|
گیتاشناسی قرآن
خاستگاه اسلام کجاست، مکه یا پترا؟
فهرست مندرجات
.
گیتاشناسی قرآن
کتاب «جغرافیای قرآن» (Qur'anic Geography)، حاصل تحقيقات ٢٠ ساله دكتر دن گيبسون در مورد حقيقت دنياى اسلام است، که آنرا در مستند «شهر مقدس» نیز تشريح میكند. خلاصهی تحقیق او این است که:
مسلمانان بر این باورند که تاریخ اسلام روزنگاریشده است و همهی رویدادهای آغاز اسلام بهدست شاهدانِ زمان نوشته و بایگانی شدهاند. ولی امروز پژوهشهای باستانشناسی و دانش گذشتهنگاری نشان میدهند که آغاز تاریخنگاری اسلام ۲۰۰ سال پس از بُنیانگزاری دین اسلام و در دوران حکومت عباسیان بوده است.
پيامبر اسلام اهل مكه و كشور عربستان نبوده است. هيچ نامى از مكه در نقشههاى قديمى وجود ندارد. تمام توصيفات قرآن در مورد مسجدالحرام و كعبه ارتباطى به شهر مكه و عربستان ندارد. قدس قبلهی اول مسلمانان نبوده است و تغيير قبله ٧٠ سال بعد صورت گرفته است و نه در زمان محمد.
پرسش اصلی برای دن گیبسون، نویسندهی کتاب «جغرافیای قرآن»، تاریخ شکلگیری مکه بود. زیرا بنا به روایات اسلامی، مکه از زمان ابراهیم وجود داشته است. اگر مکه از زمان ابراهیم وجود داشته[۱]، پس باید بتوان ردّ پای تاریخی این شهر کهن را هم در اسناد نوشتاری و هم در یافتههای باستانشناسی پیدا کرد. نخستین اقدام گیبسون یافتن همهی نقشههای تاریخی منطقهی عربستان و کلاً خاورمیانه و همچنین یافتن گزارشهای کتبی دربارهی این منطقه بود. گزافه نیست اگر گفته شود که گیبسون هر آنچه را که تاکنون در این باره بیان یا نوشته شده جمعآوری کرده است. او پس از بررسی این اسناد متوجه شد که در هیچجا – مطلقاً – اشارهای به شهری بهنام مکه نشده است: نه در نقشههای تجاری کهن و نه در یادداشتهای تاجرانی که در «جاده کُندر» به تجارت مشغول بودند. بهسخن دیگر، مکه که طبق گزارش راویان اسلامی یکی از مراکز تجاری پررونق در سدههای پنجم و ششم و هفتم بود، هیچ اثری و ردّپایی در تاریخ نگذاشته بود. پرسش دوم برای گیبسون این بود که: پس اگر مکهای وجود نداشت، «مکه»ی کنونی از کجا آمده و چگونه شکل گرفته است؟ زیرا طبق روایات اسلامی زمانی که محمد در مدینه بود تصمیم گرفت که دیگر نه رو به اورشلیم (بیتالمقدس) بلکه رو به مکه (کعبه) نماز خوانده شود. برای پاسخ به این پرسش نویسنده کتاب به قرآن رجوع میکند. در قرآن یکبار نام «مکه» و یکبار هم نام «بکّه» آمده است که در زیر آمدهاند:
و اوست همانكسى كه در دل مكه - پس از پيروزكردن شما بر آنان - دستهاى آنها را از شما و دستهاى شما را از ايشان كوتاه گردانيد، و خدا به آنچه مىكنيد همواره بيناست. (سوره ۴۸، آیه ۲۴) در حقيقت، نخستين خانهاى كه براى [عبادت] مردم، نهاده شده، همان است كه در بکه است و مبارك، و براى جهانيان [مايه] هدايت است. (سوره ۳، آیه ۹۶)
همانگونه که خواننده متوجه شده، در اینجا نیز هیچ اطلاعات مشخصی دربارهی مکه یا بکه داده نمیشود.
ولی راویان اسلامی یک تصویر مشخص از مکه به ما میدهند: ۱- در یک دره واقع شده، ۲– در شهر نیز دو درهی موازی وجود دارد، ۳– نهر یا رودخانهای از شهر میگذرد، ۴– در آنجا کشاورزی میشده، مزرعه، درختان فراوان و علف وجود داشته، مانند درخت زیتون، ۵– خاک رُس وجود داشته، ۶– دور آنرا کوه فرا گرفته بود و ... ولی مشخصات بالا تقریباً با مکهای که ما میشناسیم ناسازگار است. زیرا بیولوژیستهای باستانشناس پس از بررسی نمونههای خاک مکه به این نتیجه رسیدند که امکان رویش چنین گیاهانی در این خطه ناممکن است. ولی از سوی دیگر، نویسنده میدانست که جهت قبلهی مساجد مسلمانان بهسوی مکه است. یعنی میباید پس از هجرت محمد از مکه به مدینه، قبلهی مساجد رو به مکه ساخته شده باشد، یعنی دستکم باید از سال ۶۳۲ میلادی، زمان مرگ محمد، شهر مکه وجود میداشته. گیبسون بر آن شد تا همهی مساجد دویست سال نخست اسلام - در سوریه، عراق، مصر، لبنان، تونس، پاکستان، چین، یمن، عربستان - را زیر ذرهبین ببرد. او با پیگیری بینظیری این پروژه را به فرجام رساند و به نتایج شگفتانگیزی رسید. گیبسون پس از بررسی جهات قبلهی مساجد، دید که در صد سال نخست اسلام، قبلهی مساجد نه رو به مکه بلکه رو به شهر پترا (Petra) بودند. جدول زیر نتیجهی پژوهشهای گیبسون را بهخوبی نشان میدهد: برای نمونه، مساجد کهنی مانند قبةالصخره در اورشلیم، مسجد بعلبک در عراق، مسجد شهر واسط در عراق، مسجد صنعا در یمن، مسجد فوسطاط (مصر)، مسجد مازن در موصل، مسجد عنجر (لبنان)، مسجد دو قبلهای (مسجد القبلتین) در عربستان سعودی و ... مورد پژوهش قرار گرفتند.
زمانیکه گیبسون شهر پترا را مورد بررسی قرار میداد، متوجه شد که همهی مشخصاتی که برای مکه گفته شده مربوط به شهر پترا میباشند. پس از این کشف بود که معانی بسیاری از آیههای قرآن برای پژوهشگر روشن شد. او توانست از این طریق تمامی آنچه را که دربارهی «مکه» یا بهتر بگوییم «بکه» گفته شده در یک چارچوب منطقی طبقهبندی کند. رومیان این شهر را «پترا» [از پتروس یعنی صخره] نامگذاری کردند، زیرا مردم آنجا در دل کوه معابد و آشیانههایی ساختند که از نظر علم معماری جزو عجایب میباشند. ولی مردم بومی به این شهر لقبِ «بکه» یعنی «گریان یا اشکها» دادند و علت آنهم زلزلههایی بود که در سالهای ۳۶۳ و ۵۵۱ میلادی در آنجا رخ داد و بخشی بزرگی از مردم آن دیار را از میان برد. در قرآن دربارهی قوم ثمود – که ما امروز میدانیم نبطیان بودند - آمده است:
مگر ندانستهاى كه پروردگارت با عاد چه كرد؟ با عمارات ستوندار ارم، كه مانندش در شهرها ساخته نشده بود؟ و با ثمود، همانان كه در درّه، تختهسنگها را مىبريدند؟ (سوره ۸۹، آیات ٦-۹)
آیات بالا بهطور روشن مشخصات پترا است. ولی در قرآن به آیاتی میتوان برخورد که از تغییر قبله نیز سخن میگویند:
بهزودى مردم كمخرد خواهند گفت: چهچيز آنان را از قبلهاى كه بر آن بودند رويگردان كرد؟ بگو: مشرق و مغرب از آن خداست؛ هر كه را خواهد بهراه راست هدايت مىكند. (سوره بقرهی، آیهی ۱۴۲)
در آیه بالا فقط گفته میشود که قبله تغییر کرده است ولی نمیگوید قبلهی قبلی کجا بوده است. کاوشهای گیبسون نشان میدهند که – برخلاف راویان اسلامی که از «اورشلیم» سخن میگویند - نخستین قبله، شهر پترا یا بکه بوده است، بهترین سند مسجد دو قبلهای [مسجد قبلتین] در عربستان سعودی است که یک قبلهاش رو به مکه و دیگری رو به پترا – نه اورشلیم - است. از سوی دیگر، همین رازگشایی نشان میدهد که قرآن در طی تاریخ خود بارها و بارها دستخوش تغییرات ویراستاری و مضمونی شده است. این تغییر میباید در زمان عباسیان صورت گرفته شده باشد. اسلام میگوید که قرآن کلامالله (خدا) است و نه کلام محمد. این طبعاً یک گفتهی مؤمنانه ولی غیرواقعی است، زیرا آیهی ۱۴۲ از سورهی ۲ بعدها به قرآن افزوده شده است؛ موردی که پارههای قرآن صنعا آنرا تأیید میکنند. زیرا، چنین آیهای در قرآن صنعا وجود ندارد. این که چگونه و طی چه حوادث و تحولاتی قبله از پترا به مکه دگرگون شده است، گیبسون برایش یک پاسخ منطقی و استوار دارد: پترا ابتدا توسط یکی از سرداران مخالف اموی بهنام عبدالله بن زُبیر اشغال شد (حدود ۶۳ هجری). زیبر قصد داشت که سنگ سیاه را از پترا به مکانی دیگر انتقال دهد. البته در سالهای ۷۳ و ۷۴ هجری پترا توسط نیروهای اموی محاصره گردید، شهر زیر سنگباران منجنیقها قرار گرفت[٢] ولی با این وجود عبدالله بن زُیبر موفق میشود که سنگ سیاه را به محل ناشناختهای که بعدها مکه نام گرفت[٣]، انتقال دهد. نخستین کسانی که خود را با بن زُبیر سازگار کردند، مردم اهل کوفه بودند.
«جغرافیای قرآن»، کتاب پژوهشی ارزشمندی است که توانسته بر بخشی از تاریخ ناروشن آغاز اسلام، پرتوافکنی کند. این کتاب توسط جرمی اسمیت در کتاب «جایگاهِ پرسشبرانگیز شهر مکه» (The Mecca Question) معرفی شده و این کتاب را خشایار رُخسانی بهفارسی برگردان کرده است.
جغرافیای قرآن (Qur`anic Geography)، کتاب بسیار ارزشمندی است که دَن گیبسون (Dan Gibson) آنرا نوشته و در سال ۲۰۱۱ انتشار داده است. گیبسون بیش از دو دهه در پی این پرسش بود که «مکه» پیش از اسلام چه موقعیتِ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داشته و نقش آن در شکلگیری اسلام چه بوده است. حاصل بیستواندی سال کار پیگیر و خستگیناپذیر این پژوهشگر، کتابی است که ۴۷۰ صفحه میباشد، و سرشار از اسناد تاریخی است. این پژوهشگر مستقل که هیچگونه ارتباطی با گروه «اِناره» بهسرپرستی کارل - هاینتس اولیگ ندارد، از راه خود تقریباً بههمان نتایجی میرسد که گروه اناره رسیده است، یعنی اسلام کنونی، برساختهی خلفای عباسی بوده و هر آنچه که ما امروز از اسلام میدانیم همان اطلاعاتی هستند که عباسیان برای ما به ارث نهادهاند.
▲ | پیشگفتار مترجم |
عباسیان که به خلأ تاریخ آغاز اسلام پی بُرده بودند، بهبرخی از نویسندگانی که نزدیک به حکومت بودند، سفارش نوشتن رویدادهای آغاز اسلام را دادند. از مهمترین این تاریخنگاران مسلمان ابنهشام، بخارایی، محمدجریر طبری، و یاقوت حموی هستند. از آنجا که این گذشتهنگاران خودشان گواه رویدادهای آغاز اسلام نبودند، سرچشمهی گُزارشهای آنها داستانها و روایتهایی بود که از تودهها میشنیدند. ابنهشام کتاب سیرهی محمد را نوشت. بخارایی برای نوشتن تاریخ آغاز اسلام ۳۰۰۰۰۰ روایت گردآوری کرد، و از آنجا که او بهدرستی همهی این روایتها باور نداشت، کمابیش ۲۶۰۲ تا از آنها را در کتاب خودش جای داد. محمدجریر طبری کتاب تاریخ اسلام را نگاشت که دارای ۱۴ جلد است. و یاقوت حموی کتابی دربارهی جغرافیای اسلامی نگاشت تا مسلمانان بتوانند جایگاههایی را که در روایتهای اسلامی به آنها اشاره شدهاند، به آسانی پیدا کنند. از آنجا که حکومت عباسی کارفرمای این نویسندگان بود، این گمانهزنی نمیتواند به دور از حقیقت باشد که شیوهی گردآوری و داوری دربارهی «درستی» این گزارشها بیشتر در همسویی با بینش سیاسی عباسیان بود تا وفاداری به درستبودن این گزارشها. بهسخن دیگر عباسیان از بهر خلأ تاریخ آغاز اسلام، بخت خوبی داشتند که تاریخ آغاز اسلام را بهسودِ خودشان بازنویسی کنند.
یکی از مهمترین مسئلههایی که به این شک دامن میزند، پُرسمان گزینش قبله در اسلام است. برپایهی داستانهایی که تا به امروز مسلمانان به شنیدن آنها خوی گرفتهاند، قبلهی دین اسلام در آغاز اورشلیم بود، ولی سپستر در زمان زندگی محمد، بهسوی مکه دگرگون شد. و داستان دگرگونشدن قبله را چنین بازگویی میکنند: در زمانیکه محمد در حال نمازخواندن در مسجد مدینه بود، وحی دگرگونشدن قبله بر او نمایان شد و محمد ناگزیر شد که در هنگامهی نماز روی خود را از اورشیلم بهسوی مکه برگرداند. امروز باستانشناسان و گذشتهنگاران میتوانند با پُشتیبانی به سندهای استوار نشان دهند، که این داستان نادرست است. تاریخپژوهان نوین نشان میدهند که نُخستین قبلهی مسلمانان اورشلیم نبوده، و آنکه شهر پترا (Petra)، در اُردن امروزی بوده است، و قبلهی مسلمانان ۷۰ سال پس از گذشتِ هجرت محمد، دگرگون شد؛ و بیش از یک سده دوام آورد تا مسلمانان به قبله تازه خوی بگیرند. و در ناسانی با باور مسلمانان، انگیزهی دگرگونشدن قبله پیش از اینکه پیروی محمد از وحی آسمانی باشد، بیشتر نتیجهی درگیریهای قبیلهای و سیاسی میان قوم بنیامیه و بنیعباس از یکسوی و عبدالله ابن زبیر با آنها بود. در سال ۶۸۳ میلادی، یا ۶۴ سال پس از بُنیانگُزاری دین اسلام، عبدالله ابن زبیر بر امویان میشورد و خودش را خلیفهی شهر پترا مینامد که شهر «مقدس» و نُخستین قبله مسلمانان بود. این ادعای عبدالله ابن زبیر بر امویان گران آمد که در دمشق حکومت میکردند و برای سرکوب او نیرو فرستادند. یکسال پس از این درگیریها، عبدالله ابن زبیر برای دستیافتن به آسودگی از خطر امویان، خانه کعبهی در شهر پترا را ویران میسازد و سنگ سیاه (حجرالاسود) را برای برپا ساختن یک قبلهی تازه با خود به مکه میبرد. از این تاریخ است که گفتمان دگرگونشدن قبله مسلمانان آغاز میشود و جهان اسلام درگیر آشفتگی و تنگایی بهنام گزینش قبله تازه میگردد. گذشتهنگارانِ دربار عباسی همانند بخارایی کوشش فراوان کردند تا از راه ویرایش نوشتارهای کُهنتر، نام اورشلیم را جانشین شهر پترا کُنند، و از سوی دیگر عباسیان با نگارش قرآنهای تازه آیههایِ نویی را وارد قرآن کردند تا بتوانند دگرگونشدن راستای قبله را بهزمان خود محمد نسبت بدهند و «کلاه شرعی» روی این دروغ بگذارند؛ یکی از نمونههای دستکاریِ قرآن در دوران عباسیان، سوره دوم قرآن آیههای ۱۴۷-۱۴۲ است که تنها در قرآنهای نو که در زمان عباسیان نگارش شُده است، وجود دارند ولی در قرآنهای کُهن و پیش از این دوران وجود ندارند. با اینهمه این دستبُردهها در تاریخ آغاز اسلام و قرآن نتوانستهاند از چشم تیزبین باستانشناسان و گذشتهنگاران نوین به دور بمانند؛ و آنها امروز میتوانند ردپایِ این دستکاریها در تاریخ آغاز اسلام را با سندهای دانشی و استوار نشان دهند، همانند برجستهکردنِ تناقض گوییهایی که در تاریخهای نگاشتهشدهی دوران عباسیان وجود دارند، و نشاندادن عکسهای هوایی، ماهوارهای از شالوده و زیربنایِ مَزگَتهای کهن که در زمان محمد ساخته شدهاند؛ این مسجدها دو محرابی بودند و یکی از این مهرابها پیوسته جهت شهر پترا را نشان میداد و نه شهر اورشلیم. باستانشناسان نشان میدهند که دگرگونشدنِ قبله مسلمانان یک روند گام به گام و آهسته آهسته بود که بیش از یک سده ادامه داشت. و خاستگاه دین اسلام در ناسانی با باور مسلمانان شهر مکه در عربستان نبود، وآنکه شهر پترا، در اُردن امروزی بود.
اهمیت این کشف باستانشناسی از اینروست که نشان میدهد، که هنگامیکه گزینش شهر مکه در جایگاهِ قبلهی تازه مسلمانان تنها برآیندِ یک درگیری سیاسی میان خاندانهای عرب و دستبُرد در تاریخ آغاز اسلام و دوبارهنویسی آن بهدست عباسیان بوده است، چگونه مسلمانان هنوز میتوانند سرچشمهی دین اسلام را آسمانی بپندارند و بهدستورها و قانونهای آن بها ببخشند؟ همچنین تاریخپژوهان این پرسش را پیش میکشند که اگر قرآن سخن خداست و یک نسخه از آن در آسمان نگهداری میشود، و خانهی کعبه در مکه هم خانه خداست، پس چرا خدا با کمک گرفتن از آن نسخه آسمانی در همان آغاز مکه را در جایگاه قبله مسلمانان برنَگُزید؟
▲ | بخش نُخست |
روزی پنجبار، بیش از یک میلیارد مُسلمان با تکرار نیایشی که مُحَمَد رسولالله به آنها آموخته است، در برابر الله کُرنش میکنند. روزی پنجبار، آنها با روی آوردن به یک سنگ سیاه (حجرالاسود) فرمانبُرداریشان را از دستورهای دین اسلام نشان میدهند. روزی پنجبار، آنها بهسوی قبله خم میشوند، تا بسان یک گروه وابسته بههم و پیروانِ دینِ اسلام که محمد پیامبرشان است و قرآن کتاب دینی و خانهی کعبه پرستشگاهِ آنهاست، همبستگیشان را در سراسر جهان نشان دهند.
کمابیش برای چهارده سده است که مُسلمانان بهسوی شهر مقدس مکه نیایش میکنند، بدون اینکه کسی این مرام و باور را به پُرسش بگیرد... رفتاری که تا به امروز ادامه دارد. این نوشته که در حال خواندن آن هَستید، یک بازنگری بر یک کتاب پژوهشی یا دانشگاهی بهنام «جغرافیای قرآن» نوشته دان گیبُسن، (Dan Gibson)، است که در سال ۲۰۱۱ انتشار یافت. این کتاب ادعا میکند که شهر پترا (Petra)، که امروز در جنوب کشور اُردن جای دارد، و بیش از هزار کیلومتر با شهر مکه فاصله دارد، در آغاز شهر مقدس دین اسلام بوده است.
بیشتر مَردم از این گفته شگفتزده میشوند که در قرآن از شهر مکه تنها یکبار یاد شده است (سورهی ۴۸). تفسیرگران قرآن با تکیه به روایتها و با اشاره به سورهی سوم، آیهی ۹۶ «درهی بکا» (Bekka)، (بهمعنی درهای که در آنجا کسی بسیار گریه میکند)» و مکه (Mecca)، را یکی گرفتهاند. همچنین در قرآن اشارههایی به جایگاهِ (مقدسی) به نام کعبه و یا (بیت) شُده است؛ و تفسیرگران قرآن این نامها را امروز به گونهی فراگیر و کُلی به شهر مکه نسبت میدهند. با اینهمه، قرآن به ما نمیگوید که کعبه در شهر مکه است. با این نوشته ما میخواهیم یک نگاه کوتاهی به ادعای دان گیبُسن (Dan Gibson)، بیندازیم که میگوید باستانشناسی و نوشتههایی که از آغاز اسلام در دسترس هَستند، نشان میدهند که در آغاز شهر پترا نه شهر مکه، برایِ مسلمانان وَرجاوَند بوده است.
عالمان مسلمان هیچ دلیلی برای شک کردن به جایگاهِ شهر مکه در دین اسلام نمیبینند، زیرا مقدسبودن آن، یک باور فراگیر و همگانی شده است، ولی در چند سال اخیر، برخی از گذشتهنگاران پُرسشهایی را در اینباره پیشکشیدهاند. برای نمونه، دکتر پاتریسیا کرُن (Dr. Patricia Crone)، در کتاب «بازرگانی مکیان و نمودار شدنِ دین اسلام»[۴] بیان میکند که تشریح شهر مکه در نوشتارهایِ آغاز اسلام با جایگاه امروزیِ این شهر همخوانی ندارد. برای نمونه، نوشتارهایِ آغاز اسلام شهر مقدس مسلمانان را بهنام «مادر همه شهرها» تشریح کردهاند. چنین ستایشی یا یادآور یک شهر بُزرگ و پُرشُکوه است و یا یک شهر بزرگِ باستانی. در سال ۲۰۰۲ گیبسون، از شماری از باستانشناسان برجستهی اردنی و سعودی دربارهی گزارشهای باستانشناسی شهر مکه و پیرامون آن پُرسش کرد. آنها، در حالیکه نمیخواستند، اعتراف کردند که تا پیش از سده نهم میلادی، از بیخ و بُن هیچ گُزارش باستانشناسی از شهر مکه وجود ندارد. گیبسون، دستکم این چشمداشت را از آنها داشت که بگویند در گذشتههای بسیار دور برای نگهداری از خانهها، باغها و ساختمانهای عمومی و نیایشگاههای شهر باستانی مکه، در پیرامون شهر یک دیوار پدافندی برپا شده بود. ولی آنها با جنباندن سرهایشان گفتند، «چیزی همانند این هرگز نبوده است.»
گزارشهای آغاز اسلام از شهر مقدس مسلمانان بهنام «کانونِ راه بازرگانی» یاد کردهاند. همچنین رویدادهای فراوانی پیش آمدهاند که از آمدوشد کاروانها به شهر مقدس یاد کردهاند، و بهراستی عموی محمد، ابوطالب، یک بازرگان بود، کسیکه پیوسته کاروانهایی را با ماموریت بازرگانی به شهرهای دور دست میفرستاد. با آنکه مسلمانان پافشاری میکنند که مکه کانون راه بازرگانی بوده است، ولی گذشتهنگاران نوین تصویر دیگری را از آن به ما میدهند. دکتر پاتریسیا کُرن (Dr. Patricia Crone)، به ما میگویید: «مکه یک جایگاه ستَروَن، و نازا بود، و منطقههای خُشک و نازا هیچ بختی برای شکوفایی ندارند، هنگامیکه مردم بتوانند در نزدیکی آنها، طبیعتهای سبز را پیدا کُنند. چرا باید کاروانها با پیمودن یک شیبِ تُند بهسویِ زمینهایِ خُشک، ستَروَن و نازا میرفتند، هنگامیکه آنها میتوانستند در زمینهایِ سبز طائف ماندگار شوند و بازبایستند (توقف کنند)؟»
بسیاری از مسلمانان و برخی از پژوهشگرانِ باختر گمان کردهاند که این کاروانها گیاهِ خشبوی کُندُر (بخور) و ادویه و دیگر چاشنیها از کشورهایِ دور دست را حمل میکردند، ولی برپایهی پژوهشهایی که از سوی کیستر (Kister)، و اسپرنگر (Sprenger)، انجام گرفته است، در این دوره، زمانِ داد و ستد با ادویهجات و گیاهِ خوشبو بخور به پایان رسیده بود، و اکنون عربها به دادوستد با چرم و پوشاک روی آورده بودند؛ ادویهجات کالایی نبودند که بتوانستند یک امپراتوری بازرگانی با گستردگی جهانی را برپا سازند.
اگر شهر مقدس مسلمانان چنین شهر بزرگی بوده است، پس شگفتانگیز است که نام شهر مکه در نخستین نقشههایِ راههایِ بازرگانی یافت نمیشود! هدفِ چنین نقشههایی هیچگاه این نبوده است که نام هر دره، روستا و آبادی را نشان دهد، ولی بیگمان آنها کوشش میکردند که جایگاه شهرهای نامدار و مهم را نشان دهند. و جایِ شگفتی اینجاست که تا سدهی نهم میلادی، حتا یک نقشه هم نامی از شهر مکه نَبُرده است؛ و این ۳۰۰ سال پس از مَرگ محمد بوده است.
گیبسون، برای سالها رونوشتهایی را از بسیاری از نقشههای باستانی عربستان، گردآوری و با کوشایی فراوان آنها را ترجمه کرده است، ولی در این نقشهها حتا یکبار هم از شهر مکه نامی برده نشده است.
افزون بر این، قرآن و حدیثهای آغاز اسلام بهگونهی روشن از شهر مکه نام بردهاند که در میان یک دره جای داشته است، و در نزدیکی کعبه یک دره کوچکتر یا رودخانهای بوده است. این توضیح هیچ همسانی با شهر امروزی و نوین مکه ندارد که گاهبهگاه زیر سیلهای بهاری میرود، ولی با اینهمه هیچ رودخانهای در نزدیکی آن نیست.
گیبسون، برای سالها با زیارتکنندگانی که از مکه میآمدند، گفتگو کرده است. برخی از آنها بهگونهی سربسته و مبهم از جغرافیایِ پیرامونِ شهر مکه ناخُرسند بودهاند. شهر مقدس مسلمانان چنین بازکاوی شده است (تشریح شده است) که اِنگار کوههایی پیرامون آنرا فراگرفته باشند، و هنگامیکه در سال ۵۷۰ میلادی فیلهای یَمَنی لشکر ابرهه کعبه را هدف تاختوتازِ خود کرده بودند، مردم میتوانستند از روی کوهها به پایین و توی شهر نگاه کنند. در شهر امروزین مکه نزدیکترین تختهسنگِ کوچکی که از زمین بیرون زده و دارای یک شیب آرام است، نیم کیلومتر از کعبه دور میباشد. هیچ گُزارشی دربارهی وجودِ دژه جنگی و پدافندی روی این تختهسنگ نیست. کوههای پیرامون شهر مکه بیش از سه کیلومتر دور هَستند. آیا میشود حتا یک فیل را از این فاصله دید؟ بهراستی چهاندازه از یک درگیری رزمی را میشود از آنجا تماشا کرد؟
بسیاری از زیارتکنندگان دلسرد از وجود آن دو کوهی هستند که صفا و مروه نامیده میشوند. آنها بهاندازهای کوچک هستند که امروز در چهار دیواری ساختمانِ یک مسجد جای میگیرند. از دوران پیش از اسلام دربارهی دو بت یا پرستشگاههای آنها گزارش شده است که در بالای هر کدام از این کوهها جای داشتند. امروز هیچ نشانهای از وجود این خدایان، پرستشگاههای آنها، سنگنبشتهها، دیوارها، دروازهها و راه پلهها برای بالا رفتن از این کوها در دست نیست.
در نخستین نوشتارهای اسلامی گفتهاند که کوه حرا روبرو و در بخش بالایی شهر مکه جای داشته است. بههر روی، امروز کوه حرا با یک فاصلهی شایان توجه از کعبه دور است و روبروی شهر نیست.
در نوشتههای آغاز اسلام شهر مکه چنین تشریح شده است که انگار یک بخش بالایی و یک بخش پایینی داشته است، و یک راهی وجود داشت که میانِ این بخشها کشیده شده بود. امروز شهر مکه روی یک زمینِ باز و هموار جای دارد، با کوهپایههای کوتاه و تخته سنگهایی که در پیرامون این شهر از شن بیرون زدهاند. نبودگی بخش بالایی و پایینی در شهر مکه، بهما نشان میدهد که نخستین نویسندگان مسلمان دربارهی جایگاه دیگری سخن میگفتند و نه این شهر مکه امروزین.
گزارشهای کهن بهما میگویند که در درهی شهر مقدس مسلمانان، سبزه میرویده است. ولی باور کردن آن سخت است که این نوشتهها دربارهی این شهر مکهای باشند که ما امروز میشناسیم، زیرا زمینهایِ دور شهر مکه کاملاً بیابانهای شنی هستند، که در آنجا نه سبزهای طبیعی میرویند و نه نشانهای در دست هست که در گذشته زمینهای پیرامون مکه هرگز آبیاری شده باشند و امکانی برایِ پدیدارگشتن زمینهای سبزه زار را فراهم آورده باشند.
محمد بن جریر طبری داستانی را گزارش کرده است که چگونه عبدالله، پدر محمد از یک زنی بازدید کرد که افزون بر آمنه، همسر او نیز بوده است. هنگامیکه عبدالله از این زن درخواست همخوابگی کرد، از سر کار روی یک زمین خاکی آمده بود و آثار گل و خاک روی بدنش وجود داشت. بهعلت پاک نبودن بدنِ عبدالله، این زن از خوابیدن با او خودداری میکند. عبدالله از خانه آن زن بیرون میرود و پس از شستشو و پاک کردن خودش از آن گلی که بر بدنش بود، بهجای آن بهخانهی آمنه میرود. و بدینسان آمنه آبستن محمد میشود. سرجینت (R. B. Serjeant) در یاداشتی که بر ترجمهی آلفرد گویملاوم (Alfred Guillaume)، دربارهی این داستان نوشته است، از وجودِ این تناقض شگفتزده میشود، زیرا واژه عربی که در اینجا بهکار برده شده است، ویژهی زمین کشتزار است، و اشاره بهگل روس دارد. سپس او یادآوری میکند که در نزدیکی شهر مکه هیچ کشتزار یا زمین کشاورزی وجود نداشت. از اینرو، گزارشهای کهن دربارهی شهر مقدس مسلمانان هیچ همانندی با شهر مکه امروزی در عربستان سعودی ندارد.
منبعهایی هستند که از وجود ناحیهها و درختان در پیرامون شهر مکه گزارش کردهاند، ولی از این «دهکدههای باستانی» پیرامون شهر مکه، حتا ردپای بسیار کوچک باستانشناسی نیز برجای نمانده است، و نمیشود از آنها بهنام برزن نام برد، از اینرو جایی برای گفتگو دربارهی وجود درختان نمیماند. ولی منبعهایی هستند که از وجود درختان میوه و انگور پیرامون شهر مقدس مسلمانان یاد کردهاند. از اینرو، یکبار دیگر بر این ادعا پافشاری میکنیم، که بسیار سخت است که آدم بپندارد که این گزارشها اشاره بههمین جایگاهی دارند که امروز از آن بهنام شهر مکه در عربستان سعودی یاد میکنند.
آن شهر مقدس مسلمانان میتوانست ارتش بزرگی را فراهم بیاورد. گویا آن شهر مکه هیچ دشواری برای فراهمآوردنِ شمار بزرگی از مردان جنگی نداشته است تا کاروانهای بزرگی را برای همراهی با سپاهیانشان براه بیاندازند. گیبسون، با آوردن سند نشان میدهد که چگونه مکیان همواره سدها سرباز، هزاران شتر، و یکبار بیش از ۱۰۰۰۰ سرباز مکی برای تازش بهمدینه فراهم آوردند. هنگامیکه آدم شمار سربازان و شترانی را درمینگرد که مکیان میتوانستند فراهم بیاورند، باآنکه هر سال در آن نبردها شکست میخوردند، آدم میتواند این چشمداشت را داشته باشد که آن شهر مقدس مسلمانان باید یک شهر بزرگی بوده باشد. بههر روی، یافتههای باستانشناسی این پرسش را در ذهن ما برجسته میکنند که اگر این شهر مکه امروزی یک جای کوچک با یک محیط زیست سخت و خشکی بوده است، چگونه میتوانسته است این لشکرها را فراهم بیاورد؟
گیبسون، نشان میدهد که همهی این گزارشهایِ گوناگون سبب شدند تا باستانشناسان و گذشتهنگاران بپندارند که ناهمخوانیهایِ بزرگی میانِ تصویر باستانی از شهر مکه در جایگاهِ شهر مقدس مسلمانان و آنچه که ما دربارهی تاریخ شهر مکه میدانیم، وجود دارد.
همچنین این راستی پذیرفته شده است که شهر مکه نهتنها یک شهر بزرگی بود، و آنکه این شهر برای زمان درازی پیش از پیدایش اسلام کانونِ زیارت در عربستان بوده است. در حالی که نشانهی کمی از نخستین نیایشگاهها در شهر مکهی امروزین وجود دارد، گیبسون، میگوید که هر کارشناس تاریخ عربستان میداند که زیارتها همیشه در شهر پترا شهر نبطییان، انجام میگرفت، که بهنام نخستین «حرم» یا «کوی ممنوعه» در عربستان شناخته شد و در آنجا هیچکس پروانهی کشتن کس دیگری را نداشت.
با آنکه جایگاههای مقدس پرشماری در عربستان بودند، شهر پترا بهنام جایگاهِ مهمترین پرستشگاه مقدس برجسته شده بود، که در آنجا آیینهای خاکسپاری نیز انجام میگرفت؛ برگزاری این آیینها، این شهر را نخستین جایگاه مقدس یا «پرستشگاه ممنوعه» در عربستان باستان کرده بود.
گذشتهنگار مسلمان محمد بن جریر طبری، که در سده نهم میلادی گزارش نویسی میکرد، یادآوری کرده است که در دوران پیش از اسلام، دو مسیتارش (زیارت) انجام میگرفت. آن زیارتی را که کمتر اهمیت داشت، بهنام «عمره» میشناختند. او یادآوری میکند که عبدالمطلب (پدربزرگ محمد) یکبار زیارت «عمره» را انجام داد. این زیارت در زمانی انجام گرفت که آن «پرستشگاهِ ممنوعه» در شهر مقدس مسلمانان جایگاه خدایان فراوانی بود، که در میان آنها خدایان هوبل، ایسف (Isaf) و نیلاه (Na’ilah) نام آور بودند. قرآن بهما میگوید که زیارتهای بت پرستانِ پیش از اسلام بهنام «حج» و «عمره» شناخته میشدند، که زیارتِ «حج» مهمتر و زیارت «عمره» کماهمیتتر بود. این نامها که از دوران پیش از اسلام سرچشمه میگیرند، بهدوران پس از اسلام راه یافتند، و امروز این نامها را برای دو زیارت سالانهی اسلامی بهکار میبرند.
بههر روی، گیبسون، نشان میدهد که از دوران باستان، زیارتهایِ عربها همیشه در کانون دینی عربستان، در «پرستشگاه ممنوعه» در شهر مقدس پترا انجام میگرفت. این شهر جایگاه برگزاری آیینهای خاکسپاری برای عربهای نبطی بود، و در این شهر زندگان برای خوراک خوردن و برگزاری آیین خوراک خوری با خانوادههای بزرگ و گستردهشان و نیاکانی که سالها پیش مرده بودند، گردهم میآمدند. این آیین بخشی از فرهنگِ تیرهای نبطییان بود، و شیرازه و چسبی بود که این مردم بازرگان و چادرنشین را بهنام یک انجمن بههم پیوند میداد. امروز بازدید کنندگان از شهر پترا میتوانند تالارها و دالانهایی را ببینند که بهبسیاری آرامگاهها پیوسته هستند؛ در آنجا خانوادهها برای زندگان و مردگان جشن میگیرند.
گیبسون، همچنین پرسشهایی را دربارهی قبله مسلمانان پیش میکشد. امروز همهی مزگتها (مسجدها) بهگونهای ساخته شدهاند که جهت قبله را بهنمازگزاران نشان میدهند. قبله جهتی است که همهی مسلمانان هنگام نماز رو در روی آن میایستند، و امروزه هر مسجدی یک محراب دارد که در دیوار قبله جای داده شده است تا جهت مکه را بهروشنی نشان دهد. با اینهمه، نخستین مسجدها مهراب نداشتند، برای اینکه مزگتها را بهگونهای ساخته بودند که نمازگزارانی که روبروی دیوار قبله میایستادند، بگونه خودکار رو در روی شهر مقدس اسلام بودند.
امروزه مسیحیان هنگام نیایش توجه کمی بهآن جهتی نشان میدهند که رو در رویش هستند. برای ترسایان خدا در همه جا وجود دارد، و آنها آزد هستند که بههر راستایی که بخواهند نیایش کنند. یهودیان نیز از فرمان ویژهای برای گزینش جهت در هنگام نیایش پیروی نمیکنند، با آنکه برخی از آنها با تکیه بهجملاتی از نیایشهایِ سلیمان، هنگامی که او نیایشگاه اورشلیم را بهیهوه، خدای یهودیان ارزانی میداشت، بهسوی اورشلیم نماز میگذارند.
در دین اسلام، چنین گفته میشود که راستایِ قبله دگرگون شده است، و این دگرگونی را بهقرآن ارجاع میدهند. آیههایِ قرآن نامی از آن نخستین جایگاه نمیبرند که در آغاز نمازگزاران بهسوی آن نیایش میکردند، و قرآن هیچ نامی هم از آن جایگاه تازه نمیبرد که باید بهسوی آن نیایش شود، و اشاره هم نمیکند که در چه زمانی این دگرگونی انجام گرفت. برپایهی گزارش تبری که در سال۹۲۰ میلادی نگاشته شده است، هنگامیکه مسئلهی قبله در دوران پیش از اسلام پیش آمد، محمد از پیروانش خواست تا بهسوی سوریه نمازگزارند. گیبسون، با آوردن سند نشان میدهد که قرآن، نخستین روایتهای اسلامی و تاریخ آغاز اسلام هیچگاه نمیگویند که قبلهی مسلمانان بهسوی اورشلیم بوده است. تا ۳۰۰ سال پس از مرگِ محمّد، در نوشتارهای اسلامی هیچ یادآوری دربارهی اورشلیم بهنام قبله مسلمانان ، نشده است. همهی گزارشهای آغاز اسلام بهروشنی میگویند که محمد بهسوی سوریه نماز میگذاشت. اگر او بهسوی اورشلیم نیایش میکرد، جای شگفت انگیز است که گزارشهای آغاز اسلام نامی از این شهر نبردهاند، زیرا اورشلیم یک شهر شناخته شده و کانون مهمی در آن دوران بود. برپایهی منبعهای اسلامی، محمد تا فوریه، سال ۶۲۴ جنبش دینی - سیاسی خودش را با وفاداری بهاین نخستین قبله ادامه داد، و پس از آن راستایِ قبله را بهسویِ مکه امروزین دگرگون کرد.
باستانشناسی نوین داستان دگرگون شدن قبله را میپذیرد. (مسجدهای) کهن و فراوانی هستند که راستای قبله آنها در آغاز مکه نبوده است. گیبسون، این مزگتهای کهن را با دقت فراوان بررسی کرده است، دربارهی ریزگان (جزییات) ساختمانهای آنها، راستای قبلههایِ آنها اطلاعات و عکسهای هوایی و ماهوارهای فراوانی را فراهم آورده است. گیبسون، پژوهش خودش را با مزگهای کهن آغازید، با این پنداشت که آن چند مزگتِ انگشت شماری که در دوران زندگی محمد ساخته شدهاند، بهاو کمک خواهند کرد تا نخستین جایگاهی را که محمد بهسوی آن نماز گذاشت، پیدا کند. بههر روی، او شگفت زده شد، هنگامیکه کشف کرد که بیش از یک سده پس از مرگ محمد، قبلهی بسیاری از مزگتهایِ تازه ساخته شده، همچنان راستایِ سوریه را نشان میداد. گیبسون، توانست بهکمکِ جهتِ قبلهی این مزگتها، روی یک نقشه، خطهایی را بکشد و کشف کرد که آن خطها در کجا بههمدیگر میرسند. از راه پژوهش در تاریخ ساخته شدن این مزگتها، او همچنین پی برد که فوریه سال ۶۲۴ که مسلمان از آن بهنام تاریخ دگرگون شدن قبله در زمان محمد یاد میکنند، درست نیست، زیرا سندهایِ باستانشناسی بهروشنی نشان میدهند که دگرگونی قبله در زمانهای بسیار دیرتر انجام گرفت. سندِ هرکدام از این مزگتها در کتاب دانشگاهی - پژوهشی گیبسون، بهنام «گیتاشناسی قرآن (Qur'anic Geography).
▲ | بخش دوم |
در کتاب «گیتاشناسی قرآن» گیبسون فهرستِ شُمار فراوانی از مسجدهای کُهن را که او توانست پیدا کند، هماهنگ با تاریخ ساختهشدنشان گردآوری میکند، و راستای قبله آنها را نشان میدهد. در برخی از نمونهها، او تصویرهایِ هوایی را در دسترس میگذارد که راستای مکه و همچنین جهتِ (منطقه) پترا، را نشان میدهند، جایگاهی که او باور دارد که نخستین شهر «مقدس» مسلمانان بوده است.
برای نمونه، در عربستان سعودی یک مسجدی است که بهنام مَزگتِ دو قبلهای شناخته میشود. این مَزگَت یادآور جایی است که میگویند «در آنجا برای نخستینبار به پیشنماز گفته شد که جهتِ قبله را دگرگون کند. پس از اینکه او جهت قبله را ۱۸۰ درجه دگرگون کرد، به او فرمان داده شد که راستای قبله را از اورشلیم بهسوی مکه بچرخاند.» بدینگونه، این مَزگتِ بیهمتا دارای دو مهراب است. در سال ۱۹۸۷ این مسجد دو قبلهای کاملاً بازسازی شد، و آن مهرابی که سویِ شمال را نشان میداد، برچیده، ولی آن یکی که سوی مکه را نشان میداد، نگهداشته شد. هنگامیکه دیوارهای این مَزگتِ کهن را کندند، دیدند که سنگهای زیربنایی مزگتی که پیشتر ساخته شده بود، قبلهی نخستین را بهسویِ شمال نشان میداد، که هم میتواند بهسوی پترا باشد و هم بهسوی اورشلیم، زیرا کمابیش این دو شهر در یک راستا هَستند. گیبسون، باور دارد که این ادعا که نخستین قبلهی مسلمانان بهسوی اورشلیم بوده است، از اینجا سرچشمه میگیرد.
بههر روی، این تنها مسجد دو قبلهای نیست. مَزگتِ فوستا (Fusta)، نیز که در سال ۶۴۱ میلادی در نزدیکی قاهره ساخته شد، دو قبلهای است. زیربنای نخستین این مَزگت نشان میدهد که راستای قبله آن، سوی خاور را نشان میدهد که همان جهت پترا است، و چند سال پس از آن، جهت آنرا اصلاح کردند. گیبسون، در ادامهی پژوهشهایش بیش از یک دوجین از نخستین مَزگتهای اسلامی را نشان میدهد که قبله نخستین آنها بهسوی پترا ساخته شده بود، و نه اورشلیم.
در بخش پایانی کتاب «گیتاشناسی قرآن» گیبسون ۳۲ برگ از آنرا ویژهی نمایش طرحی از تاریخ اسلام میکند. در اینجا او توضیح میدهد که چگونه نخستین قبله در هنگامهی شورش عبدالله بن زبیر در شهر مقدس، از پترا بهسوی مکه دگرگون شد. او همچنین نابودی خانهی کعبه و بازسازی دوبارهی آنرا با سند نشان میدهد. گیبسون، سپس یادآوری میکند که پس از این رویداد بود که ساختن مهراب در مزگَتها بخشی از ساختار آنها شد. گفته میشود که در دوران خلافت عثمان بن عفان (۶۴۴-۶۵۶)، خلیفه فرمان داد تا نشانهای را بر دیوار مَزگَتها در مدینه برنشانند تا مسیتاران (زیارت کنندگان) بتوانند بهسادگی جهت قبله را برای انجام نیایشهایشان پیدا کنند. گیبسون، نشان میدهد که فرمان خلیفه بیانگر یک چرخش غیرعادی است، زیرا تا این زمان هیچ مسئله و دُشواری وجود نداشت که دینباوران به کدام جهت نمازگزارند، زیرا ساختمانِ مزگتها همیشه رو در روی قبله بود. اکنون، بههر روی، یک قبلهنما یا نشانهای در راستای قبله برای مَزگتهای کهن فراهم شده بود. این دگرگونی نشان میدهد که از این زمان باید یک قبلهی نو برگزیده شده باشد.
در یک زمان کوتاه پس از این فرمان، مسجد پیامبر در مدینه بازسازی شد و فرماندار دستور داد که برایِ نشان دادنِ قبلهی تازه یک مهراب ساخته شود. سپس قبله نمای عثمان در درون این مهراب جای داده شد. سرانجام، ساختن این مهراب را بدین گونه فهمیدند که جهت قبله را نشان میدهد، و از سوی مزگتهای دیگر بهنام یک ویژگی تازه پذیرفته شد. یادآوری این موضوع بسیار دلچسب است که ساختن مهراب در مزگتها درست پس از این زمان آغاز شده است که بدید گیبسون ،(دلیل) آن دگرگونی قبله بوده است. گویا، از آنجا که دینباوران سرگشته شده بودند که بهکدامین سوی نمازگزارند، مزگتهای کهن آغاز بهساختن مهراب کردند تا دینباوران بهسوی جهت تازه نمازگزارند.
گیبسون، به ما میگوید که زمان سرگردانی دینباوران پیرامون سال ۱۰۷ پس از هجرت آغاز شد. و در سدههای پس از آن مزگتها جهتهای گوناگونی را نشان میدادند. برای نمونه، قبلهی مسجدها در کاخهای الحیر الغربی و الحیر اشرقی در نزدیکی پالمیرای (Palmyra)، سوریه جهتی را نشان میدهند که میان پترا و مکه است.
ولی مسجدِ موشاتا (Mushatta)، که در اردن ساخته شده است، درست پس از این رویداد هنوز رو در روی پترا است. ولی مسجد المنصور که چند سال دیرتر در سال ۷۵۴ میلادی ساخته شد، بهروشنی جهت مکه را نشان میدهد.
مزگتهایی که در این دوران در شمال آفریقا و اسپانیا ساخته شدند بهرسایی (کاملاً) متفاوت هستند. شالودهی مزگتِ دژ ریبات (Ribat Fortress)، در سوسه، تونس که در سال ۷۷۰ پس از میلاد گذاشته شد، بهجای جهت مکه و پترا، قبله را بهسوی جنوب نشان میدهد. بهزودی مسجد نامدار و بزرگ کردوبا در اندلس، اسپانیا در سال ۷۸۴ میلادی در پیروی از مزگتِ سوسه در تونس، بهجای پترا و مکه، سوی جنوب را بهنام قبله برگزید. گیبسون ،این بدگمانی را دارد که دلیل پذیرفتهنشدن قبله مشترک برای نمونه مکه، از سویِ بنی امیه که در اسپانیا فرمانروایی میکردند و بنی عباس که در عراق حکومت میکردند، دشمنی میان آنها بوده است، و او بازهم احساس میکند که جهت قبلهی آنها نمیتوانست بهسوی نخستین شهر مقدس مسلمانان باشد، زیرا سنگ سیاه (حجرالاسود) دیگر آنجا نبود. چندسال دیرتر مزگتِ بزرگ القیران در تونس و همچنین مزگتِ بزرگِ سوسه در تونس بهگونهای ساخته شدند که قبله آنها رو در روی جنوب بود.
این مسجدها در اسپانیا و شمال آفریقا برای زمان درازی گذشتهنگاران را سرگشته کرده بود، ولی برای پی بردن بهراز آنها، گیبسون ،این پیشنهاد را میدهد که ما باید دریابیم که در این دوران در خاورمیانه چه پیشآمدهایی روی داده است. پس از سال ۱۳۳ هجری (۷۵۰ میلادی)، عباسیان که در عراق حکومت میکردند، امویان را در سوریه شکست دادند و یک کانونِ تازه برای حکومت اسلامی در شهر بغداد برپا کردند. از آنزمان بهاین سوی، همهی مزگتهای عباسی در خاورمیانه راستای قبلهشان را بهسوی مکه چرخاندند. در اسپانیا و شمال آفریقا، امویان بهفرمانرواییشان ادامه دادند، و بدینسان در میان جهان اسلام شکاف افتاد، بهگونهای که عباسیان در خاور، و امویان در باختر حکومت میکردند. و در حالیکه در خاور عباسیان هنوز سرگرم درگیری جنگهای داخلی و شورشهای مردمی بودند، امویان در باختر در حال گذراندن یک دوران طلایی بودند که گسترش آموزش و پرورش، فرهنگ و ساختمانسازی، از ویژگیهای آن بود.
به استثنایِ چند مسجد که با احتمال بر شالودههای مزگتهای پیشین ساخته شده بودند، از این زمان به این سوی، قبله همهی مسجدهای نوی عباسیان بهسوی مکه چرخید، در حالیکه امویان در باختر قبلهی دیگری را برگزیدند. گیبسون، بهگونهی ماهرانه نشان میدهد که شمال آفریقا و اسپانیا یک قبلهای را پذیرفتند که جهت آنها موازی باهم و بهسوی جایگاهی میان پترا و مکه کشیده میشد.
پس از اینکه گیبسون، با نشان دادن برگهایی از سندهای باستانشناسی بهما ثابت میکند که نخستین مزگتها رو در روی پترا ساخته میشدند، او بهبنمایه (منبعهای) نوشتاریِ کهن روی میآورد. او با اشاره به نخستین تشریحها از شهر مکه آغاز میکند و نشان میدهد که شهر مکه دارای بخش بالا و بخش پایین بوده است، چیزیکه در شهر مکه امروزی ناشناخته است. او همچنین نشان میدهد که برخی از نوشتارهای آغاز اسلام اشاره بهوجود دو شکاف در میانِ تختهسنگهایی میکنند که محمد از میان آنها وارد شهر میشد. او همچنین یادآوری میکند که نخستین نوشتهها در آغاز اسلام، از وجود دیوار شهر مکه سخن گفتهاند. گیبسون، ماهرانه نشان میدهد که امروز نه ردی از وجود دیوار در پیرامون شهر مکهی امروزین است و نه نشانهای از وجود شکاف در یک تختهسنگ در نزدیکی این شهر. ولی بهواژگونهی شهر مکه، شهر پترا در میانِ یک درهی تنگی ساخته شده است؛ دیوار شهر از میان درهی گذر میکند تا از شهر در برابر تازشگران نگهداری کند که میتوانستند از بالای دره بهپایین سرازیر شوند. شهر پترا دارای بخش بالایی و بخش پایینی است؛ و همچنین این شهر دارای دو ورودی دیگری است که ساختهشده از دو شکاف تنگی است که میان دو کوه در نزدیکی شهر پدید آمده است. امروز، جهانگردان از میان یکی از این شکافها بهشهر اندر میشوند که زیک (siq)، نام دارد. شکاف دیگر در پشتِ گذرگاهی با ستونهای فراوان است که بهیک راه پر پیچوخمی از تنگههای ژرف با آبراههایی میرسد، و با شایمندی (احتمال) بهچهار راه وادی (Wadi Araba)، میریزند.
گیبسون، سپس ما را با یک کتاب کهن بهنام «زمرّود» آشنا میسازد. با آنکه نوشتههای این کتاب در زمان ما در دسترس نیستند، ولی ما میتوانیم بهکمک نوشتارهای سپسین و گوناگونِ فرهیختهگانی که از این کتاب نمونهآوری کردهاند و یا به زیان آن دلیل آوردهاند، گمان ببریم که محتوای آن چه بوده است. «زمرّود» ادعا میکند که سفر شبانهی محمد از شهر مقدس مسلمانان به اورشلیم، معجزه یا چیز شگفتانگیزی نبوده است، برای اینکه این دو شهر بهاندازه بسنده (کافی) نزدیک بههم هستند، بهگونهای که یک آدم میتوانست در درازای یک شب بهسوی یکی از آنها برود و برگردد. عالمان مسلمان وجود کتابی بهنام «زمرّود» را بهعلت چنین گفتههایی رد میکنند. بههر روی، اگر نخستین شهر ورجاوندِ (مقدس) مسلمانان بهراستی پترا، بوده باشد، این تشریح کاملا درست است. فاصلهی میان پترا و اورشلیم تنها ۱۶۴ کیلومتر است. با آنکه سفر بر پشتِ یک اسب آسان نخواهد بود، با اینهمه آدم میتواند در درازای یک روز از یکی از این شهرها بهآن دیگر سفر کند و بازگردد. اکنون، سالها پس از آنکه عالمان مسلمان شهر پترا، را فراموش کردهاند نوشتههای «زمرّود» برای آنها پوچ بهنگر میآید. وانگهی، تا این زمان سفر شبانهی محمد بهنام ورچ (معجزه) پذیرفته شده است.
در ادامهی پژوهش دربارهی نوشتههای اسلامی، گیبسون، یادآوری میکند که نام شهر پترا، در هیچکدام از نخستین نوشتههای اسلامی نمایان نشده است. با آنکه آن طومارهایی که باستانشناسان در سال ۱۹۹۳ در یکی از کلیساهای کهن این شهر یافتند، از شهر پترا، تصویری شگفتانگیز از یک شهر سرزنده و پُر هیاهو با یک پیرامون و طبیعت پویا در سراسر سدهی ششم میلادی بهدست میدهد، چرا سخنی دربارهی این شهر در نخستین نوشتارهای اسلامی نیست؟ در این نوشتههای کهن که در سال ۱۹۹۳ پیدا شدهاند، گزارشهایی دربارهی مردمی است که از این منطقه گذر کردهاند و ارتشهایی که از میان این کرانه راهپیمایی کردهاند، ولی در نوشتارهای اسلامی هیچگاه سخنی از شهر پترا، بهمیان نمیآید. و همزمان، در نوشتارهای غیراسلامی از نام شهر پترا یاد میشود، ولی هیچگاه سخنی از مکه بهمیان نمیآید. تا سال ۷۴۰ میلادی که نام مکه برای نخستینبار در یک یادداشتِ تاریخی بهزبان لاتین و بهنام «the Continuatio Byzantia Arabica» نمایان شد، هیچسخنی دربارهی شهر مکه، در هیچنوشتهای دیده نشده است.
اگر شهر پترا، تا پیش از اینکه سنگ سیاه (حجرالاسود) بهمکه برده شود، نخستین شهر مقدس مسلمانان بوده باشد، آیا این پذیرفتنی نیست که نویسندگان اسلامی سپستر با دستبرد در نوشتههای کهن، هرجا که یادی از نام پترا شده باشد، آنرا پاک کرده باشند؟ آیا این امکان وجود ندارد که همهی تشریحها دربارهی شهر پترا را بهشهر مکه در عربستان بربسته باشند، و بدینسان نام پترا را از همهی نوشتارهای اسلامی پاک کرده باشند؟
کتاب «جغرافیای قرآن»، همچنین سرچشمهی سنگ سیاه (حجرالاسود) را ردیابی میکند، و نشان میدهد که چنین سنگی در دوران بسیار کهن و پیش از اسلام کانونِ زیارت بوده است. ماکسیموس تیرا (Maximus of Tyre)، یک فیلسوف یونانی از سدهی دوم میلادی با اشاره به دانشنامهی سودا (Suda Lexicon)[۵]، جایگاه سنگ سیاه را شهر پترا مینامد و نه شهر مکه.
افزون بر این که گیبسون، بیش از یک دوجین از سندهایِ نوشتاری را در دسترس ما میگذارد که ثابت میکنند شهر پترا، نخستین شهر وجاوندِ (مقدس) مسلمانان بوده است، او همچنین هفده سندِ تاریخی را ارائه میکند. این سندها دربرگیرندهی سنگهای بزرگی هستند که میدان مقدس پیرامون شهر مقدس را مرزبندی میکنند؛ میدانی که در شهر پترا هست ولی در شهر مکه وجود ندارد. گفته میشود که از خدای دوشرا (Dushara)، در مکه زیارت میکردند، و این در حالی است که زیارتگاه دوشرا، تنها در شهر پترا بوده است. گیبسون، همچنین از بنمایههایی (منبعهای) یاد میکند که از بازیهای بختآزمایی (games of chance) در شهر مقدس مسلمانان گزارش کردهاند، و نشان میدهد که چند دوجین از بازیهایهای بختآزمایی و «تخت نرد» از دوران باستان در شهر پترا پیدا شدهاند.
گیبسون، در ادامه نشان میدهد که شهر پترا در اپاختر (شمال) مدینه است و مکه در نیمروز (جنوب) مدینه جای دارد. او نشان میدهد که در هنگامهی نبردِ مدینه، سپاهیان قریش همیشه از سوی شمال به شهر مدینه میتاختند، و در نبردِ خندق، شهر مدینه با کندن خندق میان دو کوه در بخش شمالی شهر، از خودش پدافند کرد. همچنین، هنگامیکه سپاهیان اسلام میخواستند شهر مقدس را هدف تاختوتاز خود کنند، همیشه بهسوی شمال راهپیمایی رزمی میکردند که در جهت شهر پترا بود، و نه بهسوی نیمروز که جهت شهر مکه را نشان میداد .
با ردگیریِ آمد و شد شماری از مردم در این منطقه، نشان داده میشود که در زمان محمد تنها این شهر پترا است که با آنچه که آنها از سفرهایشان تشریح کردهاند، همخوانی دارد.
نخستین تشریحها از نبردِ مکه سبب بسیاری از گرههای پرسش برانگیز شدهاند. سپاهیان اسلام از شهر مدینه بهسوی شمال راهپیمایی رزمی میکنند تا با آرتشهای بیزانس (Byzantine)، در جنوب اردن درگیر شوند. پس از تجربهی نخستین شکست، مسلمانان تصمیم میگیرند که بهشهر مقدس بتازند. در اینجا گزارشگران مسلمان از ما میخواهند که ما باور کنیم که سپاهیان اسلام پیش از اینکه دوباره برای درگیر شدن با ارتشهای بیزانس رهسپار شمال مدینه شوند، آنها همهی راههای دراز و شنزار بهسوی شبهجزیره عربستان را پشت سر گذاشته بودند تا بهشهر مکه حمله کنند.
گیبسون، مینویسد: «توجه کنید بهراه دور و درازی که سپاهیان اسلام میبایست میپیمودند. کوتاهترین فاصله میان مدینه و موتا (Mu’ta)، (در کشور اردن) کمابیش ۹۰۰ کیلومتر است. از موتا، تا مکه ۱۲۰۰ کیلومتر است. برای سفر از مکه به شمال عربستان باید راهی را بهدرازای ۱۰۰۰ کیلومتر پیمود. رویهمرفته برای رفتن از اردن بهسوی مکه و بازگشت به شمال عربستان باید ۳۱۰۰ کیلومتر از سختترین و ناهموارترین راههای جهان را پشتسر گذاشت: کوههایِ تنومند، بیابانهای سوزان و زمینهایِ خشک و بدون آب و سبزه.» با استفاده از نقشه، گیبسون، نشان میدهد که چنین ادعای تنها میتواند نشانهی ناشیگری باشد.
گیبسون، سپس یک تشریح پرسشبرنگیز از شهر مکه را زیر ذره بین میگیرد که او در نوشتههای طبری میبابد. برپایهی این گزارش ارتش اسلام از راههای پُر پیچوخم و تنگههای ژرف، خودش را بهشهر مقدس نزدیک میکند، پیش از اینکه دیوار پدافندی مکه را هدف حمله خود کند. او سپس عکسهایی از تنگههایِ ژرف در جنوب شهر پترا را در دسترس میگذارد و راهی را نشان میدهد که با گزارش طبری همخوانی دارد.
همانگونه که ما بیان کردیم، کتاب «گیتاشناسی قرآن» اشاره میکند که بهباور مسلمانان شهر باستانی مکه شهر بزرگی بود که در کنار راههای بازرگانی و میانِ سرزمینهای پادشاهی عربستان جای داشت. بههر روی، دانش گذشتهنگاری چنین ادعایی را نمیپذیرد. شاید آدم بپندارد که پادشاهیهایی همانند یمن، که در نزدیکی و در بخش جنوبی مکه امروزی بود، و آن حکومتهای پادشاهی که در شمال مکه بودند، دلیلی بر وجودِ شهر مکه باشند، ولی بهراستی چنین نیست. در جاییکه باستانشناسان میتوانند وجود بسیاری از پادشاهیهای کوچک در شمال و جنوب مکه را تاریخنگاری کنند، ولی آنها نمیتوانند هیچ یادگار یا ردی از شهر مکه پیدا کنند که بتواند دلیلی بر این ادعا باشد که شهر مکه برای هزاران سال در این منطقه وجود داشته است!
گیبسون، سپس این ادعاها را بررسی میکند که افسران ارتش اسلام در عراق تصمیم گرفتند یک سفر فوری برای زیارت از شهر مقدس انجام دهند، در حالیکه سپاهیانِ آنها رهسپار شهر دیگری شده بودند. داستانهایی که ما بهآنها خو گرفتهایم این باور را در ما پدید آوردهاند که این افسران، سفری بهدرازای بیش از ۳۰۰۰ کیلومتر بهسوی مکه در پیش گرفتهاند، بهجای اینکه با پیمودن ۱۵۰۰ کیلومتر بهسوی شهر پترا بروند و باز گردند. از آنجا که تاریخ این سفر در دسترس است، گیبسون نشان میدهد که حتا در دورانِ ما هم آن مردان نمیتوانستند زمان بسنده (کافی) برای انجام چنین سفری بهسوی مکه امروزی داشته باشند، ولی شهر پترا در نزدیکی آنها بود، اگر آنها تنها از بیابان گذر میکردند. او سپس چندین برگ از کتاب خودش را ویژهی این تشریح میکند که چگونه چنین سفری میتوانست انجام بگیرد، و برای اینکه این سفر امکانپذیر باشد، در کجای بیابان باید آب انبارهای کهن جای داشته باشند.
همهی این نشانهها بهروشنی گواهی میدهند که شهر پترا با احتمال بیشتری جایگاه شهر مقدس اسلام بوده است تا شهر مکه. گیبسون ادعا میکند که تاریخ اسلام میتوانست بیشتر قابل درک و پذیرفتنیتر شود، اگر ما همهی نوشتههای تاریخی مسلمانان تا سال ۷۰۰ میلادی را بازنگری و نام پترا را جانشین نام مکه میکردیم.
▲ | بخش سوم |
پس چگونه این رویداد پیش آمد که در چنین زمان دیری پس از پیدایش اسلام، راستای قبله از شهر پترا، به شهر مکه چرخید؟ کتاب «گیتاشناسی قرآن» دلیل آنرا دومین جنگ درونشهری میان مسلمانان توضیح میدهد: در سال۶۸۳ میلادی، یا ۶۴ سال پس از بنیانگزاری دین اسلام، عبدالله ابن زبیر خودش را خلیفهی شهر مقدس اسلام نامید. این رویداد در مخالفت با فرمانروایان اموی در دمشق بود، که واکنش سختی در برابر این ادعا نشان دادند و چندین لشکر برای سرکوب شورشیان بهسوی شهر «(مقدس)» اسلام فرستادند. سوریان در شهر مقدس با عبدالله ابن زبیر و هوادارانش جنگیدند تا اینکه گزارش مرگِ خلیفه در دمشق بهآنها رسید. اعضای خانوادهی اموی که لشکرها را همراهی میکردند، تصمیم بهبازگشت بهسوی دمشق گرفتند. اگر ما این رویدادها و زمان پیش آمدن آنها را بکار بگیریم، (تصورش) سخت میشود که تنها ۴۰ روز پس از مرگ خلیفه، این لشکرها از شهر مکه در عربستان بازگشته باشند تا به دمشق برسند.
طبری بهما میگوید که عبدالله ابن زبیر نیایشگاه کعبه را ویران و آنرا با خاک یکسان کرد، و سپس او شالودهی آن را از زیر خاک بیرون آورد. او سپس سنگ سیاه را در یک کلافی از نوار ابریشمی پیچید و در یک بستهی چوبی جای داد.
در سال ۶۵ هجری، یکسال پس از این رویداد عبدالله ابن زبیر ادعا کرد که او سنگ بنایِ راستین خانه کعبه را پیدا کرده است که ابراهیم پیریزی کرده بود. گیبسون، بر این باور است که ادعای این کشف در شهر مکه در عربستان سعودی انجام گرفت. با احتمال فراوان عبدالله ابن زبیر برای خودش یک جایگاهی را در عربستان دست و پا کرد تا از کانون قدرتِ امویان در دمشق دور و آسوده باشد و در آنجا یک خانهی کعبۀ نویی را ساخت. در این زمان، هنگامی که چندین خلیفهی اموی یکی پس از دیگر مردند، امویان در دمشق سرگرم درگیریهای داخلی شدند.
در سال ۶۸ هجری چهار گروه گوناگون با پرچمهای متفاوت و ویژه خودشان بهزیارت میرفتند، زیرا این چهار گروه سرگرم درگیری در جنگِ درونشهری بودند. اگر بهراستی سنگ سیاه جابهجا شده باشد، پس این رویداد روشن میکند که چرا همزمان زیارتهای گوناگون در جایگاههای متفاوت انجام میگرفت. در سال ۶۹ هجری یک شورشی در خودِ شهر دمشق رویداد، که سبب شد توجهها را از چرخش گامبهگام و آهستهآهسته قبله بیشتر بهکجراه ببرد.
گیبسون نشان میدهد که طبری در این دوره سالبهسال برگهایِ پرشماری از گزارشهای تاریخی را در دسترس ما میگذارد، ولی هنگامیکه او بهسال ۷۰ هجری میرسد، همهی گزارش او بهما در این خبر چیکده میشود که عبدالله ابن زبیر شمار فراوانی اسب، شتر و چمدانهایی را خرید؛ این گزارش سبب این گمانهزنی برای گیبسون میشود که برخی از یاران عبدالله ابن زبیر باید به مکه رفته، و اکنون در آنجا سنگ سیاه را در پرستشگاهِ نویِ کعبه جای داده باشند.
در سال ۷۱ هجری شورشهای دیگری در بخشهایی از عربستان پدید آمدند. شهر کوفه شورش کرد و در پشتیبانی از قبلهی نو بهعبدالله ابن زبیر پیوست. مردم کوفه بهعبدالله ابن زبیر گفتند که آنها میخواهند با پیروی از او بهسوی قبلهی نو بچرخند.
در سالهای ۷۴-۷۳ لشکرهایِ سوریه شهر مقدس پترا را محاصره کردند و با بکارگیری منجنیق بخش اندرونی شهر را ویران کردند. در شهر مکه در عربستان هیچ نشانهای در دست نیست که هرگز سنگِ منجنیک برای آسیبزدن به این شهر بهکار گرفته شده باشد، یا حتا ردی از وجود دیوار شهر نیست که بهسوی آن سنگ منجنیک پرتاب شده باشد. بههر روی، در شهر پترا باستانشناسان سدها سنگ منجنیک پیدا کردهاند که بهسوی مرکز شهر و پرستشگاهِ دوشارا (Dushara)، پرتاب شدهاند. گیبسون ادعا میکند که با بهرهگیری از کاشی بامهای فروریخته شده در نزدیکی «پرستشگاهِ بزرگ»، میشود تاریخ بخشهای سنگربندی شده و سنگها را بهدورهی پس از زمینلرزهی سال ۵۵۱ میلادی نسبت داد. این ناحیه سپستر با خردهسنگهایی پوشیده شد که زمینلرزهی سال ۷۱۳ میلادی پدید آورد. گیبسون ماهرانه از ما میپرسد «آیا این یک پدیدهی شگفتانگیزی نیست که منجنیک موشکافانه در همان زمان برای آسیبزدن بهشهر پترا بهکار گرفته میشود که عالمان مسلمان میخواهند گزارش طبری دربارهی این رویداد را بهشهر مکه نسبت بدهند؟»
در یک زمانی پیرامون سال ۸۲ هجری دربار اموی و ساختمان مسجدها در عمان بهگونه ای ساخته میشدند که رو در روی مکه باشند. این نخستین گزارش دربارهی قبلهی نو است که در هنر ساختمانسازی بهآن توجه شده است. و شگفتانگیز اینکه هیچ گزارشی دربارهی سفرهای زیارتی در میان سالهای ۸۳ و ۸۷ هجری نیست. بهنگر میآید که در این زمان، در پیوند با گزینش راستایِ قبله هنوز اختلاف وجود داشته است، بهگونهای که هیچکس نمیتوانست خرسندی (رضایت) خودش را از انجام سفرهای زیارتی بهسویِ یک پرستشگاهِ ویژه بیان کند. پرسش این بود: آیا زیارتکنندگان بایستی بهسوی ویرانههای پترا میرفتند و یا بهسوی کعبهی نو که سنگ سیاه (حجرالاسود) را در خود جای داده بود؟
پیرامونِ این دوره بود که مسجدها آغاز بهبرگماشتنِ (نصب) یک نشانهای بر دیوارهای خود کردند تا راستای قبلهی نو را نشان دهند. گیبسون یادآوری میکند که در این سال بهدستور فرماندار شهر مدینه دیوار قبلهی مسجدهایِ مدینه دگرگون شد، که میگفت جهتِ قبله باید دگرگون شود، حتا اگر مردم مخالف باشند. سپس در سال ۸۹ هجری مهراب در مسجدهایِ نو ساخته شد تا قبلهی نو را بهنمازگزاران نشان دهد.
گیبسون، ما را با گزارشی دربارهی زمینلرزهای آشنا میکند که در این دوره در خاورمیانه روی میدهد و یادآوری میکند که در سال ۹۴ هجری یک زمینلرزه ای بخش بزرگی از شهر پترا را ویران کرد و شهر از مردم تهی شد. او باور دارد که پس از این رویداد، شهر مکه در عربستان کانون مسیتارش (زیارت) شد، زیرا زیارت کنندگان زمین لرزهی پترا را بهنام یک نشانهی آسمانی پذیرفتند که الله قبلهی نو را پذیرفته است. او یادآوری میکند که قبلهی مسجدهای تازه در اسپانیا که زیر فرمان امویان بودند، همراستا با خطی بود که جایگاهی میان پترا و مکه را نشان میداد. چند سال پس از این، در سال ۱۲۲ هجری دانشنامهی عربی (Arabia Continuatio Byzantia)، برای نخستینبار از شهر مکه یاد کرد. سپس در سال ۱۲۸ هجری یک زمینلرزهی دیگر ساختمانها را در سوریه و اردن ویران کرد، و گیبسون ادعا میکند که با این زمینلرزه همهی امیدها به بازگرداندنِ سنگ سیاه بهشهر مقدس پترا برای همیشه از میان رفت.
چند سال دیرتر، در سال ۱۳۲ هجری عباسیان فرمانرواییشان را از عراق آغاز کردند. از آنجا که شهر کوفه در عراق بسیار زود شهر مکه را در جایگاه قبلهی پذیرفته بود، همهی مسجدها پس از این دوره رو در روی مکه در عربستان سعودی ساخته شدند و همهی قرآنهایی که در کوفه نوشته میشدند در سوره دوم قرآن دارای آیههایی شدند که اشاره بهدگرگون شدنِ راستایِ قبله میکردند. گیبسون، در پایان کتابش به مسئلهی دگرگونشدن قبله بازمیگردد که در سوره دوم قرآن بهآن اشاره شده است؛ و او فهرستی از نخستین قرآنها با محتوای آنها را در دسترس میگذارد. او نشان میدهد که جهت قبله تا ۷۰ سال پس از هجرت دگرگوننشده بود، و جای شگفتی نیست که قرآنهای نخستین چنین آیههایی را دربر نداشتند.
▲ | بخش چهارم |
کتاب «گیتاشناسی (جغرافیای) قرآن»، یک فرگردِ (فصل) جالبی دربارهی جهتیابی مسلمانان دارد، که نشان میدهد در دوران پیش از اسلام چگونه مسافتها و بازهها (فاصلهها) اندازهگیری میشدند. و چگونه برای درست پیدا کردن مکانها و جهتها، از ستارگان کمک میگرفتند. بدینسان، این آگاهیها این امکان را بهاندازهگران (مهندسان) مسلمان میداند که راستای قبله را بهدرستی پیدا کنند.
این دادهها (اطلاعات) بهدنبال یک پژوهشی میآیند که نشان میدهد چگونه خلیفههای عباسی این امکان را داشتند که تاریخ اسلام را از نو بنویسند. این فرمانروایان پژوهشگران اسلامی را میایزانیدند (تشویق میکردند) تا داستانهایی را دربارهی رویدادهایِ آغاز اسلام گردآوری کنند که ۲۰۰ سال از زمان آنها گذشته بود. گیبسون نشان میدهد که عباسیان توانستند با این داستانهایِ ساختگی و نوسازی شده یک تهیگی (خلائی) از گزارشها، نوشتههای ادبی و سندهای تاریخی را پُر کنند.
برای نمونه، او گزارشی را میآورد دربارهی یک نامه از سوی عمر خلیفه مسلمانان به عمرو، رهبر لشکرهای اسلام، که شهر اسکندریه را فروگرفته بود. عمرو از خلیفه پرسید با هزاران نوشتهای که او در کتابخانههای مصر پیدا کرده است، چهکار کند؟ خلیفه پاسخ میدهد: «در پیوند با سرنوشتِ کتابهایی که دربارهی آنها از من پرسیدید، این پاسخ من است. اگر درونمایهی (محتوی) این کتابها هماهنگ با کتاب الله است، کتاب الله برای ما بسنده است (کافی است). ولی از سوی دیگر، اگر درونمایهی آنها هماهنگ با کتاب الله نیست، نیازی بهنگهداری از آنها نیست. همه را نابود کنید.»
گیبسون میگوید که کتابهای کتابخانهی بزرگ اسکندریه سپس آتش زده شد. او یادآوری میکند که یک نویسندهی دیگر مسلمان بهنام القاضی الاکرم، میگوید که «این کتابها در گرمابههای همگانی اسکندریه پخش شدند، و کورهها و بخاریهای آنها را بهآسانی و برای زمان درازی گرم نگهداشتند.» القاضی مینویسد که «شمار گرمابه خانهها بهخوبی روشن بود، ولی او شمار آنها را فراموش کرده است، ولی برای سوزاندن همهی این کتابهای شش ماه نیاز بود.» اوتیکنیوس، (Eutychius) بهما میگوید که چهار هزار گرمابه خانه از کتابخانهی اسکندریه کتاب دریافت کردند.
گزارش دیگر دربارهی گفتگو میان فرماندهی مسلمان، عمرو، و رهبر دینی ترسایان (مسیحیان) مصر را میتوان در دانشنامهی کلیسای خاور (Patrologia Orientalis)[٦]، یافت. یک نوشتهی دیگر سوری هم این رویداد را گواهی میکند، که در سال ۱۹۱۵ با تفسیر در روزنانهی (Journal Asiatique)، انتشار یافت.
بههر روی، آیین کتابسوزی را مسلمانان در مصر آغاز نکردند، و آنکه ایران آغاز اینکار آنها بود. هنگامیکه لشکرهای عمر در سال ۶۳۷ میلادی بهسوی تیسفون، پایتختِ شاهنشاهی ساسانی گسیل شدند و تیسفون را فروگرفتند، کاخهای این شهر و کتابخانههای بزرگِ آن در آتش سوختند.
از دیگر نمونههایِ کتابسوزی هنگامی پیش آمد که تازیان مسلمان چند سال پس از آن به هندوستان رسیدند. در این زمان کتابخانهی نالاندا (Nalanda)، که پرآوازهترین گنجینهی دانستنیهای دین بودا در جهان بود، در آنزمان با شماری از سدها هزار کتاب در آتش سوخت.
حتا بهکلیساهای ترسایان (مسیحیان) نیز آسیب زده شد. فرمانِ یزید که از سوی خلیفه اموی یزید دوم در سال ۷۲۳-۷۲۲ پخش شد، دستور بهنابودی همهی تندیسها و نگارکهای (عکسهای) مسیح در چهارچوب سرزمینهای خلافتِ اسلامی داد. امروز در کشور اردن، نشانههای باستانشناسی فراوانی وجود دارند که گواهی میدهند که در این دوره، کاشیهایِ مینیاتوری شدهی دیوارهای کلیساها یا کنده شدند و یا آنها را پوشاندند. آدم میتواند بیانگارد (تصور بکند) که بهدلیل رفتار بنیادگرایانهی مسلمانان در دورانِ فرمانروایی یزید، امروز شهر پترا بیبهره از سنگنبشتهها و نوشتههایِ کندوکاریشده روی دیوارهاست.
در پایان، تنها کتابی که توانست در عربستان جان بدر برد، قرآن بود. بههر روی، در اینجا نیز گذشتهنگاران شک دارند. بنگر میآید که در آغاز بخش بزرگی از قرآن در یادهی (حافظهی) مسلمانان نگهداری میشد و آیههای قرآن دهانبهدهان از نسلیبهنسل دیگر میرسید، تا بهگونهی نوشتاری. با آنکه عربها از یادههای (حافظههای) خوبی برخوردار بودند و میتوانستند همگی قرآن را از بر کنند، بازهم شیوهی نگهداری از یک کتاب بهروش رساندن آن از راه دهان بهدهان بهنسل دیگر، با دو دشواری همراست. نخست، یادهی (حافظهی) آنکسی که کتاب را ازبر کرده است، باید بدون کم و کاست باشد. در پیوند با قرآن، اختلاف و دو سخنی در بارهی آیههای گوناگون پدید آمدند، که آنها چگونه باید ترجمه شوند، و آیا این آیهها را باید و یا نباید بهنام بخشی از همهی قرآن پذیرفت.
دوم، پرسمان (مسئلهی) رساندن یک دانستنی از یک آدم فرهیخته و با تجربه بهیک دانشآموز تازهکار و ناآزموده پیوسته یک گام دشواری است. در پیوند با قرآن، بیشتر مردانی که سخنان محمد را در یاده (حافظه) خودشان از بر کرده بودند، همزمان جنگاور نیز بودند. همانگونه که پیوسته پیش میآمد، مردانِ جنگی در نبرد کشته میشدند، و دانستنیهای آنها دربارهی قرآن نیز همراه آنها نابود میشد. این مورد بهخوبی در نبردِ یمامه نشان داده شد، هنگامیکه کمابیش ۴۵۰ تن از مردانی که قرآن را از بر کرده بودند، کشته شدند.
خلیفه عثمان در دوران خلافتش یک نسخهی نوشتاری از قرآن را گردآوری کرد و رونوشتهایِ آنرا بهاستانهایِ زیر فرمانش فرستاد. سپس او فرمان داد که دیگر نسخههای قرآن را آتش بزنند، چه آنها که بخشهایی از قرآن را در بر داشتند و چه آنها که نسخهی رسایی (کاملی) از قرآن بودند. این گزارش بهاین معنی است که در دوران خلافت عمر، در سراسر عربستان تنها پنج یا شش رونوشت از همهی قرآن وجود داشته است.
بدینسان نویسندگان در دورانِ عباسیان سندهای بسیار کمی در دسترس داشتند، - و شاید هم سندی در دسترس نبوده است - تا در برابر ترفند عباسیان در بافتن یک تاریخ ساختگی و تازه دربارهی آغاز اسلام ایستادگی کنند. بیشتر هموندان و بستگانِ قبیلهی قریش که از رویدادهای آغاز اسلام آگاه بودند، یا مدتها پیش مرده بودند و یا بهگوشهای از سرزمینهای اسلامی رانده شده بودند. هر نسخه از قرآنهای نخستین هم اگر وجود میداشت، میتوانست پذیرفته شود، ولی دارندگانِ این قرآنها بیگمان بودند (یقین داشتند) که این قرآنها رسا (کامل) نیستند و آنها تنها بخشی از نسخه قرآن را در دسترس دارند. در این نهش (وضع) بود که عباسیان توانستند یک نسخه «رسا» (کامل) از قرآن را فراهم بیاورند و در دسترس همگانی بگذارند. این قرآنها افزون بر آیههای پیشین، همچنین دارای آیههای نو و ساختگی دربارهی دگرگونشدنِ قبله بودند. با این روش، نسخههای دیرینهی (قدیمی) قرآن هنوز ارج گذاشته میشدند، ولی نسخههای تازهی قرآن دارای آیههای تازه بودند که بهسورههای قرآن افزوده شده بودند، همانند سوره دوم با آیههای ۱۴۵-۱۴۳ که بهما میگوید: «قبله در زمانی که محمد میزیست، دگرگون شد.»
گیبسون، سپس اشاره بهچهار نویسنده در دوران عباسیان میکند و نشان میدهد که در این دوره چه رویدادهایی پیش آمده است. نخستین نویسنده ابنهشام است، که با ویرایش نوشتههای گذشته آغاز کرد. او یکی از کتابهای آغاز اسلام بهنام سیرة رسولالله را ویرایش داد و ماندکهای (خطاهای) آنرا بهینه ساخت (اصلاح کرد)، کاری که بیشتر بهسودِ وضعیت سیاسی دوران او بود.
بهدنبال ابنهشام، بخارایی کار گردآوری بازگفتها (روایتها)، و آن بخش از سخنان محمد را آغاز کرد که به دید او باورپذیر بودند. رویهمرفته بخارایی ۳۰۰۰۰۰ گزارش گردآوری کرد، ولی او تنها ۲۶۰۲ تا از آنها را در کتاب خودش جای داد، و گزارشهای بازمانده را با این گمانهزنی که نادرست هستند، بهدور انداخت. پیرامون همین دوران، دیگر پژوهشگرانِ مسلمان نیز بهکمبودِ گزارشهایِ باورپذیر در دوران آغاز اسلام پی بردند، و آنچه را که مردم دربارهی محمد میگفتند، گردآوری و با هوشکاری (دقت) زیر ذرهبین گرفتند. بدینسان، بیشتر گزارشهای ما از آغاز اسلام بهدست نویسندگان مسلمانی ویرایش داده شدهاند که چند سده دیرتر پدیدار گشتند؛ آن گفتهها و داستانهایی (حدیثهایی) که ما از آغاز اسلام میدانیم، بهدست آنها گردآوری شدند.
پس از بخارایی، طبری که از سال ۸۳۹ تا سال ۹۲۳ میلادی میزیست، کار گزارش و تاریخنویسی او را دنبال کرد. سالها پس از تبری، پژوهشگری بهنام یاقوت نگارش گیتاشناسی (جغرافیای) اسلامی را آغاز کرد، زیرا شناسایی بسیاری از مکانهایِ گوناگون که روایتها و داستانهای آغاز اسلام بهآنها اشاره کرده بودند، ساده نبود. از آنجا که او چند سده پس از بنیانگزاری اسلام، پژوهشهایش را آغاز کرده بود، کوشش میکرد که نام مکانهای کهن را هماهنگ با داستانها و گفتههای مردمان دوران خودش تفسیر کند.
با توجه بهاین چهار نویسنده که ما برای نمونه برگزیدیم (و نویسندگان فراوانی که نام آنها در بخش پایانی کتاب «گیتاشناسی قرآن» آمده است)، ما میتوانیم ببینیم که این گذشتهنگاران مسلمان دربارهی رویدادهایی گزارش کردهاند که سالهای فراوان از زمان آنها گذشته بود؛ و آنها این رویدادها را هماهنگ با آن برداشت سیاسی که از دوران خودشان داشتند، تفسیر میکردند.
ولی، شاید شما بپرسید که آیا کسی نبود که واخواهی کند (اعتراض کند)؟ با آنکه پرخاشهایی بود، ولی آدم باید بهیاد بیاورد که عباسیان سزاواری خود برای خلافت را از وابستگی خویشاوندی با خانوادهی محمد وام گرفته بودند. دوم اینکه، قبیلهی قریش را برای زندگی اجباری بهگوشهای از دوردستترین سرزمینهای اسلامی رانده بودند. بسیاری از آنها در شورشهای پدید آمده در عربستان کشته شده بودند. افزون برآن، در بغداد فرهیختگان فراوانی بودند که از قرآن «تازه» پشتیبانی میکردند و مکه را در جایگاه قبله تازه مسلمانان پذیرفته بودند. بهنگر میآید که عباسیان نهتنها از پژوهشهای دینی، و آنکه از همهی دانشهای تجربی نیز پشتیبانی میکردند. در سالهایی که بهدنبال آمدند، شمار فراوانی از فرهیختگان پدیدار گشتند و بغداد یک کانونِ پرآوازهی جهانی برای آموزش و پرورش شد.
بههر روی، یک گروهی بهنام قرمطیان که نزدیکتر به مکه در عربستان بود، و سفرهای زیارتی به مکه را نادرست میدانست، بهگونهی آشکار دست به واخواهی زد (اعتراض زد). هواداران این گروه پس از شورش، پایتختِ بحرین شهر «هجر» را زیر کنترل خود در آوردند، و همچنین شهر الحسا را گرفتند که پایتختِ حکومتِ تازه قرمطیان شد. قرمطیان کوشش میکردند مسلمانان را از انجام سفرهای زیارتی به مکه باز دارند. آنها با چنان خشم و شدتی مخالف سفرهای زیارتی بهمکه بودند که در کمین کاروانهای زیارتی بهسوی مکه مینشستند و زیارت کنندگان را کشتار میکردند. سپس در سال ۹۲۹ میلادی، قرمطیان شهر مکه را فرو گرفتند، چاه زمزم را با پیکر مردهی زیارتکنندگان پُرکردند، و سنگ سیاه را با خود بردند. بهدلیل از دسترفتن سنگ سیاه، سفرهای زیارتی به مکه باز ایستادند، و جهان اسلام گرفتار تنگنا و آشفتگی شد. بههر روی، در سال ۹۵۲ میلادی عباسیان پذیرفتند که بهای زیادی برای بازگرداندنِ سنگ سیاه به قرمطیان پرداخت کنند. هنگامیکه آنها سنگ سیاه را پس گرفتند، این سنگشکسته و تکه تکه شده بود. پس از شکست از دست عباسیان در سال ۹۷۶، قرمطیان بهگرفتاریهای داخلی خودشان روی آوردند و آرام آرام حکومت آنها بهیک قدرت بومی و محلی مرزین شد (محدود شد).
گیبسون، خستو میشود (اعتراف میکند) که پژوهش او دارای مشکلاتی هستند. از آنجا که بسیاری از گزارشهایی که در دسترس هستند، بهگونهای فراهم آمدهاند که هماهنگ با بینش پذیرفتهشده و «درست سیاسی» زمانشان باشند، گرفتاری او در اینجاست که باید کوشش کند که آن نخستین نوشتههای بنیادی (اصلی) را پیدا کند که هنوز در آنها دست برده نشده است. راستی این است که او ناگزیر است نوشتههای نخستین را در ذهن خودش بینگارد (تصور کند)، تا بتواند جایگاههایی را پیدا کند که ویرایشگران در هنگام دستکاری و دگرگون کردن نوشتهها از یادآوری بهآنها کوتاهی کردند. برای نمونه، اگر نخستین راستا برای نمازگزاران بهسوی شهر پترا بوده است، ولی سپس جهت قبله بهسوی شهر مکه در نیمروز (جنوب) عربستان دگرگون شده است، نویسندگان و ویرایشگرانی که سپستر آمدند، ناگزیر بودند راههایی را برای ویرایش و دستکاری در نخستین نوشتهها پیدا کنند تا بتوانند همهی اشارههایی را که بهشهر پترا شده است پاک کنند، و بهجای آن در همهی آن نوشتهها تنها از شهر مکه یاد شود. یک نمونه از این دستبرد در گزارشهای نخستین، یاد کردن از اورشلیم بهنام جهت نخستین قبله است؛ این دستبرد در نوشتهها را بیشتر میتوان در نوشتههای تازهتر یافت، پس از آنکه نویسندگانِ دربار عباسی کار دوبارهنویسی تاریخ اسلام را آغاز کردند، و نه در گزارشها و نوشتههای دیرینهتر (قدیمیتر). حتا نام «الاقصی» که مسلمانان به مسجدی در اورشلیم نسبت میدهند، در نوشتههای تازهتر بهجای اورشلیم بهکار گرفته شده است تا این داستان و نام این شهر را در جایگاه نخستین قبله باورپذیرتر کنند. بدینسان پژوهشگران امروز کار سختی در پیش دارند، زیرا باید کوشش کنند نوشتههای اسلامی را بهگونهای بخوانند که بتوانند نوشته بنیادی (اصلی) و نخستین را در میان گزارشهای نادرست پیدا کنند یا در ذهنشان آنرا بیانگارند (تصور کنند)، پیش از اینکه ویرایشگران مسلمان بخواستند با هدفِ هماهنگسازیِ این گزارشها با اندیشهی سیاسی و دینی چیره در زمان زندگیشان، آنها را بهینه (اصلاح) سازند.
برای نمونه گیبسون، اشاره بهیک مشکل در نوشتههای بخارایی میکند؛ در آنجا که او میگویید نخستین قبله بهسوی «شام» بود که یک نام عربی برای دمشق است، و معنای آن اپاختر (شمال) است، ولی بخارایی پس از گذر از چند خط میگوید قبله بهسوی اورشلیم بود. و چند برگ پس از آن، بخارایی بهروشنی دمشق را همان «شام» مینامد.
گیبسون، بر این باور است که نخستین قبله بهسوی پترا بوده است، و اینکه بسیاری از عربها از آن بهنام «سوریه» نام میبردند، از اینروست که شهر پترا در سوریه جای داشت و سوریه یک استان در سرزمین روم باستان بود. در این نمونه، بخارایی و شاید نویسندگان گمنامی که سپستر آمدند، نام اورشلیم را وارد نوشتارهای اسلامی کردند، ولی آنها فراموش کردند که نام «شام» (دمشق) را هم دگرگون کنند، که اشاره به نخستین قبله میکرد که شهر پترا در سوریه است.
گیبسون، کتابش را بدینسان بهپایان میبرد: یکی از دلیلهای بنیادین در برابر این داوی (ادعا) که شهر ورجاوندِ (مقدس) اسلام در آغاز شهر پترا در اپاختر (شمال) عربستان بوده و در دوران خاندان اموی جهت قبله بهسوی نیمروز (جنوب) عربستان دگرگون شده است، این است که قرآن میگوید که این دگرگونی در زمان زندگی محمد انجام گرفته است. این آیهها در سوره دوم، آیههای ۱۴۷-۱۴۲ هستند. توجه کنید که قرآن نمیگوید که قبلهی پیشین بهکدام سوی بوده است، این کتاب تنها به ما میگوید که قبله بهسوی مسجد مقدس دگرگون شد. قرآن همچنین میگوید که دگرگونشدن قبله برای همه کسانیکه از سوی الله راهنمایی میشوند مهم بوده است.
اگر قرآن سخن الله است و یک رونوشت از آن در آسمان است، پس دستورهای آن نباید دگرگون یا بهینه (اصلاح) شوند. همهی مسلمانان در هرجایی که هستند، از روی این آیهها میفهمند که قبله در دوران زندگی محمد دگرگون شده است. عالمان مسلمان چند سده پس از مرگ محمد بهما میگویند که راستایِ نخستین قبله بهسوی اورشلیم بوده است. آنها بر این داستان پافشاری میکنند که هنگامیکه این آیههای سورهی دوم قرآن به محمد وحی شدند، او در مسجد مدینه در حال انجام نماز بود. و محمد پس از دریافت این آیهها روی خودش را از شمال، که جهت سوریه است، بهسوی نیمروز (جنوب) چرخاند. بههر روی، قرآن در پیوند با جهتِ قبلهی پیشین هیچ سرنخی بهدست ما نمیدهد، و یا حتا هیچ راهنمایی دربارهی جهت قبلهی تازه نمیکند، بهجز اینکه قبله تازه بهسوی مسجد مقدس است...
الموطا کتاب مذهبی کیش مالکی در بخش ۱۴:۷ میگوید: «یحیا بهنقل از مالک بهمن گزارش کرد که ... محمد رسولالله شانزده ماه در مدینه بود. و سپس جهت قبله دگرگون شد و این رویداد دوماه پیش از جنگ بدر بود.»
همهی این داستانها در پارادخش (تناقض) با یافتههای باستانشناسی و گذشتهنگاران و سندهای نوشتاری هستند که نشان میدهند دگرگونشدن قبله ۷۰ سال پس از هجرت انجام گرفت و این دگرگونی آهسته آهسته و پس از گذشت صد سال پذیرفته شد. نشانههای استواری در دست است است که نویسندگان مسلمان که سپستر آمدند، کوشش کردند تا با دستبرد در نوشتههای ورجاوند (مقدس)، و سرهمکردن داستان تازهای از تاریخ اسلام، از تئوری خودشان پشتیبانی کنند. اکنون این پرسش پیش میآید که بهراستی ۱۲ سده پیش در عربستان چهچیزی روی داد؟ هنگامیکه ما آن جغرافیایی را که نویسندگانِ مسلمانِ دربار عباسیان بهما ارائه دادهاند، با سندهای باستانشناسی، گزارشهای تاریخی و نوشتاری میسنجیم، پی میبریم که میان آنها هماهنگی وجود ندارد.
تنها نتیجهگیری که من میتوانم بکنم، این است که دین اسلام در آغاز، در اپاختر (شمال) عربستان در شهر پترا بنیانگزاری شد؛ در آنجا بود که بخش نخستِ قرآن برای مردم آشکار شد، پیش از اینکه نخستین پیروان دین اسلام بهمدینه بگریزند. بدینسان، محمد رسولالله هیچگاه از شهر مکه دیدن نکرد، و نه حتا آن چهار خلیفهای که از آنها بهنام خلفای راشدین نام میبرند. مکه هیچگاه کانون زیارت در دوران باستان نبود، همچنین این شهر بخشی از راه بازرگانی عربستان در دوران باستان هم نبود. در همهی درازای تاریخ، عربها برای انجام سفرهای زیارتی بهیک جایگاهِ ورجاوندی (مقدسی) در شهر پترا میرفتند که دارای پرستشگاهها و کلیساهای باستانی فراوانی بود. این شهر پترا بود که در آنجا پس از زمینلرزه، ۳۵۰ بت را از سنگهای برجایمانده ساختند و در تالار پرستشگاه آن شهر جای دادند. این شهر پترا بود که در آنجا محمد دستور بهنابودی همهی خدایان را داد، بهجز سنگ سیاه. این سنگ در کعبهی پترا ماند، تا اینکه پیروان عبدالله ابن زبیر سنگ سیاه را بهدرون عربستان بهشهر مکه بردند؛ و هدف آنها این بود که سنگ سیاه را بهدور از ارتش امویان نگهدارند. اکنون مسلمانان هنگام نماز رویشان را بهسوی این سنگ میکنند، بهجای اینکه رویشان را بهسوی آن شهر ورجاوندی (مقدسی) و قبلهای بچرخانند که محمد برای نخستینبار بهآنها نشان داد.
من تفسیر دیگری از این فرهودی (حقیقتی) که کشف کردهام نمیشناسم، بهجز از اینکه این فرهود (حقیقت)، یک کشف باستانشناسی و تاریخشناسی است. این نتیجهگیری شخصی من است. من آمادهام که بیشتر یاد بگیرم، و کشف کنم که بهراستی ۱۴۰۰ پیش در عربستان چهچیزی روی داد.
اگر شما دوست دارید که دربارهی این نهاده (موضوع) بیشتر پژوهش کنید، مهرورزانه یک نسخه از کتاب «گیتاشناسی قرآن» را فراهم آورید[٧]. این کتاب در برگیرندهی شمار فراوانی از گزارشهای تاریخ، بنمایهها (منبعها)، نگارکهای هوایی، ماهوارهای از جغرافیای عربستان و بسیاری چیزهای آموختنی دیگر است. پاسخ عالمان مسلمان و پژوهشگران باختر بهسندهایی که این کتاب بهخوانندگانش ارائه داده است، جالب خواهد بود.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی گردآوری شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- طبق روایات اسلامی مکه از زمان اسماعیل، فرزند نخست ابراهیم، وجود داشته است یعنی طبق تاریخنگاری دینی یهود چیزی حدود ۱۷۰۰ سال پیش از میلاد.
[٢]- سنگهایی که برای منجنیق استفاده میشد، در شهر پترا به وفور یافت شدهاند. در حالی که برای نمونه یک گلولهی سنگی منجنیق هم در مکهی کنونی پیدا نشده است.
[٣]- برای نخستینبار در سال ۲۰۱ هجری برای مکه سکه ضرب کردند، که این مورد در زمان مأمون عباسی بود. در حقیقت دین برساختهی عباسیان ۲۰۰ سال نیاز داشت تا برای شهر مقدس ساختگیاش سکه ضرب کند. این موضوع همواره موضوع شگفتِ پژوهشگران بود که چرا نخستینبار برای خاستگاه اسلام و محل تولد پیامبر اسلام ۲۰۰ سال بعد سکه ضرب شده است. به گمان میرسد با کشف گیبسون عملاً به این پرسش، پاسخ داده شده است.
[۴]- «Meccan Trade and the Rise of Islam»
[۵]- سودا (Suda)، دانشنامهی بزرگ بیزانسی، مربوط به قرن دهم میلادی است که در بارهی دنیای مدیترانه باستان میباشد. سابق بر این، تالیف این دانشنامه را به سویداس نسبت میدادند. واژه سودا از واژهی یونانی بیزانسی souids بهمعنای دژ یا قلعهی نظامی مشتق شده است. نام دیگر این کتاب سویدا میباشد که ریشهی آن بر میگردد به اشتباه اوستاتیوس که به غلط میپنداشت ، سویدا نام مولف این دانشنامه است. دانشنامهی سودا، دانشنامهای واژگانی است که دارای ۳۰۰۰۰ مدخل میباشد و به زبان یونانی نگاشته شده است. تعدادی تصویر از منابع کهن نیز در کتاب موجود بوده که از بین رفته است. مطالب این دانشنامه از منابع مسیحی قرون وسطی اخذ شده است.
[٦]-
[٧]- بر اساس کتاب گیبسون چندین ویدئو دربارهی شهر پترا و تغییر قبلهی مسلمانان ساخته شده که بهزبان انگلیسی هستند و میتوان آنها را در یو تویوب مشاهده کرد. پترا پایتخت پادشاهی نبطیه بود که احتمالاً پس از آخرین زلزله در سال ۷۴۸ میلادی از سکنه خالی شد.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ جرمی اسمیت (Jeremy Smyth)، جایگاهِ پُرسش برانگیز شهر مکه (The Mecca Question)، برگردان: خشایار رُخسانی.