[جامعهشناسی دین] [ادیان ابتدایی]
جانگرایی یا روحباوری یا آنیمیسم (به انگلیسی: Animism) که در گذشته فتیشپرستی مینامیدند[۱]، آیینی است که گرایندگان به آن اعتقاد دارند که تمامی عناصر طبیعت دارای روح و جانند. بر طبق همین پندار جنبش طبیعت را ارواح و شیاطین سبب میشوند. این ارواح برخی موجب بدی و برخی دیگر موجب نیکی هستند. گرایندگان این آیین امروزه در مناطق بدوی نشین همچون باختر آفریقا زندگی میکنند[٢].
[↑] ریشهشناسی
«آنیمیسم» یا «دین جان» (جانپرستی)، یعنی قایل شدن جان و روحی برای اشیأ یا پدیدههای طبیعی، همانند روح انسانی[٣]، این نامی بود که اروپاییان به مجموعهی ادیان آفریقایی اطلاق کردند[۴].
این واژه در این معنا از اواخر قرن نوزده وارد زبانهای اروپایی شد و از ریشهی لاتین «anima» بهمعنای روح و روان است[۵]. اما به گفتۀ فلیسین شاله، دین جان را، در گذشته «فتیشپرستی» (Fétichisme) مینامیدند. این کلمه در قرن هجدهم در تاریخ ادیان وارد شد و شارل دوبروس آنرا در کتاب خود موسوم به: «مراسم خدیان فتیش» بهکار برد. واژۀ «فتیش» (Fétiche) شیی مفتون و مسحور معنی میدهد و دارای قدرت جادو است. این کلمه را دریانوردان پرتقالی برای ابزار و الات ساحرانه سیاهان بهکار بردند[٦].
«تیلار» (Tylor)، نژادشناس بزرگ انگلیسی در نیمه دوم قرن نوزدهم، نظریه «جانپرستی» (آنیمیسم) را برقرار کرد و از این تاریخ اصطلاح «جانپرستی» را درستتر از «فتیشپرستی» دانستند[٧].
آنیمیسم، در ادبیات نیز حالتی را بیان میکند که در آن گویی اشیا جان و شعور دارند و گرایش به روح دادن به اشیأ و طبیعت است. این واژه، بهعنوان مثال، در اثر «میلی یا خاک زادگاه»[٨] نوشتهی لامارتین و یا در اثر «دهان تاریکی»[۹] نوشتهی ویکتور هوگو و «اشعار طلایی»[۱٠] نوشتهی نروال بهچشم میخورد[۱۱].
[↑] پیشینهی تاریخی
دین نخستین تکاپوی فکری بشر، برای دستیابی به نوعی شناخت جهان و انسان است. اما بهدرستی مشخص نیست که چه زمانی انسان به چنین تکاپو پرداخته است. به احتمال زیاد مسلماً، داستان دین بههیچ معنایی در پانصد هزار سال قبل، در نزد جانوران شبه انسان از قبیل پیتکانتروپوسها تکوین نیافته است، زیرا از مطالعهی سنگ چخماقها و حربههای نوک تیز آنان، که برای جنگ در میدان تنازع بقا بهکار میبردهاند، میتوان میزانی از درجهی هوش و مرتبهی عقل آنها را حدس زد، ولی نه بدان حد که بتوان گفت دین و مذهبی داشتهاند یا نه[۱٢].
آثار و اشیایی که رد قبرهای انسانهای اولیه پیدا شده حاکی از نوع اعتقادات آنهاست. در مدفن اموات خود غذا - که بعضی استخوانها شکسته از آن هنوز باقی مانده است - و همچنین حربههای سنگی دفن کردهاند. از اینجا حدس زده میشود که بعید نیست در فکر آنها هستهی پرستش ارواح (آنیمیسم)، که شیوهی تفکری پیشرفته است در آن زمان تکوین یافته باشد. اما این احتمال نیز وجود دارد که اینان صرفاً میپنداشتند اموات نوعی حیات جسمانی مرموز و نامعلوم دارند[۱٣].
با این وجود، بهطور مسلم میتوان گفت که انسان نئاندرتال نخستین آدم متدین در روی زمین نبوده است[۱۴].
بههر حال، بنا به شرایط زندگی ساده و یکسانی که بشر در ابتدا داشته است. انگیزههای اولیه انسانها برای داشتن اعتقادات دینی تقریباً در همه سطح کره زمین مشابه است. از صفات مشترک ادیان ابتدایی میتوان به اصولی چند اشاره کرد، مانند: اعتقاد به شیی مقدس، اعتقاد به مانا یعنی نیروی غیبی، سحر و جادو، آداب تصفیه و تطهیر، آنیمیسم یا پرستش ارواح، دادن قربانی، احترام به اموات و اجداد، اختراع اسطوره و افسانه، تابو یعنی اعتقاد به شخص رییس گروه یا شیخ قبیله و رهبر مادام که حایز قدرت و رهبری است و افراد جماعت برای او جنان قوه نیروی قایل هستند که تصور میکنند دست زدن به بدن یا جامه یا افزار و اثاث او یا حتی فرش یا کف جایی که وی بر آن گام نهاده احتیاط دارد و اگر کسی چنین گناهی را مرتکب شود جان او در معرض خطر است و باید با عملی خواص کفاره آنرا پس دهد[۱۵].
با این حال، جانگرایی، ریشه در جوامع ابتدایی دارد. انسان اولیه تصور میکرد که اشیأ، گیاهان و جانوران دارای روان میباشند. عمده دلیل پیدایش این نظر سطح رشد بسیار پایین نیروهای مولد، اندوخته بسیار ناچیز دانش که از این سطح رشد ناشی میشد، و نیز ناتوانی در مقابله با نیروهای عنصری و بنیادی طبیعی بود که بهدیدۀ او بیگانه و اسرارآمیز جلوه میکردند. در مرحلۀ معینی از سطح رشد اجتماعی، مظهرسازی و شخصیتبخشی به نیروهای طبیعت، صورتی برای رام کردن این نیروها بود. مفاهیم جانگرایانه مبانی ادیان بعدی را بهوجود آوردند و جانگرایی، در واقع، بخشی از تمام مذاهب شد[۱٦].
«شارل دوبروس»، معتقد است که مراسم فتیش پایه و اساس تمام ادیان است، این اصل را فیلسوف بزرگ قرن نوزدهم فرانسه، «اوگوست کنت» پذیرفته و مینویسد:
- «شعور انسان سه حالت را متناوبا یکی از دیگری طی میکند. اول در حالت ربانی که پدیدهها را با خود قیاس میکند و از خویشتن قویتر میشمارد. دوم حالت متافیزیک که انسان برای بیان پدیدهها از قوای طبیعت صرف نظر میکند و به عالم مجردات راه مییابد. سوم حالت تحققی که آدمی پدیدهها را با پدیدههای دیگر میسنجد. در مرحله ربانی تحولات فکری از کیش فتیش شروع میشود که انسان ارواح نیک و بد را در سرنوشت خویش دخالت میدهد. سپس خدایان متعدد را پرستش میکند. یعنی ارواحی که شماره آنها کمتر و دارای قدرت بیشتر میباشند مورد توجه و ستایش قرار میگیرند. پس از مدتی این خدایان را متراکم میکند و در یک خدا جای میدهد و واحدپرستی بوجود میآورد. واحدپرستی تصوری است. که شعور انسان را ابتدا به ماورایطبیعت و سپس به طبیعت مشغول میسازد. سیاهان بدوی یک قسم نیروهایی را که در ماورای اشیأ مادی قرار دارد پرستش میکنند که میتوان آنها را با ارواح مقایسه کرد.»[۱٧]
دین جان، در مصر قدیم رواجی بسزا داشت. نیروهایی کموبیش شبیه به ارواح انسانی در طبیعت و ستارگان و خورشید و درختها و رودخانهها مخصوصاً رود نیل ساکن بودند.
مردم قدیم مصر از سرچشمههای نیل و دریاچههای استوایی که فاضل آب آن به این شط میریزد، بیخبر بودند و نمیدانستند که در نقاط بعیده جنوب بارانهای وافری مرتب باریده شعب پُر آب نیل را بهوجود میآورد که از آن جمله در مغرب بحر الغزال است با مردابهایی دور و دراز و در مشرق سبات و نیل ارزق و عتبره که از کوههای آتشفشانی سردرهم سرازیر میشود.
بدین لحاظ، مردم مصر که میدیدند هر سال رود نیل بدون یک قطره باران بالا آمده از بستر خود سرازیر میشود، آنرا معبود خود قرار داده میگفتند: «اشک چشم ایزیس الهه علت طغیان آن میباشد که در مرگ شوهرش اوزیریس میگیرید.»
چون در قرن نوزدهم سرچشمههای نیل و مجرای علیای آن کشف شد، معمای طغیان نیز کاملاً حل گردید.
در مصر مانند همهجا، دین با جادو همراه بود. مصریان جادو را میشناختند و به آن عمل میکردند. طلسم و مجسمههای درمانبخش وجود داشت. این مجسمهها وسایل وردخوانی ضد مار و عقرب بهشمار میرفت. اگر کسی را جانوری میگزید، برای معالجه روی سر مجسمه آب جاری میساختند. آبی که از روی متون حکاکی شده روی مجسمه میگذشت، دارای نیروی درمانی میگردید. بیمار آب را میآشامید و شفا مییافت[۱٨].
«هربرت اسپنسر» (۱۹٠۳-۱٨٢٠ میلادی)، فیلسوف اواخر قرن نوزدهم انگلیس و «فراز»، دانشمند بزرگ بریتانیا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، درباره جانپرستی مانند توتمپرستی تحقیقات فراوان کردند[۱۹].
در فرانسه در پایان قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم، «لوی برول»، تحقیقات دامنهداری دربارۀ حالات روحی اقوام بدوی انجام داد. نتایج بهدست آمده از این تحقیقات و بررسیهای مشابه نشان میدهد که ریشههای پیدایش عقاید دینی در تمامی جهان مشترکات بسیاری داشته و سیر تغییر و تحول اعتقادات نیز تقریباً یکسان بوده است[٢٠].
نخستين انديشههاى مذهبی آرياییها متأثر از نوعى آنيميسم بدوّى است كه براى نيروهاى موجود در طبيعت، كه قابل كنترل و درك كردنی نيستند، جنبۀ آسمانی (ماورای طبیعی) قایل شده و آنها را بهصورت ايزدانى مؤنث يا مذكر مجسم مىكند. «ايندرا» ابرمرد آريايى، ايزد قدرت و نيرو و بهترين جنگجوست. هميشه آماده است تا اژدهاها و ديوها را از ميان بردارد. شهرها را نابود سازد. ايزد رعد و برق است. آورندۀ باران و پيروزمند بر نيروهایى كه زور آرياییها به آنها نمىرسد.
«آگنی» ايزد آتش، با صفات زيبا و دلانگيز بر اجاق خانواده تسلط كامل داشته است. همانند هندوستان امروز مراسم عقد ازدواج در حضور آتش انجام مىگرفت. از ميان چهار عنصر، آتش بىغشترين عناصر دانسته شده و مورد احترام خاص و واسطۀ ميان ايزدان و آدميزاد نيز بود.
ايزدان كهنتر را در گذشتۀ هندواروپایيان مىتوان رديابی كرد. از جملۀ اينان «دايوس» يا «زئوس»، پدر ايزدان، است كه در ايزدكدۀ ودايى اهميت خود را از دست داد. از جمله ديگر ايزدان، «سوريا» (آفتاب) و «ساويترى» (ايزد ديگر آفتاب كه مانتراى مشهور گاياترى در مدح او سروده شده است) ، «سوما» (ايزد شيره سكرآور گياه سوما) و «وارونا»، ايزد پدر مانندى كه با شكوه فراوان در آسمان جلوس كرده است. از جملۀ ايزدان معتبر «ياما»، ايزد مرگ است. از اينها كه بگذريم كائنات موج مىزند از انبوه موجودات آسمانى به انواع شكلها و صورتهاى مختلف - گندهارواها و آپساراها، ماروتها، ويشويدوهها - و تعداد اينها را آنگاه كه لازم باشد و يا رغبت پيدا شود مىتوان چندين برابر كرد[تاپار، رومیلا، تاریخ هند، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، قم: نشر ادیان، چاپ ١٣٨۶، صص ۵١-۵٢].
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱: مهرداد ناظری، آنیمیسم
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]-
[٢]-
[٣]- به نوشتۀ فلیسین شاله، «جانپرستی در موجودات نیرویی کم و بیش شبیه به روح انسان جای میدهد.» (فلیسین شاله، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ص ٢٣)
[۴]-
[۵]-
[٦]- فلیسین شاله، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ص ٢٣
[٧]- همانجا
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]- پیتر کالو، نگرشی سیبرنتیکی به حیات، ترجمۀ وحید موحد، نشریۀ هدهد، خرداد ۱٣٦۱ - شماره ٣٢، ص ٢٠٠؛ برگرفته از: رزنتال و بودین، واژهنامۀ فلسفه.
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]