فهرست مندرجاتافغانستان به روایت دیگر
با آگاهی به جنگ تفنگسالاران میرویم
حمیرا قادری، شاعر و نویسنده اگر چه در این گفتوگو از افزایش سطح آگاهی مردم در افغانستان سخن میگوید. اما نمیتواند نگرانیاش را از بازگشت طالبان یا تفکر طالبانی پنهان کند. با اینهمه تأکید میکند که اینبار او و مردم افغانستان با آگاهی بهجنگ آنها میروند. وی دکترای زبان و ادبیات فارسیاش را از ایران گرفته و اکنون مشغول خواندن دومین دکترای خود در هند است. این نویسنده همچنین در شماری از دانشگاههای کابل تدریس و بهحیث مشاور ارشد وزیر کار و امور اجتماعی فعالیت میکند.
[↑] گفتگو با حمیرا قادری
● بنیاد آرمانشهر: لطفا خود را معرفی کنید.
□ حمیرا قادری: حمیرا قادری هستم. دکترای زبان و ادبیات فارسیام را از ایران گرفتهام و اکنون مشغول خواندن دومین دکترای خود در هند هستم. چندین کتاب نوشتهام و اکنون در شماری از دانشگاههای کابل بهحیث مشاور ارشد وزیر کار و امور اجتماعی تدریس میکنم. در حوزهی جامعهی مدنی و برنامههای فرهنگی-ادبی کابل هم همواره فعالیت داشتهام.
● بنیاد آرمانشهر: لطفا دو نمونه یا خاطرهای را که درآن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگی شما تاثیرگذار بوده، تعریف کنید.
□ حمیرا قادری: گاهی چینش خاطرات سخت است، چون نقض حقوق بشری در زندگی ما زنان افغانستان امر طبیعی است. اما یکی از خاطراتی که همیشه برایم دردآور است از زمان طالبان است. پس از آمدن طالبان بههرات مدت یک سال خانهنشین بودیم، کتابخوانی سخت بود و کتاب نبود، پس از یک سال با یکی از استادان صحبت کردیم و کلاس داستاننویسی راه انداخته شد. این کلاس هر دوشنبه برگزار میشد، اما بیرون رفتن از خانه دشوار بود تا جایی که مولوی همان مسجد که پدر بزرگم پشت او نماز میخواند و میفهمید که دوشنبه من از آن محله بیرون میشوم، قبل از نماز این نکته را گفته بود. پدر بزرگم وقتی بهخانه آمد قیامت راه انداخت. بعد از این اتفاق پدرم مجبور بود که هر دو شنبه با من از محله بیرون شود. دوشنبههایی که مهمان میآمد و پدرم با من نمیتوانست همراه شود از کلاس محروم میشدم. یعنی در هفته فقط دو ساعت بیرون میرفتم آنرا هم از من گرفتند این اتفاق برایم شدیداً دردآور بود، تمام این دوشنبههای پنجسال دوره طالبان وحشتناک بود و بیشتر از هرچیز روح و روان مرا خسته میکرد.
یکی دیگر از خاطراتم به انجمن ادبی هرات در همان دوره مربوط میشود. وقتی نشستهای نقد استادان برگزار میشد، شنیده بودند که من مینویسم و نسبت بهبقیه جدیتر هستم، گفته بودند که یک داستان هم از من بخوانند. من که نمیتوانستم در بین مردان حضور داشته باشم چه برسد که داستان بخوانم. بههمین دلیل داستانهای مرا یک مرد میخواند. خلاصه کارم بهجایی رسید که یک مجموعهی داستان مرا چاپ کردند. اولین داستانی بود که در دورهی طالبان بهنام یک زن چاپ میشد. هیچ وقت یادم نمیرود که پدرم با چه استرس وحشتناکی تمام روزنامههای شهر را جمع میکرد که مبادا نامم باشد و طالبان بهآن گیر بدهند. این سالها وحشت دردناکی داشت و نمیخواهم دوباره تکرار شوند.
● بنیاد آرمانشهر: چه چیزی در دوران جدید افغانستان اعتماد شما را جلب کرده و شما آن را بهعنوان یک نوآوری و ابتکار مثبت ارزیابی میکنید؟
□ حمیرا قادری: من احساس میکنم قدرت انسانها وقتی خودش را نشان میدهد که در اوج مشکلات باشند. وقتی که آدم بالای پر قو زندگی میکند قدرت و ضعفش معلوم نیست. شخصاً احساس میکنم چیزی که در این دوره بهنفع من تمام میشود قبل از این که مربوط بهاوضاع باشد و صورت تفکر مردها عوض شده باشد، قدرت خودم است، من متفاوت شدهام. سختیها و سالها مبارزه باعث شده است که من بهقدرت خاصی در مقابله با مشکلات زنان دست یابم. چیزی که آن را مثبت ارزیابی میکنم این است که تودههای قدرتی که زنان تشکیل میدهند همه بهخاطر سختیهایی که کشیدهاند مردان را وادار کرده است که از آن تفکر طالبانی سمی که دارند و تمکینی که در برابر آن میکنند کم شود. دیگر با آن شدت و حدت طالبان حق برخورد کردن ندارند. چیزی که مثبت ارزیابی میکنم بالا رفتن قدرت زنان است. هیچ زنی دیگر، حتی زنان دهکدههای ما هم نمیتواند دورهی طالبان را تحمل کنند.
● بنیاد آرمانشهر: یعنی اصلاً در این دوران تفکر مردان افغان تغییر نکرده است؟
□ حمیرا قادری: کمی عقبنشینی مردان را احساس میکنم. حقیقت این است که در گذشته طیف وسیعی بهشمول ما که جهان دیده نبودیم فکر میکردیم همه جای دنیا جز وحشت و سنگسار و دست قلم کردن چیز دیگری نیست. از کودکی خودم چادر بهسر کردن مادرم یادم است که وقتی طیارههای روس بمبارد میکردند روسری بهسر میکرد که اگر کشته شد شهید شود و مویش را نامحرم نبیند. یعنی ما از یک دورهی مرفه و آسایش بهطالبان نرسیدیم، ما از یک دورهی کشتار به دورهای رسیدیم که حداقل امنیت بود. بههمین دلیل عصیان هم نبود. ولی حالا اگر تفکر طالبانیسم در این کشور پا گیرد، حداقل کاری که میکنم این است که در این جا نمیمانم و آن فکر را تحمل نمیکنم. ولی در دورهی طالبان نه قدرت رفتن داشتم و نه فکر میکردم چیزی جدا از این وضعیت موجود است. خیلیها هم مثل من فکر میکردند. حالا دورهی آگاهی است بههمین دلیل تحمل چنین تفکری محال است.
● بنیاد آرمانشهر: یکی از مهمترین دستاوردهای این دوران چه بوده است؟
□ حمیرا قادری: البته اینطور هم نیست که تمام بدبختیهای ما بهدورهی طالبان برگردد. در زمان طالبان این قدر فسادهای مالی در کشور رواج نداشت، این بهمعنای تایید طالبان نیست. مشکلشان این بود که درهای پیشرفت را روی ما باز نکردند. اما در دورههای پیش از طالبان از نظر روحی دچار روزمرگی بودیم، این روزمرگی هم از نظر روحی بود و هم از نظر فیزیکی. روزانه مردم کشته میشدند و در هر خیابان کشتهها را میشد دید. اگر طالبان نمیبودند، نگاه جامعهی جهانی هم هرگز بهما تغییر نمیکرد. ما در حالت وحشتناکی قرار گرفتیم. طالبان آمدند و پس از آن اتفاق ۱۱ سپتامبر افتاد و ناگهان به این دوره پرتاب شدیم. من این دوره را دوره آگاهی نام میگذارم دورهای که نگاه جدیدی نسبت بهافغانستان رخ داد. مهمترین دستآورد ما همین آگاهی بود. این آگاهی بهبسیار جاهای دور رفته است. حالا بچههای که در غارهای کنار بت بامیان زندگی میکنند تا دهاتهایی که زیر نظر طالبان بودند و هستند و مردم در کلان شهرهای افغانستان آگاه شده و دوست دارند فرزندانشان بهمکتب بروند.
● بنیاد آرمانشهر: اشاره کردید که جامعه امروز افغانستان آگاه شده و دیگر تحمل طالبان را ندارد، با این همه بهنظر میرسد از بازگشت دوباره طالبان میترسید.
□ حمیرا قادری: جامعه به آگاهی رسیده است و مردم افرادی مثل من هستند. اما قدرتی نداریم که بهآن تکیه کنیم. ترسم از بی قدرتیام است. دوباره امکان جنگ هست، اما اینبار جنگی که من انجام میدهم بهنفع هیچ تفنگسالاری نیست، بهنفع خودم است. داشتههایی که بهعنوان آگاهی گفتم آنها را نمیخواهم از دست بدهم و نمیخواهم فرزندم در ناآگاهی بهسر ببرد. جنگ من اینبار متفاوت است.
هشت سال پیش زمانی که به آقای کرزی رای دادیم بحث این بود که ما برای زندگی بهتر رای دادیم و امیدهای زیاد. ولی هرچه ما از سالهای اول زیادتر پیش آمدیم وحشت عظیمتر بر زنان غالب شده است. چون در سالهای اول دولت در برابر تفکر زنستیز و مردسالارانه ایستاد. شرط حضور جامعهی جهانی هم همین بود. ولی هرچه از آن سالها فاصله گرفتیم بهگفتهی عامیانه قصه ما مفت شد. شیوه طالبان در برخی شهرهای افغانستان اتفاق افتاد، زنان دوباره سنگسار شدند. زن و مرد بهجرم زنا دستگیر میشوند، مرد موجود نیست ولی زن سنگسار میشود. اتفاقی که در دورهی طالبان میافتاد. اما در دورهای که خود طالبان حاکمیت کامل داشتند مرد هم پیدا میشد. بزرگترین هراسم این است که برادر تفکر طالبانی سمی خوانده میشویم و در برابرشان تمکین کنیم. من بههیچ عنوان حاضر نیستم حتی نیمی از آن دوره را تحمل کنم. حتی این که طالبان خوب و بد میگویند من همان خوبشان را هم تحمل ندارم. بزرگترین هراسم این است که دولت مبادا بهخاطر بازیهای سیاسی-جناحی با جناحی ائتلاف کند که برادرخواندهی طالبان باقی بمانند.
● بنیاد آرمانشهر: سه چالش بزرگ ساختاری، اجتماعی و فرهنگی پیشروی افغانستان چیست؟
□ حمیرا قادری: میزان منزلت کشور بستگی بهحضور مثبت و آگاهانه زنان در اجتماع دارد، این بزرگترین چالش فراروی افغانستان در تمام دورانها بوده است. من وزارت زنان را بهعنوان وزارت تبعیض میشناسم، مثلاً در نهادها کمیته ورزش، کمیته فرهنگی، کمیته اقتصادی و کمیته زنان هست. یعنی زنان را بهعنوان بخش اصلی قبول ندارند، بلکه قشری هستند که باید مثل یک کمیته فرهنگی برای خود کمیته داشته باشند. نگاه شیانگاری در این کشور همچنان موجود است، نمیتوانند فکر کنند که زنان میتوانند افرادی باشند که در کمیتههای دیگر کار کنند. شما اگر یک زن هستید، دارای یک کمیته باشید، در آنجا جمع شوید، اگر فکری دارید در همانجا تراوش کنید و مثل سایر کمیتهها گزارش دهید. این چالش باعث شده که از دیدگاه جامعهی جهانی کشوری واپسگرا و عقبمانده قلمداد شویم.
مشکل دوم ما همیشه مشکل قومیتی بوده است. در افغانستان بهجای ملتسازی و ملیگرایی، قومگرایی رشد یافته است. ما هنوز با ملتسازی مواجه نشدهایم. چه باید کرد تا مردم در کنار هم هزاره، تاجیک و اوزبک نشناسند و شادی کنند؟ حتی بازیهای سیاسی هم بر پایهی مثلث پشتون - تاجیک - اوزبک، یا تاجیک - تاجیک - هزاره شکل میگیرند. یعنی یک مثلث سیاسی ترسیم میکنند و این بر اساس آگاهی و برنامه نیست فقط بر اساس حضور قومی افراد است. سوم مشکلات اقتصادی است. افغانستان تا هنوز نتوانسته بر یک اقتصاد نو بهپا خواسته شود و خودکفا شود.
● بنیاد آرمانشهر: جامعه افغانستان امروز اجازه خواهد داد که دوباره سناریوی بستهشدن مکاتب بهروی دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
□ حمیرا قادری: اینجا آنقدر بازیهای سیاسی کثیف، بد و بهنفع اشخاص میشود که اگر این سناریو بهاین شدت تکرار نشود کمی کمتر از آن امکان خواهد داشت. با این تفکری که در دو سه سال اخیر رییس جمهور داشت و مادامی که طالبان را برادر میگوید برادرانش در یک جا «گند» میزدند. تفکر دولت، مدام کسانی را که انتحار میکردند، مکتب میسوزانیدند و اسید میپاشیدند بهنوعی آزاد میکرد. یعنی دل جنگ و ستیز با برادرانش را نداشت، کم کم بهبرادرانی تبدیل میشدند که سر یک سفره بنشینند. اگر رییس جمهور در آغاز با این شیوه میبود فکر کنید چهار سال بعد چه میکردند؟ اگر نهاد حکومتی بهاین سیاست ادامه دهد شاید بهبعضی از نقاط کشور آسیب وارد شود، بهخصوص خاستگاههای طالبان، طالبان میگفتند این حق مسلم ما است، باید قوانین ما حاکم شود. اما بهطور عمومی، محال است چنین برگشتی اتفاق افتد، چون دنیا دیگر اجازه نمیدهد، ولی اگر شد شاید افغانستان خالی از سکنه شود. با این جوانها و دخترهایی که من میشناسم ممکن نیست چنین تفکری دوباره بیاید. اگر با توپ و تانک آمدند دروازههای هجرت را که نمیبندند.
● بنیاد آرمانشهر: یک خاطره که در آن حقوق بشری یکی از اعضای زن خانواده و یا آشنایان شما نقض شده، را برای ما تعریف کنید؟
□ حمیرا قادری: هر زن را طبق توان و جایگاهش زجر میدهند. مثلا در خانوادهی ما لازم نیست گوش مادرم را ببرند، یا بینی ما بریده شود، یا در زیر زمین زندان شویم، یا ناخن مان کشیده شود. در هر خانواده خشونت آن برابر با کلاسش است. بعید میدانم خانوادهای باشد که در آن خشونت جنسیتی نباشد، فقط سطح خشونتها متفاوت است، بستگی بهدرک شما از جامعه دارد. صحبتی که با شما میشود، برای شما خشونت است. یکی از خشونتهای سیستماتیکی که در خانوادهی ما بوده در عید مادرم برای تمام اعضای خانواده لباس تهیه میکرد، اوتو میکرد، ظرف عید آماده میکرد، عذا میپخت، لباسها که کثیف میشد باز دو باره میشست. سه روز عید مردانه با همین سیستم بود. در حالی که او بهعنوان انسان از عید لذت نمیبرد. ولی بهاین خشونت عادت کرده بود و خانواده هم احساس نمیکردند که خشونتی بر او اعمال میکنند.
● بنیاد آرمانشهر: سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
□ حمیرا قادری: اولین و بزرگترین مشکل ستم - سنتها است. ستم - سنتها در ساختار بزرگ اجتماعی - فرهنگی افغانستان که من مردابش مینامم و هرچه در آن دست و پا برای رهایی میزنید بیشتر فرو میروید، ریشه دارند. چون عزم ملی برای ساختن آن نبوده ستمهای ایجاد کرده که دارای پاسداران عجیب و غریب است که آدم فکر میکند هرگز این ستم - سنتها برداشته نخواهد شد. چون پاسداران آن در راس هستند، مهم دوره نیست، مهم کسانی است که ما را گذر میدهند. همین امروز همسر کدامشان در اجتماع همراهش کار میکنند.
مشکل بزرگ دیگر زنان وابستگی اقتصادیشان است. زنان افغانستان بهخاطر این وابستگی مجبورند سخت ترین جنایتها را تحمل کنند. یک مرد بهزنش میگفت: «اگر من رهایت کنم، ترا گرگها میخورند». این یک جمله نیست، یک تفکر وحشتناک است. واقعا همینطور بوده است همیشه گرگها آمادهی خوردن زنان بودهاند.
مشکل بزرگ سوم برداشت اشتباه اهل دین از اصل دین طبق خوانشی است که خودشان ساختهاند. یعنی اصل دین نه، اهل دین؛ نبود نواندیشان دینی باعث شده این برداشت بهنفع افراد خاص مصادره شود.
اگر آسیبشناسی حوزهی زنان را مطرح کنیم، از دورهی امانالله خان هم آن را در نظر بگیرید، اگر حرکتی بهنفع زنان کارکرده، در پناه دربار بوده است، جنبش مستقلی نبوده که زنان تحصیل کرده آن را پیریزی کرده باشند، زنانی بودند که قدرتشان را از دربار میگرفتند. هرچه پیش میآییم هیچ جنبشی نیست که کار زنان تحصیلکرده باشد. نه اینکه زنان ما ضعف داشتهاند، خوانش اجتماعی بهزنان جرأت حرکت و ظهور نمیداد. همیشه ساختارهای اجتماعی - سنتی مانع شدند. در دورهی حبیبالله کلکانی زنانی که برای تحصیل رفته بودند، تحصیلشان لغو میشود. در چنین دورهای چگونه زن تحصیلکرده جرأت ظهور داشته باشد. در دورهی نادرشاه مردان صدا نمیکشند چهرسد زنان! آسیبشناسی زمانی محل اعراب بوده است که بگوییم آیا شرایط فراهم بوده است یا خیر؟ یعنی اگر ۹۰ سال تاریخ مشروطهخواهی را در نظر بگیرید، زنان که هیچ، نطفههای مشروطهخواهی مردان هم سرکوب شده است.
اما در این دوره (۲۰۰۱ بهبعد) میپذیرم که میتوانستیم منسجمتر عمل کنیم، با الگوپذیری از جنبشهای دنیا جنبشی داشته باشیم، میتوانستیم جامعههای اسلامی را الگو قرار دهیم و شبیه آنها حرکت کنیم اما ما از دورههایی آمدیم که آمادگی فکری نداشتیم. ما زنان طالبزده و بیچارهای بودیم که تازه یاد گرفتیم چهطور آرام نفس بکشیم، چه طور بهجسم و روح خود برسیم. اینها گامهای اولیه بودند، درست است که امکانات مهیا بود ولی ما خیلی غمگینتر از این بودیم که بهفکر انسجام باشیم، ما درس نخوانده بودیم. حالا پس از دورهی آگاهی یک دهه نیاز داریم تا از تلاشهایمان نتیجه بگیریم.
● بنیاد آرمانشهر: سه مطالبه عمده زنان بهطور کلی چیست؟
□ حمیرا قادری: اولین مطالبهی من بازخوانی اسلام است. تفسیرهای مردانه بهوسیلهی نواندیشان تغییر یابد و ملاهایی که امروز در راس هستند و انتحار را حمایت میکنند، با آن که میدانند غلط است ولی جرأت یک فتوا علیه آن را ندارند، باید از سیستم کنار زده شوند و اسلام با اصل خود در کشور حاکم شود. در این صورت من در این کشور مصون هستم. اصل اسلام گفته است «برای تحصیل علم بهچین هم باید بروید»، در حالی که شما برای اسلام دخترانتان را از ترکیه میخواهید تا درس نخوانند.
ما نیازمند بازخوانی اقتصادی هم هستیم. باید جایگاه زنی که زحمت میکشد مشخص باشد. فرزندان زنان دهاتی بر پشتشان است و روی زمین کار میکنند، شب غذا میپزند ولی معلوم نیست در جایگاه اقتصادی خانواده مزدشان چند است؟ همچنین باید قدرت معطوف بهمرد هم از ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی برداشته شود و قدرت معطوف بهانسان وارد جامعه شود تا بتوانیم احساس مصونیت کنیم. در غیر آن در اینجا شاید برای خانم سحر گل جایگاهی باشد ولی برای زنان تحصیلکردهای مثل من هیچ جایگاه و پناهگاهی نیست.
● بنیاد آرمانشهر: منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان چه کسانی هستند؟
□ حمیرا قادری: من بهجز تکیه بر توانمندیهای شخصی خودم قدرت و جایگاه برتری ندارم که بهآن پناه ببرم. در پاسخ بهاین سوال نام نهادهای جامعه مدنی و زنان موجود را نخواهم برد.
● بنیاد آرمانشهر: شهروندان افغانستان باید از چه حقوقی بهطور کامل بهره مند باشند تا افغانستان را بهسوی تعالی و پیشرفت سوق بدهند؟
□ حمیرا قادری: اگر قرار باشد نهادها مورد بحث قرار گیرد، بالاترین کاری که نهادهای در راس باید انجام دهند راهانداختن عزم ملی و بحث کلان برای از بین بردن تبعیض است. این یکی از راههایی است که کشور را از نظر مدنیت بهمدارج عالی میرساند، زمانی یک مرد برای من تهدید نیست که جامعه دارای سلامت روانی باشد. نهادها باید در صدد تغییر نظامهای سنتی باشند، گاهی همه چیز بهمن مربوط نیست چون بیقدرت هستم. قوانین در حدی باشد که باید حمایت شود و این را من نمیتوانم انجام دهم، گاهی بهزور باید قوانین اجرا شوند. قوانینی که بهنفع حقوق شهروندی (زن و مرد) است، بهوسیلهی زور نهادهای مسئوول حمایت و اجرا شود.
● بنیاد آرمانشهر: برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
□ حمیرا قادری: فرزند من پسر است ولی دوست داشتم دختر داشته باشم. برای این که نیاز است قدرتهایی که در من بهوسیله شکستها پا گرفته است بهیکی دیگر منتقل شود. لازم نیست همه این شکستها را تجربه کنند، فقط بدانند. ولی بازهم خوشحالم که در کنار همه دختران پسری دارم که او میتواند حامی اصلی زنان این کشور باشد.
● بنیاد آرمانشهر: در حوزه خصوصی و یا عمومی یعنی فعالیتهای مدنی و حرفهای خود برای رفع موانع ذکر شده از جمله تبعیضها چه کردهاید و چه میکنید؟
□ حمیرا قادری: تقریباً پانزده سال است که مینویسم. هرکس توانمندی خاص دارد، بعضی سیمینار میگیرند، بعضی نهاد تشکیل میدهند. من از آدمهای پر سر و صدا نبودم. پیش از آمدنم بهافغانستان مشکل جنسیت را بهاین شدت احساس نمیکردم. چون جایی نبودم که چنین تبعیضهایی باشد و جای زنها پلهی پایین باشد. ولی ناخواسته تمام نگاههایم در آثارم نگاهی معطوف بهزن بوده است. آنچه مطرح میکنم برابرخواهی است، میخواهم بهعنوان یک زن عاشق باشم، جرأت داشته باشم در مورد عشق خودم و احساسم صحبت کنم. همانگونهای که یک مرد عاشق میشود و نفس بهاری میکشد، یک زن هم چنین است، میخواستم این نفس بهاری را در مرد و زن نشان دهم. این ناخواسته در وجودم بوده است. پانزده سال میشود برای زنان مینویسم. هیچ داستانی ندارم که قهرمان اصلی آن مرد باشد. اما نه بهاین مفهوم که مردان در جایگاه پست داستانهایم قرار گرفته باشند. پسر افغانستانی هم روزگار خوشی نداشته است، کاکلش مدام شکسته شده است، مدام خاک خورده، مدام بهآرزوهای بزرگش نرسیده است. اگر بمبی بالای خانهای آوار شده در درون آن پسرجوان و دختر جوانی بوده است. اما مدام در مورد زنان نوشتم و فکر میکنم، مدام الگوهایی برای عصیان دادم. اما عصیان نه بهمفهوم برتریخواهی بلکه بهمفهوم برابرخواهی.
● بنیاد آرمانشهر: اگر پیام خاصی دارید، بفرمایید.
□ حمیرا قادری: در دورهی طالبان دو سه دوست صمیمی داشتم یکی لیدا و یکی شکیبا نام داشت، نادیا دو سال از ما کوچکتر بود زیاد تحویلش نمیگرفتیم، ولی شعرهایش را میآورد. اینها را یکی پس از دیگری در دورهی طالبان از دست دادم. لیدا شاعری بسیار خوب بود. اگر میبود جزو زنانی بود که شعرش میتوانست منزلت افغانستان باشد، لیدا تحمل نکرد و خودسوزی کرد و من از دستش دادم. شکیبا هم در دورهی طالبان خودسوزی کرد و رفت. اما بسیاری منتظر بودند که گوشهی سوم این مثلث که زنده مانده کی خود را میسوزاند؟ بعدها نادیا را هم از دست دادم، متأسفم ولی بهعنوان یک درس عبرت میگویم با وصفی که خیلی دلم سوخت، با این همه از دست دادن هر یکی از دوستانم من را قویتر کرد. مرگ هیچ کدامشان مرا ضعیف نکرد. حتا یادم است یکبار برادر کوچکم گفت: «تو کی خودسوزی میکنی؟». میدانستم که از یک جایی این حرف را شنیده است، منتظر بودند که مثلث کی تمام میشود. پیامم این است که همیشه تلخیها باعث ضعف آدمها نمیشود، در زندگی من تلخیهای بسیاری بوده است ولی باعث قدرتم شده است. ما باید از تلخیها بهعنوان قدرت استفاده کنیم، برای پیشرفت استفاده کنیم نه برای عقبگرایی.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- حمیرا قادری: با آگاهی به جنگ تفنگسالاران میرویم، وبسایت فارسی بنیاد آرمانشهر - افغانستان: یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۲
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ وبسایت فارسی بنیاد آرمانشهر