|
تاجیکها
پژوهش پروفسور همام
تاجیکها
کلمۀ تاجیک از تای یا تازی عربی جمع «-ک» الحاقی فارسی میانه مشتق شده اسـت. اصـلاً، غیرعرب و غیرمسلمان معنی میدهد. بعدتر، بهطور عموم بهشکل تاژیک، بهمعنی مسلمانهای غیرعرب «یعنی بیشتر ایرانی و خراسانی» آمده است. در دوران قرن سیزدهم و چهاردهم، بهمعنی مردم مسلمان دهنشین و فـارسیزبان آمده است که از ترکها و عربها فرق شده است. در دورۀ صفوی، ریشۀ تاجیک نفوس فارسیزبان قدیم ایران و خراسان را که از ترک فرق داشته است، افـاده مـیکرده است.
تاجیکها نه تنها یکی از نفوس عمدۀ افغانستان، بلکه نفوس چندین جمهوریت آسـیای مـیانه و نـاحیۀ سریکول سنکیانگ چین را نیز تشکیل میدهند.
وجه تسمیۀ ازبک و ترکمن تا یک اندازه به مردمانی شبیه قـومی راجع میشود، در حالیکه وجه تسمیۀ تاجیک ساحۀ وسیعتر و گوناگون را دربر میگیرد. در قرون وسطا، یعنی در قـرنهای سیزدهم و چهاردهم میلادی، کـلمۀ تـاجیک معمولاً تاژیک نوشته شده است که بهمعنی مسلمان و فارسیزبان آمده است. تاجیکها برخلاف ترکها و تاتارهای نیمهکوچی دهنشین هستند. برای مورخان مسلمان قرون وسطا، تاجیکها سکنۀ «ایران و خراسان» و ترکها سکتۀ «توران» بـوده است.
دوگانگی ایران و توران بسیار داخل کشوری فکر نمیشود. مثلاً، از نگاه فرهنگی و نژادی اگر چه بعضی تغییرات در استعمال این کلمه موجود بوده است، ولی معنی اساسی قرون وسطایی تاجیک فارسیوان و مسلمان دهنشین تا امـروز تـغییر نکرده است. در حال حاضر، اصطلاح ایرانی برای وجه تسمیۀ نفوس دهنشین فارسیوان ایران و خراسان معاصر به میان آمده است. بنابراین، اصطلاح تاجیک امروز عمدتاً صرف فارسیزبان و مسلمان دهنشین افغانستان، جمهوریتهای آسیای میانۀشوروی و سـنکیانگ چـین را در برمیگیرد.
با وجود آن، اصطلاح تاجیک یک تعداد گروههای نژادی دیگر را نیز دربرمیگیرد که عموماً تاجیک نامیده میشوند، مگر ایشان به کتگوریهای جداگانۀ نژادی تـعلق میگیرند. در افـغانستان، اقلاً چهار گروه نفوس مجزا وجود داردکه بهطور عموم بهحیث تاجیک شناخته میشوند. در غرب، کشور مردم فارسیزبان، در منطقۀ هرات و ناحیههای مجاورش وجود دارد. این مردم به دو نام بهحـیث تـاجیک یـا هراتی (غالباً این اصطلاح در اطراف نـزدیک هـرات شـنیده میشود)، شناخته میشوند. هراتیها بسیار زیاد مشابه به مردم فارسی زبان آنطرف سرحد هستند. گرچه لهجهشان تا اندازهای از لهجه تهران فرق دارد، ولی در کتگوری عـمومی فـارسی غـربی برخلاف فارسی شرقی قرار میگیرد. هراتیها یک نفوس قدیمۀ دهـقانان دهـنشین و سکنۀ شهر (تجار - صنعتگران و غیره) هستند. در نتیجه، آنها حد شرقی آن مردم را تشکیل میدهند که بهنام فارسیوان یاد میگردند کـه حـد غـربی آن تا ساحۀ شمالغربی قزوین و کوه پایههای لرستان را در برمیگیرد، طوری که در خـراسان بهطور عموم و در وادی هرات بهطور خاص، نفوس آن بسیار زیاد ناهمگون است. این مردمان شامل پشتونها، ترکمنها، قزاقها، جمشیدیها، هـزارههای ایـماق، زوریها، یهودها، تیموریها، چنگیزیها، خواجهها، بلوچها، تایمنیها وازبکها (سیدها، مغولهای مرده، عـربها، فـیروز کوهیها) و نفوس اساسی تاجیکهاست. ممکن، از زمان هجوم اعراب یا پیشتر از آن، هرات به وسیلۀ اقوام بیگانه اشغال شـده بـاشد - کـه بسیاری از آنها بالاخره در نفوس وادی هرات حل شده است. آن عناصری که در این نـفوس هـمۀ خـویشاوندی قومی و یا هویت خود را گم کردهاند، بهحیث دهقانان، صنعتگران، تجارو یا کارگران در شهر و سـاحههای اطـراف آن سـکنیاند. آنهاییکه فارسی را بهحیث زبان مادریشان حرف میزنند، بهنام تاجیک شناخته میشوند. گفته مـیشود کـه تقریباً نیمی از این نفوس شیعهاند. هرات بهحیث مرکز فرهنگی عنعنوی شهرت دارد و ممکن، سـطح سـواد نـسبت به جاهای دیگر در افغانستان به استثنای کابل در اینجا زیادتر باشد. از نگاه قومی و فرهنگی، تاجیکهای افـغانستان غـربی تقریباً مشابه فارسی زبانهای خراسان در آنطرف خط سرحدی هستند.
گروه دوم نژادی در اصطلاح عـامه کـه شـامل میشود، :عبارت از سکنۀ فارسیزبان ترکستان افغانی میباشد. این مردم، عموماً در زبان عامیانه، بهحـیث فـارسیوان یا پارسیوان مشهوراند، یعنی «فارسیزبانان» تقریباً همه باشندگان شهرهای شمال مـانند مزارشـریف، قـندز، بغلان و غیره هستند، اگر چه تعداد قابل ملاحظۀ دهات و قرأ تاجیکنشین در وادیها موجود است، مگر عـروسیها بـا دیـگر گروههای نژادی منتج به اختلاط خون منگولاید با خون ایرانیالاصل شده اسـت، تـاجیکان مشابه در شوروی پیدا شده میتواند. در وادی فرغانه در تاشکند، بخارا و دیگر شهرهای بزرگ آسیای مرکزی شوروی ایـن تاجیکها یـا فارسی زبانها نسلهای معاصر نفوس وادیهای ایران قدیم آسیای مرکزی هستند. حال آنکه بـسیاری از تاجیکها باترکها آمیخته شدهاند تا اجداد ازبـکهای مـعاصر را تـشکیل بدهند - دیگران در آمیزش مقاومت نشان دادهاند و هویت قـومی یا نـژادی خود را حفظ کردهاند. در قرون گذشته این مردمان بهحیث سارتها مشهور بودند - اصطلاحی کـه هـنوز به شکل جداگانه در آسیای مرکزی شـوروی بـقای خود را حـفظ کـرده است. اکـثر سارتها امروز در بین ازبکها جذب شـدهاند. بـهطور یقینی گفته میتوانیم که چه وقت اجداد تاجیکهای حاضر، زبانهای قدیم شاخۀ ایـرانی مـانند سغدی و خوارزمی را ترک دادهاند. با وجـود آن، در وقت مارکوپولو، بسیاری نشانههای ایـرانی شـرقی باید قبلاً از وادیهای بزرگ آسـیای مرکزی نـاپدید شده باشد. فارسی یک زبان بازرگانی و آمیخته آنزمان بود و از زبانهای آسیایی بود کـه مـارکوپولو آن را به وجه احسن حـرف زده مـیتوانست. ایـن امر که ایـن تـاجیکهای آسیای مرکزی در آنوقت عمدتاً سـکنۀ شـهرها بودند و در تجارت بینالمللی سهم زیاد داشته، ممکن، استعمال فارسی جدید را بهمیان آورده باشند. تـاجیکهای آسـیای مرکزی کاملاً غیر مهاجر یا دهنشیناند. بـیشتر آنها سنیاند. البـته، سـازمان قـومی در بینشان وجود ندارد.
از نـگاه نژاد، بیشترشان متعلق به نژاد سفید هستند، مگر گاهگاهی میتوان مشخصات نژاد مغولی را در بینشان مشاهده کرد کـه نـاشی از عروسیهای متقابل آنها با مردمان تـرک اسـت.
حـال آنکه تـاجیکهای هرات و ترکستان نـسبتاً مـشهور هستند، یک گروه تاجیک موسوم به تاجیکهای نیمه کوچی (گروه سوم تاجیک) وجود دارد که تاکنون مـورد پژوهـش قـرار نگرفته است. در وادی درۀ شکاری (از کوتل شیبر تا دو آب) ، در بعضی دهـکدهها مـردم نـیمه کـوچی زنـدگی دارنـد که خود را تاجیک میگویند. از روی مشخصات نژادی، بسیار شبیه هزارهها بوده، دارای خصوصیات و چهرۀ مغولی هستند. با وجود آن، برخلاف هزارهها این تاجیکها رمههای زیاد دارند و عمل کوچیگری تابستانی را انجام میدهند. مـختصات منزل یا جای بودوباش تابستانیشان عبارت از یک نوع یورت بام گرد ترکی است. با وجود آن، این یورت معمولاً توسط بوریای نییی یا در بعضی حالات، توسط تکههای موی بز[۱۱] پوشانده میشود. این خیمهها را لچیق[۱٢] مینامند.[۱٣] بـیشتر آن از نـوع چپری بوده، نه از نمونه یورت واقعی. این مردم زمستان را در قرأ و قصبات میگذرانند و در ایام تابستان با رمههای خود به کوه میروند. حاصلات عمدۀ آنها گندم، جو، باقلی[۱۴] است. در ایام اقامت موقتی در یـیلاقها از شـیر بعضی چیزها و زیادتر قروت برای زمستان میسازند. در جیلمش[۱۵] (تقریباً ۱٠٠ خانوار) و در غنداک
(تقریباً ۱٠٠ خانوار) تاجیکهای نیمه کوچی سکنا دارند. معلوماتدهندگان[۱٧] تاجیک اظهار داشتند که بیشتر ایـن مردم از «قـوم» تاتارند. در دو آب، تاجیکهای نیمه کـوچی «قـوم» توغان (در ترکی: «باز») زندگی دارند. در کنداسنگ[۱٨] تاجیکهای نیمه کوچی قوم گوی[۱۹] زیست میکنند. همه تاجیکهای مورد تحقیق ما سنی مذهب بودند. ما بعضی تاجیکهای نیمه کـوچی را در سـاحۀ بزبای[٢٠] (نزدیک بالامرغاب) دیدیم کـه در یـک محل یکجا با تایمنیهای خیمهسیاه زندگی میکردند.
عقیدۀ ما این است که این مردم تاجیکهای واقعی ایرانی (و خراسانی) نیستند، بلکه ترکهایی هستند که زبان ترکی را ترک گفتهاند و به دری حرف میزنند. از نگاه نـژاد، ایـنها نشانهها و علامات قومی مغول را دارند. خیمههای آنها و نیز اصطلاحاتی که در ارتباط به خیمه بهکار میروند، واضحاً ترکی هستند. اگر چه این تاجیکها شباهتهای زیادی به هزارهها دارند، مگر در بسیاری موضوعات از آنها فـرق دارند.
طـور نمونه، همۀ تاجیکهایی را که ما پرسیدیم، معلوم شد که سنی مذهب بودند. در حالیکه بیشتر هزارههای این ناحیه شیعه مـذهب یا اسماعیلی هستند. برخلاف تاجیکهای بامیان که آنها کاملاً دهنشیناند، این تـاجیکهای نـیمه کـوچی درۀ شکاری، صاحب فرهنگ خیمهای[٢۱] هستند. اگر زبانشان فارسی نمیبود، انسان بهزودی فکر میکرد که ایشان ترک هـستند.
گـروه چهارم، تاجیکها و شاید دلچسبترین آن، از نظر بشرشناسی، آن است که روسها اصطلاح تاجیک کوهی[٢٢] را بـرای آنها بـهکار میبرند. تاجیکهای کوهستانی از قدیمترین نفوس آسیای مرکزی نمایندگی میکنند. به نسبت اینکه آنها در کـوههای بلند هندوکش و پامیر زندگی دارند، جدایی فیزیکی مثل اینکه اختلاط نژادی را مانع شده اسـت که در جلگهها و وادیها بـه وقـوع پیوسته. تاجیکهای واقعی کوهستانی، یعنی ساکنین بلند و غیرقابل دسترسترین ساحهها، توسط گنزبورگ[٢٣] بهحیث تیپ نژادی اروپایی، پامیر توصیف شده است.
سرگرد و کوتا[٢۴] (شاخص سر ٨٣ ممیز ۴۵) رویهای بیضوی، بینیهای راست یا نـول عقاب مانند، دهنهای متوسط با لبهای پر[٢۵] بدن مویدار، موی سیاه یا سیاه خرمایی، پوست سفید و غیره دارند. از لحاظ نژاد آنها مشابهتهای زیاد به نژاد دیناری[٢٦] اروپا دارند.[٢٧]
ساحۀ زیست تاجیکهای کوهستانی از کوههای پارو پامـیزاد غـربی تا پامیرهای شوروی-چین امتداد دارد.[٢٨] جای زیست تاجیکهای سرمشکان (در کوههای جهان قلعۀ جنوب غورات) ممکن، وسعت جنوب غربیترین ساحۀ زیست تاجیکهای کوهستانی را تشکیل بدهد.[٢۹] در شمال و شرق جهانقلعه، اکنون ایماقها و هزارهها زیست دارند بـا وجود آن، شـواهدی موجود است که قبل از تهاجم گروههای مغولی کوچی، مردم عمده بادغیس و هزارهجات تاجیکهای کوهستانی (با یک نوع مردم ایرانی (و خراسانی) بودهاند). ما میدانیم که در مناطق وسطای بامیان و غور مردمان تاجیک زندگی میکردند. بهعلاوه، نام قـوم فـرعی تاجیک هنوز در بین تایمنیها و هزارهها ظاهر میگردد - موجودیت مردم تاجیک پنهان شده یا نفوس تاجیک شده را نشان میدهد. با وجود آن، امروز مردم بومی ایرانی در نفوس اکثریت ایماقها و هزارههاجذب شدهاند. مناطق تاجیکنشین دوباره در ساحۀ بامیان شروع میشود و از پنجشیر تا بـدخشان تـوسعه پیدا میکند.
ساحههای کوهستانی تاجیکستان شوروی به طرف شمال تا وادی فرغانه عمدتاً تاجیکهای کوهستانی بودوباش دارند. معلوم میشود که شرقیترین نـقطه تـاجیکنشین وادی سـرکول سنکیانگ چین باشد.
تاجیکهای کوهستانی که در این ساحۀ بـزرگ مـسکن گزیناند، دامنۀ آن از جنوب غربی سلسله کوه پاروپامیزاد تا پامیرها را در برمیگیرد. بهطور عمومی، از نگاه فرهنگ و نژاد مشابهاند. بسیاریشان مسلمانان سنیاند، اگر چه پیـروان اسـماعیلی در بـین بعضی تاجیکهای پامیر ظاهر میشود. همۀ آنها دهقانان دهنشین غیرمـهاجرند که در قرای خورد در وادیهای عمیق کوهستانی زندگی دارند. آثار کوچیگری بینشان دیده نمیشود، اگر چه بعضیشان عمل یک نوع گـلهداری را در مـناطق مـرتفع[٣٠] انجام میدهند.[٣۱] بیشتر مزارعشان آبیاری میگردد، اگر چه در بعضی از ساحهها زراعتی غـیر آبـی نیز دیده میشود. بز یکی از حیوانات مهمشان بوده، مشتقات شیر نقش عمدۀ غذایی مخصوص را بینشان بازی میکند.
از مـشاهدات مـا در مـشکان و بدخشان و از توصیفهای تاجیکستان شوروی، معلوم میشود که یکنواختی عمومی درنمونههای قصبه یا دهـکده در سـراسر سـاحههای بود و باش تاجیکها دیده میشود. در مشکان، هسته یا مرکز ده[٣٢] (قریه) مرکب از یک تعداد حویلیها یـا سـرایها (قـلعههای ساده) هستندکه خانوادههای توسعه یافته در آن زیست میکنند که در آنجا تراکم جای[٣٣] (برخلاف تیپ خانههای فـشرده و نـزدیک به هم، خانههای دور از هم[٣۴] که مشخصه نواحی مغولها و تایمنیها است) موجود میباشد. این خـانهها غـالباً بـامهای هموار[٣۵] دارند. بسیاری دو منزله است. سرایهای واقعی مربع شکل باحویلیهای باز اعمار میشود. طـبقۀ پایـان، بهحیث طویله، ذخیرۀ خانۀ اشیا و برای مقاصد مخصوص (ورکشاب صباغیت یا رنگریزی، طـور نـمونه در مـنزل اول قرار دارد) بهکار میرود. منزل دوم، یعنی خانههای مسکونی، برای زیست اعضای خانواده بهکار میرود. اکـثر خـانهها از خشت خام، کاهگل و گل ساخته میشود. بعضی خانهها از سنگ اعمار میگردد که یـکجا با گـل چـسبانده میشود. در مشکان، مخصوصاً این نوع خانههاکه نزدیکترین آن به دریای پر از سنگ قرار دارد، صدق میکند. قـرا و قـصاب در سـاحۀ هزارهجات و بامیان و در غوربند بهشکل دیگری عرض وجود میکند. قرایی وجود دارد کـه دارای قلعههای بسیار بزرگ متعلق به اقوام حاکم قبلی است. با وجود آن، در بدخشان این نوع قلعهها ناپدید میشود و قـرای متراکم تـاجیک ظاهر میگردد. در مشکان، خانهها بهطور فشرده و نزدیک بههم قرار دارند و یـک مـحل مسکونی متراکم واحد را تشکیل میدهد. در محل مـسکونی خـانقاه، شـرق فیضآباد، ساختمانهای سنگی بیشتر جلب نـظر مـیکند. در این منطقه، قلعهها یا خانههای مرکب[٣٦] نیز وجود دارد که اطرافش را دیوارها احاطه کرده است و مـشتمل بـر یک دسته اشخاصی میباشد. ارتـباطات دستهجـمعی برادران (یـعنی خـانوادههای یـکجایی برادران)، عمومیت دارد. در تاجیکستان شوروی قرای بـههـم فشرده بیشتر است، اگرچه محل زیست آزاد و غیر فشرده بهوسیلۀ بینندگان ثبت شـده اسـت. معلوم میشود که خانههای یک مـنزله از خشتهای خام گلی بـیشتر وجـود دارد. خویشاوندان نزدیک در جوار بلافصل یـکدیگر زنـدگی میکنند. بینندگان، ظهورخانههای مرکب (Khutory در زبان روسی) را یادداشت کردهاند که خویشاوندان نزدیک در آن زندگی میکنند.
مـشخصۀ بـسیاری از قرای تاجیک را تاجیکستان شوروی، یک نـوع خـانۀ مـجلسی یا الوخانه اسـت. در مـشکان مابه این نوع الوخـانه بـرنخوردیم. با وجود آن، هر قریه از خود مسجدی دارد که بهحیث یک نوع «خانۀ ملاقات، برای اهـل قـریه بهکار میرود. این مسجد بـا مـسجدی سادۀ قـرای مغولی و تایمنی فرق دارد که صرف بـرای نماز دستهجمعی ایام جمعه به کار میرود.[٣٧]
اینطور معلوم میشود که در افغانستان و تاجیکستان شوروی تاجیکهای کـوهستانی مـردمی باشند که به وادیهای دورتر غیر قابل دسـترسی بـزور رانـده شـدهاند؛ شاید بدخشان نمونۀ آن بـاشد. در قـصبات و دهات قسمتهای بالایی دریاهای قندز و کوکچه، حالا مردمان غیر تاجیک زندگی میکنند. در آنجا، یک تعداد زیاد قـرای هـزارهها مـیباشد.[٣٨] در قصبات و قرا، طول کوکچه تا فیضآباد و مخصوصاً در سـاحۀ کـشم گروهی مـشهور بـه مـغول زندگی دارند.
گفته میشود که تاجیکها در قرای بلندتر «پشت کوه» زندگی دارند. ساحۀ ارگو، بین کشم و فیضآباد، نیز عمدتاً ترکینشین است. در شرق فیضآباد همان بـلندی رو به بالاتر میرود و اینطور میلان میکند که باز تاجیکها بیشتر باشند. بنابراین، زمینهای نسبتاً حاصلخیز در طول دو دریای بسیار بزرگ بدخشان (قندز و کوکچه)، بهوسیلۀ مردمان مختلف ترک و هزاره فرا گرفته شده است و حـال آنکه تاجیکها بالاتر در کوهها پیدا میشوند.
معلوماتدهندگان اظهار داشتند که به استثنای ساحۀ ارگو، در طول کوکچه، بین کشم و فیضآباد، در دیگر قسمتهای بدخشان بیشتر بهوسیلۀ تاجیکها فراگرفته شده است.[٣۹] حالا، ۵ حکومت در بـدخشان اسـت: درواز (شمال فیضآباد بین دو خمیدگی دریا آمو)، کشم (جنوبغرب فیضآباد)، جرم (جنوبشرق فیضآباد)، اشکاشم (شرق فیضآباد) و واخان (باریکۀ طولانی که تا سرحد چـین ادامـه دارد). البته، بهعلاوۀ ساحۀ اداری، مرکز ولایـت فـیضآباد نیز تاجیکنشین است. با وجود آن، بیشتر مردم هنوز بر حسبت قسیمات قدیمتر ناحیوی عنعنوی فکر میکنند. معلوماتدهندگان ۴ ناحیۀ مهم را در ارتباط موضوع فوق یادآور شدند.[۴٠]
- ۱- یـفتلها[۴۱] (شـمال فیضآباد)
۲- ارگو (جـنوبغـرب فیضآباد)
٣- راغ (شمالشرق فیضآباد)
۴- شهر بزرگ (شمالغرب فیضآباد)
گفته میشود که ساحۀ یفتلها ۱۴٠ قریه دارد که از آنجمله قرای زیر آن مهمترین آنهاست:[۴٢]
شیرچنگ | (چنگال شیر) |
بروکان | (؟) |
کاشان دره | (درۀ کـلان) |
شـکر لب | (لب بورهیی) |
هزار سیب | (هزار دانه سیب) |
شیرکش | (شیر را بکش! به شباهت هندوکش) |
دوآبه | (دوجوی) |
بیبالا | (بدون بالایی) |
ده بلند | (قریه بالا) |
چوش دره | (درۀ عمده-چوش در ترکی به معنی رهبر و رئیس) |
پلنگ دره | (درۀ پلنگ) |
حـصاری | (جـای قلعه شـده) |
لایبی (لایابه) | (؟) |
اس | (سنگ آسیا) |
ورساک | (؟) |
توجه دره | (غربی-توجه؟) |
روگر | (؟) |
گرگکشان | (کشندههای گرگ) |
سپیان | (شاید از سپی - شکل لهـجهایی سپید یا سفید باشد) |
بید کلان | (بید بزرگ) |
پسته کلان | (پسته بزرگ) |
ارزنـچی | (کـارندۀ ارزن؟ «چی» الحاقیۀ اضافی است) |
رباتل | (؟) |
انار دره | (درۀ انار) |
توغاک یا توغک | (شاید «توغ خورد» از کلمۀ توغ ترکی (طناب کوتاه حـلقهدار بـاشد و یا ممکن، بهمعنی توغ یا بیرق باشد) |
قدق | (شاید ترکی – مغولی «به مـعنی تکه» بـاشد) |
گـفته میشود که ساحۀ ارگو ۱۵٠ قریه دارد که قرای زیر مهمترین آن است[۴٣] (قرای که در پهلوی آن (ت) تحریر شدۀ مـحل بودوباش تاجیکها میباشد، در باقی ماندۀ آنها مغولهای ترک سکنا دارند، نام قرا مـخلوط از کلمات ترکی و فارسی اسـت و مـعانیشان غالباً واضح نیست).
بتاش | تارک |
باغ شاه | برلاس |
کاری | شون قارچی (ت) |
بای ملسی | گنده چشمه |
جتا[۴۴] | یرنسا |
قره قوزی (ت) | غوزاک دره |
الفجر (حلقه جر) | قره مغول |
سماتی | هزار میش |
اشکاشان | دهقانخانه |
قـره کمر (ت) | آق بوریات (ت) |
التین جلو (ت) | دهراهی |
شاستاک | شاهمری |
خاکساری | بختشاه |
حافظ مغول | دهمگس |
دو (یاده) غلات | ارگهتان |
گفته میشود که راغ ٧٠ قریه دارد که قرای زیرمهمترین آنهاست:
یوان | نقش دیو |
بیتاد ممکن پیتادبادش | سـیاب |
(از بیتاب-ضعیف) | |
دوزنگ | براغ |
قطار بیگ | شونگان |
بندبالا | کلات |
امدور | خولدیز |
در ساحۀ شهر بزرگ قراء عمدۀ ذیل موجود است:
کاتیک | چهل کان شهر |
بریخی | شاهدشت |
کول | دانشمندی |
انگوریان | چوگانی |
شـخجان | سـیهخار |
ملوت | خاشار |
خوردگان | ریزک |
پیتو | بلاس |
سماغ | دشت فرنگ |
چگانی | خواجه گلرانگ |
بهخاطر باید داشت که امکان نداشت تا این قصبات و دهات را از نگاه وضع جغرافی تعیین محل کـنیم، مـگر وضع نام محلات معلوماتی دربارۀ محل بودوباش ارائه میدارد. ساحه ارگو که در آن مغولهای ترک سکنیاند. دخول و ورود نام محلات ترکی را نشان میدهد. از طرف دیگر، یفتلها دخول و ورود نام محلات قابل فهم فارسی را نـشان مـیدهد کـه ممکن، جای بودوباش نـسبتاً حـاضر را نـشان بدهد. امکان دارد تاجیکهایی را که از وادیهای پایین بزور عقب راندند، در ساحۀ کوههای یفتل عقب رفتند و قرای جدیدی را در آنجا بنا نهادند که از آنجا نـام مـحلات فارسی به آسانی قابل فهم است. معلوم مـیشود کـه مغولهای ترک به گروه ترکان چغتایی زمان بابر وابسته باشند. از اینرو، تهاجم این مغولها باید به آنوقت یا بعدتر واقع شـده بـاشند. بـه احتمال قوی که ایشان از غرب آمدهاند و مردم تاجیکهای بومی و محلی را دورتـر به کوهها بهزور بیرون راندند. بنابراین، در بدخشان مثال دلچسپی از تقدیری دارند که باید در جریان بسیاری از قرون اتفاق افتاده باشد.
زور و فـشار گـروههای اشـغالگر بهطول اطراف دریا، موجب گریز مردم به ساحههای کوهستانی بـلندتر و دورتـر شد.
محل بودوباش تاجیکها در ساحۀ بامیان و پنجشیر نیز بهطور وسیع پراکنده است. معلوماتدهندگان لیست قـرای زیـر بـا خصوصیات آن بیان داشتند که آیا این قرا بهوسیلۀ تاجیکها پر شده و یـا بـهوسـیله هزارهها (بهخاطر داشته باشیم که از تاجیکهای که یادآور شدیم، بهطور صحیح و واقعی تاجیکهای کـوهستانی نـیستند، لاکـن تاجیکهای نیمه کوچی بوده که ممکن، مبدأ ترکی داشته باشند که در بالا از آن ذکر به عـمل آمـد:
- قرای بامیان (دهکده بامیان)
غریب آباد (ت)
تیبوتی (ت)
خم کلک (ت)
سوغدار (هـ)
تنگی سـیدا (هـ)
شـیدان [شهیدان (هـ)]
کرغنه تو (قریۀ فرعی) شیبر نو نیز نامیده میشود (هـ)
تاجیک (ت)
بیرون سـونه (ت)
دشـت عیسیخان (مهاجرین غزنی)
قافله باشی (مهاجرین اوشار یا آب شهر) (ممکن افشار باشد)
فـولادی (هـ) | پای مـوری (هـ) |
دشت تیگا (ه) | آهنگران (ت) |
قازان (هـ) | توپچی (ت-هـ) |
سوماره (ت) | سیاه خربلاق (هـ) |
بورغه سـنگ (هـ) | زیره کی (ت) |
بورغه سون (ه) | فات مستی (شیعهها، مگر ازهزارهها فرق دارنـد) |
گـاتوک (هـ) | سومان قلی (ت) |
اق رباط (ه) | لاله خیل (ت) |
غندک (ت) | ملایان (ت) |
زرد سنگ (ت) | کاکرک (ت) |
فات مستی (شیعهها) | سید آباد (هـ) |
سـرخ جـوی (ه) | خوالا (ه) |
زکریا (ه) | حیدرآباد (قریۀ فرعی) |
خواجه روشنای (ه) | سـرا آسـیا (ه) |
خواجه روشنایی (ه) | جوی شهر (ت) |
شکاری (سادات) | شیخ رضا (ت) |
بولوله (ه) | دکانی (سادات) |
دیوار بـلاق (هـ) | خوشکک (سادات) |
شمبول (ه) | کنوک (سادات) |
عراق (آغا خانیها) | بام سری (سـادات) |
کـالو (ه) | زرسنگ (سادات) |
جندار گل (قریه فـرعی) | کـنوه (هـ) |
(ه و دیگر اقوام) | |
خرابه (ه) | گبری (ت)[۴۵] |
بـوسونه (ت) | بـراق سبزی (ه) |
شینه (ه) | قلات (ه) |
قافله باشی | (مهاجرین اوشار) |
معلوماتدهندگان بـیان داشـتند که از جمله این قرای فولادی در جـنوب بـامیان که در آن هـزارهها سـکنیاند، بـزرگترین همه آنها بوده که دارای ۱٠٠ خانوار اسـت و فـات مستی خوردترین آن بوده که دارای ۱۵ خانوار میباشد. قرار اظهار معلوماتدهندگان و مطابق به احصائیۀ حـکومتی، در سـاحۀ بامیان تقریبا ٧ هزار خانوار حیات بـهسر میبرند.
طوری کـه دربـارۀ دیگر مردمان افغانستان تقریباً نـیز صدق مـیکند، معلومات اتنوگرافی یا قومشناسی دربارۀ تاجیکهای کوهستانی بدبختانه بسنده نیست. تا آنکه بسیار معلومات در دسـترس مـا قرار نگیرد، بسیار تعمیمات را انـجام داده نمیتوانیم. بـا وجود آن، حتی از اطـلاعات نـاتمام که در اختیار ما قرار دارد، گـفته مـیتوانیم که یک ساحۀ اصلی محل بودوباش تاجیکهای کوهستانی که از پاروپامیزاد تا پامیرها امتداد دارد. در جـریان تـاریخ، در بسیاری ساحهها، شگافها و خالیگاهها موجود است. در بـدخشان، بـالای یک گـروه تـرک فـشار آورده شده است و خود را در وادیهای مرکزی پابرجا کردهاند. محتملاً گروههای نژادی از اصل و مبدأ ترکی (یعنی تاجیکهای نیمهکوچی، هزارههای شیخ عـلی و غـیره) که از سمت شمال بهزور وادار شده و در وادیهای هـندوکش مـستقر گشتهاند. در سـاحۀ بـامیان، هزارهها محلات بـود و بـاش زیادی را اشغال کردهاند. بامیان، مخلوط از مردم هزاره و تاجیک است که هزارهها اکثریت را تشکیل میدهند. قرار معلومات مـؤلف، در غـرب بـامیان تاجیکها وجود ندارند. قسمت زیاد هندوکش غربی و پاروپامـیزاد را ایـماقها و هـزارهها اشـغال کـردهاند. تـنها محل بودوباش تاجیکهای کوهستانی مانند مشکان، موجودیت سابقۀ نفوس کوهی ایرانیان و خراسانیان بومی را نشان میدهد. تاجیکهای کوهستانی، در تمام افغانستان بهحیث مردم صلحخواه با روحیۀ انکشافیـافتۀ دهاتی و جمعیتی مشهورند، مگر دقیقاً این روحیه بوده است که آنها به آسانی قربانیان مردم اشغالگر جنگجو و محرک شدهاند.
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
دایرةالمعارف اسلام، ص ۹٧.
دایرةالمعارف اسلام مینویسد: «در دوران قرن سیزدهم و چهاردهم، بهمعنی مردم مسلمان دهنشین و فـارسیزبان آمده است که از ترکها و عربها فرق شده است.» (رجوع شود به: پیشین).
جدیدترین تألیف دایـرةالمـعارف بزرگ روسی نفوس تاجیک شوروی را (مطابق احصائیۀ ۱۹٣۹) ٠٠٠᾽۲۲۹᾽۱ و از افغانستان را ۲᾽٠٠٠᾽٠٠٠ نشان میدهد. چومیچیف (جمهوریت تاجیکستان شوروی-مسکو ۱۹۵۴-۲۹) آن را ٠٠٠᾽۵٠٠᾽۱ تا ارائه کرده است. بوچکریف نیز تاجیکهای افغانستان را ٠٠٠᾽۱٠٠᾽۲ نفر و تـقریباً ۹ هـزار نفر تاجیک پامیر چین را نـشان داده اسـت. (لاتیمور، محور آسیا، باستون - ۱۹۵٠، صص ۱٣٧، ۱٣۹).
اصلاً وادی هرات و ساحههای نزدیک به آن، بخشی از ولایت خراسان (فارسی) قدیم را تشکیل میدهد؛ گرچه سرحدات حاضر برای مدت زیادتر از ۲٠٠ سال کاملاً سرحد مصنوعی بوده که یک سـاحۀ مـتحدالشکل فرهنگی را از هم جدا ساخته است. ایوانف مشابهت لهجه را در خراسان ثبت کرده است و اظهار عقیده میکند که همۀ لهجههایی که در خراسان به فارسی حرف زده میشود، خیلی کم از فارسی تحریری فرق دارد. این زبان، بـه اسـتثنای اختلافات اصـطلاحی آنکه ناشی از اختلاف محیط سیاسی بوده، به هر دو طرف سرحد بسیار مشابه میباشند.
فارسی شرقی که هدف مـن فارسی معاصر است، در افغانستان بهنام دری یاد میگردد که اساس زبان تاجیک حاضر را تشکیل میدهد و در شوروی هم به آن حرف زده میشود. بدون اختلافات اصطلاحی، هردو شاخۀ فارسی جدید بالکل مشابهاند. در شوروی، زبان تاجیک حالا به حروف سیرالیک تحریر میگردد و بنابر آن، بعضی اختلافات لهجه بینشان دیده میشود که قبلاً در نوشتۀ فارسی قـدیمه دیده نمیشد. فارسی، طوریکه در افغانستان تحریر میگردد، فارسی عنعنوی است که بهحیث زبان دربار در تمام آسیای مرکزی، فارس و هند و در قرون پیشتر از دورۀ معاصر عمومیت داشت.
بعضی اوقات ایـن مردم را به اسم تـاجیکهای جـلگهها یا سطوح هموار یاد کردهاند تا از تاجیکهای مناطق کوهستانی فرق شوند.
Sartsزبان سعدی تا تقریباً اواخر هزارۀ یکم میلادی حرف زده میشد. زبان خوارزمی در مقدمۀ الادب زمخشری ثبت شده است. یقیناً در قرن دوازدهم، هر دو زبان بـهوسیلۀ یک تعداد محدود در پامیرها حرف زده میشود. جارج ماگسترنه، گزارش هیأت لسانی در افغانستان، (کمبریج: ماساچوست، ۱۹۲٦).
[۱٣]- لچیق یک شکل دیگر الچوق «ALacuq» ترکی «یک نیمۀ خورد سبدی که با نمد پوشانده میشود» است. در تـرکی غـربی اله چیک «Alacik» چپریی را که از شاخههای خورد ساخته شده باشد، معنی میدهد. لچیق یک یورت واقعی نیست، لاکن خیمه از نوع چیری است. برخلاف چپریهای ایماق، این لچیق تاجیکها بام گرد از نوع ترکی دارد.
[۱۴]- Vicia.[٢٧]- و. و. گنزبورگ، تـاجیکهای کـوهستانی، (مسکو: لنین گراد، ۱۹۲٧)، صص ۱۵٨ و به بعد.
[۱۵]- Jaelmis.
[۱٦]- Ghundak.
[۱٧]- Informants.
[۱٨]- Kandasang.
[۱۹]- Gawi.
[٢٠]- Buzbai.
[٢۱]- Tent Culture.
[٢٢]- Gornyi Tadzik.
[٢٣]- Ginzburg.
[٢۴]- Brachycephqlic.
[٢۵]- Full Lips.
[٢٦]- Dinaric.
[٢٨]- دینیکر (گنزبورگ را نقل کرده، ص ۱۴) حدود و محل بودوباش غربیترین تاجیکها را تعیین میکند که استرآباد و یزو در فارس را در برمیگیرد. با وجود آن، در اینجا، وی تاجیکهای معمولی جلگهها را (که در فارس از فـارسیزبـانهای واقعی نمایندگی میکنند) با تاجیکهای کوهستانی مغشوش و مخلوط میکند. غربیترین نقطۀ زیست تاجیکهای کوهستانی مطابق مشاهدات ما در جایی که پاروپامیزاد میانجامد و زمین هموار شروع میشود، قطع میگردد.
[٢۹]- بعضی تاجیکها در غرب فراه وجـود دارنـد. بـا وجود آن، طوری که آن ساحه بـسیار زیـاد هـموار است، مشکوک میباشد که آنها به حیثتاجیکهای کوهستانی طبقهبندی شوند. ممکن، آنها همان تیپ فارسیزبانهای خراسان را نمایندگی میکنند که در شمال دورتـر دیـده میشوند.
[٣٠]- Werth's Almirtschaft[٣۱]- بعضی تاجیکها در غرب فراه وجـود دارنـد. بـا وجود آن، طوری که آن ساحه بـسیار زیـاد هـموار است، مشکوک میباشد که آنها به حیثتاجیکهای کوهستانی طبقهبندی شوند. ممکن، آنها همان تیپ فارسیزبانهای خراسان را نمایندگی میکنند که در شمال دورتـر دیـده میشوند.
[٣٢]- Village Nucleus.[٣٧]- در هزارهجات، تکیهخانههای است که بهحیث «خانۀ مجلسی یا گردهمایی» بهکار برده میشود. در مشکان، این مسجد قریه میباشد که از آن استفاده بـهعمل میآید، در متن رجوع شود.
[٣٣]- Density in Settlement.
[٣۴]- Streusiedlung.
[٣۵]- Flat Roofed.
[٣٦]- House Complex.
[٣٨]- ما به تعداد زیادت قریههای هزاره در طـول قسمتهای بالایی قندوز برخوردیم. برای تعداد شمارش محلات بودوباش در بدخشان که در آن هزارهها یافت میشوند. نگاه کنید به:گـونریارنگ، بـخش و پراکـندگی اقوام ترک در افغانستان (۱۹٣۹)؛ 35 Lund Universitles Arsskrift. باید گفت که اطلاعات یا رنگ از کتاب برهانالدین کـشککی گـرفته شده است.
معلوماتدهندگان ما اشاره کردند که این هزارهها کاملاً دهنشیناند. هزارهایی را که در ساحۀ کـولیاب (کـولاب) شـوروی فقط در شمال خمیدگی آمو راپور دادند، ممکن به همین گروه هزاره تعلق بگیرند. بـا وجود آن، وریـگن Varygin گـزارش میدهد که آنها نیمه کوچیاند.M .A .Varygin,»Opytopisanya Kuljabskago Bekstva«, Izvestija, Imperatorskagorusskgo geiograticeskago, Obscesta, 52, 1916, 783-4.بسیاری از این هزارهها گفته میشود که سنیاند. هر ارتـباطی کـه بـین هزارههای بدخشان و هزارههای عمدۀ هندوکش موجود باشد، بیان آن مشکل است.[٣۹]- توسط یارنگ (به تعقیب بـرهانالدیـن) تأیید شده است. یارنگ، همان کتاب، ۲۴.
[۴٠]- یارنگ نام بسیاری محلات را ذکر میکند: فیضآباد، ارگـو، یـفتل، درآیـم و کاشان خاش، پامیر خورد، پامیر کلان، شغتان، شیوه، شهر بزرگ، رستاق، چاه آب و ینگی قلعه.
[۴۱]- کـلمۀ یـفتل مرکب از فارسی-عربی هفتلایت است. یفتلها صرف هفتلایت معنی میدهد.
[۴٢]- یا رنگ صرف بـرای یـفتلها ۲٨ قـریه را نام میگیرد.
[۴٣]- یارنگ صرف ۴۲ قریه را برای ارگو ثبت میکند.
[۴۴]- جتا کلمهای بود که هنگام دورۀ تیموری اشـاره به مغولستان میشد.
[۴۵]- گبر نام فارسی برای مردم «پرسس» یا آتشپرست میباشد. مـسافرین قرن نـوزدهم، مـوجودیت آتشپرستان را در افغانستان گزارش دادهاند. از قرار معلومات مؤلف، امروز آتشپرستان در افغانستان باقی نماندهاند.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ همام، تاجیکها، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، دوره اول، تابستان ۱٣٧۱ - شماره ۱، صص ۲۴٣-۲٦٠.