جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۸ شهریور ۱۴, پنجشنبه

روابط تاریخی ایران و روسیه

از: ولادیمیر ساژین

روابط ایران و شوروی

از آغاز تا امروز


فهرست مندرجات

.



روابط تاریخی ایران و روسیه

...

در سال ۲۰۱۶ میلادی، به‌گزارش بخش دیپلماسی رسانه‌ای سفارت ایران در مسکو، در سفر مرتضی دامن‌پاک جامی معاون پژوهشی مرکز آموزش و پژوهش‌های بین‌المللی وزارت امور خارجه و مدیر کل اسناد و تاریخ دیپلماسی این وزارت‌خانه به مسکو و دیدار با الکساندر کوزنتسوز همتای روس خود، دو طرف در زمینه‌ی همکاری‌های اسنادی، انجام مطالعات مشترک در زمینه‌ی تاریخ دیپلماسی دو کشور و برگزاری نمایشگاه‌های اسناد و سمینارهای بزرگداشت بیش از ۵۰۰ سال روابط بین ایران و روسیه توافق کردند.

دامن‌پاک جامی در این دیدار با اشاره به روابط سیاسی بسیار خوب واستراتژیک ایران و روسیه گفت: بررسی و معرفی ابعاد مختلف تاریخ روابط دیپلماسی و ارتباطات فرهنگی و تمدنی بین دو کشور باتوجه به اسناد ارزشمند موجود در آرشیوهای اسنادی دو کشور می‌تواند برای جامعه‌ی علمی و دانشگاهی ایران و روسیه مفید و مورد استفاده قرار گیرد و نسل‌های کنونی دو کشور را از اهمیت این روابط آگاه سازد.

مدیر کل اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امورخارجه فدراسیون روسیه نیز با استقبال از انتشار اسناد روابط تاریخی دو کشور و تسهیل دسترسی پژوهش گران به این اسناد، بر تقویت روابط و همکاری‌های اسنادی و آرشیوی و هم‌چنین انجام گفت‌وگوهای تاریخی و تمدنی بین ایران و روسیه تاکید نمود.

شایان ذکر است براساس تفاهم انجام‌شده بین مراکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت خانه‌های امورخارجه دو کشور قرار شد، نمایشگاه اسناد تاریخی و همایش بزرگداشت بیش از ۵۰۰ سال روابط دو کشور در سال ۱۳۹۵ در تهران و مسکو برگزار شود.

به‌دنبال این گزارش، خبرگزاری «اسپوتنیک فارسی»، سلسله برنامه‌های خود را در رابطه با روابط تاریخی ایران و روسیه و رویدادهای بحث‌برانگیز، پیرامون آن‌را - که توسط ولادیمیر ساژین، خاورشناس و کارشناس امور سیاسی تهیه شده است - منتشر کرد. آن‌چه در پی می‌آید، مطالب تهیه‌شده توسط ولادیمیر ساژین است.

قسمت اول: آغاز روابط رسمی ایران و روسیه

روابط رسمی ایران و روسیه در سال ۱۵۹۲، یعنی ۴۲۴ سال پیش، هنگامی که اولین سفیر ایران از کاخ کرملین مسکو، محل اقامت تزارها بازدید کرد، آغاز شد.

این زمان مقارن با سلطنت فئودور ایئانویچ، آخرین تزار از دودمان روریک‌های روسیه و شاه عباس اول از سلسله‌ی صفویه ایران بود. اما با توجه به منابع مکتوب، رابطه بین روس‌ها و پارس‌ها، به‌مدت قبل از این، یعنی قرن دهم، و هنگام حکومت روس کیف باز می‌گردد.

در تاریخ طولانی روابط بین دو ملت و دو کشور، دوره‌های روشن و تاریکی وجود داشته است. گاهی اوقات این رویدادهای تاریخی، چه در روسیه و چه در ایران با تفسیرهای متفاوتی روبه‌رو گردیده، که نه‌تنها باعث تضعیف اعتماد، بلکه اثر منفی نیز در روابط دو جانبه داشته است.

خبرگزاری «اسپوتنیک»، سلسله برنامه‌هایی را در رابطه با روابط تاریخی ایران و روسیه و رویدادهای بحث‌برانگیز پیرامون آن‌را آماده کرده که در چند قسمت به مخاطبان خود تقدیم کرده است.

البته در این سری برنامه‌ها، تنها بخشی از ابعاد تاریخی روابط ایران و روسیه قابل ذکر است. امروز در اولین برنامه، ما در رابطه با «عهدنامه‌های گلستان و ترکمان‌چای» صحبت خواهیم کرد و بر روی مسائل پیچیده‌ای که منجر به امضای چنین عهدنامه‌هایی شد، متمرکز می‌شویم. در همین رابطه، ولادیمیر ساژین، شرق‌شناس و تحلیل‌گر «اسپوتنیک» می‌گوید:

«در سال ۱۸۰۱، روند پیوستن پادشاهی و شاهزاده‌نشینی گرجستان به امپراطوری روسیه آغاز شد. تا قبل از این، برای یک دوره‌ی طولانی، گرجستان مسیحی‌نشین، تحت حکومت‌های ترکی و فارسی، دست‌به‌دست می‌شد. پیوستن گرجستان به روسیه، مسیحیان گرجی را که همواره چشم به‌کمک روسیه داشتند، برای همیشه نجات می‌داد. از سوی دیگر، نفوذ روسیه در قفقاز نیز تقویت می‌شد. لذا بروز چنین تحولی، خصومت ایران را به‌همراه داشت و در تشدید روابط ایران و روسیه تاثیر مستقیم گذاشت.»

ساژین در ادامه می‌گوید که در اواخر قرن ۱۸ و اوایل سده ۱۹، اوضاع در روسیه و پیرامون آن بسیار دشوار و پیچیده بود - بروز کودتا در کاخ تزار، ترور پاول اول، تزار روسیه؛ نارضایتی در میان اقشار مختلف مردم؛ جنگ‌ها و درگیری‌های بی‌پایان با ترکیه، لهستان، فرانسه؛ ایجاد و فروپاشی بسیاری از ائتلاف و پیمان‌ها، قدرت امپراتوری روسیه را تضعیف کرده بود. علاوه بر موارد فوق، بریتانیا و فرانسه از سیاست‌های سن پترزبورگ در قبال قفقاز نیز ناراضی بودند. بدیهی است که آن‌ها ایران را برای اقدام قاطع علیه روسیه تحریک می‌کردند.

در مه سال ۱۸۰۴، فتح‌علی شاه پس از هم‌پیمان‌شدن با بریتانیا، خواستار آن شد که نیروهای نظامی روسیه از قفقاز عقب‌نشینی کنند، که این برای امپراتوری روسیه غیرقابل قبول بود. در اوایل ماه ژوئن، ایرانیان وارد جنگ با روس‌ها شدند. اما موفقیت‌های نظامی به‌سود روسیه بود. البته شروع جنگ روسیه و ترکیه در نوامبر ۱۸۰۶، روسیه را وادار به اعلام آتش‌بس با ایرانی‌ها در زمستان ۱۸۰۶ - ۱۸۰۷ کرد. اما در ماه مه ۱۸۰۷ فتح‌علی شاه وارد یک اتحاد ضد روسی با ناپلئون شد و در سال ۱۸۰۸ عملیات جنگی از سر گرفته شد. که این بار نیز نتیجه آن برای ایرانی‌ها، ناموفق بود.

پس از امضای قرارداد صلح بین روسیه و ترکیه در سال ۱۸۱۲، ایران تصمیم به مصالحه با روسیه گرفت. اما خبر پیروزی و ورود ناپلئون به مسکو، باعث شد تا امید به حامیان جنگ در دربار شاه، باز گردد. بنابراین جنگ مجددا آغاز اما به پیروزی منجر نشد. قوای ایران با شکست روبه‌رو شد.

شاه علی رقم دریافت مبالغ و یارانه‌های هنگفت و کمک‌های تسلیحاتی از انگلستان و فرانسه، نتواست کاری انجام دهد و پیروزی در جنگ‌های ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۳، ازآن روسیه شد.

شاه مجبور به مذاکرات صلح شد. در ۲۴ اکتبر سال ۱۸۱۳ در روستای گلستان واقع در قره‌باغ، عهدنامه گلستان بین ایران و روسیه به امضا رسید. بر اساس این قرارداد، ایران انتقال و الحاق داغستان، گرجستان، سامِگرِلو، ایمرتی، گوریا، آبخازیا و بخش شمالی جمهوری آذربایجان و خانات متعلق به آن همچون قره‌باغ، باکو، شیروان، گنجه، شکی، دربند و قوبا به روسیه را به رسمیت شناخت. بخشی از خانات تالش نیز به روسیه منتقل شد. روسیه نیز متعهد شد تا به ولیعهد ایران در برابر دخالت‌های خارجی و به سلطنت رسیدن وی پس از مرگ شاه، حمایت کند. انحصار عبور و مرور کشتی‌های جنگی در دریای خزر به روسیه واگذار شد. تجار روس حق تجارت آزاد در ایران و تجار ایرانی نیز چنین حقی را در خاک روسیه دریافت کردند. از دست‌دادن اراضی ماورای قفقاز برای ایران بسیار دشوار بود. بنابراین او در طول ۴ سال، تلاش کرد تا مفاد عهدنامه گلستان، مورد تجدید نظر قرار گیرد. در سال ۱۸۱۴ ایران پیمانی را با بریتانیا به امضا رساند تا لندن سعی در بازنگری عهدنامه گلستان به نفع ایران کند و در صورت بروز جنگ، انگلیس متعهد به پشتیبانی از ایران شود. البته دیپلمات‌های انگلیسی نقش مهمی در بروز جنگ بین ایران و روسیه داشتند. آن‌ها به‌دنبال تبدیل ایران به ابزاری برای مقابله با روسیه بودند و همچون پایگاهی نظامی - سیاسی، ضمن دامن‌زدن به احساسات ضد روسی در ایران، بتوانند امکانی برای نفوذ به ماورای قفقاز و آسیایه میانه، پیدا کنند.

اوضاع بین‌المللی و بحرانی سال ۱۸۲۵ و شورش دسامبریست‌ها در پترزبورگ، باعث گردید تا ایران آن‌را به‌عنوان بهترین لحظه برای اقدام علیه روسیه، تلقی کند (به‌منظور به‌دست آوردن اراضی از دست‌رفته سال ۱۸۱۳). قوای ایران در ۱۶ ژوئیه سال ۱۸۲۶، بدون اعلام جنگ از منطقه مرزی مراغه عبور کرده و خود را به ماورای قفقاز رساند.

اما نیروهای روسی دوباره در این جنگ پیروز شدند. ایران مجبور به قبول شکست شد و شرایط قرارداد صلح از طرف روسیه را پذیرفت.

عهدنامه ترکمان‌چای در ۲۲ فوریه ۱۸۲۸ به امضا رسید. در این قرارداد، انضمام اراضی ذکر شده در معاهده سال ۱۸۱۳ گلستان به روسیه، تائید شد. هم‌چنین خانات ایروان و نخجوان به روسیه الحاق شد. دولت شاه متعهد شد تا در اسکان‌یافتن ارامنه در قلمرو روسیه، ممانعت نکند (ارامنه در طول جنگ از قوای روسیه حمایت می‌کردند). ایران به‌پرداخت ۲۰ میلیون روبل نقره متعهد شد. انحصار عبور و مرور کشتی‌های جنگی در دریای خزر به روسیه مورد تائید قرار گرفت. علاوه بر امضای معاهده‌ی ترکمان‌چای، عهدنامه‌ی تجاری نیز با ایران به امضا رسید که روس‌ها در تجارت با ایران از مزایای بسیاری برخوردار شدند.

بی‌شک امضای معاهده‌ی ترکمان‌چای، باعث تقویت مواضع روسیه در ماورای قفقاز (قفقاز جنوبی) گردید و شرایط را برای گسترش نفوذ اقتصادی و سیاسی روسیه در آسیای میانه به‌وجود آورد.

اما اندکی پس از انعقاد عهدنامه، به‌دلیل درگیری روسیه با ترکیه و شروع جنگ بین آن دو کشور، دولت شاه با پشتیبانی انگلیسی‌ها، تلاش در عدم رعایت مفاد قرارداد کرد. تخطی ایرانی‌ها از اجرای مفاد قرارداد باعث اعتراض الکساندر گریبایدوف، وزیرمختار (سفیر) روسیه در تهران شد. در فوریه سال ۱۸۲۹، عوامل انگلیسیِ نزدیک به دربار شاه، با انجام تحریکات ضد روسی، حمله به سفارت روسیه در تهران را برنامه‌ریزی کردند که باعث کشته‌شدن گریبایدوف شد. با این‌حال، نیکلای اول تزار روسیه، به‌خاطر عدم تمایل درگیری مسلحانه جدید با ایران، به عذرخواهی رسمی شاه، رضایت است.

بدین‌ترتیب عهدنامه‌های گلستان و ترکمان‌چای، نتیجه‌ی طبیعی سیاست‌های ضد روسی دولت شاه در اوایل قرن ۱۹ بود.

این اسناد برای اولین‌بار حداکثر گسترش نفوذ روسیه در قفقاز را به‌صورت حقوقی مشخص، و ایجاد یک صلح نسبتاً پایدار با ایران را امکان‌پذیر نمود.

تا وقوع انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷ روسیه، عهدنامه‌های منعقده با ایران اساس قانونی روابط روسیه و ایران را تشکیل می‌داد. توافقات سال‌های ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ ایران و شوروی، ادامه‌ی معاهدات گلستان و ترکمان‌چای شد.


قسمت دوم: رقابت روس و انگلیس در ایران

نقشه‌ی ایران: چگونه ایران مهره‌ای استعمار روس و انگلیس شد.

در قسمت دوم این برنامه، سعی خواهیم کرد تا به برجسته‌ترین موارد و موضوعات دشوار منطقه‌ی خاورمیانه و هم‌چنین آسیای‌میانه بپردازیم. آخر در اوایل قرن بیستم، یعنی ۱۲۰ سال پیش، دو امپراطوری روسیه و بریتانیا برای نفوذ سیاسی و دیپلماتیک خود در این منطقه، رویاروی یکدیگر قرار گرفته بودند.

برنامه‌ی امروز ما به پیمان نامه انگلو-روسی ۱۹۰۷ اختصاص دارد که در این قرارداد، سن پترزبورگ و لندن، دامنه نفوذ خود را در آسیا تعیین کردند. ولادیمیر ساژین، کارشناس این برنامه می‌گوید:

«باید در بیان رویدادهای صد سال گذشته منطقه خاورمیانه، این واقعیت را اذعان داشت که فقط چند قدرت جهانی، حرف اول را در سیاست‌های منطقه و فرامنطقه‌ای می‌زدند. آن‌ها کشورهای اروپایی همچون روسیه، بریتانیا، فرانسه، آلمان، اتریش-مجارستان بودند. این کشورها مشغول انجام یک بازی پیچیده‌ی سیاسی (و اغلب جنگ)، و تلاش برای ایجاد هژمونی در مناطق مختلف جهان بودند. بقیه کشورها، اگر جزو مستعمرات اروپایی‌ها نبودند، به‌عنوان ابزاری سیاسی در بین قدرت‌ها، به بازی گرفته و تحت ظلم و فشار قرار داشتند.»

ساژین در ادامه می‌گوید، در این منطقه به‌ویژه در ایران، دو امپراطوری روسیه و بریتانیا، با هم در رقابت بودند. با تاسیس سرکنسولگری روسیه در مشهد، این شهر مرکز فعالیت‌های روسیه شد. روسیه امتیاز ساخت امکانات مهم اقتصادی در قلمرو ایران را دریافت کرد. فعالیت‌های تجاری روسیه، باعث کم‌رنگ‌شدن امور بازرگانی بریتانیا در ایران شد. وجود کالاهای روسی، شمال ایران را به‌خود اختصاص داده بودند. بنابراین ایران به یک بازار مهم برای صنایع نساجی، نفتی و شکر روسیه شد. شیلات روسیه نیز فعالیت خود را توسعه داد. ایران تبدیل به محلی برای سرمایه‌گذاری روسیه گردید.

در همین حال، بریتانیا نیز حاضر به تسلیم‌شدن و از دست‌دادن منافع خود در ایران نبود. در سال ۱۹۰۱، ویلیام ناکس دارسی، تاجر انگلیسی، تنها با پرداخت ۲۰ هزار پوند و ۱۰٪ از سهام شرکت تأسیس نشده اکتشاف نفت به شاه، موفق به دریافت امتیاز استخراج نفت ایران شد. این رویداد اساسی برای تاسیس شرکت نفتی آنگلو-پرشین و یا همان بریتیش پترولیوم امروزی شد. منابع غنی نفتی ایران تبدیل به ثروت بادآورده‌ای برای انگلیسی‌ها شد. روشن است که ایرانی‌ها چندین دهه از این منبع درآمد، محروم بودند.

باید تأکید کرد که اگر تجارت روسیه و ایران، متقابلاً سودمند بود، اما انگلیسی‌ها آشکارا با استفاده از اهرم‌های مختلف، و از جمله نفت، دولت ایران را غارت می‌کردند.

در تهران، دو قدرت جهانی با موفقیت‌هایی برای نفوذ بر شاه و اطرافیان او، در مبارزه و تقابل بودند. اگر بریتانیا در اوایل و اواسط قرن ۱۹ تأثیر غالب بر تهران داشت و از عوامل تحریک جنگ‌های ایران و روسیه در سال‌های ۱۸۰۴ - ۱۸۱۳ و ۱۸۲۶ - ۱۸۲۸ بود، اما در پایان قرن، کفه ترازو به‌نفع روسیه سنگین‌تر شد. روسیه حتی یک گارد ویژه نیز به‌وجود آورد. در سال ۱۸۷۹، قوای قزاق در ایران شکل گرفت. آموزش این قوا توسط مدرسان نظامی روس صورت می‌گرفت و به‌دست افسران روسی فرماندهی می‌شد. البته حقوق و مزایای آن‌ها توسط دولت روسیه پرداخت می‌گردید. وظیفه قوای قزاق ایران، حفاظت از مقامات ارشد دولتی، مهم‌ترین امکانات دولتی و نظامی، و هم‌چنین برای سرکوبی ناآرامی‌ها بود. این قوا زیربنای ایجاد یک ارتش مدرن در ایران شد.

لازم به توضیح است که سن پترزبورگ بر خلاف لندن، در تلاش برای نفوذ بر تهران، به‌دنبال نقض استقلال خارجی و داخلی ایران نبود.

در اوایل قرن بیستم لندن در تلاش برای تقسیم حوزه‌ی نفوذ خود در ایران، شروع به‌همکاری با سن پترزبورگ کرد. واقعیت این است که در آن‌زمان انگلستان بسیار علاقمند به ایجاد اتحاد با روسیه شد چرا که آلمان، با به‌دست آوردن قدرت، تبدیل به یک رقیب جدی برای بریتانیا در جهان شده بود. بریتانیا دیگر تمایلی برای مقابله با روسیه در منطقه آسیا و از جمله در ایران، نداشت.

با این‌حال، طرف روسی با بی‌تفاوتی، نسبت به چنین پیشنهاداتی در رابطه با ایران برخورد می‌کرد. برای اثبات آن می‌توان به یاداشت ۲۵ فوریه سال ۱۹۰۰ موراوییف، وزیر امور خارجه به نیکلای دوم، تزار روسیه اشاره کرد که نوشته بود: «آن‌چه که مربوط به تقسیم منطقه نفوذ بین روسیه و انگلستان می‌شود، بدون در نظر داشت این واقعیت که این خلاف سنت‌های سیاست روسیه با ایران است، بستن چنین پیمانی با انگلستان یکی از بی‌ثمرترین مذاکرات برای ما در تهران خواهد بود. این را هم نباید فراموش کرد که تقسیم حوزه‌ی نفوذ، در عمل هیچ ارمغانی برای ما نخواهد داشت…».

اما اوضاع در روسیه و پیرامون آن تغییر کرد. در سال ۱۹۰۴، جنگ روسیه و ژاپن آغاز، که یک‌سال بعد با شکست روسیه همراه شد. علاوه بر این، اولین انقلاب در کشور رخ داد که البته با شکست روبه‌رو گشت. این وقایع باعث گردید تا سن پترزبورگ موضع خود را در قبال ایران تغییر دهد. در پایان سال ۱۹۰۵، روسیه مذاکرات خود را با بریتانیا برای امضای پیمان‌نامه و تعیین حدود حوزه‌ی منافع بریتانیا و روسیه در ایران را آغاز کرد. در جلسه ماه فوریه سال ۱۹۰۷، ایزوُلسکی - وزیر امور خارجه روسیه گفت: «تا همین اواخر، حتی تفکر همدردی در افکار عمومی روسیه را تصور نمی‌کردم. اما تحولات سال‌های اخیر، ضرورت حذف زمینه‌های اختلاف با انگلستان را به‌وجود آورده که مناسب‌ترین ابزار، تقسیم مناطق نفوذ است».

روسیه و بریتانیا در ۳۱ اوت ۱۹۰۷، در سنت پترزبورگ، توافق‌نامه‌ی ترسیم منطقه‌ی نفوذ امپراتوری روسیه و بریتانیا در آسیا را به امضا رساندند. پترزبورگ تحت‌الحمایگی و سلطه‌ی کامل انگلستان بر افغانستان را به‌رسمیت شمرد و متعهد شد تا با دولت افغانستان وارد روابط مستقیم نشود. روسیه و بریتانیا، تبت را به‌عنوان بخشی از چین به‌رسمیت شناخته، و متعهد شدند تا از تلاش برای به‌دست آوردن کنترل خود در آن‌جا دست بردارند. ایران به منطقه‌ی نفوذ تقسیم گردید. حد جنوبی منطقه نفوذ روسیه، خط فرضی بین قصرشیرین، اصفهان، یزد، خواف و در ادامه تا نقطه‌ی مرزهای روسیه با ایران و افغانستان، تعیین شد. بخش جنوب ایران به منطقه نفوذ انگلستان واگذار گردید. این منطقه در حد فاصل مرز جنوب شرقی افغانستان و خط فرضی بین زابل، بیرجند، کرمان و بندرعباس تعریف شد. نه بریتانیا و نه روسیه نباید به مناطق نفوذ یکدیگر دست‌اندازی کرده و در امور سیاسی، اقتصادی، تجاری و حمل و نقل آن‌ها، دخالت کنند. منطقه میانیِ بین خطوط در مرکز کشور، موقتاً بی‌طرف اعلام شد و هرگونه اقدامی در آن‌جا باید از قبل به توافق طرفین می‌رسید.

نتیجه‌ی امضای پیمان‌نامه‌ی انگلو-‌روسی سال ۱۹۰۷، به ایجاد تفاهم مثلث (آنتانت) که یک گروه‌بندی نظامی-دیپلماتیک انگلستان، فرانسه و روسیه بود، ختم شد تا در مقابل اتحاد سه‌گانه‌ی آلمان، اتریش-مجارستان و ایتالیا، مقابله کند.

ساژین در خاتمه می‌گوید که اروپا در نهایت به دو بلوک نظامی مخالف یکدیگر، تقسیم شد. پس از ۷ سال، تقابلِ این بلوک‌ها، جنگ جهانی اول را به‌همراه داشت که بلشویک‌ها در روسیه از فرصت استفاده کرده و انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ را به پیروزی رساندند. این رویداد، به فروپاشی امپراتوری روسیه و تاسیس شوروی منجر شد که باعث تغییر اساسی روابط روسیه کمونیستی با ایران گردید.


قسمت سوم: قرارداد ۱۹۲۱، روسیه شوروی و ایران

بازی تازه: بلشویک‌ها، با استفاده از آشفتگی داخلی ایران، در نظر داشتند تا از طریق صدور انقلاب، به هدف اصلی خود یعنی استقرار نظام کمونیستی در ایران برسند.

امروز ما در مورد قرارداد ۲۶ فوریه ۱۹۲۱، روسیه شوروی و ایران، بحث می‌کنیم. این سند، هر چند بحث‌برانگیز، اما برای هر دو طرف بسیار مهم بود چرا که در زمانی به امضا رسید که جنگ داخلی در دو کشور ادامه داشته، و هنوز سرنوشت تاریخی آن‌ها روشن نبوده است. ولادیمیر ساژین، شرق‌شناس و کارشناس امور سیاسی در این مورد می‌گوید:

«در اواخر سال‌های ۱۰ و اوایل سال‌های ۲۰ قرن بیستم، اوضاع بین‌المللی و از جمله در روسیه و هم‌چنین در ایران، به دور از صلح و آرامش بود. روسیه شوروی، پس از وقوع انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ ، عملاً در انزوای دیپلماتیک مطلق قرار داشت، و درگیر یک جنگ داخلی وحشتناک و خونین بود.

ایران نیز در آستانه بروز جنگ داخلی بود. ملی‌گرایان و کمونیست‌های ایران، «نهضت جنگل» کوچک خان، و «حزب عدالت» حیدر خان، رضاخان و احمدشاه قاجار، انگلیسی‌ها و روس‌ها، سلطنت طلبان روسیه و بلشویک‌ها، سفید‌ها و سرخ‌هایی که از روسیه فرار کرده و به ایران آمده بودند تا انقلاب کنند، - همه علیه همدیگر، در حال جنگ و درگیری بودند. پایه‌های سلطنت قاجار سست، و مبارزه شدیدی برای بدست آوردن قدرت و نفوذ در تهران، در حال انجام بود».

ساژین در ادامه می‌گوید که انگلیسی‌ها با پیروی از سنت‌های خود که «برو تا بمانی»، به‌تدریج نیروهای مسلح ایران را در اختیار گرفته و در نظر داشت بدون جلب توجه، رضاخان، سرهنگ بریگاد قزاق‌ها را به تاج‌وتخت برساند.

بلشویک‌ها، با مستمسک قرار دادن انقلاب کمونیستی، و با استفاده از آشفتگی داخلی، در نظر داشتند تا از طریق صدور انقلاب، به هدف اصلی خود یعنی استقرار نظام کمونیستی در ایران (و یا حداقل استان‌های شمالی آن) برسند.

هم‌زمان رهبران روسیه شوروی، با دخالت‌های آشکار و نامشهود در روند سیاسی ایران، و برای تثبیت، و قانونی جلوه‌دادن دولت جدید بلشویکی، در ماه مه ۱۹۲۰، شروع به برقراری و ایجاد روابط رسمی با دولت شاه کردند. در مسکو، کمیساریای خلق امور خارجه در نوامبر سال ۱۹۲۰، مذاکرات خود را با سفیر ایران به‌منظور تهیه پیش‌نویس پیمان جامع ایران و شوروی آغاز کرد. این مذاکرات در تاریخ ۱۰ دسامبر به پایان رسید.

در ۲۶ فوریه ۱۹۲۱ در مسکو، قرارداد ایران و شوروی، رسما به امضا رسید. این اولین قرارداد روسیه شوروی با یک کشور از خاورزمین بود. تا این زمان شوروی، تنها موفق شده بود تا با کشورهای استونی، لیتوانی، لتونی و فنلاند قرارداد امضا کند.

در مقدمه قرارداد ایران و روسیه آمده است که: «با آرزوی این‌که ملت ایران دارای استقلال، زندگی مرفه و اداره‌ی آزادانه اموال خود باشند، دولت روسیه شوروی، کلیه توافق‌نامه‌ها و عهدنامه‌هایی که دولت سابق تزاری با ایران داشته که منجر به‌تضعیف حقوق ملت پارس گردیده، لغو و از درجه قانونــی ساقط می‌دارد».

در این قرارداد، دولت شوروی، امتناع خود را برای شرکت در هرگونه اقدام و موافقت‌هایی که «منجر به تضعیف و اخلال در حاکمیت ایران» شود را اعلام کرده بود.

این سند برای خزانه تقریباً خالی ایران از اهمیت ویژه‌ای برخوردار شد چرا که دولت شوروی روسیه «از هر نوع حقوق خود نسبت به قروضی که دولت تزاری به ایران داده‌ است» صرف‌نظر کرد. جمع کل استقراض‌ها بدون احتساب سود بانکی، در سال ۱۹۱۷ به ۶۵ و نیم میلیون روبل طلا می‌رسید.

دولت شوروی استفاده از راه‌های شوسه از انزلی به تهران و از قزوین به همدان با تمام اراضی و ابنیه و اثاثیه متعلق به راه‌های مذکور و هم‌چنین خطوط راه آهن از جلفا به تبریز و از صوفیان به دریاچه ارومیه با تمام ابنیه و وسایل نقلیه و متعلقات دیگر، اسکله‌ها و انبارها و کشتی‌های بخاری و یدک‌کش و کلیه وسایل نقلیه در دریاچه ارومیه با تمام متعلقات آن‌ها، تمام خطوط تلگرافی و تلفنی با تمام متعلقات و ابنیه و اثاثیه که در ایران توسط دولت سابق تزاری ساخته شده‌ و نهایتاً بندر انزلی با انبارها و کارخانه چراغ برق و سایر ابنیه را بلاعوض به مالکیت ایران در آورد.

مسکو به‌طور داوطلبانه از جزایر ایرانی آشورا ده و غیره، واقع در دریای خزر و در نزدیکی سواحل ایران، صرف‌نظر کرد. قرارداد کاپیتولاسیون با روسیه لغو شد. یکی از مفاد مهم پیمان سال ۱۹۲۱، به‌رسمیت‌شناختن دولت شوروی از حق استفاده ایران از پرچم خود در ناوگان دریای خزر بود. ایران حق ترانزیت کالا از طریق قلمروی شوروی را به‌دست آورد. همین حق به دولت شوروی نیز اعطا شد.

با این‌حال، همه موضوعات در این قرارداد باب میل طرفین نبود. دولت اتحاد جماهیر شوروی، از ترس تبدیل خاک ایران به پایگاهی برای فعالیت‌های ضد شوروی از طرف جنبش سفید ضدانقلابی و یا کشورهای متخاصم خارجی (در آن‌زمان و در وهله‌ی اول انگلستان)، اصرار به گنجاندن فصل‌های ۵ و ۶ در قرارداد بود.

در فصل ۵، شوروی و ایران متعهد شدند تا از ایجاد تشکیلات و ورود سازمان‌ها، دستجات و یا افراد منفرد، با هدف مبارزه مسلحانه بر علیه دو کشور، ممانعت کنند.

با توجه به این‌که انگلستان تلاش داشت تا از ایران به‌عنوان پایگاهی در اجرای سیاست‌های تهاجمی خود بر علیه اتحاد شوروی و جمهوری‌های متحد استفاده کند، فصل ششم به‌عنوان یک ماده خاص به قرارداد اضافه شد. در آن آمده است که هرگاه کشورهای ثالثی بخواهند از خاک ایران به‌عنوان مرکز حملات نظامی بر ضد روسیه و متحدان او استفاده کنند و اگر ایران «پس از هشدار دولت شوروی نتواند این خطر را رفع کند، دولت جمهوری شوروی روسیه حق خواهد داشت نیروهای خود را به‌خاک ایران وارد کرده تا برای دفاع از خود اقدام‌های لازم را به‌عمل آورد.»

این مفاد باعث گردید تا بریتانیا از سیاست‌های جاه‌طلبانه خود نسبت به ایران تعدیل کند. و در آینده، با وجود نارضایتی خود، منافع ایران را در محافل سیاسی تهران، تامین کنند.

بنابراین در زمان جنگ جهانی دوم، و در ۲۵ اوت ۱۹۴۱ دقیقاً مطابق با فصل ۶ قرارداد سال ۱۹۲۱، استالین تصمیم گرفت تا نیروهای شوروی را وارد ایران کند. بر اساس دستورات فرماندهی کل قوا، ورود قوای شوروی «به‌منظور حفظ مرزهای شوروی در برابر خرابکاری‌های آلمان‌ها» بود.

با وجود دیدگاه‌های مختلف در روسیه و ایران بر سر این موضوع، نمی‌توان نقش مثبت ورود نیروهای شوروی و بریتانیا به ایران را انکار کرد. آخر در صورت نفوذ آلمان در ایران و تبدیل‌شدن او به‌یکی از متحدان آلمان نازی، واقعیت شکستِ اجتناب‌ناپذیر ایرانِ طرفدار نازی، کشتار و تخریب این کشور و در نهایت دولت بازنده جنگ، دور از اذهان نبود. ورود نیروهای متفق و پس از آن قطع روابط سیاسی با آلمان، ایران را وارد صفوف نیروهای ائتلاف ضد فاشیستی کرد و پس از جنگ، استقلال و تمامیت ارضی او حفظ گردید.

یکی دیگر از آزمون‌های قرارداد ۱۹۲۱ را می‌توان به رویدادهای اواخر سال‌های ۵۰ و ۶۰ میلادی قرن بیستم، مرتبط دانست. آن‌زمان مطابق بود با «جنگ سرد» و رویارویی هسته‌ای بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا. ایران شاهنشاهی نیز عضو پیمان بغداد، که پس از انقلاب در عراق، سنتو نام گرفت، متحد اصلی آمریکا در خاورمیانه بود.

نیکیتا خروشچف، رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی سعی داشت تا ایران را از چنگ ایالات متحده، خارج کند که موفق نشد. در ۵ مارس ۱۹۵۹، موافقت‌نامه‌ی همکاری‌های نظامی ایران و آمریکا به امضا طرفین رسید که یکی از تعهدات مهم آن حمایت مستقیم نظامی دولت ایالات متحده از رژیم شاهنشاهی بود. مسکو از امکان ایجاد پایگاه‌های نظامی آمریکا، به‌ویژه موشکی در خاک ایران، سخت نگران بود.

این امکان، موجب خشم خروشچف شد که در یکی از سخنرانی‌های خود در شدیدترین لحن ممکن، شاه و بلوک سنتو را «دست‌نشانده» امریکا نامید. در همان زمان، رهبر اتحاد جماهیر شوروی به فصل ششم قرارداد ۱۹۲۱ اشاره کرد. تهران به این اشاره توجه کرد و در ۱۵ سپتامبر ۱۹۶۲، یادداشتی را به دولت اتحاد جماهیر شوروی ارسال کرد که در آن عدم استقرار پایگاه‌های موشکی کشورهای خارجی در خاک خود را تضمین نمود.

پس از آن، روابط ایران و شوروی تقریباً بدون مشکل، و با رضایت متقابل، توسعه نسبی یافت.

ساژین در پایان می‌گوید که امضای توافق‌نامه سال ۱۹۲۱، گام مثبت و قابل توجهی در تاریخ روابط خارجی ایران است. به‌هر حال این قرارداد باعث تثبیت اوضاع سیاست داخلی ایران و در نتیجه ظهور شرایطی برای احیای یک دولت متمرکز گردید. تاریخ قرن بیستم نشان می‌دهد که امضای این پیمان، ایران را از مصیبت‌ها و جنگ‌های متفاوت، نجات داده است.


قسمت چهارم: انقلاب كبير ١٩١٧ روسيه و ايران

انقلاب كبير روسيه، تأثير به‌سزايى بر روى كشورهاى جهان از جمله ايران گذاشت.

امروز مى‌خواهيم به يكصد سال قبل، يعنى به فوريه ١٩١٧ بازگرديم، زمانى كه انقلاب كبير روسيه آغاز، و تاثير به‌سزايى بر روى كشورهاى جهان از جمله ايران گذاشت. ولاديمير ساژين، شرق‌شناس روس در اين زمينه مى‌گويد:

«بنا به‌عقيده بسيارى از محققين علوم اجتماعى، تاريخ بشريت شاهد وقوع سه انقلاب بزرگ بوده كه توانسته روند تاريخ را تغيير دهد. انقلاب‌هاى كبير ١٧٨٩ فرانسه، ١٩١٧ روسيه و انقلاب اسلامى ١٩٧٩ ايران، از جمله آن‌ها هستند. البته انقلاب روسيه تاثير قابل ملاحظه‌اى در توسعه روابط اجتماعى در ايران داشته است. ويژگى‌هاى اصلى اثرات این انقلاب چه بود؟»

ساژين در ادامه مى‌گويد، بروز انقلاب روسيه، تنها يك پديده ناگهانى نبود كه در آن كاخ زمستانى پتروگراد، در ٧ نوامبر سال ١٩١٧ توسط بلشويك‌ها سقوط كند. اين يك تحول قدرتمند اجتماعى بود كه از زمان كناره‌گيرى نيكولاى دوم، تزار روسيه در فوريه ١٩١٧ آغاز و تا پايان جنگ‌هاى داخلى روسيه در سال ١٩٢٢، ادامه يافت.

بدون‌شك بسيارى از كشورها و اصولاً تاريخ قرن بيستم ميلادى، تحت تاثير انقلاب روسيه قرار گرفت. ايران نيز به‌عنوان يك همسايه و شريك چند صد ساله روسيه از تاثيرات اين انقلاب، بى‌بهره نماند.

اين واقعيت را نيز نبايد ناديده گرفت كه نقش امپراطورى روسيه در اقتصاد، سياست و امور نظامى ايران در اواخر قرن ١٩ و اوايل قرن بيستم، تعيين‌كننده بود. در همين‌حال بريتانيا نيز مايل به از دست دادن موقعيت سنتى خود در خاورميانه، از جمله ايران، نبود. اين كشور تبديل به ميدان نبردی بين دو امپراطورى شده بود.

دولت جديد بلشويك روسيه نمى‌خواست تا سياست‌هاى امپرياليستى تزارى را در قبال ايران، ادامه دهد. آخر بلشويك‌ها بر اين باور بودند كه در آينده نزديك، در بسيارى از كشورها بايد انقلاب جهانى كمونيستى رخ دهد و براى نزديك شدن وقوع اين انقلاب، آن‌ها آماده تبليغ و گسترش ايده‌هاى بلشويسم در سراسر جهان از جمله ايران بودند. آن‌ها مخالف روش‌هاى نخ‌نما شده برده‌دارى امپرياليستى در ديگر كشورهاى خارجى بودند. به‌عقيده رهبران بلشويكى، دير يا زود اكثر كشورها با متحد شدن، تبديل به جمهورى كمونيستى شوروى خواهند شد.

بنابراين دولت شوروى در ٢٧ ژانويه ١٩١٨ رسما طى يادداشتى، كليه توافقنامه‌ها و قراردادهاى نابرابر با ايران را «كه باعث محدوديت ملت ايران در حق حاكميت و استقلال آن‌ها مى‌شد» را لغو كرد. هم‌چنين پيمان سال ١٩٠٧ ميان روسيه و بريتانيا كه در آن حوزه نفوذ دو امپراطورى در ايران تعريف شده بود نيز فسخ گردید.

البته بريتانيا تمايلى براى از دست دادن ايران، نداشت. در سال‌هاى ١٩١٩ تا ١٩٢٠، تعدادى سند بين ايران و بريتانيا امضا گرديد كه باعث افزايش نفوذ لندن در تهران شد. انگليسى‌ها به تدريج رهبرى نيروهاى مسلح ايران را به دست گرفته و محتاطانه، به سلطنت رسيدن رضاخان، سرهنگ بريگاد قزاق را فراهم كردند.

با این وجود، بریتانیا در آغاز دهه ۲۰ میلادی، احساس خوبی در ایران نداشت. با این‌که انگلیس میل به‌دست آوردن کنترل بر اقتصاد و سیاست، گسترش حضور نظامی و دیگر اقدامات خود در ایران را داشت، اما از طرف دیگر شاهد رشد نارضایتی عمومی بود.

بیش‌ترین نارضایتی‌ها را می‌توان در جنبش‌های ملی آزادیبخش و شورش‌ها در گیلان، آذربایجان، بخشی از خراسان و دیگر مناطق کشور عنوان کرد. مخالفان خواستار خروج نیروهای بریتانیا از ایران و دموکراتیزه کردن زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه بودند. روشنفکران دمکرات در پایتخت، خواستار مبارزه فعال علیه دولت انگلیس و حامیان ایرانی آن‌ها بودند.

بلشویک‌ها از احساسات ضدانگلیسی استفاده کرده، و برای هدایت نارضایتی توده‌ها در راستای انقلاب کمونیستی، تلاش می‌کردند. هدف اصلی آن‌ها، شوروی کردن ایران (و یا حداقل استان‌های شمالی آن)، از طریق صدور انقلاب بود.

هم‌زمان رهبران روسیه شوروی، با دخالت‌های آشکار و نامشهود در روند سیاسی ایران، و برای تثبیت، و قانونی‌ جلوه‌دادن دولت جدید بلشویکی، در ماه مه ۱۹۲۰، شروع به برقراری و ایجاد روابط رسمی با دولت شاه کردند.

در ۲۶ فوریه ۱۹۲۱، پیمان ایران و شوروی در مسکو به امضا رسید. این اولین قرارداد دولت روسیهِ سوسیالیتی اتحاد شوروی با کشوری از خاورزمین بود. در این پیمان، دولت شوروی امتناع خود برای شرکت در فعالیت‌ها و موافقت‌هایی که «منجر به تضعیف و اخلال در حق حاکمیت ایران» شود را اعلام کرد.

این پیمان برای خزانه تقریباً خالی ایران از اهمیت ویژه‌ای برخوردار شد چرا که دولت شوروی روسیه «از هر نوع حقوق خود نسبت به قروضی که دولت تزاری به ایران داده‌است» صرف‌نظر کرد. جمع کل استقراض‌ها بدون احتساب سود بانکی، در سال ۱۹۱۷ به ۶۵ و نیم میلیون روبل طلا می‌رسید.

دولت شوروی استفاده از راه‌های شوسه از انزلی به تهران و از قزوین به همدان با تمام اراضی و ابنیه و اثاثیه متعلق به راه‌های مذکور و همچنین خطوط راه آهن از جلفا به تبریز و از صوفیان به دریاچه ارومیه با تمام ابنیه و وسایل نقلیه و متعلقات دیگر، اسکله‌ها و انبارها و کشتی‌های بخاری و یدک کش و کلیه وسایل نقلیه در دریاچه ارومیه با تمام متعلقات آن‌ها، تمام خطوط تلگرافی و تلفنی با تمام متعلقات و ابنیه و اثاثیه که در ایران توسط دولت سابق تزاری ساخته شده‌ و نهایتاً بندرانزلی با انبارها و کارخانه چراغ برق و سایر ابنیه را بلاعوض به مالکیت ایران در آورد.

مسکو به‌طور داوطلبانه از جزایر ایرانی آشورا ده و غیره، واقع در دریای خزر و در نزدیکی سواحل ایران، صرف‌نظر کرد. قرارداد کاپیتولاسیون با روسیه لغو شد. یکی از مفاد مهم پیمان سال ۱۹۲۱، به‌رسمیت شناختن دولت شوروی از حق استفاده ایران از پرچم خود در ناوگان دریای خزر بود. ایران حق ترانزیت کالا از طریق قلمروی شوروی را به‌دست آورد. همین حق به دولت شوروی نیز اعطا شد.

این پیمان مهم، گام مثبت و قابل توجهی در تاریخ روابط خارجی ایران داشت. قرارداد سال ۱۹۲۱، باعث تثبیت اوضاع سیاست داخلی ایران و در نتیجه ظهور شرایطی برای احیای یک دولت متمرکز گردید. علاوه بر این، با وجود ابهام در فصول ۵ و ۶ قرارداد، که باعث بروز نارضایتی در محافل سیاسی ایران شد، اما به‌هر حال این کشور در مقابل تهدیدات هژمونیک توسط انگلستان، آلمان و پس از آن ایالات متحده، تا حد قابل ملاحظه‌ای به استقلال رسید.

ساژین در خاتمه می‌گوید که بی‌شک انقلاب کبیر روسیه در تاریخ ایران تاثیر گذار بود. اثرات مثبت و منفی آن در روابط ایران و اتحاد جماهیر شوروی تا سال ۱۹۷۹، بروز یک انقلاب کبیر دیگر در ایران، قابل ذکر است.


قسمت پنجم: ورود نیروهای شوروی به خاک ایران

ایران، از نظر استراتژی نظامی، سکویی برای حمله - از طریق افغانستان - به هند بریتانیا توسط آلمان نازی بود.

امروز در پنجمین برنامه، در رابطه با حوادثی صحبت می‌کنیم که به‌گونه‌ای ایران را از متحد شدن با آلمان نازی برحذر داشت، چرا که در غیر این‌صورت، با شکست و تسلیم کامل در مقابل ائتلاف ضد هیتلری روبه‌رو می‌گشت. ولادیمیر ساژین در خصوص ورود نیروهای شوروی و بریتانیا به‌خاک ایران در اوت ۱۹۴۱ به بحث‌وگفتگو می‌پردازد:

«در ۲۲ ژوئن سال۱۹۴۱، آلمان نازی بدون اعلام جنگ، و با نقض پیمان عدم تجاوز، بی‌رحمانه به‌خاک اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد. استالین رهبر شوروی، انتظار چنین واقعه‌ای را نداشت. غافل‌گیری، نقش تکان‌دهنده‌ای برای اتحاد شوروی داشت.

نیروهای آلمانی در آغاز جنگ موفق شدند تا به عمق اتحاد جماهیر شوروی نفوذ کرده و اراضی وسیعی از بخش اروپایی کشور را به اشغال خود در آوردند. صدها هزار تن از ارتش سرخ کشته و زخمی و نزدیک به ۳ میلیون نفر از نیروهای مسلح شوروی به اسارت آن‌ها در آمدند».

ساژین در ادامه می‌گوید که هر گردان، و واحد نظامی و کلاً هر کسی که قادر به‌حمل و استفاده از سلاح بود، مورد استقبال قرار می‌گرفت.

اما استالین، در این دوره حساس تصمیم گرفت تا واحدهای نظامی خود را به ایرانِ «بی‌طرف» که فرسنگ‌ها از میادین جنگی دور بود، اعزام کند. چرا ایران؟

ایران با منابع عظیم نفت‌وگاز در منطقه خاورمیانه، کشوری استراتژیک بود. در سال‌های ۳۰ و ۴۰ میلادی قرن بیستم، فقط ایران می‌توانست در خاورمیانه، با استفاده از امکانات مدرن خود، سوخت هواپیما تولید کند. پالایشگاه آبادان در سال ۱۹۴۰، بیش از ۸ میلیون تن نفت پالایش می‌کرد. بنابراین برلین، لندن و مسکو برای به‌دست‌آوردن ایران «بی‌طرف»، با یکدیگر در حال مبارزه بودند. ایران، دروازه‌ای به هند بریتانیا و قفقاز بود.

آلمان در طول دهه ۳۰ میلادی، توجه ویژه‌ای به ایران داشت. روابط تجاری و اقتصادی، و نظامی-فنی بین دو کشور توسعه یافته بود، و آلمان‌ها از نظر ایدئولوژیکی و نژادپرستانه از وحدت ژرمن‌ها و پارس‌ها، به‌عنوان نمایندگان نژاد آریایی صحبت می‌کردند. در سال ۱۹۴۱، نفوذ ایدئولوژیک آلمان‌ها در ایران قابل توجه بود.

ایران، از نظر استراتژی نظامی، سکویی برای حمله به هند بریتانیا توسط آلمان نازی بود. در سال ۱۹۴۱، هیتلر با صدور بخشنامه شماره ۳۲، اعلام کرده بود که پس از پیروزی بر اتحاد جماهیر شوروی، نوبت به مستعمرات انگلیس و کشورهای مستقل در خاورزمین، آفریقا، مدیترانه می‌رسد که ایران نیز در فهرست آن کشورها قرار داشت.

مولف این مقاله با مطالعه اسناد مستند آرشیویِ و به‌غنیمت گرفته شده از «لوفت وافه»، نیروی هوایی آلمان، از آماده‌سازی آن واحد برای حمله به ایران آشنا شده است. در یکی از پرونده‌های غنیمتی، اطلاعات دقیق شناسایی از قبیل نقشه‌ها، دستوالعمل‌ها، توضیحات و عکس‌های متعدد از اهداف مختلف برای حمله به شهرها، فرودگاه‌ها، مراکز و میادین نفتی ایران که در اوایل سال‌های ۴۰ میلادی طراحی شده بود، قابل ملاحظه است. به‌عنوان مثال، با دقت فراوانی مطلوب‌ترین فصل سال، زمان دقیق صبح یا روز، شرایط آب و هوایی، و بهترین جهت برای نزدیک‌شدن به اهداف نظامی و غیره را مشخص و توصیه کرده‌اند.

با استناد به داده‌های تاریخی، بریتانیا بهترین زمان برای «خنثی‌کردن» ایران بی‌طرف را تابستان ۱۹۴۱ در نظر گرفته بود. انگلستان از ۳ سپتامبر سال ۱۹۳۹ وارد جنگ با آلمان نازی شد. نفت خاورمیانه، و از جمله ایران، عامل مهمی برای تضمین قدرت نظامی بریتانیا بود. لندن، تحت هیچ شرایطی، نمی‌خواست تا زیرساخت‌های حمل و نقل، و نفتی ایران که توسط پول‌های بریتانیایی ساخته شده بود مورد استفاده آلمان نازی قرار گیرد. علاوه بر این، اشغال ایران این امکان را به بریتانیا می‌داد تا واحدهای نظامی خود را از برمه و هند، و از طریق ایران، عراق و خاورمیانه گرفته تا شمال افریقا، متصل و متحد کند.

استالین نیز به ایران نیازمند بود. اول این‌که این کشور مسیر ترانزیت مناسبی برای تامین مایحتاج از انگلستان و ایالات متحده بود. دوم، تهدیداتی بود که می‌توانست از جانب عوامل نازی و یا حتی تهاجم آلمان به ایران صورت بگیرد. که به‌دنبال آن حمله به ماورای قفقاز نیز می‌توانست شوروی را تهدید کند. لذا این دو عامل، دلیل رسمی ورود نیروهای شوروی به ایران شد. البته شاید هم این علت اصلی نباشد. به‌هر حال و به‌احتمال قوی، انگیزه‌ی اصلی استالین در تصمیم‌گیری و اجرای طرح «راه حل ایران»، وجود بریتانیا بود که می‌توانست بدون اتحاد جماهیر شوروی درایران مداخله کند. این امر بی‌شک باعث تقویت موضع بریتانیا، رقیب دیرین و تاریخی روسیه در منطقه می‌شد و برای مسکو، مشکل به‌وجود می‌آورد.

در این برهه زمانی، کرملین نیاز مبرم به متحدانی داشت که با آلمان نازی مبارزه کنند. به‌همین دلیل ایران می‌توانست نقش موثری در چنین ائتلافی بازی کند.

البته نباید گرایشات استالین در گسترش مرزهای شوروی و افزایش نفوذ خود در منطقه را نادیده گرفت. بنابراین کلیه این عوامل باعث شد تا استالین در تابستان و پاییز سال ۱۹۴۱، تصمیم به انجام عملیات نظامی در ایران کند.

استالین در ۲۳ اوت ۱۹۴۱، دو بخشنامه صادر می‌کند. در این اسناد آمده است که «به‌منظور حفظ مرزهای ما در برابر خراب‌کاران آلمانی، که تحت نظارت و پوشش دولت ایران کار می‌کنند، و به منظور جلوگیری از حملات نیروهای ایرانی به مرزهای ما، دولت شوروی بر اساس فصل ۶ معاهده سال ۱۹۲۱ ایران و شوروی، که به موجب آن در صورت رفتار تهدیدآمیز ایران بر علیه اتحاد جماهیر شوروی، دولت شوروی حق اعزام نیروهای نظامی به ایران را دارد، دولت شوروی نیروهای نظامی خود را به خاک ایران اعزام می‌کند.»

بر اساس بخشنامه‌های صادره، ارتش ویژه ۵۳ آسیای میانه و جبهه ماورای قفقاز متعلق به ارتش ۴۴ به همراه ناوگان دریای خزر و ارتش ۴۷، تشکیل می‌گردد. علاوه بر این ارتش‌های ۴۵ و ۴۶ که در مرزهای با ترکیه و پایگاه دریایی باتومی مستقر بودند، برای اعزام به ایران آماده شدند.

۲۵ آگوست ۱۹۴۱، نیروهای متفق شوروی و بریتانیا در غالبِ عملیات «همدردی» (اشغال ایران در جنگ جهانی دوم)، وارد خاک ایران شدند.

اما مسکو قبل از ورود نیروهایش به ایران، دست به یک اقدام مهم زد. چند تن از مقامات ارشد سفارت اتحاد جماهیر شوروی در ۲۳ اوت ۱۹۴۱، خود را به مهم‌ترین نقاط استراتژیک شمال ایران رساندند (استان‌های آذربایجان، گیلان، و خراسان و مازندران). آن‌ها با فرمانداران و فرماندهان پایگاه‌های نظامی منطقه، وارد مذاکره شده و از آنان خواستند تا برای جلوگیری از خونریزی‌های بی‌مورد، نیروهای خود را از مرز‌های ایران و شوروی عقب برانند. در نتیجه، تعدادی از واحدهای نظامی ایران که آماده نبرد و درگیری با نیروهای شوروی بودند، منحل شدند (به‌عنوان مثال واحدهایی در تقاطع سه بزرگراه‌ها در چالوس و بندر نوشهر، متفرق شدند). بنابراین در عملیات «همدردی»، هم ایران و هم شوروی، متحمل کم‌ترین خسارات شده و بسیاری از امکانات و بناهای مهم، حفظ شدند.

هم‌زمان با ورود نیروهای ائتلاف به خاک ایران، صبح روز ۲۵ اوت، اسمیرنوف، سفیر کبیر شوروی و سِر ریدر بولارد، وزیرمختار بریتانیا، طی یادداشتی، حمله قوای خود به ایران را به رجب‌علی منصور، نخست وزیر وقت، ابلاغ کردند. در این یادداشت گفته شد که نیروهای شوروی در شمال و نیروهای انگلیسی در جنوب، وارد ایران شده‌اند، و اقدام آنان از اعتبار قانونی برخوردار است.

در ۲۷ اوت، محمدعلی فروغی در نتیجه تغییر هیئت دولت، نخست‌وزیر جدید ایران شد و طی حکمی، دستور توقف مقاومت نیروهای ایران در مقابل متفقین شد. بنابراین مقاومت نیروهای ایرانی در ۲۹ اوت به پایان رسید. در آن‌زمان بخش بزرگی از ارتش ایران، تقریباً متلاشی شد. تمام شهرهای بزرگ شمالی ایران به اشغال نیروهای شوروی درآمدند. عملیات «همدردی»، طی یک هفته با موفقیت به پایان رسید.

عملیات «همدردی» یکی از معدودترین عملیات‌های ارتش سرخ است، که در ماه‌های اول جنگ جهانی دوم، با موفقیت همراه بود.

طراحی و پیاده سازی اقدامات مشترک شوروی و بریتانیا در حمله به ایران و هم‌چنین انجام سیاست‌های مشترک در منطقه، اساسی برای همکاری‌های نزدیک تر بین دو کشور شد که انتقال تجهیزات نظامی به اتحاد شوروی از مسیر ترانزیت جنوب، یکی از آن‌ها می‌باشد.

نباید فراموش کرد که اشغال ایران توسط نیروهای شوروی و بریتانیا، به اولین اقدام نظامی مشترک در بین متحدان جدید در جنگ علیه آلمان، تبدیل شد. اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان، پس از سال‌ها رویارویی و تقابل، موفق شدند که در ایران، تحت تغییرات جغرافیای سیاسی آن زمان، به تفاهم رسیده و با یکدیگر همکاری نزدیک داشته باشند.

پس از پایان عملیات موفقیت‌آمیز «همدردی»، نمایندگان انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی، شروع به مذاکره با مقامات ایرانی کردند. در ۸ سپتامبر ۱۹۴۱ و در نتیجه این مذاکرات، موافقت نامه استقرار نیروهای متفقین در ایران، به امضا رسید. نیروهای شوروی در شمال ایران در خطوط زنجان، قزوین، خرم آباد، و کرانه دریای خزر مستقر شدند. ارتش بریتانیا در خطوط خانقین، کرمانشاه، خرم‌آباد، هرمز و بندر دیلم قرار گرفتند. واحدهای نظامی ایران در بخش مرکزی کشور باقی ماندند.

اما رضاشاه با سرپیچی از اصل توافق به‌عمل آمده در رابطه با اخراج کارشناسان آلمانی، ایتالیایی و رومانیایی از خاک ایران، دلیلی برای اشغال پایتخت در ۱۵ سپتامبر توسط نیروهای متفق گردید. این به‌نوبه‌ی خود، باعث کناره‌گیری رضا شاه از سلطنت در ۱۶ سپتامبر ۱۹۴۱ گردید و محمدرضا پهلوی، شاه جدید، هیچ تلاشی برای به چالش کشیدن موقعیت ایران، نه با اتحاد جماهیر شوروی و نه با انگلستان، نکرد. در نتیجه ایران دیپلمات‌های کشورهای متخاصم و دشمن متفقین را از کشور اخراج و نمایندگان خود را از آلمان، ایتالیا و رومانی به ایران فراخواند. علاوه بر این کار بر روی تنظیم یک معاهده با نیروهای متفق، برای قانونی‌شدن اقامت و حضور آن‌ها در ایران، آغاز شد.

در ۲۹ ژانویه ۱۹۴۲، پیمان اتحاد سه قدرت، توسط اسمیرنوف، سفیر شوروی، بولارد، سفیر بریتانیا و علی سیهلی، وزیر امور خارجه ایران به امضا رسید. این معاهده به‌عنوان اصلی‌ترین سند، اجازه استقرار نیروهای متفق (شوروی و بریتانیا) در ایران را باعث گردید و این کشور تبدیل به راه ترانزیت برای عبور محصولات و تجهیزات (هواپیما، اتومبیل، لاستیک، مواد غذایی و سایر اقلام) ساخت کشورهای انگلیس، آمریکا و دیگر متحدین به اتحاد جماهیر شوروی و استفاده و به‌کارگیری کلیه وسایل ارتباطی در ایران شد. قابل توجه است که ماده اول پیمان فوق‌الذکر با تعهد دو کشور شوروی و انگلیس آغاز می‌گردد که «احترام به حاکمیت، تمامیت ارضی، و استقلال سیاسی ایران» را متضمن می‌شود.

ساژین در پایان می‌گوید که ایران با امضای این سند تاریخی، کشور خود را در صفوف نیروهای ائتلاف ضد فاشیستی قرار داد و با حفظ حق حاکمیت و استقلال، جایگاه مناسبی را پس از جنگ، در جهان به خود اختصاص داد. بنابراین، شکی نیست که ورود نیروهای متفقین در ایران در سال ۱۹۴۱، این کشور را از بسیاری از مشکلات، مصیبت‌ها و در نهایت شکست، نجات داد.


قسمت ششم: اشتباه فاحش استالین در ایران

نیروهای اتحاد جماهیر شوروی در ۲۳ اوت ۱۹۴۱، وارد منطقه شمالی ایران شدند

علت ورود ارتش شوروی به‌خاک ایران بنا به اسناد رسمی: «به‌منظور تامین امنیت مرزها از وجود خراب‌کاران آلمانیِ تحت حمایت دولت ایران، و برای جلوگیری از حملات نیروهای ایرانی علیه مرزهای ما، دولت شوروی بر اساس فصل ۶ معاهده سال ۱۹۲۱ ایران و شوروی، که به‌موجب آن دولت شوروی حق اعزام نیروهای نظامی به ایران را در صورت مورد تهدید قرار گرفتن اتحاد جماهیر شوروی از سوی ایران را خواهد داشت، دولت شوروی تصمیم به اعزام نیروهای نظامی خود به‌خاک ایران گرفت». نیروهای مسلح انگلستان نیز از سمت جنوب، وارد ایران شدند. ولادیمیر ساژین، شرق‌شناس روس در این زمینه می‌گوید:

« بی‌شک، استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، در نظر داشت تا از وضعیت به‌وجود آمده برای ایجاد یک پایگاه اجتماعی-‌سیاسی، به‌منظور تقویت نفوذ خود در ایران و در وهله‌ی اول، منطقه آذربایجان ایران، استفاده کند.

۲۰ روز پس از ورود ارتش شوروی از سوی آذربایجان شوروی به آذربایجان ایران، گروهی متشکل از ۵۰۰ نفر، برای گسترش نفوذ شوروی از طریق تبلیغ و اشاعه فرهنگ، اقتصاد، و زندگی روزمره مردم شوروی و غیره به ایران اعزام شدند. در همین حال کرملین اصرار داشت که نه دولت شاه و نه بریتانیا نمی‌توانند اتحاد جماهیر شوروی را در رابطه با دخالت در امور داخلی ایران، متهم کنند.»

ساژین در ادامه می‌نویسد، تقسیم ایران به مناطق نفوذ بریتانیا و اتحاد شوروی، باعث به‌وجود آمدن ایدئولوژی رویارویی گردید. در اکتبر سال ۱۹۴۱، با حمایت و تلاش‌های ماموران اعزامی از مسکو، حزب توده ایران، تشکیل شد. حزب توده ایران، در سال ۱۹۴۴ دارای ۲۵ هزار عضو بود. البته بیش‌ترین فعالیت‌های حزبی و تبلیغاتی، در استان‌های آذربایجان متمرکز شده بود.

اما پس از امضای معاهده تضمین تمامیت ارضی ایران، بین اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و ایران در ۲۹ ژانویه ۱۹۴۲، به دستور مسکو، اکثر ماموران شوروی به کشور، فراخوانده شدند. البته این به دلیل تغییر «موقعیت» ایران بود. در سخت‌ترین دوره‌ی جنگ میهنی شوروی، ایران از اهمیت ویژه‌ای برای مسکو برخوردار شد، چرا که راهی برای حمل تجهیزات نظامی از سوی غرب گردید. بنابراین مسئله آذربایجان در جایگاه بعدی قرار گرفت.

در اوایل سال ۱۹۴۴، اوضاع تغییر کرد. اتحاد جماهیر شوروی به پیروزی‌های بزرگی در مقابل آلمان دست یافت و اقتدار بین‌المللی مسکو افزایش پیدا کرد. در عین حال ایران، شاهد ظهور جنبش‌های ملی بود. کرملین با ارزیابی موقعیت، بار دیگر به مسئله آذربایجان بازگشت.

در ۶ ژوئیه ۱۹۴۵ کرملین در تصمیمی سری و محرمانه، «اقدام به ایجاد جنبش‌های جدایی‌طلب در آذربایجان و دیگر مناطق شمالی ایران کرد». در سند مذکور از لزوم آغاز آماده‌سازیِ اعطای خودمختاری گسترده ملی در استان‌های آذربایجان، سخن گفته شده بود. برای هدایت این روند پیشنهاد شد تا در استان آذربایجان، «حزب دموکرات آذربایجان» تشکیل شود.

این حزب جدید پس از تاسیس بلافاصله ، خواستار دریافت وسیعترین خودمختاری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در آذربایجان شد.

هم‌زمان با کمک نیروهای امنیتی شوروی و افسران حامی سیاست خودمختاری در نیروهای مسلح ایران، عملیات خلع سلاح واحدهای دولتی ارتش و ژاندارمری، و هم‌چنین «خنثی‌سازی» مخالفان جنبش خودمختاری در استان‌های شمالی ایران، به انجام رسید. در اواسط ماه دسامبر، کل منطقه آذربایجان ایران، تحت کنترل «حزب دموکرات آذربایجان» قرار گرفت.

نیروهای آمریکایی در اول ژانویه ۱۹۴۶ خاک ایران را ترک کردند. بریتانیا، خروج واحدهای نظامی خود را ۲ مارس اعلام کرد. آخرین مهلت خروج نیروهای شوروی از ایران نیز در همین تاریخ به پایان می‌رسید.

اما مسکو به امید حفظ نفوذ خود در شمال ایران، حتی با توسل به زور، عجله‌ای نداشت. بنابراین، در اوایل ماه مارس، با آماده‌باش نیروهای شوروی، حرکت آن‌ها به‌سوی تهران آغاز شد. اما سرویس اطلاعاتی آمریکا به واشنگتن گزارش داد که «آماده‌سازی واحدهای ارتش شوروی برای انجام عملیات گسترده نظامی، لو رفته است». اقدام اتحاد جماهیر شوروی، نه‌تنها با واکنش شدید ایران بلکه سایر کشورهای غربی مواجه شد. دولت ایران در ۱۸ مارس ۱۹۴۶ موضوع خروج فوری نیروهای شوروی از ایران را به شورای امنیت، تسلیم کرد.

خوشبختانه، هیچ رویارویی نظامی بین نیروهای شوروی و ایرانی، در نگرفت. مسکو کاملاً به این واقعیت واقف بود که وضعیت به‌وجود آمده می‌تواند باعث بروز درگیری نظامی با ایالات متحده و بریتانیا شود. مسکو عملاً، امکان فشار به ایران را از دست داد. موضع سخت کشورهای غربی، و نگرش منفی افکار عمومی در جهان، کرملین را مجبور به سازش کرد. مسکو در ۲۴ مارس، ضمن اعلام توافق با تهران، اظهار داشت که نیروهای شوروی ظرف مدت ۵ تا ۶ هفته از خاک ایران خارج می‌شوند.

برخی از مورخان بر این باورند که اقدام شوروی در پاسخ به اولتیماتوم شفاهی ترومن، رئیس جمهور آمریکا به اتحاد جماهیر شوروی در ۲۱ مارس بوده است. بنا به اظهارات رسانه‌های آمریکایی، پرزیدنت ترومن ضمن احضار آندری گرومیکو، سفیر شوروی در آمریکا به او گفت که: «اگر ارتش سرخ ظرف ۴۸ ساعت از خاک ایران خارج نشود، ایالات متحده بر علیه شوروی، از بمب اتمی استفاده خواهد کرد.»

آخرین سربازان شوروی در ۹ مه ۱۹۴۶ از خاک ایران خارج شدند. البته وقوع این حوادث و رویدادها نشان داد که استالین در پیش‌بینی‌های خود نسبت به ایران و منطقه آذربایجان آن دچار اشتباه شده بود.

به‌زودی پس از خروج شوروی، دولت ایران کلیه موافقت‌نامه‌های قبلی خود با مسکو را ملغی اعلام کرد. قوام، نخست‌وزیر وقت ایران، در ۲۱ نوامبر ۱۹۴۶ اعلام کرد، واحدهای دولتی ارتش در تمام استان‌های کشور و از جمله آذربایجان مستقر می‌شوند. پس از ورود نیروهای مسلح به استان آذربایجان در ۱۱ دسامبر ۱۹۴۶ ، جنبش ملی و دموکراتیک در این استان، و استان کردستان، به‌شدت سرکوب شد. روابط تهران و مسکو برای سال‌های بسیاری تیره شد. ایران برای پناه‌بردن از تهدید کمونیستم اتحاد جماهیر شوروی، بیش‌تر و بیش‌تر به آمریکا و غرب نزدیک شد.

علاوه بر این، عواقب «بحران ایران» از قالب روابط ایران و شوروی بسیار فراتر رفت و می‌توان آن‌را یکی ازعوامل آغاز «جنگ سرد» نامید. بی‌دلیل نیست که وینستون چرچیل در بحبوحه «بحران ایران» در ۵ مارس ۱۹۴۶ در سخنرانی تاریخی فولتون خود به نشانه‌های «جنگ سرد»، هشدار داد.

ساژین در خاتمه می‌گوید که بنابراین اشتباه استراتژیک استالین در ایران طی سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۴۶، برای مدت زمان طولانی جهان را به یک رویارویی خطرناک فرو برد، و هزینه‌های گزافی را برای اتحاد جماهیر شوروی و کل بشریت به ارمغان آورد.


قسمت هفتم: روابط ایران و شوروی

پس از جنگ جهانی دوم

روابط سیاسی ایران و شوروی پس از جنگ جهانی دوم (سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ میلادی)

خبرگزاری اسپوتنيك، به‌سلسله برنامه‌هاى خود پيرامون روابط تاريخى ايران و روسيه، و رويدادهاى بحث‌برانگيز آن، امروز در قسمت هفتم این برنامه، به اوضاع روابط ایران و شوروی پس از پایان جنگ جهانی دوم، سال‌های ۵۰ تا ۷۰ میلادی قرن بیستم، می‌پردازیم. ولادیمیر ساژین، خاورشناس و کارشناس امور سیاسی می‌گوید:

«برای مثال، در دوره نخست وزیری سپهبد رزم‌آرا، در سال ۱۹۵۰ در تهران، پیمان تجاری ایران و اتحاد جماهیر شوروی، به امضأ رسید. هم زمان، اختلافات مرزی و تعداد دیگری از مسائل پیچیده بین دو کشور، مورد بحث و گفتگو قرار گرفت. در زمان نخست وزیری محمد مصدق، روابط ایران و شوروی هم‌چنان رو به توسعه بود. اما در سال ۱۹۵۳، پس از وقوع کودتا در ایران، و سرنگونی و دستگیری مصدق، حرکت رو به جلوی روابط مسکو و تهران با کُندی مواجه شد.»

ساژین در ادامه می‌افزاید، با وجود مشکلات سیاسی بین شوروی و ایران، اما مقتضیات زمان، طرفین را مجبور به سازش کرد. در سال ۱۹۵۴ در تهران، توافق نامه ای بین ایران و شوروی در خصوص مسائل مالی و مرزی به امضا رسید. این امر باعث پایان یافتن اختلافات ۱۰۰ ساله دو کشور همسایه گردید.

با این‌حال، شاهِ ایران، هم‌چنان حریف نظامی سیاسیِ اتحاد جماهیر شوروی، باقی ماند. غرب‌گرایی این کشور پس از عضویت ایران به سِنتو - سازمان پیمان مرکزی، شامل کشورهای عراق، بریتانیا، ترکیه و پاکستان، به‌خوبی قابل رویت شد. (تا سال ۱۹۵۹، قبل از خروج عراق از سِنتو، این سازمان به‌عنوان پیمان بغداد شناخته می‌شد).

در هنگام بازید محمدرضا پهلوی از اتحاد جماهیری شوروی در سال ۱۹۵۶، شاه ایران اطمینان داد که سِنتو یک پیمان دفاعی است و دولت ایران هرگز در هیچ گروه و ائتلافی که ماهیت تهاجمی علیه شوروی را داشته باشد، شرکت نمی‌کند و نخواهد کرد. اما بزودی مشخص گردید که این‌طور هم نیست.

با ابتکار ایران، در دسامبر ۱۹۵۸ تا فوریه ۱۹۵۹، مذاکراتی در خصوص معاهده دوستی و عدم تجاوز به مدت ۲۰ سال بین دو کشور، انجام گرفت. در این مذاکرات ایران خواستار اصلاحیه در متن معاهده ایران و شوروی، جایی که در صورت مشارکت ایران در پیمان بغداد، با تحریم‌هایی مواجه خواهد شد، گردید، که اتحاد جماهیر شوروی از امضای این معاهده امتناع کرد.

مذاکرات متوقف گردید و ایران «دکترین آیزنهاور» را به مرحله اجرا درآورد. آیزنهاور، رئیس جمهور آمریکا با اشاره به تهدید شوروی در دکترین خود، اعلام داشت که نیروهای مسلح آمریکا برای «تامین و حفاظت از تمامیت ارضی و استقلال سیاسی کشورهای نیازمند به کمک در مقابل تجاوز نظامی کشورهای تحت کنترل کمونیسم بین‌الملل»، آمادگی کامل دارد.

در این راستا، ایران و ایالات متحده در ۵ مارس ۱۹۵۹، توافق‌نامه‌ی دوجانبه نظامی خود را به امضا رساندند. در این توافق‌نامه، نیروهای مسلح آمریکا این امکان را داشتند تا از خاک ایران استفاده کند. این واقعه تبدیل به یکی از بزرگ‌ترین دوران تشدید روابط ایران و شوروی گردید که تا قطع رابطه کامل، به‌یک تار مو بند بود. تنها مشاورین شاه با بیان این‌که «با دشمن باید نزدیکی کرد»، از قطع رابطه دیپلماتیک ایران و شوروی جلوگیری شد.

واکنش مسکو نسبت به پیمان ایران و آمریکا، منفی بود. نیکیتا خروشچف رهبر اتحاد جماهیر شوروی، که از سیاست تهران بسیار غضبناک شده بود، با اشاره به فصل ششم پیمان روسیه شوروی و ایران، منعقده در ۲۶ فوریه ۱۹۲۱ به شاه یادآور شد که طبق آن «دولت روسیه شوروی حق دارد نیروهای خود را به‌خاک ایران اعزام کرده تا برای دفاع از خود اقدامات لازم را به‌عمل آورد.»

در ۱۵ سپتامبر ۱۹۶۲، یادداشت‌هایی بین ایران و شوروی مبادله شد. ایران به دولت شوروی اطمینان داد که «به‌هیچ کشور خارجی امکان ایجاد و استقرار هیچ نوع پایگاه موشکی در خاک خود را نمی‌دهد». دولت شوروی از یادداشت ایران استقبال کرد. در مبادله یادداشت‌ها، طرف ایرانی با بیان شفاهی، رسما اعلام کرد که دولت ایران «هرگز اجازه نخواهد داد که کشورش تبدیل به ابزاری جهت تجاوز به اتحاد جماهیر شوروی شود.» از طرف شوروی اعلام شد که دولت این کشور به اظهارات دولت ایران و ماهیت یادداشت‌های مبادله شده اطمینان دارد و این‌ها می‌توانند» در خدمت به تقویت حسن همجواری بین اتحاد جماهیر شوروی و ایران، و همچنین منافع صلح و امنیت در خاورمیانه، مفید باشند».

این تبادلات، آغازگر بهبودی روابط ایران و شوروی شدند. در سال‌های ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۷، بین اتحاد جماهیر شوروی و ایران یک‌سری توافقات اقتصادی، فناوری، نظامی-فنی، علمی، همکاری‌های فرهنگی، همکاری در زمینه آموزش‌های صنعتی-فنی، و غیره به امضا رسید.

در طی این مدت، با حضور و مشارکت شوروی در ایران بیش از ۱۵۰ پروژه از جمله ۶۰ کارخانه و مجموعه بزرگ ساخته شدند. در میان آن‌ها می‌توان به مجتمع فولاد اصفهان، کارخانه ماشین سازی اراک، نیروگاه‌های حرارتی «رامین» و «شهید منتظری»، نیروگاه آبی ارس، احداث خط لوله سراسری گچساران-آستارا و غیره اشاره کرد. همکاری‌های نظامی نیز رونق گرفتند. صدها کارشناس نظامی شوروی در ایران، تا ۱۵ سال قبل از وقوع انقلاب اسلامی، مشغول به فعالیت بودند، و بیش از ۵۰۰ افسر ایرانی در اتحاد جماهیر شوروی تحصیل کرده بودند.

اتحاد جماهیر شوروی، تجهیزات مختلفی را برای واحدهای زمینی، مهندسی و توپخانه‌ای به ایران عرضه کرده بود. از جمله می‌توان به خوروهای زرهی، سیستم‌های ضدهوایی، سیستم‌های راکت‌انداز چندگانه، توپ، خوروهای «ماز»، تانک‌های پل گذار، ماشین‌های مین‌جمع‌کن و غیره اشاره کرد.

در اصفهان و شیراز، با مشارکت شوروی مجموعه‌هایی برای تعمیر و نگهداری تسلیحات و تجهیزات نظامی ساخت شوروی راه‌اندازی شده بود که در آن متخصصان شوروی فعالیت می‌کردند. برای تعمیرات اساسی تسلیحات توپخانه‌ای، تجهیزات زرهی و خوردویی، در اطراف تهران و با همکاری شوروی، مجتمع عظیم کارخانجات «بابک» ساخته شد. در آن‌جا آزمایشگاه و کارگاه‌های امروزی، مراکز تست خوروهای شنی دار و چرخ‌دار و هم‌چنین میدان تیر توپخانه، احداث گردید.

در سال‌های ۶۰ و۷۰ قرن بیستم میلادی، ایران بزرگ‌ترین شریک تجاری و اقتصادیِ اتحاد جماهیر شوروی در خاورمیانه شد. شوروی جایگاه نخست را در صادرات غیر نفتی ایران به‌خود اختصاص داد.

با این‌حال شاه عضویت خود را در پیمان سِنتو حفظ کرده و به‌عنوان متحد آمریکا، به تعهدات خود در چارچوب توافق‌نامه نظامی سال ۱۹۵۹ ایران و آمریکا، ادامه می‌داد.

ساژین در خاتمه می‌گوید که تجربه غنی روابط ایران و شوروی پس از جنگ جهانی دوم، به‌خصوص در سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰، با وجود تمام فراز و نشیب‌ها، و اختلافات سیاسی و عقیدتی، نیاز به مطالعه و بررسی دارد تا فدراسیون روسیه و جمهوری اسلامی ایران، به‌عنوان وارثان اتحاد جماهیر شوروی و ایران شاهنشاهی، در بست و توسعه روابط دو کشور، مورد استفاده قرار دهند.


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها