|
پشت پرده پاکستان
فهرست مندرجات
.
پشت پرده پاکستان
(بخش اول)
ده سال است که پاکستان خود را متحد آمریکا در جنگ علیه تروریسم در منطقه میخواند، اما گزارشهای سازمانهای اطلاعاتی و واقعیتهای پشت پرده و میدان نبرد به چیزی دیگر اشاره دارند.
در ماه ژوئن سال ۲۰۱۱ نیروهای ویژهی آمریکایی اسامه بن لادن را در پاکستان کشتند، اما تمامی مراحل این عملیات از پاکستان پنهان نگهداشته شده بود.
بیبیسی در مستندی که بخش اعظم آن در افغانستان و پاکستان فیلمبرداری شده، تلاش کرده دریابد که چرا کشوری به اظهار متحد از سوی ماموران سیآیای و دپپلماتهای غربی متهم به زمینهسازی کشتار هزارن سربازان ائتلاف در افغانستان میشود.
پاکستان و تأسیسات نظامی آن این اتهام را رد میکنند اما بیبیسی با شماری از فرماندهان فعال طالبان مصاحبه کرده که توضیح میدهند که پاکستان به شورشیان کمکهای آموزشی و تسلیحاتی میکند و پناهگاههای امن در اختیارشان قرار میدهند.
جواد صمیمی، از این فیلم مستند، گزارشهای رادیویی تهیه کرده است.
به طالبان فرصت داده شده تا تمامی تروریستها در آن کشور را تسلیم دهند، اردگاههای آنها را مسدود کرده و فعالیتهایشان را متوقف سازند. ایالات متحده آمریکا گزینهی روشنی را برای هر کشوری قرار میدهد: یا در کنار جهان متمدن بیاستید یا در کنار دهشتافکنان و کشورهای که در کنار دهشتافکنان ایستاده شوند بهایی سنگینی خواهند پرداخت.
رژیم طالبان تهدید رئیسجمهور بوش را نادیده گرفت و از تسلیمدادن اسامه بن لادن سرباز زد. یک ماه پس از حملات یازدهم سپتامبر، تهاجم آمریکا به افغانستان، جاییکه این حملات در آن طرحریزی شده بود، آغاز شد.
حملات یازدهم سپتامبر بر برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک آمریکا
هدف آمریکا این بود که با استفاده از نیروی نظامی خود، نگذارد افغانستان بار دیگر بهعنوان پایگاه دهشتافکنان مورد استفاده قرار گیرد و القاعده را نابود کند. آمریکاییها با متحدانشان ائتلاف شمال مجموعهای از جنگسالاران محلی که نفرتشان از طالبان آنها را با هم متحد کرده بود، وارد عمل شدند.
نیروهای ویژهی آمریکا و مأموران سازمان استخبارات مرکزی آنکشور (سیا) عملیات زمینی را رهبری میکردند. زمانیکه بمباران شدت گرفت، شماری از فرماندهان ارشد طالبان به میدان هوایی قندوز عقبنشینی کردند. اما آنها تنها نبودند. پیش از حملات یازدهم سپتامبر به برجهای دوگانه مرکز تجارت جهانی در نیویورک، پاکستان نزدیکترین متحد طالبان بود. اما حوادث چنین سریع پیشرفته بود که هنوزهم مشاوران نظامی طالبان با آنها بودند و پاکستان بهصورت مخفی طالبان را حمایت میکرد. با وجود آنکه در ظاهر گفته بود که با آمریکا است. اما آنچه بعداً در قندوز رخداد، بخشی مدرکی دال بر فریب بیشرمانهای پاکستان بود که برای یک دهه ادامه یافته است.
کری برینسن از سازمان استخبارات مرکزی آمریکا (سیا) که در آنزمان فرماندهی عملیات بر علیه رژیم طالبان را بر عهده داشت، ماجرای قندوز را چنین نقل میکند:
«در ماه دسامبر ٢٠٠۱، زمانیکه نیروهای هوایی آمریکا و نیروهای ائتلاف شمال طالبان را در سراسر کشور زیر تیغ کارد خوابانیده بودند، آنچه که اعتماد به پاکستان را بسیار دشوار ساخت، عملیات انتقال هوایی افراد از قندوز به خارج بود. برخی از رهبران ائتلاف شمال نزد من آمدند و با خشم گفتند که هواپیماهای پاکستانی در قندوز فرود میآیند و و طالبان را بیرون میکشند. من از امرالله صالح که بعداً رئیس ادارهی استخبارات افغانستان شد پرسیدم که آیا چرس کشیده، مگر؟ من واقعاً نمیتوانستم این را باور کنم. اما آن هواپیماها واقعاً در فرودگاه قندوز به زمین نشسته بودند. دلیلی که پیش میکردند، این بود که انتقال شماری از افسران نظامی گیرمانده در آنوقت در جریان بود. اما واقعیت این است که طالبان راهیشان را به آن هواپیماها باز کرده بودند. از این طریق، بهشمار زیادی رهبران طالبان زمینه مساعد شد تا از افغانستان بیرون شوند. من از این دورویی پاکستان به وحشت افتادم. پاکستانیها ما را در قندوز فریب دادند.»
یکی از جنگجویان طالبان که نمیخواهد هویت اصلیاش فاش شود، اسم مستعار قوماندان عزیز را بر خود گذاشته است و در حال حاضر در صفوف آنها مشغول نبرد است. قوماندان عزیز که برای بار نخست بهصورت علنی صحبت میکند، ادعا دارد او خود شاهد بوده که نظامیان پاکستانی نهتنها افراد خودشان بلکه افراد طالبان را نیز به هواپیما سوار میکردند:
«من از چشمدید خود و بهصورت مستند حرف میزنم. برنامهی تخلیه حدود ساعت چهار تا چهارونیم صبح شروع شد تا حدود ده شب ادامه داشت. هواپیماهای نظامی در حدود ده پرواز آنها را بیرون کردند.»
در اسلامآباد، پایتخت پاکستان، بهصورت پنهانی این عزم وجود داشت که به طالبان کمک شوند تا برای جنگیدن به روز دیگری زنده بمانند. دو هفته پیش از رویداد قندوز، ژنرال محمود احمد، رئیس سازمان استخبارات نظامی پاکستان (آیاسآی)، در یک اجلاس سری با طالبان شرکت کرد. ادعا میشود که ژنرال محمود به ملا سلام ضعیف، سفیر طالبان در اسلامآباد گفته بود که پاکستان و آیاسآی با وجود آنچه بهصورت علنی گفته میشود، بهصورت سری از طالبان حمایت خواهند کرد.
«ژنرال محمود خواست که با او ملاقات کنیم. او گفت که ما همراه شما هستیم. همراه افغانها هستیم. ما پیشتر هم در وقت جهاد همراه شما بودیم و بازهم در جهاد همراه شما خواهیم بود. پاکستان سیاست دوگانه بازی میکرد. به آمریکا چیزی میگفت و به ما چیزی [دیگر]».
در سالهای ۱۹۹٠ میلادی، پاکستان برای جلوگیری از گسترش نفوذ هند، در افغانستان به تشکیل گروه طالبان کمک کرد و حمایت از طالبان در بلندترین سطوح نهادهای نظامی و استخباراتی پاکستان صورت میگرفت. ژنرال حمیدگل، رئیس پیشین پاکستان:
«آیا طالبان گم خواهند شد، نه! آنها جایی نخواهند رفت. بالاخره این طالباناند که در مرزهای ما خواهند بود. ما مجبوریم با آنها همزیستی داشته باشیم. آیا ما میتوانیم افغانستان متخاصم در عقب خود داشته باشیم؟ نه نمیتوانیم! شعور جمعی ملت ما چنین حکم میکند که به داشتن روابط خوب با طالبان ادامه بدهیم.»
در اوایل دسامبر ٢٠٠۱، و چند هفته پس از انتقال هوایی قندوز، شمار بیشتری جنگجویان طالبان به دام افتادند، این بار در کوههای تورابوره در شرق افغانستان و در نزدیکی مرز پاکستان. جاگجویان القاعده نیز با آنها بودند. گریبرنسن، فرماهده نظامی عملیات به این باور است که در آنزمان اسامه بن لادن نیز در آنجا بود:
«یکی از همکاران ما مخابرهی آنها را شنود میکند. ما میتوانیم گفتوگو آنها را بشنویم و موقعیتشان را نیز تشخیص دهیم. در واقع اسامه بن لادن و فرزندش را میبینید که بیرون میآیند. به ما اطلاعات خوبی گزارش کردند. همه هواپیماها و بمبافکنهای که در اختیارم بود، به آن محل بمب پرتاب کردند و توپخانه و سلاح ثقیله کوههای تورابوره را زیر آتش گرفتند.»
اما فرماندهی نظامی آمریکا از اعزام نیروی زمینی که گری تقاضا کرده بود، اجتناب ورزید و جنگجویان طالب همراه بن لادن توانستند یک راه فرار بالقوه با عبور از مرز افغانستان به پاکستان پیدا کنند. گرنسن میگوید که به آنها گفته شده بود که نیروهای مرزی پاکستان مواظب پشت کوه خواهند بود. به گفتهی او، این اظهارات پاکستانیها آمریکا را قانع ساخت که نیازی به فرستادن نیروی اضافی نیست. ولی طالبان به دامافتاده، و مهمانان القاعدهشان برای رسیدن به مرز به کمک نیاز داشتند. کمکی که به گفتهی ظاهر قدیر، از فرماندهان بانفوذ ائتلاف شمال، بالاخره از طریق آیاسآی به آنها صورت گرفت. ظاهر قدیر، حضرت علی و حاجی زمان فرماندهان جنگ تورابوره بودند. در یک دیدار سری برای ترتیب برنامه جنگ، حاجی زمان که در گذشته خودش از فرماندهان طالبان بوده و با آیاسآی روابط نزدیکی داشته طرح بحثانگیز دادن مهلت دوازده ساعته برای تسلیمدهی را مطرح کرد:
«حاجی زمان این نظر را مطرح کرد و گفت که افراد طالبان و القاعده که اینجا هستند، میگویند که برایشان تا فردا هشت صبح فرصت بدهیم که تسلیم شوند. در آنزمان به آنها فرصت داده شد تا یکهزار و پانصد نفر از طالبان و القاعده که به باور غالب اسامه بن لادن نیز در میانشان بود، فرار کنند. اما آنچه حاجی زمان گفت، از خود او نبود بلکه کار آیاسآی بود.»
اثبات ادعاهای ظاهر قدیر ممکن نیست. اما حاجی زمان، وقتی که پارسال (٢٠۱۱) به افغانستان باز گشت، کشته شد. یکی از فرماندهان سطح میانهی طالبان، بهنام مستعار ملا قسیم که از تورابوره فرار کرده بود، و هنوزهم در صفوف طالبان میجنگد، مابقی داستان را چنین نقل میکند:
«ما برای مدتی جنگیدیم، اما بعداً فرار کردیم. همه میخواستیم به یکجایی امن برویم. فرار کردیم و به پاکستان آمدیم. در مرز مشکلی نبود. پس از آن به پیشاور رفتیم. پلیس ما افغانها را بازداشت نمیکرد و به زندان نمیانداخت.»
بیشتر افرادی که از تورابوره وارد پاکستان شده بودند، پشتون بودند. ژنرال اسلمبیک، رئیس پیشین ستاد مشترک ارتش پاکستان، در این باره میگوید:
«آنها دوباره نزد اقارب و کودکانشان میآمدند. به پاکستان میآمدند که از آنها در برابر اتحاد جماهیر شوروی حمایت کرده و در طول حدود یک دهه پناهگاه و پایگاه در اختیارشان گذاشته بود. ما روابط بسیار عمیقی با آنها داریم. از آنها استقبال شد.»
از ژنرال اسلمبیک پرسیدیم که به نظر او آیا آنزمان طالبان شکست خورده بودند؟
«نه! اگر بسیار دقیق باشیم، تمام تلفات آنها حدود یکهزار و یکصد نفر بود. متباقی آنها عقبنشینی کرده و خود را پنهان کرده بودند.»
جنگ افغانستان پایانیافته مینمود. دولت جدید به رهبری حامد کرزی تشکیل شده و از سوی آمریکا و متحدانش حمایت میشد. آمریکا بیش از این، دیگر به فکر طالبان نبود. هدف اصلی مثل همیشه القاعده بود که حالا باید در پاکستان دنبال او [جستجو و] شکار میشد. باب گرینر، رئیس دفتر سیآیای (سیا) در اسلامآباد بود:
«همیشه طالبان از نظر سازمانی با القاعده کاملاً متفاوت بودند و ما آنها را بهعنوان تهدید واقعی نمیدیدیم. ما مثل شعاع لیزر روی القاعده متمرکز بودیم. آنها افرادی بودند که میترسیدیم اگر موفق به فرار شوند، به حملاتشان بر منافع آمریکا در اطراف جهان بازهم ادامه خواهند داد.»
در یکونیم سال آینده دیده شد که آمریکا و پاکستان از طریق سازمانهای استخباراتی خود بهصورت مشترک علیه القاعده کار کردند. بقای طالبان برای پاکستان اهمیت داشت، اما نه از القاعده. از سویهم، بازداشت هر عضو القاعده برای سرازیر شدن کمکهای آمریکا که به میلیاردها دلار میرسید کمک میکرد. سیآیای و آیاسای با استفاده از یک شیوهی خاص، در عملیاتهای شبانه اعضای القاعده را بازداشت میکردند. اما حتی در آنزمان هم محدودیتهای در همکاری آیاسآی با سیآیای وجود داشت؛ و این موضوع در زمان ناپدید شدن دانیال پوپ، خبرنگار آمریکایی که در ارتباط با روابط گروههای اسلامگرایی پاکستانی با القاعده تحقیق میکرد، و بعداً کشته شد، با وضوع آشکار گردید. بهصورت مشخص شکهای بهوجود آمد که پیش از حملات یازدهم سپتامبر آیاسآی گروههای تندرو اسلامی را به برقراری رابطه با شبکه القاعده تشویق میکرد. اما یک سال بعد، و پس از بازداشت خالد شیخ محمد، که خود را طراح حملات یازدهم سپتامبر میخواند، پاکستان و آیاسآی ثابت کردند که در جنگ علیه القاعده جدیاند و مراعاتی ندارند. جاوید اشرف قاضی، مسئول آیاسآی، در سالهای میان ۱۹۹٣ تا ۱۹۹۵ بود:
«اگر به فهرست افراد تحت تعقیب آمریکا نگاه کنید، بیشتر آنها توسط آیاسآی بازداشت شدهاند. بنابراین، آیاسآی بسیار فعال بود و تمام شهرها را زیر نظر داشت. اما پاکستان کشور با ۱٨٠ میلیون جمعیت است. آیاسآی اعضای القاعده را جستجو و دستگیر میکرد. اما با تأسف که یک نفر از پیش ما ماند و آنهم همان فرد شماره اول بود. در نتیجه، تمام تقصیر به گردن ما افتاد.»
اما حتی در روزهای نخست سالهای ٢٠٠٢ و ٢٠٠٣ میلادی، شک و تردیدهای در ارتباط به عملکرد پاکستان وجود داشت. در داخل سیآیای دیده شده بود که هیچیک از افراد برجستهی طالبان در این مدت بازادشت نشدند. بروسلیدل، از کارمندان سیآیای میگوید که در آنزمان پاکستان آمریکا را فریب داد:
«پاکستان و بهخصوص ژنرال پرویز مشرف، دولت بوش را فریب دادند. آنها همان تعداد اعضای القاعده را به ما دادند که ادارهی بوش را راضی نگهدارند. اما نه به اندازهی کافی که القاعده را بهعنوان یک سازمان از بین برود. در ارتباط با طالبان هیچکاری نکردند. پاکستانیها برای ما افراد شماره ٣ و ۴ القاعده را دادند تا از این طریق انتقادی را که بهخاطر بازی دوگانهی پاکستان از جانب آمریکا مطرح میشود، خنثی کنند.»
در عین حال، گزارشهایی که به سازمانهای استخباراتی بریتانیا از اسلامآباد میرسید، ادعاهای آمریکاییها را تأیید میکرد. دگروال ریچارد کیم، مسئول استخباراتی کابینهی بریتانیا آنزمان در وایتهال بود و گزارشهای استخبارتی امآی-۵ و امآی-٦ از میز او میگذشت:
«من فکر میکنم برای ما کاملاً روشن بود که پاکستانیها یک بازی دوگانه را بهراهانداخته بودند و بسیاری چیزهایی را که میگفتند و برخی کارهایی را که انجام میدادند، همه با این هدف بود که به رخ غرب بکشند و اساساً منعکسکنندهای قصد واقعی آنها نبود. بنابراین، ما احساس کردیم که هنوزهم از اعضای طالبان هستند کسانی که از جانب پاکستان حمایت میشوند و هنوزهم پاکستان آماده است تا آنها را در قلمروش فعال نگهدارد.»
مؤثرترین مدرک دال بر بازی دوگانهی پاکستان، در شهر کویته آن کشور بود. در سال ٢٠٠٣ میلادی، طالبان حکومت در تبعید خود را در شهر کویته تأسیس کردند. کریستیا لَم، در آنزمان از پاکستان گزارش میداد:
«در سال ٢٠٠٣، من در کویته بودم. کویته مثل پایگاه طالبان بود. طالبان در هر جا بودند. کمپهای آموزشی آنها در آنجا بود. میدیدید که سربازگیری جریان دارد و همه اینها کاملاً آشکار بود.»
طالبان از این پناهگاههای امن، حملاتشان را بر علیه نیروهای حکومت افغانستان و حامیان آمریکاییشان آغاز کردند. ملا قسیم از فرماندهان طالبان است که از کویته بهعنوان پایگاه استفاده میکرد:
«ما با ولایات سرحدی مثل خوست و پکتیا فرستاده میشدیدم. ما از مرز عبور کرده، عملیات انجام میدادیم. زمانیکه مهمات (تجهیزات نظامی) ما تمام میشد، دوباره به پایگاه خود بر میگشتیم. برای یک جنگجو دو چیز مهم است: تجهیزات و محلی برای اختفا؛ و در این زمینه پاکستان نقش مهمی بازی میکرد.»
به نیروهای آمریکایی که در افغانستان بودند گفته شده بود که طالبان شکستخوردهاند و پاکستان متحد آنها است. ولی ژنرال داگ مکنیل، فرمانده آنها دریافته بود که واقعیت در میدان نبرد بر عکس است؛ و طالبان با کمک پاکستان بهعنوان نیروی جنگی در حال سازمانیافتناند. او برای نخستینبار در اواخر سال ٢٠٠٢ میلادی متوجه شد که نظامیان پاکستانی یک گروه بیست تا سی نفری شورشیان را که از انگوراده حرکت کرده و با گذشتن از کنار پوستهی مرزی پاکستان، برای انجام عملیات وارد خاک افغانستان شدند، نادیده گرفتند:
«ما آنها را دیدیم که از کنار یک پوستهی مرزی پاکستان گذشتند. آنها میخواستند که یک پایگاه امنیتی افغان را مورد حملات قرار بدهند. اما ما طرحی درست کردیم که خود کمینزنها را میزدیم که چنین هم شد؛ و بعداً ما دیدیم که آن افراد تقریباً از همان راهی که آمده بودند، پس رفتند. زمانیکه یک یا دو روز بعد، من با برادران پاکستانی صحبت کردم، گفتند که اصلاً چنین چیزی اتفاق نیفتاده و ممکن نیست.»
اما واقعیت این بود که پاکستان در حالیکه خود را متحد آمریکا میخواند، اجازه میداد که خاک این کشور بهعنوان پناهگاه امنی برای طالبان باشد و این برای ملا قسیم و همقطارانش حیاتی بود:
«از طرف شب ما ماینگذاری میکردیم. شبی هلیکوپترها آمدند و ما را تعقیب کردند. رفیقم مجروح شد. او را به شفاخانهی در پیشاور بردیم. اگر طالب مجروحی به شفاخانه منتقل شود، فوراً پذیرفته میشود. پاکستان حالا خانهی دوم ما است.»
در کابل امرالله صالح، رئیس پیشین ادارهی استخبارات افغانستان، که خیزش دوبارهی طالبان را با دقت زیر نظر داشت نیز به این نکته تأکید دارد.
«اگر مجروحی به یکی از شفاخانههای ما برود و خواستار مدوا شود، داکتر خواهد پرسید که تو چگونه مجروح شدی؟ اما زمانیکه طالبی مجروح میشود، تمام نظام صحی پاکستان در خدمت اوست و هیچکس از او نمیپرسد که کجا زخمی شده است. پاکستانیها هیچ زمانی تشکیلاتی که طالبان را در دههی ۹٠ حمایت میکردند، از بین نبردهاند.»
از سوی هم دگروال تونیششفر که برای استخبارات نظامی آمریکا در شرق افغانستان کار میکرد، تأیید میکند که در اواخر ٢٠٠٣ میلادی، کاملاً روشن بود که در پاکستان کمکهای گسردهای به طالبان از طریق آیاسآی صورت میگیرد و اظهارات ملا قسیم که میگوید که خود مأموران آیاسآی را در عمل دیده این ادعا را تأیید میکند:
«من آیاسآی را در لباس ملاها، مولویها و علمای دینی دیدهام. آنها میآمدند و اما نه در یونیفرم نظامی.»
در سال ٢٠٠۴ طالبان با حمایت پاکستان ۵٢ آمریکایی را کشته و صدها تن دیگر را مجروح کرده ولی تا زمانیکه پاکستان در تعقیب و بازداشت اعضای القاعده کمک میکرد، آمریکا مایل بود آنچه دورویی پاکستان محسوب میشد را نادیده بگیرد. بهگونهای که رئیسجمهور بوش برای نقش پاکستان در جنگ القاعده، آنکشور را یک متحد غیر ناتو خود خوانده بود. از بروسیول، کارمند پیشین سیآیای در این باره میشنویم:
«من فکر میکنم دولت بوش برای مدت زمان طولانی در ارتباط با عملکرد پاکستان همه چیز را رد میکرد. پاکستانیها متحدان مهمی برای آمریکا و در تعقیب القاعده بودند و دوروییشان در ادامه حمایت از طالبان چیزی بود که دولت بوش نمیخواست با آن برخورد کند.»
اما مری بتلانگ، معاون پیشین وزیر دفاع آمریکا، استدلال دیگری دارد:
«ما به پاکستانیها نیاز داریم. نمیتوانیم آنها را توهین کنیم یا خجل سازیم. ما باید با آنها کار کنیم. این را همه میدانند.»
در همین حال، حمایت پاکستان و کمک این کشور به بازداشت اعضای القاعده برای منحرفکردن توجه آمریکا از حمایت این کشور از طالبان، واکنش القاعده و همدستان آن را برانگیخت. بهگونهای که در دسامبر ٢٠٠٣، در ظرف کمتر از دو هفته دو سؤقصد به جان پرویز مشرف صورت گرفت. رئیسجمهور مشرف در واکنش به این حملات نافرجام به ارتش دستور داد تا القاعده و هوادرانش را در پایگاههایشان در وزیرستان جنوبی مورد حمله قرار دهند. درگیری که صورت گرفت، بسیار خشونتبار بود. اما در اوج این تهاجم، حادثهای رخ داد و آمریکا را با این پرسش مواجه ساخت که اگر نوبت به شکار رهبری القاعده برسد، آیا میشود به آیاسآی اعتماد کرد؟ و تونیفشیر از سازمان استخبارات نظامی آمریکا جاسوسانی که برای آمریکاِیها کار میکردند، گفتند که جای امین الظواهری مرد شماره دوم القاعده را در شهر وانه، مرکز وزیرستان جنوبی پیدا کردهاند:
«القاعده و طالبان در محلی که هتل القاعده نامیده میشد، حضور داشتند. این اساساً مرکز فرماندهی و محل طرح و انجام عملیات برای کشتن مردم بود. ما دریافتیم که داکتر الظواهری آنجاست. این اطلاعات به پاکستانیها منتقل شد و فوراً برای طرح یک عملیات بزرگ نظامی اقدام شد، اما نتیجه نهایی تقریباً هیچ بود. ما فهمیدیم که ٢۴ ساعت پیش از ورود سربازان به آن محل، به داکتر ظواهری هشدار داده شده بود که باید فرار کند.»
در این عملیلات با آنکه پاکستان افرادی زیادی را بازداشت کرد، اما امین الظواهری در میان آنها نبود. آمریکا به آیاسآی ظنین شد که بهصورت مخفیانه از ظواهری محافظت میکند. چون تا زمانیکه میزان تهدید القاعده بیشتر باشد، استدلال پاکستان برای لزوم ادامه کمکهای آمریکا به آنکشور قوی خواهد بود. اما پاکستانیها این اتهامات را رد کردند که گویا به امین الظواهری عمداً فرصت دادهاند تا فرار کند. ولی آنچه آمریکاییها را ناامید کرد این بود که ارتش پاکستان هیچ زمانی با طالبان افغان بود که با استفاده از پایگاههایشان در پاکستان آمریکاییها را مورد حمله قرار میدادند، درگیر نشد.
همزمان سیآیای کشف کرد که در داخل خاک پاکستان دهها کمپ آموزشی برای طالبان و تندروان ساختهاند. ملا قسیم یکی از اولین کسانی بود که در این آموزش میدیدند.
«شکل ورکشاپ یا کارگاه بود. چیز مهم این بود که ما مردم را قانع کنیم که آمریکاییها و بریتانیاییها برای بازسازی کشورشان نه بلکه برای ویران کردن آن آمدهاند.»
یکی از فرماندهان دیگر طالبان که خود را ملا عزیز میخواند و هنوز در صفوف آنها مشغول نبرد است، میگوید بسیاری از آموزگارانشان از سازمان استخبارات نظامی پاکستان بودند.
«اینها همه افراد آیاسآی هستند. اینها کسانیاند که آموزش میدهند. اول به ما در مورد بمب آموزش نظری میدهند، بعداً عملاً ما را راهنمایی میکنند. ژنرالهای آنها در جریان آموزشدهی به ما حاضرند.»
اما ژنرال اتهر عباس، سخنگویی ارتش پاکستان میگوید که چنین کمپهای از حمایت پاکستان برخوردار نبوده، و به آنها هم کمکی صورت نمیگیرد.
«این کمپها احتمالاً زمانیکه طالبان در سال ٢٠٠۱ میلادی با عبور از مرز افغانستان وارد پاکستان شدند، بهخودی خود تشکیل و تنظیم شدهاند. بنابراین، اگر بگوییم که این گروههای ستیزهجو مورد حمایت دولتاند، به باور من چیزی از حقیقت در آن پیدا نمیشود.»
ولی این انکار رسمی حمایت از طالبان از سوی لطیف افریدی، یکی از قضات ارشد پاکستان و از اهالی مناطق قبیلهنشین رد شده است. وی میگوید که بدون اطلاع آیاسآی ممکن نبود که این کمپها ایجاد شود.
«آیاسآی چریکها را آموزش داده بود. گفته میشود که حدود ششصد چینی، پنجابی، چچن، عرب، تاجیک و خدا میداند که چند نفر از کشورهای دیگر هستند؛ اما این افراد با تأیید آشکار سامانهای ما اجازه فعالیت یافتهاند.»
اما این کمپها تنها از کمک و حمایت آیاسآی برخوردار نبودند، بلکه بهگفتهی نجیبالله، یکی دیگر از فرماندهان سطح میانهی طالبان که هشت سال پیش به آنها پیوسته، و هنوز هم در کنارشان میجنگد، اعضای القاعده نیز با آنها آموزش میدادند.
«من مدت یکماه در آن کمپ بودم. آموزگاران ما از القاعده بودند. ملاهای آنها دربارهای اهمیت جهاد تبلیغ میکردند؛ و بمبگذاران انتحاری جدا از ما در بخش دیگری بودند.»
اما این موضوع از نظر آمریکاییها نیز پنهان نمانده بود. بهگفتهی مقامات سیآیای بهزودی متوجه شدند که حتی جوانان و نوجوانان از آمریکا و غرب اروپا به مناطق قبایلی پاکستان میروند و سر از کمپهای آموزشی که در برخی موارد از سوی هستهی اصلی القاعده رهبری میشدند، بیرون میکنند.
در حملات هفتم جولای سال ٢٠٠۵ میلادی به سیستم حملونقل بریتانیا که دهها کشته و صدها مجروح برجا گذاشت، گزارشهای استخباراتی نشان دادند که مهاجمان به کمپهای آموزشی در پاکستان سر زده بودند. از سوی دیگر، موج از حملات بمبگذاران انتحاری که در اردوگاههای پاکستان آموزش میدیدند، بهزودی افغانستان را نیز فراگرفت. بهگونهای که در سال ٢٠٠٣ در افغانستان دو حملهای انتحاری، در ٢٠٠۴، پنج حمله و در ٢٠٠۵ هفده حمله صورت گرفت. ولی در ٢٠٠٦، همین حملات به یکبارگی به ۱٣۹ مورد افزایش یافت.
ژنرال دیف با ۹ فرمانده آن زمان نیروهای ائتلاف میگوید این تحولات او را ظنین میسازد که شاید پاکستان طالبان را تقویت میکند تا پس از خروج آمریکاییها نیروی برای جنگ نیابتی خود داشته باشد. اما در حالی که در سال ٢٠٠۵ جنگ در افغانستان با خیزش دوباره طالبان به سبب عدم توجه جدی آمریکاییها به بازسازی این کشور دوباره شروع شده بود، آمریکا کنترل نظامی را به ناتو واگذار کرد و در عوض روی عراق متمرکز شد، چیزی که به طالبان فرصت داد تا حملاتشان را تشدید کنند. اما دگروال ریچارد کیم، بر این باور است که بدون حمایت پاکستان از طالبان و بدون دادن پناهگاههای امن به آنها، طالبان هرگز نمیتوانستند خود را بهگونهای فعلی سازماندهی کرده و منسجم بسازند.
«در سال ٢٠٠٦، کاملاً روشن شد که سازمان استخبارات پاکستان احیای طالبان افغان را هماهنگ میکند و برای من این زمانی بود که واضح شد با ما بازی دوگانهی صورت گرفته است. پیش از ان شک و تردیدهای وجود داشت اما در سال ٢٠٠٦، همه چیز روشن شد. طالبان افغان پس آمده و در سراسر جنوب افغانستان ظهور کرده بودند و آنها تنها در صورتی میتوانستند چنین کنند که از حمایت سازمان استخبارات پاکستان برخوردار میبودند.»
- در برنامه بعدی خواهید شنید که دورویی و فریب پاکستان افشا شده و آمریکا در مقابل اقدام به بمباران هوایی مناطق قبایلی پاکستان با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین میکنند. اما کمک پاکستان به طالبان افغان همچنان ادامه دارد.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- جواد صمیمی، پشت پرده پاکستان (قسمت اول)، وبسایت فارسی بیبیسی: یکشنبه ۱ ژانویه ٢٠۱٢ - ۱۱ دی ۱٣۹٠
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت بیبیسی