|
ببرک کارمل
درنگی بر خدمت و خیانت رهبران افغان
فهرست مندرجات
◉ خانواده و کودکی
◉ نوجوانی و جوانی
◉ گامهای نخستین در راه سیاست
◉ از زندان تا تأسیس حزب خلق
◉ روابط عشقی و رسوایی سیاسی
◉ از تأسیس حزب خلق تا کودتای هفتگاو
◉ کودتای هفتگاو، اشغال افغانستان و بهقدرت رسیدن کارمل
◉ سقوط از قدرت و توطئهچینی
◉ مرگ فلاکتبار
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
زندگی پُر فراز و نشیب ببرک کارمل
برای کسانی که با تاریخ سیاسی معاصر افغانستان آشنایی دارند نام ببرک کارمل، کموبیش شناخته شده است. فعالیت سیاسی او با شکلگیری حزب دموکراتیک خلق افغانستان، بهعنوان یکی از قدیمیترین تشکلهای جریان چپ در افغانستان پیوند خورده است. وی در حساسترین مقاطع تاریخ این حزب نقش استثنایی بهعهده داشته و بهلحاظ عملکرد سیاسی خویش با مهمترین حوادث تاریخ افغانستان، پس کودتای هفتم ثور، پیوند ناگسستنی دارد. علاوه بر آن، حزبی که او از زمان پیدایش آن تا لحظهی مرگ خود، مدت ۳۲ سال عضو رهبری آن بوده است، بهعنوان ریشهی تمام درد و رنجهای مردم افغانستان قریب به بیش از چهل سال محسوب میگردد.
ببرک کارمل، در حزب دموکراتیک خلق افغانستان، بهعنوان با نفوذترین فرد در جناح پرچم قرار داشت و نقش اساسی و غیرقابل انکاری را در رهبری این حزب، در طول حیات سیاسی آن، عهدهدار بود. وی افزون بر نقش رسمی و علنی، با حزب کمونیست شوروی سابق، و سرویسهای اطلاعاتی آن نیز شخصاً روابط خاصی داشت و همواره در طول فعالیت سیاسی خود، چه در زمان حاکمیت حزب از طریق مأموریتهای حزبی و دولتی و چه پیش از بهقدرت رسیدن حزب بهطور انفرادی، بهتبادل اخبار و اطلاعات با رهبران حزب کمونیست شوروی سابق و مأمورین اطلاعاتی آن میپرداخت.
بهگفتهی میر عبدالواحد سادات: «ببرک کارمل، سیاستمدار بزرگ بود با اشتباهات بزرگ»[۱]، اشتباهاتی که منجر به کشتهشدن دو میلیون انسان، پنج میلیون آواره و سه میلیون معلول در افغانستان شد. ژنرال مایوروف، معاون اول نیروهای زمینی و مشاور ارشد نظامی شوروی در افغانستان در کتاب خود زیر عنوان «حقیقت جنگ در افغانستان»، دربارهی کارمل چنین میگوید: «من در زندگی خود احمقان، تنبلان و شرابیان را دوست نداشتم. و در اینجا همه این ویژگیها در یک فرد متمرکز شده است و این فرد، رهبر حزب و رئیس دولت است!»[٢]
ببرک کارمل سومین رئیسجمهوری دولت افغانستان بهرهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان است، که با حمایت شوروی سابق و بهویژه پس از اشغال نظامی افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی در ششم جدی ۱۳۵۸، بهقدرت رسید.[٣] وی در میان اکثریت افغانها محبوبیتی نیافت[۴] و مخالفاناش از او بهعنوان وطنفروش و شاهشجاع دوم یاد میکردند.[۵]
▲ | خانواده و کودکی |
ببرک کارمل، در ۱۶ جدی ۱۳۱۶ خورشیدی، در کابل بهدنیا آمد. در گذشتهی نهجندان دور خاندان او ظاهراً در کشمیر زندگی میکردند که بعدها به کابل مهاجر شدند و در آنجا مالک مُلک و زمین گردیدند. مادرش بیبی زهرا نام داشت و پدرش ژنرال محمدحسین خان هاشمی بود که در کمری کابل سکونت داشت و به دربار محمدظاهرشاه خدمت میکرد و از اینرو مخالفان، کارمل را اشرافزاده میخواندند. حسینخان پنج پسر و دو دختر داشت. پسران بهترتیب: ببرک کارمل، محمود بریالی، فوقلیسانس اقتصاد سیاسی از شوروی، توریالی، فارغالتحصیل دانشکدهی حقوق کابل و انستیوی مارکسیسم-لنینیسم مسکو، زلمی، فوقلیسانس رشتهی حقوق بینالدول از شوروی، و دیپلوم انجینر ساختمانی، ویس، فوقلیسانس اقتصاد سیاسی از چکسلواکی، و دختران: محترمه، فارغالتحصیل اکادمی تربیت معلم کابل، ملالی، فارغالتحصیل دانشکدهای علوم اجتماعی کابل.[٦]
کارمل از همان کودکی گاهگاهی به گاوچرانی و زراعت میپرداخت. از اینرو، از زندگی سخت کشاورزان و گلهداران آگاه شد. محمدحسینخان هاشمی در خاطرات خود میگوید:
-
زمانیکه همه خانوادهی ما به قریهی پدری خویش در کمری سکونت داشت، ببرک کودک ۶ ساله بود. در آن ایام جهت استفاده از لبنیات، گاو شیری داشتیم که برای چرانیدن توسط پادهبان به چراگاه ده برده میشد. روزی در اوایل فصل بهار، پادهبان نیامد و در ده هم کسی برای چرانیدن گاو ما وجود نداشت. بههر حال، در همان روز که سایر گاوها به چراگاه برده میشد، ببرک به میل خود با دیگر کودکان قریه گاو را به چراگاه برد، که حدود یکونیم کیلومتر از خانهی ما فاصله داشت. از قضا، در آن روز رعد و برق شد و تگرگ و باران شدید آمد. با اینحال، دیگران گلهها را رها کرده پا به فرار گذاشتند، اما ببرک کوچک، با سرسختی و پابرهنه، در حالیکه تمام بدنش گلآلود بود، گاو را به خانه آورد. بزرگان قریه به زبان دهاتی میگفتند: «این بچه، بهکلی تاترس است، از او کارهای کلان کلان سر میزند.» در هر حال، خرید مواد غذایی خانه از قبیل گوشت، برنج، روغن، ترکاری (سبزیجات) و ... را نیز او انجام میداد و به پدرم احترام خیلی عمیق و قلبی داشت و او را در کارها کمک میکرد، بهخصوص در زمان دهقانی، آبداری باغ و قلعه، بیل سرشانه گرفته، به کشاورزی و باغداری میپرداخت.
ژنرال محمدحسینخان هاشمی، پدر ببرک کارمل و سید عبدالهادی مصدق غفوری، خاطرهنویس او، ۳۰ دسامبر ۲۰۰۲ - آلمان
در شش سالگی کارمل وارد مدرسهی آلمانیزبان امانی (نجات) شد و تا پایان دورهی دبیرستان در آنجا درس خواند. حسینخان میگوید:
-
هنگامیکه به سن ۶ سالگی رسید علاقهی خیلی زیادی به درس و مکتب داشت. با وجود مشکلات فراوان اقتصادی، در اولین فرصت، ببرک کارمل را به مکتب امانی - که در آن وقت لیسهی نجات نامیده میشد - شامل کردم. از اینکه ۳۷ قبل در شهر کابل خانهی مسکونی نداشتیم، و هر روز ببرک کارمل در هوای گرم و سرد برای آموزش تا صنف ۱۲ توسط بایسکل (دوچرخه) که من برایش خریدم، از قریهی کمری به مرکز شهر کابل میرفت و پس از پایان درس به خانه باز میگشت. در آنزمان او شاگرد لایق بود و کپتان صنف شد و به ورزش فوتبال دلچسبی داشت و فارورد تیم فوتبال کودکان بود. بعضی اوقات من با وجود مصروفیتهای شغلی، جهت بازرسی از احوال و ضوابط حاضری وی به ادارهی مکتب مربوطه سر میزدم. دکتر علیاحمد پوپل، که مدیر لیسه امانی بود و دکتر محمدیوسف که بعدها صدراعظم شد، تازه از خارج بازگشته بود و فیزیک تدریس میکرد، معلم او بود و هر دو از اخلاق و لیاقت کارمل تمجید میکردند.
▲ | نوجوانی و جوانی |
فاروقخان تلگرافی، که شوهر عمهی ببرک کارمل، و یکی از فعالان ضد نادرخان بود، در دورهی سلطنت نادرخان، به فرمان سردار محمدهاشمخان بهمدت ۱۶ سال به زندان دهمزنگ افتاد. در آن زمان وضع اقتصادی خانوادهی او نهایت اسفبار بود و محمدحسین خان ناگزیر بود تا از خواهر و خانوادهی او حمایت مالی کند و به ببرک کارمل وظیفه سپرد تا هر هفته در زندان به ملاقات فاروقخان تلگرافی برود و وسایل مورد نیاز او را فراهم نماید. بهگفتهی حسینخان، «او که علاقهی خاص نسبت به فاروقجان تلگرافی داشت، به محبس دهمزنگ میرفت و در آنجا با افکار و اندیشههای سیاسی آشنا شد. چنانکه افکار تحولطلبانهی فاروقجان و سایر همزندانیان سیاسی او بر ببرک کارمل تأثیر عمیق گذاشت.»
از سوی دیگر، ببرک کارمل از نوجوانی، نظر به شرایط ناامنی که احساس میشد، تفنگ بهدست شبانه تا صبح از امنیت قلعه پاسداری میکرد. حسینخان میافزاید:
-
زیرا قلعهی ما از قریهی مسکونی سایر اهالی دور بود، بنابراین، مدت زیادی کارمل این وظیفه را در کنار درس و تعلیم و سایر کارهای خانه بر دوش داشت تا آنکه سیوهفت سال قبل نظر به امر دولت روز، کیسهی عمرانی وقت (بانک رهنی و تعمیراتی) تأسیس شد. در این فرصت، جهت اعمار منزلی که در نظر گرفته بودم، مبلغ ۷۲ هزار افغانی از کیسهی عمرانی قرض گرفته و مبلغ ده هزار افغانی هم صرف جهت خریداری زمین (نظر به قیمت موضوعهی شاروالی در منطقهی چهارراهی انصاری شهرنو کابل) مسئولین وزارت دفاع ملی وقت از پول صندوق خیریه به لایحهی استحقاق برایم داده بود. بدینوسیله ۱۳ بسوه زمین را نظر به لایحهی تثبیتشده برای مأمورین رتبه دوم (معادل دگروال نظامی) حاصل داشته و با آن مبلغ توانستم سرپناهی در شهر کابل برای خود اعمار نمایم و بعد از این همهی تکالیفی که ببرک کارمل نوجوان، از روی شجاعت و فداکاری قابل قدر خود در قسمت بهدوش گرفتن مسئولیت [امنیت] فامیل و قلعه متحمل گردیده بود، پایان بخشیده و بعد از آن، که دوران تحصیل پوهنتون وی بود، او میتوانست با خاطر آرام تحصیلات عالی خود را به پیش ببرد.
بهگفتهی حسینخان، ببرک کارمل از همان آوان جوانی همیشه آرامی و وقت استراحت خود را فدای رفقا و دوستان خانوادگی و مردم میکرد و بهطور قطعی، به پول، خوراک و پوشاک و راحتطلبی علاقه و دلچسبی زیاد نداشت.
▲ | گامهای نخستین در راه سیاست |
در ماه مه سال ۱۹۴۶ میلادی، در اثر فشارهای بینالمللی و بهویژه سازمان ملل متحد، تغییراتی در نظام سیاسی افغانستان پدید آمد، شاهمحمودخان به صدارت رسید. نخستوزیر جدید هدف خود را استقرار دموکراسی اعلام کرد و دورهی دموکراسی آغاز شد. روشنفکران افغانستان که در جریان جنگ دوم جهانی، با ایدئولوژیهای نو آشنا شده بودند، در فضای دموکراسی نوپا با شرکت در انتخابات پارلمانی و نشر جراید آزاد به تندروی و هیاهوی سیاسی پرداختند. نهضت دورهی هفتم شورا از سه جریان سیاسی تشکیل میشد: ویش زلمیان (جوانان بیدار)، که نورمحمد ترهکی، که بعدها رهبری حزب دموکراتیک خلق را بهعهده گرفت، یکی از فعالان این گروه بود، حزب وطن بهرهبری میر غلاممحمد غبار و حزب خلق که دکتر عبدالرحمان محمودی رهبری آنرا بر دوش داشت. برعلاوه در کنار این سه گروه، اتحادیهی محصلان نیز در فعالیت سیاسی شرکت داشت، که یکی از فعالان آن، ببرک کارمل بود.
محمدحسینخان هاشمی در خاطراتش، آغاز مبارزهی سیاسی ببرک کارمل را سال پایانی دورهی دبیرستان میداندو میگوید:
-
زمانیکه ببرک کارمل به پایان تحصیل دوران مکتب امانی (صنف ۱۲) نزدیکتر میگردید، در عین حال، راه رهایی مردم رنجدیده افغانستان را از سیستم ادارهی سلطنتی و ایجاد حکومت زحمتکشان با توصل به مکتب اندیشهی پیشرو عالی و انقلابی عصر ما یافته بود. سرانجام، او صنف ۱۲ مکتب را با کسب امتیاز اول نمره عمومی به پایان رسانید.
دقیقاً مشخص نیست که در آنزمان، ببرک کارمل چگونه و توسط چهکسی با اندیشههای پیشرو انقلابی (مارکسیسم-لنینیسم) آشنا شد، ولی مورخان نامدار چون میر غلاممحمد غبار و میر محمدصدیق فرهنگ ورود او را به صحنهی سیاست در دوران دانشجوی او گواهی میکنند که با پیوستن به سردار محمدداوودخان گامهای نخستین در این راه را برداشت. غبار مینویسد:
-
در جنبشهای سیاسی که در کشور پدید آمد، دانشجویان دانشگاه کابل نقش فعال گرفتند. اینها با حلقههای سیاسی، مطبوعات آزاد و دست چپ پارلمان مناسبات سیاسی برقرار کردند و سرانجام، خود در آغاز سال ۱۳۲۹ (اپریل ۱۹۵۰) به تشکیل اتحادیه محصلین پرداختند.[غبار، میرغلاممحمد، افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۲، ص ۲۶۰]
همو میافزاید: «در بین اعضای این اتحادیه، ببرکخان، که بعدها از فاکولته طرد و در جریان تظاهرات انتخاباتی شورای ملی بازداشت و از ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۵ محبوس گردید، و محمدحسنخان شرق، مربوط دستهی سردار محمدداوودخان بودند.»[همان، ص ۲۶۱]
میر محمدصدیق فرهنگ مینویسد:
-
همزمان با تأسیس جراید آزاد یا اندکی پیش از آن، که یک تعداد حلقههای سیاسی بهشکل هستهی احزاب توسط روشنفکران در نقاط مختلف کشور بهخصوص در کابل و سمت مشرقی و قندهار بنیانگذاری شد ... در این هنگام، جمعیت نیمهسری و نیمهعلنی با عنوان اتحادیه آزادی پشتونستان پیریزی شد که رهبر ظاهری آن غلامحیدرخان عدالت، اما بنیانگذار واقعی آن محمدداوودخان بود. این جمعیت که یک نفر از محصلان فاکولتهی حقوق بهنام ببرک نیز در آن فعالیت داشت، در ظاهر بهنام کمک به داعیهی پشتونستان که با مرام ناسیونالیستی افراطی تشکیل شده بود، اما در واقع برای بهقدرت رساندن محمدداوودخان کار میکرد.[فرهنگ، میرمحمدصدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، ج ۱، صص ۴۴۸-۴۴۹]
تعداد زیادی روشنفکران این دوره، به دوران امانیه ارتباط مستقیم نداشتند، ولی از نهضت مشروطهخواهی امانی متأثر بودند. با اینحال، همه روشنفکران از مشروطیت سخن میگفتند ولی به خط واحد سیاسی تعلق نداشتند و تنها افراط و تفریط در موضعگیریها، آنها را از هم جدا میکرد. از سوی دیگر، فقدان زبان مشترک میان حکومتکننده و حکومتشونده علت مهم شکست تجربهی دموکراسی نوبنیاد دههی ۱۹۶۰ میلادی را در افغانستان تشکیل میداد. ببرک کارمل نیز بهعنوان یک جوان تند و احساساتی مانند بقیه روشنفکران در این شکست نقش فعال داشت. محمدآصف آهنگ میگوید:
-
جوانانی که عبارت از ویش زلمیان، وطن و ندای خلق بودند، هر سه جمعیت طرفدار دموکراسی و اصلاحات بودند و تفکیک قوای ثلاثه را میخواستند و میگفتند که حکومت باید از دولت جدا شود و حکومت به مردم تعلق گیرد. اما اینها با مخالفت سردار محمدداوودخان مواجه شدند. بین دو طرف مبارزهی شدید بهوجود آمد.
رقابتهای شدید سردار محموداوودخان با نخستوزیر، بدگوی و انتقاد جراید از دولت و تظاهرات خیابانی، سردار شاهمحمودخان را نگران ساخت و همین نگرانی سبب شد که دولت در انتخابات دورهی هشتم شورا دخالت کند. گروههای مخالف بهعنوان واکنش در برابر این دخالت دولت، راهپیمایی بزرگی را با شرکت دهها هزار نفر از شهریان کابل بهراه انداختند که در نوع خود اولین تظاهرات خیابانی ضد دولتی در افغانستان بود. اما دولت تظاهرکنندگان را سرکوب و رهبران مخالف را زندانی کرد. محمدآصف آهنگ میافزاید:
-
در بهار سال ۱۹۵۲ (۳۱ حمل ۱۳۳۱)، تظاهرات بزرگ شهریان کابل انجام شد و آنان تا دروازهی ارگ پیش رفتند و عریضهای به اعلیحضرت دادند. اما متأسفانه آن عریضه خوانده و شونیده نشد و چند روز بعد تمام سران حزب وطن و حزب خلق، بهعنوان ماجراجو و اینکه عناصر خارجی در این تظاهرات دست داشتند، زندانی شدند.
بدینترتیب نخستین آزمون دموکراسی در افغانستان با شکست روبهرو شد. در حالیکه در شکست دموکراسی، ببرک کارمل فقط یکی از کسانی بود، که شاید بهتحریک زیرکانهی سردار محمدداوودخان، در ظاهر بهحمایت از محمودی و غبار به شورشگری پرداخت، اما از نظر محمدحسینخان این حادثه فقط یک قهرمان داشت و آن ببرک کارمل جوان بود.
-
در آن فرصت، که اهالی شهر کابل به پیشآهنگی اهل معارف دست به تظاهرات بزرگ زدند، ببرک کارمل محصل جوان سال سوم دانشکدهی حقوق، در پیشاپیش همه، بهعنوان رهبریکنندهی تظاهرکنندگان، قرار داشت. در آن تظاهرات عظیم که ۱۰۰-۱۵۰ هزار نفر شهریان کابل حضور داشتند، و از ساعت ۶ صبح تا ۶ عصر ادامه داشت، قوای ژندارم از دو جناح آنها را به محاصره کشانیده بود. ساعت ۶ شام، آنان به دروازهی ارگ رسیدند. در آن زمان، بریدجنرال سیدحبیبخان، قوماندان گارد شاهی به همراه یک گروه مسلح از افسران و سربازان گارد در مقابل دروازهی ارگ ایستاده بودند. او رهبران تظاهرات را که در پیشاپیش تظاهرکنندگان قرار داشتند، نزد خود خواست و از آنان پرسید که هدف از این تظاهرات چیست؟ به مجرد شنیدن پرسش قوماندان گارد، اکثر رهبران خود را پس کشیده و طوری وانمود کردند که ما قطعاً در این مسایل نقشی نداریم. اما ببرک کارمل جوان، پا پیش گذاشت و بدون هراس و با جسارت و عشق ناشی از اندیشههای مترقی به قوماندان گارد پاسخ داد که حکومت خودش برای رایگیری و انتخاب وکلای پارلمان، آزادی نسبی و حق رایدهی آزاد را رسماً اعلام کرده، اما بدبختانه قرار مشاهدهی اکثریت منورین شهر کابل در روزهای اخیر، توسط پلیس و افراد مجهولالهویه تلاش شده تا محمودی و غبار، وکلای منتخب مردم کابل را از حقوق قطعی آنان محروم سازند. پس قوماندان محترم! در واقع این اشخاص میخواهند دولت را نزد مردم و جهانیان بدنام سازند! قوماندان گارد شاهی خطاب به کارمل گفت: سخنان شما درست است. اما چون اکنون شب است، بهتر است به تظاهرات خود پایان دهید و ۵ تا ۶ نفر نماینده انتخاب کنید تا من حسبالامر آنها را نزد شاه ببرم و در آنجا هرچه گفتنی داشته باشید با شاه مطرح کنید! بعد از آن قوماندان گارد نمایندگان تظاهرککندگان را با خود تا دروازهی جنگی گارد برد و به آنها دستور داد تا سوار موتر سربستهی شوارلیت سیاه مخصوص حمل زندانیان شوند. به این ترتیب، سرنوشت ببرک کارمل با زندان رقم خورد.
ببرک کارمل چهارونیم سال در زندان ماند. براساس اسناد کاجیب، باری نورمحمد ترهکی، از بدگمانی خود در مورد تماسهای مشکوک ببرک کارمل با دستگاه استخبارات افغانستان سخن گفت. بدگمانی او مبتنی برای این فاکت بود که کارمل اولین زندانی سیاسی بود که توسط مقامات دولتی در سال ۱۹۵۲ از زندان آزاد گردید. اما کارمندان کاجیب این ادعا را رد کردند و اظهار داشتند که این آوازهها بهمنظور بدنام ساختن رقبای ترهکی و درزانداختن و اشاعهی حس بیاعتمادی در صفوف حزب دموکراتیک خلق افغانستان است.
▲ | از زندان تا تأسیس حزب خلق |
ببرک کارمل، در سال ۱۹۴۷ وارد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل شد و نخستین فعالیتهای سیاسی خود را از دانشگاه و با فعالیتهای دانشجویی آغاز کرد و بهزودی عضو فعال تشکل دانشجویی موسوم به «اتحادیهی محصلین» شد.
روزی در یکی از مجالس خصوصی که جمعی از دانشمندان حضور داشت، پوهاند اصغر، که تازه از سفر اروپا به کابل باز گشته بود و اتفاقاً پدر ببرک کارمل هم در آن جمع حضور داشت، در مورد اندیشههای ببرک کارمل چنین گفت:
-
ببرک کارمل در روزهای اخیر صنف سوم در پوهنځی حقوق که تا آنزمان همچنان در کرسی اول نمرهگی صنف تکیه داشت، ضمن سپری کردن کنفرانس و امتحان یکی از مضامین خود زیاد شور و مستی بهراه انداخته و در مورد مزایای سوسیالیسم علمی، دموکراسیهای موضوعی اندیشهها و تیوری مارکسیستی، لنینیستی، اصولیت انقلابی و سوسیالیستی جهت آرامی و رفاه زحمتکشان و مردم سیارهی زمین سخن میراند و میخواست تا در محصلین تغییر فکر ایجاد نماید، و آنها را بهسوی خود بکشاند، من فوراً در همان مجلس برخاسته و ضمن رجحان دادن سیاست اقتصادی غرب سخنان او را رد نموده و نگذاشتم تا زیادهتر بر غرب تاخت و تاز کند.
او در ۱۳۳۴ خورشیدی بهدلیل فعالیتهای چپگرایانه و ضددولتی در پی تظاهرات مردم کابل بهزندان افتاد. محمدحسینخان میگوید:
-
ببرک کارمل در زندان بههمکاری میر محمداکبر خیبر، به مطالعهی آثار سیاسی و علمی از جمله کتابهای مارکسیستی-لنینیستی پرداخت و در عرصهی تیوریک خود را بهپختگی لازم رسانید و ایمان خود را به اندیشههای انقلابی راسخ کرد. در این دوران، رابطهی او با میر اکبر خبیر که محصل دانشکدهای افسری بالاحصار بود، و پیش از ببرک کارمل دستگیر و زندانی شده بود، بسیار صمیمی و دوستانه شد.
گرچه در برخی از گزارشها آمده است که ببرک کارمل چهارونیم سال زندان شد، اما ژنرال عبدالقادر در خاطرات سیاسی خود نظر دیگری دارد:
-
کارمل پیش از زندانیشدن از چپگرایان فعال و از سران جوانان در پوهنتون کابل بود. فکر میکنم بر همان اساس با کسانی از شوروی که اوضاع افغانستان را مطالعه میکردند، روابطی داشت. بهدلیل فعالیتهایش چهار سال بندی شد. اما پیش از پوره شدن مدت حبس، بعد از دوونیم سال یا سه سال، آزاد شد.[خاطرات سیاسی جنرال علدالقادر، ص ۴۲.]
بهنوشتهی دکتر محمدحسن شرق، در کتاب خاطراتش، زیر عنوان «کرباسپوشهای برهنهپا»، «در سال ۱۳۳۱، که دوره شورای ملی به پایان رسید، حکومت در انتخابات دخالت کرد تا دکتر عبدالرحمان محمودی و میر غلاممحمد غبار از کابل و چند روشنفکر دیگر از اطراف وکیل نشوند. این عمل حکومت به واکنش مردم روبهرو شد. ببرک کارمل که آنزمان بهنام ببرکخان یاد میشد، عبدالحمید مبارز، و میر علیاحمد شاملزاده با چند دانشجو دیگر به آتش احساسات دانشجویان و دانشآموزان دامن میزدند و یک تظاهرات بزرگی را بهاه انداختند. ببرک کارمل، در این راه بهحد اعلی کوشش بهخرج داد و حتی میتوان گفت اگر این ۴ نفر در این راه اقدام نمیکردند، امکان نداشت چنین تظاهراتی بهوقوع میپیوست. ببرکخان که به دوران اتحادیهی محصلین از جمله دانشجویان مشهور بهشمار نمیآمد، با رونقدادن این تظاهرات و نطقهای آتشین بر ضد دولت توانست تا توجه مردم را بهسوی خود بهعنوان یک محصل مخالف دولت و طرفدار سرسخت دکتر محمودی جلب کند.» این سبب شد که دولت ببرک کارمل را با دکتر محمودی و غبار و چند نفر دیگر زندان کند. (رجوع شود به: کرباسپوشهای برهنهپا، صص ۵۱-۵۲)
سلطانعلی کشتمند، در کتاب خاطرات خود زیر عنوان «یادداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی» مینویسد:
-
من برای نخستینبار با ببرک کارمل پس از رهایی وی از زندان ملاقات کردم. او برای تعداد کثیری از جوانان و روشنفکران مرجع قابل اعتمادی برای طرح مسایل سیاسی روز بود. وی با اطمینان و خوشبینی نسبت به آینده صحبت میکرد. او متعقد به دموکراسی سیاسی و تشکل روشنفکران در یک حزب دموکراتیک بود. در آن هنگام هنوز مسایل مارکسیستی در صحبتهای وی انعکاس نداشت. در دوران زندان، او آثاری زیادی مطالعه کرده و زبان انگلیسی را فراگرفته بود. صحبتهای سیاسی وی گیرا، آموزنده و مستدل بود و خیلی بهزودی موفق به جلب شماری از جوانان پیرامون خویش گردید. آشنایی و دوستی من با ببرک کارمل بر پایهی درکهای مشترکمان از مسایل سیاسی ماندگار شد و با تشکیل حزب دموکراتیک خلق افغانستان تحکیم یافت.
ببرک کارمل مدتی پس از رهایی از زندان اجازه یافت که تحصیلات ناتکمیل خویش را در دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی دنبال نماید. او بهعنوان یک تن از فعالان برجستهی اتحادیهی معروف محصلان در سالهای حکومت شاهمحمود، از صنف دوم دانشکده در تظاهرات خیابانی در پی انتخابات برای دورهی هشتم شورای ملی در سال ۱۹۵۰، زندانی شده بود.
ببرک کارمل در دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی در دور دوم در مباحثات سیاسی با دانشجویان و استادان شرکت میکرد. در آن سالها من نیز، در فاکولتهی حقوق و علوم سیاسی تحصیل میکردم که در عین زمان بخش اقتصاد نیز جز آن فاکولته بود و هنگامیکه در سال ۱۹۵۸ دانشکدهی اقتصاد جداگانه تشکیل گردید من از صنف سوم به آن ثبتنام کردم.
... در این سالها، فعالیتهای سیاسی من مشخصتر و درک و باور سیاسیام روشنتر شده بود. اکنون همراه با همردیفان، روزها و شبها به بحث پیرامون راههای رشد آینده افغانستان و مسایل سازمانی میپرداختیم. در نتیجهی همین مطالعات و فعالیتهای سیاسی بود که نخستین هستههای حزب دموکراتیک خلق افغانستان در تحت رهبری ببرک کارمل بهوجود آمد. (کشتمند، سلطانعلی، یادداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی، ج ۱ و ۲، صص ۸۷-۸۹)
بههر حال، او بعد از آنکه از زندان آزاد شد، ابتدا تحصیلات خود را در دانشکدهای حقوق دانشگاه کابل به پایان برد و سپس، به خدمت سربازی به فرقهی ۷ ریشخور درآمد. در آنزمان پدرش فرمانده آن فرقه بود.
-
چون ببرک کارمل پس از فارغالتحصیلی از دانشکده حقوق جهت سپرینمودن خدمت سربازی وارد فرقهی ۷ ریشخور شد، بر حسب اتفاق، خودم فرمانده (قوماندان) آن فرقه بودم. (خاطرات ژنرال محمدحسینخان هاشمی، ص ۳۴)
پس از پایان خدمت سربازی، ببرک کارمل به استخدام وزارت پلان (برنامهریزی) دولت ظاهر شاه درآمد.
-
بعد از آنکه سربازی ببرک کارمل بهپایان رسید، دکتر علیاحمد، که در آنزمان وزیر معارف بود، او را بهعنوان عضو ریاست تألیف و ترجمه استخدام کرد، اما محمدداوود خان صدراعظم وقت، دستور داد تا او بهعنوان مدیر دفتر احصائیهی وزارت برنامهریزی (پلان) منصوب گردد. (خاطرات ژنرال محمدحسینخان هاشمی، ص ۳۵).
▲ | روابط عشقی و رسوایی سیاسی |
هنگامی که ببرک کارمل کودک بود، آناهیتا راتبزاد حدود شش سال از او بزرگتر بود و در آموختن درسهای مدرسه به او کمک میکرد و بهگفتهی محمدحسینخان، حتی زمانیکه آناهیتا با با پوهاند دکتر کرامالدینخان کاکر ازدواج کرد، همچنان به ببرک کارمل علاقهمند و مهربان بود و در مبارزه سیاسی همواره در کنار او میایستاد.
از سوی، محمدحسینخان، پدر ببرک کارمل، بهسبب اشتغال بهکارهای نظامی در ولایات مختلف افغانستان، مدتی فرصت تربیت فرزند و مواظبت از او را نداشت. از اینرو، ببرک کارمل را در کابل تحت سرپرستی دکتر کرامالدین، شوهر آناهیتا راتبزاد قرار داد. او خود مینویسد:
-
در اولینباری که از مدیریت کورس عالی حربی و کورس پیاده، در دورهی دوم، به قوماندانی غند خانآباد و سپس به قوماندانی قوای ۴ فرقهی غزنی توظیف گردیدم، ببرک کارمل و عبدالله (برادرزادهام) که در صنوف ۳ تا ۷ مکتب در مرکز شهر مشغول تعلیم بودند، برای آنکه در تعلیم آنان سکتگی پیش نیاید، هر دوی آنان را در کابل نزد پوهاند دکتر کرامالدینخان - دوست دیرینه و صمیمی خود - که او خود در خانهای همشیرهاش در سهدکان چنداول زندگی میکرد، گذاشتم و خودم به وظایف خویش در سفر پرداختم.
براساس تصمیمی که قبلاً بین ما انجام شده بود، قرار بر این بود که دکتر کرامالدینخان، قسمتی از پول حاصلات زمینم را جهت تعلیم و تربیت پسر و برادرزادهام مصرف کند و قسمتی را هم به سبب قلیلبودن معاشم (حقوقم) برای مصارف فامیلم به غزنی بفرستد. بدینترتیب، زمین و باغم را تا بازگشتم به کابل، به مدت پنجسال به کرامالدینخان واگذار کردم و در این مدت او یک اتاق جداگانه در کابل برای آنها اجاره کرد و به تعلیم و تربیت و تادیهی مصارف (پرداخت هزینههای) تحصیلی آنان به مقتضای شرایط آن زمان پرداخت.
از سوی دیگر، آناهیتا دوران کودکی و نوجوانی را در خانهی شاهمحمودخان که مادرش در آنجا خدمت میکرد سپری نمود و آنگونه که «ثریا بها»، همسر برادر دکتر نجیبالله در خاطرات خود بیان کرده است، «پس از آنکه آناهیتا با زیبایی خیرهکنندهای به شانزدهسالگی میرسد، پسر شاهمحمود و عزیز سراج هر دو دلباختهی آناهیتا میشوند. صدراعظم از ترس اینکه مبادا پسرش با دختر کنیز ازدواج کند، وی را چون تحفهای به دکتر کرامالدین میبخشد. آناهیتا پس از این ازدواج تحمیلی با کرامالدین به آمریکا میرود. پس از برگشت از آمریکا با ببرک کارمل که از اقارب دکتر کرامالدین بود و جهت رفتن به دانشکدهی حقوق در خانهی کرامالدین زندگی میکرد، آشنا میشود.»
البته در گزارهی ثریا بها، دو اشتباه بزرگ بهچشم میخورد: اول اینکه آشنایی آناهیتا و کارمل به دوران کودکی آنان باز میگردد نه زمانیکه از آمریکا باز گشت. دوم، آنکه ببرک کارمل از کلاس سوم تا هفتم دورهای مدرسه در خانهی کرامالدین زندگی میکرد، نه در دوران تحصیل در دانشکدهای حقوق. بههر حال، آنگونه که در اسناد کشفشده از سفارت آمریکا در تهران ذکر شده است، روابط عاشقانهای میان کارمل و آناهیتا برقرار بوده است. شواهد تاریخی، حوادث و رویداهای صورت گرفته نیز گواه بر این مدعاست، چرا که بعد از آن، آناهیتا از کرامالدین طلاق میگیرد.
طبق روایت ثریا بها، «بحثهای سیاسی بین ببرک و آناهیتا آغاز میگردد و از آنجا که آناهیتا زن جذابی بود، بهآسانی در قلب ببرک نفوذ میکند. اما برای دکتر کرامالدین دیگر دیر شده بود و آناهیتا راه خود را در کنار رفیقی باز یافته بود، تا انتقام اهانتهایی که به وی، به مادرش، به پدرش و به پنجشیریها شده بود، از خانوادهی سلطنتی بازستاند.»
هرچند که اعضای حزب دموکراتیک خلق، داستان عشق کارمل و آناهیتا را توطئهی «دشمنان خلق» میدانند، اما غافل از اینکه این داستان آنقدر در جامعه افغانستان شهرت داشت که اليوت، در گزارشی از سفارت آمريکا در کابل به وزارت امور خارجه واشنگتن دیسی، در ۳ می ١٩٧٨، در مورد دکتر آناهيتا راتبزاد مینويسد:
- دکتر آناهيتا راتبزاد، وزير امور اجتماعی، ... در حدود سال ١٩٦٠ عاشق ببرک کارمل شد و وقتی برای پارلمان در سال ١٩٦٧ انتخاب شد، با کارمل و نور احمد همکاری میکرد.
جالبتر اینکه آناهیتا راتبزاد، باری در یک گفتوگو، اصل مسئله را انکار نکرد، بلکه آن را یک مسئلهی خصوصی دانست. ولی به این نکته توجه نکرد که بررسی زندگی و کارنامهی سیاسی او، صرفوقت برای زیستنگاری یک شخص نیست، بلکه بررسی و نقد بخشی از تاریخ افغانستان است.
محمدحسینخان، این عشق آتشین را در حد جانفدایی بهتصویر کشیده است. او میگوید:
-
روزی در یکی از مجالس پارلمانی شورای ملی آنزمان، ضمن بررسی اوضاع کشور توسط وکلا، ببرک کارمل نیز اوضاع اجتماعی و اجراأت نادرست و طرز مدیریت منحط و فرتوت رژیم شاه را با بانگ رسا مورد انتقاد قرار داد. ۳۰ - ۴۰ نفر از وکلای طرفدار شاه، بر ببرک کارمل حمله بردند و او را مورد لت و کوب قرار دادند. در این هنگامه، آناهیتا راتبزاد، مانند سپر آهنین خود را بالای ببرک کارمل انداخت و زیر ضربات مرگبار قرار گرفت و بدان شکل با قبول همه شکنجهها، ببرک کارمل را از مرگ حتمی نجات داد.
ثریا بها، آنگونه که در کتاب «رها در باد» بهتفصیل شرح داده، وی در سالهای دانشجویی، که دختری جذاب و با نشاط، دانشجو دانشکدهی اقتصاد، فعال دانشجویی، مشتاق کار اجتماعی و سیاسی، طرفدار تغییرات سیاسی و اجتماعی در کشور بود، بهرسم موجود در جامعه روشنفکری آنروز مدتی به گرایشهای چپ تمایل نشان داده و عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان، جناح پرچم بوده است که بر اثر مخالفت و شناختی که از ماهیت سران احزاب کمونیستی افغانستان بهدست میآورد از این حزب جدا میشود.
او مینویسد که در مدت کم با شخصیتهای مهم این جریان آشنا شد، مانند: میراکبر خیبر، ببرک کارمل، اناهیتا راتبزاد، نجیبالله، سلیمان لایق و دیگران. این آدمها حزب پرچم را رهبری میکردند. اما دیری نمیگذرد که او به یک واقعیت تلخ روبهرو میشود که غیر از میراکبر خیبر، از کارمل تا نجیب در پی تصرفاش هستند. باری در دیداری با ببرک کارمل شناخت او از این رهبر کامل میشود. کارمل در این دیدار، از ثریا میخواهد که «اناهیتا راتبزاد دارد پیر میشود و تو که هجده ساله هستی میتوانی جای اناهیتا را بگیری»؛ این پیشنهاد از طرف مردی صورت میگیرد که هم زن دارد، هم معشوقه، و هم رهبر است. کارمل به او گفت: «تو میدانی چقدر جذاب و جالب هستی! همین شور تو، همین صداقت تو پسرها را مجذوب و دخترها را حسود میکند. تو یک پارچه آتش هستی، که مرا میسوزانی!» او میافزاید: «با شگفتی دریافتم که این گفتهها، هذیانگویی رهبری بود که در چشمانش هوس و شهوت موج میزد.»
▲ | از تأسیس حزب خلق تا کودتای هفتگاو |
▲ | کودتای هفتگاو، اشغال افغانستان و بهقدرت رسیدن کارمل |
▲ | سقوط از قدرت و توطئهچینی |
ببرک کارمل، از لحاظ روانشناسی، نمونهای از انسانی خودشیفته (نارسیسیست) بود که با همین ویژگی بهسوی رهبری افغانستان پیش رفت.
▲ | مرگ فلاکتبار |
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی نگاشته شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- در گفتگوی تلفنی میر عبدالواحد سادات با مهدیزاده کابلی.
[٢]- روز سیاه در تاریخ اتحاد شوروی: به مناسبت روز ورود نیروهای شوروی به افغانستان، اسپوتنیک برای افغانستان: اخرین تجدید ۲۷ دسامبر ۲۰۱۸.
[٣]-
[۴]-
[۵]- ژنرال عبدالقادر در خاطرات خود میگوید: «پدر ببرک کارمل، پسرش را شاه شجاع دوم میگفت.» (ژنرال عبدالقادر در گفتوگو با پرویز آرزو، خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر، ص ۳۴۶). زنرال قادر میافزاید: بعدها پدر ببرک کارمل را من دیدم. تأکید میکرد که «ببرک شاه شجاع است» و میگفت «چرا این شاه شجاع خود را نمیکشد؟» قادر همچنان میگوید که در زمامداری ببرک کارمل که من وزیر دفاع بودم از من خواست تا پدرش را متقاعد بسازیم تا در یکی از کشورها سفیر شود. پدرش گفت: «من اینجا هم نمیمانم و سفیر حکومت شاه شجاع هم نمیشوم» این بهمن ننگ است. من در خانه میمانم تا بمیرم.»
[٦]- چنانکه ملاحظه میشود، اکثر برادران و خواهران ببرک کارمل، پس از بهقدرت رسیدن او به تحصیلات عالی با استفاده از امکانات دولتی در حالی پرداختهاند که هزاران دانشمند، دانشجو و دانشاموز افغانستان زندانی شدند و به قتل رسیدند، یا به اجبار به سربازی فرستاده شدند که اکثرا کشته یا مفقودالاثر گردیدند و یا فراری شدند و در حال آوارگی بهسر بردند.
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]- عیسی نورزاد، رئیس استخبارات در وزارت کشور افغانستان، و برادر خانم قدیر نورستانی، وزیر این وزارتخانه در زمان جمهوریت محمدداوود بود، او در یک گفتوگوی ویدئویی با داوود ملکیار میگوید: در سال آخر جمهوریت، ما مؤفق شدیم در دو محل تجمع رهبران خلق و پرچم، یکی در میکروریان و دیگری در یک دکان در شهر نو، نفوذ کنیم. در میکروریان از منزل پائینی، سقف را برمهکاری کردیم و در سطح اتاق فوقانی (محل تجمع رهبران کمونیست) میکروفون تعبیه نمودیم، و در شهر نو، در دیوار دکان کناری میکروفون کار گذاشته بودیم و صداها را ضبط میکردیم. در یکی از روزها، ببرک کارمل و آناهیتا راتبزاد در آپارتمان میکروریان خلوت کرده بودند، آناهیتا از عشقبازی عذر میخواست و بهانه میآورد [که حیض است] ... ولی ببرک کارمل با اصرار شیوههای دیگری را پیشنهاد میکرد [آمیزش مقعدی]، این صحبتها آنقدر جالب بود که من با عجله نوار ضبط صوت را نزد قدیر خان وزیر داخله بردم، قدیر خان، پس از شونیدن نوار، آنرا گرفته و فوری با من بهسوی ارگ راه افتاد. وقتی حضور رئیس دولت رسیدیم، او پرسید برای چه آمدهاید؟ قدیر خان برایش توضیح داد که یک نوار کاست جالب بهدست آورده است و میخواهد که جناب رئیسجمهور هم آنرا بشنود. دستگاه ضبط و صوت را روشن کردیم، داوود خان برای چند دقیقه به آن با دقت گوش داد و بعد قهقهه خندید. من تا آنروز هرگز از داوود خان خندهی قهقهه نشنیده بودم. او پس از خنده فقط گفت: «چه آدمهای کثیفی هستند!» (رجوع شود به: داوود ملکیار، کودتای سرطان، سرآغاز مصائب چهار دههی اخیر، ص ۶)
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□