|
تاریخ دیپلماسی افغانستان
تاریخ روابط پاکستان و افغانستان
فهرست مندرجات
.
روابط پاکستان و افغانستان
شبهقارهای هند با آن وسعت و جمعیت عظیم و گونهگونی فرهنگ و زبان، مهد یکی از تمدنهای کهن بوده و پیوسته در طول تاریخ منشأ آثار و تحولات متفاوت در قارهی آسیا بوده است.
در اواسط قرن هیجدهم، این سرزمین پهناور و زرخیز تحت سلطهی انگلیس قرار گرفت و هنگامی که در نیمهی قرن بیستم (در ۱۴ اوت ۱۹۴۷)، استقلال خود را بازیافت، به چند پارچه شد. بخشی قابل توجه هند از ساکنان شبهقاره تحت تأثیر آیین و دیانت خود، خواستار میهنی جداگانه شدند و با هویتی اسلامی متولد شد و عنوان پاکستان یا سرزمین پاکان را برای این کشور مستقل برگزیدند. اما بخشی از این کشور، سرزمینی است که از لحاظ تاریخی متعلق به افغانستان بوده و اکثر باشندههای آن پشتوناند. این ناحیه در افغانستان بهنام پشتونستان و در پاکستان بهنام منطقه مرزی شمالغرب (صوبهسرحد شمالغرب) نامیده میشود.
خط دیورند، نام مرزی میباشند که اکنون بین افغانستان و پاکستان قرار دارد. این خط، که پشتونستان یا مناطق خودمختار قبایلی در خاک پاکستان را از افغانستان جدا میکند، در اواخر سپتامبر ۱۸۹۳، طی توافقنامهای بین هنری مورتیمر دیورند، دبیر امور خارجهی هند بریتانیایی و رئیس هیئت مذاکرهکننده از سوی حکومت بریتانیایی هند، و امیر عبدالرحمن خان، پادشاه افغانستان به امضا رسید. پس از عبدالرحمن خان شاهان و دولتمردان افغانستان اکثراً مخالف بهرسمیت شناختن مرز دیورند بودند. گویی آثار ناشی از آن تا امروز افغانستان را تهدید میکند و زمان بیشتر برای مرتفعشدن احتیاج دارد؛ چرا که معضل پشتونستان، در روابط پاکستان و افغانستان، همچنان بهجای مانده و هنوز راه حلی برای آن یافت نشده است.
روابط پاکستان با افغانستان
مخاصمهی تقریباً مستمر از ناحیهی کشور همسایه و مسلمان افغانستان یکی از تلخترین تجارب پاکستان بهشمار میآید.[۱] با توجه به تهدید دایمی هند از سوی مرزهای شرقی و شمالشرقی پاکستان، فشار وارده توسط افغانستان بر سرحدات غربی بهمقدار زیادیبر نگرانیهای این کشور افزود. بنا به روایت «یان استفن» در کتابش موسوم به «هورند مون» (یا ماه شاخدار) چنانچه در لحظهی تولد پاکستان حرکتهایی هماهنگ و مخالف با آن در کشمیر و افغانستان به راه افتاد، در اینصورت کشور جدید پاکستان مرده بهدنیا میآمد و توسط یک حرکت کموبیش گازانبری محو و نابود میشد.
مشکل پاکستان با افغانستان از جاهطلبیها، و بهعبارتی ادعای ارضی آن نسبت به مناطق معینی در شمالغربی و غرب پاکستان ناشی میشود. نواحی مورد اشاره بخشی از سرزمینهایی را تشکیل میداد که برای مدت کوتاهی تحت تصرف احمدشاه، نخستین پادشاه بومی افغانستان (۱۷۷۳-۱۷۴۷ میلادی) قرار داشت. جانشیان احمدشاه که جملگی نظیر خود وی «دُورانی» هستند، پیوسته خویشتن را وارث بر حق این امپراتوری انتقالی از اجداد شکوهمندشان قلمداد کردهاند و رؤیای بازستانی بخشهای از دسترفتهی آنرا در سر پروراندهاند.
در اواسط دههی ۱۹۴۰، مقارن با پدیدار شدن نشانههایی از اینکه بریتانیا بهزودی دست از امپراتوری هند خواهد کشید، دولت وقت افغانستان از لندن درخواست کرد به مردم سرزمینهای «سرحدی» امکان انتخاب بین استقلال یا پیوند مجدد با سرزمین نیاکانی آنها (یعنی افغانستان) داده شود. اما این حرکت نتوانست هیچ نوع اشتیاقی را در میان مردم منطقه برای الحاق به افغانستان برانگیزد. بهدنبال آن، افغانستان، لااقل بهطور ظاهری و موقتی از ادعای خود دست برداشت و در ازای آن توان خود را صرف ایفای نقش قهرمانی استقلال «پختونها» با کشوری از آن خود بهنام «پشتونستان» کرد. این کشور میتواند از الحاق بخشهای زیر بهوجود آید: ولایات سرحدی «دیر»، «سوات»، «چیترال»، «آمب» و بلوچستان و ولایات «کلات»، «کاران»، «مکران» و «لاس بالا». ذکر شمهی از نحوهی ادغام بخشهای یادشده در قلمرو پاکستان میتواند مفید واقع شود.
در آستانهی تقسیم شبهقاره، اوضاع نابهسامانی بر استان سرحد شمالغربی خاکم بود. یک وزارت وابسته به حزب کنگرهی هند بهسرپرستی «خان صاحب» هنوز در آن استان که ۹۲ درصد آن قطعیبودن ایجاد یک کشور برای مسلمانان، حزب مسلملیگ را برگزیده بودند. مشکل بدینترتیب حل شد که با گنجاندن بندی در طرح تقسیم شبهقاره، موضوع الحاق استان سرحد به هند یا پاکستان با رجوع به آرای عمومی فیصله یابد.
حزب کنگره دریافته بود با توجه به تغییر جو در استان سرحد، نتیجهی همهپرسی، پیروزی پاکستان خواهد بود، ترفند جدیدی بهکار برد و خواستار آن شد که در پرسشنامهی مربوط، اهالی باید این امکان را بیابند از الحاق به پاکستان و یا هند و یا استقلال یکی را برگزیند. روشن بود که افزودن استقلال صرفاً بهمنظور اجتناب از الحاق استان سرحد به پاکستان صورت میگیرد. در گزارش خود به لندن، «مونتباتن» اظهار داشت که نهرو بهوضوع اذعان میکند، که امکان استقلال استان سرحد مقدور نیست و برای من روشن گردید که این ترفندی است برای مبرا ساختن حزب «خان صاحب» از وابستهبودن به حزب کنگره در خلال همهپرسی، زیرا که نهرو از تمایل خان صاحب دایر بر الحاق به هند در مرحلهی بعد، سخن میگفت. برادران خان که در طرح خود برای گنجاندن «انتخاب استقلال» در پرسشنامهی همهپرسی ناکام ماندند، تحریم همهپرسی را به پیروان خود سفارش کردند. با این اوصاف، همهپرسی در تمامی نواحی استان سرحد از ۶ لغایت ۱۷ ژوپیه ۱۹۴۷ برکزار گردید. بهمنظور ملحوظ داشتن اعتراض کنگره، دایر بر اینکه فرماندار و مقامهای ارشد استان از حزب مسلملیگ جانبداری میکنند؛ مونتباتن ترتیبی اتخاذ کرد تا «سراولاف کارو»، فرماندار استان عازم مرخصی شود و همهپرسی بهوسیلهی یک رژیم نطامی که بهخصوص برای این منظور منصوب میشود، برگزار گردد. بهموجب آن، سپهبد «سر روپلاکهارت» بهعنوان کفیل فرمانداری و سرتیپ «جی. بی. بوث» بهعنوان کمیسریای همهپرسی بهکار گمارده شدند.
از تعداد کل ۵۷۲۷۹۸ نفر واجدین شرایط رأی، اندکی بیشی از ۵۰ درصد در همهپرسی شرکت کردند. از این میان ۲۸۹۲۴۴ رأی از آن پاکستان و ۲۸۷۴ رأی به هند تعلق گرفت. بدینترتیب پاکستان اکثریت قاطع آرا را بهدست آورد.
اما یک همهپرسی از نوعی که در استان سرحد برگزار گردید نمیتوانست برای تعیین خواست ساکنان مناطق قبیلهای مفید افتد؛ زیرا آنها فاقد نهاد قانونگذاری بوده و بنابراین انجام رأیگیری نمیتوانست بدانترتیب صورت پذیرد. وظایف نهاد قانونگذاری در مناطق قبیلهای بر عهدهی شورای موسوم به «جرگه» قرار داشت و مردان قبیله از طریق آن بر خود حکومت میراندند و درخواستهایشان را ابراز میکردند. در این مناطق نیروی انتظامی و یا دادگاه از هر نوع وجود نداشت و مالیاتی نیز بر آنها وضع نمیشد. ارتباط با انگلیس مبتنی بود بر ترتیبات ویژه با قبایل مختلف که از طریق مذاکره با «جرگه»های مربوط برقرار میگردید.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]-
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ س. م. بورک - لارنس زایرینگ، تاریخ روابط خارجی پاکستان، ترجمهی ایرج وفایی، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول ۱۳۷۷.