جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۷ اردیبهشت ۱۱, سه‌شنبه

ایران، محمدداوود را تنها گذاشت

از: فواد مسیحا (خبرنگار بی‌بی‌سی)

کودتای ثور

ایران، محمدداوود را تنها گذاشت


فهرست مندرجات

.



ایران، محمدداوود را تنها گذاشت

سردار محمدداوود خان، مؤسس جمهوری افغانستان و اولین رئیس‌جمهور این کشور بود.

کودتای هفتم ثور سال ۱۳۵۷ پایان خونینی برای جمهوری محمدداوود خان بود. در این روز، افسران شورشی وابسته به حزب دمکراتیک خلق، محمدداوود را همراه با تمام اعضای خانواده‌اش در ارگ ریاست‌جمهوری کشتند و اجساد آن‌ها را در مکانی ناشناس به‌صورت دسته‌جمعی گور کردند و کمونیست‌ها در افغانستان قدرت را به‌دست گرفتند.

اما این کودتا چرا صورت گرفت و نقش همسایه‌ها در آن چه بود؟ از آن‌جا که افغانستان یک کشور فقیر و بدهمسایه در منطقه‌ی آسیای مرکزی است، این همسایگان همواره نقش آشکار یا پنهان در تحولات خونین چهل سال اخیر این کشور داشته‌اند. همسایگان افغانستان، در آن‌زمان، پاکستان در جنوب و شرق، ایران در غرب، اتحاد جماهیر شوروی سابق در شمال و چین در شمال شرقی بودند. پس از فروپاشی شوروی، جای آن را سه همسایه تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان پُر کرد.

محمدداوود خان، پسر عموی محمدظاهرشاه، بین سال‌های ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳ سمت نخست‌وزیری افغانستان را بر عهده داشت و در سال ۱۹۷۳، در یک کودتایی بدون خون‌ریزی، نظام پادشاهی در افغانستان را سرنگون ساخت و به‌جای آن نظام جمهوری را بنیان نهاد و خود از ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۸، رئیس‌جمهور این کشور بود.

به‌هر حال، در این دو کودتا و هم‌چنین تحولات خونین بعدی نقش همسایگان، هرچند گاه پنهان و گاه آشکار، اما برجسته است.

در سال ۱۳۴۳، در حالی‌که در دوران صدارت محمدداوود خان، دشمنی کابل و اسلام‌آباد به اوج خود رسیده بود، داوودخان، که به اتحاد شوروی خیلی نزدیک بود، از مقام صدارت کنار رفت. در این سال، تصویب قانون اساسی جدید، نقطه‌ی عطف در گذار به‌سوی دموکراسی پارلمانی در افغانستان بود. در این قانون اساسی به تفکیک سلطنت و حکومت به‌نحوی اشاره شده بود. تفکیک سلطنت از حکومت یکی از آرمان‌های مهم جنبش مشروطیت و در مجموع جنبش روشنفکری افغانستان بود. در این قانون هم‌چنان آمده بود که هیچ عضو خاندان سلطنتی نمی‌تواند به مقام نخست‌وزیری برسد یا به عضویت پارلمان درآید. این سبب کدورت محمدداوودخان، از محمدظاهرشاه شد.

اما کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲، زمانی رخ داد که شوروی منافع خود را در خطر دید. در اواخر دهه‌ی دموکراسی، با روی‌کار آمدن موسی شفیق، به‌عنوان نخست‌وزیر، محمدظاهرشاه تلاش کرد قضیه‌ی پشتونستان اندکی سرد شود و به‌تدریج روابط کابل و اسلام‌آباد بهبود یابد. از سوی دیگر، کوشش شد تا روابط افغانستان با ایران را نیز بهبود بخشد. ظاهرشاه اجازه داد که حکومت وقت در مورد نظام حقوقی رودخانه‌ی هیرمند با ایران گفت‌وگو کند. این گفت‌وگوها تا جایی پیش رفت که به امضای یک قرارداد میان افغانستان و ایران در سال ۱۳۵۱ منجر شد. این قرارداد را شاه در ماه ثور سال ۱۳۵۲ توشیح کرد.

در آن‌زمان منافع شوروی ایجاب می‌کرد که افغانستان با ایران و پاکستان دشمنی داشته باشد. زیرا که ایران و پاکستان در آن‌زمان جز اقمار ایالات متحده آمریکا محسوب می‌شدند و اتحاد شوروی می‌خواست که افغانستان در حوزه‌ی تسلط او باقی بماند. هم‌چنین، اسناد نشان می‌دهد که اتحاد شووری مایل نبود که کابل از اتکایش به مسکو بکاهد. از این‌رو، گروه‌های سیاسی وابسته به شوروی - جناح‌های خلق و پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان - برضد قرارداد آب هیرمند و سردشدن مساله‌ی پشتونستان تظاهرات برپا کردند و نمایندگان آن‌ها در پارلمان نیز علیه عادی‌سازی روابط افغانستان با پاکستان و ایران هیاهو و موضع‌گیری تند می‌کردند. چنان‌که امضای قرارداد تعیین نظام حقوقی آب رودخانه هیرمند میان افغانستان و ایران را به آب‌فروشی تعبیر می‌نمودند.

محمدداوودخان هم که از صحنه بیرون مانده بود، سخت تلاش می‌کرد که به‌قدرت برگردد و این امر منافع او را با اهداف حزب خلق و به‌ویژه جناح پرچم و اتحاد شوروی گره زده بود. در نهایت کودتای ۱۳۵۲ با حمایت شاخه‌های نظامی همین حزب به انجام رسید.

در خاندان سلطنتی افغانستان نیز اختلاف وجود داشت. یک حلقه در محور سردار عبدالولی‌خان شکل گرفته بود که از ظاهرشاه و اصلاحات او حمایت می‌کرد. یک حلقه‌ی دیگر به‌رهبری داوودخان بود. حلقه‌ی داوود‌خان طرفدار لغو قانون اساسی و برگشت او به‌قدرت بود، اما حلقه‌ی سردار عبدالولی، ظاهراً رابطه‌ی خوبی با ایران داشت. در کتاب خاطرات اسدالله علم، وزیر دربار رضا‌شاه پهلوی آخرین شاه ایران آمده است که تهران در آن‌زمان روابط بسیار نزدیک با سردار عبدالولی داشت و شاه ایران از طریق او پیام‌های خود را به ظاهر‌شاه می‌فرستاد. اما مشکل ظاهرشاه این بود که غرب اصلاحات او را جدی نگرفت. افغانستان به‌شدت متکی به کمک‌های شوروی بود و نیز شوروی‌ به‌دلیل این‌که پروژه‌های بزرگ این کشور را حمایت مالی و فنی می‌کرد، نفوذ گسترده‌ای در آن داشت.

به‌هر حال، در آغاز دوره‌ی حکومت جمهوری محمدداوود، روابط او با پاکستان و ایران به‌شدت سرد بود. چنان‌که پاکستان با حمایت از گروه‌های بنیادگرای اسلامی، چندبار سعی بر براندازی دولت جمهوری افغانستان داشت. اما زمانی‌که داوودخان، در اواخر سال‌های قدرت خود، در جهت بهبودی روابط دولتش با پاکستان و ایران تلاش کرد و از مسکو و چپی‌ها فاصله گرفت و حتی در صدد نابودی آنان برآمد، حزب دموکراتیک خلق با حمایت شوروی دست به کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ زد. بدین‌ترتیب، رقابت بر سر افغانستان بین همسایگان آغاز شد و افغانستان به صحنه‌ی خونین این رقابت‌ها درآمد و هر یک از همسایگان مردم افغانستان را قربانی مطامع خود ساختند. چنا‌ن‌که پاکستان به حمایت از گروه‌های بنیادگرای اسلامی هفت‌گانه، ایران به حمایت از گروه‌های شیعی هشت‌گانه و شوروی به پیشتیبانی از حکومت کمونیستی پرداختند. (دانش‌نامه‌ی آریانا)

پروفسور فرد هالیدی، استاد سابق دانشگاه علوم سیاسی و اقتصادی لندن (ال‌اس‌ای)، زمانی در مصاحبه با بی‌بی‌سی گفته بود همه حکومت‌های ایران، چه حکومت شاه و چه نظام جمهوری اسلامی، به افغانستان به‌چشم «خویشاوندی فقیر نگاه می‌کردند که حق دارند به او بگویند چه بکند و چه نکند».

اما به‌نظر می‌رسد، البته اگر فرض بالا را درست بدانیم، ایران دست‌کم در یک مورد، به عمد یا به سهو، چشم بر یک سلسله از سرنوشت‌سازترین تحولات سیاسی در افغانستان بست.

کمونیست‌های افغانستان در روز هفتم ثور (اردیبهشت‌ماه) ۱۳۵۷ در کودتایی خونین قدرت را به‌دست گرفتند. حادثه‌ای که در پی آن نه تنها افغانستان در کام چند دهه جنگ ویران‌گر فرو رفت که خطر سلطه‌ی چپی‌ها بر ایران و دیگر کشورهای منطقه را نیز به‌صورت قابل ملاحظه‌ای بالا برد.


روابط سرد دو همسایه

پنج‌سال پیش از کودتای ثور، داوود خان، خود در یک کودتای بدون خون‌ریزی، ظاهرشاه را از قدرت خلع کرده و بر نظام سلطنتی در افغانستان نقطه‌ی پایان گذاشته بود. کابل و تهران، پیش از آن‌هم روابط چندان گرمی با یکدیگر نداشتند، عمده‌ترین دلیلش هم نزدیکی و وابستگی اقتصادی افغانستان به شوروی سابق بود.

اما برچیده‌شدن یک نظام سلطنتی، آن‌هم درست پشت مرزهای ایران، خبر چندان خوبی برای شاه این کشور نبود. او از سال‌ها پیش از آن، درگیر برخورد با معترضانی شده بود که در خیابان‌های ایران، بر ضد او و ادامه حکومت شاهنشاهی شعار می‌دادند.

از سویی هم داوود خان با حمایت مستقیم نیروهای چپ‌گرای افغان به‌قدرت رسیده بود. این نیز می‌توانست دلیل دیگری برای نگرانی حکومت ایران باشد و صد البته مایه‌ی دلگرمی نیروهای چپ ایرانی که در آن‌روزها پایه‌ی اصلی تظاهرات ضد حکومتی در این کشور بودند.

آن‌طور که اسدالله علم، وزیر دربار شاه، در یادداشت‌های روزانه‌اش نوشته، شاه ایران از سرنگونی محمدظاهر به‌قدری نگران شده بود که حتی به ساواک دستور داد، عملیات نجات و فرار سردار عبدالولی، داماد ظاهرشاه را که روابط خوبی با مقامات تهران داشت و بعد از کودتا در زندان داوود بود، بررسی کند.

اما با تثبیت قدرت داوود خان در افغانستان، ایران هم حکومت جدید را به‌رسمیت شناخت و خیال فراری دادن سردار عبدالولی از زندان را از سر بیرون کرد.


دشمن مشترک

محمدداوود در ابتدای کار رابطه‌ی خوبی با نیروهای چپ‌گرای افغانستان داشت و از حمایت افسران و نظامیانی که در شوروی سابق تحصیل کرده بودند، برخوردار بود.

همین‌ها هم در به‌قدرت رساندن او در سال ۱۳۵۲ سهم عمده‌ای داشتند. با این تحول، نفوذ نیروهای چپ‌گرا در لایه‌های مختلف قدرت در افغانستان، روز به روز بیش‌تر و بیش‌تر می‌شد.

به گفته‌ی اسدالله علم، شاه و دیگر مقام‌های ایرانی، تقریباً هیچ شکی نداشتند که حکومت داوود دولت مستعجل است و او به‌زودی به‌دست همان رفیق‌های کمونیستش، سرنگون می‌شود.

اما این تنها حکومت محمدداوود نبود که قدرت گرفتن نیروهای چپ‌گرا، ادامه حیاتش را تهدید می‌کرد. نیروهای چپ در ایران و افغانستان، روابطی با یک‌دیگر داشتند. آن‌گونه که سلطان‌علی کشتمند، از اعضای برجسته‌ی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، در کتاب خاطراتش می‌نویسد، جزوه‌های حزب توده ایران و نشریه‌های آن، بخشی از منابع اصلی فکری و ایدئولوژیک چپ‌گراهای افغان بود.

ایران از قدرت گرفتن یک جریان کمونیستی در افغانستان هراس داشت. رسانه‌های ایران در ماه‌های منتهی به انقلاب در این کشور (بهمن ۱۳۵۷) از حضور «افغان‌های انقلابی» در خیابان‌های تهران می‌نوشتند که آثار لنین و جزوه‌های چاپ مسکو را می‌فروختند و در تظاهرات شعارهای ضد حکومتی می‌دادند.

حسین داوودی، که در آن‌سال‌ها سفیر ایران در کابل بود، می‌گوید، ایران برای منافع خودش هم که شده، مجبور بود با تمام قوا کمک کند که در افغانستان یک حکومت کمونیستی روی کار نیاید.

او می‌گوید که پیامی از شاه ایران را به محمدداوود رساند که هشدار می‌داد «عوامل کمونیست در میتنگ‌های مخفی در اروپا، در سوئد، در مونیخ درباره افغانستان تصمیم‌های حاد می‌گیرند». اما داوود این هشدارها را جدی نمی‌گرفت.


خطری که داوود دیر متوجه آن شد

در نهایت محمدداوود خطر را حس می‌کند. او به این نتیجه می‌رسد که اعتماد بیش از حد او به نیروهای چپ و همین‌طور حاکمان شوروی اشتباه بوده است.

تلاش برای کاستن از تنش‌ها با همسایه‌ها از جمله ایران و پاکستان که عملاً در اردوی آمریکا بودند و برقراری روابط اقتصادی با کشورهای اسلامی از اولین اقدامات او برای جبران این اشتباه بود.

محمدداوود در سال ۱۳۵۴ به تهران می‌رود و با وعده‌ی وام دو میلیارد دلاری که از شاه ایران گرفته بود، به افغانستان برمی‌گردد. اما وعده‌ی این وام ده‌ساله، بدون هیچ قید و شرطی داده نشده بود. علاوه بر این‌که ایران از نزدیکی روابط کابل - مسکو ناراضی بود، دو کشور دعوایی قدیمی نیز بر سر آب رودخانه هیرمند داشتند.

محمدحسن شرق، از یاران نزدیک محمدداوود، در کتاب «کودتای پنجم؛ در سقوط دولت جمهوری» ادعا می‌کند که ایران در بدل کمک به افغانستان، حقابه‌ی بیش‌تری از هیرمند می‌خواست. از علی‌احمد خرم، وزیر پلان وقت افغانستان هم نقل شده که «ایران توقعاتی دارد که برای ما قابل قبول نیست».

علاوه بر مسئله آب، دوری از شوروی و نزدیک‌شدن به بلوک غرب هم از جمله شرایط ایران برای افغانستان بود. هرچند حسن شرق در همان کتاب پیشین می‌نویسد: «محمدداوود با هیچ ابرقدرتی برخلاف ابرقدرت دیگر متعهد نشده بود، چه رسد به هم‌پیمان‌شدن با حکومت‌های سلطنتی ایران و عربستان، آن‌هم جهت برخلافی با اتحاد جماهیر شوروی، همسایه در به دیوار افغانستان، آن‌هم برای هیچ و پوچ» و منظورش از «هیچ و پوچ» این بود که این کشورها وعده کمک دادند اما به آن عمل نکردند.


پایان کار داوود

ایران با وعده‌ی وامی که به محمدداوود داده بود، عملاً جای شوروی سابق را به‌عنوان بزرگ‌ترین کمک‌کننده به افغانستان می‌گرفت.

بهتر شدن روابط کابل-اسلام‌آباد، با پادرمیانی شاه ایران و هنری کسینجر، از مقام‌های ارشد وقت آمریکا هم راه ترانزیت تازه‌ای به‌روی افغانستان باز می‌کرد.

به‌نظر می‌رسید تلاش‌های داوود برای کاستن از وابستگی اقتصادی به شوروی و ایجاد روابطی تازه با کشورهای دیگر نتیجه داده بود. اما آن‌طور که حسین داوودی، سفیر وقت ایران در کابل می‌گوید، روس‌ها تمام این تحولات را مو به مو زیر نظر داشتند:

«یک مطلب مهم این بود که در دولت سردار داوود خان البته یک عده وزرایی بودند که تمایلات چپی داشتند و تمام مذاکرات را منعکس می‌‍کردند به روس‌ها. این‌که با ما هر مذاکره‌ای می‌شد، روس‌ها هم در جریان بودند.»

داوود در بازگشت از ایران، سعی می‌کند خود را از شر این وزرا هم راحت کند. با انتقاد تند از «ایدئولوژی‌های وارداتی» دست به تصفیه‌ی گسترده چپ‌گراها از ادارات دولتی و نظامی می‌زند.

اما دیگر خیلی دیر شده بود. نیروهای چپ‌گرا در تمام لایه‌های دولت و ارتش از نفوذ قابل ملاحظه‌ای برخوردار شده بودند و حمایت شوروی را هم با خود داشتند که از نزدیکی افغانستان به اردوگاه غرب دل‌خوشی نداشت.

محمدداوود برای حل مشکل به مسکو می‌رود اما دیدار ناخوشایند او با لئونید برژنف، رهبر وقت شوروی سابق با مشاجره‌ی شدید لفظی ناتمام می‌ماند.

چند ماه بعد از آن دیدار است که محمدداوود و نزدیک به ۲۰ نفر از اعضای خانواده‌اش، در کودتای افسران وابسته به حزب دموکراتیک خلق افغانستان، در ارگ ریاست جمهوری تیرباران می‌شوند.

در روز هفتم ثور ۱۳۵۷ محمدداوود، اولین رئیس‌جمهوری افغانستان، در مقر حکومتش تنها مانده بود. او متحدان سابقش در داخل را از دست داده و از شوروی هم بریده بود و کشورهایی که تلاش کرده بود به آن‌ها نزدیک شود هم عملاً هیچ حمایتی از او نکرده بودند.

محمدداوود علاوه بر این‌که قدرت حریفان داخلی‌اش را دست‌کم گرفته بود، در سیاست خارجی هم به گفته‌ی پرفسور فرد هالیدی، مرتکب خطای محاسباتی کشنده‌ای شده بود:

«او درک نکرد که چه‌وقت و در چه‌حدی باید اتحادی را در هم شکست. داوود فکر می‌کرد که ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها اساساً از او حمایت خواهند کرد. اما آن‌ها این کار را نکردند و این اشتباه تاریخی او بود.»[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- فواد مسیحا، ایران داوود را تنها گذاشت؟ چهلمین سالگرد کودتای ثور، وب‌سایت فارسی بی‌بی‌سی: چهارشنبه ۲۵ آوریل ۲۰۱۸ - ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

وب‌‌سایت بی‌بی‌سی