|
پس از مسعود
يادداشتهای امرالله صالح
فهرست مندرجات
.
فتح بیقهرمان
...
در نبود برنامهای بزرگ امنیتی–نظامی که باید از سوی رهبران مقاومتِ پس از مسعود طرح میشد، امریکاییها خود ابتکار عمل را بهدست گرفتند. آنها با ایجاد ارتباط با اشخاص بانفوذ در حوزهی قندهار و پکتیا، رهبران طالبان و بقایای القاعده را مورد پیگیرد قرار دادند.
در حوزهی پکتیا با اتکا به معلومات ادارهي انتقالی در کابل، بهمشکل مواجه شدند. این مشکل در بخش قبلی توضیح شد. در حالیکه برنامهای منسجم و سنجیدهشده امنیتی–نظامی وجود نداشت، اطلاعات منابع تخنیکی و انسانی حکایت از حضور گستردهی طالبان در منطقهي شاهیکوت ولسوالی زرمت در ولایت پکتیا میکرد. در این ساحه، ادارهی انتقالی و امریکاییها، متحد سیاسی نداشتند؛ زیرا قبل بر آن، یک کاروان از مردان بانفوذ حوزهی پکتیا که میخواست در مراسم حلف وفاداری حامد کرزی بهعنوان رییس ادارهی انتقالی اشتراک کند، در مسیر راه مورد بمباردمان قوای هوایی امریکا قرار گرفت و ۶۰ تن از این مردان جان باختند. این حادثه، نقطهي عطفی در روابط بزرگان این حوزه، که خوشبین همکاری و مفاهمه با ادارهی نو در کابل بودند، ایجاد کرد.
تعدادی از آدمهای بانفوذ شامل در این کاروان، قبلاً با طالبان همکار بودند، اما میخواستند دست دوستی و آشتی بهسوی کابل دراز کنند. در آنزمان امریکا، حامد کرزی و نیروهای مقاومت، برنامهای تحت عنوان آشتی و مصالحه نداشتند. این حادثه، یکی از اولین مواردی بود که نشان میداد قوتهای خارجی در افغانستان میتوانند دچار اشتباهات بزرگی شوند. در عین حال اقدام براساس اطلاعات نادرست و عجولانه میتوانست نتایج مرگبار از دید انسانی و سیاسی داشته باشد.
پس از این حادثه، در حالیکه دسترسی کابل به بزرگان قومی و جهادی در حوزهی پکتیا محدود شده بود، رهبران شمال شناخت کافی از جغرافیای قومی و مردمی آنجا نداشتند تا خلای بهوجود آمده را پر کنند. در عین حال اطلاعات بهدست آمده از منابع تخنیکی و انسانی، حاکی از آن بود که طالبان در منطقهي شاهیکوت ولسوالی زرمت پکتیا تجمع کرده و آمادگی به مقاومت دارند. فرمانده نیروهای امریکایی از وزارت دفاع در کابل خواست که در انجام عملیات برای تصفیهی شاهیکوت همکاری کند.
ادارهي انتقالی تحت رهبری حامد کرزی در کابل، اتکای کلی به نیروهایی داشت که از شمال داخل کابل شده بودند. یکی از فرماندهان این نیروها بهنام گلحیدر که در جهاد علیه شوروی پای خود را از دست داده و آدمی با شهرت نیک است؛ موظف شد که در عملیات شاهیکوت امریکاییها را همکاری کند.
نزدیک به ۱۲۰۰ نفر از نیروهایی که عمدتاً از پنجشیر و شمالی بودند، یکجا با نیروهای ویژهی امریکایی در اوایل مارچ ۲۰۰۲ عملیات خود را در شاهیکوت آغاز کردند. امریکاییها نام این عملیات را مارکفچه گذاشتند. مقاومت طالبان در این عملیات برای امریکاییها و نیروهایی که از شمال اشتراک داشتند، شگفتآور بود.
امریکاییها مجبور شدند برای تصفیهی ساحهی شاهیکوت بیشتر از ۱۰۰۰ سرباز قوای خاص خود را با چرخبال پیاده کنند. سرانجام امریکاییها ۸ کشته و نزدیک به صد نفر زخمی دادند و از نیروهای شمال نیز، دهها نفر کشته و زخمی شدند. طالبان نزدیک به سه هفته در کوهپایههای شاهیکوت به اشکال مختلف مقاومت کردند. باور بر آن است که بیشتر از هزار نفر از طرف طالبان و القاعده در این جنگ اشتراک داشتند. تلفات طالبان دقیق معلوم نشد، اما نزدیک به ۳۰ تن از اجسادشان در ساحه باقی مانده بود. زرمت، هنوز یکی از ولسوالیهای ناامن در ولایت پکتیا است.
عملیات شاهیکوت که در امریکا آن را عملیات مارکفجه یا «اناکوندا» میگویند در تاریخ جنگهای امریکا یک درگیری کوچک است که در کوهستانات پکتیا بین بقایای طالبان و القاعده و نیروهای غربی اتفاق افتاده است. اما در افغانستان هراس وجود داشت که این عملیات حساسیتهای سیاسی را در پی داشته باشد.
بنابر حوادث دورهی محمدنادرخان (پادشاه افغانستان ۱۹۳۰-۱۹۳۴) در پی سقوط دولت حبیباللهخان کلکانی، حساسیتهای گفته و ناگفتهای بین شمالی و حوزهی پکتیا وجود دارد. بر علاوه، در زمان طالبان هزاران نفر از ملیشههای تحت فرمان جلالالدین حقانی نیز در تطبیق سیاست زمین سوخته در شمالی نقش داشتند. روی همین دلایل هراس این وجود داشت که نیروهای تحت فرمان قوماندان گلحیدر در پکتیا عمدی یا غیرعمدی دست به کارهایی بزنند که از آن دشمن، هر کسیکه هست، بهره گیرد و نفاق قومی را در افغانستان عمیقتر سازد. اما نیرویی که به شاهیکوت اعزام شده بود، هیچ اشتباهی را مرتکب نشد و بهصورت هدفمند در عملیاتهای نظامی در کوهستانات شاهیکوت سهم گرفت و بدون ایجاد کدام مشکل برای مردم محل، به کابل بازگشت.
قوماندان گلحیدر خود به این نقطه حساس متوجه بود و به هیچ یک از سربازان زیر دست خود، حتا اجازهی گشتوگذار در بازار محل را نداده بود تا مبادا تعبیر دیگری از حضور نیروهایش در پکتیا صورت گیرد.
بههر حال، حضور دوامدار نیروی تحت فرمان گلحیدر راهحل پایدار نبود. حساسیتهای جنوب و شمال هر آن لحظه میتوانست عنوان شود و بهانهای شود برای نفاقافگنی. روی همین دلیل، نیروهای شمال از پکتیا خارج شدند و امریکاییها شخصی را بهنام جنرال عتیقالله لودین، در راس کمپاین ضدطالبان و القاعده قرار دادند.
قرارگاه جنرال عتیقالله لودین در گردیز ایجاد شده او تا انحلال فرقههای ولایتی، بهعنوان قوماندان قول اردو ایفای وظیفه میکرد. بعد از منحلشدن فرقههایی که در سطح هر ولایت ایجاد شده بود، او به همکاری مستقیم امریکاییها فرماندهی کمپاین را حفظ کرد و از جانب حامد کرزی، بهعنوان والی لوگر نیز مقرر شد.
تشکیلات کمپاینهای نظامی که در محور اشخاص بانفوذ در ولایات شکل گرفته بود، بیشتر از جانب سیا (سازمان اطلاعات مرکزی امریکا) تمویل و حمایت میشد. در آنزمان نیروهای نظامی امریکا بسیار کم در صحنه حضور داشتند. گسترش حضور نظامی امریکا بهحد کنونی آن در واقع واکنشی است در برابر جنگهای فرسایشی که طالبان بعد از سال ۲۰۰۶ تشدید کردهاند.
تمامی آنهایی که دههي اول پس از طالبان را نقد و بررسی کردهاند، اعتماد امریکا به پاکستان، کمتوجهی در سالهای اول به قوای مسلح افغانستان و نبود وجوه مالی بزرگ برای دولتسازی و ایجاد تحول بنیادین اقتصادی، را از اشتباهات جبرانناپذیر امریکا بر میشمارند.
در همان اوایل و در اوج بیبرنامگیها و روزمرگیهای ادارهی انتقالی، یکی از برادران جلالالدین حقانی بهنام حاجی ابراهیم با قوماندان گلحیدر ارتباط برقرار کرد و در وسط سال ۲۰۰۲ به کابل آمد. او ماهها در یکی از مهمانخانههای وزارت دفاع آنزمان در کابل بهسر میبرد. مذاکرات بسیار ابتدایی و مقدماتی آغاز گردیده بود، تا شود از راه مفاهمه این بخش از طالبان را متقاعد به مصالحه و آشتی کرد. جلالالدین حقانی نیز پیام فرستاد و رمز پیامش نام افسر سیآیای (سیا) بود که در دوران جهاد همراهش در پاکستان در تماس بوده و برایش همکاریهای مالی و تسلیحاتی را فراهم میساخت.
حاجی ابراهیم با استفاده از تلیفون همراه که نو در افغانستان رواج یافته بود، هر روز با برادر و برادرزادههای خود که اکنون از زمره بیرحمترین عناصر طالباناند، در تماس بود. از حضور حاجی ابراهیم در مهمانخانهی وزارت دفاع در شهر نو، مامورین نظامی و اطلاعاتی امریکا اطلاع داشتند. آنها به گمان اغلب با گوش دادن به مکالمات تلیفونی بین حاجی ابراهیم در کابل و حقانیهای دیگر در وزیرستان، او را بازداشت کردند. بازداشت حاجی ابراهیم و انتقال او به گوانتانامو بدون هماهنگی با مقامات دولتی افغانستان صورت گرفت.
حاجی ابراهیم تا سال ۲۰۰۷ میلادی در زندان امریکاییها در گوانتانامو بهسر میبرد. بازهم امریکاییها بدون هماهنگی با افغانستان به بهانه اینکه او مصاب به سرطان است، از زندان رهایش کردند که بعد از بازگشت تا نوشتن این یاداشتها، او در شهر راولپندی تحت حمایت دولت پاکستان بهسر میبرد.
حادثهی بمباردمان کاروان بزرگان حوزهي پکتیا، دستگیری حاجی نعیم کوچی یکی از قوماندانهای مشهور طالبان که تسلیم به حکومت نو شده بود و بعدها دستگیری حاجی ابراهیم برادر حقانی، روزنه کوچکی را که برای مفاهمه وجود داشت، از میان برداشت.
حاجی نعیم کوچی یکی از بزرگان قوم احمدزی است که با طالبان همکاری داشت. او بعد از چهار سال حبس در گوانتانامو به مداخله و وساطت حامد کرزی، رییس دولت افغانستان، از حبس رها شد. با وصف آنکه در رهایی او دولت افغانستان تلاش زیادی کرد، اما بعد از رهایی هیچگاهی، بهجز از حفظ رابطه بیمحتوا، همکاری واقعی با کابل انجام نداد. همکاری او میتوانست در یک حوزه مشخص در اعادهی ثبات موثر باشد؛ زیرا در گذشته یکی از فرماندهان ارشد طالبان بوده و از شبکههای کهنه و نو طالبان شناختی عمیق دارد.
چنانکه گفته شد بهدلایل و عوامل مختلف حوزهي پکتیای بزرگ برای کابل، از دید اطلاعاتی و سیاسی ساحه متروک باقی ماند. رابطهی کابل با پاچاخان زدران بهشدت تیره شد و بدیلهای با اعتبار دیگر نیز وجود نداشت. با بهرهگیری از این وضعیت، تعدادی از افسران مسلکی وابسته به جناح خلق مستقر در ولایت خوست، توانستند تشکیلات نظامیای بهوجود بیاورند و خود را در تحکیم ثبات نو در سطح ولایت خوست مطرح بسازند.
بعد از سقوط دولت داکتر نجیبالله، این اولین موردی بود که در آن افسران دورهی حزب دموکراتیک توانسته بودند به عوض مجاهدان و یا شخصیتهای آمده از پاکستان و غرب، خودشان را بهعنوان بدیل عملی در صحنه تبارز دهند. به حاشیهرفتن بزرگان قومی، جهادی و طالبان این زمینه را برای این افسران مهیا ساخته بود. تعداد افراد با تجربه و مسلکی در میان آنها به دهها تن میرسید. فرمانده این تشکیلات، جانبازخان نام داشت. او بعدها تا سمت قوماندانیت فرقه ارتقاع کرد، اما ترجیح داد با امریکاییها به همکاری مستقیم ادامه دهد تا اینکه در چوکات وزارت دفاع بیاید. سیدمحمد گلابزوی، وزیر داخلهی دورهي حزب دموکراتیک به حمایت همین افسران در اولین انتخابات پس از طالبان به مجلس نمایندگان راه یافت.
این چنین قطعات را میتوان سمارقگونه تعریف کرد، در نتیجه تطبیق برنامه خلع سلاح و ایجاد اردوی ملی منحل شدند؛ اما تشکیل بهوجود آمده در خوست منحل نشد و با تغییر نام باقی ماند.
امریکاییها این تشکیل را با فراهمسازی تعلیمات کوماندویی، تجهیزات بلند و جدید تحت نام قوای محافظتی خوست حفظ کردند. قوای محافظتی خوست از دید کمیت شاید دوبرابر لواهای معیاری در اردوی ملی افغانستان باشد که خارج از تشکیلات قوای مسلح افغانستان فعالیت دارد.
مسوولیت تعلیم، تجهیز، تمویل و سوق و ادارهي این قوا مربوط به شبهنظامیان سازمان اطلاعات مرکزی امریکا میباشد. تشکیلات همسان و همگون با قوای محافظتی خوست در ولایتهای دیگری چون کنر، پکتیکا، ننگرهار و قندهار نیز وجود دارد. در کابل نیز بهخاطر انجام عملیاتها در زون مرکز، چنین تشکیلاتی وجود دارد؛ اما بنابر دلایلی که بعدها به آن میپردازم آزادی عمل را مانند سایر ولایات ندارند و در هماهنگی تناتنگ با نیروهای مسلح افغانستان عمل میکنند.
این نیروها موثریت بلند تاکتیکی دارند، اما در بحث دولتسازی، تشکیلاتی موازیاند که رشد نهادهای ملی افغانستان را تحت تاثیر قرار داده و در بعضی موارد حتا سد رشد نیروهای مسلح ملی میشوند.
موجودیت تشکیلات بسیار وسیع موازی در افغانستان مانند قطعات خاص نظامی–عملیاتی، شرکتهای خصوصی امنیتی، دهها مرکز جمعآوری اطلاعات که بهنام مراکز تحقیقاتی از جانب سفارتخانهها تمویل میشوند، اگر موثریتی هم دارند، کوتاهمدت و تاکتیکی است.
من عنوان این بحث را حسابشده «فتح بیقهرمان» انتخاب کردم؛ زیرا دیدگاه مشخصی در محور انکشافات نظامی–امنیتی افغانستان وجود نداشته است. وقتی دستآوردهایی وجود داشته، همه تلاش به تسخیر مالکیت و اعتبارات آن کردهاند و وقتی اشتباه، فاجعه، ناکامی و افتضاح در بین بوده، همه یکدیگر را ملامت کرده و خود را مبرا دانستهاند.
در ارتباط به بافت زنجیرهای میان قدرت دولتی، شرکتهای خصوصی امنیتی، اقتصاد سیاسی و جنگ در بخشهای بعدی معلومات خواهم داد. تلاش من این است که با ترسیم تصویر برای خواننده، فضا ایجاد کنم و قضاوت را بگذارم به خود او.
غربیها زمینگیرشدن نظامیشان در افغانستان و بنبست حاصله از آن را نتیجه سلسلهای از عملکردها و فعالیتهایی میدانند که در فقدان یک برنامهی بهمپیوسته و همهجانبه از جانب نهادهای مختلف بدون هماهنگی در افغانستان انجام شده و قسما تا حال انجام میشود؛ یعنی آنها اعتراف میکنند که ساختارهای موازی که حالا سرطانگونه در بدنهی افغانستان رشد کرده است، یکی از دلایل فرورفتن کشور به بنبست کنونی است. اما اعتراف این موضوع از زبان حکومت امریکا هنوز به این وضاحت بیان نشده است.
این نهادها هر یکی در مقاطع مخلتف زمانی، بهخاطر دفاع از منافع مشخص و استقامتی خود، فعالیتهایی را در افغانستان حمایت کردهاند که اهداف و موثریت کوتاهمدت امنیتی داشته و از دید راهبردی و یا استراتژیک افغانستان را نه تنها کمک نکرده بلکه در مواردی تضعیف هم کرده است.
به اساس آمار منتشرشده در ماه اکتوبر ۲۰۱۲ از طرف دانشگاه نیویارک در افغانستان حدود ۸۰ هزار نیروی مسلح در چوکات شرکتهای خصوصی امنیتی مشغولاند. اینها شاید در تامین اهداف کوتاهمدت امنیتی و فراهمآوری سهولتهای امنیتی برای قطارهای اکمالاتی و طرحهای بازسازی موثریتی داشته باشند، اما یکی از ارکان اساسی دولتسازی که استفاده از زور و قهر را به دولت منحصر میداند، نقص کردهاند و دارند نقص میکنند.
گسترش فعالیتهای موازی در بخشهای عدلی، انکشافی، مالی، امنیتی، اسختباراتی و شاید بخشهای دیگر بیشتر ریشه در نبود استراتژی افغانی و بینالمللی دارد تا اینکه طرح حساب شده و گامبهگام خارجیها باشد. تکنوکراتهای افغانی برگشته از غرب در اوایل، ایجاد ساختارهای موازی را به نحوی حامی خود دانسته و وسیله فشار علیه مجاهدان و جنگسالاران تلقی میکردند. آنها هیچ نوع طرح بدیل برای امریکا ارایه نکردند. حالا این ساختارها در پهلوی آنکه فرصتهای بزرگ دولتسازی را برای افغانستان محدود ساخته، برای امریکا نیز از دید جانی، مالی و مهمتر از همه از دید حیثیتی صدمه رسانیده است. منحلسازی ساختارهای موازی برای دولت افغانستان بسیار مشکل است. رقابتهای سیاسی و کشمکشهای درونی، دولت افغانستان را مداخلهپذیر ساخته است.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- امرالله صالح، پس از مسعود (۸)، روزنامهی ۸صبح، ۱۴ عقرب ۱۳۹۱.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ روزنامهی هشت صبح