|
قزلباشان و نقش آنها در تشکیل دولت صفوی
(دورهی شاه اسماعیل و شاه طهماسب)
فهرست مندرجات
◉ کلمهی قزلباش
◉ کلاه قزلباش
◉ طوایف قزلباش
◉ پیوستن قزلباشان به نهضت صفوی
◉ جایگاه قزلباشان
◉ قزلباشان در دوره شاه اسماعیل
◉ قزلباشان در دوره شاه طهماسب
◉ نتیجهگیری
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
قزلباشان
مهاجرت طوایف ترک به ایران و تاثیراتی که بر تاریخ این مـرز و بـوم گذاشـتند، سـابقهای طولانی دارد تا حدی که میتوان سابقه آن را در سدههای میانه خاصه دورهی سامانیان جستوجو کرد. از سدهی چهارم هجری بهبعد مهاجرت طوایف ترک از ماوراءالنهر بـه ایـران و آناتولی بهعنوان موضوعی اصلی در تاریخ ایران مطرح شد. فترت بـین سـقوط مغـولان و رویکار آمدن صفویه، فرصتی مناسب در اختیار طوایف ترک ساکن آناتولی گذاشت تـا از آنجا به نقاطی چون آذربایجان، مهاجرت نمایند. این مهاجرتها علاوه بر اینکه تـشکیل دولتهایی چون قراقویونلوها و آققویونلوها را در پی داشت؛ مهاجرت چند طایفـهی تـرک را نیز از آناتولی به آذربایجان و قفقاز موجب گردید. طوایفی کـه در آغـاز سـده دهـم بـه طوایف قزلباش مشهور شدند و عامل اصلی رویکار آمدن دولت بـا اهمیـت صـفویه در ایران شد. دولتها اغلب با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی و حمایت طرفدارن خود بهتدریج شکل میگیرند. دولت صفوی نیز با حمایت طوایف قزلباش بهوجود آمد و سـپس با عنایت و پشتیبانی آنان تثبیت شد. این مقاله در پی آن است که واژهی قزلباش و زمینهها و نقش قزلباشان را در دورهی پادشاهی شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی مورد بررسی قرار دهد.
آنچه در پی میآید، مقالهای زیر عنوان «قزلباشان و نقش آنها در تشکیل دولت صفوی» (دورهی شاه اسماعیل و شاه طهماسب) است که توسط الهام پورقیومی (دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ دانشگاه بیرجند) حدیث محمودی (کارشناس ارشد رشتهی تاریخ) دکتر سیدحسین رئیسالسادات (دانشیار بازنشستهی گروه تاریخ دانشگاه بیرجند) نگاشته شده و در شماره ی ۶۰، «تاریخ پژوهی» نشریهی دانشگاه فردوسی مشهد، در پائیز سال ۱۳۹۳ خورشیدی بهچاب رسیده است.
یکی از عوامل اصلی در رویکار آمدن صفویه، قزلباشها بودند. ایشان که در استقرار قدرت صفوی نقش عمدهای ایفا نمودند. در حقیقت طوایف مختلف قزلباش، بیشتر در پی حمله مغول به ایران کوچانده شده بودند. با سقوط ایلخانان (۷۳۵ ق.) و خلأ قدرت ناشی از آن، فضای مناسبی برای طوایف مختلف ترک در آناتولی حاصل شد. از جمله اینکه بسیاری از طوایف قزلباش با مهاجرت بهسمت مرزهای شرقی آناتولی، یعنی غرب و شمال غرب ایران، مبادرت کردند. این طوایف در مدت زمانی اندک جذب تبلیغات طریقت صفوی شدند که علاوه بر آذربایجان تأثیر شگرفی در غرب آسیای صغیر، یعنی قلمرو عثمانی گذاشته بود. تا جاییکه از جمله عوامل اصلی رویکار آمدن صفویان و بهدست گرفتن قدرت توسط آنها گشتند. ترکان قزلباش که پیش از بهقدرت رسیدن اسماعیل بهصورت دستههای مجزا و در گمنامی بهسر میبردند، پس از شکلگیری دولت صفوی متحد و صاحب نام شدند. اصلیترین نقش این طوایف قزلباش حمایت از خاندان صفوی قبل از شکلگیری دولت آن و خدمت و جانفشانی در رکاب شاهان صفوی بعد از رسیدن بهقدرت بود. پس از تشکیل دولت صفوی در ایران، بهدلیل نقشی که هر یک از طوایف قزلباش در رویکار آمدن این سلسله داشتند، هر یک در پی کسب قدرت بیشتر برآمدند.
▲ | کلمهی قزلباش |
قزلباش یا سرخسر به طوایف مختلف ترک گفته میشود؛ که سلطان حیدر و مخصوصاً پسرش اسماعیل اول صفوی در ترویج مذهب شیعه و تحصیل سلطنت یاری کردند. این طوایف ترک به سبب کلاه سرخی که به فرمان سلطان حیدر بر سر میگذاشتند، به قزلباش معروف شدند. پس از تسخیر آذربایجان به دست شاه اسماعیل، وی سراسر ایران را میان سرداران قزلباش تقسیم کرد و بدین ترتیب در سراسر ایران طوایف حیدری فرمانروای واقعی ایران شدند، تا جایی که در دوران صفویه مملکت ایران را مملکت قزلباش میگفتند. از این رو باید گفت قزلباش نام دیگری است که به ایرانیان دوره صفوی داده شد.[۱]
«قزل» در ترکی بهمعنای «سرخ» و «باش» بهمعنای «سر» است. اگرچه گفتهاند این اصطلاح نامی بود که ترکهای عثمانی از روی کنایه و توهین به یاران حیدر و اسماعیل میگفتند و سپس ایرانیان به آن افتخار کردند؛ اما واقعیت این است که پیش از آنکه عثمانیها این عنوان را برای طرفداران حیدر بهکار برند در میان خود ترکمانان این کلاه سرخرنگ، سند افتخار و وحدت و پیروزی بود[٢]. بههر حال مریدان و پیروان حیدر به پیروی از فرمان مرشد و به تقلید از پیشوای خویش کلاهی سرخرنگ که دوازده ترک داشت بر سر نهادند و از آن پس این سرخ کلاهان به طایفههای مختلفی اطلاق گردید که در راه پیروزی صفویه شمشیر زدند. البته بعدها واژهی قزلباش به حامیان غیرترکمان صفویه و از جمله ترکان آسیای میانه، ایرانیان و کردها نیز اطلاق گردید.[٣]
یکی دیگر از عناوینی که در ابتدا همراه قزلباش بهکار برده میشد، عنوان صوفی بود. در ابتدا عناوین صوفی و قزلباش با هم مترادف بود؛ ولی دیری نگذشت که کلمهی قزلباش جانشین صوفی گردید و عنوان صوفی بیشتر به خانوادههایی اطلاق میشد که در سابقهی صوفیگری و فداکاری به خاندان شیخ صفی، بر دیگران برتری داشتند.[۴]
▲ | کلاه قزلباش |
یکی از مهمترین اقدامات سلطان حیدر، ایجاد لباس متحدالشکل و بهویژه طرح کلاهی بود که بهعنوان علامت ارادت، مریدان خانقاه وی، بر سر گذاشتند. سلطان حیدر در یک رؤیا از امام اول شیعیان دستور گرفت که «میباید از برای صوفیان و مریدان خود تاجی سازی از... سرخ و آنحضرت مقراض در دست داشت و برید تاج را، دوازده ترک قرار داده. چون بیدار گردید آن روش را در خاطر داشت، برید تاجی و مقرر کرد که هر کدام از صوفیان یک تاج ساخته بر سر بگذارند و تاج حیدری نام نهادند و مریدان همه تاج نهادند بهعرفی ترکی قزلباش از آن گفته شد».[۵]
مراجعه به زمان صدر اسلام برای یافتن پیشینهی استفاده از سربند قرمز شاید بتواند انگیزهی حیدر را در انتخاب این رنگ برای کلاه پیروانش روشن کند. استفاده از سربند قرمز در جنگ البته در اسلام سابقه طولانی دارد. گفتهاند اولین کسی که در اسلام عصابه قرمز بست؛ ابودجانه از قهرمانان و شهدای جنگ احد بود. وی بهسبب سربند قرمزی که بهسرش بسته بود بیشتر جلوه میکرد و هیبت و صلابت بیشتری نشان میداد و شاید دلیل رمزی استفاده از پارچه قرمز این بود که او خود را پیشاپیش شهید راه خدا میدانسته است. دومین فردی که در جنگ از سربند قرمز استفاده کرد و اعمال وی میتواند الهامبخش تکاپوهای پیروانش باشد علی ابن ابیطالب امام شیعیان است. علی در جنگ با یهودیان خیبر عصابهی قرمز بسته بود. در این جنگ مرحب قهرمان یهودیان توسط علی کشته شد و قلعه خیبر بهدست علی فتح شد. شواهد فراوانی وجود دارد که قبل از حیدر پوشش کلاه قرمز امری غیرمعمولی نبوده است و چهبسا افراد و بهخصوص جوانان برای اینکه جاذبیتی نسبت بهخود ایجاد کنند از کلاه قرمز استفاده میکردند.[٦]
تاج قزلباش عبارت از کلاه نمدین سرخی بود که به نوک بلند قطور سرخی منتهی میشد و این قسمت از کلاه و گاه تمام کلاه به عدد دوازده امام، به دوازده چین یا ترک تقسیم میشد. این دو قسمت یعنی، کلاه سرخ و نوک دوازده ترک آن را، تاج میگفتند؛ ولی معمولاً گرد کلاه نیز دستاری سپید یا در صورتی که صاحب تاج سید بود؛ به رنگ سبز از پشم یا ابریشم میپیچیدند که آن را به صورت عمامه بزرگی جلوه گر میساخت. لبه کلاه تنگ بود، بهطوری که سر را به زور در آن فرو میبردند؛ ولی باقی کلاه کم کم فراخ میشد. تا زمان شاه عباس اول بهجز افراد قزلباش، هیچکس نمیتوانست تاج قزلباش بر سر گذارد. کلاه قزلباش در ابتدا معرّف روحیهی سربازی و جانبازی بود. بههمین سبب نیز غالباً درون کلاه نمدین آن، آستری از فلز آهنی قرار میدادند تا در موقع جنگ سر آنان را حفظ کند. در زمان شاه طهماسب تاج قزلباش معنای معنوی خود را از دست داد و بهعلت ثروت سرشار سران طوایف قزلباش به پر، جیقه و جواهر آذین شد و نشانه فرمانروایی و برتری قزلباشان ترک بر مردم تلقی شد و از این تاج در مراسم تشریفات استفاده میکردند.[٧] دو گزارش از دو دوره متفاوت این امر را روشنتر میسازد. در سفرنامههای ونیزیان که در ابتدای شکلگیری حکومت صفوی، با ایران مرتبط بودهاند چنین آمده است: قزلباشان ریش و سبیل خود را نمیتراشند و کلاهی سرخ بر سر میگذارند که در قسمتی که سر را میپوشاند گشاد و نوک آن تنگ است و دارای دوازده چین است به ضخامت یک انگشت و این دوازده ترک نشانه دوازده امام است.[٨] با بررسی منابع و مآخذی که درباره تاج حیدری اشاراتی داشتهاند این نتیجه حاصل میشود که اصولاً تاج مذکور و چگونگی پیدایش آن به اختلافات شیعه و سنی و چگونگی جداسازی آنها از یکدیگر مربوط است. خصوصاٌ این که برای بهوجود آوردن تاج مذکور دستورات مولی علی(ع) را بهانه ساختند تا علایق مردم را نسبت به بر سر گذاشتن این تاج بیشتر جلب کنند و حکم شرعی به آن بدهند.[۹]
▲ | طوایف قزلباش |
اینک جای این بحث ضروری است که عمدهترین طوایف قزلباش کدام یک از آنها بودند: ارتش اسماعیل که بهنام قزلباش معروف گشت از هفت قبیلهی ترک تشکیل مییافت: استاجلو، شاملو، تکلو، روملو، افشار، ذوالقدر، قاجار. باید اضافه کرد که علاوه بر طوایف هفتگانه بهموجب کتاب احسنالتواریخ، قبایل دیگری بهنام ورساق و صوفیه قراجهداغ نیز به کمک اسماعیل آمدند چنانکه: «چون خاقان سکندرشان در ارزنجان نزول اجلال فرمودند از طوایف مریدان صوفیه هفت هزار کس از استاجلو و شاملو و روملو و تکلو و ذوالقدر و افشار و قاجار و ورساق و صوفیه قراجهداغ وغیره به درگاه جهانپناه جمع شدند.»[۱٠] دربارهی اجزای قبایلی که قزلباشها از آن متشکل بودند به اجمال میتوان گفت که خواجه علی معروف به خواجه علی سیاهپوش که پس از مرگ پدرش، صدرالدین در سال ۱۳۹۱/۷۹۳، رهبری طریقت را بهعهده گرفته بود، یک ملاقات تاریخی در سال ۱۴۰۴/۸۰۶ در غرب ایران با تیمور داشت. با ارادتی که تیمور نسبت به صوفیان و شیعیان ابراز میداشت و برای مشروعیتدادن به جنگها و کشتارهای خود، اینطور بهنظر میرسد که به تقاضای خواجه علی مبنی بر آزادکردن تمامی ترکمانانی که در آناتولی در جنگ آنقره (آنکارا) اسیر کرده بود، پاسخ مثبت داد. این ترکمانان بعدها هسته اصلی سپاهیان شیخ جنید و سلطان حیدر را تشکیل دادند. علاوه بر آن تیمور اراضی و دهات مجاور را خرید و آنها را وقف مزار شیخ صفی کرد و به اسیرانی که مایل بودند به روم باز گردند، اجازه بازگشت داده شد. خواجه علی نیز خلفا و ریشسفیدان خود را برای همه اویماقات (قبایل) انتخاب کرد و به آنها گفت شما باید همواره آماده باشید زیرا تشکیل حکومتی بر پایه مذهب دوازده امامی نزدیک است.[۱۱] با این مقدمه باید گفت ترکان آناتولی نقش بسیار اساسی در تشکیل دولت صفوی داشتند. اینها طی چند دهه به آذربایجان مهاجرت کرده و مهمتر آنکه در جریان سفر شیخ جنید به آناتولی، به وی ارادت یافته و از این طریق با مکتب شیخ صفی آشنا شده و بدان پیوسته بودند. در واقع عناصر تشکیلدهندهی دولت صفوی از ترکان آناتولی بودند. این عناصر رقبای ترکان آققوینلو بودند که با اسم قزلباش و با معتقدات شیعی عناصر اولیه دولت صفوی را تشکیل دادند.
این ترکان صفوی که خود را از سایر عناصر قومی برتر میدانستند، به ترکزبان بودنشان افتخار کرده و خود را عامل دوام دولت میشمردند. ترکان قزلباش مناسبات خود را با سرزمین مادری خود، آناتولی حفظ کردند که نمونهی آن حفظ داستانها و افسانههای ملی ترکان است.[۱٢]
دلاواله در یک بحث مفصل مینویسد افراد قزلباش کاملاً آزاد و مستقل هستند و هر وقت بخواهند میتوانند از حقوق و مستمری خود چشم بپوشند و از خدمت شاه بهخدمت یک خان یا سلطان و یا از خدمت یک خان بهخدمت خان دیگری درآیند و در جنگها فقط از سران خود یعنی از کسانی که پول آنها را میپردازند، اطاعت میکنند. همه قزلباشها سربازی را ترجیح میدهند و کسانی که بخواهند بدون مستمری زندگی کنند، در بین آنان بسیار نادرند.[۱٣] این سخن دلاواله با واقعیتهای زندگی قزلباشان که تنها از رئیس ایل و طایفه خود پیروی میکردند و حتی به کرات دیده شد که اطاعت از رئیس طایفه را بر اطاعت از شاه ترجیح دادهاند، بهخوبی آشکار است.
▲ | پیوستن قزلباشان به نهضت صفوی |
انگیزهی پیوستن پارهای از این قبیلهها به سپاه قزلباش صرفاً جنبهی سیاسی داشت. مثلاً افراد قبیلهی حمیدلو و تکلو که بعدها همگی آنها به تکلو مشهور شدند، کینهی عجیبی نسبت به عثمانیها داشتند، زیرا که در آغاز یورش ترکان سلجوقی و توسعهطلبیهای آنها در غرب، دو طایفه حمیدلو و تکلو اعتبار کسب کردند و حال آنکه خاندان عثمانی که بعد از کشتهشدن پادشاه سلجوقی آسیای صغیر حکومت را قبضه کردند، بر این طوایف سخت گرفتند و آنها را از دایرهی قدرت خارج کردند. انگیزهی پارهای دیگر مثل افراد قبایل شاملو و ورساق و صوفیه قراباغ و قاجار گرایشهای مذهبی و عشق به کوچ و جنگاوری ماجراجویانه و بهبود اوضاع زندگی بود.[۱۴]
قبل از صلح آماسیه که در سال ۹۶۲ ق. بین شاه طهماسب و دولت عثمانی صورت گرفت، نیز مهاجرت مداوم و دستهجمعی قزلباشان از آناتولی به ایران وجود داشته است که فشار دولت عثمانی بر طوایف ترکمان و علایق مذهبی خود آنان سبب شد تا همزمان با تشکیل دولت صفوی، سیل مهاجران ترکمان از سرزمین آناتولی به آذربایجان سرازیر شود و اساساً قزلباشان که جز همین ترکمانان جنگجو نبودند در دایرهی سلسلههای صوفی و تحتالشعاع برخی از فرقههای افراطی شیعه قرار گرفته و نقطهی امید خویش را در خانقاه اردبیل جستجو میکردند.
▲ | جایگاه قزلباشان |
دلاواله بین قزلباشان ترکمن و قزلباشان غیرترکمن تفاوت قائل میشود. وی اشاره میکند که قزلباشها بر دو نوعاند: یکی آنهایی که این عنوان را به ارث بردهاند و اجداد آنها در خدمت شاه اسماعیل بودهاند. این عده برای همیشه این لقب را به ارث خواهند برد و جای آنها در بین قوای نظامی معین است. عدهی دیگر، آنهایی هستند که گهگاه از طرف شاه به دریافت این عنوان مفتخر میشوند، مثلاً تمام غلامان او از هر ملیتی که باشند. این غلامان و جنگاوران غیرترک بهمحض اینکه به آیین شیعه در آمدند، وارد قوای نظامی میشوند و علاوه بر اینکه عنوان قزلباش میگیرند و از مزایای آن نیز بهرهمند میشوند. گاهی مقام قزلباشی به خارجیانی که در خدمت شاه هستند، نیز اعطا میشود و تاج مخصوص قزلباش به علامت افتخار به آنها تعلق میگیرد. اما چنین اتفاقی بسیار نادر است.[۱۵]
تمام مشاغل بالا از ریاست در مشاغل لشکری گرفته تا مناصب کشوری و از حکومت استانهای مرزی تا شهرستانها با قزلباشها یعنی افراد هفت قبیلهی ترک استاجلو، تکلو، شاملو، روملو، ذوالقدر، افشار و قاجار بود که بهعنوان صوفیان روم و شام شاه اسماعیل را یاری کرده بودند. اما اینان اغلب سواد نداشتند و کاری جز سواری و تیراندازی و مدیریت امور جنگ و فرا چنگآوری غنایم نمیدانستند. اما از سوی دیگر کار اداره حکومت به افرادی نیازمند بود که تشکیلات دیوانسالاری حاکمیت را به گردش درآورند؛ باید افرادی میبودند که سواد داشته و بتوانند به ثبت و ضبط مخارج و درآمدها و وضع مالیات و نگهداری حساب، آشنا باشند. قزلباشان یعنی طبقه عالی کشور و به تعبیری ترکان بیسواد و تاجیکان یعنی طبقه زیر دست و به تعبیر دیگر غیرقزلباشان باسواد بهعنوان دو گروه جنگسالاران و دیوانسالاران تشکیلات عریض و طویل صفوی را اداره میکردند.[۱٦] این مبحث نشان میدهد جایگاه قزلباشان در دولت صفوی یا بهتر بگویم در دولت قزلباش جایگاه ویژهای بود که با جایگاه تاجیکان یا غیرقزلباشان قابل مقایسه نبود.
در واقع دربارهی مناصب عصر صفوی دو نکته را باید در نظر داشت: نخست آن که اصولاٌ در ابتدای دولت صفوی تا دورهی میانی، سازمان دولت صفوی، تکیه بر بخش نظامی آن، یعنی نیروی قزلباش داشت، در حالیکه در نیمهی دوم، اساس ساختار دولت صفوی بر بخش اداری آن بود. طبعاٌ این تفاوت،این ویژگی را داشت که در دورهی نخست، ترکها که از رؤسای طوایف قزلباش بودند، دولت را در اختیار داشتند، اما در دورهی دوم عناصر تاجیک یا ایرانی بر اوضاع غالب بودند.[۱٧] آنها تنها نیروی نظامی بودند که تا اواسط عهد صفوی از امکانات خاصی نیز برخوردار بودند. قزلباشها رویهمرفته متعلق به سیودو تیره و طایفه مختلف بودند که دولت صفوی حاکمیت خود را از لبهی تیز شمشیر آنها میدید. در نیمهی دوم قرن شانزدهم قدرت قزلباشهای ترک در ایران چنان زیاد شد که شاه از نفوذ آنها بههراس افتاد. جسارت و بیپروایی آنها بهجایی رسید که حتی علناً با سلطان محمد خدابنده (۱۵۷۸-۱۵۸۶ م.) به مخالفت برخاستند اما پسر وی شاه عباس اول، که فرمانروایی مقتدر بود کاری کرد که غرور بیجای قزلباشها زایل گردد و به طغیان قورچیها بهصورتی قطعی خاتمه داده شود. وی بسیاری از سرکردگان آنها را به دار آویخت و بقیه را از کارهای خود برکنار ساخت و قولرهای وفادار را بهجای آنها گماشت.[۱٨] بههر حال طبقهی جدیدی از قزلباشان و وابستگان آنان در مملکت پدید آمده بود که شریانهای اقتصادی مملکت را بهدست گرفتند و در قرن دهم بر همه امور مسلط شدند و اموال و املاک فراوان بهدست آوردند و از این راه بر قدرت سیاسی و نظامی خود افزودند.
▲ | قزلباشان در دوره شاه اسماعیل |
در اوایل سال ۹۰۵ ق. اسماعیل به پشتگرمی مریدان بسیاری که از طریق آبا و اجدادی او پیروی میکردند و بهنام صوفیه در تمام آذربایجان و ارّان و ارمنستان و الجزیره متفرق بودند از لاهیجان به اردبیل آمد و بعد از ششماه به ناحیهی ارزنجان رفت و در آنجا هفت هزار نفر از آنها که ترکان طوایف مختلف شاملو، استاجلو، تکلو، روملو، ذوالقدر، افشار و قاجار بودند دور او را گرفتند و چون هر کدام کلاهی سرخرنگ بر سر داشتند بهنام قزلباش (سرخسر) معروف شده بودند.[۱۹]
در این خصوص صاحب کتاب جهانگشای خاقان در ذکر وقایع سال ۹۰۷ ق مینویسد: «بعد از رسیدن صوفیان از اطراف ممالک از طوایف مختلفه قبیله شاملو و استاجلو و روملو و تکلو و ذوالقدر و افشار و قاجار و ورساق و صوفیه قراجهداغ که از آنجمله محمد بیک استاجلو بود با دویست نفر از اولاد و اتباع و عبدین بیک شاملو با سیصد نفر شرف پایبوس دریافتند. خاقان صاحبقرآن از ایشان هفت نفر صوفیِ جوانِ یک دل و یک جهت انتخاب نموده، بقیه را به اغروق مقرر فرمودند که از عقب اردوی معلی بیایند.»[٢٠]
در سال ۹۰۷ ق/۱۵۰۲ م. اسماعیل پسر حیدر آذربایجان را از امرای آققویونلو گرفت و در طی دهسال تمام ایران را به زیر سلطهی خویش درآورد و شاهنشاهی صفویه را بنیان نهاد. حکومت صفویان بهزودی جنبه دینی گرفت، زیرا اسماعیل و جانشینانش نه تنها نسب خود را به آل علی(ع) رسانیدند بلکه بهعنوان مظهر امامان شیعه، مقامی نیمهربانی برای خویش ادعا کردند. از اینرو فرمانبرداری طوایف ترک پشتیبان آنها، که بدیشان قزلباش میگفتند نه فقط به لحاظ سیاسی بلکه از نظر روحانی نیز بود.[٢۱]
باید به اهمیت نقش سران صوفیان صفوی، بهویژه هفت نفر که پیوسته با او بودند، اشاره مؤکد شود. آن هفت نفر حسین بیک لـله شاملو،ابدال علی بیک دده ذوالقدر، خادم بیک خلیفه، رستم بیک قرامانلو، الیاس بیک اویغوت اوغلی و قراپیری بیک قاجار از سرداران جنگ دیدهای بودند که در جنگهای شیخ حیدر و پسرش علی شرکت داشتند و مقام فرماندهی سپاه یا فرماندهی سمت راست و یا چپ سپاه را بر عهده داشتند. این هفت نفر که به «صوفیان لاهیجان» معروف شدند، با این عنوان که نشانهی وفاداری دایمی و اعتقاد قلبی آنان به مرشد کامل بود، برای خود مزیتی نسبت به سایر مریدان قائل گردیدند. اسماعیل در لاهیجان، زیرِدست هفت نفر سردار برجستهی قزلباش کلیه فنون جنگ را یاد گرفت. این هفت نفر صوفیان لاهیجانی که «اهل اختصاص» نامیده میشدند، از خبرهای جنگها و کشتهشدن سرداران آققویونلو آگاه میشدند و اسماعیل را برای قیام آماده میکردند.[٢٢]
در واقع برای صوفی یا سرخکلاه، پیوستن به اسماعیل متضمن پاداش مادی فراوان بود، زیرا همه میدانستند که اسماعیل هر چه بهدست آورد با گشادهدستی بیمانندی میان سربازانش تقسیم میکند. بهعلاوه جنگیدن در رکاب مرشد کامل متضمن بزرگترین پاداش معنوی و مغتنمترین افتخارها بود.[٢٣] در حقیقت از طریق نیروی نظامی قبایل ترکمن، یعنی قزلباشها بود که اسماعیل توانست به تاج و تخت دست یابد و دورهی نسبتاً با ثباتی را که بیش از دو قرن به درازا کشید، در تاریخ ایران آغاز کند؛ و نیز در طول این مدت ایران توانایی خود را در مقابله با تهاجمات مکرّر امپراتوری عثمانی و ازبکان، مدیون قابلیتهای رزمی قزلباشان بود و هر چند وجود آنها برای دفاع از مرزهای کشور امری حیاتی بهشمار میرفت؛ امّا سران قزلباش با آن خودسریهای مهار نشدنی و نابهسامانیهایی که اعمالشان در پی داشت، همواره از عوامل اصلی دلنگرانی شاه اسماعیل محسوب میشدند.[٢۴] از اینرو شاه اسماعیل برای محدود کردن نفوذ قزلباشهای سرکش و برای حفظ یکپارچگی حکومت افرادی را از میان غیر ترکمانان برای منصب وکالت برگزید. وی همچنین گامهایی نیز در جهت کاهش قدرت امیرالامرایی یا فرماندهی کل قوا برداشت. زیرا که آن یکی دیگر از مقامات عمده دولتی بود و قزلباشان در اختیار داشتند. در سال ۹۱۵، حسین بیک لـله شاملو از مقام امیرالامرایی برکنار شد. اسماعیل یکی دیگر از سران ارشد قزلباش را به جانشینی وی انتخاب نکرد بلکه صاحبمنصب گمنامی بهنام محمد بیگ استاجلو را که مقام نسبتاً حقیر سفرهچی را بر عهده داشت به این مقام برگزید. برای اینکه موقعیت اجتماعی محمد بیگ متناسب با مقامش بهعنوان فرمانده کل باشد به درجهی سلطانی ارتقا یافت و لقب چایان سلطان را دریافت کرد. چایان سلطان نه تنها صاحب مقام حسین بیک شاملو شد بلکه اولکا (منطقه ایلیاتی) و رعایای او را نیز صاحب شد. این عمل شاه اسماعیل بر ریشهی تشکیلات قبایلی قزلباش ضربه زد.[٢۵]
تا قبل از جنگ چالدران، اسماعیل در میان گروه قزلباشان از وفاداری بلاشرط و تقدس الهی برخوردار بود. اما در اثر شکست، این تقدس از بین رفت و قبایل مختلف قزلباش کوشیدند تا در سیاست دربار دخالت کنند.[٢٦] در واقع شکست قاطع صفویان از عثمانیان در چالدران در سال۹۲۰ ق/۱۵۱۴ م تأثیرات دراز آهنگ داشت که نه تنها در شخصیت و رفتار شاه اسماعیل بلکه در روابط او با قزلباشان هم مؤثر افتاد. این شکست همچنین تأثیری مضاعف در روابط مقامات عمدهی تشکیلات دولت و روابط بین عناصر ترک و ایرانی تشکیلات داشت. با اینکه امرای قزلباش در جنگ چالدران تلفات زیادی متحمل شده بودند، اما کنارهگیری واقعی و بیاعتنایی اسماعیل به ادارهی امور نظامی و کشوری، بقیه امرای قزلباش را قادر ساخت تا موقعیت خود را در مقابل نهاد حاکمه یعنی شاه مستحکم سازند. یکی از مهمترین تأثیرات شکست چالدران این بود که اعتقاد به شکستناپذیری و معصومیت مرشد کامل فرو ریخت. با مرگ اسماعیل و پایان سلطنت او در سه منصب اصلی دولت تغییراتی بهوقوع پیوست. نخست پس از سال ۹۲۰ اصطلاح وکیل نفس نفیس همایون منسوخ شد. دوم اینکه در قدرت صدر زوالی راه یافت و بهتدریج نفوذ او را در امور سیاسی از بین برد. دیگر اینکه، خود اسماعیل در سال ۹۱۵ ق. با گمارش فرماندهی از ردههای پائین به منصب امیرالامرایی در صدد تضعیف این مقام برآمد.[٢٧]
▲ | قزلباشان در دوره شاه طهماسب |
بعد از مرگ شاه اسماعیل در سال ۹۳۰ ق، پسر بزرگش طهماسب در دهسالگی به سلطنت رسید. چون او کمسن و سال بود کارهای دولتی بهدست امرای قزلباش اداره میشد و این امرا با یکدیگر مشغول رقابت و جمع مال بودند، از این جهت عثمانیان و ازبکها از سرگرمی آنان استفاده کرده، دوباره شرق و غرب ایران را عرصه تاختوتاز خویش کردند.[٢٨]
در واقع پس از مرگ شاه اسماعیل بر قدرت، نفوذ و استقلال امیران قزلباش در دربار شاهی و ولایات مختلف ایران افزوده شد و در کشور ایران، حکومتی شبیه به ملوکالطوایفی دورهی اشکانی پدید آمد. از آغاز سلطنت شاه طهماسب با آنکه بهظاهر بنیان ارادت سران قزلباش نسبت به مرشد کامل همچنان استوار بود، آن ایمان و اخلاص روحانی دیرین کم کم رو به زوال میرفت و بهجایش حرص و آز به مقامات دنیوی در دلهای صوفیان قزلباش قوت میگرفت، چنانکه در سالهای اول سلطنت شاه طهماسب مکرر میان سران طوایف قزلباش بر سر نیابت سلطنت و مقامات بزرگ درباری و لشکری جنگهای سخت روی داد.[٢۹]
برای روشنشدن مباحث بهتر است دوره طهماسب به سه دوره تقسیم شود: دورهی اول، دورهی خردسالی و رقابت قزلباشها (۹۳۰-۹۴۰ ق.)، دورهی دوم، دورهی بهدستگیری کارها توسط شاه تا صلح آماسیه (۹۴۰-۹۶۲ ق.) و دورهی سوم، دورهی پس از صلح آماسیه که دورهی سلطهی شاه و آخر عمر وی است (۹۶۲-۹۸۴ ق.).
ویژگی مهم دورهی اول شاه طهماسب، خردسالی و بنابراین عدم حضور او به مثابه یک فرمانروای واقعی بود. طی این دوره، امیران قزلباش و رؤسای قبایل که نفوذی عمیق بر نظام صفوی داشتند، عملاً قدرت سیاسی را در اختیار گرفته بودند. از سوی دیگر، این دوره هم زمان با گسترش رقابت و درگیری میان امیران قزلباش بود. قزلباشان در این دوره، بر سر کسب امتیازات سیاسی و اقتصادی و مناصب درباری با یکدیگر درگیر شده بودند. خردسالی شاه و نیز عوامل دیگر زمینهی گسترش رقابت قزلباشان را در دورهی شاه طهماسب اول فراهم کرد. استاجلوها، تکلوها و شاملوها از درگیرترین گروههای قزلباش این دوران بودند و هدف اصلی آنها این بود که پادشاه خردسال صفوی را در اختیار بگیرند.[٣٠]
در دورهی اول سلطنت شاه طهماسب اول رؤسای قزلباش بهسرعت درصدد برآمدند تا نقش خود را احیا کنند. اما این امر بهزودی به منازعهی میان دو گروه روملو و استاجلو تبدیل شد. سازمان سیاسی دولت صفوی در دورهی دوم پادشاهی شاه طهماسب اول صورتی دیگر یافت. طهماسب که سلطنت خویش را با حضوری کمرنگ آغاز کرده و بیشتر تحتتأثیر «لـله»های قزلباش خویش بود. در دورهی دوم کوشید تا بهمثابهی یک پادشاه عمل کند. در پی آن گروههای شورشی قزلباش سرکوب شدند و طی همین دوره، نخستین تلاشها برای شکلدادن به نیروی سوم آغاز شد. این برنامه سپس در دوره شاه عباس اول تکمیل گردید.[٣۱]
با وجود آنکه طهماسب در دورهی دوم سلطنت خود کوشید قزلباشان شورشی و سرکش را سرکوب نماید، اما بهطور کلی دوران طولانی حکومت طهماسب (۹۳۰-۹۸۴ ق) طبقهی قزلباشان را بیش از پیش بر مردم مسلط ساخت و درآمد کلی مملکت به این طبقه منتقل گردید.[٣٢] بهنظر میرسد این امر گرچه میتوانسته ناشی از عدم لیاقت کافی طهماسب برای حکومت و ادارهی امور باشد ولی علت اصلی آن تا حد زیادی ناشی از قدرت فراوان قزلباشان و نفوذشان در ساختار سیاسی حکومت صفوی بوده است.
▲ | نتیجهگیری |
با توجه به اینکه منشا اصلی و اولیهی اکثر طوایف قزلباش در آسیای صغیر بوده، مهاجرت این طوایف از آن منطقه به ایران اندک زمانی پیش از تشکیل دولت صفوی و در سالهای آغازین حکومت آنها شکل گرفته است. این مهاجرتها بیشتر به انگیزههای سیاسی و مذهبی و پیوستن به مرشد کامل طریقت صوفیه بوده است. هم شاه اسماعیل و هم شاه طهماسب که در واقع نماد دولت صفوی بودند به کمک این طوایف و در راستای گسترش سرزمینهای دولت تازهتاسیس و یا ایجاد آرامش مجبور بودند که امیران هر طایفه را بههمراه تعدادی از افراد آن طایفه به مناطق مختلف اعزام نمایند. آنچه که بیشتر از همه بهچشم میخورد این است که اکثر این جابهجاییها به قصد لشکرکشی نظامی و دفع شر دو دشمن شرقی و غربی آنروز ایران، یعنی ازبکان و عثمانی و نیز جابهجایی به قصد سرکوب شورشهای داخلی بوده است. البته پارهای جابهجاییهای طایفهای هم در این دوره به قصد حکومت بر منطقهای خاص و انجام مأموریتهای اداری و منصوبشدن در مشاغل دولتی بوده است. قزلباشان هم به لحاظ لباس و پوشش و هم به لحاظ اعتقادات از رویه یکسانی برخوردار بودهاند و تأثیر زیادی بر ساختار دولت صفوی بر جای گذاشتند. در واقع با توجه به رابطهی مرید و مرادی که بین قزلباشان و شاهان صفوی وجود داشت، در اوایل اطاعتی بیچون و چرا از آنها داشتند و در رسیدن شاه اسماعیل به سلطنت، کمکی شایان توجه نمودند. اما پس از شکست چالدران، اعتقاد آنها به مرشد کامل ضعیف شد. در دورهی شاه طهماسب نیز با استفاده از خردسالی شاه در اداره امور مملکت دخالت بسیار نمودند و در پی افزایش مقام و شهرت خود برآمدند و به اینجهت در مواردی زدوخوردهایی بین برخی طوایف قزلباش روی داد. از اینرو، پس از گذشت چند سال، شاه طهماسب موفق به سرکوب قزلباشان در رقابت آنان با یکدیگر شد و سپس در صدد کاهش قدرت قزلباشان بر آمد.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- تهامی، غلامرضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ ۱۳۸۵، ج ۲، ص ۱٦۷۴.
[٢]- اولئاریوس، آدام، سفرنامهی آدام اولئاریوس، اصفهان خونین شاهصفی، ترجمهی مهندس حسین کردبچه. تهران: هیرمند، چاپ ۱۳۷۹، ج ۲، ص ٦۳۴.
[٣]- فوران، جان، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمهی احمد تدین. تهران: مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا، چاپ ۱۳۷۷، ص ۵۲.
[۴]- مجیر شیبانی، نظامالدین، تشکیل شاهنشاهی صفویه احیای وحدت ملّی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ۱۳۴٦، ص ۸۳.
[۵]- منشی، اسکندربیک، تاریخ عالمآرای عباسی، بهتصحیح دکتر محمداسماعیل رضوانی، تهران: نشر دنیای کتاب، چاپ ۱۳۷۷، ج ۱، ص ۳۰.
[٦]- منصوری، فیروز، «پژوهشی دربارهی قزلباش»، مجلهی بررسیهای تاریخی، سال ۱۰، شماره ۴، پائیز ۱۳۵۴، صص ۱۵۹-۱٦۲.
[٧]- فیگوئروا، دن گارسیا دسیلوا، سفرنامه فیگوئروا، ترجمهی غلامرضا سمیعی. تهران: نشر نو. چاپ ۱۳۶۳، ص 267.
[٨]- آنجوللو و دیگران، سفرنامههای ونیزیان در ایران، ترجمهی منوچهر امیری. تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ ۱۳۴۹، ص ۳۲۳.
[۹]- یوسفجمالی، محمدکریم، تشکیل دولت صفوی و تعمیم مذهب تشیع دوازده امامی بهعنوان تنها مذهب رسمی، اصفهان: انتشارات امیرکبیر اصفهان، چاپ ۱۳۷۲، ص ۸۱
[۱٠]- روملو، حسن بیگ، احسنالتواریخ، تصحیح دکتر عبدالحسین نوایی. تهران: اساطیر، چاپ ۱۳۸۴، ج ۲ و ۳، ص ۹۵۴.
[۱۱]- هینتس، والتر، تشکیل دولت ملّی در ایران، ترجمهی کیکاوس جهانداری، تهران: نشر خوارزمی، چاپ ۱۳۶۲، ج ۳، ص ۹۴. اسپناقچی پاشازاده، محمدعارف، انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام: تاریخ زندگی و نبردهای شاه اسماعیل صفوی و شاه سلیم عثمانی وقایع سالهای ۹۳۰ تا ۹۰۵ هجری، بهکوشش رسول جعفریان. قم: دلیل، چاپ ۱۳۷۹، صص ۲۶-۲۷.
[۱٢]- صفتگل، منصور، فراز و فرود صفویان، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ ۱۳۸۸، ص ۷۳.
[۱٣]- دلاواله، پیترو، سفرنامهی پیترو دلاواله (قسمت مربوط به ایران)، ترجمهی شعاعالدین شفا. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ۱۳۸۱، ص ۲۷۹.
[۱۴]- طاهری، ابوالقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، تهران: انتشارات فرانکلین، چاپ ۱۳۴۹، ص ۱۴۹.
[۱۵]- دلاواله، پیترو، همان، ص ۴۴.
[۱٦]- نویدی شیرازی، عبدیبیک خواجه زینالعابدین علی، تکلمة الاخبار، تصحیح دکتر عبدالحسین نوایی، تهران: نشر نی، چاپ ۱۳۶۹، ص ۱۳.
[۱٧]- جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ ۱۳۸۹، ج ۱، ص ۱۹۴.
[۱٨]- کمپفر، انگبرت، سفرنامهی کمپفر، ترجمهی کیکاوس جهانداری، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چاپ ۱۳۶۳، ص ۸۸.
[۱۹]- حسینی خاتونآبادی، سید عبدالحسین، وقایعالسنین و الاعوام، گزارشهای سالیانه از ابتدای خلقت تا سال ۱۱۹۵ هجری، مقدمهی سید شهابالدین نجفی مرعشی و ابوالحسن شعرانی، تصحیح محمدباقر بهبودی، تهران: انتشارات کتابفروشی اسلامیه، چاپ ۱۳۵۲، ص ۴۳۹؛ سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمهی کامبیز عزیزی، تهران: مرکز، چاپ ۱۳۷۲، ص ۲۴.
[٢٠]- بینام، جهانگشای خاقان، مقدمه و پیوستها دکتر الله دتا مضطر، اسلامآباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، چاپ ۱۳۵۰، ص ۱۰۷.
[٢۱]- باسورث، کلیفورد ادموند، سلسلههای اسلامی، ترجمهی فریدون بدرهای، تهران: مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ ۱۳۷۱، ص ۲۵۶.
[٢٢]- پارسادوست، منوچهر، شاه اسماعیل اول، تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ ۱۳۷۵، صص ۲۴۵-۲۵۰.
[٢٣]- بیانی، خانبابا، تاریخ نظامی ایران: جنگهای دورهی صفویه، ویراستار سید جلال فراسمی، تهران: زرینقلم، چاپ ۱۳۷۸، ص ۷۱.
[٢۴]- هاندا، ماساشی، «قراولان سلطنتی و تحوّل پایگاه سیاسی و اجتماعی آن در دورهی صفوی»، ترجمهی محمّد نظریهاشمی، فصلنامه پژوهشهای تاریخی، سال ۲، شماره ۱-۲، بهار و تابستان ۱۳۷۸، ص ۱۲۳.
[٢۵]- سیوری، راجر، همان، ص ۴۸.
[٢٦]- شوستر والسر، سیبیلا، ایران صفوی از دیدگاه سفرنامههای اروپائیان، ترجمهی غلامرضا ورهرام، تهران: امیرکبیر، چاپ ۱۳۶۴، ص ۱۳.
[٢٧]- رویمر و دیگران، تاریخ ایران دوره صفویان، پژوهش از دانشگاه کمبریج، ترجمهی یعقوب آژند، تهران: جامی، چاپ ۱۳۸۰، ص ۱۶۹.
[٢٨]- غفاری کاشانی، قاضی احمد بن محمد، تاریخ نگارستان، تهران: انتشارات ایستگاه سرچشمه (بیتا)، ص ۳۶۳.
[٢۹]- جنابدی، میرزابیگ بن حسن، روضة الصفویه، بهکوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ ۱۳۷۸، ص ۲۷۱.
[٣٠]- صفتگل، منصور، همان، ص ۴۴.
[٣۱]- رویمر و دیگران، همان، ص ۷۰.
[٣٢]- باستانی پاریزی، محمدابراهیم، سیاست و اقتصاد عصر صفوی، تهران: انتشارات بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه، چاپ ۱۳۴۸، ص ۲۶.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ الهام پورقیومی، حدیث محمودی، و سیدحسین رئیسالسادات، قزلباشان و نقش آنها در تشکیل دولت صفوی (دوره شاه اسماعیل و شاه طهماسب)، فصلنامهی تاریخ پژوهی، شماره ۶۰، پاییز ۱۳۹۳، صص ۲۱-۳۸؛ برگرفته از منابع زیر: