|
نژادپرستی در ایران
زمینههای نفوذ آلمان در ایران طی جنگ جهانگیر دوم
فهرست مندرجات
.
مروری بر تبلیغات نژادی در ایران
نژادپرستی (Racism)، نوعی پیشداوری و تبعیض، که متمرکز بر تفاوتهای نژادی حاصل از تفاوتهای ظاهریِ جسمی یا فیزیکی و نیز تفاوتهای فرهنگی حاصل از زبان، آداب و رسوم، دین، تاریخ و امثال آن است. در کتاب «فرهنگ سیاسی» اثر داریوش آشوری برای نژادپرستی زیر نام «نژادگرایی» چنین تعریفی آورده شده است: «نژادگرایی نظریهای است که میان نژاد و پدیدههای غیر زیستشناسی مانند دین، آداب، زبان و... رابطه ایجاد کرده برخی نژادها را برتر از دیگر نژادهای بشری میشمارد. در این نظریه برتری نژادی مستقل از شرایط محیطی و اجتماعی رشد افراد عمل کرده و دست تقدیر برخی نژادهای بشر را برتر و برخی دیگر را پستتر گردانیده است.»
ریشههای نژادپرستی در عصر جدید به قرن نوزدهم و به نظریات کنت دوگوبینو (Arthur de Gobineau)، نویسندهی فرانسوی میرسد که این نظریات را در ۱۸۵۳ میلادی منتشر کرد. در قرن بیستم بزرگترین حامی نژادگرایی هاستن استوارت چیمبرلین (Houston Stewart Chamberlain)، نویسندهی آلمانی انگلیسیتبار بود.
هرچند امروز واژهی نژاد برای دستهبندی گروههای انسان، در تحقیقات علمی مدرن منسوخ شده است، و بهویژه «نژاد آریایی» کاربرد ندارد، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مفهوم نژادپرستانه این اصطلاح پر رنگتر شد و در نهایت در قالب نژاد برتر ایدئولوژی آلمان نازی نمود پیدا کرد. اما پس از آن، آریاییگری در غرب، چه به عنوان یک فرضیه علمی و چه بهعنوان یک جهانبینی سیاسی کنار گذاشته شده است (به استثنای گروه به حاشیهرانده شدهای از راستگراهای افراطی).
با وجود این، جذابیت این گفتمان باعث شده تا به جرأت بتوان گفت بخش بسیار بزرگی از جامعهی ایران هنوز بر باور خود در زمینه برتری نژاد آریایی پایبند ماندهاند.
آیا این پندار درست است كه ایرانیان با وجودیكه سرزمینشان محل تاختوتاز بسیاری تیرهها و اقوام از جمله عربها، تركها و مغولها بوده، هنوز هم پس از آمیزش مستمر این تیرهها تعلق به نژاد آریایی دارند؟ سوال دیگر این است كه آیا ایرانیان تمایلات نژادپرستانه دارند؟ اگر آری، این گرایش جه وزنی دارد؟ و برآیندش از نظر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در مناسبات آنها با محیط پیرامون چیست؟
در بین ایرانیان، نشانههای نژادپرستی بهصورت یهودستیزی، ترکستیزی، افغانستیزی و عربستیزی تبلور یافته است!
سخن را از اینرو با این مقدمه آغاز میكنیم كه اخیراً در تهران مشاهده میشود كه پشت شیشه برخی خودروها علامت صلیب شكسته كشیدهاند. یا اینكه هنگام ورود تیم فوتبال آلمان به تهران عدهای شعار «هایل هیتلر» سر دادند. حتی عنوان یك روزنامهی ورزشی این بود: «دیدار دو تیم آریایی»!
اين برداشتها و اين شعارها تا چه اندازه جدى و آگاهانهاند؟ اصولاً پيشزمينهی گرايش ايرانيان به آلمان آنهم آلمان نازى و تصور همنژاد بودن با آلمانیها چيست؟
دكتر حميد احمدى، مدير انجمن تاريخ شفاهی ايران كه ساكن برلين است، میگويد بايد اين بررسى تاريخـى را از مناسبات ايران و آلمان و مبادلهی اولين سفير شروع كرد و بعد به تبليغات وسيعى كه در مورد نژاد آريايى ايرانيان شده برسيم. او مقدمتاً میگويد:
«اولين سفر ناصرالدينشاه به اروپا در سال ۱۸۷۳ كه اولين سفرى يك شاه ايران به اروپا و از جمله به آلمان بود، زمينهاى فراهم كرد كه حدود دوازده سال بعد در سال ۱۸۸۵ ايران و آلمان مبادلهی سفير كنند. در حالیكه اين امر در مقايسه با روسيه و انگلستان در آن زمان ۴۰ سال فاصله داشت. از همان اواخر قاجاريه با اولين سفر ناصرالدين شاه، اين تفكر بعنى نزديكى بهيك قدرت سوم براى كاهش نفوذ سياسى روسيه و انگليس در ايران هدف دولتهاى ايران تا آغاز جنگ جهانى دوم بود. اين موضوع را در دورهی سلطنت رضاشاه هم میبينيم.
نخستين همكاریهاى دولتهاى ايران و آلمان در قرن بيستم از طريق آموزش شروع میشود. مدرسه صنعتـى در سال ۱۹۰۷ در تهران تاسيس میشود كه بانىاش احتشامالسلطنه، دومين سفير ايران در آلمان است. تاريخچهی فعاليت مليون ايرانى در دوران جنگ جهانى اول خودش بحث مفصلى است. در اين دوران روشنفكران ايرانى نيز در طرفدارى از المان در جنگ در برلين فعاليت میكردند و نشريهاى هم بهنام «كاوه» منتشر میكردند. هم دولت و هم روشنفكران ايرانى چنين گرايشى داشتند.
پس از جنگ جهانى اول، در دوران جمهورى وايمار اين مناسبات درسطوح مختلف فنى و صنعتى گسترش پيدا میكند و در فاصله سالهاى ۱۹۲۲ تا ۱۹۳۳ يعنى تا مقطع روىكار آمدن حزب ناسيونال سوسياليست در آلمان نازیها، ۴۱ كارخانه توسط آلمانیها در ايران تاسيس میشود.»
حميد احمدى به بروز كدورت ميان دولت استبدادى رضاشاه و جمهوری وايمار اشاره میكند كه باعثاش فعاليت سياسى مخالفان رضاشاه است. اما پس از آن، در دوران ناسيونال سوسياليستها طبق طرح روزنبرگ، تئوريسين نژادپرستى شاغل در دستگاه هيتلر داير بر گسترش روابط با كشورهاى شرق كه در سال ۳۴ ميلادى ارائه میشود، به رونق روابط مىانجامد.
«در دوسال آخر جمهوری وايمار تا روىكارآمدن نازیها، كدورتهايى از طرف رضاشاه نسبت به آلمان بهوجود میآيد كه ناشى از فعاليتهاى گروهى دانشجوست كه مرتضى علوى برادر بزرگ علوى در راس آنها قرار دارد و نشريهاى بهنام «پيكار» منتشر میكردند كه در برابر استبداد رضاشاه دست به افشاگرى میزد. مناسبات سرد ايران و آلمان حدود يكسال ادامه داشت تا سال ۳۵ كه روابط دو كشور با انعقاد تهاترى ايران و آلمان بهبود پيدا كرد و تا آنجا پيش رفت كه در فاصله ۳۵ تا ۴۱ ميلادى رشد بسيار عظيمى كرد.»
حميد احمدى مىافزايد كه از اين به بعد تبليغات نژادى با هماهنگى بيشترى انجام میگيرند و تئورى نژاد آريا بهتدريج در ايران جاى پايى براى خود مىيابد.
«در اين دوران هفتهنامهاى بهنام ايران باستان توسط عبدالرحمن سيف آزاد در برلين منتشر میشود. اين هفتهنامه اگرچه سيف خودش ارتباط خود با وزارت تبليغات آلمان را كه در راساش كوبلز قرار داشت، تكذيب میكند، اما حدود شش ماه پس از انتشار ايران باستان تا آخرين شمارهاش نشانهی صليب شكسته را بهعنوان سمبل نژاد آريايى بالاى هر شماره بهچاپ میرساند و مینويسد كه اين علامت به قوم آريا اختصاص داشت. او در شماره ۴۷ و ۴۸ ايران باستان از جمله مینويسد: آلمانیها با ما همنژاد و يگانهاند و كارهاى سياسى و حيلهگرى ديپلماسى مانند ديگران نمیكنند».
آيا بخشى از جامعهی ايران كه تشنهی هويت و شخصيت است به اين چاله میافتد؟ پاسخ حميد احمدى مثبت است.
«اين ترفند سياسى در پوشش اينكه ايرانیها و آلمانیها همنژاد هستند، در جامعه آنروز ايران، جامعه بستهاى كه تنها دو نشريهی اطلاعات و روزنامهی رسمى در آن منتشر میشد، در جامعه ۱۶ ميليونى آن روز كه ۸۰ درصدش روستايى بودند و تنها دو ميليون شهرنشين داشت، جا مىافتد. اين نشريات به درون خانهها میرود و ملت ايران كه آنزمان علاقمند به داشتن هويت بود و لذت مىبرد كه با يك كشور و قدرت صنعتى مانند آلمان همنژاد پنداشته شود، اين تبليغات را باور میكند».
در دولت هم اقداماتى صورت میگيرد. به اين ترتيب كه دولت وقت ايران بهدستور رضاشاه و در اصل به پيشنهاد سفير ايران در برلين، در يك عمل ناگهانى بخشنامهاى به سفارتخانههاى خارجي در تهران ارسال میكند و از آنها درخواست مینماند كه در مكاتبات خود از اين پس به زبانهاى غربى از نام «ايران» بهجاى «پرشيا» استفاده كنند. حكومتگران وقت مىپنداشتند كه نظر بهشباهت نام ايران با آريا، مردم جهان در برخورد با آن بلافاصله به آريايىبودن ايرانيان پىمیبرند. اين تبليغ گرفت و اين سياست جا افتاد كه ايرانيان نژاد آريايى هستند...
حضور آلمان بهعنوان يك قدرت بزرگ صنعتى و سازندگىهايش و از طرفى تنفر تاريخى مردم ايران از استعمار انگليس، وجهه بيشترى براى آن فراهم میكند تا جايیكه بيشتر مردم ايران از فتوحات آلمان در جنگ دوم اظهار شادمانى میكنند. دكتر احمدى در همين زمينه میگويد:
«اسناد اين هست. آقا بزرگ علوى هم در خاطراتش اين را میگويد. در ميدان توپخانه تهران مردم جمع میشدند و از طريق بلندگو اخبار راديو را میشنيدند و براى آلمان هورا میكشيدند. حتى وقتی پاريس سقوط كرد، و راديو اعلام كرد پاريس عروس شهرهاى جهان زير پاى ارتش آلمان به لرزه درآمد، مردم خيلى هورا كشيدند. در اين دوران حتى افسران سازمان نظامى حزب توده همه طرفدار آلمان بودند و تنها پس از يكسال از شروع جنگ، بهخصوص پس از نبرد استالينگراد و با شكست آلمان در اين نبرد، لايهی روشنفكرى ايران از آلمان روى برمیگرداند و بهسوى شوروى گرايش پيدا میكند.»
وقتى از آقاى احمدی مىپرسيم در ميان روشنفكران آن دوران چه كسانی شاخص مخالفت و روشنگرى در قبال فاشيسم هستند؟ میگويد تنها عدهی معدودى با آلمان نازى مخالف بودند و او فقط سه مورد را میتواند برشمرد.
«يكى صادق هدايت است. ديگرى تقی ارانى و آخرى بزرگ علوی است. من در اسناد موجود بهنامهاى ديگر برنخوردهام ولى ممكن است كسان ديگری وجود داشته باشند. در ميان نويسندگان، صاحبنظران و روشنفكران ديگر كه سندی از خود منتشر كرده باشند كه در دوران اوج فاشيسم آن را افشا كرده باشند، من سندى نديدهام.
علوى از جمله در مجموعه داستان چمدان و در داستان شيكپوش فاشيسم را افشا میكند. تقى ارانى در نشريهی دنيا مقالههايى در مذمت روزنبرگ هيتلر و فاشيسم نوشته است و صادق هدايت نيز در نامههايى كه به شهيدزاده نوشته و سال گذشته منتشر شدند، مواضع ضد فاشيستى خود را نشان میدهد.
من اخيراً خاطرات دكتر ثابتيان را ضبط كردهام كه در سال ۱۳۱۸ به دبيرستان البرز میرفته، او میگويد در آنزمان كتاب «نبرد من هيتلر» را در دبيرستان بهعنوان كتاب درسى تدريس میكردهاند.
اين دوران تبليغات آلمان از يكسو و از طرف ديگر دوران سازندگى آلمان از سوى ديگر در افكار عمومى خيلى به نفع آلمان عمل كرد. آلمانیها در ايران دادگسترى، شهربانى، وزارت خارجه، راه آهن، شركت هواپيمايى يونكرز و بعد لوفت هانزا و تمام كارخانههاى برق ايران را ساخته بودند. كارهاى عملى آنها در صنايع نوپاى ايران و در كنار آن تبليغات نژاد آريايى براى نسل جوان جاذبه داشت. چون چيز ديگرى را نمیشناخت».[۱]
در بخش نخست كه به بررسى نفوذ آلمان در ایران و تمایلات نژادپرستانه در میان ایرانیان اختصاص داشت، تاریخچهی حضور و نفوذ آلمان را از دوران ناصرالدینشاه به بعد مرور كردیم و به آنجا رسیدیم كه فردى بهنام سیف آزاد از وزارت تبلیغات كوبلز در دوران نازیها پول میگرفت و نشریهاى بهنام ایران باستان در برلین چاپ و در ایران پخش میكرد تا تئورى نژاد آریا را در كشور جا بیندازد.
نشانههای افغانستیزی در ایران: اعتراض چند شهروند اصفهانی در پی ممانعت از حضور افغانیها در پارک صفه، در روز سیزده بهدر!
اما بعد طبق اسناد موجود مشخص میشود كه طبق قوانین نژادى نورنبرگ یعنى تئوریسین نژادپرستى دوران هیتلر، مردم ایران در زمرهی نژادهاى سامى و مشكوك بهحساب میآیند و تنها در تبلیغات بیرونى است كه ایران را از نژاد آریا میشمرند چون سرپلـى است براى استراتژى سیاسى و روابط اقتصادى آلمان. اما همین رژیم نازى در رابطه با ایران ریاكارىهایى دارد كه دكتر احمدى به آن اشاره میكند.
«در سند دیگرى از دوران جنك جهانى دوم میبینیم كه وقتى مولوتف در نوامبر سال ۴۰ با وزیر خارجه آلمان ملاقات میكند، آلمانیها پس از نبرد هوایى با انگلستان تصمیم میگیرند وارد دور جدیدى از سیاست جنگى شوند و جلوى نفوذ شوروى را در بخش شرق و بالكان بگیرند، دیگرخوش به شوروى نشان میدهند كه ما آماده هستیم تا شما ایران را اشغال كنید تا به خلیج فارس برسید. اینجا دم خروس معلوم میشود كه گرچه ایرانیان را برادران آریایى میخوانند اما حاضرند آن را در اختیار استالین قرار دهند».
با اینهمه به گفتهی دكتر احمدى، استبداد رضاشاهى و خفقان و محدودیتهاى فراوانی كه در جامعه وجود دارند، موجب ادامهی تمایل ایرانیان به آلمان نازى هستند زیرا هیچ روشنگرى در این مورد نشده است.
تبلیغات آریایى بهدلیل بستهبودن جامعه ادامه دارند. در دوران رضاشاه میبینیم كه حتى اواخر سلطنت او كه مردم میتوانستند از رادیو استفاده كنند، خرید رادیو با اجازه شهربانى است. در درون این جامعه بسته چون صدایى بلند نمیشد این تبلیغات دروغ نژاد آریایى جا افتاد طورىكه حتى پس از جنگ دوم، باز گروههایى مثل سومكا، حزب پانایرانیست و امثال منشىزاده در ادامهی این روند نقش ایفا میكنند».
حمید احمدى میگوید تحقیقاتش نشان میدهند كه در اوج استبداد رضاشاهى بیش از سه نفر از روشنفكران یعنى صادق هدایت، ذكتر ارانى و بزرگ علوى در قبال فاشیسم و آلمان نازى بهطور صریح موضعگیرى نكردهاند. حتى خیل عظیمى از افسران و میهنپرستان در آغاز جنگ دوم طرفدار آلمانند.
«وقتى شما بیوگرافیهاى اكثر افسران سازمان نظامى حزب توده را نگاه میكنید، متوجه میشوید كه در بدو كار، پیش از پیوستن به حزب، طرفدار آلمان هیتلرىاند. كارمندان دولت، بخش شهرنشین ایران طرفدار آلمانند. حتى وقتى متفقین وارد ایران میشوند حزب كبود نوبخت بهوجود میآید و جوانان و مردم به دو دسته تقسیم میشوند. تنها وقتى متفقین در پاییز سال ۲۰ وارد میشوند، روزنامهی مردم ضد فاشیست درمیآید. بعد از نبرد استالینگراد تازه لایهی روشنفكرى ایران بهطرف شوروى میآید. اما بعد از شكست آلمان فاشیستى در سال ۴۵ باز تا سال ۵۳ یعنى هفت سال بعد از هیتلر، طرفداران آلمان یعنى حزب سومكا در ایران فعالند و جالب اینكه این بخش از نظامیان و دیوانیان دورهی رضاشاه كه طرفدار آلمان بودند با ورود متفقین به ایران بازداشت میشوند. مثل احمد متین دفترى، آیتالله كاشانى، سرلشكر زاهدى كه بعدها در كودتاى ۲۸ مرداد نقش دارند و دیگر در كنار آمریكا قرار میگیرند. اما بهطور كلى در دوران پهلوى دوم شعار هویت ایرانى در مقابل هویت اسلامى زمینه دارد».
آقاى احمدى در برابر این پرسش كه علیرغم پافشارى بر هویت اسلامى از سوى روحانیون چگونه است كه در این قشر نیز طرفدارى از آلمان دیده میشد، میگوید:
«تنها درصد خیلى محدودى از روحانیون بودند كه آنها نیز ابعاد طرفدارىشان از آلمان سیاسى بود. مانند كاشانى. مخالفت او با انگلیسىها او را بهسمت آلمان برد. اینها با سیاست دوران رضاشاه موافق نبودند و آلمانوفیل در قشر روحانیت خیلى نازل بود. اصلاً روحانیت در سال ۱۳۲۰ در جامعه حضور جدى نداشت و بعد از ۲۴ است كه وارد عرصه میشود».
آقاى احمدى اضافه میكند كه كسانى مثل منوچهرى و آریانا طرفدار فاشیستم هیتلرى بودند. همان آریانا كه در سال ۵۰ شمسى رئیس ستاد كل ارتش ایران میشود. اینها بعد از كودتاى ۳۲ از آلمان بریده و به سراغ آمریكا میروند».
نتجیهگیرى دكتر احمدى در پایان سخن از بروز تمایلات نژادى و تكیه بر نژاد آریا در بخشى از شهروندان و جوانان ایرانى، مبتنى بر واكنش در مقابل فشارهاى موجود در جمهورى اسلامـى است . او میگوید شعار برخى تماشاچیان مسابقه فوتبال ایران و آلمان در ورزشگاه آزادى، عمدتاً ناشى از هویتطلبى و اعتراض به موقعیت فعلى است.
مردم ایران بهوضوح میدانند كه دولت فعلى آلمان ربطى به دوران هیتلر ندارد. اما تحلیل من از شعار برخى ایرانیان در بازى با تیم آلمان كه گفتند رویارویى دو تیم آریایى این است كه این واكنشى است در مقابل سیاست تنگنظرانه و مستبدانه جمهورى اسلامى .این گروه میخواستند و میخواهند بهزعم خود با شعار ایران آریایى یعنى ایران قبل از اسلام، فرهنگ و هویت خود را در مقابل فرهنگ مسلط اسلامى نشان دهند. در حالیكه واقعیت این است كه شعار نژادپرستانه آریایى كه در دوران هیتلر وجود داشت، ابعاد ضدبشرى خود را نشان داده و بهبهاى میلیونها قربانى تمام شده و به تاریخ سپرده شده است.
این تجربه به ما نشان میدهد كه مبارزه با یك نظام خودكامه با اندیشه خودكامه دیگرى تحت عنوان نژادپرستى بهنظام دمكراتیك یا خواستههایى بینجامد. این نكته را بایست با تاكید بگویم كه در برابر این جوانان، ما در طیف وسیعترى دیگرانى را داریم كه شعار خود را در برابر روشهاى تنگنظرانه جمهورى اسلامـى، شعار دمكراسى، آزادى بیان و اندیشه و تكیه بر اعلامیههاى جهانى حقوق بشر استوار كردهاند».[٢]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- مهيندخت مصباح، مرورى بر تبليغات نژادى در ايران و زمينههاى نفوذ آلمان در ايران طى جنگ جهانگير دوم (بخش نخست)، وبسایت دویچهوله فارسی: دوشنبه ۱۵ نوامبر ٢٠۱۴ - ۲۵ آبان ۱٣۸۳
[٢]- مهيندخت مصباح، مرورى بر تبليغات نژادى در ايران و زمينههاى نفوذ آلمان در ايران طى جنگ جهانگير دوم (بخش دوم)، وبسایت دویچهوله فارسی: جمعه ۱۹ نوامبر ٢٠۱۴ - ۲۹ آبان ۱٣۸۳
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت دویچهوله فارسی