بههم آمیختهاش از حیوان و گیاه را بهشکل نخستین اسطورهها، جادو، نقاشی و حجاریِ مبتنی بر طبیعت و پزشکی و جراحی ساده بیان کرده عرضه بدارد. سازمانهای اجتماعی انسان در این دوران شامل گروههای کوچک انسانی تابع نظام مادرسالاری و «کلان»های «توتم»پرست است. مراسم و آئینهای این انسان شامل مراسم تدفین، شکارگری و جادوگری است، و هر آئین و رسمی علاوه بر ارتباط با ویژگیهای زندگانی اقتصادی انسان، با اسطورهها و باورهائی نیز رابطه دارد که بدون شناخت آنها شناخت چنین انسانی ممکن نخواهد بود.
در دوران نوسنگی، گذر از مرحلهٔ گردآوری خوراک و شکارگری و روی آوردن انسان بهکشاورزی (که زمان آن در مکانها مختلف و نزد گروههای مختلف متفاوت است) بهتدریج روستانشینی را بهوجود میآورد. انسان در این دوره با یافتن راه نوی برای تغذیه، با بهدست آوردن آرامش نسبی، در توجیه اصل و منشأ خویش و جهان بهاسطورههای آفرینش روی میآورد. هر اسطوره بهطریقی با دورهئی خاص از زندگانی انسانی، محل زندگانی و کیفیت معیشت مردم در آن دوره ارتباط دارد و از عناصر هر اسطوره میتوان دورهٔ آفریده شدن آن اسطوره را بازشناخت. مثلاً تا زمانی که انسان بهساختن گردونه یا ارابه پی نبرده خورشید و ماه، در اسطورههای او، بدون گردونهاند و زمانی که گردونه ساخته میشود خورشید نیز در آسمان با گردونه حرکت میکند[٣]. وقتی انسان آغازین با نبات و گیاه آشنا میشود نخستین اسطورههای او دربارهٔ آفرینش انسان از آفریده شدن انسان از گیاه سخن میگوید، و وقتی هم با سفالگری آشنا میشود در اسطورههایش از آفرینش انسان از خاک میگوید[۴].
«توتم» در دورهٔ نوسنگی در بسیاری از موارد جای خود را بهنیای مرده وامیگذارد، و تصویر خدایانی که هیأت انسانی دارند حاکی از این پندار و از نیایش مردگان در دورهیی خاص از زندگانی انسان است. بهدنبال چنین اعتقادی است که در دورهٔ مفرغ با پیدائی دولت ـ شهرهای بزرگ، بعد از مرگ فرمانروایان، فرمانروای تازه برای حل مشکلات از طریق تفأل و ارتباط با مردگان با فرمانروای مرده مشورت میکند؛ و چنین است که بهتدریج فرمانروایان مرده بهخدایان تبدیل میشوند.
با پرستش «زمینمادر»[۵] قربانی دادن رایج میشود و قربانی که از دورهٔ پارینهسنگی رایج شده بود در دوره نوسنگی و مفرغ بهغذای ارواحِ درگذشتگان تبدیل میشود، و وسیلهئی است برای جلب حمایت و دفع خشم فرمانروایانِ پدیدههای طبیعت. «توتم»گرایی و طبیعتگرایی در این دورهها بههم میآمیزد و حاصل این آمیزش معبودانی است که ترکیبی از حیوان و عناصر طبیعیاند.
پیشرفت کشاورزی و نیاز انسان بهتعیین زمان کار و بهرهگیری از زمین موجب پیدا شدن تقویمهای زراعی است. شکل زمین زیرکشت و لزوم تفکیک و سامانبندی این زمینها آشنایی او را با هندسه موجب میشود[٦]. کشاورزی و نیاز بهتولید کافی موجب پیدایی اسطورهها و باورهای این دوره از زندگانی اجتماعی انسان است، بدین معنا که توجیه مسایل کشاورزی و پدیدار شدن مراسم باروری و طلب باران اسطورههایی مربوط بهباران را بهوجود میآورد. با گذشت زمان و گسترش روستاها و پیدایی شهرها تمایزات اجتماعی پدیدار میشود و با توسعهٔ روابط انسانی، مبادلات آئینی میسر میشود. در این دوره ابزارهای انسان تبر، کج بیل، دستاس، ابزارهای سفالگری و نجاری است. در رابطه با این ابزار و دگرگونیهای معیشتی، شناخت نسبی انسان از خویش و جهان بر بنیاد اسطورههایی میسر میشود که بخشی از واقعیتها را در خود دارند. در این دوره انسان که نیروهای طبیعت را در اسطورههای خود یگانه میپنداشت، آنها را از یکدیگر تفکیک میکند و در اینجا هر پدیدهیی خدایی اسطورهیی خاص خویش دارد.
در عصر مفرغ انسان با استخراج و ذوب فلز روش ریختهگری مس و مفرغ و ساختن اشیای مفرغی را میآموزد. آبیاری و شیوههای آبیاری و ایجاد چاه و قنات و سد و بند مورد توجه قرار میگیرد. اسطورههائی که دربارهٔ رودخانه و طغیان آب در دست است، برخی از این دوره و برخی از دورهٔ پیش از این است. ابداع گاری دستی و گاری اسبکش، چنان که اشاره شد، اسطورهٔ خدایان گردونهسوار را پدیدار میآورد؛ و جادهسازی و گردونه و زورقهای بادبانی ارتباط انسانها را با یکدیگر و تأثیر متقابل فرهنگها را فراهم میسازد. در این دوره مازاد تولید، تجارت و مالکیت خصوصی و قوانین گوناگون را بهوجود میآورد، و از بهوجود آمدن دولت - شهرها کاهن ـ شاهان پیدا میشوند.
ساخته شدن دولت - شهرها بهدست بردگان، و تجمع بردگان در این شهرها موجب آگاهی و عصیان بردهها میشود و آشنایی نسبی با واقعیات انسان را از پندار بهدانستگی و در برخی از زمینهها بهدانش میرساند. در این دوره، در دورهٔ مفرغ، با دیگرگونی و تحول فرهنگ مادی، فرهنگ معنوی انسان نیز تحول مییابد و چنین است که علائم تصویری، خط، وزن و اندازهگیری، حساب و هندسه و حسابداری، اخترشناسی و پیشگوئی از حرکات ستارگان، پزشکی حرفهئی مورد توجه قرار میگیرد، که این را در اسطورهٔ آفرینش مِمفیس، در مصر، میبینیم. بنابراین اسطوره پتاح (ptah) جهان را با اندیشیدن بهچیزها میآفریند، بدینمعنا که اندیشه بهکلام، و کلام بهماده مبدل و چیزها آفریده میشود. از اینجاست آیات باب اول انجیل یوحنا که: «در آغاز کلمه بود و کلمه نزد خدا بود، و کلمه خودِ خدا بود، همان در ابتدا نزد خدا بود...» و اعتقاد اسطورهیی بهاین که هر چیزی یک نام حقیقی دارد که با دانستن آن میتوان آن چیز را بهفرمان خود درآورد از اینجاست.
در عصر آهن با کشف آهن و قابلیت انعطاف این فلز ابزار کار بهتر و کمیت تولید افزایش مییابد. خیش آهنی زمین را عمیقتر شیار میزند و با گسترش کشاورزی و صنعت و تسطیح زمین و تراشیدن و پاک کردن جنگلها میسر میشود. چرخاب، تلمبه، چرخدندانهدار و قرقره از ابداعات این دوره است و ساختن منجنیق و دیگر ماشینهای سادهٔ جنگی موجب پیدائی فیزیک و مکانیک ابتدائی میشود. ساختن کشتیهای بزرگ سفرهای طولانی و شناخت سرزمینهای دور را امکانپذیر میکند و برای ارائهٔ مازاد تولید شهرهای تجاری پدیدار میشود و مشاغل مختلف قوام مییابد. برای ادارهٔ جامعهٔ شهری فن اداره شهر و سیاست از ضروریات کار است. با حکومت دولتمندان و نیاز بهادارهٔ جامعه سیاست و اخلاق پیدا میشود. نیاز بهشناخت درست گیاه و حیوان و انسان زیستشناسی و علوم اجتماعی مقدماتی را میسر میکند و با پیدایی الفبا ادبیات، فلسفه، اخترشناسی ریاضیات، و توسعهٔ پزشکی، انسان بهدورهٔ تفکر منطقی و منظم پا میگذارد و نیاز بهدرستاندیشی پیدائی سخنوران و فیلسوفان را ممکن میسازد. در این مسیر هنوز هم در بسیاری از جوامع شناخت انسان از خویش و جهان شناختی نیمه اسطورهیی است.
با ابداع خطّ الفبایی در دورهٔ آهن بهسبب حکومت توانمندان و اختصاص خط و «سواد» بهکاهنان، مغان، پریستاران و بزرگزادگان، برای آنانی که از این موهبت بیبهره بودند خط نیروئی اسطورهئی و جادویی پیدا میکند. چنین است که در آثار مانده از این دوران، از کلام و نقش الواح و سفالینهها، پاپیروس و چوب طلسمی است برای تسلط بر طبیعت و صیانت نفس. این پندار تا بهروزگار ما ادامه مییابد و پیش از این امضاء و طغراهای امیران و دیگران در داخل مربع یا بیضی یا دایره محاط میشد تا صاحب طغری از خطر محفوظ بماند و نمونهٔ امروزین این پندار، نزد عوام استفادهٔ جادویی از اشکال و حروف و اعداد در طلسمات است.
چنین است که انسان با گذشت زمان و از آغاز تاکنون در مسیر تکامل شناسایی خویش نخست بهپندار و رؤیا و بعد با دگرگونی شیوهٔ زندگانی مادی بهدانستگی، و از پایان دورهٔ مفرغ، بهدانشهای علمی و نظری و آنگاه علم روی میآورد، با پیدائی ماشین و صنعت «ایدئولوژی»های مختلف پدیدار میشود. بدینسان در شناخت جوامع انسانی و شناخت فرهنگ انسانی، اساطیر وسیلهٔ شناخت جهان کهن و دور، و «ایدئولوژی» وسیلهٔ شناخت جهان نو است.
از چنین دیدگاهی است که میتوان در زمینهٔ اساطیر مطالعه و پژوهش کرد. ناگفته نماند که اگرچه ما در نیمهٔ دوم قرن بیستم زندگی میکنیم، امّا هنوز هم شناخت بسیاری از مردم ما از جهان و خویش، بر جهانبینی اسطورهیی مبتنی است که علت آن را باید در شرایط زندگانی مردم و ثابت ماندن بسیاری از اشکال کهن زندگی جستوجو کرد. دلیل دیگر ماندگاری اساطیر، بهویژه در هنرهای گوناگون، زیبائی و افسون افسانهها و روایات گوناگون است که از گذشته بهمیراث مانده است و همیشه این بخش از فرهنگ شفاهی بهتحریر درآمده از دیدگاههای هنری، تاریخی، جامعهشناسی، انسانشناسی و بهویژه مردمشناسی دینی خواندنی و با ارزش است.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- آنمککورد، انسان اولیه، ترجمه دکتر محمدرضا توکلی، انتشارات مازیار، صص ۳-۱۰۰
[٢]- مثلاً امروزه در قبیلهٔ «آشانتی اگر کسی، در رؤیا با همسر شخص دیگری نزدیکی میکرد وی را بههمان جریمه عادی زنا محکوم میکردند...» (اریک فروم، زبان از یاد رفته، ترجمهٔ ابراهیم امانت، انتشارات مروارید، ص ۱۴٦)
[٣]- نکـ: اسطورههای ماه و خورشید، شماره ۱ و ۲ کتابجمعه.
[۴]- نکـ: آفرینش انسان در اساطیر، مجلهٔ رودکی، شماره ۷۸، اردیبهشت ۱۳۵۷، از همین نویسنده.
[۵]- نزد هند و آریاییها، سامیها، چینیها و در بسیاری از فرهنگهای باستانی زمین زاینده و مادر است.
[٦]- بههمین دلیل در زبانهای اروپایی بههندسه geometry گفته میشود که بهمعنی اندازهگیری زمین است، و این از مصر باستان بهیونان و زبانهای اروپایی راه یافته است.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ کتاب جمعه، سال اول، شماره ٦، پانزدهم شهریورماه ۱۳۵۸، صص ۱۱۹-۱۲۷