زبان چیست؟
خلاصهای از بحثهای روز
فهرست مندرجات
[قبل] [بعد]
گرچه تقریباً همه انسانها زبان را بهکار میبرند و زبانشناسان مسایل زیادی را درباره آن حل کردهاند، هنوز هم پدیدههای زبانی زیادی مورد اختلاف است. مسایل جهانبینی و ارزشی نیز مزید بر علت شده است. آیا خوب است که زبانهای زیادی وجود دارد؟ باید نگران مرگ زبانها باشیم؟ یورگن ترابانت بحثهای روز را درباره موضوع زبان به اجمال در این مقاله آورده است.
[↑] خلاصهای از بحثهای روز
١-١: اطلاعات ما درباره زبان هیچگاه به این وسعت نبوده: زبانهای جهان تا حد زیادی کشف شدهاند، هرچند که هنوز هم شرح دقیقی از همه زبانها در دست نیست. زبانها بهصورت خانوادههای مختلف ردهبندی و از جهت ساختار و تبارشناسی مقایسه شدهاند و آخرین زوایای تاریک زبانهای به اصطلاح فرهنگی از لحاظ تاریخی و امروزی روشن شده است. دقیقاً بررسی شده که کودکان، زبان مادری خود را چگونه یاد میگیرند. با روشهای پژوهشی زیرکانه دریافتهاند که هنگام سخن گفتن در مغز انسان چه میگذرد. براساس کشفیات دیرینشناسی و عصبشناسی میتوان حتی مطالبی درباره پیدایش زبانها گفت. البته درباره هر یک از زمینههای مذکور هنوز باید تحقیقات بسیار زیادی بهعمل آید، ولی قدر مسلم آن است که اطلاعات بشر درباره زبان از زمان شروع تحقیقات حرفهای در این زمینه چندین برابر شده است.
باوجود این: هرچه بیشتر درباره زبان میدانیم، به همان اندازه مشکلتر بهنظر میآید که به سؤال سادهای جواب بدهیم که زبان چیست. نه فقط به این علت که اطلاعات زیاد مسئله را پیچیده و کلاف را سردرگم کرده، بلکه همچنین بهعلت اینکه آگاهی دقیق، برخی از یقینهای خوب قدیمی را متزلزل ساخته است. برخی از بدیهیات ناگهان مورد اختلاف واقع شده: مثلاً آیا زبان امری ارتباطی است، آوایی است، فرهنگی است، طبیعی است، «عضو» است یا «غریزه». رابطه تفکر و تکلم چیست؟ خوب یا بد است که این همه زبانهای متفاوت وجود دارد؟ اینگونه بحثها مسئله راجع به رابطه زبان با ادبیات را یعنی رابطه آثار مکتوب را با زبان متحول آن بار دیگر مطرح میکند. جواب کوتاه مقدماتی زیر به این سؤال که زبان چیست، تلاشی است برای باز نگهداشتن جواب بسیاری از سؤالها بهعبارت دیگر توصیهای است برای جوابِ «هم این، هم آن».
١-٢-١: بهنظر میرسد که اگر بگوییم زبان فرآورده خاص بشری از آواهای مختلف است که انسانها هنگام بیان فکر و احساس و «محتوایی» به افراد دیگر، آنها را از مخارج خاصی ادا میکنند و طرفهای مقابل این آواها را با گوش خود درمی یابند و «میفهمند» (و متقابلاً به تولید آواهای مشابهی برانگیخته میشوند) کسی با آن مخالفت نخواهد کرد. ولی این مخالفت در واقع انجام میگیرد. البته تردیدی نیست که چنین رفتار آوایی و ارتباطی قابل ملاحظه وجود دارد. ولی گفته میشود که ارتباط حداکثر فقط نقش ثانوی زبان است و مخصوص به انسان نیست. هر حیوانی ارتباط برقرار میکند و زندگی در اصل ارتباط است. و بروز آوایی زبان ناشی از یک صفت تصادفی است، آن را میتوان از طریق سایر رسانهها مانند ایما و اشاره نیز ابراز کرد. بنابراین، باید بین «زبان بیرونی» یا speech و «زبان درونی» یا language دقیقاً فرق قائل شد. این دو در تکامل بشر راههای متفاوتی پیمودهاند. language که مبنای زبان است جایگاه عمیقی دارد، یعنی پشت پدیدههای قابل مشاهده نهفته است، مانند امری معنوی و نظام معرفتی: «زبان» استعداد فطری بشر برای ترکیب واحدهای ذهنی است، بهنحوی که هیچ موجود زنده دیگری بهجز انسان به انجام آن قادر نیست. اصول این فن ترکیب یعنی دستور زبان همگانی در فطرت انسان نهاده شده و این هسته – در ارتباط با واژگان ذهنی – بهمفهوم واقعی کلمه «زبان» است. استدلال اصلی برای تفکیک چنین زبان فطری درونی این است که زبان آموزی کودک را فقط با فرض اصول دستوری فطری میتوان توجیه کرد و نه بر اساس دادههای ناقص و درهمریخته ارتباطات محیط.
بنابراین، کاملاً ممکن است که این هسته فطری شناخت، مبنای انسانی زبان باشد، یعنی چیزی که ما را از خویشاوندان نخستی مان (پریماتها) متمایز میسازد (در این صورت شرایط زیستی فرضی برای تکوین زبان مانند روی دو پا راه رفتن، بزرگترشدن حجم مغز، جانبیشدن نیمههای مغز، پایین آمدن حنجره و غیره فقط اهمیت ثانوی خواهند داشت). ولی این فرضیه زیرکانه، علم یقین نیست. تمام تلاشها برای تعریف «عضو زبان» مجرد از عقل عمومی و منحصر به این هسته معرفتی یا حتی تعیین «ژن زبان» برای این عضو، نادرست از آب درآمده یا اغفال عمدی بوده است. حتی اگر چنین پدیدهای مقدور میبود، تحقیقات زیادی – بهویژه در زمینه فراگیری زبان - کماکان دال بر آن است که زبان بهعنوان «فن شناخت» از «ارتباط» و «آوا» و «شیندن» قابل تفکیک نیست، یعنی language را نمیتوان از speech جدا کرد. حتی جنینها نیز در رحم مادر صدای مادر خود را میشنوند و در آهنگ صدای او «استحمام» میکنند. انسان از ساعات اول زندگی خود طرف خطاب محیط خود است و نسبت به آن واکنش نشان میدهد. کنش و واکنش زبانی بهطوری که زبان ناشنوایان نشان میدهد، ممکن است دیداری نیز باشد. ولی وجود نشانههای مادی قابل درک برای فراگیری لازم است. زیرا کودک در تعامل با انسانها، زبان مادری یا زبانهای محیط را طبق برنامهزیستی معینی فرا میگیرد. این «کار معنوی» که ویلهلم فون هومبولت از آن سخن میگوید، در واقع در قبال فرد دیگری که «ترا» طرف خطاب قرار میدهد، انجام میگیرد. عاقلانه بهنظر میرسد که وقتی درباره زبان سخن میگوییم، کاربرد روزمره آن یعنی زبان «بیرونی» را نیز بر آنچه تحت اصطلاح «زبان» درک میشود، یعنی تفکر و ارتباط، بیافزاییم: بهعبارت دیگر هم این هم آن.
١-٢-٢: «ارتباط» در واقع یک واژه عمومی برای اعمال متفاوتی است که انسانها با زبان انجام میدهند. ما نه تنها واقعیت امری را با جملهای مانند «آفتاب میتابد» اطلاع میدهیم، بلکه درخواستی میکنیم، قولی میدهیم، سلامی میکنیم، داستانی یا شعری میگوییم. گرچه میدانیم حیوانات نیز ارتباط برقرار میکنند، ولی هنوز دقیقاً نمیدانیم که فرق رفتار ارتباطی حیوان و انسان چیست؟ میدانیم که حیوانی از حیوان دیگر به طریقی چیزی میخواهد، به آن اخطار میکند، اطلاعاتی میدهد، ولی آیا قول هم میدهد؟ آیا حیوانات همدیگر را نامگذاری میکنند؟ برای همدیگر داستان میگویند و با علائمی آثار هنری ایجاد میکنند؟ باوجود قرابت زیادی بین انسان و سایر موجودات، به تفاوت عمیقی نیز اشاره میشود: به این تفاوت که رفتار ارتباطی انسان ارادی است (گرچه البته وجود رفتار ارادی در بحثهای راجع به جبر و اختیار که اکنون تا حدی فروکش کرده، مورد تردید واقع شده بود). بنابراین، ما آزاد هستیم ارتباط برقرار بکنیم یا نکنیم، اعمال ارتباطی ما ممکن است عمداً ریاکارانه باشد. ما مسئول اعمال ارتباطی خود هستیم: قول و قرار را میتوان قانوناً به اجرا گذاشت، ادعای نادرست ممکن است مجازات قانونی در پی داشته باشد و گفتار توهینآمیز به دادرسی منجر شود. بهنظر میرسد که محدود ساختن مسئله بهدستور زبان همگانی این جنبه اساسی انسانی زبان را نادیده میگیرد.
١-٣: وقتی میگوییم، زبان فن ارتباطی معرفتی با فراگویی آواهاست، باید اضافه کنیم که انسانها آن را به انحای مختلف انجام میدهند. تحقق آنها به اشکال مختلف آوایی (هنوز) از تجربههای سردرگم کننده بشر درباره زبان است. منظور از این سخن تفاوت طبیعی صداهای انسانها نیست، یعنی این واقعیت نیست که صدای هر فردی با دیگری فرق دارد، یا همان کلمات از زبان مردها و زنها و جوانان و پیرها به انحای متفاوتی شنیده میشود، بلکه منظور اختلاف خود کلمات و تفاوت فرهنگی آنهاست. تولید آواها با ترتیب تقدم متفاوت از جانب انسانها به علت تعلق آنها به جوامع متفاوتی است که در آنها سخن گفتن یاد گرفتهاند و نه بهعلت تفاوتهای طبیعی. زبان اغلب مجموعه زبانهای مختلف تاریخی است.
مردم چه بسا تفاوت را فقط در آواها نمیدانند، بلکه میگویند طرز تفکر سخن گویان زبانهای دیگر نیز متفاوت است. مشکل است بتوان جواب دقیقی برای این سؤال دریافت کرد که این طرز تفکر متفاوت در چیست؟ مثلاً میگویند که فرانسویان با کلمه esprit مفهوم خاص فرانسوی را بیان میکنند. احتمالاً اسکیموها را مثال خواهند آورد که برای چیزی که ما به آن «برف» میگوییم کلمات متعددی دارند. این مثالهای معروف را باید دقیقاً بررسی کرد، ولی معلوم است که منظور از این حرفها چیست: با اشاره بهطرز «تفکر» در زبانها میخواهند در واقع بگویند که زبان، جهان معنا را بهطور متفاوتی شکل میدهد.
١-٣-١: کشف «تفکر» متفاوت در زبانها یکی از اکتشافات مهم عصر نو است. فرنسیس بیکن فیلسوف انگلیسی و پدر علم مدرن به قصد انتقاد میگوید که کلمات حاوی «تفکر»اند (یعنی تفکر بد، عامیانه و غیرعلمی) و تفکر، بهطوری که هردر بعداً گفته است، به کلمات «چسبیده» است. جان لاک مدتی بعد میبیند که کلمات در زبانهای مختلف با «پندار»های مختلف پیوند خوردهاند، حتی در مواردی نیز که بهنظر میرسد که دال بر چیز مشابهی هستند، مانند کلمات انگلیسی foot و hour در برابر کلمات لاتینی pes و hora. بهنظر جان لاک نیز این واقعیت با علم و روشنگری سازگار نیست. ولی لایبنیتس مهمترین مفسر او تعابیر متفاوت معنایی زبانها را «تنوع شگرف عملیات ذهنی انسان» میداند و از این رو میخواهد که همه زبانهای جهان بررسی و توصیف شود. این تشویق به تحقیق، سند تولد زبانشناسی مدرن است.
زبانشناسی این «تنوع شگرف علمیات ذهنی انسان» را نه تنها در واژگان زبان بلکه همچنین در دستور زبان نیز یافت که در مورد آن نیز گفته شده که انسانها عملیات ذهنی را در هر زبان بهطور متفاوتی شکل میدهند. متکلم زبان فرانسوی که هنگام روایت داستانی باید از دو زمان مختلف استفاده کند، مانند متکلم زبان آلمانی که فقط یک زمان ماضی بهکار میبرد، به یک نحو «فکر» نمیکند. کسی که به زبان فرانسه روایت میکند بین پیش زمینه و پس زمینه واقعه فرق میگذارد: صحنه واقعه با ماضی نقلی و خود واقعه با ماضی ساده بیان میشود.
هیچکس بر این تفاوت ذهنی زبانها بهقدر ویلهلم فون هومبولت که آن را غنای نیروی تفکر بشری نامیده، تأکید نکرده است.
زبانهای متعدد بهمنزله روابط متعدد یک چیز نیستند، بلکه دیدگاههای متفاوت آن هستند... با تنوع زبانها غنای جهان و تنوع چیزی که ما در آن میشناسیم، افزایش مییابد و با آن در عین حال برای ما حجم هستی انسان توسعه پیدا میکند و انواع نوین تفکر و احساس با منشهای خاص و واقعی در برابر ما قرار میگیرند.
١-٣-٢: ولی این کشف که دیگر جزو معلومات عمومی درباره زبان است، مورد اعتراض نمایندگان مکانیسم ترکیب معرفتی همگانی و فطری شده است. اینها میگویند که تفاوتهای معنایی بین زبانها ناشی از تفاوت تفکر نیست. در این صورت با شگفتی میپرسیم: هنگامی که فرانسویان پیشزمینه و پسزمینه داستان را تعیین میکنند، انگلیسیها بین خوک در ماهی تابه (pork) و خوک زنده در کشتارگاه (pig) فرق میگذارند، در حالی که آلمانیها این فرق را قائل نیستند، این تفاوتها اگر ناشی از «تفکر» نیست، پس از چیست؟ البته این تفاوتهای – فرهنگی – برای تحقیق در ساختارهای معرفتی زیستی همگانی مهم نیست. و اعتراض مذکور بهحق گوشزد میکند که اینگونه تفاوتها برای ادعاهای زیستشناختی (مثلاً درباره «ذهنیت» متکلمان زبانهای خاصی) مورد سوء استفاده قرار نگیرد.
١-٣-٣: مغرب زمین در گذشته فکر میکرد و جهان غرب هنوز هم مانند انقلابیان فرانسه فکر میکند که تفاوت زبانها مجازاتی است مشابه آنچه در اسطوره توراتی بابل آمده است. خداوند برای مجازات انسانها که برای خود این حق را قائل شده بودند که «به یک زبان» حرف بزنند، به زمین نزول کرد و زبان مشترک آنها را که از بهشت آورده بودند، مشوش ساخت. ایجاد اختلاف در زبانها برای غیرممکن ساختن ارتباط همگانی بود. بنابراین، رفع این مجازات توراتی و برقراری وحدت زبان حد اقل در یک سرزمین، بازسازی بهشت در روی زمین است.
با توجه به این اسطوره که در فرهنگ ما ریشه عمیقی دارد و اشتیاق مردم را بهزبان واحد قابل فهم برای همه نشان میدهد، دوستداران زبانهای متعدد مانند استوان پادشاه مجارستان با این گرایش مسئله داشتند. لایبنیتس بهطوری که گفتیم یکی از آنها بود. او در برابر نارضایی روشنگران (و سنتگران مسیحی) از اختلاف زبانها، این تنوع را سند غنای تفکر انسان میداند و میخواهد بپذیریم که این واقعیت سعادت و فرصت است.
خوب پس چه؟ غنا یا بلا؟ سعادت یا مجازات؟ هر دو. تعدد زبانها غنای تفکر است، غنای فرهنگی بشریت و در عین مانع ارتباط. هم این هم آن.
١-٣-۴: لایبنیتس همچنین نشان میدهد که میتوان این تناقض را رفع کرد. چرا که او بهرغم شور و شوقش برای تنوع بابلی زبانها خواستار بهشت هم بود. برای مقاصد خاصی مثلاً برای علم و مبادله بینالمللی، زبان همگانی را قابل تصور و مطلوب میدانست. لایبنیتس همچنین با نظر به گذشته نیز بهشتگرا بود. او هم به روش زبانشناسی تاریخی در جستجوی زبان اصلی (و جهان اصلی) بود، مانند دیرینشناسانی که به ما میگویند جمعیت حیوان ناطق از آفریقا برخاسته و زبانش ابتدا یکسان بوده و همه زبانهای جهان از آن (lingua adamica) منشأ گرفتهاند. بهعبارت دیگر او اعتقاد داشت که زبان و روح بهرغم تنوع تاریخی در همه انسانها یکسان بوده است. هم این هم آن. سومین اسطوره انجیلی یعنی «آکنده شدن روح حواریون از روحالقدس» پدیده «هم این هم آن» را در داستان زیبایی بیان میکند: در این واقعه، تنوع بابلی زبانها از میان بر نمیخیزد، بهشت در روی زمین برقرار نمیشود، بلکه سد ارتباطی اختلاف زبانها بدین طریق رفع میشود که انسانها به زبانهای دیگر نیز سخن میگویند (این چندزبانی برای حواریون به کمک روحالقدس کار طاقت فرسایی نیست). بشریت به «زبان یکسان» نیازی ندارد تا به ذهنیت واحد برسد. روح واحد و همگانی (مقدس) در کل آرا و اذهان جزئی ملتها تجلی مییابد. این اسطوره به ما میآموزد که هر دو به هم تعلق دارند: وحدت و اختلاف زبانهای بشر.
١-٣-۵: در حال حاضر پاندول دوباره بهجانب دیگر بر میگردد، بهسوی وحدت، چه در علم و چه در سیاست. شاید به این علت که هر دو با اختلافات بابلی خود به پایان راه رسیدهاند: در جهان علم پس از وصف تفاوت زبانها این سؤال مطرح میشود که آیا این فربهی افراطی مبنای مشترکی دارد؟ و آیا این جزئینگری ملی در ارتباط با زبان، برای سیاست مشکلآفرین نشده؟ دیدگاههای فراملی و همگانی رهایی از این مخمصه را وعده میدهند. همگانی باوری زبانشناختی که تفاوتها را بیاهمیت جلوه میدهد و وحدت را تأکید میکند، بهخوبی با طرح جهانی شدن در زبان و فرهنگ مطابقت دارد. همگانی باوری همچنین در راستای رغبت شدیدی است برای حل مسئله راجع به منشأ زبان که همواره سؤال راجع به بهشت را هم متضمن است.
١-۴: تفاوت زبانها، بابل – چه سعادت و چه مجازات – البته هنوز از میان برنخاسته است: تخمینزده میشود که امروزه در حدود ٦٠٠٠ زبان وجود دارد. با توجه به این رقم همواره باید در مدنظر داشت که اغلب نمیتوان به آسانی تعیین کرد که زبانی کجا پایان میپذیرد و زبان دیگر از کجا شروع میشود. کدام یک از آنها «زبان» است و کدام یک «گویش»، یعنی زبانگونه. تعداد زبانها هر چقدر باشد، قدر مسلم آن است که بسیاری از این زبانها در آینده نزدیک از میان خواهد رفت. جهان نو چنان سازمان یافته که گروههای کوچک در اتحادیههای بزرگ مستحیل میشوند و زبان خود را ترک میکنند. این مرگ زبانها را با عقبرفتگی تنوع زیستی مقایسه کردهاند. در واقع غنای تفکر بشری که لایبنیتس و بعداً ویلهلم فون هومبولت خواستار آن بودند، بهتدریج محو میشود. با هر زبانی که خاموش میشود قصری از تفکر بشری سقوط میکند، یکی از امکانات جهان اندیشی از میان بر میخیزد. همانطور که هنگام ساختن سدی، روستایی قدیمی، عبادتگاهی باارزش یا شهری قدیمی زیر آب میرود، جوامع زبانهای کوچک نیز زیر زبانهای بزرگ مدفون میشوند. و اما آیا میتوان جداً به یک روستایی برتونی توصیه کرد که بهزبان فرانسه روی نیاورد و فرزند خود را به روش برتونی تربیت کند؟ ظاهراً برتونیها سود ترک زبان خود را بیشتر از ضرر آن تخمین میزنند. آنها با روی آوردن بهزبان فرانسه از مزایای یک زبان پروجهه فرهنگی استفاده میکنند و از امکانات پیشرفت اجتماعی و تعلق به ملت بزرگ برخوردار میشوند. البته به بهای از دست دادن بخشی از «وطن» خود، تاریخ و افسانهها و ترانهها و «تفکر دیگر» خود که زبانشان به آنها عرضه میکرد (از دستدادن زبان کهنه و تفکر کهنه خود، درست طبق اراده انقلابیان یکسان کننده سال ۱٧٨۹). ولی زبانهای «بزرگ» نیز از این پویایی مصون نماندهاند، آنها نیز در زمینههای معینی شدیداً در معرض سیل زبان جهانی قرار گرفتهاند و مانند جزیرههایی هستند که از دریای جهانی سربرآوردهاند. ولی آیا جداً میتوانیم از مشارکت در ارتباط جهانی سرباز زنیم؟ به هیچ وجه. واما با این نقل مکان به فضای آزاد، به جهان وسیع بزرگ، با نقل مکان به بهشت (مانند روستایی برتونی) وطن نزدیک خود و سرانجام امکان «دگراندیشی» و زندگی دیگر را از دست میدهیم.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- پروفسور یورگن ترابانت استاد زبانهای رومیایی در دانشگاه آزاد برلین است. این مقاله از کتاب او تحت عنوان «زبان چیست» برگرفته شده و با اجازه بنگاه C.H. Beck ناشر کتاب، ترجمه شده است. (انستیتو گوته، هیئت تحریریه اندیشه و هنر: خرداد ۱٣٨٨)
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ سایت بخش فارسی انستیتو گوته