|
سرنوشت میراث مشترک سه رهبر
فهرست مندرجات
.
سرنوشت میراث آتاترک، رضاشاه و امانالله خان
امیر هاشمیمقدم (زادهی ٢٦ فروردین ۱٣٦٠ خ)، دانشجوی دکتری انسانشناسی - دانشگاه حاجتتپه آنکارا - ترکیه که سمت مدیر گروه توریسم در این دانشگاه را نیز بر عهده دارد، کارشناسی مردمشناسی از دانشگاه مازندران با رتبه الف، و کارشناسی ارشد ایرانشناسی فرهنگی از دانشگاه شهید بهشتی را بهدست آورد و مدتی مدیر گروه و عضو پیشین هیئت علمی دانشگاه غیرانتفاعی مازیار نور بود. او کتابها و مقالههای علمی اینترنتی فراوان نوشته است.
آتاترک (ترکیه)، رضاشاه (ایران) و امانالله خان (افغانستان)، بهعنوان رهبران کشورشان نهتنها در یک دوره همزمان میزیستند، بلکه هر سه در صدد ایجاد تغییراتی بنیادین و مشابه در کشورشان بودند (برای نمونه هر سه خواهان مدرنکردن کشورشان بوده و در این راه، پیرو این ایده مدرنیزاسیون بودند که نهادها و سنتهای ابتدایی جامعه، مانع از مدرنیزاسیون میشود. بنابراین، کشف حجاب را با همسر خودشان آغاز و سپس برای همگان اجباری کردند؛ به آموزش همگانی همت گماردند؛ تلاش کردند قدرت نهادهای دینی را محدود کنند و...). هر سه در دورهای بهقدرت رسیدند که کشورهای اروپایی با سرعت در حال پیشرفتهای مادی و تکنیکی بودند، اما این سه کشور آسیایی و مسلمان قابل مقایسه با آنها نبودند. آتاترک در این راه پیشگام مدرنیزاسیون کشورش بر پایهی غربگرایی شد و رضاشاه و امانالله خان هر دو پس از سفر به ترکیه و دیدار با او، از وی تأثیر پذیرفتند. با این وجود میزان موفقیت برنامههای مدرنیزاسیون اینان، بسیار متفاوت بود.
▲ | روی کار آمدن و کنار رفتن از قدرت |
آتاترک فرماندهی بود که پس از موفقیتاش در نبرد چاناککاله (جناققلعه) در متوقف کردن نیروی دریایی متفقین که قصد گذر از تنگهی داردانل و تصرف استانبول را داشتند، چهرهای سرشناس و مورد احترام شد. او پس از پایهگذاری نظام جمهوری و برچیدن امپراطوری عثمانی، با سرکوبی مخالفان داخلی پایههای حکومتی که بنیانگذاری کرده بود را استوار گردانید. وی نهایتاً در شرایطی از دنیا رفت که قوت گرفتن میراث جمهوریتش را بهچشم خود میدید.
آتاترک آنقدر روی کار ماند تا ریشه گرفتن جمهوریتش را ببیند. ارتش بهعنوان اصلیترین تکیهگاه وی حتی پس از مرگش، هر گاه خطری برای این میراث احساس میشد، سریعاً دخالت کرده و دوباره قدرت را به میراثداران آتاترک باز میگرداند.
رضاشاه همانند آتاترک، فرماندهی خودساخته بود که پس از کودتا و بهدست گرفتن قدرت نظامی و تأمین امنیت در کشور، چهره برجستهای شد. او نیز مانند آتاترک بهسرکوب سرکشیهای داخلی پرداخت و امنیت را در کشور برقرار ساخت. اما برخلاف آتاترک که در فرماندهی جنگ با نیروهای بیگانه تجربه داشت، تجربهای چندان در این زمینه نداشت و بنابراین، در شهریور ۱۳۲۰ بهدست نیروهای خارجی از قدرت برکنار و تبعید شد.
شاه امانالله اگرچه هم مانند آتاترک تجربه جنگ با نیروهای بیگانه را داشت (نبرد پیروزمندانه سوم افغانستان با بریتانیا که به «نبرد استقلال» معروف است) و هم مانند رضاشاه تجربهی جنگ با سرکشان داخلی، اما خود، شخصیتی نظامی نبود و تلاشهایش در راستای ایجاد ارتش منظم و مدرن به نتیجه نرسید. همین امر باعث شد که بهسادگی قدرت را از دست بدهد.
▲ | انگیزههای مدرنیزاسیون |
سرزمین عثمانی نزدیکترین سرزمین به خاک اروپا بود. بنابراین اخبار رویدادها خیلی زود به این کشور میرسید. همچنین صنایع اروپایی نیز بهسرعت بهخاک این امپراطوری پای میگذاشت.
سابقهی آشنایی ایرانیان با مدرنیزاسیون و روشنگری اروپا، به برنامه فرستادن دانشجو به اروپا توسط عباس میرزا و دورههای بعدتر باز میگردد. این افراد امکان به اشتراک گذاشتن اندیشههایشان با دیگران را داشتند.
افغانستان نه مانند ترکیه با اروپا هممرز بود و نه مانند ایران دانشجویانش را تا پیش از شاه امانالله به اروپا اعزام کرده بود که بعدها نسلی روشنفکر را تربیت کرده و یا خود روشنفکرانی پیشگام باشند. شالوده و پایهی اصلی مدرنیزاسیون در افغانستان، بر پایهی خواست شخصی دو نفر بود: یکی محمود طرزی (پدر زن شاه امانالله) که چند سالی را در عثمانی سپری کرده و با برخی اندیشههای مدرن آشنا شده بود و دیگر، شاه امانالله که در پی سفر شش ماههاش به چندین کشور اروپایی، افریقایی و آسیایی (همچون ترکیه و ایران)، با الگوبرداری از آن کشورها ترغیب شد برای توسعه افغانستان. البته در این زمینه شاه امانالله چندین سال زودتر از رضاشاه برنامههایش را اجرایی کرد.[۱]
اگرچه رضاشاه دو دهه پس از روی کار آمدنش، توسط بیگانگان از قدرت کنار گذاشته شد و پسرش را بهجای وی نشاندند، اما محمدرضاشاه نیز کمابیش راه پدر را رفت و مسیر مدرنیزاسیون کشور را ادامه داد.
این نکته را نباید ناگفته گذارد که ایران و ترکیهی عثمانی علیرغم آنکه در طول تاریخ چند صد ساله اخیر قدرتهای بزرگ منطقهای و عموماً رقیب بودهاند، در بحث مدرنیزاسیون ارتباطاتشان نه تنها میان دو رهبر (رضاشاه و آتاترک) برقرار بود، بلکه ارتباطات گستردهای بین روشنفکران دو کشور نیز برقرار بود. آنچنانکه در دورههایی استانبول یکی از پایگاههای روشنفکران ایرانی منتقد قاجار شده بود. اما با وجود ارتباطات عمیقتر زبانی، فرهنگی، تاریخی و تا حدودی مذهبی بین ایران و افغانستان، نه ایران توانست پایگاهی برای جریان اندیشه افغانستانیها شود و نه ترکیهی عثمانی (بهجز مورد سید جمالالدین افغانی).
▲ | زمینههای فکری و اجتماعی |
ترکیه بهواسطهی همان آشناییها و ارتباطاتی که برای سدهها در قالب امپراطوری عثمانی با اروپا داشت، آمادگی لازم برای تغییرات اجتماعی و فرهنگی را یافته بود. مردمان سرزمین عثمانی که روزگاری اروپاییان از قدرتشان به لرزه در میآمدند، از سده ۱۹ میلادی دیگر برای خودشان هم آشکار شده بود که از اروپا عقب افتادهاند و بنابراین اشتیاق قابل توجهی برای برون رفتن از این وضعیت داشتند.
ایرانیان پس از شکستهای پی در پی از «کفار روسی»، با جایگاهی متفاوت در دنیای جدید روبهرو شده و همانند عثمانیها در پی فهم راز تمدن غرب و رسیدن به جایگاه خویش بر آمدند. حتی در بحث مشروطه، بسیاری از روحانیون برجستهی کشور نیز در گروه طرفداران مشروطه قرار گرفته و نشان دادند که لزوم تغییر و برونرفت از این وضعیت، برای آنان نیز احساس شده است.
افغانستان در سالهایی که بهعنوان یک کشور مستقل در حال شکلگیری بود، برخلاف ایران در جنگهایش با نیروهای بیگانه، عموماً پیروز میشد. برای نمونه در سه نبرد با نیروهای متجاوز بریتانیایی، موفق به شکست آنها شد. بنابراین پرسش «چرا به اینجا رسیدیم؟» بهشکلی که در ایران طرح شد، برای آنان مطرح نبود. در این سالها افغانستان بیش از آنکه بهفکر مسائل روشنفکری و... باشد، بهعنوان یک کشور تازه تأسیس در فکر تعیین حدود مرزی بود.[٢]
▲ | سرنوشت میراث این سه تن |
امانالله خان با همان سرعتی که تلاش کرد مدرنیزاسیون را پیاده کند، بههمان سرعت هم طومار میراثش با یورش حبیبالله خان کلکانی پیچیده شد. حبیبالله خان (معروف به بچه سقا) به وعدهاش در هنگام تصرف شهر کابل عمل کرد؛ آنجا که گفت: «من اوضاع کفر و بیدینی و لاتیگری حکومت سابقه را دیده، و برای خدمت دین رسولالله کمر جهاد بسته کردم تا شما برادرها را از کفر و لاتیگری نجات بدهم. من بعد از این پول بیتالمال را به تعمیر مکتب خرج نخواهم کرد؛ بلکه همهی را بهعسکر خود میدهم که چای و قند و پلو بخورند، و به ملاها میدهم که عبادت کنند. من مالیات صفایی و محصول گمرگ نمیگیرم، همه را بخشیدم و دیگر [اینکه] من پادشاه شما هستم، و شما رعیت من میباشید.».
امانالله خان با همان سرعتی که تلاش کرد مدرنیزاسیون را پیاده کند، بههمان سرعت هم طومار میراثش با یورش حبیبالله خان کلکانی پیچیده شد. حبیبالله خان (معروف به بچهی سقا) به وعدهاش در هنگام تصرف شهر کابل عمل کرد؛ آنجا که گفت: «من اوضاع کفر و بیدینی و لاتیگری حکومت سابقه را دیده، و برای خدمت دین رسولالله کمر جهاد بسته کردم تا شما برادرها را از کفر و لاتیگری نجات بدهم.
تلاشهای محدودی هم که بعدها در دوره ظاهرشاه و برخی حکومتهای لرزان بعدی انجام شد، راه بهجایی نبرد و همچنان چشمانداز روشنی برای مدرنیزاسیون در این کشور دیده نمیشود.
اگرچه رضاشاه دو دهه پس از روی کار آمدنش، توسط بیگانگان از قدرت کنار گذاشته شد و پسرش را بهجای وی نشاندند، اما محمدرضاشاه نیز کمابیش راه پدر را رفت و مسیر مدرنیزاسیون کشور را ادامه داد. بههرحال شش دهه حضور خاندان پهلوی در قدرت و تداوم برنامهها، میراث آنها را نزد مردم ایران زنده نگهداشت که با وجود مخالفتهای رسمی بعدی، همچنان توجه بخش قابل توجهی از مردم به مدرنیزاسیون و خدمات دوره پهلوی است.
آتاترک آنقدر روی کار ماند تا ریشه گرفتن جمهوریتش را ببیند. ارتش بهعنوان اصلیترین تکیهگاه وی حتی پس از مرگش، با وفاداری به میراث وی، هر گاه خطری برای این میراث احساس میشد، سریعاً دخالت کرده و دوباره قدرت را به میراثداران آتاترک باز میگرداند. از اینرو است که تاکنون چهار کودتای نظامی در این کشور بهوقوع پیوسته است. آخرین کودتا در سال ۱۹۹۷ علیه حکومت اسلامگرای نجمالدین اربکان بهوقوع پیوست؛ اما دقیقاً پنج سال بعد، مردی از حلقه اربکان بهقدرت رسید که اندک اندک نفوذ اسلامگرایی در این کشور را گسترش داد و نهایتاً گاه، به انتقاد مستقیم و غیرمستقیم از آتاترک و فعالیتهایش رو آورد.
▲ | فرجام سخن |
بههر حال، آنچنانکه نشان دادیم، همزمانی، اندیشهها و برنامههای مشترک و ارتباط نزدیک بین سه شخصیت و رهبر یادشده باعث نشد که سرنوشت یکسانی در انتظار خود، برنامهها و نتیجه برنامههایشان باشد. حکومت امانالله خان کوتاهتر از آن بود که برنامه عمرانی جدیای را به پایان برساند. حکومت رضاشاه اما چه در دوران سلطنت خودش و فرزندش ، گامهای جدی در راستای مدرنیزاسیون برداشت. اما چه در ایران و چه در افغانستان بهواسطه برنامههای غیر همسو با دین رضاشاه و امانالله خان، خدمات عمرانی و مدرنیزاسیون این افراد توسط منتقدان عمداً نادیده گرفته شده است.
از سوی دیگر آتاترک هم گامهای جدیتری برداشته بود و هم میراثش عمری درازتر داشت. بنابراین هنوز زود است که بتوان درباره میزان موفقیت و بهویژه استحکام پایههای قدرت اسلامگرایان ترکیه سخن گفت. اما حتی اگر قدرت بهطور کامل و برای همیشه نیز بهدست اسلامگرایان بیفتد، بهنظر میرسد میراث آتاترک پس از نزدیک بهیک سده در ترکیه درونیشده است.[٣]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آرياناخانم توسط نازی صفی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]-
[٢]-
[٣]- سرنوشت میراث آتاترک، رضاشاه و امانالله خان، وبسایت فارسی بیبیسی: جمعه ٨ آوریل ٢٠۱٦ - ٢٠ فروردین ۱٣۹۵
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت بیبیسی