فهرست مندرجاتزبان دری
فارسی افغانستان، تهدیدها و ضرورتها
- طرح بحث
- تهدیدها و آسیبها
- دلایل
- ضرورتها
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[قبل] [بعد]
[↑] طرح بحث
پیشینه و جایگاه زبان فارسی در افغانستان بر کسی پوشیده نیست. سرزمین افغانستان کنونی از دیرباز از کانونهای اصلی پیدایش و گسترش این زبان بوده و بسیاری از مفاخر زبان و ادب فارسی از این پهنهٔ جغرافیایی برخاستهاند. اکنون نیز با وجود همهٔ ناملایمات، افغانستان یکی از تنها سه کشور دنیاست که این زبان در آن رسمیت و رواج تمام دارد.
فارسی افغانستان از جهت اشتمال بر بعضی واژگان کهن این زبان و نیز نظام آوایی اصیل آن، میتواند برای دیگر فارسیزبانان دنیا نیز جذاب و در مواردی ـ بهویژه رفع مشکلات متون کهن ـ راهگشا باشد. اما ارزش مهمتر این زبان، این است که محکمترین پل پیوند فکری و فرهنگی اهالی دو کشور است و مهمترین وجه مشترک از مشترکات مردم ایران و افغانستان.
توجه ویژه به فارسی افغانستان و زنده ساختن مشترکات زبانی مردم این منطقه، هم میتواند به حفظ و بهسازی زبان در هر دو کشور کمک کند و هم میتواند قلمرو زبان فارسی را که دیرگاهی است در معرض پاره پاره شدن قرار دارد، لااقل در وضع کنونیاش حفظ کند و گامی باشد برای زنده ساختن شکوه دیرین این زبان.
اکنون به مدد زبان و خط فارسی، بیشترین امکانات و ظرفیتها برای ارتباط فرهنگی دو کشور بهطور بالقوه و بالفعل وجود دارد، چون افغانستان تنها کشوری در جهان است که محصولات فرهنگی ایران، بدون ترجمه یا حتی برگردان کردن خط، در آنجا قابل استفاده است.
بنابراین، برای فرهنگستان زبان و ادب فارسی که وظیفهٔ سنگین حفظ اصالت و نیز بهسازی این زبان را بر عهده دارد، عنایت به کشور افغانستان و مسائل زبان فارسی در آنجا، یک ضرورت به حساب میآید.
[↑] تهدیدها و آسیبها
با همهٔ پیشینه و جایگاهی که زبان فارسی در افغانستان دارد، باید پذیرفت که این زبان در این مهد تاریخی خود با ناملایمات بسیاری روبهروست و تهدیدها و آسیبهایی متوجه آن است. مهمترین این تهدیدها را چنین میتوان برشمرد:
۱- ورود بیرویهٔ واژگان خارجی در قرون حاضر و بهویژه در دههٔ اخیر (که این کشور بهطور ناگهانی و وسیع با جهان خارج ارتباط یافتهاست). این واژگان بهویژه در حوزهٔ دانش و ارتباطات امروزی بیشتر مشاهده میشود و متأسفانه در افغانستان هیچ عزم ملی یا دولتیای برای مقابله با این روند وجود ندارد.
آنچه این قضیه را خطرناکتر میکند این است که به سبب ضعف سواد و دانش عمومی و به اعتبار این باور نادرست که گویا زبان مردم افغانستان «دری» است و نه «فارسی»، بسیاری از مردم بر همان واژگان خارجی، بهعنوان واژگان دری پای میفشرند و حاضر به استفاده از واژگان فارسی جایگزین نیستند. بسیار دیده میشود که حتی بعضی از نخبگان کشور بر استفاده از واژگانی مثل «بایسکل»، «پروگرام» و «فاکولته» تأکید دارند، با این باور که اینها دریاند و معادلهایشان یعنی «دوچرخه»، «برنامه» و «دانشکده»، فارسی و غیر قابل استفاده در این کشورند.
۲-جایگزین شدن تدریجی زبان انگلیسی در نظام اداری این کشور، بهویژه در میان مؤسسات غیردولتیای که از سوی کشورهای خارجی تأسیس شدهاند یا حمایت میشوند. امروزه در این مؤسسات، بیشتر مکاتبات با انگلیسی انجام میشود و این رَویه به سبب ارتباط ادارات دولتی و نهادهای آموزشی با این مؤسسات، در آنها نیز کمابیش رواج و رسوخ یافتهاست. بسیاری از کسانی که اکنون مصدر کار در کشور هستند، آنانیاند که از پاکستان یا غرب برگشتهاند و گاه تسلطشان بر انگلیسی بیشتر از فارسی است.
۳- شیوع و گسترش غلطهای بسیار در سطح آوایی زبان، بهگونهای که بسیاری واژگان تلفظی کاملاً متفاوت با تلفظ شیوا و فصیح فارسی یافتهاند. کاربرد کلماتی مثل «زیاف» (زیاد)، «آهین» (آهن)، «کاریگر» (کارگر) و صدها واژهٔ دیگر ازایندست، گویش محاورهٔ مردم افغانستان را برای همزبانان ایرانیشان نامفهوم ساختهاست.
۴- ضعف شدید زبان در سطح دستوری، بهویژه در رسانهها. عامل این مشکل، از جانبی ضعف سواد و دانش عمومی و ناکارآمدی نظام آموزشی کشور است و از سویی دیگر نفوذ خارجرفتگانِ مسلط بر اردو و انگلیسی ولی بیگانه با فارسی، در این رسانهها.
۵- زوال تدریجی گویشهای غنی و اصیل محلی و غلبهٔ گویش پایتخت، به سبب گسترش رسانهها. آنچه این مشکل را شدیدتر میکند، عدم وجود هر گونه نهادی است که از گویشهای محلی، واژگان و ارزشهای آنها محافظت کند. به این باید افزود احساس تحقیری را که مردم شهرهای کوچک و روستاها نسبت به لهجهٔ خود میکنند و میکوشند این احساس را با ترک لهجهٔ خود و پیوستن به جریان عمومی لهجهٔ پایتخت جبران کنند.
[↑] دلایل
دلایل کلی این نابسامانیهای زبان فارسی افغانستان را چنین میتوان برشمرد:
۱- ضعف سواد و دانش عمومی به دلیل چند دهه جنگ و نابسامانیهای اجتماعی و سیاسی. در این فاصله بسیاری از نخبگان به کشورهای دیگر پناه بردند؛ بسیاری از نهادهای دولتی و غیردولتی تخریب یا راکد شدند و طبقهٔ متوسط جامعه که میتوانست حامی دانش و فرهنگ باشد، تقریباً از بین رفت.
البته در سالهای اخیر، با حمایت خارجیان از دانشگاههای دولتی افغانستان و نیز تشکیل دانشگاههای خصوصی، نظام آموزشی کشور رو به بهبود است. ولی مشکل این است که نه کشورهای دیگر به تأسیس رشتههایی مثل زبان و ادب فارسی علاقه دارند و نه در دانشگاههای خصوصی این رشته طرفدار و متقاضی دارد، به سبب کمبود زمینهٔ کار.
۲- برخورد ناگهانی و همهجانبهٔ افغانستان با جهان خارج، بهویژه جهان غرب، بهگونهای که اکنون بخش عمدهای از فعالیتهای علمی و فرهنگی کشور، بهوسیلهٔ مؤسسات غیردولتی خارجی صورت میگیرد یا پشتیبانی میشود. کارمندان بومیِ این مؤسسات که غالباً برای اشتغال نیازمند تسلط کامل بر انگلیسی هستند، خود بهصورت غیرمستقیم مروج این زبان در میان خانوادهٔ خود و در سطح جامعه میشوند.
۳- کمتوجهی نهادینهشدهٔ حاکمیت پشتو زبان افغانستان نسبت به زبان فارسی که البته گاه بهصورت خصومت با این زبان نیز بروز میکند. تلاش عمدهٔ حاکمیت در این هفتاد سال اخیر این بودهاست که از سویی زبان پشتو را بهعنوان زبان ملی کشور مطرح سازد و از سویی با تأکید بر نام «دری» برای فارسی افغانستان، ارتباط آن را با خارج از کشور قطع کند. در متون درسی افغانستان بهصراحت از مستقل بودن «فارسی» و «دری» سخن میرود و حتی ریشهٔ تاریخی اینها متفاوت وانمود میشود.
۴- قطع ارتباط نسبی فارسیزبانان افغانستان با فارسیزبانان خارج از کشور در این چند دهه و دور ماندن آنها از تحولات زبان فارسی در کشورهای همسایه. آنچه این قطع ارتباط را پررنگتر کردهاست، همان تأکید حاکمیت افغانستان بر «دری» نامیدن این زبان در افغانستان و بیگانه دانستن آن با «فارسی» است که بدان اشاره کردیم.
۵- کمتوجهی متولیان زبان فارسی ایران به فارسی افغانستان، هم در رسانههای این کشور و هم در عرصهٔ فعالیتهای مشترکی که میتوانست مانع آن قطع ارتباطی شود که در بند پیش بدان اشاره کردیم. حقیقت این است که فارسیزبانان افغانستان در این تلاشی که برای حفظ این زبان در قرن اخیر داشتند، سخت تنها ماندند. نه حاکمیتهای افغانستان یاریگر آنها بودند و نه نهادهای فرهنگی و ادبی ایران.
[↑] ضرورتها
با توجه به آنچه گفته آمد، برای حفظ و بهسازی زبان فارسی افغانستان، این کارها از سوی نهادهای علمی و ادبی ایران، بهویژه فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ضروری و عملی به نظر میرسد:
۱- افزایش ارتباطات اهل ادب و قلم دو کشور بهوسیلهٔ مسافرتها، همایشها و ارتباطهای رسانهای. باید پذیرفت که بخش عمدهای از موانع ارتباط بیشتر میان همزبانان، براثر عدم شناخت ایجاد شدهاست. مردم ایران غالباً زبان فارسی را خاص کشور خود میدانند و از میزان رواج و نفوذ آن در خارج از ایران بیخبرند و به همین سبب نیازی به این ارتباط حس نمیکنند. در مقابل بسیاری از مردم افغانستان به سبب همین طرز نگاه موجود در ایران، همه چیز، حتی یک ارتباط سالم را با بدبینی و تردید مینگرند. آنچه میتواند این عدم شناخت و بدبینی را از میان بردارد، همین افزایش ارتباطات است.
۲- اتخاذ یک روش معقول و سنجیده برای بزرگداشت مفاخر ادب فارسی، بهگونهای که اینها را بتوان پل وفاق و دوستی ساخت. متأسفانه در این قرن شیوهٔ برخورد با مفاخر ادب در هر دو کشور بهگونهای بودهاست که سبب جدال و چالش و کدورت و سوءتفاهم شدهاست. به سبب سیاستهای نادرست فرهنگی در سالهای پیش در هر دو کشور، بعضی از فارسیزبانان در دو کشور همدیگر را نه به چشم همراه و همسو، که به چشم رقیب مینگرند. تا وقتی که این تصور و این نگرش وجود داشتهباشد، دادوستدهای رسمی و وسیع زبانی و ادبی میان دو کشور با مانع مواجه خواهد بود.
۳- تشویق رسانههای جمهوری اسلامی ایران، بهویژه صدا و سیما، به توجه بیشتر به افغانستان از منظر مشترکات فرهنگی و زبان فارسی. اکنون آنچه از افغانستان در صدا و سیمای ایران دیده میشود، بههیچوجه تصویر یک کشور همفرهنگ و همزبان نیست. این قضیه بهویژه برای رفع سوءتفاهمها میان فارسیزبانان دو کشور و پذیرش این همسویی از سوی همهٔ اقشار جامعه مؤثر است. بیجا نیست اگر بگوییم که بخشی از مقاومتی که در افغانستان در برابر همسویی با فارسی ایران وجود دارد، ناشی از معرفی نادرست این کشور و مردمش در رسانههای ایران است.
۴- تلاش برای رسمیت بخشیدن مصوّبات فرهنگستان زبان و ادب فارسی در افغانستان، تا از سویی بتوان از ثمرات این کوششها برای افغانستان استفاده کرد و از سویی راه برای تثبیت یک زبان فارسی هنجار و یکسان در همهٔ این قلمرو باز شود، چون با وضعیتی که در افغانستان وجود دارد، هیچ بعید نیست که فارسی این کشور به سبب این تغییرات متوالی به یک زبان مستقل بدل شود.
البته رسمیت بخشیدن به مصوّبات فرهنگستان در افغانستان، مشروط است به تعاملی که میان دولتهای دو کشور صورت گیرد، بهگونهای که نتیجهاش یا ایجاد یک فرهنگستان واحد و بینالمللی زبان فارسی باشد و یا حضور پررنگتر کشور افغانستان در فرهنگستان کنونی، تا دولتمردان این کشور را نیز به افزایش دایرهٔ نفوذ فرهنگستان متقاعد سازد.
۵- تلاش برای ارائهٔ کتابها، نشریات و دیگر محصولات فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشور افغانستان، از طریق انتشار محصولات فرهنگستان در این کشور بهوسیلهٔ نهادهای دولتی و غیردولتی. این کار بهوسیلهٔ تعامل با مؤسسات انتشاراتی و پخش کتاب، نهادهای برگزارکنندهٔ نمایشگاههای کتاب و رایزنیهای فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان امکان دارد. قابل یادآوری است که متأسفانه با همهٔ زحماتی که درزمینهٔ اهدای کتاب و انتقال کتاب به افغانستان کشیده میشود، آنچه در عمل به دست مردم این کشور میرسد، غالباً ناکارآمد است و بههیچوجه نیاز واقعی مردم را تأمین نمیکند. بهواقع گرایش عمومی در این سالها بر کتابهای دینی و ایدئولوژیک بودهاست که گاه خود سبب ایجاد تنشهایی شدهاست، بهگونهای که اکنون در برابر ورود کتاب از ایران به افغانستان موانعی جدّی ایجاد شدهاست.
۶- پذیرش اعضایی از افغانستان در فرهنگستان زبان و ادب فارسی که هم مقبولیت عمومی در میان اهل قلم این کشور دارند و هم دارای سواد و دانش کافی هستند. این سواد و دانش سبب تقویت کارهای فرهنگستان خواهد شد و آن مقبولیت عمومی، سبب میشود که پذیرش این مصوّبات برای مردم افغانستان سهلتر باشد. خوشبختانه ما اکنون هم در میان تحصیلکردگان مهاجر در ایران و هم در داخل کشور، چنین اشخاصی داریم و در صورت لزوم میتوان به معرفی آنها پرداخت.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- محمدکاظم کاظمی، فارسی افغانستان، تهدیدها و ضرورتها، تارنمای زبان فارسی، برگرفته از: فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران: ۲۴ شهریور ۱۳۹۰
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ تارنمای زبان فارسی، برگرفته از: فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران