جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۸ آبان ۲۳, پنجشنبه

تردید علامه‌ی قزوینی درباره‌ی سید

از: علامه محمد قزوینی

سید جمال‌الدین افغان

تردید علامه‌ی قزوینی درباره‌ی سید


فهرست مندرجات

.



تردید علامه‌ی قزوینی درباره‌ی سید

علامه محمد قزوینی، محقق و مورخ بزرگ معاصر ایرانی بود.

میرزا محمدخان قزوینی مشهور به علامه قزوینی (زاده‌ی ۱۱ فروردین ۱۲۵۶ خ – درگذشته‌ی ۶ خرداد ۱۳۲۸ خ)، ادیب و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران بود. او در تهران در محله‌ی دروازه قزوین به‌دنیا آمد. پدر و اجدادش از اهل قلم و فرهنگ بودند. پدر بزرگ او ملا عبدالعلی قزوینی از دانشمندان قزوین بود. پدرش ملا عبدالوهاب قزوینی معروف به «ملا آقای قزوینی» اصلاً اهل بلوک بشاریات بود که با کوشش شخصی صاحب مرتبه‌ای در دانش و ادب شد و به تهران آمد و در مدرسه معیرالممالک درس می‌داد. او از فضلای دوران خود و از اعضای تحریریه‌ی «نامه‌ی دانشوران» بود که دایره‌المعارف چهره‌های فرهنگی عصر ناصری محسوب می‌شد.

محمد دوازده سال سن داشت که پدرش را از دست داد و پس از آن به کمک شمش‌العلما به‌جای پدر در تدوین نامه‌ی دانشوران شرکت کرد تا بتواند کمک خرج خانواده‌ی خود باشد. حاج میرزا محمدحسین قریب ملقب به شمس‌العلما، عالم روحانی و علوم دینی و ادب فارسی و عربی بود. محمد نزد شمس‌العلما در علوم اسلامی و هیئت و ریاضی و تاریخ و تاریخ ادب و رجال و عروض و قافیه به تبحر رسید. محمد قزوینی علاوه بر پدر نزد استادان دیگری مانند شیخ فضل‌الله نوری، میرزا حسن آشتیانی، ملامحمد آملی، ادیب پیشاوری و شیخ هادی نجم‌آبادی تحصیل کرد و درس طلبگی آموخت. پس از این محمد قزوینی در مدرسه‌ی آلیانس تهران به یادگیری زبان فرانسه مشغول شد. در سال ۱۲۸۳ خورشیدی، قزوینی به دعوت برادر خود که در لندن به‌سر می‌برد به قصد دیدار از کتاب‌خانه عظیم لندن و همین‌طور نسخه‌های خطی قدیمی و نفیس آن ره‌سپار لندن شد و با این سفر بود که بیش از سی‌سال در اروپا ماندگار شد و زندگی در غرب موجب شد که قزوینی با فرهنگ و تمدن غرب زندگی کند و از آن بیاموزد. او به آکادمی‌های بزرگ رفت و با مستشرقان بزرگ از جمله ادوارد براون مراوده پیدا کرد که سال‌ها روی فرهنگ و تمدن و تاریخ ایران کار کرده بود. هم‌سخنی با براون تاثیر بسیار بر محمد قزوینی گذاشت و باعث شد تا او با چهره‌ی دیگری از ایران آشنا شود.

علامه قزوینی در سال ۱۲۹۴ که جنگ جهانی اول سد راه پیشرفت در کارهای تحقیقاتی شده بود به آلمان رفت. اقامت قزوینی در برلین تا پایان جنگ و بیش از پنج‌سال به‌طول انجامید. پس از پایان جنگ جهانی قزوینی در سال ۱۲۹۹ به پاریس باز می‌گردد و کارهای تصحیح کتاب را که نیمه‌کاره رها کرده بود از سر می‌گیرد. محمد قزوینی در سال ۱۳۱۸ تصمیم به بازگشت به ایران گرفت. او پس از ۳۶ سال زندگی در غرب برای اقامت همیشگی به کشورش بازگشت. در ایران تمام وقت او به مطالعه و تحقیق گذشت و به تصحیح متون کهن مبادرت ورزید. او سرانجام، در ۶ خرداد ۱۳۲۸ در تهران درگذشت.

محمد قزوینی در وفیات معاصرین آرد: سید جمال‌الدین، افغانی بود و برخی بی‌جهت او را ایرانی می‌نامند. آن‌چه در پی می‌آید، مطلب کوتاهی است از علامه قزوینی در این‌خصوص، که در مجله‌ی یادگار، سال سوم، شماره‌ی چهارم به‌نشر رسیده است.

سید جمال‌الدین معروف به افغانی (وفاتش در ۱۳۱۴ قمری) رجل سیاسی معروف قرن اخیر و صاحب جریده‌ی عربی عروةالوثقی منطبعه در پاریس در پنجم شوال ۱۳۱۴ قمری مطابق نهم مارس ۱۸۹۷ میلادی. در استانبول در حدود شصت سالگی وفات یافت.

شرح احوال او در بسیاری از کتب و مجلات فارسی و عربی آن‌عهد نگاشته شده و از اعجب‌ عجایب آن است که تاکنون هیچ‌کس به‌نحو قطع و یقین نتوانسته معلوم کند که این شخص آیا ایرانی بوده از اهالی اسدآباد همدان؛ چنان‌که بسیاری از ایرانیان ادعا می‌کنند و چنان‌که یکی از اهالی اسدآباد که خود را خواهرزاده‌ی او معرفی کرده و چند سال قبل رساله‌ای در این‌خصوص منتشر ساخته و اعضای خانواده‌ی او را به‌عقیده خود که هنوز در اسدآباد هستند، یکایک معرفی و برشمرده یا افغانی از اهالی اسعدآباد از قرای کابل چنان‌که افغان‌ها و مصریان و شامیان ادعا می‌کنند.

و چنان‌که خود سید جمال‌الدین نیز در عموم نوشته‌جات و مؤلفات خود همیشه «جمال‌الدین الافغانی» امضا می‌کرد.

و چنان‌که تاریخ افغان از تألیفات او موسوم به «تتمة‌البیان فی تاریخ الافغان» نیز قرینه‌ای است قوی بر افغانی‌بودن او و قرینه‌ی مویده‌ی دیگر نیز آن‌که در اواخر سال ۱۳۲۳ شمسی (۱۳۶۳ قمری) دولت افغانستان از دولت ترکیه درخواست نمود که جنازه‌ی آن مرحوم را که از همان‌سال وفاتش در سنه‌ی ۱۳۱۴ قمری در استانبول مدفون یا امانت گذارده شده بود، اجازه دهند که به‌کابل انتقال داده شود. دولت ترکیه نیز جواب مساعد داده عظام رمیم آن مرحوم را با تشریفات فوق‌العاده مجلل ازاستانبول برداشته به‌کابل انتقال دادند و بعضی جراید ایران در این باب اعتراضاتی نمودند و اگر فی‌الواقع چنان‌که بعضی ایرانیان ادعا می‌کنند وی ایرانی و تبعه‌ی ایران بوده اولاً چگونه دولت افغانستان در مرأی و مسمع جهانیان این تقاضا از دولت ترکیه نموده که جنازه‌ی یکی از اهالی اسدآباد همدان را از استانبول به‌کابل نقل دهند و در آن‌جا مدفون سازند. ثانیاً چگونه دولت ترکیه این درخواست عجیب را پذیرفته و بدون هیچ چون و چرایی و سؤال و جوابی و مذاکراتی با دولت ایران اجازه داده که نعش یک رجل سیاسی ایرانی را، اگر فی‌الواقع ایرانی بوده، از مملکت خود به مملکتی ثالث انتقال دهند. این فرضیات فی‌الواقع باور نکردنی و خارج از عرف و قیاس و منطق و مخالف عادات و رسوم متعارفه بین ملل و دول است؛ باری حل این مسئله تاکنون برای کسی که خالی از تعصبات خنک باشد به‌هیچ‌وجه معلوم نشده است.[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- مدرسی چهاردهی، مرتضی، سید جمال‌الدین و اندیشه‌های او، ۲۵۸-۲۵۹.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

مدرسی چهاردهی، مرتضی، سید جمال‌الدین و اندیشه‌های او، تهران: کتاب‌های پرستو، چاپ ششم - ۱۳۶۰ خ؛ برگرفته از: مجله‌ی یادگار، سال سوم، شماره‌ی چهارم (چاپ تهران).