|
دفترچه خاطرات افغانستان
چگونگی توسعه روابط افغانستان با هند
فهرست مندرجات
.
فصل دوم
برای بررسی سیاست خارجی هند نسبت به جهان بیرون میتوان آنرا به سه دورهی زمانی تقسیم کرد: در دورهی اول که شامل دهههای ۱۹۵۰-۱۹۶۰ است، سیاست خارجی این کشور با تأثیرپذیری از رهبران دورهی اول استقلال یعنی نهرو و گاندی بهسوی آرمانگرایی بلندپروازانه حرکت میکرد.
در دورهی دوم که فاصلهی زمانی بین دهههای ۱۹۷۰-۱۹۸۰ را در برمیگیرد، سیاست خارجی هند میزانی از واقعگرایی را بهخود دید، اما همچنان نیز به مبانی اصلی راهبرد عدم تعهد و جهان سومگرایی پایبند بود. یکی از ویژگیهای این دوره، وجهه ضدغربی و ضداستعماری هند است؛ از جنبش ملت فلسطین بهصورت قاطعانه حمایت میکرد و مایل به همکاری دیپلماتیک و سیاسی با اسرائیل نبود. دورهی سوم در سیاست خارجی هند از سال ۱۹۹۰ میلادی و با فروپاشی شوروی سابق بهعنوان یکی از دو ستون اصلی نظام بینالملل در دوران جنگ سرد شروع شده و تاکنون ادامه دارد. در این دوره، هند در تالش است تا از طریق راهبرد قدرت پل زننده، با همه قدرتهای بزرگ در نظام بینالمللی رابطه داشته باشد و از این طریق منافع سیاسی، اقتصادی و امنیتی مورد نیاز خود را تأمین کند. در سطح منطقهای نیز ضمن کاهش تنشها با همسایگان بهخصوص چین و پاکستان بیشترین خویشتنداری را در اختلافات مرزی از خود نشان داده است.
سابقهی روابط افغانستان و هند به اندازهی تاریخ است. در واقع افغانستان تا سال ۱۹۴۷ میلادی با کشور هند همسایه بود. پس از اینکه شبهقارهی هند تجزیه شد، پاکستان بهعنوان کشور حائل مابین افغانستان و هند قرار گرفت. در این دورهی زمانی روابط دو کشور با فراز و فرودهای مختلفی روبهرو بوده است. برای مثال تا قبل از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ در قالب جنبش عدم تعهد باهم همکاری میکردند.
با اینحال، از گذشته تاکنون هند در تلاش بوده تا جای پایی را برای نفوذ در افغانستان بهدست آورد. دهلی جدید در دوران جهاد (۱۹۷۹–۱۹۸۹) با مجاهدین افغانستان تماسهای بسیار محدود داشت؛ در عوض روابط هند با حکومت کمونیست در افغانستان قویتر بود.
۱۵ تا ۲۱ مارس
در طول شش روز گذشته واقعاً چیز بهدردخوری که قابل ذکر باشد اتّفاق نیفتاد جز اینکه مدنی مدیر اطّلاعات وزارت خارجه افغانستان بهمن گفت «عالیجناب! تمامی حرفهای یاوهای را که در مورد اعتقاد جزم اخلاقی زنان در افغانستان گفته میشود باور نکنید. ما بسیار شیفتهی زنان زیبا هستیم و ازدواج هیچگاه مانع آزادی ارتباطها نیست.» همهی اینها را که مطرح میکرد شهوتی در چشمهایش دیده میشد. او افزود: «پیر گیلانی، رهبر شورشی را میشناسید؟» گفتم: «نه.» مدنی ادامهداد: «عالیجناب! بزرگترین و کامیابترین زناکار در دنیا اکنون جنگجوی آزادی است – مثل اینجا عالیجناب! - نمیخواهم در مورد رهبران فعلی صحبت کنم.
دکتر اسماعیل، مشاور اقتصادی هیأت وزیران، در یک میهمانی عصرانه بهمن میگوید: «جناب! ما از خشونت خسته شدهایم، دلمان میخواهد روسها و آمریکاییها و پاکستانیها ما را بهحال خودمان بگذارند». شاید بازتاب احساسات واقعی در افغانستان باشد.
شامی که جینچانگرو، کاردار چین، به افتخار من داد کلّی حرف برای گفتن داشت. سفارت چین مجموعهی عظیمی از ساختمانها را نزدیک وزارت خارجه دربرگرفته است. پر است از قالیهای کهنه، تابلوهای دیواری، پردهها، همه در حال پوسیدن، همه با آثاری از شکوه رنگ و رو رفتهی سالخوردهی ناشی از گذر زمان، حتّی غذا تلاشی رنگباخته در دولتمندی چینی.
لهستانیها، یوگوسلاوها، چینیها، و رؤسای نمایندگیهای سیاسی ترک و پاکستان را هم دعوت کرده بود. انتخاب دقیق میهمانان بیانگر درجهی تفاوت سیاست خارجی چینی. متوجّه میشوم که بهجر روسها، سوسیالیستهای اروپای شرقی و ما، دیگران افغانها را دعوت نمیکنند؛ نشانی از حماقت در ایجاد دلتنگی در حالیکه اینها هستند که سفارتهایشان را در این کشور حفظ میکنند. راهپیمایی عظیمی هماهنگشده و سازمانیافته بهوسیلهی دولت علیه آمریکاییها و اروپای غربیها به مناسبت روز افغانستان در بیستم مارس در نقاط مختلف دنیا به اجرا گذاشته شد. تعدادی حدود پانزده هزار شهروند کابل، همه بسیار منظم، در راهپیمایی تا سفارت آمریکا شرکت کردند.
راهپیمایان مسالمتآمیز علیه درندهخویی ریگان، گاوبازها و علیه امپریالیسم آمریکایی، اسرائیلی، چینی و پاکستانی و غیره برنامه اجرا کردند.
روزهای بین بیستوهفتم و سیام با پروندهی رالف پیندر وینسون (Ralph Pinder Winson) گذشت. حدود هفتاد ساله است. باستانشناس، مدیر انسیتوی افغان-بریتانیاست. حرفهاش تاریخنگاری است و شغلی که انتخاب کرده، بر اساس گفتهی دانشجو، مدیر کلّ دفتر وزارت خارجهی افغانستان، جاسوسی. پلیس امنیّتی وی و رانندهاش را صبح روز بیستوهفت مارس دستگیر کرد. پل متیو که پیشتر در شرکت ایندامایر بوده و اکنون عضو سفارت آمریکاست نزد من آمد تا ببیند کجا بردهاندشان. صبح بیستوهفتم با دوست، وزیر خارجه، صحبت کردم و به او گفتم حتّی اگر ویلسون [تفاوت دو نام از نویسنده است] جاسوس هم باشد نبایستی بهخاطر اعتبار خود افغانستان بهعنوان یک کشور متمدّن و عادل هم که شده صدمهی جسمی ببیند. دوست پذیرفت. روز بعد دولت افغانستان اعلام کرد ویلسون را محاکمه کرده است. لوئیس، جانشین کاردار بریتانیا با من ملاقات کرد و نظر مرا در مورد نحوهی برخورد با مسئله جویا شد. توصیهی من بهوی این بود که دستگیری را بههیچعنوان علنی نکنند و برای ملاقات با ویلسون پافشاری بر حقوق کنسولی داشته باشند. همین که آزاد شد ترتیب بازگشتش به انگلستان را بدهند. از اینکه بریتانیائیها بهدنبال توصیهی هند در مورد وضع ناگوارشان در افغانستان بودند، احساس سرخوشی کردم. امّا سران غربی هیأتهای سیاسی از اینکه غیرمستقیم جان ویلسون را نجات داده بودم از من سپاسگزاری کردند.
روز سیام مارس رئیسجمهور کارمل را ملاقات کردم. لباس سفری خاکی متمایل به قهوهای پوشیده بود. دوست وزیر خارجه هم حضور داشت. خیلی گرم با من ملاقات کرد. مرا در بغل گرفت، بوسه و غیره. اظهار بهبودی روابط دوجانبه بین هند و افغانستان پس از ورودم به کابل را کرد. و از این قبیل. بهمن در مورد خانم گاندی گفت: «وی متعادل و هوشیار است... او یا میتواند یک دولت دوست مترقی چون ما برگزیند که به هند احترام میگذارد و به آن نیازمند است یا میتواند تعدادی چون ضیاءالحق و (امام) خمینی از پاکستان تا مصر داشته باشد.» بهنظر من انتخاب روشن بوده و هست. پاسخ نه به ضیاءالحق یا یک متعصّب مذهبی [همه در اندیشهام که این تعبیرات بیادبانه برخاسته از اندیشهی حزبی آقای دیکسیت است یا اندیشهی شخصیاش؟ و اینکه در ایران ما و وزارت خارجهی ما کسی چنین تعبیراتی را برای مهاتما گاندی، نهرو یا ایندیرا گاندی بهکار برده یا میبرد؟ و چندتا از این بیادبها در سیاستگذاران هندی داریم؟. م.]
روز سوم آوریل که خانم گاندی را در دهلی برای شور و مشورت ملاقات کردم، این کلمات را عیناً بهدقّت به وی گفتم. هفتهای دیوانهکنندهی در دهلی بود. حدود نیم ساعت با خانم گاندی گذراندم؛ پیش از آنکه دوست [وزیر خارجهی افغانستان] را بعد از ظهر همان روز ببیند. او پس از رویداد ناگوار مانکا (Maneka) بین ۲۳ مارس تا ۳ آوریل تکیده و متفاوت بهنظر میرسید. عکسالعمل او نسبت به انتخابهایی که کارمل ذکر کرده بود، بهجا بود. گفت کارمل را ترجیح میدهد ولی مجبور است با امثال ضیا و خمینی هم سر کند. گفت منتظر یادداشتها و نامهها نمیشود که از وزارت امور خارجه برسد تا به فعّالسازی مجدّد کمیسیون مشترک هند-افغان بپردازد. پرسید آیا تصوّر میکنم میشود مستقیماً به دولت اطّلاع داد؟ تا گفتم بله، خانم گاندی گفت: روسها در کابل کارشان بهعنوان یک مخالف پاکستان و آمریکا درست است امّا میباید در برابر پیشرویهایی که آنها را با قطعه قطعهکردن پاکستان وارد این کشور میکند موضع بگیریم.
وی از دست پادشاهخان عصبانی بود. من پوستکنده آنچه را پادشاهخان در مورد هند گفت که از ۱۹۴۶ مکرّراً به پشتونها خیانت کرده و چشمپوشی هند نسبت به روسها را بهزبان هندی برای خانم گاندی گفتم. نخستوزیر گفت نیازی نیست ما پادشاهخان را تشویق [وادار] کنیم برای معالجه به هند بیاید. وی نگران انضباط حزبی و امور داخلی در ارتباط با خطرات خارجی بود. گفتوگویش روی نقطهای خاصّ متمرکز نشد. توجّه و ذهنش روی چیزهای متعددی بود. گوندرائو آنجا بود. پراناب موکرجی (Pranab Mukherjee) و وی. پی. سینگ (V. P. Singh) همان اطراف بیرون دفتر بودند. داوان (Dhawan) به آنها گفت صبور باشند و منتظر بمانند. افغانستان مهمّتر از مسائل انتخاباتی است. چنین اظهار عقیده کرد که کمک ویژه میخواهد. دوست، ساعت ۵ بعد از ظهر روز سوم با نخستوزیر در خانهی شمارهی یک خیابان صفدر جنگ حدود یک ساعت ملاقات کرد. همانطور که پیشتر گفته بود فعّال نمودن مجدّد کمیسیون مشترک را مطرح کرد. دوست بیاندازه خشنود شد. نامهای از کارمل به وی داد. یک بخش از آن با نظر مثبت اشاره به من داشت. من احساس دستپاچگی کردم. خانم گاندی با لبخندی ابوالهول مانند به من نگاه کرد. چنین تعریف خارجی میتواند کشنده باشد. خانم گاندی با پرسشی ناگهانی دوست را حیرتزده کرد. «تصمیم دارید در مورد سازماندهی بیرون راندن نیروهای روسی از افغانستان چکار کنید؟» وی همچنین در مورد جداکردن قبایل پشتو از دیگر قبایل افغانستان ابراز نگرانی کرد.
بنظر من چنین از خودبیگانگی میتواند پیشدرآمدی بر تقسیمکردن و خردکردن بیشتر بخشهای شمالی و شمال غربی شبه قارّه باشد. دوست فقط جوابهای کلّی داد. او ملایم و مؤدب، پر معلومات ولی بهطور چشمگیری فاقد نشان و اقتدار سیاسی است. او را فرید ظریف نمایندهی دائم افغانستان در سازمان ملل و آقای شرق، سفیر [افغانستان در دهلی] همراهی میکردند. صبح روز بعد آنها بهسمت کویت رفتند.
وقتی روز هفتم آوریل به کابل باز گشتم متوجّه شدم که رخداد مهمّ ماه گذشته سالگرد انقلاب ثور بوده است. نمایش، جالب بود. خیلی دوست نداشتم تابیو سفیر روس را با دفتر سیاسی افغان بالای سکوی خطابه ببینم. او میهمان اصلی میهمانی شام و مراسم فرهنگی هم بود. دیگر هیأتهای دیدار کننده را بهعقب رانده بودند. به گذشته که برمیگردم خوشحالم افغانها زیاد توجّهی نداشتند به اینکه نمایندگان مجلس هند که دعوت شده بودند برای جشن نیامده بودند؛ اگر هیأت عالیرتبهای میآمد و به بازی گرفته نمیشد میرنجیدند
جالب اینکه کلّهگندههای حزبی افغان بیشتر آوریل را بر این گذراندند که به من بگویند نمیخواهند ارتباطی با حزب کمونیست هند، حزب کمونیست هند (شاخهیام) و (ام.ال) داشته باشند. آنها فقط میخواهند با کنگره – شاخهی آی [ایندیرا] ارتباط داشته باشند. بهعنوان وظیفه این را به دولت هند رساندم.
جشن کاملاً برگرفته از الگوی روسی برگزار شد. لباسهای متّحدالشّکل، روش رژهرفتن، نحوهی سلامدادن، سلاحها – همه روسی بودند. تانکهای مجهّز به مسلسل و اتومبیلهای مسلّح برای عبور از جلو جایگاه خطابه و در رژه بهکار گرفته نشدند و معلوم بود که این برای پیشگیری از کودتای پیشبینی شده یا اتّفاقی ناگهانی بوده است. در افغانستان تغییر در دولت با قتل ناگهانی، پیش یا پس از شام، یا بعضی از چنین جشنهایی صورت گرفته است. قتل مکناوتن (Mc-Naughton) پیش از نخستین جنگ افغانستان در قرن گذشته نمونهای از آن است که بهخاطر آوردم.
پرچمیها و غیرپشتونهای بیشتر و بیشتری دارند بهمناصب قدرت در افغانستان دست مییابند. بر آزردگی خلقی–پشتون بههمان نسبت افزوده شدهاست. فعّالیّتهای خشونتآمیز و شورشی بار دیگر سر برآوردهاند. زاغهی مهمّات در قلعه فاتح نزدیک ساختمانهای فرماندهی دفاعی در دارالامان ساعت سه و چهلوپنج دقیقهی صبح روز یکم ماه مه منفجر گردید. آتش سه ساعت شعلهور بود. دولت مدّعی است این حادثه اتّفاقی بوده است. ولی طبق گفتهی همکارانم در سفارت، که باید اطّلاع داشته باشند اینکار را مجاهدین صورت دادهاند.
هرات روز ۲۷ آوریل شاهد حادثهی انفجار خمپاره بود که مراسم روز ملّی را در آنجا از هم پاشید. بنا به گفتهی کنسولگریمان در قندهار بیست نفر کشته و پنجاه نفر زخمی شدند.
ولیخان روز هفده آوریل با من ملاقات کرد. وی و همسرش نهار را با من خوردند. دو روز بعد به پیشاور بازگشت و بهطور کلّی ملاقات با من را انکار کرد. سفیر لیبی در کابل، دکتر برقی، به این نتیجه رسیده است که ولیخان با تشکیلات ارتش پاکستان خواهد ساخت و اینکه وی عامل CIA است. [ولیخان، پس از پادشاهخان، رهبری حزب عوامی ملّی پاکستان را بهعهده داشته و بعد از درگذشت او فرزندش اسفندیار ولی رهبری حزب را بهعهده دارد. م.] اجملخان ختک به من میگوید بیش از حدّ به ولیخان اعتماد نداشته باش. ولیخان به من میگوید به ختک یا خیربخش مری خیلی اعتماد نداشته باشم.
همهی اینها مرا به یاد تحلیل سراولاف کارو (Sir Olaf Caroe) در کتابش پتانها (The Pathans) میاندازد آنجا که خصومتهای قبیلهای ختک علیه یوسفزئی [دو قبیلهی پشتون] را به روزهای [حکومت] اکبر برمیگرداند که امپراطور بزرگ مغول ختکها را واداشت مسئولیّت محلّهای باجگیری را برای حفاظت از بزرگراه شاهی از پیشاور تا کابل بر عهده بگیرند و بدین منظور زمینهای [قبیلهی] یوسفزیی را از ایشان گرفته و به ختکها داد. ولیخان یک اُتمانزیی است که طایفهای از قبیلهی یوسفزیی است.
روز ۲۶ آوریل پادشاهخان از جایش بلند شد و کابل را به مقصد جلالآباد ترک کرد. روز ۲۸ آوریل وی از جلالآباد عازم پیشاور شد. نه به من اطّلاع داد و نه یادداشتی برایم فرستاد. پیشبینی میکنم در آخرین سالهای عمرش بهدشمنی و مخالفت با هند معاصر بپردازد و در شرح حالی که خودش دارد مینویسد از رهبران هند بسیار انتقاد خواهد کرد.
جیریش ماثور (Girish Mathur) خبرنگار بلیتزاند نیو ویو (Blitz And New Wave) در پایان آوریل اینجا بود. او به من گفت مولانا آزاد آشکارا مرحوم دکتر خانصاحب و پادشاهخان را دروغگو دانسته است. حرف بزرگی است برای مسئولین بزرگ در میان رهبران نسل پیشین. بهنظر میرسد طبیعت بشری بدون توجّه به جایگاه بزرگی که ادّعای آنرا میکند یا به آن میرسد تغییر نمیکند.
۹ مه تا ۲۷ ژوئن
هفت هفتهی دیگر میگذرد و وقایع روزانه را نمینویسم. چرا نمینویسم؟ بهنظر میرسد تنهایی درونگرایی را تحمیل میکند. من سخن از تنهایی فیزیکی تهی از حضور بیرونی نمیگویم، که مهمّ است، بلکه تنهایی ذهن، فقدان هیجان درونی. ولی هیجان بود. طیّ این مدّت هیأتهای فراوانی از هند داشتیم. نشست کمیسیون مشترک هند–افغان پس از وقفهای حدوداً پنجساله رخدادی بزرگ در مسائل افغانستان بود که بهوقوع پیوست. چیزی بود که بهعنوان نخستین حرکت از سوی یک کشور غیرکمونیستی پس از تابستان ۱۹۷۸ نسبت به افغانستان ارزیابی گردید. افغانها مشتاق بودند بیشترین بهرهبرداری را از آن بکنند و کردند. مطلب مهمّی که نصیب من شد این بود که تمایل افغانها را نسبت به برشمردن و ارائهی طرحها و برنامهها بدون ارتباطدادن آنها به شرایط امنیّت محدود محلّی یا ظرفیّت موجود خودشان یا منابع انسانیشان بهدست آوردم. ما، به سهم خودمان، علاقمندی خود را در حدّ کمک همراه با احتیاط نه تنها در مورد اوضاع موجود [در افغانستان] بلکه نسبت به سیاست این کشور که تحت تأثیر وابستگی بیش از حدّ و نفوذ روز افزون روسیّه است تعدیل و تنظیم کردیم؛ احتیاطی لازم و سودمند.
سخن افتتاحیّه ناتوار سینگ در نشست کمیسیون مشترک در روز پانزدهم ماه مه و شمردهشمرده گفتن صادقانهی شرایطمان به کارمل در مورد حضور روسها در اینجا در روز شانزدهم به موقع بود. نه دوست و نه کارمل انتظار آنرا نداشتند. تا حدّی غافلگیر شدند. هر دو منطق روشن و رفتار ما و ارزش و اعتبار خاطرات تاریخی ما را از حضور بیگانه در بخش شمالغربیمان که ناتوار را وادار به گفتن آنچه که گفت کرد، میفهمیدند.
کارمل اواسط ماه مه به جمهوری دموکراتیک آلمان سفر کرد. وی در ۲۴ ژوئن پس از گذراندن چهار هفته در برلین و مسکو به کابل بازگشت. او خیلی ضعیف و خسته بهنظر میرسید ولی براساس گزارش خلقیهای آگاه در این شهر چندان بیمار نبود. در این فاصله بریالی و زیری را ملاقات کردم. هر دوی آنها پس از عملیّات موفّقیّتآمیز پنجشیر که نیروهای دولتی بین هیجدهم مه و دهم ژوئن برعهده داشتند حالتی از خودراضی، اعتماد به نفس و گستاخ پیدا کرده بودند. اگر چه پیروز شده بودند ولی نیروهای افغان و دولتی به همهی اهداف مورد نظر خود دست نیافته بودند. حدود نیمی از شورشیان (حدود چهار هزار نفر) از جمله دو رهبر عمدهشان ربّانی و احمدشاهمسعود فرار کرده بودند. سفرای روسیّه و چکسلواکی تأیید کردند خیانت خلقیها بود که این [فرار دو رهبر] را باعث شد. به من گفتند طرح عملیّاتهای پنجشیر از سوی بعضی افسران ستاد فرماندهی و افسران لشکر مرکزی، کابل، بهدست شورشیان رسید. بیشتر آنها دستگیر شده و تحت بازجویی هستند
شب شعلههایی به رنگهای قرمز، سبز و نارنجی روی مناطق خیرخانه، کرت پروان و دارالامان شهر دیده میشود. تبادل آتش و تیراندازی بدون اینکه ضربت عمدهای بر نیروهای دولتی وارد شود افزایش یافته است و تغییر عمدهی قابل مشاهدهای در شرایط نظم و امنیّت ایجاد نشده است. حالتی از هرج و مرج در حال وقوع با کش و قوسهای معمولی سایهافکن شده است.
در شامی که کاردار فرانسه داد، سفیر یوگسلاوی گفت به این نتیجه رسیده که اعتماد کارمل از شورویها سلب شده است. (فکر میکنم تحلیل او درست نباشد.) گارنر (Garner)، کاردار بریتانیا به این نتیجه رسیده است که نیروهای دولتی و روسیّه نمیتوانند کنترل درهی پنجشیر را بهدست آورند. (او هم تحلیلش درست نیست.) مسعود رابطهاش با پایگاههایش در پاکستان قطع شده و در حالت تدافعی است. گارنر نگران اعترافات رالف پیندر وینسون است. محکومیّت او دهسال زندان با اعمال شاقّه است. وی ابراز امیدواری میکند کارمل محکومیّت را ببخشد و او را از کشور اخراج کند. احتمالش هست. دوست هم همین را به من گفت.
وزارت بازرگانی هند رفتاری شبیه شترمرغ را در مورد هیأت افغانی، که قرار است کالاهایی از هند و از طریق حساب روسیّهای شوروی بخرد، از خود نشان میدهد. تلگراف تند و تیزی برای سرکار دبیر تجارت خارجی در وزارتخانه ارسال میکنم و در آن منافعی را که در این باره داریم گوشزد میکنم. امیدوارم بیدار شود و مطالب را بخواند. بهنظر میرسد حالت بلاتکلیفیهایی در سیاست افغانستان بهوجود آمده است. خو گرفتن با چشماندازهای خشونت دائمی و عدم ثبات کاملاً آشکار، همراه با حضور طولانیشدهی روسیّه.
حضور روسیّه، حدّاقل در کابل و جلالآباد، حضوری بسیار گلهگشاد شده است در عملکرد، در تأمین سلاح و در رفتار عمومی. دوباره گزارشهایی در مورد سربازان روسی رسیده است که حملونقل تجاری غیر نظامیها در جادهی کابل-جلالآباد و کابل–قندهار را مورد غارت و چپاول قرار دادهاند.
گفته میشود اعتیاد به حشیش در نیروهای روسی خیلی شایع شده است. پاکستانیها و مجاهدین فعّالانه مواد افیونی تزریقی و غیرتزریقی تولید میکنند. فراموشی ضرورت پیدا میکند وقتی رفتار ستمگرانهی پنهانی، منطقی برای ایجاد انگیزهی در فرد بهوجود نمیآورد. این مشکل همهی ارتشهای مهاجم است بهجز ارتش اسرائیل که قدرتمندترین انگیزه را دارد - نیاز به بقا.
▲ | بازگشت به هند و ملاقات با ایندیرا گاندی |
ژوئیه تا ۱۹ اکتبر
گمان میکنم بهدلیل تنشهای مداوم، ضعف بنیهی روحی مرا از نوشتن خاطرات برای حدود سهماهونیم بازداشت. ناگهان از طریق تلگرافی بسیار طبقهبندیشده از سوی آقای جی. پارتا سارتی (G. Parta Sarthi)، مشاور نخستوزیر، به دهلی فراخوانده شدم.
روز ۱۷ ژوئیه کابل را به مقصد دهلی ترک کردم و روز بیستودوم باز گشتم. در دهلی جی. پی. توضیح داد که از من میخواهد وی و خانم گاندی را دقیقاً در جریان اوضاع در افغانستان و پیشبینی وضعیّت آینده قرار دهم. آنها میخواستند سفر دورهایشان را به ایالات متّحده آغاز کنند. او از من خواست دیدارم خارج از چارچوب کانالهای اداری وزارت امور خارجه باشد.
خود نخستوزیر میخواست شخصاً اوضاع را برایش تشریح کنم. ساعت هفتونیم عصر ۱۹ ژوئیه وی را در اقامتگاهش ملاقات کردم. نکات عمدهای را که او متذکّر شد بدین قرار بودند:
(۱) من یادداشتها و خلاصه مطالب شما را که به وزارت خارجه میفرستید نمیبینم. در مورد موضوعات مطرحشده تصمیمم را پس از گوشدادن به افرادی که میخواهند به آنها گوش فرا دهم میگیرم. بههمین خاطر است که مستقیماً شما را فراخواندهام.
۲) وقتی منافع ملّی هند مطرح باشد یک اینچ هم در مورد مسائل منطقهای متمایل به ریگان نخواهم شد - چه پاکستان باشد چه افغانستان.
۳) حضور روسیّه در افغانستان یک موقعیّت است که باید بهرسمیّت شناخته شود؛ اگرچه هند آنرا دوست ندارد. بهطور خلاصه، حضور روسیّه در افغانستان در تضادّ با منافع هند نیست.
به خانم گاندی گفتم نکات مورد مذاکره تنظیمی وزارت خارجه برای گفتوگوی او با ریگان در مورد افغانستان نسبتاً تدافعی است. بر این نکته تأکید کردم که ما میتوانیم منطق تفکّرمان را پیرامون موقعیّت افغانستان ارائه کنیم ولی نیازی نیست برای آمریکاییها عذر و بهانه بیاوریم یا پوزشآمیز موضع بگیریم. وی موافقت کرد. احساس کرد برداشت وزارت امور خارجه در مورد امتیازاتی که به افغانها در گفتوگوهای غیرمستقیم با پاکستان که در ژوئن ۱۹۸۲ در ژنو برگزار شد، داده شد، بیش از حدّ خوشبینانه بوده است. او همچنین احساس میکرد خلاصه مطالب وزارت خارجه بهعکس گزارشهای من در مورد مقاصد شوروی در خلیج [فارس] و در ارتباط با پاکستان و هند و در موضوع انتخابهایی که آنها میتوانند داشته باشند، گنگ بود. نخستوزیر از من خواست تا بار دیگر به ارزیابی مطالب وزارت امور خارجه که با گزارشهای من مطابقت دارند بپردازم. او آنها را دیده بود و از من خواست تا خلاصه گزارشهای تجدید نظر شده را به جی.پی بدهم که این کار را کردم.
دیدار ماه ژوئیه از دهلی مخفیانه بود. رانندههای ناشناس، اتومبیلها با پردههای کشیدهی سیاه، بدون دیدار از ساوث بلاک (South Block) [محلّ کار خانم گاندی] ملاقاتهای محرمانه با راسگوترا (Rasgotra) و کائو در دبیرخانهی هیأت دولت، نهار در دفتر سنتوک (Suntook) راو (RAW) [سازمان اطّلاعات هند]، همه البته فقیرانه و عوامانه. هیچ [زنی] با موهای بلوند شراب انگور تازه تعارف نکرد و ته سیگار برگ را برای کسی نکند.
۲۲ژوئیه به کابل باز گشتم. از چهارم تا هفتم اوت از جلالآباد دیدار داشتم. جوّ سور-رئالیستی صلح در سایهی تفنگها و تانکهای روسی در اینجا بیشتر از کابل قابل مشاهده است. نیز بسیار ظاهری معمولیتر از کابل. بابی (Baby)، راهول (Rahul) و درو (Dhruv) با من آمدند. دیدار جنبههای هولانگیز خودش را داشت. یک أثر تاریخی بودایی در هده (Huddah) را مجاهدین بهطور کامل تخریب کرده بودند. همچون موزهی باستانشناسی هده، قبر امانالله شکل فرسودهای داشت و کاخ ظاهرشاه و لوازم درونش بهنظر متروکه میآمدند.
چانداران (Chandaran) و اونیکریشنان (Unnikrishnan) از [شبکهی] پیتیآی (PTI) اواخر اوت آمدند. هنگام شام اونیکریشنان با تعریفکردن لطیفهای خروشچفی با توجّه به وضعیّت افغانستان شور و حالی ایجاد کرد.
پیتیآی توافقنامهای با آژانش خبری باختر پیرامون همکاری دوجانبه امضا کرد ولی هنوز همکاری عملی نشده است.
سپتامبر میآید و زمستان جا خوش میکند. شبها سرد شدهاند. شورشها و شورشیان همهچیز را گرم میکنند، واقعاً داغ، برای کارمل و نظامیان روسی.
چهارم سپتامبر برای یک روز به قندهار رفتم. دیداری خندهدار و در عین حال خطرناک. یک نفر خوشحال است، یک نفر به سلامت بازگشت. قبر احمدشاه ابدالی خوب نگهداری شده بود. چنین بود مسجد پیوستهی به آنکه مو و دندان پیامبر را در سلامت نگهداشته بود. کار موزائیک و مرمر پیچیده و رنگارنگ بود. شهر ویرانشده و پُر از نشانهای موشک بود. شهر هر روز بعد از ظهر ساعت یک میمرد.
پایان نمایش غمانگیزی برای شهر همایون و کامران و نمیدانم چه تعداد چهرههای رمانتیک بیشتر.
اومشانکار فاندیس (Umshankar Fandis) ورانجان گوپتا (Ranjan Gupta) از روزنامهی هندوستان تایمز و سیدنی مورنینگ هرالد پس از نیمهی سپتامبر بهترتیب به ملاقاتم آمدند. گوپتا منظّم بود با نوعی علاقهی شدید به لافزنی؛ روز سوم اکتبر سفیر روسیّه را در میهمانی عصرانهای در تنگنا انداخت و مجبور شد صندلیاش را کنار صندلی راحتی او بکشد تا بتواند به انجام یک سؤال و جواب – بگو مصاحبهی بالبداهه - با تابیوی که بسیار بیمیل بود و هر لحظه بر عصبانیّتش افزوده میشد، بپردازد. تابیو گفت: «فکر میکنم دارید از میهماننوازی دوستم، سفیر هند سؤاستفاده میکنید.» گوپتا، بیپروا، میخواست بداند راه حلّ سیاسی که روسیّه را وادار خواهد کرد [از افغانستان] بیرون رود چیست؟ تابیو دماغش را توی لیوان ودکایش فرو برد و از گفتگوی بیشتر خودداری کرد. ساروپ، دبیراوّل، گوپتا را کشید و دور کرد.
روز ششم اکتبر بار دیگر در دهلی بودم. خانم گاندی را بعد از ظهر روز دوازدهم در دفتر کارش در مجلس ملاقات کردم. او زیبا، بینقص و کاملاً ظریف و باوقار بهنظر میرسید. در سن شصت و پنج سالگی چهل ساله مینمود. هیچ چروکی روی صورتش نبود. هیچ آثار خستگی در وی مشاهده نمیشد، هوشیار بود و همهی گزارشها و ارزیابیهایم را کاملاً بهخاطر داشت. وقتی به او در مورد رئیسجمهور کارمل و همکارانش و رقص ختک که آنها برای هنرمندان ما در پایان میهمانی روز استقلال افغانستان در نوزدهم اوت اجرا کردند گفتم فاش کرد که به اندازهی کافی در مورد آن رقص میداند و از من پرسید: «چطور میتوانستند این رقص را بهطور کامل اجرا کنند؟ هیچکدام از آنها موی بلند مورد نیاز را ندارند!»
آشوب در آکالی (Akali) و تیراندازی پلیس در اطراف مجلس در دوازدهم اکتبر اساساً نتیجهی کمبود نبروی پلیس برای ادارهی جمعیّت بود. دهلی برای بازیهای آسیایی، برای نشست غیرمتعهّدها و برای جلسهی سران کشورهای مشترکالمنافع شلوغ و درهم ریخته بود. وقتی از علاقمندی کارمل برای دیدار از هند به نخستوزیر گفتم، گفت: «به ناتوار گفتهام تمامی این آقایان را متقاعد کند تا آنجا که ممکن باشد در سفارتخانههای محترم خودشان بمانند. کار ما را در ارتباط با امنیّت کاهش خواهد داد.»
پس از اینکه آخرین فصل «رامایانا» (Ramayana)ی افغانستان را آنگونه که در اینجا منتشر میشود خوانده بودم گفتم: خانم، من نظریّهای دارم که بر پایهی آن مشورتم را در مورد افغانستان به دولت هند میدهم. نظریّه این است: با توجّه به طبیعت و تمایل دولتها در کشورهایی که از پاکستان تا ترکیه و مصر ادامه دارند، و با توجّه بهوضع و ملاحظات امنیّتی ایالات متّحده در منطقه، برای ما خوب است دولتی چون دولت کارمل را که سکولار، دوستانه و غیر متمایل به کهنهپرستی اسلامی است مورد تشویق و تشجیع قرار دهیم. بیشتر اینکه حضور شوروی در افغانستان برحسب پیشبینی دورهی ناخوشی کوتاهمدّت رویدادهای منطقهای از دیدگاه ما و منافع امنیّتی ما عامل مثبتی است. پاسخ خانم گاندی اینگونه بود: «دیکسیت! این یک نظریّه نیست. این سیاست دولت است. بنابراین نیازی به عکسالعملی از جانب من نداری.»
پس از مدّتی طولانی، در بارهی تصویری اندیشیدم که از هند دارم، وقتی به وطن باز میگردم؛ یعنی اگر کسی قرار است کشور را با پایتختش داوری کند. و اینها برداشتهای من بودند:
۱) تسلّط فراگیر غیراخلاقی طبقهی متوسط بالا بر زندگی عمومی، سیاست و اقتصاد.
۲) کیفیّت سیاست و سیاستمداران فرد را بهشدّت میلرزاند و متنفّر میکند – هیچ ایده - آلگرایی و هیچ احساس تعهّد ملّی
۳) طبقهی متوسط پائین خسته و ناامید از مسابقهی خرگوشی.
۴) فاصله بین زندگی شهری و روستایی و بین افراد در دو نیمه [شهری و روستایی] اساسی برای یک انقلاب دیگر هند میسازد.
۵) شیوهی حکومت مراکز سیاستگذاری هند تحت تاثیر تغییر و تحوّلی بنیادگرایانه قرار خواهد گرفت. آدم فقط امیدوار است خیلی خشن و شکننده نباشد.
اگر تا آخرین اصلاحات زنده باشم پلی بر دورانی خواهم زد که از کشمکشها و منازعات آزادیخواهانه تا انقلابی در مقابل آنان که به انگیزهها و اهداف همان منازعات خیانت کردند، امتداد یافته باشد. گمان میکنم شاهد چنین هیجاناتی بودن میتواند عملی باشد، ولی تأسّفبار است.
برای نهار به اقامتگاه تابیو سفیر روسیّه رفتم. میهمانی خداحافظی سفیر لهستان دکتر ادوارد بارادزیج (Dr Edward Baradziej) بود. نهار شامل سرخ کردنیهای معمولی و خاویار و گوشت فراوان بود. عصر همان روز میهمانی خداحافظی دیگری برای همان لهستانی برگزار شد. احساس عجیبی از زندگی در خانهی شیشهای بهمن دست داد با مایعی در حال سوختن که از اطراف میبارید؛ باران داغ خشونت و عصبانیّت همهی آنچیزی است که رخ میدهد و از آوریل ۱۹۷۸ در افغانستان داشته است اتّفاق میافتاده است.
سومیت چاکراوارتی (Sumit Chakravraty) از روزنامهی پاتریوت (Patriot) اینجاست. روز ۱۹ اکتبر برایش یک میهمانی دادم. لئونید میتروخین، مشاور شوروی در کمیتهی مرکزی PDPA، دست نوازشی بر روزنامهنگار زن ایتالیایی همراه سومیت کشید ولی توفیقی نیافت. زن ایتالیایی اگرچه عضو حزب کمونیست ایتالیا بود روی میتروخین خط کشید.
تاکا یاما (Taka Yama)، روزنامهنگار آساهیشیمون ساکن مسکو آنجا بود و داشت با جزئیّات تمام گفتگوهای سر شام را در دفترچهاش یادداشت میکرد. احساس کردم سر به سرش بگذارم ولی میهمانی سفارتی اجازهی چنین کارهایی را نمیدهد. خرابکردن شهرت کسی بهخاطر میهماننوازی کمی بدتر از از دستدادن پاکدامنیتان در رسوم دیپلماتیک است.
موتوانی، رئیس هندی ایندستریالاستیت (IndustrialEstate). ارتش ساختمان اداری ایندستریال استیت را اشغال کرده و همه را از جمله مدیر استیت را بیرون انداخته است. نامهای محکم و زشت به دانش، عضو دفتر سیاسی و وزیر صنایع نوشتم که ظاهراً منجر به نتایجی شد. مردیکههای ارتش از بیشتر ساختمان خارج شدهاند ولی هنوز چندتایی از اتاقها را در اختیار دارند. موتوانی همچنین از «زمستان بدون زن» شاکی بود. در این زمینه نتوانستم خیلی کمکش کنم. مشتاق برگرداندن همسرش بود اگرچه از او بهخاطر تحصیل فرزندانشان جدا شده بود. به وی گفتم روی ایجاد اصلاحات در ایندستریال استیت کار کند.
رضوی، متخصص جدید معدن، اواخر اکتبر آمد و مرا ملاقات کرد. گفتگو با وی نگاهی دلکش به درون روان مسلمان هندی بود. میگوید: «جناب! همان لحظه که با»
وعلیکمالسّلام «پاسخ سلام همکاران افغانم را دادم، به قلبشان را هم دادند. گفتند یک مسلمان هندی نه فقط یک دوست، بلکه یک برادر هم هست.» پرسید: «چطور میتوانم به این نزدیکی اسلامی پاسخ گویم؟» به او گفتم پاسخت باید ابتدا مانند یک هندی و سپس مثل یک مسلمان واقعی باشد.
کی این مردیکهها دست از این عقیدهی «امت» برمیدارند؟ هندو عقیدهی اَمّه (Amma) ی خودش را دارد و مسلمان، اُمّه (Umma)اش را. خدا همهی ما را حفظ کند. خشونت اطراف کابل افزایش یافته است. تبادل آتش بسیار زیاد و صدای انفجار بمب بار دیگر نزدیک خیرخانه و دارالامان. کاخ چلستون هم مورد حمله قرار گرفته است. از صبح هیجدهم اکتبر باران میباریده است. هنوز خیلی سرد نشده ولی بسیار مرطوب است. جمعیّت کابل از ۲۵۰۰۰۰ نفر در اواخر ۱۹۷۷ به ۵،۱ میلیون نفر در اکتبر ۱۹۸۲ افزایش یافته است. شهر بهسختی میتواند این فشار انسانی را تحمّل کند. جدا از قیمتها که دارد بالا میرود، تولید برق و آب، امکانات پزشکی، بهداشت و آموزش، تحتتأثیر منفی قرار گرفته. وزارت خارجه قرار است رسماً به هیأتهای سیاسی چهچیز بگوید تا بپذیرند و خودشان را با «خاموشیهای کلّ زمستان» وفق دهند؟
کارمندان طبقهی متوسط دولت و خلقیها بهطور برنامهریزیشدهای با حضور در کلاسهای عقیدتی یا پیوستن به گردهماییهای آموزشی حزبی نسبت به دستورات دولت در مورد وظایف شبانه بیاعتنایی میکنند. فرماندهی عالی ارتش روسیّه در افغانستان در مورد نقش نیروهای افغانی ناخشنود است. نیروهای افغانی در پنجشیر، پغمان و قندهار با بیلیاقتی و ناشایستگی عمل کردند. زمستانی طولانی، سخت و بیثبات در پیش است.
بحث زیادی در این مورد وجود دارد که چهکسی برای شرکت در نشست کشورهای غیرمتعهّد در مارس ۱۹۸۳ در دهلی خواهد رفت، کارمل یا کشتمند؟ بعضی شخصیّتهای دولتی و حزبی افغانی نمیخواهند کارمل خودش را در معرض انتقاد کشورهای غیرمتعهّد یا پناهندگان افغانی در هند قرار دهد. جالب و در عین حال غمانگیز است که توجّه داشته باشیم حتّی حزب جمهوری دموکراتیک و خود دولت هم درمورد خودشان اطمینان ندارند که به رهبرشان اجازه دهند با جامعهی بینالمللی غیرسوسیالیست مواجه شود.
حسابداران رسمی سفارتمان کانا (Kanna) و آنادانام (Annadanam) که سرمایهگذاری بخش غیردولتی در افغانستان را بهعهده دارند به ما میگویند کشاورزی، اصلاحات ارضی، صنعت - همه چیز - در حالت رکود بهسر میبرد. باید بگویم برنامههای I T E C مربوط به خودمان و متخصّصان هم بهدلیل اینکه افغانها در دادن اجازهنامههای سیاسی برای افراد و گرفتن خانه برای آنها در کابل تاخیر میاندازند، که بسیار اعصاب خوردکن است، از کار رضایت ندارند. ولی «آدم میگذراند چون باید بگذراند.»
۲۰ تا ۳۰ اکتبر
۲۵اکتبر روز ملّی اتریش. کاردار اتریش یک کارندار شگفتآور است. او سادهلوحی گمشده در جنگل افغانستان است. وی بیشتر وقتش را به توجّه به شاهمحمددوست، وزیر خارجه، میگذراند و کاملاً نسبت به دانش وزیر صنایع و عضو دفتر سیاسی بیتوجّه بود تا اینکه دانشجو، قائم مقام وزیر خارجه، اتریشی را به کناری کشید و با درس بالبداههای او را در مورد اختلافهای حزبی، سلسله مراتب حکومتی سوسیالیستی و اهمیّت اعضای دفتر سیاسی در کشورهای سوسیالیستی آموزش داد.
دانشجو همچنین درخواست جالب غیرمعمولی هم از من کرد. کسی به کشتمند، نخستوزیر که کاملاً کچل است – بگذار بگویم سه چهارم طاس است – گفته است تونیک موی پانتین (PANTEEN) ساخت هند جاهای خالی کلّهاش را بهبود میبخشد. درخواست دانشجو: «عالیجناب! میتوانید چند تا بطری پانتین تهیّه کنید؟» سفیر هند که همیشه آمادهی بهبود روابط هند-افغانستان بههر وسیلهی ممکن است پاسخ داد: «حتماً آقای قائم مقاموزیر خارجه!» تلکسی به سواشپاوان سینگ در وزارت امور خارجه زده شد تا دوازده بطری پانتین بفرستد. به استناد تلکس شپاوان امیدوارم روز سوم نوامبر برسد. تونیک مو، عاملی مؤثّر در سیاست. اگر موهای باقیماندهی آقای کشتمند پس از استفاده از پانتین بریزد امیدوارم مجبور نشوم متقابلاً برای حفظ روابط هند-افغانستان سرم را از ته بتراشم. یکصد سال قبل مورد قبول واقعنشدن یک هدیه یا مداوا از سوی یک سفیر در این کشور به قیمت سرش تمام میشد. باید شکر گزار ترحّمات قانونی بینالمللی اواخر قرن بیستم باشیم.
اگرچه به سومیت چاکراوارتی قول ملاقات با کارمل داده شده بود ولی این دیدار صورت نگرفت زیرا کارمل روز بیست و دوم برای یک روز به هرات رفت. تجمّعاتی که در آن به سخنرانی پرداخت تحت شرایط کنترل با ملاحظات بسیار شدید امنیّتی بودند. افراد هم از پیش انتخاب شده بودند و وفاداریشان تضمینشده بود. نیروهای لشکر هفدهم ارتش افغانستان، اعضای حزب شهر هرات و اعضای حزب مجتمعهای صنعتی هرات، حضّار گردهماییها بودند.
اما از نظر کارمل و حزبش اقدامات مخاطرهآمیز کارمل خارج از کابل رو به بهبود کامل است. دیگر رهبران همچنین دیدارهایی داشتهاند و شورشیان نتوانستهاند هیچکدام از برنامهها و دیدارهای آنها را مختل کنند. شبکهی اطّلاعاتی و ظرفیّت شکنندگیشان البته که میبایستی ضعیف و رو به تحلیل باشد که رژیم کارمل توانسته است چنین سفرهای دورهای را سازماندهی کند. تنها حرکت پس از برنامه این بود که بعضی از رهبران مذهبی که در هرات از کارمل استقبال کردند در طول حدود چهلوهشت ساعت پس از بازگشت کارمل کشته شدند.
سومیت چاکراوارتی بهجای ملاقات با کارمل با دکتر زیری و نخستوزیر کشتمند ملاقات کرد. مصاحبههای وی در صفحهی نخست بهصورت خبر دو ستونه در ۲۴ و ۲۵ اکتبر روزنامهی پاتریوت منتشر گردید که برای روحیّهی نامطمئن دولت افغانستان و PDPA خوب بود.
خشونت شهری رو به افزایش بودهاست. قتلهای پراکنده و انفجار در کابل، قندهار، جلالآباد و هرات ادامه داشته، بعضی از برخوردهای بین خلقیها و پرچمیها منجر به تیراندازی این دو بهسوی یکدیگر شده است. گزارشهایی دریافتشده مبنی بر اینکه در پی خودکشی ودود، فرماندهی سپاه مرکزی، بر درگیری جناحی درون ارتش بیش از حدّ افزوده شده و اینکه شورویها این درگیری را با مجازاتهای نظامی مشخّصی زیر خاکستر پنهان نگاه داشتهاند.
کشتمند، نور و نجیب، رئیس اطّلاعات، از کارمل خشنود نیستند زیرا تلاش میکند خلقیها بهویژه گلابزوی، وزیر داخله را آرام کند. بهنظر میرسد فرقهگرایی درون خود جناح پرچم رو بهگسترش است. شورویها باید همان احساسی را داشته باشند که شاعر اردو «ذوق» داشت وقتی که از دربار بهادرشاه ظفر لقب استادی دریافت کرد.
درست هنگامی که میخواستند سال ۱۹۸۲ را بهعنوان سال پایان جناحگرایی در PDPA اعلام کنند، اختلافهای حزبی بار دیگر دارد وارد خانه و کاشانهشان میشود. گزارشهایی هم از کارمل و کشتمند میرسد که با بعضی رهبران شورشی وزیری، شینواری و آفریدی [از قبایل پشتون] دیدار داشته و تلاش کردهاند آنها را بهطرف خود بکشند ولی هنوز به نتیجهی مشخّصی نرسیدهاند. امّا خود ملاقاتها به تنهایی از نظر PDPA گامی به جلو است.
از ۲۷ اکتبر تعطیلات طولانی آغاز میشود. دوسرا (Dussehra)، محرّم، تولد گورو ناناک و غیره. ولی من مجبورم کار کنم زیرا قرار است ضیاءالحق و خانم گاندی یکم نوامبر دیدار داشته باشند. روز ۲۶ اکتبر با دوست دیدار داشتم و پیامی طولانی برای ناتوار سینگ ارسال کردم. ۲۴ اکتبر با بریالی برادر کارمل ملاقات کرده بودم که عضو علیالبدل دفتر سیاسی است. هر دوی آنها در مورد گفتگوی مستقیم با پاکستان اشتیاق داشتند. امیدوار بودند مذاکرات کوردووز منتهی به چنین گفتوگوهایی شود ولی در مورد تمایل پاکستان که آنها آنرا دمدمیمزاج میدانستند بسیار بیاعتماد بودند. آنها به این نتیجه هم رسیده بودند که آمریکاییها علاقمند به پیشرفت مذاکرات سازمان ملل نیستند. براساس گفتهی ایشان سازمان ملل میخواهد پریشانی اتّحادشوروی در امر افغانستان زنده باقی بماند. بریالی به من گفت: این درخواست را به خانم گاندی منتقل کنم که به ضیاءالحق بگوید افغانستان بسیار خواهان آن است که روابطش را با پاکستان عادّی سازد. اگر دخالت از جانب پاکستان متوقّف شود و تضمینهایی وجود داشته باشد که بار دیگر شروع نخواهد شد، افغانستان با روسیّه در مورد بیرون کشیدن نیروهایش گفتوگو خواهد کرد. افغانستان حتّی رنگ و نقش دولت PDPA را آنگونه تغییر خواهد داد که اعضای غیرحزبی و دیگر افغانها با دیدگاههای متفاوت سیاسی را هم شامل شود، در صورتیکه اینها مخالف انقلاب ثور نباشند. البته درخواست اجازه به هیچکدام از رهبران شورشی مستقر در پاکستان یا ایران برای پیوستن به دولت افغانستان هیچگاه مطرح نخواهد شد. دوست تمامی اینها را بار دیگر نزد من تأیید کرد. من همهی اینها را برای هرگونه بهرهبرداری به دهلی انتقال دادهام. بسیار تردید دارم ضیاءالحق به این گفتوگو پاسخ گوید یا خانم گاندی به نکتهی بیشتری بپردازد تا وی را نسبت به حسننیّت افغانستان متقاعد کند و او [خانم گاندی] هم تا زمانیکه روسها در آنکشور باقی بمانند حق دارد نسبت به وکالت از جانب طرف افغانی با احتیاط سخن گوید.
دوست نگرانی خود را در مورد اسنادی که قرار است در نشست آینده کشورهای غیرمتعهّد در مارس ۱۹۸۳ در دهلی به تصویب برسند ابراز داشت. او گفت هند بایستی تلاش کند از مشاجرهی پیرامون نام افغانستان در اسناد بپرهیزد. طیّ نشست وزاری خارجهی کشورهای غیرمتعهّد در فوریه ۱۹۸۱ در دهلی، پاکستان و بعضی کشورهای دیگر با گنجاندن نام «جمهوری دموکراتیک افغانستان» در قطعنامه مخالفت کردند. بنابراین اجباراً فقط «افغانستان» ذکر شد. امّا افغانستان اینگونه با گذر از کنار قضیّه در دهلی به مقصودش رسید که در صورت اسامی شرکتکنندگان در ابتدای سند نشست وزرای خارجهی کشورهای غیرمتعهّد عنوان رسمی «جمهوری دموکراتیک افغانستان» ذکر شود. ارجاع بعدی صرفاً محدود به «افغانستان» شد.
دوست همچنین میخواست ترتیب تقدّم و تأخّر پیششرطهای حلّ مسئلهی افغانستان در مقایسه با قطعنامهی نشست وزرای خارجهی کشورهای غیرمتعهّد در فوریه ۱۹۸۱ دهلی نو تغییر کند. دوست گفت ذکر خروج نیروهای شوروی بهعنوان عاملی مقدّم بر عوامل دیگر چیز مطلوبی برای افغانستان نیست. او اضافه کرد شاید تمامی عوامل لازم برای راه حلّی سیاسی را بتوان بهطور همزمان ذکر و عنصری جدید را در صورت امکان بر آنها افزود و آن حمایت از مذاکرات سازمان ملل بهوسیلهی کوردووز بهعنوان گامی در مسیر صحیح است. بار دیگر من همهی اینها را به ناتوار سینگ منتقل کردم. آقای ج. پارتا سارتی و دبیر امور خارجه راسگوترا از من خواستهاند پیشنویس اوّلیّه مربوط به افغانستان را برای قطعنامهای که قراراست در پایان نشست جنبش غیرمتعهّدها در مارس ۱۹۸۳ صادر شود تهیّه کنم.
در حال تهیّهی پیشنویس هستم و تا اواسط نوامبر آنرا به دهلی ارسال خواهم کرد. امّا کاملاً اطمینان دارم جزئیّات مورد علاقهی دولت افغانستان که دوست، وزیر خارجه، به من منتقل کرد برای اکثریّت کشورهای غیرمتعهّد قابل پذیرش نخواهد بود. هند بهعنوان رئیس در ایجاد فرمولی فراگیر در مورد افغانستان و کامبوج با وضع نامساعد و سختی مواجه خواهد شد. این دورنما با توجّه به تجربهی هیأت هندی در نشست عمومی ماه گذشتهی سازمان ملل در نیویورک و نیز نشست CHOGM در فیجی در اواسط اکتبر بهنظر حتمی و اجتنابناپذیر میآید. گزارش ک. اس. باجپایی دبیر وزارت خارجه از انزوایمان در نشست فیجی هم همین را میگوید.
صحبت از نشست غیرمتعهّدها شد. وقتی روشن شد که نشست نمیتواند در بغداد برگزار شود پیشنهاد هند بهعنوان محلّ برگزاری نشت مطرح شد. پاسخ افغانستان نه تنها مثبت، بلکه امدادگر و هواخواهانه بود. دوست، وزیر خارجه به من گفت اگر کنفرانس در عراق برگزار میشد بینشهای اسلامی مخالف روشن فکری و اصلاحات برای افغانستان ناراحتیهای فراوانی بهوجود میآوردند. عراق تحت فشار برخورد با ایران نمیتوانست نقش متعادلی در از بین بردن موارد اختلاف جدالبرانگیز ایفا نماید.
هند با سابقهی برجستهای که در جنبش داشت و با درخشش خانم گاندی، میتوانست ریاست مؤثّرتری برای جنبش برعهده بگیرد و انحرافهای احتمالی آنرا تصحیح کند. افغانستان بهویژه خشنود از این تغییر محلّ کنفرانس به دهلی نو بود.
سفیر جدید عراق، الحُبّه روز بیستوسوم برای ملاقاتم آمد. وی نسبت به اتّحادشوروی بسیار خردهگیر بود: دوستی غیر قابل اعتماد که میتواند تو را به سقوط بکشد. به آنها خیلی زیاد اعتماد نداشته باش. ببین چگونه با ما در جنگمان با ایران رفتار کردند. ببین در افغانستان چه دارند میکنند. اصلاً رفتار خوبی ندارند. من با این گفته پاسخ دادم که هرکدام از ما، کشورهای در حال توسعه و غیرمتعهّد باید اطمینان داشته باشیم که به مردیکههایی مثل روسها و آمریکاییها با سیاستها و رفتارهامان فرصت ندهیم تا در نیرنگهایشان گرفتار آییم؛ جنگ شما و دعوت افغانستان اموری هستند که چنین فرصتهایی را فراهم میآورند. عکسالعمل حُبّهای سفیر! شما خیلی سادهاید. موضوعات پیچیدهتر از آنند که من و شما هر دو میدانیم. هر دوی ما از سر دوراندیشی پذیرفتیم که دنیای پیرامونمان بسیار پیچیده و بیاندازه ژرف است. باید ازین نظر صبور باشیم و اینکه نبایستی برای تحلیل جریانات مغزمان را خیلی زیاد به زحمت بیاندازیم. بهاین ترتیب صلح جهانی از رویدادهای ناگوار اضافی بین حبّه و من نجات یافت و عراق از خطر درگیری دیگری با یک کشور غیرمتعهّد دیگر جست.
چارلز دونبار، کاردار ایالات متّحده به دیدار من آمد. کتاب (The Grain Merchants) - (بازرگانان غلّه) نوشتهی دام نورگن (Dam Norgen) را که جلوهی جالبی از رفتارهای شرکتهای غلّه و حبوبات، همچنین پیرامون سیاستهای بینالمللی غلّه و حبوبات است به من داد. دونبار گفت ایالات متّحده نسبت به پیشرفتهای کوردووز در ایران، افغانستان و پاکستان مشتاق است. پذیرفت که شورشیان علیرغم فعّالیّتهای جستهوگریختهشان در ماههای سپتامبر و اکتبر در حالت تدافعی قرار گرفتهاند. وی به من گفت احمدشاهمسعود، رهبر شورشیان در پنجشیر با مشکلاتی روبهروست زیرا نیروهای شوروی و افغانی محصولات را در پنجشیر سوزاندهاند و این عمل شورشیان را با کمبود موادّ غذایی اوّلیّه، علوفه و دارو روبهرو کرده است. مسعود با نوشتن نامههایی به ایالات متّحده و بریتانیا درخواست کمک کرده است. همین وضعیّت در پغمان، هرات و قندهار هم وجود دارد. فقط در ولایات جنوب شرقی هممرز پاکستان شورشیان هنوز تحت تأثیر کنترل پاکستان هستنند. دونبار با طعنه گفت: «البته، ما در این زمینهها هیچکاری به این کارها نداریم.» دونبار در مورد اعتصابها و تظاهرات در کارخانه نسّاجی جگدلک (Jagdalak) نزدیک کابل هم برای من گفت و اینکه با اعتصابها بهجای گلوله با آبپاش مقابله شده است. فکر میکرد این رفتار ملایم از سوی دولتی که تحت نظارت شوروی است شگفتانگیز است. به او گفتم روسها درسهای سالهای ۷۹-۱۹۷۸ در افغانستان را خوب آموختهاند. آنها عمداً محتاط و معتدل عمل میکنند و نه فطری و غریزی. و نه اینکه میانهرو شدهاند به این دلیل که غرایز بشری در آنها زنده شده باشد.
دونبار نیز بیان کرد که اوایل اکتبر مصوّبهی سنای ایالات متّحده در مورد تأکید بیشتر بر حمایت از شورشیان که موجب انگیختهشدن پاسخی چنین سخت در افغانستان شده است تنها حالت پیشنهادی دارد و اینکه این مصوّبه زاویهای سیاسی بومی دارد. [و نه تأثیری در سیاست خارجی – در حقیقت میخواهد بگوید این یک رفتار حزبی است. م.]
دموکراتها و لیبرالها نمیخواهند حزب جمهوریخواه و محافظهکاران در سیاستهای آمریکا امتیاز انحصاری موضوع افغانستان را در دست خود داشته باشند. مصوّبه از سوی سناتوری پیشنهاد شد تا منافع لیبرالها در سیاست آمریکا پیرامون موضوع افغانستان را تثبیت کند و توجّه مدام ایشان [لیبرالها] را در مورد افغانستان گوشزد نماید. طبق نظر دونبار آنچه که در انتخابات پائیز و زمستان امسال اعضای کنگره خواهد گذشت، موجب افزایش کمک به شورشیان را فراهم نخواهد آورد. برای یک لحظه فکر کردم حدّاقل برای زمان حال این نظر درست نباشد. در آینده اگر حاکمیت PDPA در اینجا تثبیت گردد، ممکن است چنین کمکهایی کم شود. همانطور که آمریکا با گذشت زمان در سیاستهایش نسبت به آنگولا، نامیبیا، موزامبیک و غیره عمل کرد.
▲ | تنش در افغانستان همچنان ادامه دارد |
۳۰ اکتبر تا ۱۳ نوامبر
خشونت و انفجار بمبهای بیشتر در شهر، نه تنها در کابل بلکه در قندهار و هرات، جلالآباد و لشکرگاه. مجاهدین همهی غیرنظامیهای روسی و افراد غیرحزبی را که در هفتهی آخر اکتبر در هرات از کارمل استقبال کردند کشتند. یازده نوامبر سه بمب منفجر شد. در آن آپارتمانها هندیهای کارمند سفارت و متخصّصین ITEC ساکن بودند. همگی بمبهای ساعتی بودند که به فاصلهی ده دقیقه بین ساعات ۳و۴ بعدازظهر منفجر شدند. آپارتمانها بین چهارراه انصاری و چهارراه حاجییعقوب واقع شده بود. همکارانم آشفته شده و ترسیده بودند ولی وحشت زیاد از خود نشان نداده بودند. بعضی از آنها آنجا را تخلیه کرده و به خانههایی در همسایگی نقلمکان کردهاند و اجازه یافتهاند اگر بخواهند و لازم ببینند به هتل بروند. با آقای فرمان، کارمند مسئول در اداره تشریفات در مورد مسئولیّت دولت افغانستان نسبت به تامین امنیّت کارمندان سفارت صحبت کردم. پاسخ او: «عالیجناب! انفجار بمبها اتّفاقی عادّی بود – جای نگرانی نیست. خیلیها میمیرند. افغانها و هندیها همچون برادرند. خیلی از افغانها مردند و خیلی از هندیها هم ممکن است بمیرند. باید ما با هم با ضدّانقلابیون که بسیار هم شرورند مقابله کنیم. نباید نگران باشیم.» گفتم تنها میخواستم رسماً درخواستم را ثبت کنم که وظیفهی من به من حکم میکند این کار را انجام دهم. پاسخ او: «بله، بله، وظیفهتان را انجام دادهاید. من اسم شما را ثبت میکنم. ولی بمبها ادامه خواهند یافت. نه؟ هر دوی ما این را میدانیم. نمیدانیم؟» به گفتگو خاتمه دادم. همانطور که میگویند «پروا نیشته» [به زبان پشتو مسئلهای نیست]
ششم نوامبر روز ملّی شوروی در سفارت شوروی تمامی مناطق شهری جنوب غربی کابل را از میدان پشتونستان تا کاخ دارالامان تحتتاثیر خود قرار داد. چون کارمل در میهمانی شرکت میکرد، عبور و مرور از ساعت ۲ تا ۵ بعد از ظهر که میهمانی بود بند آمد. پنج ساعت طول کشید تا مسدودشدن ترافیک از بین رفت. توی این ترافیک برای رسیدن به سفارت شوروی گیر افتادم. حدود یک ساعت برای اتومبیلی که پرچمدار بود [اتومبیلهایی که پرچم کشوری بر آنها نصب میشود میتوانند تابع قوانین عبور و مرور نباشند. م.] طول کشید تا سفری را به اتمام رساند که بهطور معمول ده دقیقه طول میکشد. رفتار معمولی روسی، مردان غولپیکر، زنان هیکلمند، نشانی عالی از نمایش شکوه احساسی اسلاوی آسیای مرکزی. بیشتر زنان دکولتهپوش و با سرو سینههایی بسیار بازتر از آنچه که باید. انگار که میترسیدند سر و سینههاشان با رعایت همان دکولتههای معمولی به خطر بیافتد...
با فرمانده کلّ جدید روسی سرلشکر ایرمیاکوف (Irmyakov) که مسئول عملیّات در افغانستان است ملاقات کردم. چهلوهشت ساله است، کارآزمودهی حملات شوروی به بلغارستان و چکسلواکی، آرام، بسیار جسور و مطلقاً بیهیچ تردیدی در مورد قانونی بودن حضور نظامی روسیّه در افغانستان. «ما برای امنیّت خودمان اینجا هستیم. موفّقیّت انقلاب افغانستان برای دفاع و تمامیّت ارضیمان در مقابله با تهدیدات آمریکا ضرورت دارد. » پایان بحث و بررسی.
برخورد کارمل با من با گرمی و بوسههای همیشگی همراه بود. در کنار تابیو، سفیر روسیّه که یونیفرم خاکستری آبی که با مدالهای حزبی و درجههای خدمت در نیروی دریایی میدرخشید پوشیده بود، کاملاً غیرقابل توصیف و تشریح مینمود. تنها میهمانی روز ملّی که در آن تمامی اعضای دفتر سیاسی و شورای انقلاب و ستاد مشترک نیروهای مسلّح حضور داشتند. طبیعی است! چاپلوسی و فرمانبرداری آشکاری در رفتار رهبری افغانستان در مقابل روسها وجود دارد. شاهد عینیبودن نسبت به تسلّط بیگانه بر روحیّهی رهبری ملّی یک آموزش است و تجربهای است هولآور و هشداردهنده! کارمل و اعضای دفتر سیاسی برای شام در سفارت روسیّه عقب ایستادند. هیأت سیاسی شوروی مشتاقانه منتظر کاردار چین بودند تا سروکلّهاش در میهمانی پیدا شود به این دلیل که اخیراً یخ روابط چین-شوروی بهآهستگی در حال ذوب شدن بوده است. گاوریلاو، کنسول، این انتظار را برای من گفت و گفت که پس از فاصلهای چند ساله چینیها در روز ملّی شوروی در بیجینگ حضور یافتهاند. بهوی گفتم در ارتباط با افغانستان، چینیها به میهمانی در کابل نخواهند آمد. پیشبینی من درست از آب در آمد و چینیها نیامدند. آنچه جالب بود اظهار اشتیاق و امید دیپلماتهای عالیرتبهی شوروی برای شرکت بعضی از چینیها در میهمانی در کابل بود. بهنظر میرسد روسها بیشتر مشتاق بوسیدن و بغل گرفتن بودند تا چینیها. دنیای اطراف آنها برای روسها بیش از اندازه بزرگ بهنظر میرسد. علیرغم تبلیغات پرهیاهوی استحکام و اتّحاد خودستایانهی سوسیالیستی، [در روسها] اذعان به احساس انزوا وجود دارد
همهی اینها را جمعوجورش کنم. برژنف ساعت هشتونیم صبح دهم نوامبر وفات یافت. بهنظر میرسد مرگش روز قبل حتمی بود. سفیر تابیو با پرواز ویژهای روز نهم نوامبر به مسکو رفت. با توجّه به اینکه عضو کمیتهی مرکزی بود باید در آنجا حضور میداشت تا در انتخاب رهبر جدید شرکت کند. آندروپوف (Andropov) نفر نخستی است که در صورت اسامی رهبران شوروی در رسانههای ارتباط جمعی شوروی و افغانستان از او نام برده میشود. گریشین (Grishin) و چرنینکو (Chernenko) هم بهعنوان جانشینان احتمالی ذکر میشوند. پوشش گستردهی خبری از زندگی برژنف در رادیو و تلویزیون کابل. مرگ او بهطور رسمی روز یازدهم نوامبر ساعت یازده صبح اعلام شد. من در این باره در فروشگاه قماش آقای کریم شنیدم. به آنجا رفته بودم تا اندازهی یک دست لباس پارچهی پشمی بخرم. خبر از طریق اعلان رادیو آلمان غربی گزارش شد. پسر کریم پیرمرد با چهرهای خشک پرسید: «در مورد مرگ برژنف چه فکر میکنید؟» میخواستم بگویم از مرگش متأسّفم امّا حزم و احتیاط سیاسی و آگاهی از ناراحتی عمومی از برژنف در بین افغانها، بهویژه در بین پشتونها، مرا واداشت مآلاندیش باشم. بسیار وارفته و بسیار بیاحساس با لحن خاصّی گفتم: «او پیر بود - افراد پیر میمیرند، از اینجا میروند، نه؟» کریم جوانتر سرش را خردمندانه به علامت مثبت تکان داد. امّا گزارشها از تعدادی از بزها و گوسفندهای بیچارهای به من رسید که افغانها بهعنوان نمایشی از شادی در مرگ رهبر مهاجمان آنها را مُثله کردند. همچنین افزایش کاملاً مشخّصی در انفجارها و آتش سلاحهای سبک و ادوات نظامی در شهر و اطراف آن بهوجود آمده.
مراسم گشایش مرکز فرهنگی شوروی در کابل قرار بود ساعت ۲ بعد از ظهر یازده نوامبر برگزار شود. مراسم گشایش، طبق برنامه برگزاز گردید و سپس گردهمایی تبدیل به مجلسی برای تسلیت گفتن شد. بار دیگر تمامی اعضای دفتر سیاسی، هیأت دولت و غیره حضور داشتند. آناهیتا راتبزاد سخنران اصلی بود و اشک میریخت. تنها غایب، کارمل بود. او دارد روز چهادهم برای مراسم تدفین در حالیکه نور، زیری و وزیر خارجه، دوست، او را همراهی میکنند به مسکو میرود. رهبری افغانستان در مورد تغییرات احتمالی در سیاستهای شوروی در قبال افغانستان تحت رهبری جدید بهنظر میرسد کمی به تردید و عدم اطمینان افتاده باشد.
روز ۱۲ نوامبر کارمل و خانم راتبزاد هر دو به من گفتند که کارمل طیّ دیدارش در مورد وضعیّت افغانستان با رهبری جدید به تبادلنظر خواهد پرداخت. جالب توجّه خواهد بود ببینیم امور چگونه پیش میرود. پیشبینی نمیکنم شورویها دست به تغییرات کیفی عمدهای در سیاستهایشان بزنند.
عکسالعملها از سوی دهلی: عزادای از یازده نوامبر تا چهاردهم با پرچمها در هند و در نمایندگیهای سیاسی خارج از کشور نیمهافراشته. خانم گاندی گفت هند دوست بزرگ و مورد اعتمادی را از دست داد. وی احتمالاً برای مراسم تدفین میرود.
سفتهبازی در بازار کابل: حالا که برژنف مرده است، ممکن است روسها به هراس بیافتند و خودشان را عقب بکشند. (امان از دست آرزوها! آرزوها!)
گروهی چهار نفره از اساتید هندی برای شرکت در پنجمین نشست بینالمللی کوشان که دولت افغانستان برنامهریزی کرده است وارد شدند. شرکت غربیها محدود به فرانسه شده است و ژاپن. نظر افغانستان پیرامون امپراتوری کوشان بهویژه امپراتور کانیشکا (Kanishka) این است: «کارمل و PDPA از جانشینان ارزشمند کانیشکا هستند.»
نشست شورای صلح جهانی (World Peace Council) از یازدهم تا پانزدهم برگزار شد. رومش چاندرا (Romesh Chandra) دبیر کلّ شورا، آی. ک. گوجرال (Gugral) وزیر سابق و سفیر [فعلی] روزنامهنگاران ک. پ. گوئل (K. P. Goel) و سادان موکرجی (Sadan Mokhergee) برای نشست آمدند. کارمل سخنران نشست افتتاحیّه در خانهی خلق بود. رومش چاندرا تنها هوچی معمول [گردهمایی] بود. حضّار صرفاً حزبی-دولتی بودند با تک و توکی از دیپلماتها - در سخنرانیها بیشتر وقت به برژنف پرداخته شد. کاخ کارمل پر از سربازان روسی است و با سلاح روسی از آن محافظت میشود. جنبهی مضحک و خندهآور اینکه خیلی از روسها بهشکل مسخره از سر تا پا در یونیفرمهای افغانی فرو رفته بودند.
جالب توجّه است بنویسم که ورونتسوف سفیر روسیّه در دهلینو روز دوازدهم آنجا بود. وی به مسکو دعوت نشده بود. این نشان میدهد که بعضی از اعضای کمیتهی مرکزی CPSU اهمیّتشان کمتر از دیگران همچون تابیو سفیر روسیّه در کابل است که برای مراسم تدفین برژنف به مسکو رفت. حتّی خندهدارتر این بود که میدیدی کماندوهای روسی شبیه پلیس راهنمایی و رانندگی افغانی لباس پوشیده بودند و نگهبانی خیابانهای داخلی کاخ ریاستجمهوری را برعهده داشتند. کارمل میبایستی احساس خاصّی داشته باشد که گارد ویژهی خارجی از او محافظت میکند - و نه حتّی از کیسهی خودش.
حادثهی غمبار در گذرگاه سالنگ بین پنجم و ششم نوامبر؛ حدوداً ۶۵۰ نفر که بیش از پانصد نفرشان افغانی بودند از مسمومیّت با گاز مُنُو اُکسید کربن و گاز شیمیایی تلف شدند. پس از اینکه هیأتی که از مزارشریف میآمدند درون تونل ۵،۴ کیلومتری گیر افتادند، مجاهدین مسافران گرفتار غیرنظامی افغانی را مورد سرقت قرار دادند، حتّی لباسهای اجساد را از تنشان بیرون آوردند. وقتی هیأت پس از یک انفجار درون تونل گرفتار شد سربازان روسی که محافظت هیأت را برعهده داشتند، بعد از آنکه از وحشت آنرا بستند شروع به تیراندازی به درون و بیرون تونل کردند. آنطور که دولت گزارش داد تاکنون هیچکس نمیداند این حادثه تصادفی بین یک تانک ارتشی و یک تانکر بود یا انفجاری بود که بهوسیلهی مجاهدین صورت گرفت؟ دولت و مجاهدین هیچکدام روشن نکردند یا مسئولیّت را بهعهده نگرفتند زیرا موجب مرگ تعداد زیادی افغان شده بود. زخمهای گلوله روی بدنهایی بود که از سالنگ به بیمارستان نظامی در کابل منتقل کردند. مشاور نظامیام سامی رام (Samay Ram) تاکنون بر این فرضیّه است که دست مجاهدین در کار بوده است. یک حادثهی غمانگیز هولناک و بزرگترین قتلعام در یک نقطه از سال ۱۹۸۰ تا کنون براساس گزارش افغانهای غیردولتی.
من آن پاکتی را که پادشاهخان در روز ششم مارس ۱۹۸۲ پیامش را به خانم گاندی املا کرد حفظ کردهام. همانطور که صحبت کرد نوشتهام.
خانعبدالغفّارخان رهبری هند را در روزهای پیش از جدایی [هند و پاکستان] متّهم به خیانت به پشتونها کرد و به من گفت او این خیانت را آشکارا و با ذکر جزئیّات در شرح حالش که دارد به ولیخان و اجملخانختک املا میکند تشریح خواهد کرد. من همهی این را به دهلی اخطار کردم. عکسالعمل از جانب خانم گاندی و وزیر خارجه رائو این بود: «جلو اینکار را نمیتوان گرفت. با مشکل هنگامی برخورد خواهیم کرد که پیش آید.»
۱۴ و ۱۵ نوامبر
پروفسور جاوید از دانشگاه کابل خشنود بود از اینکه مشاوران نظامی و نیروی هوایی را برای مراسم امضای دفتر یادبود تسلیت به سفارت شوروی نبردم.
جاوید گفت این کار میتوانست ستایشی نظامی از یک تجاوزگر باشد. او به من گفت تصمیم دارد به هند فرار کند. همین که توانست همسرش را خارج کرده و به آنجا ببرد از غرب درخواست پناهندگی سیاسی خواهد کرد.
سخنرانی رومش چاندرا در روز یازدهم آشکارا و پر هیاهو در جهت طرفداری از شوروی بود و در بین مردم معمولی موجب درک ناصحیح فراوانی نسبت به هند و هندیها گردید. تلاش کردم، ولی فکر نمیکنم موفّق بودهام تودهی مردم را متقاعد کرده باشم که رومش چاندرا از جانب اتّحادشوروی و سازمان وابسته به شورای صلح جهانی سخن میگوید و نه از جانب هند.
گوجرال با پکتین پوپل (Popil) و وزیر معارف سابق در دوران رژیم داوود ملاقات کرد. دومی شدیداً ضدّ شوروی و ضدّ خانم گاندی برای حمایت از شوروی در ورود و حضور در افغانستان بود. دوستان قدیمی افغانی گوجرال که در دوران ظاهرشاه و داوود از برجستگان بودند بهراستی از اینکه هند مجاهدین را حمایت نمیکند برخورد تندی با وی داشتند. گوجرال تلاش مناسبی برای آرام کردن شلوغ کردنها به خرج داد با تکرار مداوم این جمله که «لطفاً مشکلات ما را درک کنید» و غیره.
وقتی بعضی از اینها از من در مورد گرایشمان پرسیدند، با همان تکرار جملهی اقتصادی، پاسخ سادهای بهشکل یک سؤال ارائه کردم: «عالیجنابان بهمن بگویید، آیا خانم گاندی از روسها خواست وارد کشورتان شوند یا بعضی از دوستان خود شما؟ بنابراین ما را برای آنچه که خودتان برسر خود آوردید، سرزنش نکنید.» نهچندان مؤدّبانه یا باسلیقه از جانب من. امّا از سوی آنها دفاعیّات فوراً به آخر خط رسید.
هرچه بیشتر اینجا زندگی میکنم بیشتر احساس میکنم که انقلاب ثور برخاسته از مقابلهی قبایل غیرپشتون و ملّیتگرایی در برابر پشتونها و قبایل بزرگ - زمیندار فارسیوانی [کسانی که بهفارسی سخن میگویند] است که از سال ۱۷۳۷ بر این کشور فرمانروایی کردهاند؛ که دوران ابدالی – داوود آخرین این خط است. جنبهی دیگری که من تصوّر میکنم این است که انقلاب را اساساً گروهی از طبقات میانی و پایین از تحصیلکردههای تندرو شهری راه انداختند. آنها طلایهدار هستند امّا هنوز در مرحلهی آفرینش بنا و پایهی اجتماعی برای انقلاب شهری در بین عامّهی مردماند. این با توجّه به بیسوادی گسترده، نبود آگاهیهای سیاسی، تفاوتهای قبیلهای و قومی و نفوذ زیانبار ملّاهای متعصّب نیمهتحصیلکرده، که ویژگی صحنهی سیاسی و اجتماعی افغانستان را تشکیل میدهد، کاری مشکل است. ایجاد انقلاب مذکور مشکلتر بهنظر میآید وقتیکه شرایط، با بههمپیوستن نیروهای خارجی به رهبری ایالات متّحده که برای خویش منافعی را در نظر گرفتهاند، و تشویق و تحریک آشکار رژیمهای مرتجع و طرفدار استعماری همچون عربستان سعودی و پاکستان، پیچیدهتر شود.
۱۶ تا ۲۰ نوامبر
کووالف (Kovalev)، مشاور شوروی در روزنامهی افغانی هیواد (Hewad) [وطن] روز شانزدهم بهدیدن من آمد. مشغول گفتوگوی تقریباً مسخرهای شدیم. گفت: «ضرورت دارد هند در برانگیختن یک راهحلّ سیاسی تحرّک بیشتری داشته باشد. هنگامیکه در افغانستان آرامش برقرار شود، هند باید در تثبیت وضع اقتصادی این کشور فعّالتر شود. مسئولین شوروی یاری خواهند کرد فرصتهایی برای چنین کمکی که از سوی هند به این کشور داده میشود هموار گردد. شورویها افغانستان را تشویق خواهند کرد به هند نزدیکتر شود.» وی تأکید کرد ادامهی فرقهگرایی خلقیها و پرچمیها موجب نگرانی مشاورین روسی شده و کار آنها مختل میگردد. نیز تأکید کرد: «مادران سربازان شوروی میپرسند چرا پسرانمان دارند در افغانستان میجنگند. چرا زخمی میشوند و چرا کشته میشوند؟ برای چه؟» در بین مردم روسیّه بیصبری در مورد ادامهی نیاز برای حضور شوروی در افغانستان وجود دارد. کووالف گفت: «ما کمی حوصلهمان سررفتهاست. دلمان میخواهد برویم ولی نمیتوانیم.»
به سدان موکرجی، سردبیر سرویس اخبار مرکزی C P I [حزب کمونیست هند] اجازهی ورود و دسترسی به بالاترین سطوح در PDPA دادهشدهاست. با نجیب (رئیس اطّلاعات)، بریالی، عضو دفتر سیاسی و سربلند، معاون نخستوزیر ملاقات کرد. روسها به توصیهی خویش به PDPA برای حفظ حدّاقلّ تماسها با CPI و M)) CPI ادامه میدهند و اینکه PDPA نبایستی از بیش از آنچه که هست تجاوز کند. آنها تنها میخواهند ارتباطهایی با حزب کنگره شاخهی ایندیرا گاندی برقرار باشد. بهنظر نمیرسد حزب کنگره ایندیرا در حال حاضر مشتاق این نوع ارتباط باشد.
نمایندگان مجلس از حزب کنگره ایندیرا هنوز در مورد آمدن به کابل این پا و آن پا میکنند. هیچ دیدار سیاسی از سوی هند از ژانویه ۱۹۷۸ به بعد صورت نگرفته است. اگر درست بهخاطر بیاورم واجپایی (Vajpayee) در ژانویه ۱۹۷۸ قبل از سرنگونی داوود به افغانستان آمد.
حادثهای سرگرمکننده و در عینحال خوفناک نسبت به اجسادی که از دره پنجشیر میآوردند اتّفاق افتاد. سرهنگ سامی رام به من میگوید ده جسد روسی را سوار هلیکوپتر میکنند تا از دره پنجشیر به کابل بیاورند. هلی کوپتر به کابل میرسد و خلبان میبیند بهجای ده جسد ذکر شده در صورت بار هلیکوپتر یازده جسد وجود دارد. باعث بهت و حیرت بیشتر میشود وقتی که یکی از اجساد از زیر جسد دیگر بر میخیزد و سعی میکند راه بیافتد و برود. یک سرباز روس که احساس میکند در پنجشیر به اندازهی کافی سرباز هست و دلش نمیخواسته بهوسیلهی تاجیکهای وحشی [آقای سفیر هند! اگر بار حضور شوروی را به دوش میکشیدند اهلی بودند؟. م.] که در تمامی دره پخش هستند تیر بخورد تصمیم میگیرد خودش را با تظاهر به مردهبودن و با کمک دوستانش در دسته، قاچاقی برگرداند. برای یارو فوراً دادگاه نظامی تشکیل و به تاشکند منتقل شد تا به زندان بیافتد.
نیز از درگیریهای فراوانی بین روسهای سفید و سربازان روسیّهی مرکزی در بین نظامیان شوروی مستقر در افغانستان شنیدهام. روسها در اینجا در یک وضعیّت بغرنج گیر کردهاند.
گوری شانکار (Gauri Shankar) رئیس امنیّت، MEA، روز ۲۲ نوامبر قراراست [با هواپیما] در کابل فرود آید. تنها خدا میداند برای چه. پیش من میماند. تلویزیون محلّی اجساد و زخمیهای انفجار بمب در رستورانهای کابل در شب هشت نوامبر را نشان داد. با تمامی جزئیّات، خونهای لخته شده، منظرهای وحشتناک.
۲۱ تا ۲۷ نوامبر
خرابی و خشونت بیوقفه ادامه مییابد. انتخابشده، باحساب و کتاب و غیرقابل پیشبینی. در تاریخ ۲۴ نوامبر بمبئی در ساختمان پانزده طبقهی پامیر که ادارات زیادی از PDPA را در خود جای داده است منفجر شد. سی تا چهل نفر کشته شدند، حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر زخمی. گوری شانکار بهجای روز ۲۲ روز ۲۳ نوامبر وارد شد. با سفیر ویتنام و دکتر نجیبالله ملاقات کردم. نجیب حدود شش فوت و دو اینچ قد دارد با سبیلی سیاه متمایل به قهوهای؛ احتمالاً در اواخر دههی سوم سنّش قرار دارد؛ اعتماد به نفس در او کاملاً مشهود بود و چموخم امور و شخصیّتها در چنگش. ظاهرش نشان میداد کارآمد، شایسته، قاطع و هوشیار است. او در انقلاب ثور وابسته بهخط پرچم بود. بیشتر پشتو صحبت میکرد تا دری. اردو و روسی را میداند و جستهوگریخته انگلیسی. مستعد خودرویی و خودساختگی بیش از حد و نیز بهنظر میرسد مستعدّ خشونت. قبول داشت که خلقیها ارتباطهایی با بعضی از شورشیان دارند و اینکه بعضی از بمبگذاریها و کشتارها در شهرها بهوسیلهی خلقیها و در مقابله با پرچمیها طرّاحی و اجرا میشوند. «وسیلهی نزدیکیمان به یکدیگر سیاسی است. بنابراین در از بینبردن فرقهگرایی حزبی کند پیش میرویم؛ ما ابتدا میخواهیم با شورشیان بجنگیم و آن مسئله را از بین ببریم قبل از اینکه بهسراغ گروهگرایی داخلی درون حزب برویم. ما نمیخواهیم اعضای حزبیمان که جذب نشدهاند آشکارا به صفوف مخالفین بپیوندند و بر قدرت آنها بیفزایند.»
همهی اینها از دیدگاه وی معنیدار است. دربارهی گیلانی–حکمتیار بهمن گفت: اینها رهبران شورشیای هستند که فاحشهخانه راهانداختهاند، کامیونداری میکنند و صاحب سیستمهای حملونقل موتور سهچرخه در پیشاور و کراچیاند. بنا به گفتهی نجیب مبلغی برابر ۶۷۲ میلیون دلار نقد از سوی آمریکا برای پناهندگان افغانی داده شده است. از این مقدار مبلغ ۳۵۰ میلیون دلار آنرا آژانسهای [اطّلاعاتی] پاکستان اختلاس کردهاند. ۳۰۰ میلیون دیگر را گیلانی و حکمتیار و دیگر رهبران پناهنده بالا کشیدهاند. فقط ۲۲ میلیون دلار از این پول به بزرگ و کوچک مجاهدین و جنگجویان شورشی رسید. نجیب پس از اظهار این مطلب اینگونه ارزیابی کرد که طبیعی است تفرقه و بینظمی در بین شورشیان در افغانستان باشد.
سفیر ویتنام در مورد پیشبینی آیندهی افغانستان تردید داشت. بنا بهنظر او تحکیم و تثبیت انقلاب در آینده کند پیش میرود. ارزیابی وی این بود که حدّاقل دهسال طول میکشد تا انقلاب ثور جا بیافتد. او گفت: هیچ انگیزهای، هیچ اتّحاد حزبی یا روح ملّیگرایی وجود ندارد.
۲۸ نوامبر تا ۳۱ دسامبر
پیامی از سوی ایشواری پراساد (Ishwari Prasad) دبیر ادارهی امور مجلس رسید که اظهار میداشت وای. اس. مهاجان (Y. S. Mahajan) و محمداحمد پاتل (Patel) نمایندگان مجلس از حزب کنگره (ایندیرا) بهترتیب از [ایالتهای] مهاراشترا و گجرات بین بیستم و بیستوپنجم دسامبر به کابل میآیند تا پاسخی بهدعوت PDPA داده باشند. دارم برای این دیدار برنامهریزی میکنم.
انبوهی از تلگراف از دهلی در مورد نشست آتی غیرمتعهّدها رسیده بود. پاسخنامهها از وزارت خارجهی افغانستان با تأخیر فراوان روبهرو شدهاست زیرا ابتدا باید با سفیر شوروی مشورت کنند که او هم بهنوبهی خود مجبور است موضوع را با مسکو در میان بگذارد. تابیو مجبور است در بررسی پارامترهای رفتارش با آندروپوف، رهبر جدید، وقت بیشتری بگذارد. آندروپوف بسیار مایل است همهی جزئیّات را بداند و هر روز که میگذرد میخواهد رویدادها را بیشتر کنترل کند. این را گاوریلوف (Gavrilov) مشاور شوروی در وزارت امور خارجهی افغانستان گفت.
بار دیگر از هفتم تا دهم دسامبر بیوقفه برف بارید. پروازها لغو شدند. کیسههای [پستی سیاسی] از وزارت امور خارجه (MEA) نرسیدند و نامهها بهعقب افتادند. روز هفتم با سفیر روسیّه ملاقات کردم. او روز شانزدهم بهدیدار من آمد. وی در مورد حضور کارمل در رأس هیأت افغانی برای شرکت در نشست غیرمتعهّدها علاقه نشان نمیداد. او در مورد امنیّت جان کارمل، آشفتگی احتمالی در هیأت افغانی، اگر هیأتهای دیگر هنگام سخنرانی کارمل در کنفرانس از سالن کنفرانس غیرمتعهّدها خارج شوند، و از این قبیل امور نگران بود. تابیو همچنین بهمن گفت مایل نیست هنگام برگزاری کنفرانس هیچگونه گرفتاری برای خانم گاندی و دولت هند پیش آید.
مطلب را با دهلی در میان گذاشتم. رائو وزیر خارجه گفت: با دیدگاههای شوروی همرأی هستم و اینکه کارمل ریاست هیأت را بهعهده بگیرد موجب کمشدن هماهنگی در کنفرانس خواهد شد. این را روز شانزدهم دسامبر به تابیو گفتم. معیاری برای دامنهی ناآگاهی نسبی سیاست مربوط به افغانستان توسّط اتّحادشوروی پاسخ تابیو بود. گفت: رفیق دیکسیت، بهاینترتیب نظر ارزشمندی بهمن دادی و ضرورتی ندارد کارمل به دهلی برود. من و تو تصمیم خواهیم گرفت ترکیب هیأت افغانی که به نشست غیرمتعهّدها میرود چگونه باشد. تصمیم خواهیم گرفت هیأت تشکیلشده تحت هدایت و رهبری ما عمل کند.
من ساکت ماندم و به او گفتم نظری که به او دادم غیر رسمی و شخصی است و اینکه تصمیم ندارم هنگامی که دعوتنامه را به رهبری افغانستان میدهم این نظر را به او بدهم. تابیو، بسیار وارفته گفت: کاملاً چنین است، کاملاً چنین است.
روز هیجدهم دسامبر کارمل را در خانهی خلق ملاقات کردم تا دعوتنامهی خانم گاندی برای نشست غیرمتعهّدها را تقدیم کنم. هیچکس دیگری نبود. از من در تالار معمولی پذیرایی نشد بلکه بهدفتر خصوصی کارمل در کاخ رفتم. این سادهترین دفترکار یک رئیس حکومت بود که در طول بیستوپنج سال خدمتم در امور خارجه دیدهام. هیچ مبل راحتی در آنجا نبود؛ حتّی صندلی خودش. ما دور میز گرد کوچک کنفرانسی شش نفره نشستیم. او در سخن از خانم گاندی بسیار گرم و مهربان بود. نسبت به ملاقاتی که با وی در ششم نوامبر در میهمانی شوروی داشتم خیلی بهتر بهنظر میرسید. لاغر شده بود و چشمانش روشن بودند. او از ادامهی فعّالیّت شورشیان بهنظر خسته میرسید. سپس بهمن گفت: خشونت از این نوع غمانگیز است، ولی مجبوریم بر آن غلبه کنیم. ما باید این کار را بکنیم حتّی اگر زمان ببرد.
از من پرسید آیا خود او میبایستی رهبری هیأت افغانی را بهعهده بگیرد. من مثل چوب خشک [بیخاصّیت] شدم و گفتم دعوتنامه خطاب به شخص وی است. گفت: «من عمیقاً نسبت بهاین سؤال میاندیشم و سپس بهاطّلاع شما میرسانم.» سرم را همانطور بالا نگهداشتم [و عکسالعملی از خودم نشان ندادم.] ظلّاللّهی [نویسنده عین همین عبارت را بهکار بردهاست. م.] تابیو پیش ازاین تصمیم خودش را گرفته است که کارمل نباید برود. تمامی این تظاهر زائد بود. سفرا اجباراً باید آموزش ببینند نقش فرد ناخوش یا سرپا را در تمامی کمدیهای دیپلماتیک بازی کنند.
کارمل روز نوزدهم دسامبر به مسکو رفت. ما در فرودگاه حدود دو ساعت در سرما لرزیدیم. رمضانی، سفیر سازمان آزادیبخش فلسطین که کتوشلوار آبی پیرکاردن (Pierre Chardin) با مدالهایی که از آن آویزان بود و جوراب و دستمالی که یادآور علامت پلیبویهای (Play – Boy) [اوباش] شهوتران بود... خیس و سرمازده وارد فرودگاه و موجب ایجاد لطیفههای سرگرمکنندهای شد. گاوریلوف بهمن گفت: «عالیجناب! ما هنوز به آن مرحله از مبارزهی انقلابی نرسیدهایم که بتوانیم حسن سلیقهی سفیر رمضانی را داشته باشیم.»
کاردار اتریش، هوتزل (Hutzel) چنان گم و گور است که مشکل است نام کاملش را بهخاطر آورد. او غرق در چیزی است که میشود آنرا ارزیابیهای کاملاً پیش پاافتادهی سیاسی نامید. کارمل در حالیکه از جلو صف دیپلماتها و وابستگان نظامی میگذرد با وی دست میدهد. اعضای دفتر سیاسی افغانستان و شورای انقلاب هم وی را همراهی میکنند. آنها هم دارند میلرزند. اتریشی که مقابل من ایستاده بود پس از اینکه کارمل چند قدمی از صف دور شده بود رو به من کرد و گفت: «بهنظر میرسد از اینکه بهمسکو میرود خیلی ناخشنود است.» وی را ناگهان با این پرسش ساکت کردم که آدم چطور خوشحال بهنظر آید وقتی که در دمای ده درجه زیر صفر با سر برهنه و دست برهنه شخصاً با حدود پانصد نفر در محوطهی فرودگاه مجبور است دست بدهد.
تغییری در عضویّت هیأت پارلمانی هند داده شد. بهجای آقای محمداحمد پاتل قرار شد مولانا ثمینالدّین از باگالپور (بیهار) بیاید. هر دو عضو مجلس، مهاجان و ثمینالدّین، روز ۲۴ دسامبر وارد شدند. تا چهارشنبه بیستونهم ماندند. گلآقا، زیری، بریالی، راتبزاد، کشتمند و کارمل را ملاقات کردند. ثمینالدّین روز ۲۷ دسامبر به مناسبت میلادالنّبی، روز ولادت پیامبر، برای نماز بهکاخ گلخانه رفت. دولت افغانستان برای رفع سؤظن مناسبتهای اسلامی را با مراسمی چشمگیر و یکنواخت هماهنگشده جشن میگرفت. هر دو عضو مجلس دعوت شده بودند امّا مهاجان از رفتن سر باز زد و گفت نماز اختصاص به مسلمانان دارد. درست نیست دخالت در کار ویژهی آنها بکنم. بیشتر بهدلیل سکولاریسمی که داریم. چه مسافت طولانی هندیها سفر کرده و دور شدهاند. راهپیماییها و گردهماییهای چند مذهبی گاندی جی [لفظ جی برای احترام بهاسامی بزرگان افزوده میشود. م.] که در آن قرآن همراه با دعاهای بودا و گیتا (Gita) صبح و شام قرائت میشد. خودداری مهاجان حتّی از نشستن در نماز در جشن ولادت پیامبر مرا ناامید کرد. افغانیها نهایت تلاش خویش را بهکار بستند تا دیدار نمایندگان مجلس را پراهمیّت جلوه دهند و البته که توانستند تاثیر بر نمایندگان بگذارند که هدف و نیّت پاک و صادقانهشان ایجاد تغییر اجتماعی است که در این کشور بسیار بهآن نیاز دارند، تلاش برای خیز برداشتن از قرن هیجدهم به قرن بیستویکم و غلبه بر ایستایی سیصد ساله. مولانا ثمینالدّین منبعی همیشگی از سرگرمی بود. وی نخستوزیر کشتمند را سخت سرزنش کرد که چرا اینهمه چای به او تعارف میکند. «بس کن برادر! خیلی زیاد شد. چقدر چای بخورم. میفهمی یا نه! رنگ به رنگ چای تعارف میکنه. مریضمون میکنی.»
سفیر دیکسیت این اظهارات را در ترجمه شدیداً تصحیح میکند. ثمینالدّین درمیهمانی شام دبیر اوّل سوراپ از این هم بیشتر سر شوق و با نشاط بود. سوراپ در پایان شام یک سلسله اظهارات متواضعانه قطار کرد: بسیار شکرگزار هستم که به گدا منزل من تشریف آوردید.
پاسخ از ثمینالدّین: اختیار دارید برادر! این چه حرفیست که میزنید. ما اعضای مجلس هستیم. نمایندهی بیچارگان هستیم. رفتن به خانهی بیچارگان کار هر روز ماست.
تواضع لکنوی (Lakhnawi) سوراپ با واقع گرایی ثمینالدّین به سنگ برخورد کرد. [لکنو - لکهنو - مرکز زبان اردوی صحیح و ادبی در هند، بلکه در تمام شبه قارهی هند بهشمار میرود. م.]
دوباره ثمینالدّین و هنگامی که با آناهیتا راتبزاد بود بهاو گفت: قرآن میگوید: «آدم [مرد] حکمران زن قرار داده شده. تو کار حکومتی دست گرفتهای. این خلاف قرآن است. لیکن من به تو چی بگویم؟! چی بخواهم؟! من هم حکومت ایندیرا جی را پذیرفتهام.» به دکتر قریشی مترجم گفتم بگوید ثمینالدّین بیاندازه حضور زن افغانی را در سیاست و مجموعهی حاکمیّت افغانستان میستاید. هم ثمینالدّین و هم راتبزاد کاملاً کنجکاو شده بودند ببینند با ناراحتی و پریشانی در گوش دکتر قریشی چه چیزی زمزمه میکنم.
آخرین صفحهی کمدیهای ثمینالدّین؛ در فرودگاه کابل، رو به دکتر زارع (Zara) معاون وزیر که سمت میزبانی داشت کرده و گفت: «شما نسبت به ما رفتار بسیار خوبی داشتهاید. شما پشت سر ما کاملاً مثل سایه حرکت کردید.» فکر کردم مثال چندان خوشایندی نیست بنابراین برای زارع ترجمه کردم که مولانا دیدار را بسیار موفّقیّتآمیز تلقّی میکند زیرا زارع مجبور بودهاست مثل یک سایهی محافظ بر سر هردوی نمایندگان مجلس عمل کند.
انقلاب افغانستان فاقد هماهنگی و ارتباط ایدئولوژیک یا نظام ارزشی صریح و روشن است. در سال ۱۹۷۸ برپایهی نوعی مارکسیسم آغاز شد. وقتی دچار درگیری با ارزشها و ساختار قدرت مذهبی سنّتی قبیلهای و بومی شد، دروکردن را شروع کرد. آنطور که میگویند انقلاب عقبگرد کرده است تا به عقبافتادگی و خودآگاهی افغانی به روش تکاملی، ملّیگرایانه، دموکراتیک و نوگرایانه یورش ببرد. وقتی ثمینالدّین به کارمل گفت که اسلام منادی و مبلّغ بالاترین شکل سوسیالیزم بود، کارمل در دادن این پاسخ شتاب کرد که اسلام افغان در حال حاضر سوسیالیزم را هدف قرار نمیدهد. تنها آرزومند دستیابی به دموکراسی ملّی واقعی است. ساختارهای درونی روان سیاسی افغان در بیشتر ابعاد زندگی آشکار است، آنها میخواهند یک ملّت چند قبیلهای و چندملّیتی بسازند.
اما تمامی تصمیمهای سیاسی که در ساختار قدرت یعنی رهبری مؤثّرند، مجدّانه در تلاشند برابریهای قبیلهای-نژادی بهوجود آورند. آیا او یک پشتون است؟ یک تاجیک است؟ آیا یک هزاره در جنوب قابل پذیرش است؟ گفتار رانندهام اکبر است که «کارمل ممکن است ادّعا کند یک پشتون است ولی تاجیک است. مادرش پشتون بود ولی پدرش یک تاجیک فارسیوان است. این پدر است که در افغانستان بهحساب میآید. بنابراین چرا فکر میکند میتواند مردم را متقاعد کند که یک پشتون است؟ بههمین دلیل مردم مشکل بتوانند به او اعتماد کنند.» یا برای همان موضوع، برنامههای تلویزیونی. همین برنامههای سیاسی مستند بسیار خوب ساخته شدهی روسی در مورد فعّالیّتهای ایالات متّحده در نیکاراگوئه، السالوادور، فعّالیّتهای اسرائیل در لبنان، آفریقای جنوبی و نامیبیا، لسوتو، سیشل و ازاین قبیل است که برنامههای تلویزیونی گفته شده را تشکیل میدهد. فیلمهای دیگری هم در بارهی پذیرش مردم سیشل در جمهوریهای آسیای مرکزی شوروی پخش میشود و پشتسر آن نمایش فیلمهای سینمایی حماسی مربوط به از جانگذشتگی روسیّه طیّ جنگ جهانی دوم و سپس دو دقیقه برنامه قطع میشود و رنگارنگ پخش میشود با مؤنّثهای آمریکای شمالی در کمترین پوشش که رقص «کن-کن» (Kan–Kan) میکنند و آواز «هیچگاه عاشق نوازندهی بازوکی نشو!» یا یک گروه راکی از مؤنّثهای بریتانیایی که آواز «بگذار هرچه میدانم در مورد پسران برایت بگویم – چطور صحبت میکنند، چطور میبوسند، بله همه چیز در مورد پسران، بله همه چیز.» یا رکا (Rekha) [هنر پیشهی زن هندی] ی شهوتران در فیلمهای هندی اوّلیّهاش که چیزی شبیه «آی بشنو! امشب جای من در محفل توست» را میخواند و انقلاب در افغانستان گیج میماند و گم میشود و طیّ سالها پیچ میخورد و ول میگردد و به مداخلهی تفنگ به دوشها میافتد که بهصورت ساختگی، تقلّبی و جعلی برای آزادی میجنگند و از سوی آمریکاییها حمایت میشوند و پولشان از سوی گروه حاکم سعودی تأمین میشود، پیش از آنکه [انقلاب] به مدار صحیحی بیافتد و خودش را درست بنمایاند.
ولی انقلاب ثور راه درازی را برای پیمودن در پیش دارد. تازه بعد از همهی ماجراها من احساس میکنم افغانستان در شکل سرزمینی [جغرافیایی] فعلیاش ممکن است وجود نداشته باشد. ممکن است خودش را قطعه قعطه کند به دو یا سه بخش با ویژگیها و ارتباطات جدید با ایران، پاکستان، اتّحادشوروی و ازاین قبیل. مولانا ثمینالدّین اگرچه از نظر سیاسی بیمبالات و بیاحتیاط بود بهنظر من هنگامی که مکرّراً طیّ دیدارش از اینجا بهرهبران افغانستان میگفت: لطفاً اجازه ندهید انقلاب اتّحاد داخلی افغانستان را از هم بپاشد «از آینده خبر داشت. جالب اینکه حتّی یک رهبر افغانستان هم با قطعی پنداشتن هویّت موجود داخلی افغانستان و حزبی دانستن این اعتقادشان به این نکته پاسخ نگفت.
روش نمایش مکرّر فیلمهای مربوط به جمهوریهای خودمختار مسلمان شوروی، اخبار در مورد خانوادههایی از آذربایجان، ازبکستان و ترکمنستان که به افغانستان آورده میشدند، امام[های مساجد] اهل تاجیکستان که در ولایات شمالی بلخ، بدخشان وجوزجان، همه، نشانهای شوم و جالب توجّه برای پشتونها هستند.
شاید ملّت افغان تصنّعی و ساختگی بهدست احمدشاهدُرّانی زیر چتر استراتژیک پذیرفتهشده از سوی برنامههای مشترک و مورد قبول دوجانبهی شوروی-آمریکا به فعّالیّتهای سیاسی پیش از قرن هیجدهم باز گردد. ملّتهایی که بیشتر قلبی باهم متّحدند، مثل آلمانها[ی شرقی و غربی پس از جنگ جهانی دوم] و کره[ی شمالی و جنوبی که هنوزهم وجود دارد] وجود تقسیمشدهی جنونآمیزی برپایهی توطئههای محرمانهی قدرتهای بزرگ در هر زمانی بهوجود آمدهاند. بنابراین افغانستان نهتنها یک موجودیّت نرم و آبکی دارد بلکه احتمال دارد آیندهای آبکی و سیّال داشته باشد.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين کتاب برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]-
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□