|
پس از مسعود
يادداشتهای امرالله صالح
فهرست مندرجات
.
عطر غربی در تعفن کابل
محمدقسیم فهیم: «نظام را کی باید جور میکرد؟ کرزی، فقط همراهی یک پتو آمده بود. نظام را باید ما و شما جور میکردیم که همهچیز در دست ما بود. وزارت دفاع را ما باید جور میکردیم، وزارتهای مختلف افغانستان را ما باید جور میکردیم. نظام را ما باید میآوردیم. حتا آقای کرزی را یکسالونیم، من خرج و نان میدادم...»
این در حالی است که باری احمدشاه مسعود در پاسخ پرسش اعتراضی ویس ناصری مبنی بر شرکت ژنرالهای کمونیست رژیم گذشته در ارتش ملی - اسلامی میگوید: «در این قسمت من باید کمی صحبت کنم. از اولین روزهای که من به کابل رفتم، تلاش پاکستانیها همین بود که کادرهای اردو را پراکنده بسازد. نگذارند که از آنها در جهت دفاع استفاده شود. در این قسمت نهتنها در ارتباط با اردو، بلکه یک تعداد کادرهایی که نه کمونیست بودند و نه سابقهی کمونیستی داشتند، افراد ملکی در وزارتهای مختلف بودند. پاکستان تحریک میکرد که آنها مربوط به رژیم سابقه است، نباید وجود داشته باشند. بیایید صادقانه بگوییم، اگر بههمان ترتیب ما عمل کنیم، و همه کسانی که مربوط به رژیم گذشته بود یا در جمع ما نبود، را طرد کنیم، آیا از چیزی که باقی میماند، ما میتوانیم یک حکومت جور کنیم؟ این را احساساتی مطرح نمیکنیم، واقعیتهای جامعه است. ما در داخل افغانستان یک قسمت وزارتخانهها را خواستیم فعال بسازیم، من این وزارتخانهها را سر چهکسی فعال بسازم؟ من ضرورت دارم به داکتر، ضرورت دارم به یک نفر متخصص مالی، ضرورت دارم به یک نفر متخصص در امور صیحه، بهنام اینکه تو در رژیم سابق بودی، اینها را طرد کنم، چه کسی را بیاورم در خدمت مردم؟ ببینید در ارتباط به اردو، اگر چند ژنرالی آمده، آنها را من قوماندان عمومی اردو نساختیم. آنها را در رأس یک قوه قرار ندادیم. قوت تانک و توپ خود را در دستشان ندادیم. از تجربهشان خواستیم که استفاده کنیم. در ارتباط با عام مردم افغانستان، چه امروز باشد و چه فردا باشد، اگر بخواهیم دولت جور کنیم، و دولتداری کنیم، ما به این کادرهای خود ضرورت داریم و نیازمندیم».
رازق مأمون مینویسد: «عتیقالله بریالی، معاون پیشین وزارت دفاع، پسرخالهی محمدیونس قانونی، بعد از آنکه از وزارت دفاع عزل شد، سالیان اخیر را در لندن بهسر برده و آموزش دیده است. او در آنزمان، ناگهان، با از دستدادنِ حمایت ژنرالهای امریکایی بر اثر اصرار قوی مارشال فهیم و کمپاین حامد کرزی، از صحنه زده شد. بریالی دو نقطهی ضعف دارد؛ یکی آنکه به تنظیم جمیعت اسلامی مرتبط است؛ دوم، فکر میشود که با انگلیسها خیلی نزدیکی دارد.»
فراتر از شکست طالبان و القاعده، غربیها چند هدف کلیدی دیگر را در افغانستان در راستای ایجاد یک دولت کارا دنبال میکردند. این اهداف عبارت بود از ایجاد اردوی ملی و نهادهای امنیتی، تقویت و گسترش نفوذ حامد کرزی بهعنوان رهبر نو و رییس دولت در سراسر افغانستان و حمایت از اصلاحات گسترده در ادارهی نوپای کشور.
در بسا موارد، روش غربیها تزریق مقداری کمک در هر بخش بود، بدون آنکه مشکلات و نارساییها را بهصورت بنیادی ارزیابی کنند و یا اینکه راه حلهای بزرگ را تمویل و حمایت کنند. اگر بخواهم بهصورت نمادین توضیح دهم، این است که آنها گاهی به عوض زدودن تعفن از خیابانهای کابل، راهحل را در عطرپاشی میدیدند. این عطرپاشی، نهتنها تعفنی را نمیزدود، بلکه معجونی بود از خوشبویی و بدبویی که در نهایت بوی بدی را تولید میکرد.
همین روش را غربیها در تامین امنیت افغانستان نیز از روزهای نخست به تجربه گرفتند؛ یعنی استفاده از نیروهای نامتجانس، اتکا به سوق و ادارهی متفرق و غیرواحد و تلاش بسیار آهسته و بطی در ایجاد اردوی ملی کشور. در کنار اینکه ایجاد اردوی ملی بسیار آهسته به پیش میرفت، قوتهای پراگنده قومی تحت عنوان کمپاین ضدتروریزم، قطعات مجاهدین، شرکتهای امنیتی، نیروهای خاص تعلیمدیده تحت حمایت سازمان اطلاعات امریکا نیز، بدون هیچنوع هماهنگی فعالیت داشتند که شماری از این نیروها، هنوز هم در صحنه حضور دارند.
پس از سقوط طالبان، چگونگی تامین امنیت افغانستان از بحثهای بسیار سطحی آغاز شد و به بحثهای بسیار پیچیده و عمیق انجامید و زمانی راهحل بزرگ تشخیص شد که سرطان ناامنی، بخشهای زیادی از جغرافیای جنوب و شرق کشور را بلعیده بود.
یکی از کلیدیترین برنامههای مشترک امریکا و افغانستان، ایجاد اردوی ملی بود؛ آنهم با ظرفیتی که بتواند از حاکمیت ملی افغانستان دفاع کند. اما در تعیین مقیاس این ظرفیت، بحث میان افغانها و امریکاییها حتا تا سال ۲۰۰۸ ادامه داشت. سقف تشکیلاتی اردوی ملی به سطح کنونی آن در اصل در اوایل سال ۲۰۰۹ تعیین شد. روند طولانی بحث و مذاکره برای ایجاد اردو، فرصتهای بزرگ را از افغانستان گرفت و وقتی فیصله بر آن شد که افغانستان اردوی بزرگ داشته باشد، در آن زمان مشکل جنگ و ناامنی نیز به مقدار کافی بزرگ شده بود. تشکیلات بزرگ موجود اردوی ملی و در کل نیروهای امنیتی افغانستان، تا حد زیادی مدیون جنگ و گسترش ناامنی از جانب طالبان است. در واقع، تشکیلات کنونی نیروهای امنیتی افغانستان بیشتر واکنش بوده است، تا کنش. در پهلوی این سهلانگاری، امریکاییها تا آغاز سال ۲۰۰۷ هیچ علاقهمندی عمیق به تحکیم و گسترش پولیس ملی افغانستان نداشتند. این مامول، در روزهای اولِ تقسیمِ مسوولیتها، به عهدهی آلمان قرار گرفته بود. نظریه کشور پیشتاز یعنی سپردن یک بخش به یکی از اعضای ناتو بعدها ثابت شد که طرح ناکام و ناقص بوده است. در بخشهای بعدی در ارتباط به راهبرد آلمانها در ایجاد پولیس ملی خواهم پرداخت، اما قسمت عمده این بخش در ارتباط به اردوی ملی افغانستان است.
وقتی غبار سقوط طالبان کمکم فرو نشست و فضای نسبی فکر کردن ایجاد شد، دوگونه طرح برای ایجاد اردوی ملی مورد بحث بود. یکی، طرح افغانها یعنی عمدتا رهبری نظامی شمال و دیگری طرح امریکاییها. اما هیچیک از این دو طرح استوار به تحلیل تهدیدهای داخلی و خارجی افغانستان نبود. در آن زمان، ظرفیت تحلیلِ تهدید و پیشبینی عملکرد پاکستانیها مورد منازعه بود. با آنکه امروز نیز امریکا هیچ تردیدی از دخالت پاکستان در جنگ افغانستان و حمایت آن کشور از طالبان ندارد، اما هنوز هم پاکستان را رسما تهدیدی علیه افغانستان قلمداد نمیکند.
فکر کادرهای چیزفهم مجاهدان که همخوانی زیادی با نظریات کادرهای باقیمانده از دوران داکتر نجیبالله داشت، این بود که اردوی افغانستان باید برابر به دو یا سه درصد نفوس کشور باشد. جمعیت افغانستان در آن زمان بیشتر از بیست میلیون تخمین میشد. در ده سال اخیر، نزدیک به دهمیلیون رشد جمعیت داشتهایم؛ یعنی در سال ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ مجاهدان خواهان ایجاد یک اردوی دوصدوپنجاههزار نفری بودند.
محمدقسیم فهیم، وزیر دفاع پیشین که در عین زمان معاون رییس دولت بود، در کلیات از این طرح حمایت میکرد، ولی بنا بر مصروفیتهای سیاسی و اداری در جزییات موضوع دخیل نبود. جزییات این طرح را معاونش عتیقالله بریالی به همکاری آقای شیرمحمد کریمی، لویدرستیز کنونی، به پیش میبرد. شیرمحمد کریمی در آن زمان یکی از افسران باتجربه در وزارت دفاع افغانستان بود که به زبان انگلیسی بلدیت داشت و در بسا موارد در ضمن پیشبرد مسوولیتهای دیگرش، بهعنوان رییس اوپراسیون وزارت دفاع، مترجم عتیقالله بریالی نیز بود.
به اساس این طرح، قطعات مجاهدان نباید منحل میشدند، بلکه باید تحت آموزش شدید قرار میگرفتند و از ساحات و مناطق قبلی خود، به مناطق دیگر افغانستان در قطعات نظامیجابهجا میشدند. آقای بریالی عقیده داشت که ایجاد قیودات واقعی نظامی و اعمال دسپلین عسکری باعث خواهد شد که اکثر مجاهدان وظیفهشان را ترک کنند. به این ترتیب بهعقیده او بهترینها و آزمودهترینهای مجاهدان در قطعات باقی میمانند و آنهایی که از پذیرش نظم جدید عاجزاند، بدون کدام امتیاز به کارهای دیگری در جامعه رو میآورند.
از جانب امریکاییها، جنرال کارل آیکن بری که بعدها فرمانده کل ناتو در افغانستان و سفیر امریکا در کابل مقرر شد و همچنان جنرال دان مک نیل که در اول بهعنوان قوماندان نیروهای ۱۰۱ امریکا به بگرام آمده بود، با عتیقالله بریالی در تماس و همکاری نزدیک بودند. جنرال دان مک نیل نیز در اخیر سال ۲۰۰۴ بهعنوان فرمانده آیساف تعیین شد.
در تاریخ افغانستان، هیچگاهی اردوی امریکا تماس مستقیم با وزارت دفاع افغانستان نداشته است و این اولینبار بود که امریکاییها بهصورت منظم و مستقیم با کادرهای افغان کار میکردند. این تجربه بسیار پرتلاطم بوده و هست. در صف نظامیان افغانستان تا آن زمان کسی به زبان انگلیسی بلدیت نداشت و اکثر کسانیکه رابطه میان افسران افغان و امریکاییها را تامین میکردند، مترجمان دوازدهپاس یا هم افغانهای مقیم امریکا بودند. شاید بخشهایی از محتوای بحثها به سلیقه این مترجمان تعیین میشد و خدا میداند که چه مقدار سوءتفاهم نیز ناشی از ترجمه بوده است. نقش مثبت و منفی مترجمان در صحنه جنگ در افغانستان تا آن حد مایه تشویش شد که بعدها بارها در شورای امنیت ملی در ارگ مورد بحث قرار گرفت. حامد کرزی رییس دولت افغانستان معتقد بود که این مترجمان بنابر تمایلات سیاسی و سمتی، گاهی امریکاییها را فریب داده و پای آنها را در عملیاتهای نظامی علیه مردم افغانستان میکشانند. او تا امروز در مورد صداقت شمار زیادی از اتباع افغانستان که مستقیم با خارجیها کار میکنند، به دیده شک مینگرد؛ در حالیکه بیشتر اطرافیان کلیدی رییسجمهور به عناوین مختلف، از نهادهای خارجیای مانند «اشیا فوندیشن» سازمان همکاریهای بینالمللی امریکا و یا سفارتخانههای دیگر معاش میگیرند. قطعه محافظت رییسجمهور نیز تا سال ۲۰۱۳ از جانب امریکاییها تمویل میشد. برخورد دوگانه آقای کرزی در مورد رابطه خارجیها در جامعه افغانستان، مورد انتقاد شدید قرار داشته است.
امریکاییها و انگلیسها در برابر برنامههای مطرحشده از جانب محمدقسیم فهیم و عتیقالله بریالی، یک طرح بدیل مطرح نمیکردند. آنها با سر جنباندنهای تقلبی در واقع میخواستند اطلاعات خود را از تشکیلات معلوم و نامعلوم مجاهدان تکمیل سازند و سلاحهای مجاهدان را فهرست کنند تا در موقع مناسب، توانایی و آمادگی اقدام علیه آنها را داشته باشند. تحلیل سری امریکاییها که استوار به اطلاعات افغانهای برگشته از غرب بود، این بود که اگر مجاهدان خلع سلاح نشوند، علیه حامد کرزی کودتا خواهند کرد. از اینرو، مدتی از سقوط طالبان نگذشته بود که نیروهای مسلح ضد طالبان خود مورد سوءظن قرار گرفتند.
دو سال را در بر گرفت تا امریکاییها اطلاعات خود را از شمار افراد و سلاحهایی که در جزایر مختلف قدرت در افغانستان وجود داشت، تکمیل کنند. در پی تکمیل این اطلاعات آنها کلیات طرح خود را بهخاطر ایجاد اردوی ملی با دولت افغانستان شریک ساختند.
با آنکه اولین کندکهای اردوی ملی افغانستان مستقل از نیروهایی که از شمال وارد کابل شده بودند، در اوایل سال ۲۰۰۳ در صحنه ایجاد شده بودند، اما تا آن زمان ساخت و تجهیز اردوی ملی افغانستان سرعت لازم را نداشت.
وقتی تطبیق طرح امریکاییها بهمیان آمد، یکی از خواستهای اولیه آنها این بود که عتیقالله بریالی باید از سمتش بهعنوان معاون وزیر دفاع برکنار شود. در ظاهر با او رابطه خوب و دوستانه داشتند، اما از آقای کرزی خواستند که او را برکنار کند. کارل آیکن بری در دفتر کارش به من گفت که امریکا حاضر نیست دیگر با عتیقالله بریالی کار کند و این، به نفع او خواهد بود که کنار برود. من بنابر دلایل متعدد، پیام را بهشکل نرمتر آن به آقای بریالی رساندم.
برکناری عتیقالله بریالی و شماری از کادرهای متعلق به جبهه شمال از وزارت دفاع ملی، تحت عنوان ملیسازی نهادهای امنیتی افغانستان صورت گرفت.
حامد کرزی رییس دولت انتقالی افغانستان که قلباً از عتیقالله بریالی و طرحهای او خوشش نمیآمد، منتظر چراغ سبز از جانب اردوی امریکا بود تا او را به حاشیه براند. در سال ۲۰۰۳ او از سمتش برکنار و بهعنوان سفیر افغانستان در کانادا نامزد شد، اما ماموران نزدیک به ارگ به کاناداییها گفتند که ما از ناگزیری و از ترس او را به این سمت تعیین کردهایم و از شما خواهشمندیم که او را بهعنوان سفیر افغانستان قبول نکنید. آقای بریالی از طرف وزارت خارجه کانادا پذیرفته نشد و همین عقدهمندی، او را واداشت که در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۴ در کمپاین محمدیونس قانونی نقش محوری بازی کند. او همچنان در سال ۲۰۰۵ در انتخابات درون مجلس نقش کلیدی در فراهمسازی قناعت وکلای مردم داشت و محمدیونس قانونی را در رسیدن به کرسی ریاست ولسیجرگه کمک زیاد کرد.
طرح امریکاییها بهخاطر ساختن اردوی ملی افغانستان، استوار به سه محور بود که در تطبیق هر یکی از این محورها، همکاری و کمک متحدین خود را نیز با خود داشتند.
محور اول، خلع سلاح و خلع تشکیلات مجاهدان و نیروهای پس از طالبان تحت عنوان خلع سلاح، خلع تحرک و ادغام مجدد آغاز شد که در افغانستان بهنام برنامه «دیدیآر» مسما است. با آنکه اکثریت فرماندهان مجاهدان با این طرح مخالفت داشتند و خواهان بقای تشکیلات خود به نحوی از انحا بودند، اما این برنامه با شدت و جدیت تطبیق شد و در تطبیق آن وزیر دفاع قبلی محمدقسیم فهیم نقشی فعال داشت. سرازیر شدن کنایه و دشنام از جانب فرماندهان خانهنشین عنوانی کسانیکه در تطبیق این طرح دست داشتند، هنوز ادامه دارد. در حالیکه افغانستان نیاز به این داشت که نیروهای گروههای مختلف را خلع تشکیلات کند و اردوی ملی بسازد، اما به سرعت و شیوهای که این برنامه تطبیق شد، خلاهای جدی امنیتی را بهوجود آورد که طالبان از آن بهره گرفتند و قسمتی از ناامنیها ریشه در شتابزدگی همین برنامه دارد.
محور دوم، طرح ساختن قطعات منظم اردوی ملی بود که در تعین افسران آن با مقامات وزارت دفاع مشورت صورت میگرفت، اما در سطح سرباز و خردضابط کسانی جذب میشدند که تعلق گروهی نمیداشتند. برنامه طوری بود که قطعات جدید بتوانند موازی با برنامه خلع سلاح نیروهای قومی قبلی، ایجاد شوند، ولی ساختن این قطعات بسیار آهسته و بطی بود. وقتی تمامی قطعات قومی در هلمند در آخر سال ۲۰۰۵ منحل شد، اردوی ملی حتا توانایی حضور بامفهوم در لشکرگاه را نداشت. به همین خاطر در ظرف چند ماه طالبان توانستند هلمند را به ناامنترین ولایت افغانستان تبدیل کنند. چنانکه در سال ۲۰۰۶ هلمند به پایگاه بزرگ طالبان مبدل گردید و کشت کوکنار در آن ولایت چندبرابر شد.
محور سوم، خلع سلاح و مجرم قلمداد کردن آنهایی بود که از روندِ به اصطلاح دموکراتیک سرپیچی کرده بودند. جمعآوری سلاحهای باقیمانده از متمردین، دایاک، بنابر گسترش ناامنیها، ناقص تطبیق شد و در بسا نقاط هیچگاهی تطبیق نگردید. فرماندهان متمرد از روی عقده یا در ناامنیها دخیل شدند یا هم سلاحهای خود را به قاچاقبران اسلحه به فروش رسانیدند که این روند تا امروز نیز ادامه دارد.
بهعنوان نمونه، غلام یحیی اکبری مشهور به غلام یحیی سیاوشان یکی از همین فرماندهان بود که بعد از تطبیق برنامه خلع سلاح علیه دولت بغاوت کرد و برای چند سال توانست جنوب هرات را ناامن سازد. او در ولسوالی گذره پایگاه ضد دولتی ایجاد کرد و در این ساحات الی کشتهشدنش در سال ۲۰۰۹حاکمیت دولتی را برچیده و تمامی برنامههای انکشافی را متوقف ساخت. وقتی او تحت فشار قرار گرفت، با طالبان در تماس شد و عملا با آنها در جنگ علیه دولت افغانستان سهیم گردید. سیاوشان یکی از فرماندهان متعلق به جمعیت اسلامی افغانستان بود که قبل از پیوستن به صف طالبان در سال ۲۰۰۶ از شهرت نیک در میان مردم هرات برخوردار بود.
بیشترین تعداد سلاح و تجهیزات نظامی که در شمالشرق، شمال حوزه کابل و حوزه غرب وجود داشت، به سرعت جمعآوری گردید که در پی آن هزاران نفر از کسانیکه انگیزه عمیق مبارزه با طالبان داشتند، خانهنشین شدند. کسانیکه سلاح خود را تحویل دادند و از نظام خارج شدند، بیشتر آنانی بودند که در جنگ علیه طالبان نقش داشتند. به این ترتیب قبل از آنکه کدام نیروی منظم امنیت افغانستان را بهعهده گیرد، آنهایی که عمیقا با طالبان ضدیت داشتند، از صحنه کنار زده شدند.
در عین حال، برای فرماندهان ارشد مجاهدان و یا نیروهای ضد طالبان، برنامه زندگی بدیل مدنظر گرفته شده بود که از جانب جاپانیها تمویل و از جانب اداره انکشافی سازمان ملل متحد تطبیق میشد. این برنامه آغاز نو افغانستان خوانده میشد که در راس آن سلطان عزیز، یکی از تکنوکراتهای متعلق به خانواده شاهی افغانستان قرار داشت.
سلطان عزیز تابعیت امریکا را دارد، اما احساساتش متاثر از دید متعصب سمتی و کوچک سیاسیاش است. او بهخاطر عقدهگشاییهای شخصیاش این برنامه را چنان طرحریزی کرده بود که بتواند فرماندهان مجاهدان را مورد توهین قرار دهد، نه اینکه از راه امتیازات جدید آنها را در جامعه قدرت نو بخشد.
به اساس این برنامه، فرماندهان نیروهای ضد طالبان باید مهارتهای نو مانند معماری، نجاری، جوشکاری، رنگمالی، کپیکشی، نلدوانی و حتا هوتلداری را یاد میگرفتند. استاد برهانالدین ربانی در یکی از خطابههای خود در روز شهید در سال ۲۰۰۸ به نقل از مولانا عبدالرحمان سیدخیلی با کنایه یادآور شد آنهایی که از هوتلداری به دولتداری رسیدهاند، میخواهند وظیفه قبلیشان را ما به عهده بگیریم.
اکثر فرماندهان این طرح را توهین به عزت و سابقه خود دانسته از همان آغاز آن را تحریم کردند. تعدادی هم که در این کورسها اشتراک کردند، صرفا بهخاطر این بود که مقداری معاش بگیرند. وقتی جاپانیها و امریکاییها متوجه شدند که مجاهدان از برنامههای خلع سلاح و خلع تشکیلات خود سخت ناراضیاند، برای دو سال دیگر برای مهمترین فرماندهان مقداری معاش امتیازی و اعزازی مقرر ساختند و در اخیر سال ۲۰۰۶ این برنامه بهصورت کل پایان یافت.
طرح دیدیآر یا خلع سلاح نیروهای ضد طالبان وقتی پایان یافت که اردوی ملی در تمام تشکیلات خود کمتر از چهلهزار نیرو داشت. این چهلهزار نیرو توانایی پر ساختن خلای امنیتی و نظامی را که در کشور در نبود نیروهای مردمی و متعلق به گروههای جهادی بهوجود آمده بود، نداشت. آنهایی که از بطن مردم رشد کرده بودند و به ظرفیتهای متوسط رهبری در محلات مختلف افغانستان رسیده بودند، از صحنه رسمی خارج شدند؛ یعنی ادغام مجدد به مفهوم واقعی آن صورت نگرفت و صف بدیل اما نامنظم بهنام مجاهدان علیه حکومت جدید بهوجود آمد. تعداد بسیار کمی از فرماندهان مجاهدان توانستند شرایط جذب را در اردوی ملی بهدست آورند و اکثریت آنها خانهنشین شدند.
با این حال، شماری از فرماندهان مجاهدان باسواد و نیمهباسواد در کندکهای نوتشکیل اردوی ملی نقش گرفتند، اما برای آنها اطاعت از نظم جدید بسیار طاقتفرسا بود. با آنکه اردوی ملی کدام نهاد مجرد از جامعه افغانستان نبود و نیست، اما انتباه این بود که این نیروی تازه، در طرز تفکر و عملکرد خود ضدیت با مجاهدان دارد. این نوع انتباه وقتی در جامعه قوت گرفت که اولین کندکهای اردوی ملی بهخاطر برکناری امیر اسماعیلخان از ولایت هرات به آنجا سوق شدند و در بعضی موارد دیگر بهخاطر ایجاد هیبت و صلابت دولت مرکزی به فاریاب و جوزجان و ولایات دیگر نیز سوق گردیدند.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- امرالله صالح، پس از مسعود (۱۲)، روزنامهی ۸صبح، ۱۸ جوزا ۱۳۹۲.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ روزنامهی هشت صبح