|
چرا تئوری توطئه جذاب است؟
فهرست مندرجات
.
چرا تئوری توطئه جذاب است؟
پروفسور میشل چودوشوفسکی (Prof Michel Chossudovsky)، در مقالهی زیر عنوان «What is a Conspiracy Theory? What is the Truth?» مینویسد: «هنگامی که دروغ به حقیقت تبدیل شود راه برگشتی وجود ندارد... افشای دروغ بهمعنای شکست پروژهی جنایتکارانهی نابودی جهانی است که در آن تلاش برای سود نیروئی است که دست بالا را دارد... این دستورکار نظامی برای کسب سود٬ ارزشهای انسانی را نابود میکند و مردم را ناآگانه به جسم بیروح تبدیل میکند... زمانیکه جنگ بهعنوان تلاشی انسان دوستانه تأئید شد، عدالت و کل نظام حقوقی بینالمللی زیر و رو شده است: صلحجوئی و جنبش ضدجنگ جرم محسوب میشود. مخالفت با جنگ اقدامی مجرمانه میشود. در همین حال، جنایتکاران جنگی در مقامات بالا برای کسانی که قدرت و اعتبار آنها را به چالش کشیدهاند، دستور دستگیری میدهند.»
در حالیکه پارهای از نظریههای توطئه تا حد زیادی بیضرر هستند، سایر آنها پیامدهای مخربی بههمراه دارند. پژوهشگران با بررسیهای جدید، در حال درک این موضوع هستند که چرا عدهی زیادی از مردم به چیزهای غیرواقعی اعتقاد دارند.
چه بر سر الویس پریسلی آمد؟
در بعضی از نقاط آمریکا، بیماری سرخک بهطور غیرمنتظرهای شیوع پیدا کرده است.
در سال ۲۰۱۷، پنجاهوهشت مورد ابتلا به سرخک در ایالت مینه سوتا ثبت شد - که این بزرگترین موج ابتلا به این بیماری در سیسال گذشته بود. همچنین در سال ۲۰۰۸ در کالیفرنیا سرخک بسیار شایع شد، تصور میشد ناقل اصلی پسربچه هفت سالهای باشد که واکسینه نشده نبود.
کمتر از یک دهه پیش، سرخک تقریباً در امریکا ریشهکن شده بود. محققان میگویند، دلیل بازگشت تدریجی این بیماری بهطور مستقیم به افرادی که واکسینه نشدهاند، بر میگردد.
پیش از آنکه واکسن سرخک در سال ۱۹۶۳ وارد بازار شود، این بیماری میتوانست کشنده باشد. در دههی شصت میلادی، از میان میلیونها مورد ابتلا به سرخک، سالانه هزاران نفر در بیمارستانها بستری میشدند و پانصد نفر جان خود را بر اثر این بیماری از دست میدادند. همچنین بر پایه گزارشی در سال ۲۰۱۶ در استرالیا، ۲۳ نفر در فاصله میان سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴ بر اثر ابتلا به بیماریهایی جان خود را از دست دادند، که به کمک واکسیناسیون میشد از ابتلا به آنها جلوگیری کرد، بهخصوص اینکه این واکسنها بهراحتی در دسترس بودند.
مخالفان واکسیناسیون عمدتاً باور دارند که واکسیناسیون عملی زیانبار است - و اغلب اینطور فکر میکنند که شرکتهای دارویی (و دیگران) بر زیانهای ناشی از واکسیناسیون سرپوش میگذارند. اما این تنها یکی از بسیار نظریههای توطئه بهشمار میرود که در برابر شواهد علمی قد علم کرده است. یک جستجوی سریع اینترنتی صدها مورد دیگر از این نظریهها را برملا میکند.
افرادی که تغییرات اقلیمی را انکار میکنند هم اعتقاد دارند که کرهی زمین در حال گرمشدن نیست، و بعضی از آنها میگویند که دانشمندان تلاش میکنند تا شواهد را وارونه نشان دهند.
آنها که بهیکی از نظریههای توطئه باور دارند، اغلب مستعد آن هستند که به سایر نظریههای توطئه نیز اعتقاد پیدا کنند.
آنتیوکسرس یا مخالفان واکسیناسیون بر این باورند که واکسیناسیون عملی زیانبار است.
در حالیکه پارهای از نظریههای توطئه نسبتاً بیضرر هستند - همانند استدلالهایی که بیان میکند ناسا فرود بر کره ماه را صحنهسازی کرده است، یا ادعای عجیب و غریبی که میگوید سِر پل مک کارتنی خواننده گروه بیتلها سالها پیش در گذشته و از آن هنگام بدلش جایگزین او شده است - سایر آنها پیامدهای مخربی دارند.
با بینش نوین، پژوهشگران در حال بررسی عواملی هستند که زمینه پذیرفتن این باورها را فراهم میکنند. آنها امیدوارند که افزایش آگاهی در این زمینه، به کاهش بعضی از اثرات به واقع مخرب و شکافهای اجتماعی ناشی از نظریههای توطئه کمک کند.
تئوری توطئه مبحث تازهای نیست. از همان قرن سوم میلادی، بر پایه نقلقول نادرستی از انجیل مفقود شده فیلیپ، باور بر این بود مسیح و مریم مجدلیه با هم ازدواج کردند، گمان غلطی که در داستانهای عامه پسندانهای همچون رمز داوینچی، یادآوری شده است. بعضی رد پای توطئه اسرارآمیز شستشوی مغزی گروه موسوم به ایلومیناتی را تا یک انجمن سری در سال ۱۷۷۶ دنبال کردهاند، البته آن انجمن سری هیچ شباهتی به گروه ایلومیناتی امروزی ندارد. همچنین اخیراً عدهای وقوع هولوکاست را انکار میکنند و با وجود شواهد دلخراش، اعتقاد دارند که نازیها در طول جنگ جهانی دوم شش میلیون یهودی را نکشتهاند.
پرسشی که روانشناسانی همچون کارن داگلاس، استاد دانشگاه کنت، از خود میپرسند این است که چرا چنین باورهایی پابرجا ماندهاند؟
پاسخ سادهای برای این پرسش وجود ندارد. با توجه به طیف وسیع تئوریهای توطئه و در نظر گرفتن این واقعیت که بیش از نیمی از شهروندان ایالات متحده امریکا دستکم بهیکی از آنها اعتقاد دارند، بهراحتی ویژگیهایی که شرح حال درستی از چنین افرادی ارائه کند، در دست نیست. چه کسی دلش نمیخواهد فکر کند که هنرمند محبوبش که فوت کرده، ممکن است هنوز زنده باشد؟ الویس پریسلی و توپاک شاکور هر دو موضوع چنین مباحثی هستند.
به گفتهی داگلاس «همه ما تا حدودی مستعد این هستیم که به حکومتها مشکوک و یا بیاعتماد باشیم.» همچنین رفتار محتاطانهی ما نسبت به گروه یا افرادی که بهدرستی آنها را نمیشناسیم، از منظر تکاملی منطقی بهنظر میرسد. او میگوید «از بعضی جهات مشکوک بودن به سایرین بهمنظور حفظ امنیت شخصی، نوعی سازگاری بهحساب میآید.»
اما هنگامی که داگلاس در این موضوع کمی عمیقتر شد، توانست دلایل ضد و نقیضی را کشف کند که به ما نشان میدهد چرا بعضی از مردم بیش از دیگران شیفتهی تئوریهای توطئه میشوند. بهعنوان مثال یکی از این مطالعات نشان داد که این افراد نیازی ذاتی به منحصر بهفرد بودن دارند که از خودشیفتگی درونی آنها ناشی میشود. اینگونه بهنظر میرسد که فرد حس میکند به اطلاعاتی کمیاب و توضیحاتی متفاوت و «سری» دربارهی رویدادهای خاص جهان، همانند تیراندازی شارلی ابدو پاریس در ژانویه ۲۰۱۵ دسترسی دارد.
آنگونه که مایکل بیلیگ، پژوهشگر و نویسنده در سال ۱۹۸۴ بیان میکند: «تئوری توطئه فرصت دستیابی به اطلاعات مخفی، مهم و بیواسطهای را پیش پای فرد میگذارد، که فرد با باور کردن و تکیه بر آن، به کارشناسی تبدیل میشود که اطلاعاتی در دست دارد که کارشناسان به اصطلاح معمولی از آنها آگاه نیستند. «در حال حاضر مطالعات داگلاس، آنچه را که بیلیگ پیشتر به آن اشاره کرده است، تایید میکند.
رمز داوینچی میگوید که مسیح با مریم مجدلیه ازدواج کرده است
بررسیهای دیگر نشان میدهد هنگامی که مردم احساس میکنند کنترل امور از دستشان خارج شده یا بر اثر برآورده نشدن نیازهایشان احساس ناتوانی و اضطراب میکنند، تئوریهای توطئه به آنها کمک میکند تا حس کنند سر از کار دنیا در میآورند. برای مردم، پذیرفتن اینکه ما در جهانی زندگی میکنیم که خشونتهای ناگهانی همانند قتلعام میتواند در آن صورت گیرد، دشوار است. بههمین دلیل است که استفان لِواندوسکی، استاد روانشناسی دانشگاه بریستول باور دارد، این اعتقاد که «افراد قدرتمند» در پشت صحنه رویدادهای تصادفی ایفای نقش میکنند، از لحاظ روانی برای بعضی آرامشبخش است. بر پایه یک مطالعه مردم بهمعنای واقعی کلمه «معتاد به یافتن پاسخ» هستند.
بهعنوان مثال حمله مسلحانه لاس وگاس در سال ۲۰۱۷، مرگبارترین قتلعام تاریخ ایالات متحده که در آن ۵۸ نفر کشته شدند، به گردن تروریستهای مسلمان گروه خشونتطلب ضدفاشیست انداخته شد، و همچنین برخی ادعا کردند که این واقعه، بخشی از مراسم قربانی خون گروه ایلومیناتی بوده است. وبسایت اسنوپس که به اصطلاح صحتوسقم وقایع را بررسی میکند، لیست بلندبالایی از ادعاهای دروغین درباره این اتفاق ارائه کرده است. لواندوسکی میگوید: «ما دوست نداریم فکر کنیم که ممکن است ناگهان اتفاق ناگواری روی دهد، بنابراین، باور به توطئه سازماندهی شده توسط افراد بانفوذ و مسئول دانستن آنها برای چنین وقایعی، از لحاظ روانشناسی برای بعضی آرامشبخش است.»
روشهای تربیتی هم در اعتقادات مردم نقش دارند. بهنظر میرسد افرادی که در ارتباط با والدینشان با احساس ناامنی بزرگ شدهاند - آنها که رابطهی بدی را با یکی از والدین یا هر دوی آنها تجربه کردهاند، بیش از سایرین، مستعد حمایت از تئوریهای توطئه هستند. این تحلیل بر پایهی مطالعهای است که در مجله «شخصیت و تفاوتهای فردی» منتشر میشود.
بعضی اعتقاد دارند که الویس پریسلی مرگ خودش را صحنهسازی کرده است
داگلاس توضیح میدهد: «این افراد در مقایسه با دیگران تهدیدها را بزرگنمایی میکنند»، چراکه برداشت اغراقآمیز از تهدیدهای روزمره، بخشی از فرایند رویایی آنها با مشکلات است. «نظریههای توطئه به افراد کمک میکند تا برای تشویشهای خود توضیح یا توجیهی پیدا کنند.» اینکه آیا این برخورد جواب میدهد یا نه، خود موضوع دیگری است. دستکم مشاهدات فعلی، بیان میکند که اینکار به کاهش اضطراب کمکی نمیکند. حتی شاید سبب شود مردم حس کنند که قدرت آنها در کنترل امور کاهش یافته است. در واقع تئوریهای توطئه میتواند مردم را دچار احساس ناامنی، ناتوانی و ناامیدی کند و در چنین وضعیتی، بیشتر احتمال آن میرود که آنها به باور کردن این تئوریها ادامه دهند.
این موضوع که علیرغم احمقانه و حتی خندهدار بودن بعضی از تئوریهای توطئه، باز هم عدهای انتخاب میکنند که به آنها باور داشته باشند، بهصورت بالقوه میتواند پیامدهای خطرناکی در بر داشته باشد.
طرفداران چنین نظریههایی از لحاظ سیاسی بیتفاوتتر هستند و در نتیجه کمتر احتمال میرود که رای دهند. افرادی که به صحت تغییرات اقلیمی مشکوک هستند، نیز کمتر تمایل دارند که در کاهش میزان آلایندهها مشارکت کنند و یا از سیاستمدارانی حمایت کنند که در این زمینه قول همکاری میدهند. بهطور مشابه، «آنتی وکسرس» یا مخالفان واکسیناسیون نیز در شیوع بیماریهایی مشارکت دارند که میتواند به افراد جوان تر یا آنها که به نقص سیستم ایمنی مبتلا هستند، آسیب وارد کند و حتی موجب مرگشان شود. به گفته لِواندوسکی اینها به یقین تاثیرات زمانهایست که در معرض «کولاک اطلاعات غلط» قرار گرفته است، جاییکه اصالت حقیقت در آن بیارزش است.
بهنظر میرسد راه آسانی برای حکمرانی حقیقت وجود ندارد. برای دانشمندان این امر ناامیدکننده است، که ارائه شواهد دقیقی که نظریههای توطئه را «رد» میکند، معمولاً کارآمد نیست. در واقع حتی میتواند باعث تقویت یافتن یک باور غلط شود. لواندوسکی دریافت که هرچه شخص اعتقاد راسختری به نظریهی توطئه داشته باشد، کمتر احتمال دارد که به واقعیتهای علمی اعتماد کند و چه بسا فکر کند شخصی که میکوشد با دلیل و برهان او را آگاه کند، خود در توطئه دست دارد. «این بدین معناست که هرگونه شواهدی علیه یک نظریه توطئه بهعنوان توجیهی به نفع آن تفسیر میشود.» او همچنین متوجه شد که رد کردن حقایق علمی، تا حدی توسط خود نظریهپردازان توطئه تشویق میشود.
تئوری توطئهپردازان میگویند که علامت روی اسکناس دلار امریکا نفوذ انجمن مخفی ایلومیناتی را نشان میدهد
این موضوع نشان میدهد که ما تا چه اندازه در یک دنیای دوقطبی زندگی میکنیم. چنانکه یک مطالعه بر روی چگونگی انتشار آنلاین نظریههای توطئه نشان داد که هیچ اشتراک و همپوشانی میان آنها که اخبار علمی را به اشتراک میگذارند و آنها که توطئهها و اخبار دروغین را بازنشر میکنند، وجود ندارد. دیوید گریمز فیزیکدان از دانشگاه کویین در بلفاست میگوید «گویی ما در اتاقهای پژواک جداگانهای زندگی میکنیم.»
او الگوریتمی نوشته است که نشان میدهد احتمال مخفی نگهداشتن اسرار بزرگ در مدت طولانی بسیار کم است. همین سبب شده که گریمز به دفعات توسط طرفداران تئوریهای توطئه مورد ناسزاگویی قرار بگیرد.
او نشان داد هرچه عدهی بیشتری در مخفی نگهداشتن موضوعی دست داشته باشند، آن موضوع سریعتر افشا میشود.
گریمز میگوید: «ما همگی در یک جهان واحد زندگی میکنیم، و پیامد تصمیمگیریهای اخلاقی و سیاسیمان بر همه تاثیر میگذارد. اگر نتوانیم بر روی علوم پایه، چیزهایی که حتی نباید بحثبرانگیز باشد، به توافق برسیم، در تصمیمگیریهایمان مشکلاتی جدی خواهیم داشت.»
در حالیکه راه حل مشخصی برای حل این مساله وجود ندارد، پژوهشهای روانشناسی دربارهی علل مشارکت در تئوری توطئه، آغازی برای یافتن راه حل آن است. اکنون ما میدانیم که جهانبینی فرد اغلب با اعتقاداتش در ارتباط است. بهعنوان مثال لواندوسکی کشف کرد که بزرگترین منکر تغییرات اقلیمی، ایدئولوژی بازار آزاد است.
در خلال کار داگلاس و دیگران، اکنون ما ویژگیهای متعددی را میشناسیم که سبب میشود مردم بیشتر مستعد باور کردن وقایع بدون وجود شواهد مستدل باشند. به گفته گریمز ما باید بدانیم که به الگوها تمایل داریم، حتی وقتی که هیچ الگویی وجود ندارد. گریمز میگوید: «واقعیت این است که ما در یک هستی تصادفی زندگی میکنیم، دلمان میخواهد که از آن روایتی ترسیم کنیم، اما روایتی وجود ندارد، جریانی وجود ندارد، ما همانند دانههای شن در کنار هم قرار گرفتهایم.»
اکثریت دانشمندان بر این باورند که تغییرات آبوهوایی امروز بهوسیله انسان ایجاد میشود
اگرچه تکنولوژی خود مسبب پیدایش فضاهایی است که اطلاعات غیرواقعی را تقویت میکنند، اما همچنین میتواند به غلبهکردن بر آنها کمک کند. بهعنوان مثال در یک تجربهی پیشگام در نروژ، پیش از آنکه فردی بتواند در فضای مجازی دربارهی مطلبی اظهار نظر کند، از او سوالاتی پرسیده میشود تا ابتدا مشخص شود که فرد مفهوم آن مطلب را درک کرده است یا نه. بهگفتهی لِواندوسکی، چنین فرآیندی میتواند به مردم کمک کند، پیش از سر و صدا کردن بیمورد، ابتدا کمی «آرام بگیرند»، ضمن اینکه این برخورد باعث نمیشود که کسی نتواند ابراز نظر کند.
راهکار دیگری که میتواند به حل این مساله کمک کند، آموزش افراد است تا بتوانند منابع موثق و قابل اعتماد را بهتر تشخیص دهند، همچنین میتوان افرادی را که اطلاعات نادرست منتشر میکنند، وادار به پاسخگویی کرد. چندین وبسایت بررسی حقایق و عدهای از روزنامهنگاران در این زمینه در تلاشند اما این کار همیشه کارساز نیست. طبق یافتههای گریمز، بعید است بتوان نظر افرادی را که به چیزی اعتقاد راسخ پیدا کردهاند، تغییر داد. اما آنها که به اعتقادشان «کاملا متعهد نیستند»، با ارائه شواهد، ممکن است تغییر عقیده بدهند. امیدواری او بدان معناست که با ارائه شواهد واقعی و قانعکننده به مردم، میتوانیم بسیاری از توطئهها را نابود کنیم.
در پایان، ما میتوانیم مطالبی را که خودمان در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذاریم، با دقت بیشتری بررسی کنیم. بیشتر وقتها مردم مطلبی را که عنوانی هوشمندانه دارد، به اشتراک میگذارند، بدون آنکه واقعاً آن را خوانده باشند.
گریمز میگوید: «ما اطلاعات هستی را در سرانگشتانمان داریم اما هنوز با خیالات واهی و داستانهای غیرواقعی درگیریم.» و دقیقاً بههمین دلیل است که اخبار غلط و تئوریهای توطئه به آسانی میتوانند گسترش پیدا کنند.
این بدان معناست که ما نباید همیشه آنچه را که میخوانیم و میشنویم، باور کنیم. اگر چیزی عجیب و غریب و یا ساختگی به نظر برسد، این احتمال وجود دارد که غیرواقعی باشد. اگر شما آگاه باشید که چه تعداد تئوری توطئه در حال دست بهدستشدن هستند، آنگاه پیشگام جلوگیری از بازنشر آنها هستید.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- ملیسا هوگنبوم، چرا تئوری توطئه جذاب است؟، وبسایت فارسی بیبیسی: جمعه ۲ مارس ۲۰۱۸ - ۱۱ اسفند ۱۳۹۶
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت بیبیسی