جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۳ آبان ۱۱, یکشنبه

چیستی و چرایی گرایش جنسی

از: سعید کریمی (کارشناس ارشد روان‌شناسی)

چیستی و چرایی گرایش جنسی



فهرست مندرجات


سعید کریمی، پژوهشگر

گرایش جنسی (Sexual Orientation) الگوی کلی افراد از کشش یا برانگیختگی جنسی است که از طریق عامل‌های چندگانه رفتار جنسی، رویاپردازی، عشق و رابطه جنسی اندازه‌گیری می‌شود؛ بنابراین نباید با رفتار جنسی برابر دانسته شود و به‌عبارت دیگر به میزان کشش جنسی هر فرد به سمت زنان یا مردان اطلاق می‌شود و یکی از متغیرهای بنیادی برای فهم رفتار جنسی بشر به‌شمار می‌رود. مقصود از گرایش جنسی این است که شخص از لحاظ جنسی تا چه اندازه مجذوب افراد همجنس یا دگرجنس با خود می‌شود.

گرایش یا جهت‌گیری جنسی یک مفهوم جدید ارتباطی است که در رابطه با دیگران تعریف می‌شود. افراد جهت‌گیری جنسی خود را از طریق رفتار با دیگران مثل رفتارهای ساده بغل کردن یا بوسیدن نشان می‌دهند. انجمن روان‌شناسی آمریکا؛ (٢٠٠٨) جهت‌گیری جنسی را به سه دسته تقسیم کرده است: گرایش جنسی جایگاهی اساسی در فهم ما از گرایش‌های جنسی بشر دارد. در میان تفاوت‌های فردی، گرایش جنسی موجب هجمه وسیعی از تحقیقات در حوزه رشته‌های رفتاری و زیستی شده است؛ این از سویی است که گفتمان عمومی را نیز به‌شدت درگیر خود کرده است. برای بسیاری، گرایش جنسی به‌شکل روابط با جنس مخالف تعریف می‌شود، اما برای اقلیت‌هایی، گرایش به همجنس به اندازه گرایش دگرجنس خواهانه کامل و درخور توجه است.

    ۱- دگرجنس‌گرا (Heterosexual): کشش انحصاری به افراد جنس مخالف

    ٢- هم‌جنس‌گرا (Homosexual): کشش انحصاری به افراد هم جنس

    ٣- دوجنس‌گرا (Bisexual): کشش به هر دو جنس

در میان دانشمندان توافق بر سرعلت دقیق وجود گرایش‌های جنسی متفاوت وجود ندارد. اگرچه بسیاری از تحقیقات به موضوع تأثیرات احتمالی ژنتیک، هورمون‌ها، روند تحولی و رشد فرد، اجتماع و فرهنگ پرداخته‌اند، اما هیچ یافته‌ای محققان را به‌سوی استنتاج مبتنی بر تأثیرگذاری علت یا علل مشخص در تعیین گرایش‌های جنسی متفاوت رهنمون نشده است.



علت‌شناسی

عوامل زیستی

عوامل ژنتیکی: از منظر ژنتیکی تئوری‌های اندکی حاکی از وجود یک ژن مستقیم برای همجنس‌گرایی است. وجود «ژن همجنس‌گرایی» یک باور عمومی در میان جامعه‌ است. دیدگاه فراگیر در میان همجنس‌گرایان این است که آن‌ها از همان ابتدای تولد همجنس‌گرا به‌وجود آمده‌اند. در یک پژوهش این مسئله به اثبات رسید که ترتیب چینش ژنوم مادر می‌تواند بر گرایش جنسی فرزند تاثیرگذار باشد. با این وجود، برخی از پژوهشگران بر این عقیده هستند که ژنی تحت عنوان «ژن همجنس‌گرایی» وجود ندارد. بلکه رفتار همجنس‌گرایانه معلول عملکرد چندین ژن است. چندین ناحیه ژنی ممکن است در شکل‌گیری همجنس‌گرایی نقش داشته باشند. چون گرایش جنسی یک مقوله‌ی پیچیده است، احتمالاً هیچ تک ژنی که تعیین کننده‌ی همجنسگرایی باشد، یافت نخواهد شد. به‌نظر می‌رسد که تلفیقی از ژن‌های مختلف با هم وارد عمل شده و نیز احتمالاً با عوامل دخالت کننده‌ی محیطی نیز تعامل دارند. و کلیه مطالعات در این زمینه درمورد پیوند بین همجنس‌گرایی بزرگ‌سالان و عوامل ژنتیکی، شکی باقی نگذاشته است.

عوامل هورمونی دوران جنینی و تاثیر آن بر مغز: نظریه مهم دیگری که با گسترده‌ترین میزان مقبولیت همراه است، معتقد است که گرایش جنسی قبل از تولد و در دوران جنینی به وسیله ترکیبی از فرایندهای ژنتیکی، هورمونی و عصب شناختی شکل می‌گیرد و با تغییرات هورمونی در آغاز بلوغ جنسی، به نتیجه می‌رسد. هورمون‌های دوران جنینی در سازمان‌دهی دستگاه عصبی مرکزی نقش دارد. ادعا شده است که حضور موثر آندروژن‌های دوران جنینی در جنین نر، در گرایش جنسی نسبت به زنان تأثیر دارد و کمبود آندروژن‌های این دوره ممکن است سبب گرایش جنسی به سمت مردان شود. در طول دوران جنینی پس از شکل‌گیری مغز، هورمون‌ جنسی مردانه‌ساز (تستوسترون) تعین‌کننده می‌باشد به این معنی که ترشح این هورمون جنین را از نظر آناتومی و نروآتومی مذکر می‌کند و عدم ترشح این هورمون باعث شکل‌گیری جنین مونث می‌گردد. به این ترتیب مغز در هنگام شکل‌گیری از هورمون‌های جنسی تأثیر می‌پذیرد. شواهد نشان‌دهنده تأثیر علل نوروآناتومیک مغز در همجنس‌گرایی و دگرجنس‌گرایی است و اولین گزارش‌ها در حوزه نوروآناتومی نشان می‌دهد که‌اندازه ساختارهای مغزی مربوط به گرایش جنسی (هسته‌های فوق کیاسمایی و هسته‌های درون شبکه‌ای هیپوتالاموس ) در افراد هم‌جنسگرا با دگر جنسگرا متفاوت است.

اخیراً نتایج یک مطالعه نشان داد مغز جنین در طول دوره رشد داخل رحمی در جنین نر از طریق عمل مستقیم تستوسترون بر سلول‌های عصبی در حال توسعه و در جنین ماده از طریق عدم افزایش این هورمون، تکوین می‌یابد. به این ترتیب، هویت جنسی و تمایلات جنسی ما، هنگامی که هنوز در رحم مادر هستیم، در ساختار مغز ما برنامه‌ریزی شده و سازمان یافته است و هیچ نشانه‌ای مبنی بر این‌که محیط اجتماعی بعد از تولد بتواند اثر تعیین‌کننده‌ای در هویت و گرایش جنسی بشر داشته باشد، وجود ندارد.

عامل ترتیب تولد: عامل دیگری است که باعث تغییرساختارهای مغزی و متعاقب آن در گرایش جنسی نقشی تعیین‌کننده ایفا می‌کند، داشتن برادر بزرگ‌تر است؛ به‌دلیل واکنش سیستم ایمنی بدن مادر به جنین مذکر، تولدهای بعدی در صورت مذکر بودن جنین از تولد قبلی متاثر می‌شود. به‌عبارتی هر برادر بزرگ‌تر احتمال همجنس‌گرایی فرد را تا ۳۳٪ بالا می‌برد. این یافته طبق گفتهٔ بلانکارد یکی از معتبرترین یافته‌های اپیدمیولوژیکی است که تا به‌حال در رابطه با گرایش‌های جنسی کشف شده‌است. بر طبق این یافته، گفته می‌شود که هر جنین مذکر در مادر واکنشی ایمنی ایجاد می‌کند و این واکنش با جنین بعدی تشدید می‌شود. این جنین‌ها آنتی ژن H-Y که نفش آن‌ها در تغییرات جنسی تقریباً ثابت شده را تولید می‌کنند و بدن مادر در برابر آن واکنش نسان داده آنتی بادی H-Y ترشح می‌نماید. سپس آنتی‌بادی‌های H-Y تولید شده توسط مادر به جنین حمله می‌کنند و کارایی آنتی ژن‌های نامبرده را در ایجاد حالات مردانه در مغز جنین پایین می‌آورند. از این موضوع با نام اثر ترتیب تولد برادر یاد می‌شود. تنها متولد شدن از مادری که برای چندمین بار پسری به‌دنیا می‌آورد احتمال همجنس‌گرا بودن را در افراد افزایش می‌دهد و بزرگ‌شدن در کنار برادران دخالت چندانی در این مسأله ندارد. درباره زنان نتایج مشابه یا قابل توجهی یافت نشده‌است.


عوامل محیطی

نقش عوامل پیش از تولد: مطالعات نشان می‌دهد که استرس قبل از تولد، می‌تواند رشد جنسی را تغییر دهد. استرس، آندورفین‌ها را آزاد می‌کند و می‌تواند با تاثیرات تستوسترون بر هیپوتالاموس مبارزه کند. هم‌چنین استرس، سطح هورمون فوق کلیوی کورتیزول را بالا می‌برد که آزادشدن تستوسترون را کاهش می‌دهد. چنین اثراتی آناتومی جنین‌های نر را به آناتومی ماده‌ها شبیه می‌سازد.


عوامل روان‌شناختی

در حوزه روان‌شناختی و اجتماعی، برای وجود گرایش‌های جنسی متفاوت هنوز دلایل یافته‌های کمی وجود دارد هم چنین شواهد کمی در راستای تأثیر والدین بر جهت‌گیری جنسی به‌عنوان اثر یادگیری وجوددارد. با برسی انجام‌شده بار دیگر مسئلهٔ «طبیعت یا تربیت» به میان می‌آید و توافق عام در مجامع علمی بر این است که احتمالاً ترکیبی از عوامل زیستی و محیطی در تعیین گرایش جنسی نقش دارند؛ که اهمیت نسبت هر یک از عوامل ممکن است از یک فرد به دیگری متغیر باشد.

روانی-اجتماعی: بر طبق نظریات روان پویایی، موقعیت‌های اوایل زندگی که ممکن است سبب رفتار همجنس‌گرایانه در مردان شود عبارتند از، وابستگی عاطفی شدید به مادر، فقدان نقش پدری موثر، مهار رشد مردانگی از سوی والدین، تثبیت یا پسرفت درمرحله خودشیفتگی رشد و باخت در رقابت با برادران و خواهران.

فروید، همجنس‌گرایی را وقفه در رشد روانی- جنسی تلقی می‌کرد و به ترس‌های اختگی و ترس از تسلط مادر در مرحله پیش ادیپی رشد روانی- جنسی اشاره می‌کرد.

او دو نوع همجنس‌گرایی را ازهم منفک می‌کند، همجنس‌گرایی مادرزادی و همجنس‌گرایی اکتسابی دیررس. به‌نظر وی نوع اول معمولا ً پس از بلوغ جا می‌افتد و به‌صورت خصیصه‌ای بروز می‌کند. وی هم‌چنین معتقد است که به‌هنگام بحث درباره‌ی همجنس‌گرایی باید سه خصوصیت زیر را از یکدیگر مستقل فرض کرد:

الف - خصوصیات جنسی ِ جسمانی ب - خصوصیات جنسی ِ روانی ج - نوع مفعول گزینی

مقصود فروید آن است که خصوصیات جنسی-‌روانی و گزینش مفعول، لزوماًً برهم منطبق نیستند. گرچه عوام غالباًً خصوصیات جسمانی و گاه روانی را با نوع مفعول گزینی مرتبط می‌دانند، اما این یک تفکرقالبی غیرعلمی است و معمای همجنس‌گرایی بسیارپیچیده تر از آن است که در تفکر عوامانه ترسیم شده است. فروید در این گزارش، روانکاوی را راه حل درمان همجنس‌گرایی می‌داند. گرچه خود نیز اعتراف می‌کند که تعداد موارد موفق درمان روانکاوی، درباره انواع همجنس‌گرایی چندان چشمگیر نیست. تا جایی‌که وی از دادن ِ قول ِ بهبودی به والدین مراجع ِ همجنس‌گرای خویش، اجتناب می‌کند و تنها متعهد می‌شود فرزند آن‌ها را برای مدتی مورد بررسی قرار دهد. وی اظهار می‌دارد که تغییر گرایش جنسی یک همجنس‌گرا، همان اندازه موفقیت به دنبال دارد که بخواهیم عکس آن را انجام دهیم و گرایش یک فرد دگرجنس خواه را به همجنس‌گرا تغییر دهیم! گرچه کسی به مورد اخیر مبادرت نمی‌ورزد. فروید همچنین یاد آوری می‌کند تا زمانی که گرایش جنسی فرد موجب نارضایتی خود وی نباشد، نمی‌توان در درمان موفقیتی حاصل کرد. این نکته‌ای بود که بعدها مورد توجه مؤلفان کتابچه‌ی تشخیصی و آماری بیماری‌های روانی نیز قرار گرفت. فروید، دیدگاه بیولوژیک خود را درباب جنسیت، در این گزارش نیز یاد آوری می‌کند و آن دیدگاه این است که «انسان‌ها از نظر زیستی مانند بسیاری حیوانات، ماهیت دو جنسی دارند» . وی در نامه‌ای به یک مادر امریکایی نوشته است: « مطمئناًً همجنس‌گرایی مزیتی ندارد، اما نمی‌توان آن را بیماری شمرد. ما آن را نوعی از اعمال جنسی تلقی می‌کنیم که در اثر وقفه خاصی در رشد جنسی ایجاد شده است.»

ناهمنوایی جنسیتی در دوران کودکی: یک همبسته‌ی مهم گرایش جنسی، از دوران اولیه تحول قابل پیگیری است، ارتباط بین ناهمنوایی جنسیتی در دوران کودکی و گرایش جنسی در بزرگسالی. مردان همجنس‌گرا می‌گویند که در کودکی پسرانی دخترگونه بوده‌اند و زنان همجنسگرا خود را دخترانی مردانه توصیف می‌کنند.ناهمنوایی جنسیتی در خلال بازی‌ها و فعالیت‌های خاص و ترجیح همبازی‌ها بروز می‌یابد. شواهدی درباره نقش سازنده اولیه‌اندروژن در بروز این رفتارها وجود دارد.با توجه به پژوهشها در این زمینهمیتوان نتیجه گرفت بر خلاف نظریه روانکاوی فرویدی، همانند سازی با والد غیر همجنس در جریان رشد تاثیر شایان توجهی در همجنس‌گرا یا دگرجنس‌گرا شدن افراد ندارد.یافته‌ها حاکی از آن است که رابطه ضعیف پدر- فرزندی تعیین‌کننده همجنس‌گرایی فرزند نیست. بلکه خود ناشی از آن است که پدر، کودکی را که ناهمنوایی جنسیتی نشان می‌دهد، دوست ندارد. به‌ویژه پسری را که رفتار زنانه داشته باشد.

همچنین نشان داده شده است که نخستین تجربه جنسی شخص با همجنس بوده باشد یا نه، تاثیری در همجنس‌گرا شدن وی ندارد و از این جهت تفاوتی بین دو گروه همجنس‌گرایان و دگرجنس‌گرایان دیده نشده است. به‌علاوه همجنس‌گرایان از تجارب دگرجنس‌خواهانه در دوران کودکی و نوجوانی خود نه بی‌بهره بودند و نه آن تجارب را نامطبوع یافته بودند.


رویکرد یکپارچه‌نگر: ناآشنا هوس‌انگیز است!

در این نظریه، نخست گفته می‌شود که عوامل ژنتیکی و زیستی مستقیماًً اثری بر گرایش جنسی افراد ندارند. بلکه بر خلق و خو و صفات شخصیتی اثر می‌گذارند. این قبیل ویژگی‌های خلقی کودک را آماده می‌سازد که از برخی فعالیت‌ها بیش از فعالیت‌های دیگر لذت ببرد. مثلاًً کودکی ممکن است از بازی‌های پُرفعالیت و ورزش‌های رقابت‌آمیز لذت ببرد و دیگری در برقراری روابط اجتماعی کند باشد و بیشتر عروسک‌بازی و ورق‌بازی و لی لی را ترجیح دهد. برخی از این بازی‌ها بیشتر پسرانه و برخی بیشتر دخترانه هستند. بنابراین، به اقتضای جنسیت ممکن است کودک از لحاظ وراثتی گرایش به همنوایی یا ناهمنوایی با هم‌جنسان خود داشته باشد. کودکان معمولاًً مایل به داشتن دوستانی هستند که علایق مشابه آن‌ها داشته باشند و در حضور چنین دوستانی بیشتر احساس راحتی می‌کنند. لذا کودکی که از نظر جنسیتی همنوایی نشان می‌دهد همبازی‌هایی از بین هم‌جنسان خود و کودکی که ناهمنوایی نشان می‌دهد همبازی‌هایی از افراد جنس مخالف را برای بازی انتخاب می‌کند.

در مرحله بعدی، این نظریه پیشنهاد می‌کند که ناهمانندی کودک ناهمنوا با هم‌جنسان خود و ناراحتی حاصل از آن موجب یک برانگیختگی کلی (غیرجنسی) می‌شود. مثلاًً پسری که رفتار دخترانه دارد در حضور سایر پسرها دچار احساس ترس یا نوعی خشم فروخورده می‌شود یا می‌ترسد که مورد سرزنش و تمسخر واقع شود یا دختری که رفتار پسرانه دارد از گروه هم‌جنسان خود رانده می‌شود و بر انگیختگی مشابهی را تجربه می‌کند. در سال‌های بعد پس از این که علت اصلی برانگیختگی کمرنگ‌تر شد یا از بین رفت، برانگیختگی کلی به برانگیختگی جنسی و شهوانی بدل می‌شود. برخی شواهد مربوط به آخرین گام این فرایند، حاصل بررسی‌های آزمایشگاهی است. بنابراین هرچند شباهت و آشنایی مبنای دوستی و همسازی است اما این عدم شباهت و نا آشنایی و نوعی احساس غرابت است که بر انگیختگی جنسی و یا احساسات عاشقانه را تحریک می‌کند.


تبیین‌های تکاملی درباره علل تداوم گرایش‌های جنسی متفاوت

اگر ژن‌های خاصی موجب جهت‌گیری همجنس‌گرا می‌شوند، چرا تکامل این ژن‌ها را که روند تولید مثل را مختل می‌نمایند، از بین نمی‌برد؟

انتخاب خویشاوندی: طبق این فرضیه افراد همجنس‌گرا به برادران و خواهران خود در نگهداری از فرزندان‌شان کمک می‌کنند و ژن‌هایی را که کل خانواده در آن سهیم‌اند، استمرار می‌بخشند. فرضیه دوم این است که گاه ژن‌های خاصی در مردانی که برای آن ژن هوموزیگوس هستند، به همجنس‌گرایی می‌انجامد اما در مردان دیگر، امتیازاتی مانند افزایش گرایش به برقرار کردن روابط دوستانه و اتحاد را ایجاد می‌کند.

انتخاب والدینی: والدین از طریق تنظیم منابع و اجتماعی کردن فرزندان به شیوه‌ای که کمتر در نقش‌های تولید مثلی رقابت کنند و بیشتر به همشیران‌شان در امر تولید مثل یاری برسانند، همجنس‌گرایی را القا می‌کنند. برخی یافته‌های انسان‌شناسی به‌طور محدود از این فرضیه حمایت می‌کنند. برخی والدین ممکن است روابط همجنس‌گرایانه را در میان پسران و رهبران بانفوذ تشویق کنند. این نظریه نیز مانند نظریه انتخاب خویشاوندی عوامل روانی – اجتماعی را در همجنس‌گرایی، اصل شمرده و نقش عوامل زیستی را نادیده می‌گیرد. به‌علاوه، این نظریه از لحاظ شهودی نیز با نظریه تکاملی داروین در تضاد است. زیرا وجود و پرورش فرزندان همجنس‌گرا به‌بقای والدین کمکی نمی‌کند و از نظر تکاملی برای آن‌ها نمی‌تواند مطلوب باشد و تشویق نیز نمی‌شود. زیرا نسل آن‌ها را تداوم نمی‌بخشد.

چند ریختی تعادل یافته: برخی ژن‌ها در ظاهر هیچ‌گونه خاصیت تکاملی ندارند. مثال کلاسیک این ایده وجود ژن‌های کم خونی سلول داسی شکل در جمعیت‌های آفریقایی و آسیایی تبار است. به‌نظر می‌رسد این ژن‌ها نه تنها خاصیت تکاملی ندارد، بلکه بسیاری از افراد را پیش از رسیدن به سن تولید مثل، از بین می‌برد. در حالی که دارا بودن یک ژن مجاور ناهمسان از این نوع ژن‌ها، منجر به مقاومت بدن در برابر مالاریا می‌شود که در این جمعیت‌ها شایع‌تر است. از این مکانیسم تحت عنوان «قابلیت تعادل یافته‌ی برتر ناهمسان» نام برده می‌شود که در آن دارا بودن یک ژن مجاور ناهمسان از ژن‌های مرگبار، در مقابل مزایای تولید مثلی‌اش به تعادل می‌رسد.

برای آن‌که بقای همجنس‌گرایی در طول تاریخ توجیه شود، صرفاًً لازم است این ژن‌ها برای خود همجنس‌گراها مفید باشند. او معتقد است دگرجنس‌گرایانی که یک ژن ِ مجاورِ ناهمسانِ همجنس‌گرایی دارند، احتمالاً سائق جنسی تشدید شده‌ای دارند که منجربه تولید مثل بیشتر و حفظ ژن‌های تعادل یافته‌ی همجنس‌گرایی می‌شود. وی ادامه می‌دهد که مردان همجنس‌گرا سائق جنسی قوی‌تری از مردان دگرجنس‌گرا دارند و شاهد این مدعا تغییر مداوم شرکای جنسی‌شان است.

پلی‌ژنتیک‌بودن گرایش جنسی: گرایش جنسی تحت تأثیر تعدادی از ژن‌ها قرار دارد (پلی‌ژنتیک است). در طول دوران رشد، این ژن‌ها روی حساسیت مغز مردان به هورمون‌هایی که آن‌ها را به‌سوی زنانه بودن سوق می‌دهد، اثر می‌نهند. دارابودن چندین ژن مجاور ناهمسان منجر به همجنس‌گرایی می‌شود. در حالی‌که یک ژن مجاور ناهمسان، حساسیت، همدلی و مهربانی بیشتر در مردان را موجب می‌شود. این امر باعث می‌شود دگرجنس‌گرایانی که یک ژن مجاور ناهمسان دارند، پدرانی بهتر و جفت‌هایی جذاب‌تر شوند. بنابراین، تأثیر مثبت این ژن مجاور ناهمسان، در مردان دگرجنس‌گرا - که به آن‌ها ظرایف خاصی می‌بخشد -، تأثیر مخرب آن‌را در تولید همجنس‌گرایی مردانه تعدیل می‌کند.

مزیت ژن همجنس‌گرایی مردانه برای زنان: طبق این فرضیه ژن‌هایی که در مردان سبب همجنس‌گرایی می‌شوند؛ به‌طریقی برای خویشاوندان مؤنث آن‌ها مفید واقع شده و احتمال تولید مثل آن‌ها و به تبع آن، گسترش دادن این ژن‌ها را افزایش می‌دهند. نتایج یک تحقیق از این فرضیه حمایت می‌کند. مادران و خاله‌های مردان همجنس‌گرا به‌طور متوسط از زنان دیگر فرزندان بیش‌تری دارند. (در این پزوهش این فرضیه مورد آزمون قرار گرفته)

دو جنس‌گرایی انطباقی: همجنس‌گرایی، شکلی از دو جنس‌گرایی انطباقی است. مشاهده نرخ بالاتر تولید مثل را در زنان و مردان دو جنس‌گرای جوان این فرضیه را مطرح می‌کند که ژن‌های همجنس‌گرایی نشانگر تیپ ناسازگارانه‌ای از دو جنس‌گرایی انطباقی است و چنین فرض می‌شود که فعالیت همجنس‌گرایانه، تمرینی برای جفت‌گیری دگرجنس‌گرایانه‌ی بعدی است. گرچه این نظریه در تعارض با طبیعت دو کیفیتی جهت‌گیری جنسی مردان است. اما داده‌ها در خصوص زنان با توجه به نرخ بالاتر دوجنس‌گرایی در آنان و الگوی خانوادگی آن‌ها جالب توجه به‌نظر می‌رسد.

فرضیه افزایش‌دهنده شانس بقای گونه: بر اساس شواهد مربوطه در میان پریمات‌ها و انسان‌های اولیه، این فرضیه را مطرح می‌کند که اتحاد و صمیمیت بین دو همجنس، به دلیل کاستن از درگیری‌های بین قبیله‌ای و درون گروهی، سبب افزایش شانس بقا می‌شده و به‌طور غیر مستقیم نرخ تولید مثل را افزایش می‌داده است. به این دلیل رفتارهای هومو اروتیک در طول تاریخ از بین نرفته‌اند. زیرا در گیری‌های بین گروهی و درون جنسی (به‌ویژه در میان جنس نر) بسیار رایج بوده است. خشونت‌هایی که حتی گاهاً به کشتن فرزندان یکدیگر می‌انجامیده است. در حالی‌که اتحاد بین همجنسان، از این خشونت‌ها کاسته و شانس تولید مثل را افزایش می‌داده است. شواهدی در تأیید این فرضیه در مطالعه‌ی پریمات‌ها هم در محیط طبیعی و هم در آزمایشگاه وجود دارد. بنابراین، گاه ژن‌های خاصی در مردانی که برای آن ژن هوموزیگوس هستند، به همجنس‌گرایی می‌انجامد. اما در مردان دیگر، امتیازاتی مانند افزایش گرایش به برقرار کردن روابط دوستانه و اتحاد را ایجاد می‌کند.[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- سعید کریمی، چیستی و چرایی گرایش جنسی، سایت دانشگاه تهران



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

سایت دانشگاه تهران