فهرست مندرجاتروایت دو کودتا
از زبان ژنرالی که در هر دو نقش کلیدی داشت
- کودتا ۱۳۵۲ علیه رژیم شاهی
- پیوستن به حزب دموکراتیک خلق افغانستان
- يادداشتمها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[قبل] [بعد]
ژنرال عبدالقادر در تاریخ افغانستان چهرهای است آشنا و خیلی از کسانی که با سیاست سر و کار دارند نام و نقش او را در تاریخ سیاسی افغانستان میدانند.
عبدالقادر در کودتای سردار محمدداوود (۱۳۵۲ خورشیدی) فرد کلیدی بود و در کودتای نیروهای کمونیستی در هفتم ثور سال ۱۳۵۷ خورشیدی نیز رهبری نظامی این کودتا را بهعهده داشت. بهقول خودش در کودتای هفت ثور او فرد پیشتاز بود و تلاشهای او بود که کودتا به پیروزی رسید.
ژنرال عبدالقادر از گذشتههایش فقط یک عکس به یادگار دارد ـ عکسی همراه با ژنرال جمالالدین عمر (چپ) که در روز کودتای هفتم ثور بیشترین مقاومت را علیه نیروهای او در جاده دارالامان در غرب کابل داشته است
عبدالقادر بعد از سالها دوری از افغانستان اکنون به کابل برگشته و در اینجا زندگی میکند. وزیر دفاع سابق افغانستان در منطقه مکروریان کابل در خانه کرایی روزگار را بهسختی میگذراند.
او از گذشتههایش فقط یک عکس به یادگار دارد. عکسی همراه با ژنرالی که در روز کودتای هفتم ثور بیشترین مقاومت را علیه نیروهای او در جاده دارالامان در غرب کابل کرد و حتی یک هواپیمای تحت فرمانش نیز توسط این ژنرال سرنگون شد.
ژنرال قادر میگوید چوپانزادهای است از روستایی «برناآباد»، منطقهای میان ولسوالی غوریان و «زندهجان» در ولایت هرات در جنوب غرب افغانستان.
یک اشتباه او را در سال ۱۳۱۹ به مکتبی که فقط دو کلاس درس داشته، کشانده است. او میگوید: «مرا بهجای عبدالقادر دیگری به مکتب بردند.»
او اکنون سالخورده و پیر است، اما میگوید که میخواهد تمام آنچه را که در تاریخ افغانستان شاهدش بوده است به مردم بگوید و نمیخواهد تاریخ افغانستان را بهخاک ببرد.
وزیر دفاع سابق افغانستان از آنچه که انجام داده پشیمان نیست و میگوید: «انقلاب هفت ثور تغییر بزرگی در جامعه افغانستان ایجاد کرده بود، ولی تندروی و قشریگرایی همرزمان ما باعث شد که روند عمومی تحولات افغانستان به سمت دیگری برود.»
قادر بعد از پایان صنف (کلاس) ششم برای ادامه تحصیل به کابل فرستاده میشود. او میگوید: «تغییر سیاست دولت مرکزی باعث شد که ما بتوانیم به کابل بیاییم.»
به گفته او، قبل از آن تاریخ مردم عادی حق نداشتند به مراکز آموزش نظامی افغانستان راه یابند. ولی تغییر دیدگاه در کشور باعث شد که افراد طبقه پایین جامعه نیز شانس راهیابی به مراکز آموزش عالی افغانستان را بیابند.
ژنرال عبدالقادر بعد از سپری کردن دوران مدرسه در کابل، به کشور قرغیزستان اعزام میشود و در رشته خلبانی درس میخواند و خلبان هواپیمای میگ روسی میشود.
اما بعد از اتمام تحصیل و بازگشت به کابل، مدتها برای او و همقطارانش اجازه پرواز در داخل افغانستان داده نمیشود.
وزیر دفاع سابق افغانستان وقتی از دهات به شهر کابل میآید، نوعی تحول اجتماعی را احساس میکند - تغییری که «با محیط درسی او کاملا متفاوت» بود.
او میگوید: «ما هر روز به طرف قبر پدر پادشاه سلام میدادیم و برای سلامتی ظاهرشاه دعا میکردیم، ولی روند کلی برخلاف این بود.»
او یکی از خاطرههایش را چنین یاد میکند: «یکی از روزها برای بازی والیبال به مکتب استقلال کابل رفته بودیم. مسابقه شروع نشد، اما ناگهان کسی بهنام بهرامعلی آمد و بر ضد ظاهرشاه سخنرانی کرد. این در حالی بود که شاه در آن زمان سایه خدا بود و اعتقاد بر این بود که اگر کسی شاه را ببیند به بهشت میرود.»
عبدالقادر در ادامه توضیح میدهد که توجه مردم به تغییر روز به روز افزایش مییافت و آنان خواستار تغییر در زندگی خود بودند ولی در دستگاه حاکم گوش شنوا نبود.
او میگوید مردم بیبیسی را میشنیدند، از ایران مجلات بهصورت هفتگی وارد میشد و در کل «جریانهای روشنگر» از مسیرهای مختلف راه خود را به سمت افغانستان باز کرده بود.
ژنرال قادر میگوید این تابوشکنیها باعث شد که چهرههای جدیدی در جامعه ظهور کنند - قشری که تغییر میخواستند. بازگشت تحصیلکردگان در خارج به افغانستان نیز باعث شد که توقعات در کشور افزایش یابد، زیرا «این افراد جهانی دیگری را دیده و تجارب نو آموخته بودند.»
او از مشکلات نیروهای تحصیلکرده یاد میکند که بعد از بازگشت از تحصیل در وضعیت بدی زندگی میکردند و این روند باعث شده بود که آنان بهدنبال تغییرات و کسی که رهبری این تغییرات را بهعهده بگیرد، باشند.
[↑] کودتا ۱۳۵۲ علیه رژیم شاهی
ژنرال قادر میگوید: «به نظر ما هاشم میوندوال گزینه مناسب بود، ولی وقتی با او دیدار کردیم، پیشنهاد او این بود که منتظر تاریخ باشیم و باید خود را به مسیر تاریخ بسپاریم تا مردم افغانستان با سواد شوند و بعد تغییر خواهد آمد.»
اما او این روند را زمانگیر میدانست و میگوید: «ما تصمیم گرفتیم که مسیر تاریخ را به جبر تاریج تبدیل کنیم.»
محمدهاشم مَیوَندوال، یکی از نخستوزیران دوران مشروطه در زمان سلطنت محمدظاهرشاه بود.
به گفته عبدالقادر، گزینه بعدی برای نیروهای تحصیلکرده سردار داوود بود: «سردار داوود که از حکومت پادشاهی در افغانستان ناراضی بود، میتوانست راه این قشر را به درون سلطنت باز کند.»
عبدالقادر میگوید: «۲۵ میزان (مهر) ۱۳۵۰ در رستورانی با داوود قرار گذاشتیم. او با یک موتر تویوتا آمد و حیدر رسولی، که رابط ما با داوود بود، نیز همراهش بود. ما بر سر یک دیوار سمنتی (سیمانی) نشسته بودیم و داوود بعد از احوالپرسی گفت که: این وطن شماست.»
قادر میگوید: «بعد از این دیدار من، اکرم هلالی و خانمحمد به خانه داوود رفتیم و در آنجا از طرح او درباره نظام اقتصادی و مناسبات بینالمللی افغانستان جویا شدیم که تاکید داشت: سوسیالیسم برای شرایط افغانستان مناسب است.»
ژنرال قادر میگوید: «بعد از این نشست داوود دستور داد زمینی را که در قلعه مراد بیگ داشت، تقسیم کنند و بعد بهخشم بهطرف من نگاه کرد، که معنی این حرکت او تعهد به وعدههای قبلی بود.»
او میگوید که در این دیدار درباره تغییر در نظام صحبت شد: «وقتی از داوود پرسیدم که اگر این کار با شکست مواجه شد چه کنیم. با خشم جواب داد که چرا شکست؟»
او میافزاید: «بعد از این دیدار، من به پایگاه هوایی شیندند در جنوب افغانستان اعزام شدم ولی به تاریخ ۱۰ سرطان (تیر) ۱۳۵۲ به من خبر داده شد که کوچکشی میکنیم. من آمادگی حرکت به طرف کابل را گرفتم ولی بعد برنامه تغییر کرد. بعد فهمیدم که در آن روز سردار ولی در سفارت انگلیس مهمان بوده و شب دیر هنگام بهخانهاش آمده است.»
وزیر دفاع پیشین افغانستان با اشاره به اینکه شاه در این زمان در سفری به ایتالیا رفته بود، گفت: «چند روز بعد دوباره به من گفته شد که به کابل برگردم، وقتی به تاریخ ۲۵ سرطان به کابل رسیدیم، افسران و همکلاسهایم را در اطراف ارگ ریاست جمهوری دیدم. با دستگیری خانمحمد خان یکی از افسران ارتش کودتا بدون جنجال پیش رفت.»
بعد از این کودتا سردار محمد داوود پسر عموی ظاهر شاه قدرت را بهدست گرفت و رئیس جمهوری افغانستان شد.
قادر درباره اینکه چرا از داوود روگردان شد، میگوید: «که داوود وعده داده بود تا حکومت از طبقات مختلف جامعه تشکیل شود ولی بعدها به سمت قومگرایی حرکت کرد.»
به نظر او عامل دیگر که باعث جدایی نیروهای چپ از داوود شد، «گرایش داوود بهسمت کشورهای اسلامی» بود.
[↑] پیوستن به حزب دموکراتیک خلق افغانستان
ژنرال عبدالقادر میگوید: «به تاریخ ۹ حوت (اسفند) ۱۳۵۴ در یک شب برفی بود که نورمحمد ترکی (رئیس جمهوری افغانستان، ۱۹۷۸-۱۹۷۹) و امین (رئیس جمهوری افغانستان، ۱۹۷۹) به خانهام در منطقه قلعه شاده در غرب کابل آمدند. برق نداشتم و در پیش چراغ ارکین (فانوس) سه تایی نشستیم و با هم صحبت کردیم. این دو نفر به من کارت عضویت حزب را دادند. ولی من اعتراض کردم که تا اختلاف میان دو شاخه حزب باشد من به حزب نمیپیوندم. اما ترکی گفت که اختلافی در کار نیست و دو شاخه با هم متحد شدهاند.»
او میافزاید: «قرار شد من عضو مخفی حزب باقی بمانم و به تاریخ ۲۶ جوزا (خرداد) ۱۳۵۶ بود که در منطقه فاضل بیگ در غرب کابل به خانه اسدالله سروری، که بعد رئیس اطلاعات دولت افغانستان شد، دعوت شدم. امین در این نشست گفت که بخش سیاسی حزب تصویب کرده که چون وحدت حزب دولت را به هراس انداخته، اگر رهبران حزب توسط دولت بازداشت شوند، نظامیان هر تصمیمی را که بگیرند مورد تائید است.»
وزیر دفاع سابق گفت: «بعداً اسلم وطنجار (وزیر دفاع، ۱۹۹۰ -۱۹۹۲) آمد و درباره طرح کودتا صحبت کردیم. یک کاغذ را گرفتیم و خط کشی کردیم که از ۱۶ تانک زرهی، که وطنجار در اختیار داشت، در چه موقعیتهای استفاده کنیم.»
او میگوید بعداً میر اکبر خیبر کشته میشود و رهبران حزب بازداشت میشوند. در این زمان امین فرمان کودتا را صادر میکند. «من رمز عملیات را پرسیدم، به من «هلمند دریا» اعلام شد. وطنجار هفتم ثور از پلچرخی با زرهپوشها (نفربرهای زرهی) به سمت ارگ حرکت میکند. ساعت ده و نیم اولین توپ را به وزارت دفاع شلیک میکند.»
عبدالقادر افزود: «من در فرماندهی هوایی کابل منتظر رسیدن زرهپوشها بودم که ناگهان در اتاقی که من و موسی خان نشسته بودیم، یک گلوله توپ اصابت کرد. از تعمیر (ساختمان) فرار کردم. وقتی بیرون از ساختمان آمدم. سرباز امنیتی مرا متوقف کرد و از من رمز عملیات را پرسید. وقتی هلمند دریا را به زبان آوردم میگوید غلط است. از سرباز به اسرار خواستم که در گوشش رمز را بگویم. به این بهانه او را خلع سلاح کردم.»
ژنرال قادر میافزاید: «خود را به چهارراهی صحت عامه (چهارراهی مسعود فعلی) در مرکز کابل رساندم و بعد اسم رمز را که 'سیلاب طوفان' بود، دریافت کردم و با یک هلیکوپتر از کابل به بگرام پرواز کردم.»
وزیر دفاع سابق افغانستان به عبدالوهاب، خلبان میگ ۲۱ نوع پیافام، و نعمت خلبان سو ۱۷ دستور پرواز میدهد و خود نیز در یک هلیکوپتر فرماندهی عملیات را از هوا به عهده میگیرد.
اولین هدف این هواپیماها قصر گلخانه و هدف بعدی نیز حرمسرای ارگ ریاست جمهوری افغانستان اعلام میشود.
بعد از هدف قرار دادن این محل او خود به مرکز فرماندهی ارتش میرود و کودتا را رسما فرماندهی میکند.
ژنرال قادر میگوید: «همه در مرکز فرماندهی جمع شده بودند و نگران بودند که چه خواهد شد. مقاومت در غرب کابل توسط ژنرال جمالالدین عمر ادامه داشت و بعد از اینکه میر غوثالدین نیروهای او را از هوا هدف موشکهای هوا به زمین قرار داد، این مقاومت نیز در هم شکست.»
ژنرال قادر میگوید: «من و وطنجار به رادیو و تلویزیون رفتیم و من اعلام کردم که دولت بعد از این به مردم افغانستان تعلق دارد و هیج زمانی اعلام نکردم که دولت به حزب دموکراتیک مربوط است.»
او گفت: «روز بعد، هشتم ثور (اردیبهشت)، به قصر شورای وزیران رفتم. ببرک کارمل و کشتمند در آنجا بودند. ترکی از من پرسید که قدرت را به چه کسی تحویل میدهی. این زمانی بود که من متوجه موضوع شدم و گفتم که من وظیفه خود را انجام دادم و به وظیفه سابق بر میگردم. ولی این درخواست من مورد قبول واقع نشد.»
«بعد از آن به تشکیل یک شورا با ترکیب ۱۲ نفر از خلق و ۸ نفر از پرچم به توافق رسیدیم و من به عنوان وزیر دفاع افغانستان اعلام شدم.»
عبدالقادر میگوید که گرایش حزب به سمت «قبیلهگرایی» باعث شد که با رهبران حزب اختلاف پیدا کند و این روند منجر به ۲۰ ماه زندان او در زندان پلچرخی کابل شد.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- احمد شفایی، روایت دو کودتا از زبان ژنرالی که در هر دو نقش کلیدی داشت، بخش فارسی بی بی سی: شنبه ٢٧ آوريل ٢٠۱٣ - ٠٧ اردیبهشت ۱٣۹٢
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ بخش فارسی بی بی سی