|
کودتاها در تاریخ افغانستان
کودتای نامنهاد محمدهاشم میوندوال
(بخش نهم)
با گذشت سالها از ادعا و اتهام غلط کودتای میوندوال، برخی از مقامات دولتی، مسؤولین امور تحقیق و چند تن نویسندهگان از مواضع جدا از هم؛ و یا تا اندازهیی مشابه، به آن موضوع تماسی گرفتهاند. نمونههایی از چند مصاحبه را که جناب داؤود ملکیار انجام داده بودند، در صفحات پیشین دیدیم، در این قسمت به بازتاب آن اتهام در چند کتاب اشاره مینماییم.
۱ | رازی را که نمیخواستم افشأ گردد[۱] |
با آنکه سطح تصویر رویدادها و تحلیل و تعلیل آقای غوثالدین فایق، از آنچی «کودتای میوندوال و یا غربگرایان» مینامد، بهاندازۀ درهم برهم و مغشوش است که به دشواری میتوان آن را وارد حوزۀ نقد و بررسی جدی آورد، ولی نقش وی در کودتای ٢٦ سرطان، داشتن ۵ سال سمت وزارت در کابینه و اعتمادی که محمدداؤود خان بر او داشت، جوانبی از سخنان او را طرف بحث و تأمل قرار میدهد.
در سخنان فایق پیرامون کودتای نامنهاد میوندوال، چند مورد برجستهاند، که آنها را از کتاب او میآوریم:
- - «در بدو امر انقلاب (کودتای ٢٦ سرطان) را مردم افغانستان در کشور فال نیک گرفته، با وجد و سرود و رقص ... استقبال کردند.
- تقرر کمونیستان شناختهشده، چون حسن شرق، جیلانی باختری ... در چوکیهای عالی دولتی و نقاط حساس فرماندهی اردو و وزارت داخله، خوشیها را به یأس تبدیل کرد. پرستیژ ملی و انقلابی سردار محمدداؤود، مورد شک و تردید قرار گرفت ...
- (در نتیجه) کسانی که نقش اساسی انقلاب را بهدست داشتند، ازعمل خود نادم و دلسرد شدند. بههمین مناسبت مسلمانان و ناسیونالیستها و مسمانان غربگرا در صدد قلع و قمع دولت جمهوری جوان شدند.»[٢]
پس از خواندن این جملات ِ فایق، محتمل است که برای بیشترین خوانندگان این پرسش ایجاد شود، که چرا آن هنگام که جلب و جذب و دعوت پرچمیها به مشارکت برای کودتا عملی میشد، یأس و ناامیدی و دلسردی برای فایق (که از مردم نمایندگی میکند) دست نداد. «کمونیستان» که مسلماً موردنظر وی پرچمیها و محمدحسن شرق هستند، کرسیهای دولتی را بر اساس زحمات و همکاری و همنوایی با کلیت کودتاچیان با نقشی که در تمام مراحل داشتند، بهدست آوردهاند. نقش و سهم آنها در دولت از همان روز ٢٦ سرطان مسجل وآشکار بود. یعنی همان تاریخی را که فایق در نخستین جملات به نام " بدو امر انقلاب ورقص وپایکوبی" میاورد. هیچ پرچمی وغیر پرچمی طرفدار شوروی در تلاشهای کو دتای وجود نداشته که هویت او برای برای بقیه کودتا گران وشخص داؤود خان نا شناخته بوده باشد. وحدت عمل برای سرنگونی نظام شاهی به دور محمد داؤود خان، نه تنها نادیده گرفتن هویت سیاسی و وابستگی حزبی افراد را پذیرفته بود، بلکه شخص داؤود وبقیه غیر پرچمی، با یاد نمودن پرچمیها بهعنوان «رفقای انقلابی»، احساسات و علایق رفیقانۀ خویش را نیز ابراز نمودهاند. روابط محمدحسن شرق با پرچمیها و محمدداؤود خان، بهمنظور سمت و سو دادن فعالیتهای کودتایی همواره وجود داشت. بنابر آن، این استدلال درست نیست.
- خواننده میخواهد آن شاملین و چهرههای دارای اوصافی را بشناسد که بهقول فایق «نقش اساسی انقلاب را بهدست داشتند»، از همکاران داؤود خان بودند؛ ولی در پی «قلع و قمع دولت جمهوری جوان شدند».
اما برخلاف انتظار، در همان صفحه که و بهمنظور نشان دادن نمونهها از «کودتای میوندوال و یا غربگراها» آغاز مینماید، مثالی از ادعای او بهچشم نمیخورد؛ و اکثریت کسانی که متهم به قلع و قمع شدند، پیوندی با کودتاگران ٢٦ سرطان نداشتند. نه میوندوال و نه اکثریت کسانی که با او زندانی و شکنجه شدند، واجد چنان نقش و صفات نبودند. به سخن دیگر، از انشعابگران کودتای ٢٦ سرطان نیستند. هرگاه غوثالدین فایق، حیدر رسولی و چند تن دیگر دلسرد شده و دست به چنان اقدامی میزدند و از آنها نام برده میشد، شاید تا اندازهیی میتوانست محل پذیرش بیابد.
فایق نیز مانند محمدحسن شرق، میپذیرد که به رهبری میوندوال کودتا میشد. اما غوثالدین فایق برای سرهمبندی ادعاهای غلط و اتهام دروغین کودتای نامنهاد، از وادارسازی خودساختهیی نام میبرد. مطابق تصویرسازی وی «تیوریشن و دایرکتر اصلی آن (کودتای نامنهاد میوندوال) خانمحمد خان مرستیال بوده، زیرا اکثر متهمین موضوع افسران اردو بودند. در حالیکه میوندوال در اردو شناختی نداشت. احتمال جذب آنها ذریعۀ مرستیال خانمحمد خان متصور است. وادار ساختن میوندوال بهقیادت کودتا به اصرار میوندوال شده باشد. زیرا میوندوال اگر هدف کودتا میداشت، نیت سفر خارج نمیداشت...»
فایق با این صحنهآراییها قصد دارد، به ادعای کودتای میوندوال بهزعم خودش استدلالی بیابد. اما استدلالش لبریز از ذهنیگریهای ناشیانه، دلایل خندهآور است. بهویژه آنجا که وادارسازی میوندوال را به پذیرش قیادت نام میبرد، حکماش با این گفته که «بهنظر نویسنده» و یا «متصور است»، میخواهد کودتای آنها را اثبات نماید، بهاندازۀ کافی از نبود سند و مدرک که ما بارها از آن یاد نمودهایم، حاکی است. از اینرو، حتا نیازی احساس نمیشود که با فایق پیرامون شناخت و یا عدم شناخت میوندوال از اردو بحثی شود. وی با استفاده از همان فضای حاکم جعل و تحریف و نپذیرفتن مسؤولیت توطئه علیه یک عده انسانها، که گویا ناگزیر بوده است، کودتای میوندوال را تایید نماید، سعی نموده است به وزنۀ جعل، مورد دیگری را نیز بیفزاید. وی مینویسد:
-
«مرستیال به تصور اینکه در مبادی امر پیروزی کودتا به رسمیتشناسی حکومت، مدنظر از موقف و شهرت سیاسی میوندوال استفاده کرده، مدتی او را وارد صحنه ساخته بعد خودش بهسهولت قدرت سیاسی را بهدست گیرد.» میوندوال را به پذیرش قیادت وادار نمود»، اما دستگاه کیجیبی. موضوع را کشف و همه گرفتار شدند.»[٣]
و در اینجا که خوانندۀ علاقمند موضوع میخواهد تا از زبان یک عضو کمیته مرکزی جمهوریت، عضو کابینه، همراز داؤود خان و گزارشده وقایع و رویدادها به او، در بارۀ گزارش کشف موضوع از طرف کیجیبی که احتمالات جعل آن، اندک نیز نتواند بود، مطلبی را بهدست بیاورد، هیچ خبری نیست. بهجای آن با آوردن عنوان توضیحی «پرچمیان از این توطئه سه نوع استفاده کردند». از یک سو، گوشهیی از واقعیت را میآورد که پرچمیها «رقبای باداران خود را از صحنه برداشتند؛ مانند میوندوال، مرستیال خانمحمد خان». اما از سوی دیگر، وقتی تاکید برانگیزههای چور و چپاولگرانه و غارت اموال نقدی و جنسی از طرف پرچمیها دارد، سطح ارزیابی و انگیزهشناسی را تنزل میدهد. ضمن آوردن همین دلایل، فراموش نموده است که مسؤولیت محمدداؤود خان، بقیه اعضای غیرپرچمی کابینه را به یاد بیاورد. زیرا فایق تصمیم گرفته است فراموش کند با چنان چور و چپاول و رشوتستانیها، سردار محمدداؤود خان و بقیه رشوتنخوران! کجا بودند؟
در ادامۀ تحلیل و تعلیل درهم و برهم در زمینۀ «کودتای میوندوال ...» و با تأکید بر نشانه دادن فقط جناح پرچم، از انواع آزار و شکنجه، گرفتن اعتراف جبری، بهوسیلۀ آنها صحبت میکند. اما بازهم قصد وی این است که بیخبری! بقیه گردانندگان دولت را نشان دهد. در خلال طرح همان نیت و قصد است که مدعی میشود «پرچمیها شخصیتهای ملی و اجتماعی و ضد مفکورۀ الحادی خود را مییافتند، و یا سرمایهداری سراغ میدیدند، به مقصد از بین بردن آنها، و یا استفادۀ شخصی او را به تشبثات ضد دولت متهم ...» میکردند.[۴]
اینبار فایق پس از جملات بالا، بازهم مثالی از میوندوال میآورد، اما به روایت دیگر. اینبار آن را توطئه مینامد. میخوانیم:
- «در توطئۀ میوندوال که آیا چقدر نفر را متهم کرده بودند که از آنها رشوت گرفته در قلمداد به دولت ارائه نکردند، اما از جملۀ ۴٢ نفر، ۵ نفر را اعدام، میوندوال را درحین تحقیق به اثر لتوکوب به قتل رسانیدند با ٣٦ نفر دیگر در مقابل پول و رشوت معاملهگری کردند و شخصیت ارزشمند رقیب باداران خود را از صحنه برداشتند. چون (میوندوال و خانمحمد خان مرستیال)»[۵]
با پایانیابی این روایت وی نیز، همان پرسش پیشین سر بر میآورد که آقا! در آن هنگام، سردار و غیرپرچمیها به کدامین خواب ماهانه و بیخبری فرو رفته بودند؟ این چگونه دولتی بود که یک جناح از آن دست به مردمآزاری، شکنجه و اعدام میزند، اما بقیه خبر ندارند؟! اگر چنین بود، پس در زیر فیصلۀ ظالمانۀ اعدام و حبس چه کسی مهر تأیید و امضأ خویش را نهاد؟ آیا آن فیصلههای ظالمانه در مجلس وزرا طرف صحبت قرار نگرفته بود؟
اکنون همه میدانند که آن «٣٦ نفر دیگر» نهتنها شکنجه دیدند تا بگویند، که آری، ما کودتا میکردیم؛ بلکه هر کدام به وقتهای مختلف در زندان ماندند. زیرا انگیزۀ سیاسی و سرکوب آنها در صدر نیازهای سیاسی کلیت گردانندهگان دولت قرار داشت. نیازی که به اهداف رهبردی شوروی نیز پاسخ مثبت میداد.
فایق، مانند بسا از افراد و اشخاصی که در پیشینهها دچار کجروی بودهاند اما امروز در پی توجیه اعمال غلط هستند؛ و یا سعی دارند همه کاسه و کوزه را بر سر دیگران بشکنند، نیت کرده است که برای شخص خود و محمدداؤود خان سناریویی از کارکرد چهرههای عادل بیاورد. ولی سناریوی وی با واقعیتها مطابقت نمییابد. از نوشتۀ او مثال دیگری میآوریم:
- «ساعت ٣ بجۀ یکی از روزها (در سطرهای بعدی روشن میشود که باید ساعت سه (٣) بعد از ظهر روز ٨ میزان ۱٣۵٢ باشد)، سردار مرحوم (محمدداؤود خان) برایم تلفون کشید که یک مرتبه به دفتر من بیا. من حضورشان رفتم. فرمودند که خانمحمد خان مرستیال با چند نفری به کودتا متهم اند و مرستیال، محمدهاشم میوندوال را سرکردۀ کودتا معرفی کرده. چندی قبل خبر شدم که وی پاسپورت اخذ نموده خارج میرفت. من خواستمش برایش توصیه نمودم که حالا فرصت خوبی برای خدمت به وطن فرا رسیده است... اکنون خانمحمد وی را سرکردۀ کودتا قلمداد کرده، من تعجب میکنم. شما به وزارت داخله رفته ببینید که هیأت تحقیق با وی چگونه معامله میکنند. باید با وی مودبانه و احترامآمیز سلوک گردد...»
فایق پس از رفتن به وزارت داخله که محل تحقیق از میوندوال و بقیه زندانیان بود، از میوندوال میپرسد که پیشامد هیأت تحقیق چطور است؟
پاسخ میوندوال مطابق سناریوی ترسیم شده بهوسیلۀ فایق:
- «وی (میوندوال) از برخورد هیأت خوشی کرده، رضایتمندی نشان داد. و گفت که تا حال از رویۀ شان خوشحال و ممنون هستم ...
بعد از اتاق هیأت تحقیق خارج و حضور رئیس جمهور وقت رفتم... فردای آنروز مطلع شدم که میوندوال فوت شده و کارکنان مرجع مربوطه و مستنطقین شایعات کردند که میوندوال ذریعۀ نکتایی خود را خفه کرده است. من متحیر شدم که یک روز قبل که من با هیأت تحقیق از او دیدن کردم، دریشی نداشت. و پیراهن و تنبان به تنش بود چطور با نکتایی خود راخفه کرده؟
بـعـدها واضح شد که به اثرشکنجه مستنطقین در حین تحقیق ضربۀ کاری برداشته و وفات کرده است.»[٦]
پیش از اندکی مکث به سخنان فایق، توجه خوانندهگان را به دیدارهایی از بقیه کارمندان دولتی مانند پاچا وفادار و عیسی نورزاد از حال و وضعیت میوندوال و آنچی از شکنجه در حق او گفتهاند، جلب مینماییم.
اما تردید چند مورد از سخنان فایق که با واقعیت مطابقت ندارند:
طبق ادعای فایق، ساعت ٣ داؤود خان به فایق تلفون میکند. فاصلۀ و زمانی را که فایق میان وزارت فواید عامه با ارگ جمهوری، رسیدن نزد داؤود خان، صحبتهای حتا حداقلی را که فایق از هدایات داؤود خان آورده است، در نظر بیاوریم . رسیدن فایق از ارگ به وزارت داخله را به آن بیفزاییم. صورت احتمالی آن را ٢ ساعت در نظر میگیریم. روزی که شایعۀ خودکشی منتشر شد، ۹ میزان بود. پس فایق حوالی ساعت ۵ عصر روز ٨ میزان به دیدار میوندوال به وزرت داخله رفته است. و این ادعا نمیتواند درست باشد. زیرا آن وقتی و روزی را که وی ادعا دارد نزد محمدداؤود خان و میوندوال رفته است، میوندوال در زندان دهمزنگ بود. نامهیی را که بهقلم میوندوال نوشته شده و عیسی نورزاد آمر محبس آنرا عنوانی خانم میوندوال برده است، نیز حاکی از آن است که میوندوال در آن وقت در وزارت داخله نبود.
چند ناباوری دیگری را نیز در ادعای فایق مییاییم:
۱- چرا داؤود خان گزارش کودتای مرستیال را در ٨ میزان به فایق گفته است. در حالیکه ده روز پیش، اعضای کابینه در جلسات و دیدارهای خویش گزارش موضوع را داشتند.
٢- هیچ سند و مدرک و گواهی وجود ندارد که محمدهاشم میوندوال، پس از بازگشت از مسافرت که کودتای ٢٦ سرطان به پیروزی رسیده بود، قصد گرفتن پاسپورت نموده باشد. برخلاف آن ادعا، مطابق ورقۀ جوابیهیی که پیش از اعتراف اجباری نوشته میگوید که مقامات دولت برایش گفته بودند که پاسپورت بگیرد. اما او در آن زمینه نیز اقدامی نکرده بود.
٣- مطابق گواهی دیگران، فایق مانند برخی از اعضای کابینه و مقامات بلندرتبه به منظور دیدن جریان تحقیق و بعضی موارد با توسل به تهدید و تشویق به اعتراف، به وزارت داخله رفته است. هیچکسی نیست که زندانیان را بدون تحمل شکنجه دیده باشد. به گواهی زندانیانی که شکنجه دیده بودند، بهتر میتوان باور کرد تا به قصد پردهپوشانۀ فایق.
فایق، دربارۀ اجرای حکم اعدام ۵ تن بیگناه مینویسد که:
- «یکی از عساکری که در شب اعدام اشتراک داشت، روز فردای شب مذکور به من از موضوع اعدام چنین حکایه کرد:
«دوبجۀ شب متهمین تحت حراست تولی انضباط به پولیگون پلچرخی انتقال داده شدند. در حالی که چشمهای اعدام شوندگان پت و خریطههای سیه بهسر و گلوهایشان آویخته، دستهایشان پشت سر ولچک و بهحال صف رو به قبله توقف داده شده بود، نبی عظیمی اعدامشدگان را از مسافه ٢٠ متر عقبسرشان٣ نفر عساکر کلاشینکوفدار به انتظار قومانده به حال آمادهباش در آورده بود. سپس در حالیکه همه اعضای هیأت تحقیق پولیس، و محکمۀ نظامی، حاضر بودند، حکم اعدام از طرف محمدآصف الم خوانده شد. بعد نبی عظیمی به عسکر چننین قومانده داد: «د انضباط د تولی حوانانو، د خاینینو په وژلو نخه ونیسی»
بعد از چند ثانیه مکث، اور (آتش) گفت. همه هدف گرفتهشدگان بهروی زمین غلطیدند. چیزیکه در این صحنۀ دلخراش بهنظر میرسد، این بود که نبی عظیمی بالای سر هر معدوم که در حال جان کندن بود، رفته با فیر تفنگچه که در دست داشت، به زندگی متهمین خاتمه میداد.
این چشمدید عسکری بود که در اعدام متهمین اشتراک داشت.»
ابراز سخنان بالا بهوسیلۀ فایق در بارۀ اجرای حکم اعدام، با یادداشتهای تکمیل نشدۀ نگارندۀ این سطرها برای قسمت دوم قتلها و اعدامهای سیاسی در افغانستان، سازگاری دارند؛ اما آخرین سخنان چند بیگناه، در نوشتۀ فایق نیامدهاند. فایق بهجای اینکه پس از ٢٧ سال، از نتایج یک توطئۀ غمآمیز و شرمآگینی که بر پیشانی تاریخ ۵ سالۀ همه گردانندگان نظام جمهوری آنوقت نشسته است، سخن بگوید، توطئه را محکوم نماید و انتباه از رویداد را پیش بیاورد، بیشتر نبی عظیمی را نشانه گرفته است. در حالی که فرمان آتش بهوسیلۀ نبی عظیمی، از مسؤولیت هیأت وزرای آن روزی از لزومدید دولت، رئیس دولت و منجمله موفقیت و دلخوشی اتحادشوروی نیز حکایت مینماید.
تأمل بحرانآلود و نامنسجم و تناقضآمیز فایق که در بسا موارد در زمینۀ کودتای نامنهاد و قتل میوندوال بهچشم میخورد، از آنجا برخاسته که در قالبی محصور است. قالبی که نقش محمدداؤود خان و یاران غیرپرچمی او را در همیاری و مشارکت در ایجاد توطئه نمیپذیرد.
این قصد قالبی اگر در بیان فایق آمیخته با سادگیهای سطحینگرانه چهره مینماید، در نیت و غایت مشابه آقای صمد غوث لعاب دیپلماتیک یافته است.
٢ | سقوط افغانستان به زبان انگلیسی[٧] |
آقای عبدالصمد غوث، از چهرههای سرشناس وزارت خارجۀ افغانستان بود. او بهحیث مدیر شعبۀ ملل متحد و کنفرانسهای بینالمللی (۱۹٧٣)، مدیر عمومی سیاسی (۱۹٧٦) و در سال ۱۹٧٧ بهحیث معین وزارت خارجه اجرای وظیفه مینمود. در بسا از مسافرتهای رسمی، محمدداؤود خان را همراهی نموده و در چندین ملاقات مهم، سمت ترجمانی او را نیز بهعهده داشت. وی پس از مهاجرت به امریکا (۱۹٨۱) به خواهش و تشویق تهیو دورل ایلیئت، که در نوامبر سال ۱۹٧٣ بهحیث سفیر ایالات متحدۀ امریکا در کابل بود، کتاب سقوط افغانستان، بیان یک شاهد عینی The Fall of Afghanistan An Insider,s Account را به زبان انگلیسی نوشت. بخش قابل ملاحظۀ موضوعات کتاب سقوط افغانستان را، نگرشی به روابط خارجی افغانستان احتوا مینماید. دیدار با تاریخ افغانستان نیز در مدار چنان موضوعی قرار دارد. تهیو دورل ایلیئت، دربارۀ این کتاب سخنانی دارد، که چارچوب انگیزهها و نیات او را برای تبیین تاریخ مورد نیاز، آنهم بهویژه هنگامی که قوای شوروی در افغانسنان حضور داشتند، به وضاحت آشکار مینماید. وی مینویسد:
- «این کتاب برای امریکا و تمام قدرتهایی که به جلوگیری از منافع امیراتوری شوروی علاقه دارند، مفید است. افغانهایی که مصروف جنگ استقلالاند، برای ما میجنگند. اگر آنها ناکام شوند، شورویها یک گام بهسوی آبهای گرم و منابع نفت نزدیک میشوند. جایی که از مدتها قبل آنها و پیش از آنها تزارها به آن چشم دوخته بودند.»[٨]
با آنکه این نیاز گفته شده از طرف آقای سفیر پیشین امریکا در کابل، در بسا موارد بر فراوردۀ قلمی غوث سایه انداخته است، اما مواردی پیشآمده که غوث نیات پیشینه یا به سخن دیگر، شورویستیزی را قربانی قدمهایی میکند که از طرف سردار محمدداؤود خان در راه تأمین مناسبات گسترده با شوروی برداشته شده بود. در همچو مورد صمد غوث، موقف توجیهگرانه دارد. علت این موضع هم این است که غوث نتوانسته است از سایۀ باور بهدرستی مواضع محمدداؤود خان و احترامی که به او قایل است، خارج شده و به نقد اشتباهات او نیز بپردازد.
از آنجایی که مکث و نقد تمامی محتویات کتاب در اینجا طرف نظر ما نیست، تنها بازتاب مسألۀ کودتای نامنهاد میوندوال در آن کتاب را از یادداشتهای انتشارنیافتۀ خویش انتخاب نمودیم.. اتفاقاً همین نمونه نیز محدودیتهای غوث را هنگام تبیین سیر دستگیری و اعدام میوندوال که نمیتواند ازدایرۀ علایق به محمدداؤود خان بیرون آید، به وضاحت نشان میدهد.
میوندوال، روایت نادرست، در کتاب سقوط افغانستان |
آقای صمد غوث، در قسمت هشتم کتاب سقوط افغانستان زیر عنوان «کودتای ثور و سقوط جمهوری»، چنین مینویسد:
- «در جریان تغییرحکومت و کادرهای ملکی، و نظامی، محمدداوود خان برخی از مامورین بلندرتبۀ رژیم گذشته را برکنار کرده و دوستان سابق خویش را که توقع کرسیهای مهم را داشتند، بهجای آنها نصب نمود. آن افراد مأیوس سبکدوش شده، که در میان ایشان خیلی از خائنان و رشوهخواران هم بودند، نیز در قطار مخالفین پیوستند.»
بهدنبال آن مقدمهچینی از دسیسه علیه رژیم جمهوریت مینویسد. اما میافزاید که مسؤولین وزارت داخله و پولیس (که منظورش پرچمیها است)، «دسیسه» را مبالغهآمیز نشان میدادند. آنها با دشمنان شخصی و عقیدتی خویش کینهتوز بودند. آنها بهخاطر منافع خویش مردم را دستگیر کرده شکنجه میکردند و حتی میکشتند. و از دسایس ناکام آنها علیه حکومت یکی هم دسیسهیی بود که علیه محمدهاشم میوندوال از صدراعظمهای سابق صورت گرفت.[۹]
برداشتی که پس از خواندن نبشتۀ او دست میدهد، این است که ناراضیها و بهویژه آنانی که کرسیهای دولتی را از دست دادند، در پی چیدن دسیسه علیه حکومت شدند. در حالیکه فهرست نامهای اشخاصی که با میوندوال زندانی شدند، آن ادعا را تایید نمیکند. زیرا برخی از صاحبمنصبان هنوز در بین نیروهای مسلح بودند و یا به وظایف اداری و تدریسی اشتغال داشتند. برخی مانند عبدالرزاق خان که خانهنشین بود، از طرف شخص داؤود خان دعوت شده بود، تا برای بازسازی نیروی هوایی طرحهای جدیدی را ترتیب نماید.جنرال سلامخان ملکیار و خانمحمد خان قبلاً دوران تقاعد خویش را آغاز نموده بودند. صدارعظمهای سابق حتا فردی مانند دکتور محمدیوسف خان که داؤود خان از او دلخوشی نداشت، و یا دوست نزدیکش نوراحمد خان اعتمادی به وظیفۀ سفارت ادامه دادند. خانمحمد خان وزیر دفاع دست به اقدامی نزده بود. محمد سعید خان قوماندان قول اردوی قندهار پس از سبکدوشی از آن مقام بهحیث سفیر مقرر شد. و از کهنسالان و همکاران پیشین او معدودی به وظایف جدید دوباره لباس بر تن نمودند. مانند جنرال متقاعد مودودی که سمت ریاست دیوان محاسبات صدارت را یافت. بقیه مقامات مهم را که شامل کابینه و پستهای حساس بود، چهرههایی بهدست آوردند که در کودتا سهم داشتند. و یک تعداد مامورین نظامی و غیرنظامی پیشین به وظایف خویش ابقا شدند. ازین رو چنین ادعایی با واقعیت درست نمیآید.
اما صمد غوث در این طرح و تحلیل ناقص خویش، بهزودی چرخشی دارد، که مانند غوثالدین فایق، قدرت پرچمیها را از دستگاه دولت و کارکرد آنها را از کلیت ماشین دولتی جدا میکند. او وانمود کرده است که نیروهای وزارت داخله (در واقع نماد قدرت پرچمیها) بهعلتی دست به دسیسه میبردند که از ایجاد دسیسه علیه حکومت برخاسته بود. توطئه و دسیسه علیه بیش از چهل نفر که بهنام کودتای میوندوال نام نهاده شدند، از طرف غوث توطئهیی بوده است که پرچمیها علیه حکومت پیریزی نموده بودند؟! و جالب این است که آن دسایس و توطئهها را غوث ناکام و ناموفق نیز میداند. غوث مینویسد:
- «از دسایس ناکام آنها علیه حکومت یکی هم دسیسهیی بود که علیه محمدهاشم میوندوال از صدراعظمهای سابق صورت گرفت.»[۱٠]
تصویر درست و واقعی موضوع این است که آنها (پرچمیها) در کودتا سهم فعال داشتند و با محمدداؤود خان و غیرپرچمیها تشریک مساعی نمودند. براساس همان نقش ایشان بود که از معاونیت رئیس دولت تا پستهای حساس در کابینه را نیز نصیب شدند. این است که نمیتوان نقش پرچمیها را در آن مقطع زمانی جدا از حاکمیت دولت جمهوری نگریست. و بنابر موجودیت همان واقعیت نمیتوان گفت که آنها علیه خویش توطئه میکردند. برخلاف آنها بهمنظور صاف نمودن جاده برای رهبردهای بعدی سیاسی گامهایی بر میداشتند که مسلماً توطئهآمیز و دور از صداقت سیاسی بود. با استفاده از فرصت و از دسترسی به حاکمیت، به مبارزۀ خویش ادامه میدادند. جان سخن در اینجاست که در مرحلۀ مشارکت و همیاری با محمدداؤود خان و یاران غیرحزبی (غیرانقلابی)اش، همه در مسؤولیتها سهیم بودند.
اشتباه دیگری که صمد غوث مرتکب شده است، این است که آن توطئه علیه میوندوال و بقیه را دسیسۀ ناکام مینامد. در حالیکه آن دسیسه چنان سازمان داده شده بود که از آغاز دستگیری شخصیتهای مخالف بالقوه و بالفعل، تا واپسین لحظات حیات محکومین به اعدام و زندان با کامیابی سرکوبگرانه به پیش رفت.
مشکل صمدغوث در این برداشت با ناکام نامیدن دسیسه در اینجاست، که وی موضوع توطئه علیه میوندوال و پیروزی دسیسه را بهعنوان غلطی دولت جمهوری، شخص داؤود خان و همه کارمندان دولت نمیبیند. غوث خواسته است بگوید که پرچمیها دسیسه کردند تا به دولت زیان برسد. در واقع او بر سر جای ماندن محمدداؤود خان و گروه بحرانزده و پریشان حال او را، ناکامی دسیسهکاران مینامد. چرا داؤود خان بر سر جای نمیماند؟ اقدام علیه میوندوال و دیگران، نیاز عاجل بود. و در این اقدام شخص محمدداؤود خان و همکاران او سهم داشتند. هیچ تردیدی نیست که از نظر درازمدت هم پرچمیها موفقیت داشتند. و داؤود خان، باید به استقبال باختهای بعدی خویش میرفت که در انتظار او بودند.
هرگاه جناب غوث از اینجا آغاز مینمود که داؤود خان برای تصرف قدرت سیاسی (به انگیزههای در کودتای ٢٦ سرطان که در آینده منتشر میشود، مکث نمودهایم) نهتنها با عناصر عقدهمند اما مصمم برای کودتا بهخوبی کنار میآمد، بلکه با پرچمیها که دارای نیروی منسجم بودند، بسیار از در دوستی وارد معامله شده بود؛ در آنصورت به نتایج دیگری میرسید.
اما جناب غوث، نمیخواهد دست به تحلیلی ببرد که آن مشارکت با پرچمیها برای تصرف قدرت سیاسی، اعتراض و انتقادی را متوجه داؤود خان نماید.
نمونههایی از اشتباه او را در زمینۀ قتل میوندوال میخوانیم:
- «کمونیستهای وزرات داخله حتماً خوشحال شده بودند که اجازۀ دستگیری میوندوال و رفقای او صادر شده بود.
مامورین وزارت داخله درک کرده بودند که داوود در مورد میوندوال یکمقدار همدردی نشان میدهد. آنها متیقین شده بودند که در اخیر او را میبخشد. و شاید مقامی هم برا او اعطا کند. بههمین خاطر، اعضای وزارت داخله به هر قیمتی جلو چنین پشآمدی را میگرفتند. سرانجام تصمیم به مرگ میوندوال انجامید. آنها فیصله کردند که گلوی او را بفشرند. و بدان رنگ انتحار دهند...
داوود بهزودی (از نظر فایق بعدها معلوم شد) پی برد که میوندوال توسط کمونیستها کشته شده است. این کشتار بیمورد او را خشمگین ساخت...»[۱۱]
- در خشنودی مامورین وزارت داخله، نباید تردیدی داشت. اما باید بهسوی محمدداؤود خان نیز اشاره نمود که با کدام ضرورت اجازۀ دستگیری بیش از چهل نفر را داد.
- غوث میگوید که مامورین وزارت داخله درک کرده بودند که داؤود با میوندوال همدردی نشان میدهد؟۱
چرا همدردی؟ وقتی رئیس دولت بدون داشتن سند و مدرک اجازه داد که آنها به اتهام کودتا دستگیر شوند، وقتی روزمره میدانست که همه شکنجه میشوند، اما یک اندازه هم احساس مسؤولیت نکرد، و در انتظار بهسر برد تا از طریق شکنجه، آنها وادار شوند و به عمل ناکرده اعتراف نمایند، چه دلیلی دارد که وی با شکنجهدیدهگان بیگناه احساس همدرد مینمود؟
معلوم نیست که مامورین وزارت داخله از کجا آن را درک نموده بودند که داؤود خان با متهمین همدردی مینماید.
جناب غوث به این چسپاندن اوصاف رحمدلی و دلسوزی و شفقت به داؤود خان بسنده نکرده و بهمنظور افزودن پلۀ رحمدلی داؤود خان، مدعی میشود که مامورین وزرات داخله متیقین شده بودند که داؤود خان در اخیر میوندوال را میبخشد. و شاید مقامی هم برای او اعطا کند؟!
توقع چنین نیاتی به محمدداؤود خان گونهیی از اتهام ناجایز بر او است.
زیرا میوندوال بدون سند به اجازۀ رئیس دولت، زندانی شد؛ شکنجه دید، و در اخیر زنده بودنش تحمل نشد و به قتل رسید. بازهم حتا اندکی حتا به جسد او احساس انسانی ابراز نشد. از دادن جسد او به همسرش خودداری شد. در نیمه شب مامورین وزرات داخله و ضبط احوالات او را در قبر مانندی به عمق دو متر انداختند، پس از قتل او حکم اعداماش را همان رئیس دولت امضأ نمود. کسانی را که در اتهام غلط با او دستگیر و شکنجه نموده بودند، اعدام و زندانی نمود. وقتی رئیس دولت محمدداؤود خان زنده بود، چنان اعمال را انجام داد. حالا که او زنده نیست، جناب غوث برخلاف رویدادهای واقعی و کارکردهای او، اوصاف و نیاتی را به او نسبت میدهد که واجد آن اوصاف نبود.
کدامیک را باید پذیرفت. صورت واقع رویداد و مظالمی را که در حق دستگیر شدهگان رفت و یا چسپانیدن اوصافی دیده ناشده را که پس از مرگ داؤود خان آورده شده است؟
جناب غوث از خشمگین شدن؟! محمدداؤود خان، پس از قتل میوندوال مینویسد. این ادعا دور از واقعیت است.
گمانی نتوان داشت که پس از انتشار خبر مرگ میوندوال، کمیته مرکزی و کابینه و مامورین مسؤول دور داوود خان جمع شده باشند و او مطابق نیاز ظواهر سیر موضوع پرسیده باشد که رفقا، برادرها، در شهر و بازار خبری پخش خواهد شد که محمدهاشم میوندوال را کشتهاند، واقعیت چطور بوده است؟
همانطوریکه طرح این سوال در محضر عدهیی از همکاران بهدور از احتمال نیست، پاسخ مورد نیاز برای داؤود خان نیز پیش از پیش باید آماده بوده باشد. باید قوماندان ژاندارم و پولیس و یا وزیر داخله برخاسته و سوگند خورده باشد که صاحب قسم میخورم که میوندوال خودکشی کرده است!
اما از طرف جناب غوث ناگفته مانده است که چرا او خشمگین شده است؟ در کجا و چه وقت او خشمگین شد؟ نتیجۀ خشم او چه بود؟
آیا خشمگینی او تعویض هیأت تحقیق و سبکدوشی آنها را با خود داشت؛ آیا هیأت دیگری را برای وارسی و بررسی از اعضای هیأت تحقیق تعیین نمود، آیا دستور آزادی بقیه زندانیان را داد؟
اگر داؤود خان خشمگین شد که میوندوال را اعضای هیأت تحقیق کشتهاند، و خشمگین شد، پس چرا به دستان خود حکم مرگ بقیه بیگناهان را امضأ کرد؟ آن خشم را چگونه میتوان توجیه نمود؟
اگر شخصیت و یا نیرویی سعی نماید، پای بیاطلاعی داؤود خان را در میان آورد، این پرسشها همواره او را سایهوار دنبال خواهند نمود.
بهتر آن بود که جناب صمد غوث از اوصاف مستبدۀ داؤود خان و از پذیرش راه و روش توطئهآمیز، از شکنجه و زندان و اعدام نزد او که در پیشینهها نیز کاربرد آنها را نشان داده بود، مینوشت. تا خوانندۀ انگلیسی زبان تصویر دقیقتر از جریان اوضاع افغانستان بهدست میداشت. بهطور مثال توطئه علیه ملک خان و شکنجۀ بیگناهان را چه کسی سازمان داده بود؟
از موجودیت پارۀ قراین معلوم میشود که داؤود خان پس از آگاهی از گستردهگی موضوع ناباوری مردم به خودکشی میوندوال و بازتاب نفرتانگیز آن، بهگونهیی کوشیده است، از عدم تصمیم خویش برای رساندن زیان به او صحبت نماید. جناب صباحالدین کشککی که در حلقۀ طرفداران سردار نبود و با کودتای او از وظیفۀ وزارت اطلاعات و فرهنگ سبکدوش گردید، سخنانی از لوی دوپری را نقل میکند که از آن ادعای سیاست بازانۀ داؤود خان حاکی است. دوپری نوشته است: «محمدداؤود و محمدنعیم نمیخواستند به میوندوال ضرری عاید شود. چنانچه آنها این مطلب را طی صحبتهای خود، در اواخر ۱۹٧٣ بهمن (دوپری) وانمود کردند...»[۱٢]
با وجود نبود زمینۀ پذیرش در ادعای محمدداؤود خان، علاقمندان به او که در موضع مخالفت با پرچمیها قرار گرفتند، آن ادعا را ادامه دادند.
جناب صمدغوث، در پیوند با توطئه علیه میوندوال، دیدی یک اندازه متفاوت دارد؛ و آن را توطئۀ پرچمیها علیه حکومت میپندارد، اما برخلاف آن پندار، بازهم سخنان پرچمیها و دولت را مبنی بر «دخالت پاکستان و صحبتهای میوندوال و دوستانش در نوار» بهگونۀ آزاردهندهیی به تکرار مینشاند.
با آوردن این بخش از سخنان غوث، بدون احساس ضرورت به تبصرۀ بیشتر با آوردن اندک پرسشی در بارۀ رابطۀ پاکستان با متهمین، بررسی نظریات وی را با ابراز تأسفی پایان میدهیم. زیرا در صفحات پیشین به غلطی آن اتهام در کل و عدم پیوند میوندوال با مداخله پاکستان بهصورت مشخص مکث نمودهایم.
جناب غوث مینویسد که: «... صحبتهای میوندوال با دوستانش که در نوار ثبت شده بود، این گمان را تقویه میکند که در زمان دستگیری، او با دسیسه کاملاً همراهی داشت. بسیاری از اسناد آنها و اعتراف برخی از دسیسهگران نمایانگر دخالت پاکستان هم در موضوع بود.»[۱٣]
پرسش اینها اند که: کدام اسناد؟ کدام صحبتهای میوندوال؟ و با کدام دوستانش؟
٣ | تاریخ نوین افغانستان[۱۴] |
از زمستان سال ۱٣٦٠ خورشیدی، نشریۀ حقیقت انقلاب ثور، ارگان کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، ضمیمهیی را با عنوان «تاریخ نوین افغانستان» بخش اول، تا اواخر ماه حمل ۱٣٦۱ انتشار داد . «تاریخ نوین افغانستان» نمونۀ کاملاً عیار تاریخنویسی شورویزدگی است. برای درک و فهم آن حزب از تاریخنویسی و قصدی را که برای تبیین کاذب تاریخ بهعهده داشت، بسیار لازم است که «تاریخ نوین ...» خوانده شود.
از مکث بیشتر به آن صرفنظر نموده، آنچی را در بارۀ کودتای نامنهاد میوندوال دارد، میآوریم:
- «بهتاریخ ٢۱ سپتامبر ۱۹٧٣ (٣٠ اسد ۱٣۵٢) در کابل توطئۀ بزرگ به رهبری محمدهاشم میوندوال، صدراعظم سابقه افشأ گردید. در بین اشتراککنندهگان این توطئه جنرالها نیز شامل بودند.
بیستوشش افسر، پنج نمایندۀ سابق پارلمان، چهار تاجر بزرگ، ۱۱ روشنفکر، و دیگر گروپهای اجتماعی مورد محاکمۀ نظامی قرار گرفتند. بهطوریکه در اعلامیۀ دولتی مورخ ٢٢ سپتمبر ۱۹٧٣ (٣۱ سنبله ۱٣۵٢) اعلان گردید، ریشههای این توطئه از خارج منشأ میگرفت. عقوبت سختی در انتظار توطئهگران بود. محمدهاشم میوندوال، قبل از محاکمه در زندان خودکشی نمود.»[۱۵]
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
[۱]- نویسنده: غوثالدین فایق، وزیر فواید عامه در دولت جمهوری از کودتای ٢٦ سرطان الی کودتای ٧ ثور، ناشر: کتاب فروشی فضل جای نشر: پیشاور - پاکستان، سال طبع: ۱٣٧۹ خورشیدی.
[٢]- همانجا، ص ۹٣
[٣]- همانجا، ص ۹۴
[۴]- همانجا، ص ۹٦
[۵]- همانجا، صص ۹٦-۹٧
[٦]- همانجا، ص ۱٠٠
[٧]- نویسنده: عبدالصمد غوث (برگردان بهزبان پشتو: داکتر شیرزمان طایزی، برگردان از متن پشتو به فارسی دری: پوهندوی محمدیونس طغیان ساکایی) ناشر: کتابخانۀ دانش، سال طبع: ۱٣٧٨ خورشیدی جای طبع: پیشاور-پاکستان
[٨]- همانجا، ص سـه
[۹]- همانجا، ص ٢٨٨
[۱٠]- همانجا، ص ٢٨٨
[۱۱]- همانجا، ص ٢۹٠
[۱٢]- صبحالدین کشککی، دهۀ قانون اساسی، غفلت زدگی افغانها و فرصتطلبی روسها، پیشاور-پاکستان: انتشارات میوند، ۱٣٦۵ خورشیدی، ص ٦۱
[۱٣]- صمدغوث، سقوط افغانستان، ص ٢٨۹
[۱۴]- تاریخ نوین افغانستان، ضمیمۀ حقیقت انقلاب ثور، ارگان کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان.
[۱۵]- تاریخ نوین افغانستان، فصل هفتم، ص ۴٢
[▲] جُستارهای وابسته
□ 13 13
□
□
[▲] سرچشمهها
□ نصیر مهرین، کودتاها در افغانستان: کودتای نامنهاد محمدهاشم میوندوال (بخش نهم)، کابل ناتهـ،: شمارۀ مسلسل ۱٢٢، سال ششم، جوزا-سرطان ۱۳۸۹ هجری خورشیدی (جون ٢٠۱٠)