|
مزدبگیران سیا در افغانستان
مروری بر کتاب مأموریت سقوط
سه دهه گذشته، دوران ناتوانی کشور افغانستان بود و مقدرات این کشور در معرض زدوبندها و سازشها دو ابرقدرت جهانخوار شوروی سابق و آمریکا قرار داشت. در تمام این مدت، این دو ابرقدرت، جز پیش بردن مطامع و نیات استعمارگرانهی نوین خود هیچ هدفی نداشتند و در این راه پایبند هیچ قانون مدنی و اخلاقی و بینالمللی نبودند.
رقابت پیگیر میان آنان حکمفرما بود و در عین حال در محو و نابود کردن حقوق حاکمیت افغانستان بر یکدیگر سبقت میجستند و جالبتر اینکه هرگاه منافع و مصالح آنان ایجاب میکرد، میان آندو سازش به عمل میآمد و باز هم خون صدها هزار افغان هزینهی آن بود.
در کشاکش این جنگ سرد، که افغانستان را میدان نبرد گرم ساخته بود، کارنامهی بسیاری از زمامداران وقت افغانستان و از سوی دیگر جهادگران مسلمان سیاه است. از چند نفر انگشتشمار که بگذریم، بیشتر کسانی که در آنروزگار بر مقدرات مردم افغانستان حکومت داشتند، صاحب کاردانی و پاکدامنی سیاسی نبودند و این سنت تا امروز ادامه یافت.
کتاب «ماموریت سقوط، چگونه سیآیای عملیات براندازی طالبان را در افغانستان رهبری کرد؟» نوشتهی گری شرون، توسط اسدالله شفایی برگردان شده و از جانب «مرکز مطالعات صلح و توسعه نشر» به چاپ رسیده است.
این کتاب پیرامون بخشی از حوادث و رویدادهای پس از یازدهم سپتامبر سال ٢٠٠۱ که در اثر آن حدود سههزار امریکایی کشته شد و زمینهی ورود نیروهای ارتش امریکایی و ناتو را در افغانستان زیر نام مبارزه با طالبان فراهم آورد، روشنی انداخته و برخی مسایل پشتپرده را روایت کرده است. در این نوشتار تلاش شده مرور کوتاهی بر این کتاب صورت گیرد.
▲ | مأموریت سیا در افغانستان |
گری شرون بهعنوان کارمند ارشد سیا در اغلب مقاطع کلیدی که سیآیای با مسایل مربوط به مجاهدین افغان درگیر بوده، نقش اساسی بازی کرده و روابط درازمدت با فرماندهان جهادی از جمله عبدالحق، مسعود خلیلی، احمدشاه مسعود، احمدضیا مسعود، حامد کرزی و دیگران داشته و در این کتاب به چگونگی این روابط پرداخته است.
وی، روز پس از یازدهم سپتامبر سال ٢٠٠۱ گماشته میشود تا زمینهی یکی از بزرگترین عملیات سیآیای را در تاریخ آن سازمان در افغانستان فراهم سازد و با پرداخت میلیونها دلار برای فرماندهان جهادی، شرایط را برای اجرای سریع و برقآسای عملیات نظامی امریکا در جهت سرنگونی طالبان آماده نماید و برای این منظور، وی با ۹ نفر دیگر به پنجشیر اعزام میشود. کتاب «ماموریت سقوط» جریان اقدامات ٣٣ روزهی این گروه کارمندان سیآیای زیر نام رمز «جاو بریکر» (الاشه شکن) به رهبری گری شرون و سایر گروههای وابسته به سیآیای در افغانستان است که با همکاری شورای نظار و متحدین آن زمینه را برای اقدامات بعدی سیا و عملیات نظامی امریکا در افغانستان مساعد ساخت.
گرن شرون، در آغاز از چگونگی ترور احمدشاه مسعود، از زبان مسعود خلیلی روایت نموده و یادآوری مینماید که «با احمدشاه مسعود روابط کاری طولانی داشته است».
وی، در بخشی نخست کتاب، نگاهی به تاریخ روابط سیآیای و مجاهدین انداخته و از آغاز دخالت آن سازمان در امور داخلی افغانستان پس از کودتای هفتم ثور پرده بر میدارد. گرن شرون میگوید: «رویدادهای که منجر به دخالت سیآیای در قضیهی افغانستان شد، بهسال ۱۹٧۹، باز میگردد...» او در مورد شروع «جهاد» میافزاید: در اگست سال ۱۹٧٨، یکی از بلندپایگان سیآیای [آلن ولف رییس بخش شرق نزدیک و جنوب آسیا در سیآیای] در پاکستان گفت: «... اکنون آقایان، من اینجا هستم تا کارها را شروع کنم. افراد ما در کابل در احاطهای رژیم، کار چندانی نمیتوانند بکنند؛ اما مجاهدین در اینجا در پاکستان، در پیشاور و در اسلامآباد نمایندگانی دارند، جنگ ما از همینجا آغاز میشود. شما افرادی را در بین هر گروه مجاهدین به کار بگیرید...»
گری شرون توضیح میدهد که سیآیای، قبل از اشغال افغانستان توسط شوروی، اقداماتی وسیع را بر ضد دولت افغانستان سازماندهی کرده و سهم مستقیم و اساسی را در تمویل، تجهیز، تسلیح و سمتدهی گروههای جهادی داشته است:
«ما تا اواسط سال ۱۹٧۹ و بهدنبال دستورات فوقالعادهی ولف، در میان تمام هفت گروه عمدهی مجاهدین، افراد مناسب را یافتیم. افزون بر این، دولت امریکا در اثر تلاشهای ولف، پس از بازگشت به واشنگتن و با همکاری دولت پاکستان یک برنامهی محرمانه را بهمنظور تأمین کمکهای بشردوستانه برای مجاهدین روی دست گرفت...»
اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی سابق، سبب شد تا دولت امریکا با تمام قدرت پشتسر مجاهدین افغانستان قرار گیرد و جهان اسلام را برای حمایت از آنان در مبارزهیشان برای آزادی تحریک کند.
«... چند روز پس از اشغال افغانستان، برنامهی عظیمی تحت هدایت رئیس جمهور کارتر آغاز شد که دوازده سال طول کشید و در جریان آن میلیاردها دلار بهشکل پول نقد، تجهیزات نظامی و کمکهای بشر دوستانه بهدست مجاهدین افغان رسید. [در این میان] پاکستان نقش توزیعکنندهی این کمکها را برای مجاهدین برعهده گرفت.»
همچنین، در مورد کمکهای ایالات متحده امریکا، سلیک اس. هاریسون (خبرنگار واشنگتن پست)، و یکی از نویسندگان کتاب «پشت پردهی افغانستان» مینویسد:
«کمکهای محرمانهی امریکا و عربستان سعودی تا سال ۱۹۹۱ بالغ بر ٢،٨ میلیارد دلار میشد. این کمکها با سقف معادل ٣٠ میلیون دلار در سال ۱۹٨٠ و ۵٠ میلیون دلار در سال ۱۹٨۱ شروع شد. در طول این دو سال پاکستان پذیرفت که مجرای انتقال این کمکها باشد، اما پس از آن به چانهزدنهای طولانی با آمریکا پرداخت و در ازای این همکاری، معادل ۱،۵ میلیارد دلار کمک نظامی برای ارتش پاکستان از واشنگتن مطالبه کرد».
این کمکها در سال ۱۹٨۵، بالغ بر ٢۵٠ میلیون دلار، در سال ۱۹٨٦ بالغ بر ۴٧٠ میلیون دلار و در سال ۱۹٦٧ به ٦٣٠ میلیون دلار رسید.»
نویسندهی کتاب ماموریت سقوط، در مورد چگونگی تماس سیآیای با مجاهدین افغان و پرداخت پول برای مزدبگیران مینویسد که سیآیای تلاش میکرد تا با فرماندهان جهادی بهطور مستقیم رابطه برقرار نماید:
«... ما به این فرماندهان ماهیانه پول نقد پرداخت میکردیم. این مبلغ در برخی مواقع به پنجاه هزار دلار در ماه میرسید و معمولاً برای فرماندهان کوچکتر پنج هزار دلار در ماه بود... تا جای که میدانم، هیچ فرماندهی پیشنهاد ما را رد نکرد.»
در این میان، تنها احمدشاه مسعود، ماهانه ٢٠٠ هزار دلار از سیا مزد میگرفت. چنانکه باری، رادیو صدای آمریکا - در یک گزارش به زبان پشتو، زیر عنوان «تبصره مطبوعات» میگوید: «در روزنامهی واشنگتن پست در بررسی کتاب استیف کول (جنگ اشباح)، آمده که در زمان جنگ افغان شوروری سفارت آمریکا در کابل بسته شد و سیا ناگزیر گردید که برای فعالیتهای خود در امور افغانستان، دفترش را در اسلامآباد باز کند. سپس سیا بهرهبری «گری شرون» این دفتر را فعال کرد. اولین ماموریت این مقام عالیرتبه سیا این بود که به حدود پانصد فرمانده مجاهدین که جیرهخوار سیا بودند، حقوق بدهد. تنها احمدشاه مسعود، ماهانه دویست هزار دلار، از سیا مزد میگرفت. اما مشخص نیست که چرا این موضوع از آیاسآی کتمان میشد. دلیلش هرچه باشد، مسعود از آیاسآی پاکستان نیز حقوق هنگفت دریافت میکرد. در قبال دریافت این وجه، فرماندهان جهادی وظیفه داشتند تا به حکومت دکتر نجیب پایان دهند.»
همچنین گزارش شده است، در جریان جنگ سرد، گلبدین حکمتیار رقیب سرسخت احمدشاه مسعود، از نازدانهترین اجیران سیآیای بهشمار میرفت و بیش از ششصد میلیون دلار از کمکهای این سازمان را وی میگرفت که در میان گروههای بنیادگرای اسلامی افغانستان در رده نخست قرار داشت و بعد به ترتیب جمعیت اسلامی و اتحاد اسلامی دومین و سومین جیرهخواران سیآیای محسوب میشدند.
استیف کول، در کتاب «جنگ اشباح»، در مورد پیامد این کمکهای امریکا به مجاهدین افغان مینویسد:
«سیا، در پایان از افغانستان چنان کشوری ساخت که پر از هرجومرج و رهبران جنگسالار بود و جنگسالاران بههر نوع سلاح دسترسی داشتند. این سلاحها از موشک ستنگر گرفته تا سلاح دافع هوا را در بر میگرفت. در افغانستان مردم آنقدر سلاح داشتند که در مجموع مردم کشورهای پاکستان و هند نداشتند. زیرا، در دوران جهاد، مدت ده سال، آمریکا بهحدی سلاح در افغانستان سرازیر کرد که بههیچ کشوری دیگر نفرستاده بود. بدین ترتیب، افغانستان آماده ظهور طالبان شد. وعدهی طالبان این بود که جنگ را پایان دهند و حاکمیت قانون را برقرار کنند. ولی در نهایت افغانستان برای فعالیتهای اسامه بن لادن بهترین مکان شد.»
با این وجود، گری شرون، کوچکترین اشاره به نقش سازمان سیا در ایجاد و تقویت طالبان و زدوبندهای نهانی با آنها نمیکند. او طالبان را تنها وسیلهی دستیابی پاکستان به اهداف استراتژیک آنکشور میداند و مینویسد:
«جنبش طالبان از مدارس مذهبی بنیادگرایان در ایالت بلوچستان و شمالغرب سر برآورد. صدها مدرسه از این نوع وجود داشتند که سرپناه، غذا و آموزش مذهبی برای مردان جوان و آوارهی افغان و جوانان فقیر پاکستانی فراهم میکردند. این مدارس در قدم نخست مورد حمایت احزاب مذهبی بنیادگرا در پاکستان قرار داشتند و مساعدتهای مالی خصوصی سعودیهای ثروتمند را، که از طریق چندین سازمان خیریه اسلامی مستقر در عربستان سعودی انجام میشد، دریافت میکردند»
«پاکستانیها به طالبان بهعنوان وسیلهای احتمالی برای دستیابی به اهداف سیاسی و استراتژیک خود در افغانستان نگریسته و آنان را از حمایت کامل خود برخوردار ساختند.»
▲ | روابط گرن شرون با احمدشاه مسعود |
گری شرون آغاز روابط خود با احمدشاه مسعود را در اوایل سال ۱۹٨٨، هنگامی که بهعنوان مسئوول برنامهی جمعآوری اطلاعات در مورد افغانستان گماشته میشود، میداند. او مینویسد:
«... ما پیش از آنهم از طریق احمدضیأ، یکی از برادران جوانتر مسعود با او در تماس یکجانبه و غیرمستقیم بودیم.»
شرون، زمینهساز و سازماندهی دیدار موفقیتآمیز خود با احمدشاه مسعود را، مسعود خلیلی که همکار حرفهیی و دوست شخصی او بود و ارتباط چندین ساله با وی داشت، معرفی میکند و در مورد پیشینهی این همکاری مینویسد:
«زمانی که در اواسط دههی ۱۹٨٠، مأموران سیآیای با خلیلی دیدار و روابط گستردهای با وی برقرار کردند. وی بههیچوجه از سوی ما استخدام نشده بود؛ او به همکاری خود با سیآیای بهعنوان وسیلهی میدید تا به کمک آن دیدگاه شخصی خود را در مورد آینده افغانستان پس از کمونیستها توسعه دهد. من کمی پس از بازگشتم به اسلامآباد در اواخر ۱۹٨٨، به خلیلی معرفی شدم و پس از آن هر وقت وی برای کاری به اسلامآباد میآمد، با او دیدار میکردم... علاقهی من به خلیلی بیشتر بهسبب تماسهای گستردهاش با طیف وسیع مجاهدین، و تمایل و توانایی او در دسترسی به فرماندهان مهمی بود که مورد توجه ما قرار داشتند... صحبتهای ما باعث شد تا بیشتر نسبت به انگیزههای خلیلی برای همکاری با سیآیای اطلاع پیدا کنم... خلیلی که تماسهای گستردهای با طیفهای مختلف فرماندهان مجاهدین داشت، از طریق وی، ما توانستیم با فرماندهان در سراسر افغانستان و با همه گروههای قومی ارتباط برقرار کنیم...»
وی در مورد دیدار خود با احمدشاه مسعود که در اواخر سپتامبر سال ۱۹۹٦ [دو روز قبل از عقبنشینی قوای مسعود از کابل و تسلط طالبان بر آن شهر]، در شهر کابل صورت گرفته بود، چنین مینویسد:
«... برای مسعود توضیح دادم که در فاصلهی سالهای ۱۹٨٨-۱۹۹٠، مسئول تماس با وی از طریق برادرش احمدضیأ مسعود در اسلامآباد بودهام؛ و از کمکهای مالی سخن به میان آوردم که سیآیای طی این دوره فراهم کرده بود. تأکید کردم که ابعاد کمکهای سیآیای برای مسعود در سالهای طولانی جهاد قابل توجه بوده است... مسعود گفت که [در حال حاضر]، او تنها کمکهای اندکی از ایرانیها دریافت میکند و برای تجهیزات و مهماتی که روسها برای وی میفرستند، باید پول نقد پرداخت کند.»
در مورد کمکهای قبلی سیآیای به احمدشاه مسعود، چنانکه در بالا اشاره شد، در کتاب «جنگ اشباح» بهطور مفصل اطلاعات داده شده، و از جمله آمده است:
«بین سالهای ۱۹٨٠ و ۱۹۹٠ گری شرون، ماهانه در حدود دویست هزار دلار نقد را به بودیجهی جنگی مسعود میپرداخت ... باید افزود که این کمکها از آیاسآی کتمان میشد...»
«در عملیات جنگ جلالآباد، سیآیای نقشی برای مسعود در نظر گرفته بود. گری شرون به پیشاور رفت و از طریق مخابره با مسعود صحبت کرد و وعده نمود تا برای مسدود کردن شاهراه سالنگ مبلغ پانصد هزار دلار بپردازد. [و این] پول پرداخت شد...»
گری شرون، نتیجهی دیدار خود با مسعود را چنین مینگارد: «ساعت حدود چهار بامداد شده بود و من احساس کردم که منویاتم برآورده شده است. مسعود پذیرفت تا تمام اطلاعاتی را که راجع به بن لادن و جابهجایی فعالیتهای او بهدست میآورد، در اختیار ما قرار دهد... مسعود در نهایت قبول کرد که با من یا هر نمایندهی دیگر سیآیای در آینده ملاقات کند... ریسمان رابطه و اعتمادی را که من در آن شب دیرهنگام با مسعود در کابل ایجاد کردم، ظرف پنجسال بعد رشد کرد و تقویت شد...»
▲ | رهبران ائتلاف شمال در چنگ ماموران سیا |
پس از سلسله حملات انتحاری که در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، بهدست گروه تروریستی القاعده در خاک ایالات متحده آمریکا انجام شد، صبح یکی از روزهای ماه سپتامبر همانسال، یکی از مقامات ارشد سیآیای، گرن شرون را به دفتر کارش احضار میکند و به او ماموریت میدهد تا یک تیم هفت نفره سیآیای را به دره پنجشیر در قلب افغانستان ببرد و زمینهساز عملیات این سازمان علیه القاعده و طالبان شود.
در واقع، افسران گروه عملیاتی ویژهی سیا اولین نیروهای آمریکایی بودند که در سال ۲۰۰۱ وارد افغانستان شدند. تیمهای چندگانه سیا متشکل از افسران ارشد و افسران شبه نظامی بودند که با نیروهای مختلف ضدطالبان در افغانستان در ارتباط بودند. هدف آنها جمعآوری اطلاعات درباره القاعده و طالبان از جانب دولت آمریکا و آمادهسازی برای حملات هوایی هواپیماهای نیروهای همپیمان و معرفی نیروهای عملیات ویژه ایالات متحده به این کشور بود.
از این لحظه به بعد، گری شرون، بهعنوان روایتگر مستقیم و بیواسطه، یکی از تصمیم گیرندههای گروه عملیاتی ویژهی سیا (تیم الاشهشکن) است، که با سیاستگذاران و اتاق جنگ واشنگتن مستقیماً در تماس است و ماجرای تصمیمگیری، تدارکات حمله و در نهایت سقوط طالبان را لحظه به لحظه، با جزئیات گزارش میکند.
وی، در آغاز این سفر، از یکی از رهبران هزارهی شیعه مذهب یاد میکند، که در برگردان نامی از او برده نشده است:
«... نخستین پول نقد را، به مبلغ پنجاه هزار دلار، از طریق کریس [عضو تیم الاشهشکن] به یک فرماندهی ارشد شیعه هزاره دادم که تصادفاً سرگرم دیدار از تاشکند بود. ما از دوران جهاد با شورویها با این فرمانده ارتباط داشتیم و وی و نیروهایش در اطراف کابل بسیار مؤثر بودند».
بههر حال، سرانجام تیم «الاشه شکن» ساعت دو و چهل دقیقه بعد از ظهر روز ٢٦ سپتامبر ۲۰۰۱، با سه میلیون دلار نقد و چند تن تجهیزات و وسایل توسط هلیکوپتر در قریه آستانه پنجشیر در منزلی جابهجا شد که احمدشاه مسعود گاهگاهی از آن بهعنوان مقر خود استفاده میکرد.
در این سفر، نخستین دیدار گری شرون با عارف، رییس امور استخباراتی مسعود نیز صورت گرفت که طی آن شرون مبلغ پانصد هزار دلار در اختیار وی قرار داد و به تفاهم رسیدند، که به سرعت یک واحد مشترک استخباراتی را ایجاد نموده و دست بهکار شوند.
وی، همچنین میافزاید: «... تیمهای قبلی سیآیای که با احمدشاه مسعود دیدار کرده بودند، [نیز] پول در اختیار ائتلاف شمال گذاشته بودند...»
گری شرون، که ماموریت بزرگی را در افغانستان رهبری میکند، در نخستین روزهای ورودش به پنجشیر، بیمار میشود. پزشک تیم هم کار چندانی از دستش بر نمیآید. او هفتهها شکم درد است و در بسیاری موارد حتی قادر نیست خود را به توالت برساند. از اینرو، بطریهایی را که آبش را نوشیده است، طوری سر میبرد که برای نجات از شکم دردیهای شبانه، به دردش بخورد. این داستان که گری آنرا مانند فکاهی تعریف کرده، در یک کلام. نشانهی دقیقی از مشکلات آمریکاییها در محیط کشور افغانستان است و چنین نشانههایی را در ابعاد مختلف میتوان دید که بسیاری از آنها مضحک و غیرقابل باور هستند، اما واقعیت هستند. درست مثل گری شرون و بطریهای آبش. او خاطرهی اولین شب خود در پنجشیر را چنین روایت کرده است:
«... دو ساعت بعد از خواب پریدم. شکمم صدا میکرد و متوجه شدم که باید فوراً خود را به مستراح برسانم. با توجه به اقامت سالیان طولانی در جنوب آسیا، میدانستم که این علامت شروع اسهال است. تلاش کردم شلوارم را بپوشم، اما دیگر خیلی دیر شده بوده. نتوانستم جلو دفع اسهال خودرا بگیرم. تلاش کردم با دستمال کاغذی مانع ریزش آن شوم، اما موفقیتم در این زمینه اندک بود. سراسیمه شده بودم. میدانستم که با وضعیت کنونیام نمیتوانم خود را از طریق حویلی (حیاط) به مستراح برسانم. سر بطری پلاستیکی آب را، که پیش از خاموش کردن برق آب آنرا نوشیده بودم، با چاقوی جیبی خود بریدم و آنرا زیر مقعد خود قرار دادم. مشکل به ترتیبی حل شد. توأم با درد و شرم، روی پاهایم نشستم. دچار تب و اسهال شده بودم، و اندرونم متشنج بود. خودم و کف اتاق را کثیف کرده بودم و میدانستم که حالم در طول شب بهتر نخواهد شد. سفرم به افغانستان عجب آغاز خوبی داشت»
گفته میشود که این مشکل تا آخر سفرش در افغانستان با وی همراه بود. اما گری شرون گاهی در دفترکارش روی بستههای بزرگی مینشست که کسی دیگر از محتوای آنها خبر نداشت. ولی گری میدانست که آنچه او روی آن نشسته (ده میلیون دلار پول نقد)، داروی هر دردیست. در واقع، چیزی که در حساسترین موقعیت به داد گری شرون و تیم سیآیای میرسد، همین «برگهای برنده» هستند، که در کنار فشار فوقالعاده طالبان، سبب شده است رهبران ائتلاف را در چنگ سیآیای، قرار دهد.
گری شورن بدون آنکه قضاوت کند، نشان میدهد که چطور رهبران اتئلاف شمال و از جمله شخص ژنرال قسیم فهیم که به تازگی بعد از مرگ مسعود فرماندهی نیروهای ائتلاف شمال را به عهده گرفته بود، از تماس مستقییم سیآیای با فرماندهان مطرح چون اسماعیل خان، ژنرال عبدالرشید دوستم و حتا عطامحمد نور میترسد.
در حالی که رهبران ائتلاف شمال، ده در صد خاک افغانستان را در دست داشتند و کمک آمریکا به آنها بسیار حیاتی بود، آنان هیچگاه حتا در بدترین شرایط، از رقابتها و درگیریهای درونی خود، فارغ نمیشدند. چنانکه تاکنون نیز چنین است.
در یک مورد، ژنرال فهیم با فرود هلیکوپترهای نیروهای ویژهی آمریکایی در تخار به دلایل امنیتی مخالفت میکند، اما دو روز پس از آن مشخص میشود که این مخالفت دلیل امنیتی نداشت بلکه فهیم میخواست حضور نیروهای آمریکایی و ارتباط خود با آمریکاییها را از چشم برهانالدین ربانی، رهبر جمعیت اسلامی به دور نگهدارد و چون در آن روز ربانی در تخار بود، فهیم با ورود تیم ویژه نیروهای آمریکایی مخالفت کرده و آنرا به روز بعدش موکول میکند.
اما در کل داستان بهگونهای پیش میرود که سیآیای میخواهد. فرماندهان نظامی آمریکا بهرغم مخالفتهای ژنرال فهیم و اصرار پیهم او، حتی حاضر نمیشوند کوچکترین خواهش او مبنی بر تغییر یونیفورم سربازان آمریکایی را که برای نخستینبار وارد پنجشیر میشوند، بپذیرند.
فهیم - برای عوامفریبی - بارها اصرار میکند که سربازان آمریکایی که وارد پنجشیر میشوند، باید لباس محلی به تن کنند؛ اما فرمانده آمریکایی مستقر در تاشکند آنرا «احمقانه» میخواند و به آن بیتوجهی میکند.
با این حال، گری شرون در مورد ملاقات خود با فهیم به تفصیل توضیح میدهد و در بخشی از آن مینویسد:
«... فهیم انگلیسی صحبت نمیکند و حتا درک اولیهای نیز از این زبان ندارد؛ عارف و دکتر عبدالله در جریان این دیدار و دیگر ملاقاتهای ما با فهیم از همین نکته سود میبردند...
«دیدار با ژنرال فهیم حدود دو ساعت طول کشید و بیشتر روی نکاتی متمرکز بود که من و ریک شب قبل از آن با عارف بررسی کرده بودیم. چرا ما به پنجشیر آمده بودیم؟ برنامهی ما برای همکاری چه بود؟ آمریکا ظرف هفتههای آینده چه اقداماتی انجام خواهد داد؟ همان صحبتهای که با عارف داشتم، تکرار کردم و به همهی مسایل کلیدی پرداختم. فهیم از سخنان من استقبال کرد».
در این دیدار، چگونگی مناسبات بین گردانندگان شورای نظار از دید تیزبین کارمند کارکشته سیا پنهان نمانده و در مورد آن، ارزیابی خود را چنین نوشته است:
« ...یکی از جنبههای دیدار ما، نحوهی برخورد عارف و دکتر عبدالله با یکدیگر و واکنش آنها به ژنرال فهیم بود. فهیم هنگام صحبت در مورد مسایل نظامی از سر اقتدار حرف میزد و بهوضوح عهدهدار اینکار بود. هنگامی که بحث بر مسایل سیاسی پیش میآمد، عبدالله و عارف در مورد برخی اظهارات فهیم هر از چند نیمنگاهی معنادار با یکدیگر مبادله میکردند. در این موارد، زمانی که ممتاز ترجمهی صحبتهای فهیم را به پایان میرساند، دکتر عبدالله در تکمیل یا اصلاح آن نکاتی را به انگلیسی میافزود... برداشت من آن بود که اگر چه عبدالله و عارف به نقش فهیم بهعنوان رهبر نظامی ائتلاف شمال احترام میگذاشتند، در همانحال، هیچکدام نسب به اینکه وی هدایت عرصهی سیاسی را نیز در دست داشته باشد، نظری مساعد نداشتند. رفتار عبدالله و عارف در آن جلسه و در دیدارهای بعدی، این تردید را در من بهوجود آورد که آنها ممکن است از فهیم برای پیروزی در عرصهی نظامی استفاده کنند و سپس تلاش ورزند تا وی را در جریان کشمکشهای سیاسی بعد از سقوط طالبان، به حاشیه برانند».
منابع گوناگونی در مورد همکاری سپاه پاسداران ایران با شورای نظار مطالبی را نوشتهاند؛ گزارش گری شرون نیز در این باره صحه میگذارد:
«همچنین روشن شد که سپاه پاسداران انقلاب ایران یک تیم دیدهبان دونفره داشت که همراه با ائتلاف شمال به جبههی کابل اعزام شده بود، و فهیم میخواست که ایرانیان، دستکم در آغاز کار، متوجه حضور پرسنل آمریکایی نشوند».
گری شرون در مورد دکتر عبدالله مینویسد: «...عبدالله یک ویلای شخصی در چند کیلومتری جنوب آستانه، در کنار یک جادهی باریک که بهسمت تپهها کشیده شده بود، داشت. از این نقطه چشمانداز رودخانهی تپههای شرق دره پیشروی ما بود. همانگونه که انتظار داشتم، عبدالله تنها بود و از ما به گرمی استقبال کرد. او نسبت به همکاری ما خوشحال بود واز کمکهای ما و پولی که تا حال در اختیار آنها گذاشته بودیم، قدردانی کرد...»
وی چگونگی پرداخت بار دوم پول را به ژنرال فهیم و دکتر عبدالله چنین بیان میکند:
«چمدان سیاه را باز کردم و با ریک مبلغ یک میلیون و هفتصد هزار دلار را شمردیم تا آنرا در جریان دیدار اواخر صبح امروز با ژنرال فهیم و دکتر عبدالله، در اختیار آنان بگذاریم...»
دوصد و پنجاه هزار دلار دیگر را در یک بستهی جداگانه بستهبندی شده بود و من نام عطا را با حروف درشت دری روی آن نوشتم. نمیدانستم که پول واقعاً در اختیار عطا قرار میگیرد یا نه، اما میخواستم روشن کنم که سیآیای تلاش دارد تا میانه دوستم و عطا را بهتر کند...»
جریان این دیدار به تفصیل نوشته شده که در بخشی از آن آمده است:
«...به او گفتم که مقادیر عظیم پول با خود آوردهام. ما میخواستیم مطمئن شویم که ژنرال فهیم نیاز به امکانات مالی دارد تا بتواند نیروهای خود را به حالت آمادگی جنگی درآورد... به جعبهی کنار در اشاره کردم و گفتم که مبلغ یک میلیون و هفتصد هزار دلار داخل آن است. تمامی چشمها در داخل اتاق بهطرف جعبه چرخید، و میتوانم بگویم که مقدار پول میزبانان افغان ما را تحت تأثیر قرار داد... در حالی که ممتاز ما را به سمت وسیلهی نقلیهمان همراهی میکرد، اطمینان داشتم که ژنرال فهیم، دکتر عبدالله و عارف مشغول شمارش پول بودند... پیامی به مقر سازمان فرستادم و اثرات پرداخت پول بر سه همکار افغان خود را گوشزد کردم.»
در مورد عطامحمد نور و رسیدن پول برای او چنین نوشته است: «... عارف گفت عطا نسبت به پولی که سیآیای در اختیارش گذاشته سپاسگزار است؛ اما پیوستن تیم الفا به دوستم برایش غیر قابل قبول است...»
بیتوجهی رهبران نظامی آمریکا به نظرات و خواهشهای ائتلاف شمال، بارها سبب میشود که ماموران سیآیای به دردسرهای جدی بیافتند. اما آنها همیشه یک برگ برنده دارند.
گری شرون، در بارهی استقلال عمل تیم «الاشه شکن» و عدم تحمل و خودرایی میزبانان افغان خود مینویسد:
«... امکان ندارد سازمان [سیآیای] به رهبری ائتلاف شمال اجازه دهد تا به آن دستور بدهد که به کجا و با چه کسی تیمهای خود را بفرستد...»
در بخش پایانی کتاب، گری شرون به جریان دیدار محمدقسیم فهیم با ژنرال تومی فرانکس (فرمانده پيشين نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان) نیز اشارهی کرده است که نقل جریان این دیدار و چنهزدنهای فهیم در مورد دستمزد، از کتاب «سرباز امريکايی» که توسط تومی فرانکس نوشته شده است خالی از دلچسپی نیست:
«فهیم گفت: «اگر من تالقان و میدان هوایی آنرا در تصرف درآورم»، و بعد رو به مسؤول مالی خود نمود و در گوشش زمزمه کرد و سپس ادامه داد: «من در ماه به سه میلیون دلار امریکایی ضرورت خواهم داشت». من پرسیدم: «شما ۳ میلیون دلار جهت راهاندازی عملیات میخواهید و اگر مزار شریف را بهدست آورید؟»
هینک و من برای این آمادگی گرفته بودیم. او سرباز خوبی و من سرباز بدی بودم. هر دوی ما منتظر پاسخ ماندیم، فهیم گفت: «اوه! نهخیر، برای تمام عملیات! من در ماه به هفت میلیون دلار ضرورت خواهم داشت.» من بهپا خاستم و بهطرف مترجم نگاه کردم و گفتم این یاوهسرایی و چرندگویی است (This is Bullshit) !و مترجم را گفتم، ترجمه کن
من بهطرف راهپلههای جلوی هواپیما به قدمزدن آغاز کردم، دور خوردم و سیگاری روشن کردم. «این عمل را ما قبلاً تمرین کرده بودیم.» در تونل روشن کارگوی هواپیما، هانک (Hank) برای فهیم میفهماند که «ژنرال فرانکس خیلی عصبانی است». من دوباره به داخل هواپیما آمدم و روی میز نشستم. هانک سری تکان داد و سپس با فهیم حرف زد: «درست است، موافقت شد. پنج میلیون دلار در ماه. شما باید مزارشریف را قبل از فرارسیدن ماه رمضان تسخیر کنید و تا زمانیکه اجازه دخول به پایتخت برای شما داده نشده است، بیرون کابل توقف میکنید. فهیم گفت: «بلی!» زمانیکه فهیم و مسوول مالیاش از هواپیما بیرون میرفتند و کیسههای را که با میلیونها دلار پُر شده بودند و در ماشین مرسدس بنز، جهت حمل بارگیری میشدند، میتوانستم ببینم. امیدم بر آن شد که ماشینش فنرهای قوی جهت حمل کیسههای بانکنوتهای صد دلاری که بارش را گران ساخته بود، داشته باشد. من نتوانستم بفهمم که آیا ما اسپی سودا کردیم یا قالی خریدیم!»
مسلم بود که نه اسپی در کار بود و نه قالی؛ بلکه ماموران سیا، خاک یک کشوری را که تریلیونها دلار منابع دست ناخورده دارد، به مبلغ ناچیز خریده بودند.
بههر حال، گری شرون مینویسد که طی سیوسه روز مجموعاً ۴،۹ میلیون دلار را در دره[ی پنجشیر] مصرف کرده است.
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
گری شرون، ماموریت سقوط، ص ٣٣
همانجا، ص ٦۵
همانجا، ص ٦٨
همانجا، ص ٦۹
همانجا، صص ٦۹-٧٠
همانجا، ص ٧٠
دیگو کوردوویز، پشت پرده افغانستان، ص ٦۱
همانجا، ص ۱٦٧
ماموریت سقوط، ص ٧۱
The Washington Post, February 23, 2004مهدیزاده کابلی، جنگ اشباح، از: دانشنامهی آريانا (ترجمه گزارش رادیو صدای آمریکا)
...
مهدیزاده کابلی، جنگ اشباح، از: دانشنامهی آريانا (ترجمه گزارش رادیو صدای آمریکا)؛ برخی از سایتهای افغانی که این مطلب را از دانشنامهی آريانا نقل کردهاند، منبع را ذکر نکردهاند.
ماموریت سقوط، ص ٨٠
همانجا، ص ٨۱
همانجا، ص ٧۴
همانجا، صص ٣۴ و ٧۴-٧۵
همانجا، صص ٨۹-۹٠
استیف کول، جنگ اشباح، ص ۱٦
همانجا، ص ٢۱٠
ماموریت سقوط، ص ۹۱
ماموریت سقوط، صص ۹٨-۹۹
همانجا، ص ۱۱۱
همانجا، ص ۱٢۱
همانجا، ص ۱٦٢
همانجا، صص ۱٢٣-۱٢٢
ماموریت سقوط، ص ۱٢٧
همانجا، ص ۱٣۱
همانجا، ص ۱٣٢
همانجا، ص ۱۴٢
همانجا، ص ٢۱۹
همانجا، ص ٢٣٠
همانجا، ص ٢٣۱
همانجا، صص ٢٣٢-٢٣۴
همانجا، ص ٢۵٣
همانجا، ص ٢٦٠
همانجا، ص ٣۱۵
همانجا، ص ؟
[▲] جُستارهای وابسته
□ 1 2 3 4 5 6 7
□
□
[▲] سرچشمهها
□ گری شرون، ماموریت سقوط، برگردان: اسدالله شفایی، نشر مؤسسه مطالعات صلح و توسعه