فهرست مندرجاتمفهومشناسی هرمنوتیک و پوستاندازی آن
- مقدمه
- مفهومشناسی هرمنوتیک
- کالبد شکافی «هرمینویین»
- جمعبندی تعریف هرمنوتیک
- بیوگرافی مختصر شلایر ماخر
- مختصری از آرأ و اندیشههای شلایر ماخر
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[فلسفه] [هرمنوتیک]
چکیده: هرمنوتیک از فعل یونانی هرمینویین (Hermeneuin) بهمعنای «تفسیرکردن» و اسم هرمینا (Hermeneia) یعنی «تفسیر» اشتقاق یافته است و همه اینها با کلمه (Hermes) پیوند دارند. در اساطیر یونان هرمس، فرزند زئوس خدای خدایان و مایا دختر اطلس، است که از ذکاوت و زیرکی و توانایی خارقالعاده برخوردار است نام وی در اکثر اسطورههای یونان و رم بهچشم میخورد. او پیغامآور پدرش زئوس در میان خدایان است او را خدای سخنوری، ادبیات، تجارت، میزان و اندازهگیری و پدر علم کیمیاگری میگفتند. بنابراین «هرمس» بهعنوان «رسول خدایان» پیامهای قدسی آنها را با صدای بلند بیان کرده و از زبان خدایان این پیامها را برای آدمیان ترجمه کرده است. پس هرمنوتیک در ریشههای اولیۀ خود برای رمزگشایی مفاهیم قدسی بهکار گرفته میشده است. بعدها این دانش برای تفسیر متون ادبی نیز مورد استفاده قرار گرفت. مثلاً آتنیهای قرن پنجم قبل از میلاد، معنای کلمات «ایلیاد» و «اودیسه» هومر را نمیفهمیدند، ناگزیر عدهای بهتفسیر نوشتههای هومر میپرداختند. این مقاله در صدد است تا ضمن بیان مفاهیم هرمنوتیک، پوستاندازی آن را تبیین نماید و به این نتیجه دست یابد که هرمنوتیک حداقل در دو دوره قدیم و جدید و نیز در دوره جدید در سه مرحله هرمنوتیک کلاسیک شلایرماخر (۱۸۳۴)، هرمنوتیک جدیدهایدگر (۱۹۷۶) و گادامر (۱۹۰۰)، هرمنوتیک نئوکلاسیک اریک هیرش (Erich Hirsch) پوست انداخته است.
[↑] مقدمه
هرمنوتیک به دانشی اطلاق میشود که قواعد فهم کامل و تام متون را در بردارد. یعنی هر منوتیک علم به قواعدی است که با دانستن و عمل به آن قواعد، مراد واقعی مؤلف کتاب یا گویندۀ سخن معلوم میشود. پس هرمنوتیک بهعنوان علم تأویل، یکی از قلمروهای خردورزی انسان عصر حاضر است که در بستر فلسفه، هنر، ادبیات و علوم انسانی از جایگاه رفیعی برخوردار است. هر چند که این علم در آغاز پیدایش به حوزه خاصی از نیازهای بشری، بهویژه تفسیر متون التفات داشته، اما در اثر تنوع چالشهای نظری در عرصه علوم انسانی، این دانش، توسعه و کاربری لازم در سایر حوزههای علمی داشته است. بهنحوی که اخیراً در تفسیر رفتار آدمی نیز مورد استفاده قرار گرفته است.
[↑] مفهومشناسی هرمنوتیک
شناسایی صحیح مفاهیم و معانی الفاظ کلیدیترین کار محققان است. بهقول آناتول فرانس، «بهترین و زیباترین واژهها درج هان، فقط یک صدای بیهوده است، اگر شما نتوانید آن را درک کنید.
سایت Word Information که سعی نموده برای اصطلاحات تعاریف مختصری ارائه داده و ریشههای آن را بیان کند.[۱] در تعریف هرمنوتیک (hermeneutic) میگوید:
هرمنوتیک، یک صفت است برای آنچه نیاز به تفسیر دارد. مثلاً میتواند صفت الهیات باشد، در این جمله: «الهیات هرمنوتیکی تفسیر عبارات کتاب مقدس است.» سپس جلوه «اسمی» این واژه را بیان میکند:
هرمنوتیک، یک اسم است و دو تعریف دارد:
- ۱- هنر یا علم تفسیر ادبی: که در این معنا، علم هرمنوتیک را بهعنوان شاخهای از الهیات در رابطه با تفسیر متون مقدس باید دانست و هنر هرمنوتیک را هنر توضیح هر نوشته و متن دانست که کمک میکند تا مردم در درک یک قطعه موفق شوند. سپس آن را برای نظم و انضباط در دایره فهم کلی بشر بهکار بردند و وارد فلسفه شد بهمعنای مطالعه تفسیر در مفهوم کلیتر است.
۲- تئوریها و روشهای تفسیر: در این معنا هرمنوتیک بهعنوان تئوریها و روشها، سبب توسعه و مطالعه نظریههای تفسیر و فهم متون شد.
۳- ضمناً (hermeneutist) اسمی است برای کسانی که تفسیر متون ادبی و یا تفسیرکتاب مقدس را برعهده دارد.
جهت توضیح بیشتر باید اشاره شود که هرمنوتیک از واژۀ یونانی «هرمینا» یا «هرمینیوس» گرفته شده و هرمینا از نام «هرمس» اخذ گردیده است. هرمس رسول و پیامآور خدایان بوده که پیامش صریح و روشن نبوده و همیشه پیامهای شادیبخش نداشته است؛ چون خدایان گاهی، خبرهای شوم را توسط هرمس بهمردم ابلاغ میکردند. از این لحاظ، ریشه کلمه هرمنوتیک در فعل یونانی «هرمینویین» نهفته است و عموماً به «تأویل کردن» ترجمه میشود و صورت الهی آن «هرمینیا» نیز به «تأویل» ترجمه شده است.[٢]
در اساطیر یونان هرمس، فرزند زئوس خدای خدایان و مایا دختر اطلس، است که از ذکاوت و زیرکی و توانایی خارقالعاده برخوردار است نام وی در اکثر اسطورههای یونان و رم بهچشم میخورد. او پیغام آور پدرش زئوس در میان خدایان است او را خدای سخنوری، ادبیات، تجارت، میزان و اندازهگیری و پدر علم کیمیاگری میگفتند.
«هرمینویین» و «هرمینیوس» در اغلب متون بر جای مانده از قدیم بهصورتهای مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. افلاطون از زبان سقراط میگوید:
«هرمس خدایی است که زبان و گفتار را آفریده او هم تأویل کننده و هم پیامآور است. هرمس خدای مخترع زبان و کلام، میتواند علاوه بر پیامآور ومفسر بودن، حیله گر هم باشد؛ زیرا کلمات همان قدر که قادرند امور و اشیا را آشکار سازند و بر آنها دلالت کنند، بههمان اندازه نیز قادرند آنها را پنهان و مخدوش سازند.»[٣]
ارسطو هرمینویین و هرمینیا را آنقدر ارزشمند میدانست که رسالۀ بزرگی را در «ارغنون» با عنوان رساله باری ارمینیاس (بهعربی: فی العباره و بهفارسی: دربارۀ تفسیر) اختصاص داد. علاوه بر ارسطو، این کلمه در آثار فیلسوفان یونانی دیگر هم مشاهده میشود.
نام هرمس بهطرز پُرمعنایی با وظیفۀ تبدیل آنچه ورای فهم بشر است، بهصورتی که فکر و هوش انسان بهدرک آن قادر باشد پیوند یافته، و اشکال مختلف این کلمه، متضمن بهفهم درآوردن چیزی یا موقعیتی است که نامفهوم مینماید. مارتین هایدگر، فلسفه را فی نفسه «تأویل» میانگارد و «فلسفه بهمنزلۀ علم هرمنوتیک» را با هرمس مرتبط میداند. بدین ترتیب، اصل و منشأ کلمات جدید «علم هرمنوتیک و هرمنوتیکی» که تا نخستین ریشههای شناختهشدهشان در زبان یونانی عقب میرود، متضمن «به فهم درآوردن» است بهویژه از آن جهت که این عمل مستلزم کاربرد زبان است و زبان واسطه تمام عیار در این عمل است.[۴]
پس هرمنوتیک، علم یا نظریۀ تأویل است و این مفهوم بهعنوان یک روش، از تأویل متون مقدس آغاز شد. پس از مجادلات جنبش اصلاحطلبی بر سر این حکم کلیسای کاتولیک (که تنها کلیسا است که صلاحیت تأویل کتاب مقدس را دارد) با مخالفت شدید و پافشاری پروتستانها بر ابطال این حکم، پیکرۀ کلی نظریۀ هرمنوتیک شکل گرفت و تنظیم آن مباحث و تبدیل آنها بهیک روششناسی برای تأویل متن، در اواخر قرن نوزدهم، شکل نظریۀ فلسفی را بهخود گرفت.
[↑] کالبد شکافی «هرمینویین»
کالبد اصلی لفظ هرمینویین، در سه وجه زیر، بهکار میرود: ۱- بیان کردن واژهها و کلمات با صدای بلند، و «گفتن» آنها. ۲- توضیح دادن، و تفسیر کردن و تبیین بیشتر. ۳- ترجمه کردن.
میتوان نتیجه گرفت که لفظ هرمنوتیک بهسه چیز نسبتاً متفاوت یعنی گفتن و بازگویی شفاهی، توضیح تبیین قابل فهم و ترجمه از زبانی دیگر اشاره دارد. مبنای کار هرمس رسول خدایان و فرستاده زئوس در هر سه مورد جلوهگر است.
[↑] جمعبندی تعریف هرمنوتیک
برای هرمنوتیک، تعریفهای متنوعی از آن ارائه شده است که هر یک بهنوبه خود، معرّف و نشانگر دیدگاهی خاص در باب اهداف و وظایف این شاخه معرفتی است. اکنون بهبرخی تعاریف بهطور گذرا اشاره میکنیم:
۱- جان مارتین کلادنیوس (۱۷۵۹-۱۷۱۰) علوم انسانی را مبتنی بر هنر تفسیر (Auslegekunst) میدانست و هرمنوتیک را نام دیگر این هنر قلمداد میکرد. در فهم عبارات گفتاری و نوشتاری ابهاماتی رخ میدهد که فهم کامل آنها را دچار مشکل میکند. هرمنوتیک، هنر دستیابی به فهم کامل و تامّ عبارات گفتاری و نوشتاری است. این هنر مشتمل بر مجموعهای از قواهد است. یعنی چیزی شبیه بهمنطق، که مددکار مفسر در رفع ابهامات متن میباشد.[۵]
۲- فردریک آگوست وُلف در سخنرانیهای سالهای ۱۷۸۵ تا ۱۸۰۷، هرمنوتیک را چنین تعریف میکند: «علم به قواعدی که بهکمک آن معنای نشانهها درک میشود. » هدف از این علم، درک اندیشههای گفتاری و نوشتاری شخص مؤلف یا گوینده، درست مطابق آنچه او میاندیشیده است، میباشد. این تلقی از تفسیر و کارکرد هرمنوتیک، عمل فهم را نه تنها نیازمند درک زبان متن، بلکه نیازمند دانش تاریخی نیز میداند. مراد از دانش تاریخی، شناخت زندگی مؤلف و شرایط تاریخی و جغرافیایی سرزمین او میباشد. مفسّر ایدهآل کسی است که هر آنچه مؤلف میدانسته است او نیز بداند.[٦]
۳- فردریش ارنست دانیل شلایر ماخر (۱۸۳۴-۱۷۶۸) بههرمنوتیک بهمثابه «هنر فهمیدن» مینگریست. او مسأله بدفهمی و سوءفهم را مورد توجه قرار داد و بر آن بود که تفسیر متن دایما در معرض خطر ابتلأ به سوءفهم قرار دارد. از این رو هرمنوتیک بهعنوان مجموعه قواعدی متدیک و روش آموز، باید برای رفع این خطر بهاستخدام درآید. بدون وجود چنین هنری، راهی برای حصول فهم وجود نخواهد داشت.[٧]
تفاوت این تعریف با تعریف اول آن است که کلادنیوس نیاز به هرمنوتیک را تنها در مواضعی میدانست که ابهامی در راه فهم متن رخ مینماید، اما شلایر ماخر مفسّر را دایماً و در هر فهمی از متن نیازمند به هرمنوتیک میداند؛ زیرا هرمنوتیک مورد نظر او برای رفع ابهام تعبیه نشده است، بلکه دانشی است که مانع سوءفهم میشود و امکان سوءفهم، احتمالی است که همواره وجود دارد. به تعبیر دیگر در نظر کلادنیوس، اصل بر صحیح بودن فهم و تفسیر است و جریان فهم متن روال عادی و طبیعی خود را دارد مگر آنکه ابهام و مشکلی پیش آید و هرمنوتیک دانشی کمکی (Auxiliary Science) برای رفع ابهام و پیچیدگی بهحساب میآید. حال آنکه در تلقی شلایر ماخر، اصل بر سوءفهم است مگر آنکه بهکمک قواعد هرمنوتیک از بدفهمی پرهیز شود. پس گرچه هر دو به هرمنوتیک بهعنوان هنری مشتمل بر مجموعهای از قواعد مینگریستند، اما محتوای این قواعد و غرض از تنظیم آنها با یکدیگر متفاوت است.
۴- ویلهلم دیلتای (۱۹۱۱ ۱۸۳۳) هرمنوتیک را دانشی میداند که عهدهدار ارائه روششناسی علوم انسانی است. هدف اصلی تلاش هرمنوتیکی او، ارتقأ اعتبار و ارزش علوم انسانی و همطراز کردن آن با علوم تجربی بود. از نظر وی سرّ اطمنیانآور بودن قضایای علوم تجربی، در وضوح و روشنی روششناسی آن نهفته است و برای اینکه علوم انسانی هم علم (Science) باشند، لازم است که متدولوژی آن تنقیح شود و اصول و بنیانهای مشترک و استوار آن که پایههای تمام تصدیقات و قضایای علوم انسانی است، روشن و آشکار گردد.[٨]
۵- یکی از نویسندگان معاصر آلمانی بهنام بابنر (Bubner)در مقاله «هرمنوتیک استعلایی» که در سال ۱۹۷۵ نگاشت، هرمنوتیک را به «دکترین فهم» تعریف کرد.
این تعریف با هرمنوتیک فلسفی مارتین هایدگر و هانس گادامر تناسب کاملی دارد؛ زیرا هدف از هرمنوتیک فلسفی توصیف ماهیت فهم است. هرمنوتیک فلسفی برخلاف هرمنوتیکهای گذشته نه بهمقوله فهم متن منحصر میشود و نه خود را در چهارچوب فهم علوم انسانی محدود میکند. هرمنوتیک فلسفی بهمطلقِ فهم نظر دارد و درصدد تحلیل واقعه فهم و تبیین شرایط وجودی حصول آن است.
۶- ریچارد پالمر، هرمنوتیک را چنین تعریف میکند: «هرمنوتیک، امروزه عرضهکننده سنت تأمل فلسفی آلمان و اخیراً فرانسه در باب ماهیت فهم (Understanding) است که از طریق شلایر ماخر و دیلتای و هایدگر گسترش یافته است و امروزه توسط گادامر و ریکور ارائه میشود».[۹]
برخی معتقدند که علم هرمنوتیک حداقل به شش حالت نسبتاً متمایز تعریف میشود. این مفهوم از همان ابتدا بر علم تأویل، بهویژه بر اصول تفسیر متن دلالت داشته است. در هر صورت، علم هرمنوتیک بهترتیب زمانی بهصورتهای زیر تعریف شده است:
- ۱- نظریه تفسیر کتاب مقدس
۲- روششناسی عام لغوی
۳- علم فهم زبانی
۴- مبنای روششناختی علوم انسانی
۵- پدیدارشناسی وجود و پدیدارشناسی فهم وجودی
۶- نظامهای تأویلی متذکرانه و ساختارشکنانه جهت رسیدن بهمعنای نهفته در اسطورهها و نمادها.
این تعاریف بهترتیب مذکور، هرکدام بر جنبهی خاصی از دانش تأویل تکیه و تأکید دارند. مثلاً تعریف نخست تأکیداتی بر جنبۀ تفسیری کتاب مقدس، و تعریف دوم بر جنبۀ لغوی، و سومی بر جنبۀ علمی، و چهارمی تکیه بر جنبۀ مربوط به علوم انسانی دارد و تعریف پنجم بر جنبۀ وجودی و آخری هم بر جنبۀ فرهنگی این دانش بزرگ تکیه دارد.
پس هر یک از این تعاریف، موضعی را نشان میدهند که علم هرمنوتیک در آن دیده میشود. اگر بخواهیم به مراحل پوستاندازی هرمنوتیک و دگردیسن آن اشاره کنیم. ابتدا باید بپذیریم که هرمنوتیک دارای دو مرحله اساسی قدیم و جدید میباشد. اصطلاح قدیم هرمنوتیک که ریشه در هرمنوتیک کهن دارد و اصطلاح جدید که قدمت زیادی نداشته و به اواخر قرن ۱۸ باز میگردد. اصطلاح قدیم عام و کلی است اما جدید خاص است. در اصطلاح عام و کهن آن، هر بحثی که مربوط به تفسیر باشد و اصول و ضوابطی را در جهت کشف مراد مؤلّف در رسیدن بهمعنای نهایی متن معرفی کند یا وجود چنین اموری را انکار نماید، در حوزه مباحث هرمنوتیکی قرار میدهد.
آنطور که محققان گفتهاند، قدیمیترین کاربرد کلمه «هرمنوتیک» به اصول تأویل کتاب مقدس اشاره دارد. بر اساس گزارش ریچارد پالمر واژه «هرمنوتیک» احتمالاً نخستین ظهور ثبت شدهاش در عنوان کتابی است از ی. ک. دانهایر، در سال ۱۶۵۴ (هرمنوتیک قدسی با روش تاویل متون مقدس). اگر از از کتاب «نهادهای هرمنوتیک قدسی نوشته یوهانس راینباخ (Johannes Reinbach) متولد سال ۱۶۹۳ بگذریم و آنرا نادیده بگیریم. باید بهمارتین کلادنیوس (۱۷۸۰-۱۷۵۹ م) اشاره کنیم که کتابی بهنام درآمدی بر تفسیر صحیح نوشت و هرمنوتیک کلاسیک را پایهگذاری کرد و اصل آنرا «نیت مؤلف» نامید.[۱٠]
باید تأکید کنیم که این پیشینه که به قرن ۱۸ باز میگردد، همه بهدور جدید پوستاندازی هرمنوتیک باز میگردد. این مرحله که با اصل «انطباق تفسیر با متن» در نوشته یوهانس راینباخ شروع شد و با یوهان مارتین کلادنیوس استمرار یافت.
همان شخصی که اساس هرمنوتیک را در «نیت مؤلّف» میدانست، آنگاه در مرحله جدید به سه دوره پوستاندازی باید اشاره شود. زیرا هرمنوتیک از قرن ۱۸ بهبعد، سه تحول مهم بهخود دیده است:
- ۱- هرمنوتیک کلاسیک شلایرماخر (۱۸۳۴)، آگوست بک(August Boeck) و ویلهلم دیلتای (۱۹۱۱)
۲- هرمنوتیک جدید هایدگر (۱۹۷۶) و گادامر (۱۹۰۰)
۳- هرمنوتیک نئوکلاسیک اریک هیرش (Erich Hirsch)
در نوشتار برخی این سه دوره با نامهای دیگری مطرح شده است. و معتقدند که هرمنوتیک بهلحاظ تاریخی به سه دوره «کلاسیک»، «مدرن» و «پسامدرن» تقسیم میشود. شلایرماخر و دیلتای چهرههای شاخص هرمنوتیک کلاسیک، هایدگر و گادامر برجستگان هرمنوتیک مدرن و افرادی چون هیرش از افراد مهم هرمنوتیک پسامدرن محسوب میشوند.[۱۱]
[↑] بیوگرافی مختصر شلایر ماخر
فردریک دانیل ارنست شلایر ماخر در سال ۱۷۶۸ در برسلو واقع در لهستان کنونی متولد شد. پدر او که داری اعتقادات عمیق نسبت به کلیسای اصلاحشده بود، او را بهدانشکده الهیّات فرستاد؛ تا اعتقادات او تقویت شود.
در این زمان از زندگی شلایر ماخر، افکار تحصیلکردهها متوجه نظرات کانت بود و در نتیجه بازار فروش آثار کانت که مسیحیت را مورد نقد قرار داده بود، نسبتاً داغ بود. پدرش برای این که او بتواند به لیبرالهایی مثل کانت پاسخ گوید، او را تشویق به خواندن آثارشان کرد؛ اما این کار نتیجه عکس داد و فردریک جوان علیه پاکدینی خود نیز جبهه گرفت. بنابراین فردریک بر آن شد؛ تا میان مسیحیت مورد قبول روشنفکران و سنّتی تلفیق کند.
کتاب نخست شلایرماخر «مذهب» نام داشت. این کتاب در واقع آغاز الهیّات لیبرال است. کتاب دیگرش با نام «ایمان مسیحی» مشهور شد. در این کتاب، اظهار نظرهای تندی را برای اصلاحات مطرح کرد. در واقع آخرین آثر وی، کتاب «ایمان مسیحی» بهعنوان برداشت جدید شلایر ماخر از مسیحیت است
سر انجام شلایر ماخر در اثر التهاب ریهها در سال ۱۸۳۴ در ۶۶ سالگی در گذشت.
[↑] مختصری از آرأ و اندیشههای شلایر ماخر:
۱- نفی اعتقاد کلیسا در مورد حضرت عیسی: شلایر ماخر معتقد بود که نباید مانند کلیساهای راست دین! عیسی را هم انسان واقعی و هم خدای واقعی؛ یعنی کلمه الهی که طبیعت انسانی بهخود گرفت، بدانیم. عیسی انسانی است چنان نزدیک بهخدا که میتوان گفت خدا در اوست... مسیح مجازات گناهان ما را متحمل نشد؛ بلکه آمد تا معلم ما بشود.
۲- مخالفت با تثلیث: او به وجود خدا معتقد بود و عیسی را انسانی میدانست که خدا را در عالیترین سطح درک کرده و روحالقدس را وسیله برای تبیین خدا در کلیسا میدانست.
۳- هرمنوتیک: شلایر ماخر بنیانگذار هرمونوتیک کلاسیک بود و ابداعات جدیدی در این علم ایجاد نمود. شلایر ماخر که یک متأله و متکلم مسیحی بود، وقتی با تفاسیر مختلف کتاب مقدس و تفاوت و تشتت این برداشتها مواجه شد، تحت تأثیر اندیشههای کانت بهجستجوی قواعد عمومی تفسیر برآمد؛ قواعدی که وابسته بهمتن خاصی نباشند. پل ریکور در این باره میگوید: «فقط در حال و هوای کانتی میتوان بهجای مرتبط ساختن قواعد تفسیر با مسئلۀ تنوع متون و موضوعات نهفته در آنها، این قواعد را با کاربردی اصلی و اساسی مرتبط ساخت که تنوع و چندگونگی تفسیر را وحدت میبخشد[۱٢]
در واقع، هرمنوتیک شلایر ماخر از دو مکتب بهره برده است:
یک: مکتب ایمانوئل کانت که اندیشههایش در فضای آلمان آن روز بهصورت یک تفکر غالب وجود داشت و بر جنبههای عمومی فهم تأکید میکرد.
دو: مکتب رومانتیسم (به انگلیسی: Romanticism) که اثر ادبی را ناشی از ذهن خلاق و نبوغ صاحب اثر میدانست و بهویژگیهای فردی او توجه داشت. رمانتیسیسم عصری از تاریخ فرهنگ در غرب اروپا است، که بیشتر در آثار هنرهای تجسمی، ادبیات و موسیقی نمایان شد. این مکتب جنبههای احساسی و ملموس را دوباره بههنر غرب وارد کرد. هنرمندان رمانتیک آزاد از چهارچوبهای تصویرگریهای سنتی، بهتحقق بخشیدن ایدههای شخصی خود پرداختند. پس رمانتیسیسم را همانطور که از نامش پیداست، باید نوعی واکنش احساسی در برابر خردمحوری بهشمار آورد. تمایلی بهبرجسته کردن خویشتن انسانی، گرایش بهسوی خیال و رویا، بهسوی گذشته تاریخی و بهسوی سرزمینهای ناشناخته. از دید انسان رمانتیک، جهان بهدو دسته خردگرا و احساسی و یا بهطور دقیقتر، والاترینها و زیباترینها تقسیم میشود.
در میان اصحاب رمانتیک، امر خاص ارزشمندتر از امر عام بود و خاص بودن فرهنگهای بومی، تنوع و تکثر زبانهای بشری، هویتهای محلی و منحصر بهفرد بودن آدمیان ستایش میشد.[۱٣]
شلایر ماخر در جستجوی قواعد عمومی تفسیر، هرمنوتیک تلاش زیادی کرد. ولی حاصل کار او جز مقداری توضیح در باب دو اصطلاح که وی بر آن دو پای میفشرد، چیز دیگری نبود. آن دو اصطلاح تفسیر دستوری یا گراماتیکال (Gramatical) و تفسیر فنی یا تکنیکال (Technical) بود.
تفسیر دستوری، تفسیر متن بر اساس قواعد و آداب گرامری هر زبان و دستور زبان است و بر جنبههای عمومی زبان تکیه دارد. به اعتقاد شلایر ماخر این تفسیر هر چند واقعگرا و ابژکتیو است، اما در عین حال بهیک تعبیر، «منفی» نیز میباشد. چرا که این تفسیر هم در قلمرو محدودیتهای فهم قرار میگیرد و ارزش انتقادی آن فقط بر اشتباهات دستوری و خطاهای مربوط بهمعنای الفاظ و رعایت معانی و بیان استوار است.
اما مهمتر از همه تفسیر فنی یا تکنیکال (Technical)، است. جنس این تفسیر از جنس مسایل روانشناختی است. این یک تفسیر روانشناختی است که بر ویژگیهای فردی صاحب اثر تکیه دارد و در آن خصلتهای شخصی، نبوغ و نظری که بهعنوان یک فرد ابراز کرده است، مورد توجه قرار میگیرد. این تفسیر که ذهنی و سوبژکتیو است، دیگر بر خلاف اولی، منفی نیست. بلکه تفسیری مثبت میباشد، زیرا بهعناصر ویژه از جمله ذهنیت، ابداع و ابتکارات صاحب سخن و تواناییهایی که در آفریدن مفاهیم داشته است، تکیه میکند و به کُنه فرایند اندیشه که آفرینندۀ گفتار است، میرسد.
شلایر ماخر معتقد بود تفسیر گراماتیکال و تفسیر تکنیکال با یکدیگر نوعی تناقض و تنافی دارند. روی هر کدام تمرکز کرده و بایستم از حقیقت دور شدیم. یعنی توجه بهمشترکات زبان و خصلتهای عمومی آن، بهمعنای فراموش کردن نویسنده و ویژگیهای فردی و ابتکارات اوست. چه اینکه روی آوردن به نویسنده و تأکید بر ویژگیهای روحی و زیستی و خصوصیات ابداعی او بهمعنای فراموش کردن زبان و بیتوجهی بهجنبههای مشترک فرهنگ میباشد.
به اعتقاد وی هر یک از این دو نوع تفسیر، استعداد خاصی را میطلبد. وی گفت[۱۴]: «هدف واقعی هرمنوتیک تفسیر فنی است، زیرا مقصد اصلی تفسیر، رسیدن به ذهنیت خاص نویسنده میباشد.»
این نکته اساسی باید مورد توجه باشد که شلایر ماخر در باب هرمنوتیک و فهم متون و معنای نهایی متن که مهمترین مسألۀ هرمنوتیک محسوب میشود، با دیدگاه کلاسیک موافق است و بر وجود چنین معنایی تأکید دارد. یعنی معنایی که در متن موجود است و مفسّر در جستجوی آن است و هر قدر بهآن نزدیکتر شود، بههمان اندازه در تفسیر خود کامیاب بوده است. ولی بهاعتقاد شلایر ماخر معنای نهایی متن به آنچه در متن بیان شده و در حد عبارات متن قابل فهم است، محدود نمیشود، بلکه معنای نهایی متن چیزی است که مؤلف در آن متن در جستجوی آن است و آن همان تمام زندگی مؤلف است. شلایر ماخر معتقد است نویسنده در هنگام خلق یک اثر تمام تواناییها و همۀ هستی خود را بهظهور میرساند و مفسّر برای دستیابی بهمعنای نهایی متن باید تمام هستی او را بازشناسی کند.
واقعاً آیا در آثار شلایر ماخر که با جدیت بهدنبال قواعد عمومی تفسیر بود، قاعده مشخص و مفیدی پیدا میشود که همه بتوانند از آن پیروی کنند و بهمراد متن برسند؟ یا فقط یک توصیف خشک و خالی است. باید منصفانه گفت که گامی که برداشت مورد توجه است اما او در این راه هیچگونه قاعدۀ مشخصی را وضع و معرفی نکرد تا با مراجعه به آثارش برای تفسیر متن از آن استفاده کنیم. حتی برخی معتقدند که در بیان او ترجیح واضحی برای نوعی تفسیر بر نوع دیگر مشاهده نمیشود. معنای نهایی متن نیز چون بهتمام هستی نویسنده گره میخورد، هرگز به نهایتی منتهی نمیشود و در دایرۀ بزرگ و مبهم هرمنوتیکی «تمام هستی نویسنده» و یا «تمام آثار او» سرگردان باقی میماند.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- آخرین تاریخ بهروز رسانی، ۵ سپتامبر، ۲۰۱۲
[٢]- اکرمی، میر جلیل، هاشمی، تورج، هرمنوتیک دریچهای بهسوی شناخت، شماره ۱۰
[٣]- موسوی، رسول؛ تأملی در مفهوم هرمنوتیک، ص ۴۱
[۴]- اکرمی، میر جلیل،هاشمی، پیشین
[۵]- واعظی، احمد، فصلنامه ذهن، شماره ۳، ۱۳۷۹
[٦]- پیشین
[٧]- پیشین
[٨]- پیشین
[۹]- پیشین
[۱٠]- با استفاده از: پالمر، ریچارد؛ علم هرمنوتیک، ۱۳۷۷
[۱۱]- مهدی هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد.
[۱٢]- هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص ۱۲۶.
[۱٣]- شِرَت، ایوُن (۱۳۸۷)، ترجمۀ هادی جلیلی.
[۱۴]- هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، صص ۱۲۸-۱۳۱
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ اکرمی، میر جلیل، هاشمی، تورج، هرمنوتیک دریچهای بهسوی شناخت، نشریه: فلسفه، کلام و عرفان «علامه»، تابستان ۱۳۸۵ - شماره ۱۰
□ شِرَت، ایوُن (۱۳۸۷)، فلسفه علوم اجتماعی قارهای، ترجمههادی جلیلی، تهران.
□ پالمر، ریچارد؛ علم هرمنوتیک، ترجمۀ محمدسعید حنایی کاشانی، تهران: انتشارات هرمس، ۱۳۷۷.
□ موسوی، رسول؛ تأملی در مفهوم هرمنوتیک، ماهنامه کلمه، شماره ششم
□ واعظی، احمد، چیستی هرمنوتیک، فصلنامه ذهن، پاییز ۱۳۷۹ - شماره ۳
□ سایت Word Information