جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۸ مهر ۱۹, جمعه

گفت‌وگویی منتشر نشده با احمدشاه مسعود

از زبان احمدشاه مسعود

شیر دره‌ی پنجشیر

به‌روایت ماهنامه‌ی شاهد یاران


فهرست مندرجات

.



با عشق به‌خدا و شوق آزادی انسان جهاد كردم

زندگی‌نامه كامل احمدشاه مسعود به‌روایت ماهنامه‌ی شاهد یاران

ماهنامه‌ی «شاهد یاران»، در شماره ۶۵ و ۶۶ خود، ویژه‌ی فروردین و اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰، به واکاوی زندگی و شخصیت «احمدشاه مسعود» با عنوان «شیر دره‌ی پنجشیر» پرداخته است.

در این ویژه‌نامه، علاوه بر بیان بخش‌هایی از سخنان مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران، در مورد این مبارز و مجاهد افغانی، سخنرانی احمدشاه مسعود در جمع مردم پنجشیر، برخی از یادداشت‌ها و گفت‌وگوهای منتشر نشده‌ی وی و خلاصه‌ی زندگی‌نامه او با عنوان «احمدشاه مسعود از ولادت تا شهادت» نیز منتشر شده است.

هم‌چنین ماهنامه‌ی شاهد یاران با افرادی چون برهان‌الدین ربانی، رئیس‌جمهوری پیشین افغنستان، حجت‌الاسلام شیخ یوسف واعظی شهرستانی، مشاور دینی رئیس‌جمهوری افغانستان، حجت‌الاسلام سید محمدرضا علوی، محمدرحیم افضلی، رئیس پیشین اداره‌ی تشریفات ریاست‌جمهوری اسلامی افغانستان، حجت‌الاسلام سیدعیسی حسینی مزاری، رئیس خبرگزاری صدای افغانستان (آوا)، سید حسین عالمی بلخی، نماینده‌ی مجلس افغانستان و حجت‌الاسلام محمدرشید انصاری، از روحانیون مبارز، در مورد شخصیت احمدشاه مسعود گفت‌وگو کرده است.

دیدگاه شخصیت‌های گوناگون درباره‌ی شخصیت احمدشاه مسعود، «فاتح جنگ سرد»، به‌قلم عبدالحفیظ منصور سخنگوی شورای متحد ملی افغانستان، «احمدشاه مسعود؛ نگاهی از درون»، چگونگی ظهور و سقوط طالبان در افغاستان، سیری در نقش علمای دینی در قیام‌های مردمی در افغانستان، نگاهی به تحولات افغانستان در سه دهه‌ی گذشته، روزشمار تحولات سه دهه‌ی اخیر افغانستان، جدول تلفات جانی و خسارات مادی ارتش افغانتسان و سپاه چهلم ارتش سرخ شوروری در افغانستان از ۲۵ دسامبر ۱۹۷۸ تا ۱۵ فوریه ۱۹۸۹ از دیگر مطالب منتشر شده در این شماره‌ی ماهنامه‌ی شاهد یاران است.

آن‌چه در پی می‌آید، گفت‌وگویی منتشر نشده از احمدشاه مسعود است كه در یادداشت‌ها و گفت‌وگوهای بر جای مانده است

احمدشاه مسعود كه ملت مقاوم افغانستان او را قهرمان ملی می‌نامد، در طول مبارزات ۳۰ ساله خود نقش مؤثری در تحولات سیاسی آن كشور و در تأمین صلح و ثبات و مبارزه علیه تجاوزگری با اشكال گوناگون آن در افغانستان ایفا كرده است. به‌منظور معرفی شخصیت آن مرد جهاد و مقاومت و شناخت ابعاد زندگی مبارزاتی، سیاسی، فكری، اجتماعی و اندوخته‌های نظامی احمدشاه مسعود در میادین جهاد در افغانستان ناگزیر شدیم به‌مركز اسناد آن شهید بزرگ رجوع كنیم تا رویدادهای لحظه‌به‌لحظه سه دهه‌ی اخیر همسایه شرقی‌مان را از زبان او بشنویم.

مسعود در این مصاحبه دیدگاه‌های فكری و سیاسی خود را از دوران جوانی شرح داده كه با هم می‌خوانیم:

◼ در دوران كودكی مانند همه بچه‌ها چه رؤیایی در سر داشتید، فكر نمی‌كردید روزی مثل پدرتان لباس نظامی به‌تن كنید؟
□ احمدشاه مسعود: رؤیاها و آرزوها در خوی و خصلت هر انسانی است. من هم در عالم نوجوانی رؤیاهایی در سر داشتم. وقتی بچه بودم، چون پدرم صاحب‌منصب نظامی بود، همیشه فكر می‌كردم كه باید در زندگی از پدرم بیش‌تر پیشرفت كنم. این یكی از آرزوهایم بود. این در حالی است كه به‌درس‌هایم علاقه‌ای نشان نمی‌دادم. گرچه من و برادرانم یحیی و دین‌محمد پیش ملا درس می‌خواندیم، ولی من دنیای دیگری داشتم كه در آن سیر و سیاحت می‌كردم. یك روز ملا عصبانی شد و گفت برو ریسمان را بیاور. از جایم جستم و از خانه گریختم و ملا در خانه مانده بود. پدرم كه با خبر شد و گفت چرا این‌كار را كردی؟ من چیزی نگفتم، پدرم خندید و من دیگر پیش آن ملا درس نخواندم. این‌که چرا من در مقطع ابتدایی به‌درس علاقه نداشتم، شاید علتش این بوده باشد كه مرا در سن پنج‌سالگی به‌مكتب گذاشته بودند، در سنی كه نمی‌دانستم درس چیست. بعد كه امتحان دادم، به‌كلاس سوم قبول شدم. تا كلاس دوازدهم در درس ریاضی ضعیف بودم. روزی یحیی برادرم از من پرسید كه این سئوال ریاضی به‌نظرت چطور حل می‌شود؟ به‌او خندیدم كه چرا از من می‌پرسی؟ ولی تشویق‌های پدر و معلم باعث شد كه به‌درس‌هایم به‌طور جدی بپردازم. آن‌قدر درس‌هایم را جدی گرفته بودم كه اكثر اوقاتم صرف درس‌خواندن می‌شد. سر انجام ریاضی‌ام آن‌قدر خوب شده بود كه كورس ریاضی باز كرده بودم و شاگردهایی داشتم.
◼ پدرتان صاحب‌منصب بودند و با دوستان‌شان دورهم جمع می‌شدند، آیا در نوجوانی در آن جمع شركت می‌كردید؟
□ احمدشاه مسعود: پدرم دوستان زیادی داشت و همه به‌مسایل سیاسی روز آگاه بودند. می‌آمدند خانه ما، با هم بحث می‌كردند. محور اصلی بحث‌شان، اوضاع سیاسی جهان و كشور بود. طبیعی است كه تحت تأثیر قرار می‌گرفتم و بر آینده‌ام خیلی تأثیر گذار بود. ژنرال مودودی فرمانده گارد دانشكده مهندسی، ژنرال غلام‌علی و دیگران به‌خانه ما، نزد پدرم می‌آمدند. مسایل سیاسی روز داغ بود و من به‌سخنان آن‌ها گوش می‌دادم و برداشت‌هایی می‌كردم. دوست داشتم به‌دانشگاه افسری بروم، پدرم گفت كه باید رشته‌ی طب یا مهندسی را بخوانی. تا این‌که شبی ژنرال غلام‌علی‌خان به‌خانه ما آمد. من به‌او گفتم كه می‌خواهم در دانشگاه افسری درس بخوانم و افسر شوم. او با تأثر چنین گفت: «كاش من دكتر یا مهندس بودم. من سی‌سال در نیروهای مسلح كشور خدمت كردم، چه حاصل؟». آن‌جا بود كه تأمل كرده و كنجكاو شدم كه چه باید بكنم و چه رشته‌ای را انتخاب كنم. ژنرال مودودی هم به‌من گفت: «كشور ما به‌رشته‌های طب و مهندسی نیاز مبرم دارد و نه رشته‌های نظامی». هم‌چنین روح‌الله یكی از دوستانم نیز به‌من گفت: «به پلی‌تكنیك برو پشیمان نمی‌شوی». او روزی مرا به‌نزدیك ساختمان زیبای دانشگاه پلی‌تكنیك برد و آن‌جا را نشانم داد. من با خود گفتم كه باید به‌این مكان راه یابم، تا این‌که در امتحان كنكور قبول شدم و به‌آرزویم رسیدم.
◼ اوقات بیكاری را چگونه سپری می‌كنید؟
□ احمدشاه مسعود: با مطالعه.
◼ به چه نوع كتاب علاقمند هستید؟
□ احمدشاه مسعود: در صورتی‌كه فرصتی دست دهد به‌مطالعه دیوان حافظ، این شاعر گران‌مایه‌ی فارسی‌زبان می‌پردازم. غزل‌های حافظ سرودهای من هستند.
◼ شعر و موسیقی انسان را در رؤیا فرو می‌برد، شما كدام یك را ترجیح می‌دهید؟
□ احمدشاه مسعود: اشعار حافظ را دوست دارم و همیشه می‌خوانم. شعر حافظ مرا متحول می‌كند و به‌من الهام می‌بخشد. موسیقی احساسات درونی انسان را بر می‌انگیزد. شعر و موسیقی در هر انسانی اثر می‌گذارد.
◼ انسان ذاتاً موجود عاشقی است. نظر شما در مورد عشق چیست؟ آیا جنگ عشق را در انسان نمی‌كشد؟
□ احمدشاه مسعود: جهاد در راه خدا، وطن و آزادی آرمان من بود. چه عشقی والاتر از این. عشق به‌خدا، عشق به‌مردم، عشق به‌آزادی انسان. تلاش برای رهایی انسان از بند و زنجیر، وقتی‌كه انسان چنین عشقی داشته باشد و به‌پاس از آرمانش جان بركف بگذارد و به‌خاطر صلح و آزادی جهاد كند، تا انسان به‌حق طبیعی و انسانی خود، یعنی آزادی، دست یابد، عشق به‌خودی‌خود معنی پیدا می‌كند.
◼ فضای شاعرانه دانشگاه، درخت‌های بید مجنون و جوانان شاد، آیا خاطره‌انگیز نبود؟ دل‌تان نمی‌خواهد آن روزها، دوباره تكرار شود؟
□ احمدشاه مسعود: در زندگی انسان لحظاتی است كه تكرار نمی‌شود. من در آن‌زمان، مصروف درس بودم. هرگز به‌این روزها فكر نمی‌كردم. می‌شود گفت همان دو سال دانشگاه از بهترین دوران زندگی‌ام بود، تا این‌که آن كودتای نافرجام سال ۱۳۵۴ شكل گرفت و كشمكش‌های سیاسی، زندگی مخفی دوران داوود و پس از آن نبرد مسلحانه سال ۱۳۵۴ دره‌ی پنجشیر كه با شكست همراه بود، سرنوشت مرا عوض كرد.
◼ امروزه چه‌كسی دوست شما و چه‌كسی دشمن شماست؟
□ احمدشاه مسعود: دشمنان افغانستان دشمنان من هستند، هم‌چنان آن‌هایی كه بر مردم ما جنگ تحمیل می‌كنند. امروزه پاكستان و كسانی كه پشت‌سر آن‌كشور قرار دارند دشمن ما هستند. اتحاد شوروی هشت سال قبل دشمن بودند.
◼ فعالیت‌های سیاسی شما از چه سالی شروع شد؟
□ احمدشاه مسعود: تا جایی‌كه به‌خاطر دارم فعالیت‌های سیاسی‌ام از كلاس نهم شروع شد. چون در آن‌زمان احزاب و جریان‌های سیاسی در مراكز آموزش عالی فعال شده بودند. من هم با دوستانم در این محافل شركت جسته و با دیگران بحث می‌كردم و كم كم علاقمند به‌مسایل سیاسی روز شدم.
◼ آیا در دانشگاه به‌سیاست روی آوردید و انگیزه‌تان چه بود؟
□ احمدشاه مسعود: از نوجوانی در خانه، تحت تأثیر صحبت‌های پدر و دوستان او قرار می‌گرفتم. پدرم شب‌ها به‌اخبار و تفاسیر سیاسی رادیوها گوش می‌داد. گاهی‌كه وقت نداشت به‌من می‌گفت این كار را بكنم، من اخبار را گوش كرده و به‌پدرم بازگو می‌كردم. پدرم از اهداف شوروی در افغانستان و منطقه سخن می‌گفت. او اهداف شوروی را كه توسط جریان‌هایی همچون اعضای حزب خلق و پرچم كه در نیروهای مسلح فعال بودند و باید در افغانستان برآورده می‌شد. تحلیل و تفسیرهای پدرم مرا به‌اندیشه وا می‌داشت.
◼ چطور متوجه شدید كه در لیست سیاه داوود خان هستید؟
□ احمدشاه مسعود: سال ۱۳۵۴ سال پُر ماجرایی بود. حدود دویست تن از اعضای نهضت جوانان مسلمان توسط پلیس داودخان دستگیر و به‌زندان افتادند. سرگرد محمدغوث از اعضای خانواده‌ی ما از جمله دستگیر شدگان بود. بعد از ظهر با خبر شدم كه برای من هم پرونده درست كرده بودند و پلیس در تعقیب من بود. كودتای حكمتیار خیلی پیش از موعد بود و بی‌نتیجه ماند.
◼ می‌گویند كه در سال ۱۳۵۴ در دره‌ی پنجشیر گروه چریكی تشكیل دادید و چند شهرستان را به‌تصرف خود در آوردید. چرا شكست خوردید؟
□ احمدشاه مسعود: در آن سال‌ها، حرف حكمتیار این بود كه باید از اطراف كابل حركتی یا قیام مسلحانه آغاز شود تا بهانه‌ای برای بیرون‌آوردن تانك پیدا شود. آن‌هم به‌دستور عبدالكریم مستغنی معاون وزیر دفاع وقت كه حكمتیار ادعا می‌كرد كه با او در ارتباط است. نقشه او این‌طور بود، هنگامی كه تانك‌ها به‌بهانه سركوب شورشیان از پادگان بیرون بیایند، آن‌ها را در یك اقدام پیش‌بینی‌نشده به‌سوی رادیو كابل و ارگ داوود خان رهنمون كنند و آن مراكز را بگیرند و كودتا شكل گیرد. بر این اساس گروه چریكی در پنجشیر در فاصله ۸۵ كیلومتری شمال كابل از جوانان تحصیل‌كرده تشكیل شد. به‌این امید كه در كابل كودتا خواهد شد. نبرد را با سلاح‌های كمی كه در اختیار داشتیم آغاز كردیم. مراكز فرمانداری حصه اول، حصه دوم و رخه را تصرف كردیم. در آن‌جا منتظر ماندیم. به‌رادیو گوش می‌دادیم كه كودتا به‌نتیجه برسد. ولی نتیجه آن شد كه فكرش را نمی‌كردیم. نیروهای دولتی از مركز برای سركوب چریك‌های پنجشیر شتافتند. چون مردم با ما نبودند، شرایط برای نبردهای مسلحانه مهیا نشده بود. به‌عبارت دیگر مردم انگیزه نداشتند. زیرا داوود را یك فرد مسلمان می‌دانستند. بر این اساس، گروه چریكی نوپا و كم‌تجربه ما توسط نیروهای مسلح داوود خان به‌شدت سركوب شد. نیمی از نیروهای ما شهید و زخمی شدند، و از كودتا خبری نشد. من و عده‌ای مجبور شدیم به‌پاكستان هجرت كنیم.
◼ با چند نفر به‌پاكستان هجرت كردید؟
□ احمدشاه مسعود: در سال ۱۳۵۴ كه با تعدادی به‌پاكستان رفتیم، دوباره به‌كشور بازگشتیم. من بیش‌تر در داخل بودم. ما باید به‌مراكز كمونیست‌ها حمله می‌كردیم. ژنرال حیدر رسولی را باید از سر راه بر می‌داشتیم. ببرك كارمل و تره‌كی عوامل نفوذی شاخه‌ی حزب خلق در نیروهای مسلح داودخان سد راه ما بودند. از طرفی در بین ما، به‌ویژه بین من و حكمتیار اختلاف‌نظر وجود داشت. تعداد ما ۵۴ نفر بود. باید یك عملیات انتحاری انجام می‌شد. چون این حركت سازماندهی‌نشده بود، من مخالفت كردم. در آن شرایط شاخه‌ی نظامی حزب خلق توسط حفیظ‌الله امین دومین رئیس‌جمهور رژیم كمونیستی اداره می‌شد. این شاخه در نیروهای مسلح قدرت داشت. از طرفی هم كمونیست‌ها ذهنیت داوود را نسبت به‌نهضت جوانان مسلمان خراب كرده بودند. لذا داوود كوچك‌ترین حركتی را كه از جانب نیروهای ما صورت می‌گرفت زیر نظر داشت. در آن‌وقت شاخه‌ی نظامی نهضت جوانان مسلمان در دست حكمتیار بود، و او بود كه باید كارها را سازماندهی می‌كرد. حكمتیار هموار اصرار می‌كرد كه باید كودتا كنیم. اما ژنرال مستغنی بهانه‌ای برای این كار نداشت. من در ابتدا با حكمتیار اختلاف‌نظر داشتم كه در پیشاور به‌اوج رسید.
◼ آیا والدین شما با این‌گونه فعالیت‌ها موافق بودند؟
□ احمدشاه مسعود: پدرم همیشه توصیه می‌كرد درس بخوانم و بعد راه خود را انتخاب كنم. من آن‌ها را در یك عمل انجام شده قرار داده بودم، البته این راه را آگاهانه برگزیده بودم و والدین من هم چیزی نمی‌گفتند.
◼ علت مشاجره شما با حكمتیار در پاكستان چه بوده است؟
□ احمدشاه مسعود: به‌خاطر طرز كار و خودخواهی او بوده است. بارها باهم مشاجره لفظی داشتیم. حتی چند بار با یكدیگر گلاویز شدیم.
◼ گفته شده كه حكمتیار از شما به‌ذو الفقار علی بوتو، مطالبی گفته بود كه در نتیجه پلیس پاكستان كوشید شما و مهندس جان محمد را دستگیر كند و شما از چنگ پلیس فرار كردید و به‌كابل بازگشتید. سرنوشت جان‌محمد چه شد؟
□ احمدشاه مسعود: من و مهندس جان‌محمد و مهندس ایوب از پیشاور به‌سفید كوه رفتیم و حكمتیار در پاره‌چنار به‌ما ملحق شد. ما نه نفر بودیم، من گفتم: «برادران، ما بندی هستند، باید هرچه زود‌تر دست به‌كار شویم». باز به‌حكمتیار گفتم: «ما در این كودتا شكست خوردیم، كارهایت از ریشه خراب است». اختلاف بین ما تشدید شد. آخرین گفته‌ام این بود كه رهبر كیست؟ حكمتیار گفت كه باید شورا داشته باشیم. مهندس جان‌محمد مخالفت كرد. حكمتیار با او در افتاد. اگرچه در آن‌زمان استاد برهان‌الدین ربانی و حبیب‌الرحمن از جمله رهبران نهضت بودند و در كنار آن‌ها شورا هم داشتیم. ولی حكمتیار می‌خواست یك شورای جدید داشته باشد. در این شورا چهار نفر طرف حكمتیار را داشتند و پنج نفر با من بودند. حكمتیار می‌گفت: «با بمب‌گذاری شروع می‌كنیم». به‌او گفتم: «اگر با جنگ مسلحانه آغاز می‌كنی خوب، و گرنه این برنامه‌هایی كه تو داری به‌ویرانی و تباهی كشور می‌انجامد، و از آن سودی عاید جنبش ما نخواهد شد. در همان زمان بود كه استاد ربانی به‌پاكستان آمد. حكمتیار كه تا آن‌زمان ادعا می‌كرد ژنرال عبدالكریم مستغنی از دست كمونیست‌ها آزرده است و كودتایی را علیه داوود خان ترتیب می‌دهد، در آن‌وقت فهمیدم كه این مسئله صحت ندارد و كودتایی در كار نیست.

كشمكش با حكمتیار موجب شد كه عده‌ای از ما از حكمتیار بریده و به‌استاد ربانی بپیوندند. قاضی امین در رأس بود. حكمتیار، ربانی، حقانی، مولوی محمدنبی و دیگران در این جمع بودند. قاضی امین كه آمد، بابر، ملك یونس، وكیل احمد خان پاكستانی به‌ایتالیا رفتند و استاد ربانی به‌عربستان سعودی و تركیه رفت. حكمتیار می‌گفت كه باید استاد ربانی را از جمعیت بیرون كنیم. در همین زمان بود كه مهندس جان‌محمد ناپدید شد. این حادثه همه ما را تكان داد و در پی آن شایعات داغی پخش شد كه مهندس جان‌محمد با داوود رابطه داشته است. صدای او را هم ضبط كرده بودند. به‌اصطلاح با این كار از او اعتراف گرفته بودند كه با داوود در ارتباط بوده است. جان‌محمد گفته بود: «مسعود هم با داوود رابطه دارد». این‌جا بود كه به‌عمق فاجعه پی بردیم و فهمیدیم كه توطئه چگونه شكل می‌گیرد.

حكمتیار به‌سران پاكستان گفته بود: «مسعود نمی‌گذارد ما كودتا كنیم». من در خانه حكمتیار بودم كه یك خودرو پاكستانی آمد و مرا به‌مركز پلیس برد. در آن‌جا با یك صاحب‌منصب و بابر روبه‌رو شدم، این دو نفر حكمتیار را پرورش داده بودند. در همین زمان بود كه مهندس ایوب هم رسید. ما به‌عمق توطئه پی بردیم و تفنگچه‌های خود را كشیدیم. من همیشه چه در افغانستان و چه در پاكستان دو تفنگچه همراه داشتم. پلیس پاكستان تهدید ما را جدی گرفت و توانستیم جان سالم به‌در بریم. در چنین شرایطی با خبر شدیم كه مهندس جان‌محمد و دو نفر دیگر را شهید كرده‌اند. گفته شده كه اشخاص یادشده به‌دستور بوتو به‌حكمتیار تحویل داده شده و متعاقب آن سر به‌نیست شدند. خواسته حكمتیار این بود كه من فرار كنم، ولی من مقاومت كرده و تا كودتای ضیاءالحق در پاكستان ماندم.

◼ قیام مسلحانه مجاهدین در سال ۱۳۵۸ چگونه آغاز شد؟
□ احمدشاه مسعود: در خرداد ۱۳۵۸ از طریق نورستان به ‌پنجشیر آمدم. اگرچه گروه‌های دیگری هم در پنجشیر در حال پیكار بودند. در نخستین گام لیست اقوام و روستاهای پنجشیر را یادداشت كردم، و برای هر یك از نخبگان و موی‌سفیدان پنجشیر نامه نوشتم، و از آن‌ها خواستم تعداد تفنگ و جنگجویان خود را اعلام نمایند. كسانی كه نامه‌ام را دریافت كردند، بیدرنگ با من تماس گرفتند. شب و روز كار می‌كردم. كارت عضویت می‌فرستادم. با وجودی كه در دره‌ی پنجشیر حزب اسلامی و حركت انقلاب هم روی مردم كار كرده بودند، ولی من با مردم ارتباط مستقیم برقرار كردم. ابتدا از منطقه سفید چهر شروع كردم. شب‌ها هم كار می‌كردم. مردم از روستاهای مختلف به‌ما مراجعه می‌كردند كه چقدر تفنگ و چند داوطلب دارند. آن‌گاه دولت تره‌كی از حضور و پویایی ما در پنجشیر با خبر شد. دولت بین مردم بومی تفنگ توزیع می‌كرد. خبر نداشت كسانی كه از دولت تفنگ می‌گرفتند با ما در ارتباط بودند. روزی چند جیپ را دیدم كه به‌طرف روستای دشت ریوت می‌رود. در آن‌جا جنگ شده بود. بی‌درنگ تصمیم به‌نبرد مسلحانه گرفتم. ریش سفیدی مرا دید و گفت كه ما آماده‌باش در كنار شما هستیم. حاجی ظاهر در سفید چهر به‌ما پیوست. آن‌جا چند نفر خلقی را گرفتیم و به‌خنج آمدیم. از آن‌جا به‌ عمرض رفتیم و سپس به‌ خارو رسیدیم.

بالای دره پنجشیر جنگ بود و گروه ما در همان منطقه به‌كمین نشست. سلاح‌های ما چند قبضه تفنگ موشكش و چند بمب‌دستی بود. به‌محض این‌که نیروهای دولتی را در تیررس خود یافتیم، چند بمب‌دستی به‌طرف‌شان پرتاب كرده و آن‌ها تسلیم شدند. در این عملیات یك تن از نیروهای دولتی زخمی شد. نیروهای كمونیست به‌سرعت به‌سراغ ما آمدند تا نیروهای ما را قلع‌وقمع كنند. تا به‌خودمان آمدیم دیدیم كه نیروهای دولتی در حال پیشروی هستند، ما نیز به‌آن‌ها امان نداده و تیراندازی را شروع كردیم و زدوخورد ادامه پیدا كرد. در همان‌شب مردم با بیل و چوپ و كلنگ به‌مركز فرمانداری یورش بردند. مجاهدین باید مردم عصبانی را همراهی می‌كردند. چرا كه می‌دانستم، حملات دسته‌جمعی تلفات بیش‌تر به‌همراه دارد. به‌مردم گفتم از روستاهای پشغور و خارو بالا بروید كمونیست‌ها سخت مقاومت می‌كردند. در اطراف شهرستان زنه تانك مستقر بود. مصطفی می‌خواست تانك را با راكت هدف‌گیری كند. ولی موفق نشد.

در این جنگ شكست خوردیم. به‌این دلیل كه تجربه كافی نداشتیم. در این احوال متوجه شدم كه نیروهای ما روحیه‌شان را از دست داده‌اند و باید ابتكار عمل نشان می‌دادم. مصطفی را كنار كشیدم و گفتم كه باید این‌جا را بگیریم. بعد به‌مجاهدین گفتم كه پنج نفر فدایی می‌خواهم. از بین چریك‌های جوان، امان و ابراهیم و مصطفی داوطلب شدند، دشمن با مسلسل سنگین مواضع ما را هدف قرار می‌داد. در حالی‌كه گروهی از مجاهدین تن‌به‌تن با كمونیست‌ها می‌جنگیدند، پنج فدایی پیشروی كردند. آخرین موشك را شلیك كردم. مصطفی چند بمب‌دستی به‌داخل ساختمان فرمانداری زنه پرتاب كرد كه در نتیجه تعدادی از نیروهای دشمن كشته و زخمی شدند و بقیه مجبور به‌تسلیم شدند. در آن‌زمان فقط گدامحمد كلاشینكوف داشت.

◼ در جنگ‌های چهل روزه تابستان ۱۳۵۸چند شهرستان را آزاد ساختید و چند نفر تلفات داشتید؟
□ احمدشاه مسعود: برای نبرد با نیروهای دولتی تا آن روز آمادگی كامل نداشتیم. در حال سازماندهی مجاهدین بودم كه جنگ از طرف كمونیست‌ها در دشت ریوت در خرداد ۱۳۵۸ بر ضد ما آغاز شد. علاقه‌دار آن‌جا فیض‌محمد شور، با نیروهای خود به‌روستای دشت ریوت كه مجاهدین در آن‌جا بودند یورش آورده و درگیری شروع شد. این اولین نبرد ما بود. بعد از كشته‌شدن علاقه‌دار جنگ به‌پایان رسید. در این جنگ بود كه مردم با مجاهدین همگام شدند. ما با كمك مردم خشمگین، توانستیم سرتاسر پنجشیر را آزاد كنیم. تلفات نیروهای مجاهدین در جنگ‌های چهل روزه چشمگیر نبود. بعد از پنجشیر، بولغین تا سالنگ را آزاد كردیم. در پاییز همان‌سال در تپه‌ی سرخ شكست سختی خوردیم. تلفات زیادی متحمل شدیم. چون از یك طرف سلاح‌های ما اندك و غیره قابل مقایسه با سلاح‌های نیروهای مسلح تره‌كی بود. از طرف دیگر هم من در تپه‌ی سرخ از ناحیه‌ی پا زخمی شدم. نیروهای دولتی در پی دستگیری‌ام بودند. من از طریق كوه با كاكا تاج‌الدین به‌دره‌ی پنجشیر آمدم.
◼ در كوه سرخ شكست خوردید و زخمی شدید. آیا ناامید نشدید؟
□ احمدشاه مسعود: جنگ تا اوایل پاییز ادامه پیدا كرد و ما از پنجشیر بیرون آمدیم. یك دسته كوماندویی تحت فرماندهی سرور خان به‌ جبل‌السراج و به‌كوه سرخ رسیدند. لازم دانستم با ۲۵ نفری كه همراه داشتم متعرض دشمن می‌شدیم. به‌آن‌ها ضربه زده و به‌كوه سالنگ رفتیم. بعد آمدیم شتل و در محور دربند به‌نیروهای دولتی مستقر در آن‌جا حمله كردیم. به‌من اطلاع دادند كه دو تن از فرماندهان به‌نام‌های امین و ابراهیم با خلقی‌ها سازش كرده و قصد دارند، تسلیم نیروهای دولتی شوند. در كوه سرخ بودیم كه امان و زمرد بیگ پایین رفتند. امان شنیده بود كه سربازی گفت آمدند، امان هم رگبار نموده بود، سپس زمرد بیگ اسیر و اعدام شد. ما در نقاط كوه حاكم بودیم و با پرتاب بمب‌های دستی به‌طرف موضع سربازان دولتی ۵۰ تن از آنان كشته شدند. در این نبرد یكی از مجاهدین نیز شهید شد. پنجاه قبضه كلاشینكوف به‌غنیمت گرفتیم. بازهم نبرد ادامه داشت كه من در همان‌جا زخمی شدم.
◼ شما با چه انگیزه می‌جنگیدید؟
□ احمدشاه مسعود: من به‌خاطر اسلام، این دین انسان ساز، به‌خاطر صلح و آزادی، به‌خاطر رهایی انسان از چنگال استعمار به‌هر شكلی كه باشد جنگیدم و می‌جنگم.
◼ پس از تجاوز ارتش سرخ در اواخر سال ۱۳۵۸ هیئتی به‌سرپرستی قاضی جدیر جهت مذاكره از كابل به‌پنجشیر آمد. آن دیدار چه دستاوردی داشت؟
□ احمدشاه مسعود: زمانی‌كه شوروی‌ها به‌داخل كشور آمده بودند. پهلوان احمدجان نزد نجیب‌الله رفته بود. رفتن او نوعی بهانه و ترفند بود. چون همین‌كه احمدجان از طرف نجیب با سلاح و مهمات بازگشت قرارگاهی برپا كرد. ما او را دستگیر و زندانی ساختیم. او باید عادلانه محاكمه می‌شد. ولی هیئت مذكور به‌سرپرستی قاضی جدیر و سرهنگ عبدالرزاق تأكید داشتند كه باید احمدجان خیلی زود آزاد گردد. آن‌ها هم‌چنین از من خواستند كه تسلیم شوم. من گفتم درباره‌ی احمدجان باید با مردم مشورت كنم، سه هفته به‌من وقت بدهید تا با مردم سه شهرستان منطقه مشورت داشته باشم. نجیب‌الله طی نامه‌ای به‌من اخطار داده بود. من نامه‌ی او را به‌مردم نشان دادم. مردم اظهار آمادگی كردند. نجیب‌الله می‌خواست مرا فریب دهد. چون متوجه شدیم كه پشت‌سر هیئت نیروی نظامی به‌منطقه گسیل داشتند. هیئت دوباره آمد و بی‌نتیجه رفت. گفته شده كه جدیر در بازگشت به‌كابل با نجیب مشاجره كرده و سرانجام به‌دستور نجیب به‌قتل رسید.
◼ از اولین حمله نظامی شوروی به‌پنجشیر در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ خاطره‌ای در ذهن دارید؟
□ احمدشاه مسعود: گفتم كه نجیب موضوع پهلوان احمدجان را بهانه قرارداد، احمدجان در شابه بود، من هم در شابه بودم. در فروردین ۱۳۵۸ در پارنده جنگ بود. من آمدم به‌جنگلك و دیدم هلیكوپتری آن‌جاست و یك خودرو هم در آتش می‌سوخت. گفتند عظیم خودروهای شوروی‌ها را به‌آتش كشیده است. دكتر عبدالحی و بیرنگ را با خود به‌پارنده بردم. آن‌جا نجم‌الدین با قوای شوروی خوب جنگیده بود. در پریان و در تل جنگ شدیدی بین قوای شوروی و مجاهدین صورت گرفته بود. مجاهدین در نقاط كوه مستقر بودند. در منطقه‌ی شیوه گروه محمدابراهیم می‌جنگیدند. در محورهای رخه و دره پارنده جنگ با نیروهای شوروی به‌اوج خود رسیده بود. در محور شابه گدامحمد به‌آخر كاروان نظامی قوای شوروی حمله كرد. شوروی‌ها شكست را پذیرفتند. نیروهای شوروی فقط توانستند اجساد كشته‌شدگان را برجای نگذارند. در این عملیات صد قبضه كلاشینكوف از دشمن به‌غنیمت گرفته شد.

تاكتیك ما در این تهاجم وسیع و جنگ نابرابر این بود كه به‌تمام نیروهای چریكی دستور دادم در قرارگاه‌های كوهی خود بمانند، و به‌نیروهای شوروی اجازه دهند تا بالای پنجشیر یعنی تا پریان و خاواك بروند و همین‌طور هم شد. گرچه تعداد مجاهدین ما به‌صد نفر می‌رسید. ولی مردم انگیزه داشتند، مجاهدین جامه‌ی شهادت پوشیده بودند و پیروز شدیم.

◼ جریان آتش‌بس در سال ۱۳۶۳ از طرف چه‌كسی و به‌چه وسیله‌ای به‌شما ابلاغ شد، از طرف سپاه چهلم چه كسی بود و سرانجام در چه منطقه‌ای توافق این آتش‌بس به‌امضا رسید؟
□ احمدشاه مسعود: شوروی‌ها در سال ۱۳۶۱ دو حمله وسیع را در پنجشیر طراحی و اجرا كردند. حمله اول را كه پشت‌سر گذاشتیم. نامه‌ای از ببرك كارمل به‌من رسید كه طی آن به‌من التیماتوم داده بود. اهمیتی به‌ آن ندادم و نماینده او رفت و حمله دوم خیلی شدید شروع شد. نیروهای دشمن در محور خارو بین چهارصد تا پانصد نفر كشته دادند، و چهار صد نفر هم اسیر گرفتیم. ژنرال شهنواز تنی در این جنگ شركت داشت و فرار كرد. در همین سال نیروهای دولتی و شوروی‌ها در اعنابه و پشغور قرارگاه نظامی درست كردند. چرا كه عبور و مرور قطارهای حمل‌ونقل‌شان در این مناطق در خطر بود. این قرارگاه‌ها از پایگاه‌های مهم شوروی محسوب می‌شد. در آستانه فصل زمستان بود. ما از نیروهای فدایی استفاده كردیم، چهل نفر فدایی با محمدپناه از آب رخه به‌داخل پادگان رفته و تانك‌های مستقر در آن‌جا را منهدم كردند. ضربات سختی به‌نیروهای ارتش سرخ وارد كردند. من به‌اعنابه رفتم و یك عملیات شهادت‌طلبانه را طراحی كردم. در این عملیات مجاهدین باید وارد خیمه‌های شوروی‌ها می‌شدند. اطراف چادرها مین‌گذاری نشده بود و عملیات به‌مورد اجرا گذاشته شد و مجری عملیات به‌شهادت رسید.

در این‌زمان جمعه‌خان از حزب اسلامی در اندراب راه‌بندان ایجاد كرد و راه تداركاتی را بست. در نتیجه در پنجشیر قحطی به‌وجود آمد. شوروی‌ها هم پی‌درپی حمله می‌كردند. بازهم مردم و مجاهدین فشارها را هم از جانب مجاهدین حزب اسلامی و هم از طرف رژیم كمونیستی و ارتش سرخ تحمل كردند. زمستان بود و من در نولیچ بودم. گفتند فرماندار داوود آمده و حامل پیام است. او را آوردند پیش من. پاكتی از طرف سپاه چهلم ارتش سرخ همراه داشت. در آن نامه پیشنهاد آتش‌بس شده بود. من فكر كردم كه در آن شرایط باید جلو تلفات گرفته شود. باید مجاهدین پایگاه‌های خود را در ۲۲ دره استراتژیك پنجشیر مستحكم می‌كردند.

در مورد پیشنهاد آتش‌بس، من باید با علمای منطقه مشورت می‌كردم. مولوی‌ها فتوی دادند و از آن‌ها خط گرفتم و بعد برای مذاكره با نمایندگان سپاه چهلم، اعلام آمادگی كردم. طی مذاكره با نمایندگان سپاه چهلم، آن‌ها شرایط ما را پذیرفتند و ما نیز شرایط آن‌ها را پذیرفتیم كه نباید روی كاروان‌های آنان در مسیر سالنگ جنوبی آتش بگشاییم. ما از این آتش‌بس سود بیش‌تری بردیم كه بعداً نمایندگان سپاه چهلم به‌آن اعتراف كردند. در همین شرایط توانستیم جمعه خان را كه به‌شوروی‌ها پیوسته بود در اندراب خلع سلاح كنیم. دور دوم مذاكرات با شوروی در زمان چرنینكو صورت گرفت. در حالی‌كه ما با خبر شدیم كه نمایندگان سپاه چهلم، كه با ما بر سر آتش‌بس مذاكره كرده بودند، توسط مقامات قوای شوروی زندانی شده بودند و به‌آن‌ها گفته شده بود كه با دشمن سازش كردید ولی در دور دوم مذاكرات به‌توافق نرسیدیم و جنگ‌ها از نو شروع شد.

◼ در جنگ نظامی، اطلاعات نقش تعیین‌كننده دارد. بفرمایید كه شما از طریق چه كانالی از حملات قوای شوروی با خبر می‌شدید؟
□ احمدشاه مسعود: ما با ریاست اداره كشف (شناسایی) وزارت دفاع رژیم كمونیستی ارتباط داشتیم. میرتاج‌الدین یكی از افراد آن اداره با ما در تماس بود. ژنرال خلیل رئیس اداره كشف نیز در همین ارتباط توسط دولت دستگیر و تیرباران شد. ژنرال‌های شوروی به‌خصوص ژنرال‌های اوكراینی هم با ما در تماس بودند كه از نام بردن آنان خودداری می‌كنم.
◼ شورای نظار به‌چه منظور و در چه سالی تشكیل شد؟
□ احمدشاه مسعود: شورای نظار به‌منظور بسیج و سازماندهی مجاهدین در سال ۱۳۶۲ به‌وجود آمد. هدف ما از تشكیل شورای نظار این بود كه نظام جدیدی را باید به‌وجود می‌آوردیم، تا برای دستیابی به‌اهداف و آرمان‌های خود نقش مدیریتی داشته باشد.
◼ آیا امكان دارد چگونگی عملیات كوماندویی انجیرستان را بیان كنید؟
□ احمدشاه مسعود: نجیب‌الله كه تازه به‌قدرت رسیده بود هیئتی را نزد من فرستاد. من روی همه پیشنهادهای او خط بطلان كشیده و به‌آن جواب منفی دادم. در اواخر سال ۱۳۶۵ كه چند روز به‌عید فطر مانده بود من در تخار بودم كه گشت هواپیماهای شناسایی شروع شد. تعدادی از مجاهدین به‌مرخصی رفته بودند و تعداد شصت تا هفتاد نفر مسلح بیشتر نداشتیم. در آن هنگام دره انجیرستان به‌شدت بمباران شد. از بمباران‌های مكرر متوجه شدم كه این بمباران حمله وسیعی را در پی خواهد داشت. گرچه دره خیلاب وسیع است و تانك‌ها نمی‌توانستند به‌آن دره متعرض شوند. ما می‌توانستیم به‌دره‌های مجاور برویم، ولی ترجیح دادیم در پایگاه‌های خود بمانیم. به‌مجاهدین گفتم كه در تپه‌های مجاور پشت سنگ‌های عظیم موضع گیرند. همانطور كه فكر می‌كردم حمله وسیع دشمن شروع شد.

پس از پایان بمباران تعداد زیادی هلی‌كوپتر آسمان آن‌جا را پوشاند. موقع پیاده كردن كوماندوها بود. در لحظه پیاده كردن نیرو، مجاهدین روی تپه‌ها در كمین بودند. در ابتدا سه هلی كوپتر را زدند، نیروهای پیاده شده شوروی زیر آتش مسلسل‌های مجاهدین كشته می‌شدند. در یكی از هلی كوپترهای منهدم شده جسد یك ژنرال شوروی یافته شد. اسناد و نقشه‌های این عملیات به‌دست ما افتاد، و ما از نقشه عملیات دشمن آگاه شدیم. چون بیش از صد و پنجاه نفر كشته شدند، نقشه خود را تغییر دادند. ما می‌خواستیم خیلاب را پایگاه خود قرار دهیم. قرارگاه پشغور را گرفته بودیم. ولی دیدیم كه جنگ در پنجشیر متوقف شده است. شب رفتیم به‌پریان و با مردم خدا حافظی كردیم و گفتیم كه به‌پاكستان می‌رویم. هدف ما از این كار دادن اطلاعات غلط به‌مأمورهای خبر رسانی بود تا خبر را به‌شوروی‌ها برسانند. احمد ولی نیز نامه‌ای را به‌مأمور دو جانبه داده بود كه متن آن چنین بود: «ما سلاح‌های خود را جابجا كردیم و صندوق‌های آن‌را آتش زدیم». شب سردی بود و آتش روشن كردیم. بچه‌ها به‌دور آتش نشسته بودند. از افراد سید ابراهیم هفت نفر شهید شده بودند. چون هواپیماهای دشمن آتش را دیدند، به‌نمك آب رفتیم و در آن جا نیز با نیروهای ارتش سرخ درگیر شدیم.

◼ اجلاس فرماندهان سراسر افغانستان در شاه‌سلیم به‌چه منظوری تشكیل شد؟
□ احمدشاه مسعود: پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان و قبل از سقوط كابل، شرایط اقتضا كرد تا چنین اجلاسی با شركت فرماندهان سرتاسر كشور تشكیل شود، و استراتژی مشتركی اتخاذ گردد. لذا این اجلاس در مهر ماه سال ۱۳۶۹ تشكیل یافت. فرماندهان برای سقوط رژیم نجیب‌الله تصمیم گرفتند عملیات‌های هماهنگ برای گسترش جنگ در اطراف شهرهای بزرگ انجام شود. برای تحقق این هدف كسی را مأمور كردم تا با فرمانده عبدالحق و سایر فرماندهان تماس برقرار كند. فرماندهان از پروسه تشكیل شورای رهبری استقبال كردند. ولی پاكستانی‌ها و اداره اطلاعات ارتش پاكستان «آی.‌اس.‌آی» كه از تشكیل این اجلاس و اهداف و استراتژی آن واهمه داشتند با فرماندهان تماس برقرار كردند. رئیس «آی.‌اس.‌آی» هم آمد و خواست طرح‌های خود را به‌ما بقبولاند، ولی با او به‌نتیجه نرسیدیم. در این میان حكمتیار نیز با پاكستانی‌ها هماهنگ بود.

فرماندهان در این اجلاس بزرگ به‌توافقی دست یافتند كه عبدالحق رئیس باشد. من گفتم مولوی حقانی باشد. فرماندهان گفتند باید برویم اسلام‌آباد. رفتیم اسلام‌آباد و با اسلم‌بیگ جانشین وزیر دفاع پاكستان مذاكره كردیم. در اجلاس مزبور طرح ما این بود كه طی عملیات‌های هماهنگ از مراكز فرمانداری‌ها به‌سوی شهرها حركت كنیم. در صورت تسخیر شهرها و برای پیشگیری از بروز هرج و مرج در شهرها و ادارات قرار شد ارتش منظم و واحدهای اداری و مدیریتی تشكیل دهیم. در نتیجه این اجلاس حقانی و عبدالحق در سال ۱۳۷۰ خوست را فتح كردند. مجاهدین در تابستان ۱۳۷۰ و در یك عملیات گسترده خطه‌ی شمال را فتح كردند.

◼ پس از خروج نیروهای شوروی ابتدا كدام شهر یا ولایت توسط مجاهدین فتح شد؟
□ احمدشاه مسعود: اولین شهری كه بعد از خروج ارتش سرخ توسط مجاهدین آزاد شد، شهر طالقان بود. ما این شهر را بعد از جنگی خونین گرفتیم.
◼ آقای حكمتیار در طول سال‌های جهاد چه نقشی داشت؟
□ احمدشاه مسعود: قدرت‌طلبی و فزون‌خواهی حكمتیار، باعث بروز جنگ داخلی و ظهور طالبان شد.
◼ آیا بهتر نبود رهبران سازمان‌های جهادی قبل از خروج نیروهای شوروی برنامه‌ای برای تصرف كابل تدارك می‌دیدند، تا از هرج و مرج و چپاول جلوگیری می‌شد؟
□ احمدشاه مسعود: من در مرحله جنگ‌های حساس و استراتژیك حضور داشتم. شوروی‌ها رفته بودند، نجیب‌الله آخرین تلاش‌های خود را به‌عمل می‌آورد تا سر پا بایستد. كودتای حكمتیار با همكاری ژنرال شهنواز تنی شكست خورده بود. و باز در صدد كودتای مجدد بود. صبغت‌الله مجددی نیز پیش‌بینی كرده بود كه نجیب‌الله در دو روز آینده سقوط خواهد كرد. به‌او گفتم كه نجیب‌الله دو سال دیگر سقوط خواهد كرد. چرا كه كارها خام بود و رهبران آمادگی نداشتند. برنامه‌ای برای خود از قبل تدوین نكرده و پیش‌بینی‌های لازم به‌عمل نیامده بود، تا چه كارهایی باید بكنند. اول باید امنیت شهر كابل تامین می‌شد و بعد حكومت موقت و مجلس موسسان تشكیل می‌شد. در آن‌صورت بود كه یك حكومت مقتدر مركزی می‌توانست جلو اهداف شوم استعماری پاكستان را بگیرد. آن‌وقت بود كه ارتش ملی ما از هم فرو نمی‌پاشید. به‌طور مثال رؤفی فرمانده قوای مسلح هرات به‌من گفت كه هرات را به‌چه كسی تسلیم كنم؟. به‌او گفتم به‌اسماعیل خان تسلیم كن. حكومت نجیب‌الله در حال فروپاشی بود و باید وحدت ملی و اتحاد واقعی بین رهبران به‌وجود می‌آمد تا این فجایع به‌وجود نمی‌آمد.
◼ در زمان حكومت برهان‌الدین ربانی چه گروهی جنگ را علیه دولت آغاز كرد؟
□ احمدشاه مسعود: حزب اسلامی حكمتیار، از منطقه‌ی چهارآسیاب كابل را موشك‌باران كرد و عبدالرشید دوستم از داخل كابل را موشك‌باران كرد.
◼ اگر بین شما و حكمتیار اتحاد واقعی به‌وجود می‌آمد آیا باز هم طالبان ظهور می‌كرد؟
□ احمدشاه مسعود: اگر حكمتیار با ما صادق بود، طالبان به‌وجود نمی‌آمد.
◼ حكمتیار كنفدراسیون «افغانستان - پاكستان» را می‌خواست، آیا طالبان اكنون هم همین هدف را دنبال می‌كند؟
□ احمدشاه مسعود: تشكیل این كنفدراسیون یكی از اهداف حكمتیار و میان طفیل رهبر جماعت اسلامی پاكستان و دولت پاكستان بود. وقتی پیتر تامسن (نماینده ویژه‌ی آمریكا برای مجاهدین) این موضوع را مطرح كرد، من فوراً آن‌را رد كردم و حالا هم رد می‌كنم.
◼ چطور شد، پس از عقب‌نشینی از كابل، تصمیم به‌مقاومت در برابر طالبان را گرفتید؟
□ احمدشاه مسعود: وقتی‌كه از كابل عقب‌نشینی می‌كردیم من در خیرخانه بودم. به‌این فكر بودم كه باید مقاومت كنم. اول تانك‌ها و بعد نیروهای مسلح را از كابل بیرون كشیدیم. در خیرخانه می‌خواستیم مقاومت كنیم. با عبدالرشید دوستم و محمدكریم خلیلی و برخی از دوستان مشورت كردیم. ولی دیر شده بود. لذا به‌پنجشیر كه آمدیم آمادگی گرفتیم. طالبان تا دالان‌سنگ پیشروی كرده بود. ملا بهشتی سركرده‌شان بود. پس از انفجار دالان‌سنگ، اولین دره‌ی پنجشیر سفلی طالبان تلفات سختی را متحمل شد. سپس تعرض و حمله نیروهای ما شروع شد كه آن‌ها را تا دروازه كابل راندیم.
◼ نقش زنان را در جامعه چگونه می‌بینید؟
□ احمدشاه مسعود: زنان نیمی از پیكره جامعه بشری هستند. در جامعه مدنی حق و حقوقی دارند. زنان كشور ما در دوران جهاد دوشادوش ما در صحنه ایستاده بودند و فداكاری كردند. من در دوران جهاد، زنان زیادی را دیدم كه در شرایط سخت، زیر بمباران‌های دشمن برای ما نان می‌پختند، جان‌فشانی می‌كردند. ما مخالف بازگشایی مدارس دخترانه نیستیم.
◼ تا به‌حال دو دهه از عمرتان را صرف جنگ كرده‌اید، به‌نظر شما چه نوع حكومتی در افغانستان ایده‌آل است؟
□ احمدشاه مسعود: یك حكومت اسلامی یا جمهوری اسلامی كه براساس رأی عمومی مردم به‌وجود آید. افكار قبایلی ملاعمر با ما تفاوت كلی دارد. در جامعه ما زن حق رأی دارد، زن می‌تواند كاندید شود. به‌كارهای اجتماعی مشغول گردد. ما با تلویزیون و سینمای سالم مخالف نیستیم.
◼ در طول جنگ نه ساله با ارتش سرخ، تلفات مجاهدین چند تن بوده است؟
□ احمدشاه مسعود: جمعاً حدود ۱۵۰۰ تن از مجاهدین ما شهید شده‌اند. شاید سه تا چهار هزار نفر از اهالی پنجشیر بر اثر بمباران‌ها و جنگ‌های شدید، شهید شده باشند.
◼ تا چه زمان می‌جنگید؟
□ احمدشاه مسعود: تا رسیدن به‌قله آزادی... تا رسیدن به‌یك كشور آزاد... با صلح پایدار و افغانستان یكپارچه و متحد.
◼ در روسیه درباره‌ی شما بسیار می‌دانند و هیچ نمی‌دانند؟
□ احمدشاه مسعود: من چهل‌وسه سال سن دارم. تمام اسلاف پدری من در صف افسران و مردان نظامی بوده‌اند. هر چند مقام‌های عالی نداشتند. پدر من تا رتبه‌ی سرگردی ارتقأ كرد. او چندی پیش در نتیجه یك سانحه شهید شد. پدرم نمی‌خواست من شغل خانوادگی را ادامه دهم، و به‌همین سبب بعد از پایان دبیرستان به‌دانشگاه پلی‌تكنیك كابل ملحق شدم. اولین لحظات زندگی‌ام در دانشگاه شكل گرفت. در آن دوره كودتای محمد داوود و سرنگونی ظاهر شاه پیش آمد، و هرج‌ومرج افغانستان را فرا گرفت، و من ناگزیر اسلحه برداشتم.
◼ چه نوع اسلحه را ترجیح می‌دهید؟
□ احمدشاه مسعود: هر اسلحه‌ای كه دشمن را بهتر ضربه بزند. كلاشینكوف برای من جای قلم و كتاب را گرفت.
◼ امروز متأسف نیستید كه از تحصیل باز ماندید؟
□ احمدشاه مسعود: طبیعی است هر انسانی با نهایت خرسندی در جهت كسب تحصیلات عالی گام بر می‌دارد و از كامیابی‌های علمی خود احساس سربلندی می‌كند. نه از شلیك گلوله به‌سوی نشانه‌های زنده با دریغ و تأسف عمیق. اوضاع و احوال زمان مرا ناگزیر ساخت به‌جنگ روی بیاورم.
◼ شما آدم ثروتمندی هستید؟
□ احمدشاه مسعود: من ثروتی ندارم.
◼ چرا ارتش سرخ با وجود این‌همه ساز و برگ زرهی هنگام حمله به‌دره پنجشیر از شما هراس داشت؟
□ احمدشاه مسعود: بهتر است این مطلب را از كسانی بپرسید كه پس از تجاوز بی‌شرمانه ارتش سرخ تا كنون زنده‌اند.
◼ آیا می‌توانید دستاوردهای خود را در سال‌های جنگ علیه قوای شوروی شرح دهید؟
□ احمدشاه مسعود: لطفا مرا درك كنید. پیروزی در جهاد افتخار یك شخص نیست. افتخار مجاهدانی است در نتیجه‌ی نبرد سرسختانه به‌خاطر آرمان مقدس آزادی و استقلال شهید می‌شدند. اسارت دشمن را نمی‌پذیرفتند. این پیروزی نصیب ما شد. قبول كنید كه روحیه رزمی ما از روحیه سربازی كه به‌خاطر اشغال افغانستان آمده بود تفاوت و برتری داشت.
◼ آیا به‌طور كل در جنگ روحیه وجود دارد؟
□ احمدشاه مسعود: بلی وجود دارد. در جنگ‌ها كسانی كه از وطن خود دفاع می‌كنند همیشه حق به‌جانب هستند. در نظر بگیرید كه همین حالا پاكستانی‌ها در زیر بیرق طالبان با بی‌شرمی كامل می‌جنگند، و ما این عمل را تجاوز آشكار ارزیابی می‌نماییم در این حالت هر مجاهد می‌داند به‌چه منظوری عازم جبهه می‌شود و اگر با مشیت الهی رفته باشد با افتخار در این راه جان می‌دهد. در مقابل طالبان چنین اطمینانی به‌حقانیت خود ندارند و نمی‌توانند داشته باشند.
◼ از میان سیاستمداران چه كسی مورد احترام شماست؟
□ احمدشاه مسعود: از معاصرین هیچ‌كدام.
◼ ژنرال‌های شوروی مانند وارینیكوف و گروموف علیه شما جنگیدند. آیا میل دارید با آن‌ها مناسبات دوستانه داشته باشید؟
□ احمدشاه مسعود: وارینیكوف وعده داده بود كه در صورت ملاقات مرا به‌دار بیاویزد. این حرف گذشته است. شمار زیادی از افسران قوای شوروی نزد ما اسیر بودند. میان آن‌ها ژنرال‌هایی نیز وجود داشتند. به‌رغم مشكلات فراوان می‌كوشیدیم تا رفتار ما با آن‌ها بشر دوستانه باشد. بر این اساس به‌تدریج همه را آزاد كردیم. فكر می‌كنم اگر وارینیكوف نزد من اسیر بود آسیبی به‌او نمی‌رسید.
◼ ولی اگر شما در اسارت وارینیكوف بودید او حتماً شما را به‌دار می‌آویخت. به‌هر حال علت آسیب‌ناپذیری افسانه‌ای شما در چه بوده است؟ آمریكایی‌ها هم به‌همین دلیل به‌شما لقب «گریزپا» داده بودند؟
□ احمدشاه مسعود: به‌ندرت زیر یك سقف می‌خوابیدم. در محدوده بازارك یك شبانه روز بیش‌تر نمی‌ماندم.
◼ كل راز شما همین است؟
□ احمدشاه مسعود: خیر! رازهای دیگری هم است... من هرگز محل فرماندهی دایمی و مركزی نداشتم. از طرف دیگر شاید بدون دستگاه نیرومند اطلاعاتی یك روز هم نمی‌توانستم دوام بیاورم. به‌نظر من، بخش اطلاعات نجات‌دهنده‌ی هر جنگ است. بعضی از افراد ارتش سرخ در برابر دریافت پول نیز به‌ما یاری می‌رساندند. هر قدر موقعیت گماشته بلندتر بود، به‌همان اندازه خدمت او خالی از شایبه می‌شد. حتی برخی از ژنرال‌های شما می‌پنداشتند كه ببرك كارمل رهبری شوروی را فریب داده است و این تجاوز صریح را از نقطه‌نظر ارزش‌های انسانی غیر عادلانه می‌پنداشتند. به‌خاطر ارائه اطلاعات ارزشمند فقط كارمندان عادی پول می‌گرفتند. با چنین امكاناتی بود كه یك یا دو هفته قبل از اجرای عملیات، از پلان‌های استراتیژیك قوای شوروی اطلاع پیدا می‌كردیم.
◼ می‌گویند یك جوان روسی از جمله محافظان شماست. آیا او از كارمندان دستگاه اطلاعاتی شوروی بوده است؟
□ احمدشاه مسعود: خیر... او از جمله اسیران جنگی بود كه با گذشت زمان آزاد شد، و بعد امكان گشت‌وگذار در دره‌ی پنجشیر به‌او داده شد. هر جا می‌خواست می‌رفت و با مردم محشور بود. به‌تدریج به‌ما نزدیك شد و اعتماد ما را جلب كرد. بعد او شخصاً خواهش كرد تا او را به‌عنوان محافظ خود بگیرم. نظر به‌این‌که قبلاً در این زمینه آموزش دیده بود موافقت كردم. او آدم وفاداری بود و من اشتباه نكرده بودم.
◼ نامش چی بود؟
□ احمدشاه مسعود: اسلام‌الدین، نام روسی او را به‌خاطر ندارم. چند سال پیش محزونش یافتم. دلم نمی‌خواست از او جدا شوم. شرایط او را درك كردم و به‌او اجازه دادم به‌وطن خود باز گردد. حال خوشحالم كه سرانجام به‌خانواده‌اش پیوسته است.
◼ به‌نظر شما قدرت‌گرفتن طالبان كه در همه جبهه‌ها با آن‌ها می‌جنگید برای روسیه چه خطری می‌تواند داشته باشد؟
□ احمدشاه مسعود: طالب‌ها فاشیسم مذهبی هستند. حرص آنان بیكران است. رهبران طالب‌ها خیال اربابی جهان را در سر می‌پرورانند. مقصد آن‌ها نه فقط افغانستان، بلكه سرزمین‌های همجوار همچون تاجیكستان، تركمنستان، ازبكستان، و اگر فرصت بیابند به‌قزاقستان هم می‌رسند.
◼ آیا اسلحه و مهمات شما از طریق تاجكستان و روسیه تأمین می‌شود؟
□ احمدشاه مسعود: روسیه هیچ‌گونه كمك نظامی به‌ما نمی‌كند. اسلحه مورد ضرورت خود ار از جاهای دیگری تأمین می‌كنیم.
◼ مثلاً از كجا؟
□ احمدشاه مسعود: از چك، بلغارستان و البانی.
◼ به قیمت گزاف؟
□ احمدشاه مسعود: بدون پول كه نمی‌شود اسلحه خرید. بلی گران می‌خریم.
◼ از كجا پول به‌دست می‌آورید؟ در كشورتان جنگ جریان دارد. هیچ چیز تولید نمی‌شود. سال گذشته در افغانستان بیش از دو هزار تن مواد مخدر تولید و به‌خارج صادر شده. آیا حقیقت دارد كه تولید مواد مخدر یكی از اقلام اساسی اقتصاد كشور شماست؟
□ احمدشاه مسعود: این دقیق نیست. در ولایات ما، طوری‌كه شما می‌توانید ملاحظه كنید، مواد مخدر وجود ندارد. ولی در مورد سایر ولایات افغانستان نمی‌توانم این مطلب را بگویم. در شرایط جنگ و ویرانی و نابه‌سامانی سرتاسری، نظمی وجود ندارد. این امر فرصت می‌دهد تا عده‌ای به‌خاطر منافع خودشان به‌تولید مواد مخدر بپردازند. دولت از این عمل بر كنار است.
◼ چرا شما در جلوگیری این عمل ناشایسته مداخله نمی‌كنید؟
□ احمدشاه مسعود: به‌دلیل این‌که جنگ جریان دارد، و فرصتی برای این‌گونه كارها باقی نمی‌ماند. ولی همین كه بر طالبان پیروز شویم و حكومت مركزی استقرار یابد، این مشكل حتماً حل خواهد شد.
◼ چطور؟
□ احمدشاه مسعود: كل این فعالیت‌ها را از بین خواهیم برد.
◼ فكر می‌كنید برای تحقق این امر با دشواری روبه‌رو نخواهید شد؟
□ احمدشاه مسعود: مطمئن هستم مشكل نخواهد بود.
◼ آقای مسعود، شما در جوانی حتی یكبار هم سیگار نكشیده‌اید؟
□ احمدشاه مسعود: هرگز... و به‌دیگران هم توصیه نمی‌كنم.
◼ غذای دوست داشتنی شما چیست؟
□ احمدشاه مسعود: هر چیزی‌كه با شیر ارتباط دارد.
◼ از میوه‌ها كدام میوه را خوش دارید؟
□ احمدشاه مسعود: سیب
◼ دشمنان شما بسیارند؟
□ احمدشاه مسعود: تعقیب‌شان نمی‌كنم. فكر می‌كنم بسیار نیستند.
◼ محافل امنیتی شما می‌گویند كه اغلب دشمنان برای ترور شما برنامه‌ریزی می‌كنند. گفته‌شده كه نجیب‌الله دست‌كم یك میلیون دلار برای سازماندهی سؤقصد علیه جان شما هزینه كرده بود؟
□ احمدشاه مسعود: نجیب‌الله كشته شد.
◼ طالبان او را اعدام كرد. شما مرگ یك دشمن قسم‌خورده را چگونه ارزیابی می‌كنید؟
□ احمدشاه مسعود: آری ما دشمن بودیم، ولی هنگامی كه اوضاع و احوال تغییر كرد و قوای شوروی افغانستان را ترك كردند، مناسبات ما بهتر شد. پیش از اشغال كابل توسط طالبان، نجیب‌الله در مقر نمایندگی سازمان ملل متحد مخفی شده بود. ما نمی‌خواستیم به‌او آسیبی برسد. من قبل از ترك كابل نفر خود را نزد او فرستادم و پیشنهاد كردم نزد من بیاید و اگر او نزد ما می‌آمد پس از آن به‌هر جایی كه دلش می‌خواست، می‌توانست برود. مثلاً نزد همسرش و نزدیكانش در هند. اما دعوت مرا نپذیرفت.
◼ شاید دلیلی داشت كه قبول نكرد، شاید به‌شما اعتماد نداشت؟
□ احمدشاه مسعود: خیر... این‌طور نبود، به‌موقع به‌او كمك كردیم، و این‌بار نیز به‌خاطر این پیشنهاد از من سپاسگزاری نمود. از من تقاضا كرد فقط دو نفر محافظ به‌او بدهم. او گفته بود چون مهمان ملل متحد است، خطری جان او را تهدید نمی‌كند. من آن دو محافظ را در اختیار نجیب‌الله گذاشتم كه آن دو محافظ را نیز طالبان به‌قتل رساند. نجیب‌الله امیدوار بود كه چون پشتون است، طالبان به‌او آسیبی نمی‌رساند. افزون بر آن گفته می‌شد كه نجیب‌الله خیال می‌كرده به‌كمك طالبان دوباره به‌قدرت برسد.
◼ آقای مسعود، آیا خود شما كسی را كشته‌اید؟
□ احمدشاه مسعود: من بیش‌تر فرمانده بودم و نه تیرانداز. البته گاهی تیراندازی هم كرده‌ام.
◼ آیا فرمان تیرباران اسیران جنگی را صادر كرده‌اید؟
□ احمدشاه مسعود: یك اسیر را هم نكشته‌ام. نه به‌صدور دستور و نه به‌طور مستقیم
◼ آیا هنوز هم با اسرای طالبان كه در میان‌شان این‌همه افسران پاكستانی هستند، انسانی برخورد می‌كنید؟
□ احمدشاه مسعود: هیچ‌یك از آن‌ها چه پاكستانی و چه طالب پس از آن‌كه اسیر شده‌اند به‌قتل نرسیده‌اند. شما می‌توانید صحت این موضوع را از رهبران طالبان كه برخی از آنان نزد ما اسیر هستند بپرسید.
◼ چند فرزند دارید؟
□ احمدشاه مسعود: پنج فرزند دارم، یك پسر و چهار دختر. پسرم احمد نام دارد.
◼ احمد چند سال دارد؟ می‌تواند اسلحه بردارد؟
□ احمدشاه مسعود: او هشت ساله است. در یك مكتب عادی درس می‌خواند. شاگرد ممتاز كلاس است. نه‌تنها اسلحه می‌تواند بردارد بلكه تیرانداز خوبی هم هست. به‌خصوص با كلاشینكوف. اما آرزو ندارم این كار پیشه‌ی اصلی او قرار گیرد.
◼ می‌خواهید چكاره شود؟
□ احمدشاه مسعود: این به‌استعداد و قابلیت او بستگی دارد. به‌نظر من اگر دیپلمات یا سیاستمدار شود، بهتر است.
◼ اگر او شغل خانوادگی را دنبال نكند، نظامی‌بودن خانوادگی چه می‌شود؟ حیف نیست این سلسله به‌هم بخورد؟
□ احمدشاه مسعود: بگذار حیف باشد، در عوض صلح در افغانستان استقرار می‌یابد. مردم ما بیش‌تر از مردم سایر كشورها از جنگ خسته شده‌اند. ملت ما می‌خواهد یك زندگی انسانی داشته باشد، می‌فهمید؟ یك زندگی انسانی.[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- با عشق به‌خدا و شوق آزادی انسان جهاد كردم، ماهنامه‌ی شاهد یاران، شماره ۶۵ و ۶۶، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۰، صص ۹-۱۵


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

ماهنامه‌ی شاهد یاران، شماره پیاپی ۶۵ و ۶۶، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۰.