فهرست مندرجاتسکس در عصرِ حجر
(مستندِ ویدیویی)
[قبل] [بعد]
پیشگفتار مترجم: در سالِ ٢٠۱٠ میلادی (۱٣٨٨ شمسی) یافتنِ تکّهاستخوانِ کوچکی در غاری در سیبری، به کشفِ بزرگی در زمینهیِ انسانشناسی انجامید. نشنال جئوگرافیک (National Geographic) مستندِ بسیار زیبایی از این کشف ساخت (۴۵ دقیقه) که بیننده را با چند-و-چونِ این کشفِ علمیِ شگفت آشنا میسازد. آقایِ مهدیزاده کابلی، مدیرِ دانشنامهیِ آریانا (آنلاین)، به من پیشنهاد کردند تا این مستند را به فارسی ترجمه یا زیرنویس کنم و من هم با کمالِ میل پیشنهادِ ایشان را پذیرفتم. گزینهیِ زیرنویس به نظرم بهتر رسید، امّا پس از پایانِ کار فکر کردم که شاید خیلی از فارسیزبانان در افغانستان و ایران از اینترنتِ پُرسرعت برخوردار نباشند و نتوانند این مستند را تماشا کنند. از این روی، تصمیم گرفتم که زیرنویس را – با سازگاریهایِ لازم – بهصورتِ متن درآورم.
برایِ اینکه خوانندگانِ گرامی تصویری از شخصیّتهایِ مستند در ذهن داشته باشند، در صفحهیِ بعدی عکسی از هر یک از این شخصیّتهایِ اصلیِ مستند همراه با یک توضیحِ کوتاه آوردهام[۱].
Utrecht
زمستان ٢٠۱۴ م / ۱٣۹٢ خ
[↑] سکس در عصرِ حجر
در اعماقِ کوههایِ آلتای در سیبری، تکّهای از اسکلت یک انسان کُهن در غاری کشف شده است. دکتر سوانت پابو، ژنشناسِ تکاملی[٢] سوئدی، چهار هزار کیلومتر را پیموده است تا برایِ پژوهش به این مکان بیاید. کشفِ این پاره از اسکلتِ انسان میتواند خلافِ آنچه تا کنون دیده شده است را ثابت کند. دکتر سوانت پابو[٣] میگوید:
- «بودن در اینجا بسیار شگفتانگیز است. من تنها تکّهاستخوانِ کشفشده را دیدهام و سرانجام فرصت شد تا از غار بازدید کنم.»
پس از گذشتِ ٣٠ هزار سال، تنها چیزی که در کفِ غار باقی مانده است، استخوانِ کوچکی از انگشت است. دکتر سوانت پابو:
- «شگفتزدهام که تشخیص داده شده که این پارهاستخوانِ کوچک متعلق به انسان است. به احتمالِ زیاد باید استخوانهایِ بیشتری در اینجا وجود داشته باشد.»
این استخوانِ کوچک، که از ۱ سانتیمتر هم کوچکتر است، میتواند انقلابی در تاریخ بشر باشد. چهارده ماهِ پیش، این استخوان تکّهای ناشناخته بود که برایِ آزمایش به انستیتوتِ ماکس-پلانک[۴] در لایپزیگِ آلمان فرستاده شد. در ٢٠ سالِ گذشته این آزمایشگاه چندین کشفِ بزرگ را در زمینهیِ باستانشناسیِ پیدایششناختی بهنامِ خود ثبت کرده است. در ابتدا گمان میرفت که این استخوانِ بسیار کوچک، متعلق به یکی از گونههایِ زیستیِ[۵] عادّی است. هیچکس آمادگیِ آنچه رُخ داد را نداشت! دکتر سوانت پابو:
- «سرپرستِ تیمِ پژوهشیمان در آن زمان به من زنگ زد. از من پرسید که نشستهام یا نه. کمی نگران شدم. فکر کردم اتفاقِ بدی افتاده است. بعد گفت که دی.ان.ای[٦] آن استخوانِ کوچکِ انگشت را آنالیز کرده است و گفت که خیلی متفاوت و ناشناخته است. واکنشِ نخستِ من این بود که شاید اشتباهی شده است. گفتم نکند خرابکاری کردی؟! بیدرنگ به آزمایشگاه برگشتمو دادهها را کنترل کردم. دیدم که بله، همانگونه که گفته بود، همه چیز دقیق انجام شده بود. استخوان نه متعلق به نئاندرتال[٧] بودو نه به انسانِ امروزی[٨]، بلکه متعلق به نوعِ دیگری از انسان که تا کنون ندیده بودم.»
اخبار تلویزیونی: «باستانشناسانِ روس، شواهدِ محکمی از انسانی کاملاً متفاوت به دست آوردهاند. این میتواند انقلابی در درکِ ما از انسانهایِ نخستین[۹] باشد.»
این خبر جهانِ باستانشناسی را زیر-و-رو کرد. این کشفِ بزرگی در تاریخِ بشری است. نوعِ جدیدی از انسان که کشفِ آن تقریباً به اندازهیِ کشفِ نئاندرتال در ۱۵٠ سالِ پیش از آن اهمیّت دارد. دکتر سوانت پابو:
- «آن وقت ما فکر کردیم که نئاندرتال در سالِ ۱٨۵٦ در درّهیِ نئاندرتال کشف شد و به همین دلیل «نئاندرتال» نام گرفت. و حالا که این نوعِ انسان در غارِ دنیسووا کشف شده است، ناماش را «انسانِ دنیسووایی»[۱٠] میگذاریم.»
غضروفِ استخوانِ انگشت، نشان میدهد که از یک کودک است. امّا، ماهها پس از تستهایِ نخستین، هنوز رازهایِ دیگری در غارِ سیبری نهفته است، زیرا که شواهدِ دیگری هم پیدا شده است. باستانشناسِ روس [در غار] میگویند:
- «اینجا زیورآلاتِ کوچکی پیدا کردیم که از استخوان ساخته شدهاند.»
و این حاکی از این است که در اینجا باید انسانِ امروزی هم زیسته باشد. زیرا، نیاکانِ ما تنها کسانی بودهاند که قادر به ساختنِ چنین دستسازهایی بودهاند. یافتنِ چنین اشیائی در غار میتواند به این معنی باشد که نوعِ دیگری از انسان نیز در اینجا زیسته است. دکتر سوانت پابو:
- «جایِ بسیار سحرآمیزی است، چون حالا میدانیم که نهتنها انسانِ دنیسووایی، بلکه به احتمالِ زیاد انسانِ امروزی هم در این مکان زیسته است. امّا، هنوز نمیدانیم که این ٢ نوع انسان همزمان در اینجا میزیستهاند یا خیر. این نکته هنوز روشن نیست.
این درّه که در آن سویِ کوههایِ آلتای قرار دارد، همیشه در تاریخ عبورگاهِ مهمّی بوده است.»
سی هزار سالِ پیشاین مکان، زیستگاهِ دو نوع از انسانها بوده که بر رویِ کرهیِ زمین وجود داشت. برایِ تقریباً ٢٠٠ هزار سال، نئاندرتالها رشد و شکوفایی داشتند. سرزمینِشان از اروپاتا خاورمیانه را در بر میگرفت و همهیِ سیبری را هم شامل میشد. در این میان، گروهِ دوّمی از افریقا برخاست. و آنها انسانهایِ امروزیِ نخستین بودند، یعنی نیاکانِ ما. آنها هم از آن سرِ دنیا به این مکان مهاجرت کردند. حالا ما یک گروهِ سوّمی را هم میشناسیم که از این کوهها گذشته است. و آن انسانهایِ دنیسووایی است. دکتر سوانت پابو:
- «در واقع، این تنها مکان در دنیاست که در آن نئادرتالها، دنیستوواییها، و انسانهایِ امروزی هر سه زیستهاند. امّا، نمیدانیم که آیا این سه دسته همزمان در یک نقطه زیستهاند یا خیر.»
نیویورک: در آن سویِ اقیانوس ویکتور دیاک، یک هنرمندِ پالینی[۱۱]، با معمایِ عصرِ حجرِ[۱٢] خودش کلنجار میرود و آن معما، جاذبهیِ جنسی میانِ دو نوع انسان کاملاً متفاوت است. ویکتور مشهور است به داشتنِ مجسمهها و تصاویرِ علمیِ دقیق از انسانهایِ نخستین. یکی از موزیمهایِ تگزاز از او خواسته است تا فرگشتِ انسان[۱٣] را به نمایش بگذارد. امروز، ویکتور تلاقیِ انسانِ امروزی، یعنی یکی نیاکانمان را، با نئاندرتالِ زن را در ۵٠ هزار سالِ پیش و فرزند دو-رگهشان را به تصویر میکشد. برایِ نشان دادنِ عواطف و حرکات، ویکتور از بازیگران خواسته است تا اندامِ مصنوعی[۱۴] بپوشند. ویکتور دیاک[۱۵]:
- «من خیلی شیفتهیِ فرگشتِ انسان هستم، امّا، بیشتر از لحاظِ ظاهری.»
این پروژه، رازِ جدیدی را در موردِ نیاکانِ ما آشکار کرده است و کاشف آن کسی نیست جز شخصِ سوانت پابو! دکتر سوانت پابو:
- «یکی از نکتههایِ تمرکز در پژوهشِ من، یافتنِ روشهایی است برایِ بازیابیِ دی.ان.ای از استخوانهایِ قدیمی. نئاندرتالها همواره برایم جایگاهِ خاصّی داشتهاند.»
این کشفِ مهمّ در ٢٠۱٠ انجام شد، زمانی که تیمِ پژوهشی سوانت پابو ٦٠٪ درصد از ژنمایهیِ[۱٦] نئاندرتال را بازیابی کردو به یک واقعیّتِ شگفتانگیز دربارهیِ گذشتهمان دست یافت. دکتر سوانت پابو:
- «یک روز به این نتیجه رسیدیم که درصدِ کمی از ژنمایهیِ انسانهایِ غیرِ افریقایی، یعنی مردمِ اروپا، آسیا، و بومیانِ امریکا، از تبارِ نئاندرتال هستند. این به معنی است که نیاکانِ ما با نئاندرتالها سکس داشتهاند و از این سکس فرزندانی به وجود آمده است و هنوز آثارِ آن را در دی.ان.ای میبینیم. پس نوزادنِ آنها در جامعهیِ انسانِ امروزی ادغام شدهاند و شکل و قوارهیِ امروزیِ را به خود گرفتهاند. اگر نوزادان با نئاندرتالها میماندند، نسلهایِ بعدی آنها شبیه نئاندرتال میبودند.»
این خیلی تکاندهنده است که خیلی از ما در واقع دو-رگه هستیم. و ویکتور همین را میخواهد به تصویر بکشد. ویکتور دیاک:
- «این اندامِ مصنوعی خیلی جالب است. من شباهتهای زیادی میانِ قسمت پایین صورتِ نئاندرتال و یکی از بازیگرانمان میبینم. این کمک میکند که تصویرِ طبیعیتری درآورم.»
امّا خبرِ کشفِ انسانِ دنیسووایی کارِ ویکتور را دُشوارتر کرده است. ویکتور دیاک:
- «خیلی کنجکاوم بدانم که چه کسی یا چه چیزی در آن دوره، کرهیِ زمین را در تصرفِ خود داشته است. دانستنِ این نکته خیلی چیزها را دگرگون خواهد کرد. امّا، اصلاً نمیدانم از کجا شروع کنم!»
ویکتور هنوز نمیداند که انسانِ دنیسووایی را چگونه و در کجایِ پروژهاش باید بگنجاند.
برگردیم به لایپزیگ. شواهدی که سوانت و تیماش پیدا کردهاند، نشان میدهد که شاید ما از نسلِ دنیسووایی باشیم. دکتر سوانت پابو:
- «شگفتآور است که آدم میتواند از رویِ چنین استخوانِ کوچکی، همهیِ ژِنمایهیِ یک فرد را بپژوهد.»
تحلیلهایِ نخست حاکی از این بود که انسانِ دنیسووایی نوعِ سوّمی از انسان است، که حدودِ یک میلیون سالِ پیش از دو نوعِ دیگرِ انسان جدا شده و جداگانه تکامل یافته است. دکتر سوانت پابو:
- «وقتی ژنمایهیِ دنیسووایی را با ژنمایهیِ نئاندرتال و انسانِ امروزی همسنجی کردیم، دیدیم که تفاوتها بسیار زیاد است. انسانِ دنیسووایی و نئاندرتال در واقع از یک تبار هستند. بیش از هر چیز میخواهیم بدانیم که آیا دنیسووایی با انسانِ امروزی آمیخته است؟ آیا میتوان اثری از این آمیزش را یافت؟ این یک پرسشِ اساسی است.»
آیا ما نه با یک نوع انسان، بلکه با ٢ نوع نژادآمیزی داشتهایم؟ خوشبختانه، چند مغزِ ژنشناسِ دنیا گردِ هم آمده است. سوانت نتیجهیِ آزمایش را به بخشِ ژنشناسیِ جمعیّتی[۱٧] ارائه میدهد. در بانکهایِ دادههایِ این بخش، ژنِ همهیِ انسانهایِ دنیا را میتوان یافت. آنها ژنِ هزاران و یا صدها هزار انسان را از سراسرِ دنیا آزمایش کردهاند. دکتر مارک استونکینگ:
- «ژنِ مردمانِ گوناگونی را آزمایش کردهایم، مثلِ مردمانی از آسیا، همچنین اروپا، قفقاز، فرانسه، ایتالیا، و همچنین جمعیّتی از افریقا. تا کنون در هیچ کدام اثری از ژنِ دنیسووایی مشاهده نشده است.»
و سرانجام یک تطابقِ ژنی پیدا میشود. فرسنگها دورتر از سیبری، در یکی از دورترین نقاطِ دنیا. دکتر مارک استونکینگ و تیماش، ژنِ بیش از هزار نفر را از نقاطِ گوناگونِ جهان آزمایش کردهاند. دکتر مارک استونکینگ:
- «تنها جایی که ما نشانهای از ژنِ دنیسووایی را مشاهده کردهایم در گینه نو و درّهیِ بوگین است.»
یعنی دو جزیرهیِ گرمسیر در سواحلِ شمالی استرالیا که بیش از ٨ هزار کیلومتر از سیبری فاصله دارد. مکانی که انتظارِ یافتنِ مدرک در آن نمیرفت. امّا معنیِ این یافته بسیار روشن است! دکتر سوانت پابو:
- «این به این معنی است که انسانِ امروزی قطعاً با دنیسووایی سکس داشته است. از این سکس نوزادانی به وجود آمده است و آن نوزادان در جامعهی انسانِ امروزی بزرگ شده و شکلِ انسانِ امروزی را گرفته است. آنها نیاکان ما هستند.»
این که در دی.ان.ایِ ما ژنِ نه یک نوع انسان، بلکه دو نوع انسان وجود دارد، خبری سرگیجهآور است. برایِ سوانت، این کشفِ مهمّ نتیجهیِ یک عمر کوشش است. دکتر سوانت پابو:
- «علاقهیِ من به این کار، برمیگردد به دورانِ نوجوانی. در آنزمان یک بار با مادرم به مصر رفتم. من شیفتهیِ آثار باستانی مصر شدم و فکر کردم که در رشتهیِ مصرشناسی تحصیل کنم و دربارهیِ اهرامِ مصر مطالعه کنم. این یک ایدهیِ رمانتیک بود، امّا این کاره نشدم. ولی کاری که الان انجام میدهم، دستِ کم به همان اندازه دلچسب است.»
برگردیم به نیویورک (پارکِ مرکزی در نیویورک). ویکتور دیاک با پیچیدگیِ روزافزونِ سکس در انسانهایِ نخستین کلنجار میرود. آیا سکس در آن دوران به آنچه ما امروزه تجربه میکنیم، شبیه بوده است؟ او با خانمِ هلن فیشر[۱٨]، انسانشناس و پژوهشگرِ جنسی، مشورت میکند. او میخواهد به یک چشماندازِ علمی در موردِ رابطهیِ جنسیمیانِ انواعِ گوناگون انسان برسد. گفت-و-گویِ ویکتور دیاک و هلن فیشر در پارک:
- ویکتور: میخواهم برخوردِ نئاندرتال با آدمسانِ اندیشهورز را بازسازی کنم و به تصویر بکشم. همچنین، میخواهم بدانم که آیا این نزدیکی و آمیزشِ آنها به رضایِ هر دو طرف بوده است یا خیر.
هلن: کمتر از نیم درصد از ارتباطاتِ جنسی، تجاوزِ جنسی هستند. پس، بخشِ بزرگی از رابطهیِ جنسی به رضایِ هر دو طرف است. مغزِ ما طوری برنامهریزیشده است که عاشق شویم. مدارهایِ عصبی هم در این فرایند بیتأثیر نیستند، ولی این تنها یک رانه است. یک رانهیِ بسیار پایهای.
ویکتور: درست است. کاری که من میخواهم انجام بدهم، به تصویر کشیدنِ نئاندرتال و آدمسانِ اندیشهورز است. و حالا دنیسوواییها هم به آنها افزوده شده است. باید ببینم که چه چیزهایی ممکن استو چه از آب درمیآید.
[ویکتور بر رویِ آی.پَد دو عکس به هلن فیشر نشان میدهد] این یک زنِ نئاندرتال است.
هلن: رنگِ پوستاش قهوهای است و دهانِ پهنی دارد. وقتی به این چهره نگاه میکنی، فکر نمیکنی که این آدم مرّیخی است.
ویکتور: کاملاً همین طور است!
هلن: منظورم این است که میانِ مردمِ چین و نروژ هم تفاوت زیاد است. میدانید، سلیقهیِ انسانِ امروزی از یک جایی سرچشمه میگیرد و ۵٠ هزار سالِ پیش همانسان کمابیش همین مغز را داشته است.
ویکتور: بله، درست است. این عکس، بازساختهیِ آدمسانِ اندیشهورز است.
هلن: اگر یک زنِ نئاندرتال، تنها در جنگلی راه خود را گم کرده باشد و این مرد را ببیند که کنارِ آتش نشسته است، بیتردید اتّفاقی میانِ آنها خواهد افتاد. وقتی زن و مرد با هم یکجا باشند، حتماً اتّفاقی میافتد.
ویکتور: تردیدی نیست. حرفهایی که زدید برایم خیلی باارزشاند، چون باعث شد کهبه جنبهیِ انسانیِ قضیه هم توجه کنم.
هلن: خوب، هر چه نباشد، آنها هم انسان بودهاند.
ویکتور: بله، طبعاً. حالا، کمی امیدوار شدم...
دانستنِ رفتارِ جنسیِ انسانهایِ نخستین، مشکلِ اصلیِ ویکتور را حل نخواهد کرد. او هنوز نمیداند که دنیسوواییها چه چهرهای داشتند. ویکتور دیاک:
- «کارِ بسیار دُشواری است، چون که تنها از رویِ یک انگشت، باید چهرهشان را توصیف کنم. مثلِ این میماند که از شما بخواهند تا پرندهای را از رویِ پَرش توصیف کنید.»
ویکتور به دادههایِ بیشتری نیاز دارد. شاید بهزودی خواستهاش برآورده شود.
در سیبری (نووسیبیرسک) کشفِ تازهای شده است، این بار در یک انبارِ آثارِ تاریخی. این مدرکِ تازه، دندانِ بزرگی استکه ۱٠ سالِ پیش به کنار گذاشته شده بود، چون که در آن زمان موفق نشدند که هویّتِ آن را تشخیص بدهند. بن سیویولا، انسانشناسِ پالینی و از اعضایِ تیمی است که استخوانِ انگشت را کشف کردبه آزمایشگاهِ سوانت فرستاد تا آزمایشهایِ ژنشناختی بر رویِ آن انجام دهند. او با انستیتوتِ ماکس پلانک همکاری داشت و از نخستین کسانی بود که دندان را معاینه کرد. بن سیویولا[۱۹]:
- «خیلی شگفتانگیز است. ما نمیدانستیم که پارهیِ دیگری هم داریم!»
آزمایشها حاکی از این است که تنها اندکی دی.ان.ای در دندان وجود دارد، امّا به اندازهای هست که بتوان نشان داد که دندان متعلق به دنیسووایی است یا خیر. بن سیویولا:
- «دندان، معلوماتِ بیشتری از کالبُدِ فرد میدهد، امّا استخوانِ انگشت این گونه نیست. اندازهیِ این دندانِ جدید بهخوبی نشان میدهد که متعلق به یک کودک نیست و باید ازیک فرد بزرگسال باشد. به اندازهیِ دندانِ انسانِ امروزی است. به احتمالِ زیاد دندانِ عقل است، چون که اندازه و گودیِ آن بسیار زیاد است. احتمالاً دندان متعلق به فردِ بالغی است، امّا سنّاش را نمیتوانیم تخمین بزنیم، زیرا رابطهیِ مستقیمی میانِ اندازهیِ دندان و سنّ وجود ندارد. امّا، در کُلّ دندانِ بزرگتر نشانهیِ سنّ بیشتر است. و گفتن این نکته هم دُشوار است که آیا دندانِ زن است یا مرد. شاید اندازهاش برایِ یک زن بزرگ باشد.»
بهرغمِ همهیِ حدس و گمانهایِ جالب، از رویِ اندازه و دی.ان.ایِ دندان نمیتوان بهطور قطعی گفت که انسانِ دنیسووایی چه شکل و قواره داشته است. دکتر سوانت پابو:
- «شوربختانه، علمِ ژنومیکِ[٢٠] امروزی معلوماتِ کمی دربارهیِ مشخصاتِ ظاهری، رفتار و غیره به ما میدهد. برایِ مثال، اگر تنها دی.ان.ایِ من را مطالعه کنید، به مشخصّاتِ زیادی دربارهیِ شخصِ من نخواهید رسید.»
برایِ دانستنِ مشخصاتِ ظاهریِ انسانِ دنیسووایی، تیم پژوهشی نیاز به جمجمه دارد. آن را باید در غارِ دنیسوا یافت. پس، باید بیشتر جست-و-جو کنند.
سوانت با اعضایِ اصلیِ تیماش جلسه میکند، یعنی با بن سیویولا و سوزان سویر[٢۱]، ژنشناسی که مسؤولِ تستِ کشفهایِ تازه است. دکتر سوانت پابو:
- «ما آثاری از انسانِ دنیسووایی را در غار داریم. آثاری هم از دی.ان.ایِ آنها را امروزه در ملانزی یافتهایم، امّا در میانِ این ٢ نقطه هیچ اثری دیده نمیشود!»
هنوز نقطهیِ کورِ بزرگی بیشترِ نقشه را در بر گرفته است. و بخشِ اعظم آن نقطهیِ کور را یک کشور در بر میگیرد. آن کشور چین است! سوانت بیشتر شیفتهیِ شماری از جمجمههایِ پُررمز-و-رازِ چینی است. برایِ چندین دهه، دستهبندیِ گونهها بر اساسِ همین جمجمهها انجام شده است.
سوانت بسیار کنجکاو شده است. او با یکی دیگر از اعضایِ دپارتمان مشورت میکند و آن شخص ژنشناس، دکتر ژامه فو[٢٢] است. او متخصصِ مکانهایی است که در آنها استخوانهایِ کهنِ چینی پیدا شده است. [گفت-و-گو میانِ دکتر سوانت پابو و دکتر ژامه فو بر سرِ یک نقشهیِ جهان:]
- ژامه فو: همانگونه که میبینید، در نقشه یک خط یا مسیر دیده میشود. این خط در شمالِ چین قرار دارد. پس، اگر تقریبی بگوییم باید در اینجا و اینجا باشد، و هر دو نقطه در مغولستان واقع است. چند تا غار هم اینجا هست، مثلِ دالی.
سوانت: بله، درست است. در واقع هیچ مدرکی برایِ اثبات نداریم. پس، ممکن است برخی از آن جمجمهها دنیسووایی باشند. آنها را نه آدمسانِ راستبالا[٢٣] میتوان نامید، و نه انسانِ امروزی. آنها چیزی میانِ این دو هستند. شاید هم دنیسووایی باشند! پس، باید به چین برویمو از این مکانها بازدید کنیم.
تا گذشتهای نه چندان دور، گمان میرفت که جمجمههایِ چینی یکی از این ٣ باشد: نئاندرتال، انسانِ امروزی، و گونهای نخستینتری که «آدمسانِ راستبالا» نام دارد. از آنجایی که آثاری از زیستنِ نئاندرتالها در چین نیست، تنها دو تایِ دیگر باقی میماند.
بازدید از چین شاید سرنخی که ویکتور نیاز دارد را به او بدهد. او در گذشته نیزبا دانشمندانِ انستیتوتِ ماکس پلانک همکاری داشته است. ویکتور از سوانت میخواهد تادر پکن به آنها بپیوندد و سپس راهیِ چین میشود.
پکن - چین: سوانت و ژامه، نخستین کسانی هستند که به پکن میرسند. آنها یکراست به انستیتوتِ آثارِ باستانی چین میروند. در این مکان میتوان کمیابترین فسیلهایِ جهان را یافت. تا کنون تنها چند تن از پژوهشگرانِ غربیامکان بازدید از اینجا را داشتهاند.
شاید سوانت چند لحظهیِ دیگربا انسانِ دنیسووایی رو-در-رو شود. دکتر خین-ژی-وو باارزشترین مجموعهیِ انستیتوت را نشان میدهد. جمجمههایِ انسانی با قدمتی بیش از ۱٠٠ هزار سال. دکتر خین-ژی-وو:
- «در این جمجمه، ویژگیهایِ انسانِ چینی و نئاندرتال همزمان دیده میشود. این نمونهیِ بسیار کمیابی است و تنها موردِ در چین است.»
سوانت حیرتزده شده است. با توجه به شباهتهایِ ژنیتیکی میان نئاندرتال و دنیسووایی، میتوان حدس زد که آنها از نظرِ ظاهری هم شبیه بوده باشند. [دکتر سوانت پابو در گفت-و-گو با دکتر خین-ژی-وو:]
- «من خیلی علاقمندم به رابطهیِ میانِ نئاندرتالها و چینیها، چون که نئاندرتالها و انسانِ دنیسووایی با هم نوعی خویشاوندی دارند.»
از آنجایی که جمجمهها بسیار قدیمی هستند و دیگر حاویِ دی.ان.ای نیستند، سوانت راهِ دیگری را در پیش میگیرد. [دکتر سوانت پابو در گفت-و-گو با دکتر خین-ژی-وو:]
- «من یک کُپی از دندان را آوردهام، همان دندانی که در غارِ دنیسووا یافته شده است.»
شاید از رویِ دندان بتوان تشخیص داد که جمجمه متعلق به انسانِ دنیسووایی نیست. [گفت-و-گویِ میانِ دکتر سوانت پابو و دکتر خین-ژی-وو:]
- خین-ژی-وو: دندانِ بسیار عجیب-و-غریبی است.
سوانت پابو: فکر میکنم برایِ همهیِ ما عجیب است.
خین-ژی-وو: بسیار عجیب و متفاوت!
سوانت پابو: پس شما چنین موردی را در چین ندیدهاید؟
خین-ژی-وو: نه، هیچگاه.
دندان هم معمایِ جمجمهها را حل نکرد. سوانت باید شواهدِ دیگری پیدا کند، شواهدی برایِ اثباتِ زیستنِ دنیسوواییها در چین. اگر این را بتواند ثابت کند، آنگاه میتواند مدّعی شود کهاین جمجمهها متعلق به آنهاست. امّا، پرسش اینجاست که چگونه؟
ویکتور دیاک هم در این فاصله به پکن رسیده است. در راهِ انستیتویِ باستانشناسیِ چین، با عکسبرداری نشان میدهد که چقدر شیفتهیِ این مکان و مردماش است. ویکتور دیاک:
- «برایم مهمّ است که من همبه اینجا دعوت شدهام. خیلی دوست دارم که هر چه زودتر فسیلها را از نزدیک ببینم. اگر سرنخی پیدا کنم، کارم خیلی سادهتر خواهد شد. خیلی مشتاقم که از این مکان بازدید کنم.»
در انستیتوتِ آثارِ باستانیِ چین، به ویکتور فرصت داده میشود تا جمجمههایِ پُررمز-و-راز را بازبینی کند. او مشغول عکسبرداری از جمجمهها میشود. همزمان سوانت و ژامه همراهِ چینیها میکوشند تا از طریق دیگری ثابت کنند که دنیسوواییها در چین زیستهاند.
آیا اکنون ویکتور میتواند به تصویر دلخواهاش از انسانِ دنیسووایی برسد؟ شاید سوانت بتواند ثابت کند که کهنترین اسکلت از انسانِ امروزی که در چین پیدا شده است، انسانِ دنیسووایی است! اگر اثری از دی.ان.ایِ دنیسووایی، در این اسکلت یافت شود، میتواند به این معنی باشد که انسانِ دنیسووایی در چین نیز زیسته است و با نخستین انسانهایِ امروزی که به اینجا مهاجرت کردهاند، نژادآمیزی داشته است. دکتر سوانت پابو:
- «قدمتِ این استخوانهادر حدودِ ۴٠ هزار تخمین زده شده است. ما دقیقاً نمیدانیم که دنیسوواییها چه زمان در جنوبِ سیبری زیستهاند، امّا باید در همین دوره بوده باشد. خیلی هیجانانگیز است که بتوان این استخوانها را از نزدیک دید و از آنها نمونهبرداری کرد.»
برایِ آزمایشِ دی.ان.ایباید بخشی از استخوانِ گرانبها را تخریب کرد. پیش از این که گنج ملّی چین را با متهیِ پُرشتاب سوراخ کنند، باید مطمئن باشند که احتمالِ بودن دی.ان.ای در استخوان زیاد است. برایِ سنجیدنِ احتمالِ وجودِ دی.ان.ای در استخوان، عازمِ مکانی میشوند که استخوان در آن کشف شده است. پس از ٢ ساعت راه با اتومبیل، به روستایی در اطرافِ پکن میرسند. هدفشان بازدید از غاری است که اسکلت در آن پیدا شده است. آنها باید وضعیّتِ نگاهداشتِ[٢۴] دی.ان.ای را در غار بررسی کنند. [راهنمایِ گروه:]
- «غار اینجاست، ابتدا مردم منطقه اینجا را کشف کردند.»
[گفت-و-گو میانِ دکتر سوانت پابو و دکتر ژامه فو در غار:]
- سوانت پابو: گفتی چند استخوانِ حیوانی هم در اینجا کشف شد و آنها را هم تست کردی؟
ژامه فو: بله.
سوانت پابو: چه استخوانهایی بودند؟
ژامه فو: استخوانهایِ چهار نوع گوزنِ وحشی و یک بُز. وضعیّتشان خیلی خوب بود که توانستیم تشخیص بدهیم متعلق به چه حیواناتیاند.
سوانت پابو: پس، وضعیّت نگاهداشتِ دی.ان.ای در اینجا باید خوب باشد.
ویکتور دیاک در حالِ نقاشی در غار میگوید:
- «خیلی حیرتانگیز است که تصور کنیم که اینجا روزی خانهیِ کسی بوده است. بازدید از غار، بیتردید در نتیجهیِ کارم تأثیر خواهد گذاشت.»
پس از تأیید وضعیّت نگاهداشت در غار، سوانت دستورِ نمونهبرداری میدهد. سپس، راهِ اعضای تیم از یکدیگر جدا میشود: سوانت برمیگردد به آزمایشگاهاش در لایپزیگ و ویکتور به استودیواش در نیویورک. [ویکتور دیاک در استودیواش میگوید:]
- «در غار که بودم، بیاختیار چند طرح از قیافهی احتمالیِ انسانِ دنیسووایی نقاشی کردم. از جمجمههایِ چینی هم در بازسازیِ چهره کار گرفتم. این دستِ کم نقطهی آغازِ خوبی است. البتّه این کار بیشتر گمانهزنی است، امّا یک حسّ درونی به من میگوید که چهرهای که نقاشی کردم چندان هم بیربط نیست.»
ویکتور با یک مدلِ دیجیتالی پیش میرود. هزاران کیلومتر دورتر، کار نمونهبرداری از اسکلت چینی همچنان ادامه دارد. هر ٢ تیم امیدوار هستند که بتوانند چهرهی فراموششدهیِ نیاکانمان را به تصویر بکشند.
پس از هفتهها زحمت، کارِ بازسازی چهرهی انسان امروزی و نئاندرتال تقریباً به پایان رسیده است. امّا، از انسان دنیسووایی هنوز چیزی ساخته نشده است. کارِ عکّاسیِ گزینشیِ[٢۵] ویکتور هم نزدیک است.
ویکتور از ژنشناس جان هاکس کمک میخواهد تا او را در گزینش جزئیات، مانندِ رنگِ پوست، یاری دهد. چنین جزئیاتی را نمیتوان از جمجمههایِ چینی دریافت. [ویکتور دیاک در گفت-و-گو با جان هاکس:]
- ویکتور: ایدهیِ اصلی این است که تقابلِ این افراد را در دورهیِ دنیسووایی به تصویر بکشم، یعنی چیزی در حدودِ ٣٠ تا ۵٠ هزارِ سالِ پیش. یکی از مشکلاتی که دارم، گزینشِ رنگِ پوست است. بر رویِ مدلِ دیجیتالی میتوانم رنگِ پوست را تیره یا روشن درآورم.
جان هاکس: بر اساسِ ژنمایهیِ دنیسووایی میدانیم که رنگِ پوستِ انسانِ دنیسووایی نه به روشنیِ رنگ پوست اروپاییها بوده است و نه شبیه به رنگِ پوستِ آسیاییها. میشود تصور کرد که رنگِ پوستشان با اقلیمِ محلیشان سازگار شده بوده است، یعنی رنگ پوستشان نه تیره بوده است و نه روشن. ویژگی انسانها این است که رنگ پوستشان میتواند بسیار متفاوت از یکدیگر باشد. برایِ همین فکر میکنم که در گزینش دستِمان کمی باز است.
ویکتور: همین را میخواستم بشنوم و در موردِ لباس، فکر میکنی که لباسِ زیادی میپوشیدهاند؟
جان هاکس: بله، در غیر این صورت امکانِ زنده ماندنِشان نمیبود. سالیانِ سال دمایِ غار زیر صفر درجه بوده است. پس، در جایِ سردی زندگی میکردهاند. به احتمالِ زیاد لباسهایی داشتهاند که متناسب با دمایِ هوا به دورشان میپیچاندند. امّا، نه آن لباسی که من و تو در ذهن داریم.
و حالا وقتِ عمل رسیده است، یعنی ویکتور باید مدلِ دیجیتالی را به یک انسانِ واقعی برگرداند. ویکتور دیاک:
- «نهایت کوشش خود را میکنم، حالا شاید کارم بهکلّی اشتباه باشد و شاید هم نباشد، امّا، احساس میکنم که اکنون در جهت درستی حرکت میکنم.»
لایپزیگ - آلمان: دکتر ژامه فودی.ان.ایِ اسکلت ۴٠-هزار سالهی چینی را بازیابی کرده است. [گفت-و-گو میانِ دکتر سوانت پابو و دکتر ژامه فو در آزمایشگاه:]
- ژامه فو: سلام سوانت.
سوانت پابو: سلام.
ژامه فو: میخواهم چیزی بگویم! نتایج آزمایش متوکندری به دستمان رسیده است، امّا...
سوانت پابو: امّا چی؟!
ژامه فو: امّا نتیجه این است که اسکلت دنیسووایی نیست!
سوانت پابو: پس چی است؟
ژامه فو: انسانِ امروزی است!
سوانت پابو: جالب است! پس دنیسووایی نیست؟
ژامه فو: نه.
سوانت پابو: من هم حدس میزدم...
ژنمایهیِ اسکلتِ جوانتر،معمای اسکلتهای قدیمیتر را حل نکرد. هنوز امکانِ دنیسووایی بودنِ اسکلتهایِ قدیمیتر وجود دارد. امّا تا زمانی که شواهدیاز آمیزشِ نژادی در چین پیدا نشود، نمیتوان مشخص کرد که اسکلتهایِ قدیمیتر از چه گونهای هستند. [گفت-و-گویِ اسکایپی میانِ دکتر سوانت پابو و ویکتور دیاک:]
- سوانت پابو: خبرِ خوب این است که اسکلتی که در چین دیدیم، حاوی دی.ان.ای است. امّا آن اسکلت قطعاً دنیسووایی نیست. دی.ان.ای نشان میدهد که اسکلتِ انسانِ امروزی است. این کشفِ جالبی است، امّا بهطبع به ما نمیگوید که انسانِ دنیسووایی چه چهره داشته است. فکر میکنم که راهی برایِ بازسازیِ چهرهی دنیسووایی وجود ندارد. خوب، میتوان امیدوار بود که سرنخ تازهای در غار دنیسووا یافت شود.
ویکتور دیاک: آیا هنوز در چین به کارشان ادامه میدهند؟و معلوم است چه وقت به ما خبر میدهند؟
سوانت پابو: نخیر. در این مورد نمیتوان گفت که آیابه نتیجهای خواهند رسید یا خیر. مشخص کردن زمان هم دُشوار است... خوب، خوشحال شدم.
ویکتور دیاک: ممنون، من هم همینطور. خدانگهدار. سوانت پابو: خدانگهدار.
ویکتور دیاک:
- «خبر مأیوس کنندهای بود!»
برگردیم به سیبری (غارِ دنیسووا). تیم باستانشناسی خبرهای تازه دارد. تقریباً ٢ سال پس از نخستین کشف، چند استخوانِ دیگر نیز در غار کشف شده است. امّا معلوم نیست که در این پارهها سرنخی بتوان یافت یا نه. بن سیویولا:
- «چند تا دندان پیشینِ روباه پیدا کردهایم که شبیه به دندانِ انسان است. یک دندانِ کرسیِ بزرگ هم یافتهایم. نخستین بار که دندان را دیدم، با خود گفتم که ژنشناسان باید پژوهشهایِ لازم را رویِ دندان انجام بدهند.»
برگردیم به آلمان. سوزان سویر آزمایش سریعی از دندان و دیگر پارههایِ یافتشده انجام میدهد تا گونهیِ آنها را مشخص کند. [گفت-و-گویِ حضوری میانِ دکتر سوانت پابو و سوزان سویر:]
- سوزان سویر: یک آزمایش ریزاِشل[٢٦] رویِ دندانِ جدیدانجام دادم.
سوانت پابو: همان دندانِ خیلی خیلی بزرگ!
سوزان سویر: بله، درسته. و آن دندان دنیسووایی است!
سوانت پابو: واقعاً؟!
سوزان سویر: بله.
سوانت پابو: پس تبریک میگویم!
سوزان سویر: سپاسگزارم.
سوانت پابو: این سوّمین تکّه از انسانِ دنیسووایی است که یافتهایم.
سوزان سویر: درسته.
سوانت پابو: بسیار عالی است...
سوزان سویر: امّا جالبتر از آن این است که دی.ان.ایِ دندانبا آن دو پارهیِ دیگر بسیار متفاوت است. پس، جمعیّت دنیسوواییها باید زیاد بوده باشد.
سوانت پابو: پس، گروهی کوچک و تکافتاده نبودند که در جنوبِ سیبری سرگردان بوده است... بسیار خوب!
دندانِ جدید نشان میدهد که انسانِ دنیسووایی تنوعِ ژنتیکی داشته است، چیزی شبیه به تنوعِ ژنیتیکی در انسانِ امروزی. از رویِ دندان میتواند فهمید که جمعیّتِ دنیسوواییها تا چه حدّ گسترده بوده است. شاید ژنشناسِ جمعیّتی، مارک استونکینگ، بتواند مسأله را کمی روشنتر کند. احتمال میرود که او و تیماش بخشِ اعظمی از معمّا را حل کرده باشند.
دکتر سوانت پابو پژوهشگراناش را گردِ هم میآورد و همچنین پژوهشگرِ ارشد انستیتوتِ ماکس-پلانک. تیمِ دکتر مارک استونکینگ آثارِ بیشتری از انسانِ دنیسووایی را در انسانِ امروزی پیدا کردهاند. دکتر مارک استونکینگ:
- «در این گروههاژنِ دنیسووایی دیده شده است: یک گروهِ جدید در گینه نو، یک گروه در میانِ بومیانِ استرالیا، چند گروه در شرقِ اندونزی، چند گروه در جزایرِ پلینزی، همچنین دو گروه در فیلیپین. در همهیِ این گروهها نشانههایی از ژنِ دنیسووایی دیده شده است. جالبتر این که در گروههای همجوار، که همتبار هستند، دی.ان.ایِ دنیسووایی دیده نمیشود! این مسأله مدّتها پرسشبرانگیز بود: همهیِ این گروهها همتبار هستند و در جهتِ خاصّی پراکنده شدهاند، امّا آمیختگی با انسانِ دنیسووایی تنها در یک نقطهیِ مشخص و در ٢ گروه دیده میشود.»
تا یک خطِ معینی، ژنِ دنیسووایی دیده میشود. کسانی که نسبِ نیاکانشان به آن سوی خطّ برسد، نشانهای از دی.ان.ایِ دنیسووایی در آنها دیده نمیشود. دکتر سوانت پابو:
- «پس احتمالاً آمیزش نژادی در حوالی این نقطه رُخ داده است، یعنی پس از مهاجرتِ انسانهایِ امروزی به اینجا. میتوان گفت که نیاکان این افراد دو-رگه هستند. آنها در ٢ جهت هم پراکنده شدند و بعدها به طرفِ استرالیا و فیجی. خوشبختانه، حالا ما یک نقطهی آغاز داریم.»
این یک کشفِ کلیدی استو حاکی از این است که خاستگاه انسانِ دنیسووایی جنوبشرقِ آسیا بوده است. برای رئیس دپارتمان فرگشت انسانی، آقایِ ژان-ژک اوبلن، نتیجهگیریهایِ شگفتآورِ دیگری هم میتوان گرفت. ژان-ژک اوبلن:
- «میشود گفت که سرزمین دنیسوواییها از شمالِ سیبری تا مناطقِ جنوبیِ اندونزیرا در بر میگرفته است.»
این یعنی دنیسوواییها در یک سرزمینِ پهناور میزیستهاند، سرزمینی که یک سرش کوههایِ یخی سیبری بوده استو سرِ دیگرش جنگلهایِ گرم و مرطوبِ جنوبشرق آسیا.
- «امّا هنوز نامعلوم است که چرا اثری از نژادآمیزی با انسانِ امروزی در جاهایِ دیگر آن سرزمین دیده نمیشود. امّا، ما تنها یک نوع انسانِ دیگر را میشناسیم که تواناییِ زیست در آب-و-هوایی بینهایت سرد و بینهایت گرم را دارد. و آن خودمان هستیم!»
شوربختانه، هیچ یک از شواهد تازه به دردِ ویکتور نمیخورد. او به کارش میدهدو میکوشد تا بر کارِ عکسبرداری تمرکز کند.
ویکتور با تیمی از کارشناسان کار میکند. همسرش سوچی گومز، متخصصِ اندام مصنوعی، یک چهرهپرداز، و یک طراحِ لباس. ویکتور دیاک:
- «ما انسانهایِ نخستین را به تصویر میکشیم، یعنی انسانهایی که از ۹٠ تا ۴٠ هزار سالِ پیش میزیستهاند. یک شخص که زیرِ گریم است باید کاملاً به شکلِ انسان امروزی درآوریم و یک بازیگرِ دیگر نقش نئاندرتال را بازی خواهد کرد. چهرهپردازیِ نئاندرتال نسبت به «آدمسان اندیشهورز» کار بیشتری دارد. در آن زمان، درکی از قانونِ جذب وجود نداشته و زیبایی و غیره ملاکی برایِ داوری نبوده است.»
آندریو پولسزاک، طراحِ لباس:
- «ویکتور گفت که شاید لباسِ انسانهایِ نخستین تنها بخشی از تنشان را میپوشانده است تا بتوانند در تپّههایِ پُرصخره دنبالِ شکار بدوند. برایِ همین، تکه لباسی از چرم آماده کردهایم، امّا بازیگرمان تاکنون نپوشیده است.»
ویکتور آخرین بازیگرش را آماده میکند و آن انسانِ دنیسووایی است. همهیِ انسانهایِ نخستین که تاکنون میشناسیم، استخوانِ ابرویِ بزرگتری از ما داشتهاند. این بازیگر را هم به همان شکل درمیآوریم. امّا این هم یک حدس است. ویکتور بیشتر از این نمیتواند بداند. هر چند ناکامل، امّا کارِ باسازیِ چهره برای ویکتور تمام شد. او بنا بر دانستههایِ امروزیِ ما، توانست این سه نوع انسان را بازسازی کند: انسان، نئاندرتال، و انسانِ دنیسووایی. ویکتور دیاک:
- «فکر میکنم که هر چه در توان داشتیم را انجام دادیم. پس برقها را خاموش میکنیم و کار تمام است. مایکل برقها را خاموش کن لطفاً.»
با ٣ پاره استخوانِ کوچکی که کشف شد، سوانت و تیماش نشان دادند که شمارِ انسانهایِ دنیسووایی به احتمالِ زیاد پُرشمار بوده استو در بخشِ اعظمی از جهان میزیستهاند. شاید در غار استخوانهایِ بیشتری پنهان باشد، حتّی شاید بتوان جمجمه و اسکلت هم در آنجا یافت تا رازهایِ بیشتری آشکار شوند. سوانت هنوز راه درازی در پیش رو دارد. سوانت پابو:
- «من بیشتر از این که به خودِ نئاندرتال و انسانِ دنیسووایی علاقمند باشم، به ویژگیهایِ ژنمایهیِ آنها علاقمندم. همین تفاوتهایِ ژنیتیکی است که ما را از آنها متمایز میکند و از این رو انسانِ امروزی این قدر ویژه است. فکر میکنم که در سالهایِ آتی به دانستههایِ بیشتری دست خواهیم یافت و بهتر خواهیم دانست که در آسیا چه گذشته است.»
هر چند که نمیدانیم انسانِ دنیسووایی چه شکلی بوده است، امّا از یک چیز کاملاً مطمئن هستیم: در گذشتهیِ دور، انسانِ دنیسووایی و نیاکانِ ما با هم تماس بر قرار کردند و این تماس پیامدهایی داشته است. پرسشی که اکنون پیش میآید، این است که آیا چند گونهیِ انسانِ دیگر در دی.ان.ایِ ما پنهان است؟!
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط رسول محمّدی برگردان شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- البته در دانشنامه به پینوشتها منتقل شد.
[٢]- Evolutionary geneticist[٣]- سوانت پابو (Svante Pääbo) پزشک و زیستشناسِ سوئدی است و پایهگذار ژنشناسیِ پالینی (paleogenetics) به شمار میرود. وی در ۱۹٨۴ نخستین کسی بود که توانست دی.ان.ایِ یک مومیایی را شبیهسازی کند. سوانت پابو بعدها در زمینهیِ ژنشناسیِ تکاملی (evolutionary genetics) نیز تخصص پیدا کرد.در سالِ ٢٠۱٠ (۱٣٨٨ میلادی) نتیجهای پژوهشی را به چاپ رساند که در آن ثابت کرد که آمیزشی میانِ نئاندرتال و انسانِ امروزی صورت گرفته است؛ موضوعِ مستند هم همین است.از ۱۹۹۷ او مدیر دپارتمان ژنشناسیِ مؤسسهیِ انسانشناسیِ تکاملی ماکس پلانک (Max-Planck) در لایپزیگ آلمان بوده است.[۴]- MaxPlanck Society, in German: Max-Planck-Gesellschaft[۱۵]- ویکتور دیاک (Viktor Deak) یک هنرمندِ پالینی است؛ یعنی کسی که چهرهیِ انسانهایِ نخستین را رسم میکند و یا بهصورتِ مجسمه درمیآورد.
[۵]- Specie
[٦]- DNA [Deoxyribonucleic acid]
[٧]- Neanderthal
[٨]- Modern human
[۹]- Early men
[۱٠]- Denisovan / Denisovahominis
[۱۱]- Paleoartist
[۱٢]- Stone Age
[۱٣]- Human evolution
[۱۴]- Prostetics
[۱٨]- هلن فیشر (Helen Fischer) انسانشناس و سکسشناسِ امریکایی و پژوهشگرِ فرگشتِ انسانی در دانشگاهِ راتگرز (Rutgers) است.
[۱۹]- بن سیویولا، انسانشناسِ پالینیِ روس.
[٢٠]- Genomics[٢۱]- سوزان سویر، ژنشناسی که مسؤولِ تستِ کشفهایِ تازه در مؤسسهیِ ماکس-پلانک است.
[٢٢]- ژامه فو، متخصصِ اسکلتهایِ انسانهایِ نخستین.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□