|
افغانستان
(مجموعهی مقالات)
افغانستان (به انگلیسی: Afghanistan، با تلفظ آمریکایی: Afghanistan)، کشوری است کوهستانی در غرب آسیا با پیشینهی بسیار کهن و طوایف و اقوام گوناگون ولی عمدتاً هندوآریایی که از همان قرن اول هجری به اسلام روی آوردند. این کشور که از بدو ورود آریاییها به این منطقه، پیوسته همراه با کشور ایران کنونی پیکرهای نیرومند و گاهی یکپارچهای را تشکیل میدادند و در کنار هم کارنامهای درخشان از فرهنگ و تمدن و ادب و هنر به جهان عرضه کردهاند، در سدههای اخیر از یکدیگر جدا شدهاند. از اینرو آشنایی با آن همیشه مورد علاقهی مردم ایران بوده است.
کتاب افغانستان، مجموعهای است از دوازده مقالهی ارزشمند و یک تکمله در زمینهی تاریخ، جغرافیا، زبانها، اقوام، هنر، باستانشناسی و طبیعت افغانستان بهقلم پژوهشگران صاحبنام که توسط سعید ارباب شیرانی و هوشنگ اعلم، به فارسی برگردان شده، و بنیاد دائرۀالمعارف اسلامی آن را در سال ۱٣٧٦ خورشیدی منتشر کرده است.[۱]
سرزمین کوهستانی افغانستان با مساحت ٦۵٠‘٠٠٠ کیلومترمربع در شرق و شمال شرقی کشور ایران، بخشی از فلات ایران و همواره پارهای جدا ناشدنی از پیکره فرهنگ ایرانی محسوب میشود. دو دهه اخیر شاهد دردناکترین فصول تاریخ این سرزمین، سالهای مصیبتبار آتش و خون، بوده است.
ایرانیان، هم بنابر باور دیرینه همبستگی بنی آدم و گوهر یکتای آفرینش و هم بهویژه به سبب همسایگی و سدهها پیوند دینی، تاریخی و فرهنگی، خود را در درد و اندوه این فاجعه شریک دانستهاند.
میهمانداری میلیونها پناهنده افغانی، تجلّی بخشی از این احساس همدردی و یاریرسانی است، اما از آنجا که هر اقدام ثمربخش، بدون شناخت و آگاهی از ویژگیهای این سرزمین و مردمان و تاریخ آن ممکن نخواهد بود، پژوهش و مطالعه در باب افغانستان امری ضروری مینماید. در این سالها، صدها مقاله و کتاب درباره این کشور به چاپ رسیده است؛ اما بسیاری از آنها صبغهای روزنامهنگارانه و رنگی از جهتگیریهای سیاسی داشته است. این ویژگیهای موجب شده است که آثار فوق علاوه بر دور شدن از دقّت و بیطرفی، در نهایت از عینّیت علمی نیز دور شود. تحوّلات سریع جهانی و بهویژه دگرگونی در جغرافیای سیاسی و منطقه مرکز و جنوب آسیا که پیامد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بوده، بسیار از دادهها و تحلیلهای در پی آن را بیاعتبار کرده است. در این میان، جای اثری در بر دارنده آگاهیهای علمی و دانشگاهی، مبتنی بر مدارک معتبر و گاه حتی پژوهشهای میدانی که جنبههای گوناگون افغانستان را از ویژگیهای طبیعی (آب و هوا، چهره زمین، پوشش گیاهی و ...) تا خصوصیات انسانی (تاریخ، فرهنگ، وضع حکومتی و ...) را در بر گیرد، خالی بهنظر میرسیده است. کتابی که پیشروی شماست با هدف پاسخگویی به این نیاز و در بر دارنده مقالات دائرۀالمعارفی درباره افغانستان از دائرۀالمعارف ایرانیکا است. این اثر گذشته از اطلاعاتی که مستقیماً در اختیار خواننده میگذارد، به لحاظ فهرست مفصلی از منابع ارزشمند و گاه کمنظیر که در مجموع بخشهای کتابشناسی پایان مقالات عرضه میدارد، در خور اهمیتی بسزاست.[٢]
ویژگی دیگر آن، این است که در برخی مقالات از جمله «قومنگاری»، «زبانها»، «پشتو» و «باستانشناسی» نویسندگانی چون دو پری[٣] و مورگنستیرنه[۴] به پژوهشهای میدانی و دست اولی دست یازیدهاند که پشتوانه در خور اعتنایی برای آگاهیهای داده شده در این مقالات است. ذکر این نکته ضروری بهنظر میرسد که دادههای همین مقالات قومشناسی و زبانشناختی و نیز تاریخی بهخوبی روشنگر زمینهها و علل به درازا کشیدن بحران و جنگ داخلی در این سرزمین محنت کشیده است.
ترجمه مقالات این کتاب را در ابتدا، استاد ارجمند و همکار محترم بنیاد آقای دکتر سعید ارباب شیرانی در سال ۱٣٧٠ به انجام رساندند.
با توجّه به ناقص ماندن ترجمه، بنیاد دایرۀالمعارف اسلامی پس از چند سال، کار مزبور را به کمک استاد فرزانه آقای هوشنگ اعلم، زباندان و زبانشناس دقیقالنّظر به پایان برد. استاد علاوه بر ترجمه و توضیع تصاویر، نقشهها و جداول، کار ترجمه مقالههای «جغرافیا»، «گیاهان»، «جانوران» و «هنر پیش از اسلام» را بهعهده داشتند مقالات «زبانها»، «پشتو» و «پراچی» را آقای دکتر ایرج پروشانی استاد محترم زبانشناسی، مقاله باستانشناسی را جناب آقای سعید کیانی، استاد محترم باستانشناسی و مقالات «تاریخ» و «قوه اجرایی» را جناب آقای علی کاتبی مقابله و ویرایش کردهاند. بخشی نیز با عنوان تکمله بهمنظور بیان حوادث اخیر افغانستان، بهویژه پس از خروج نیروهای شوروری از آن کشور در گروه اسلام معاصر بنیاد دائرۀالمعارف اسلامی تألیف شده است.
مسئولیت نظارت و پیگیری این مجموعه بر عهده آقای مهندس محمد دشتی بوده است. حروفنگاری کتاب در بخش آمادهسازی فنی بنیاد و نمونهخوانی کتاب به توسط سرکار خانم اکرم رضایی انجام شده و فهرستهای پایانی را آقای فریبرز رسولی فراهم کردهاند.
بنیاد دائرةالمعارف اسلامی
۱ | جغرافیا |
مناطق طبیعی: افغانستان کشوری است پرویزنی شکل که از ولایت واخان (که بهسان دسته آن پرویزن است) در شمال شرقی در حدود ٧٠ درجه طول شرقی تا ارتفاعات و سپس تا کویر هممرز ایران در جنوب غربی در حدود ٦۱ درجه و ٣۱ دقیقه طول شرقی امتداد دارد. از شمال به جنوب کشور، از حدود ٣٨ درجه و ٣٠ دقیقه عرض شمالی تا حدود ٢۹ درجه در جنوب غربی، گسترده است.
افغانستان، با مساحت ٦۵٠‘٠٠٠ کیلومترمربع، تقریباً به اندازه دو ایالت کالیفرنیا و نوادا[۵] و از نظر آب و هوا و جغرافیای طبیعی شبیه آنهاست. این کشور در منتهاالیه شمال شرقی ولایت واخان با جمهوری خلق چین، در شمال با اتحاد شوروی[٦]، در مغرب با ایران و در جنوب و مشرق با پاکستان همجوار است (شکل ۱). پژوهندگان مختلف (هملم[٧] ۱۹۵۹، کرسی[٨] ۱۹٦٠ و دیگران) افغانستان را به مناطق طبیعی گوناگونی تقسیم کردهاند، ولی کار دوپری[۹] (۱۹٧٣) احتمالاً از همه آنها سودمندتر است. وی یازده ناحیه اصلی در کشور باز شناخته است که یا بخشی از کوهستان هندوکش یا دشتها و کویرهای حاشیهای است، به این شرح:
پامیر و دالان واخان: این بخش از افغانستان، که بهمنزله «دسته بادبزن»[۱٠] است، منطقه مرزی باریک درازی است که ضرورت سیاسی اواخر قرن نوزدهم، بهعنوان منطقهای حایل میان روسیه تزاری و هند انگلیسی بهوجود آورده است. بیش از سه چهارم مساحت آن بیش از ٣٠٠٠ متر و قلّههای متعددی در آن بیش از ٦٠٠٠ متر بالاتر از سطح دریا است. زمینهای پوشیده از برف و یخچالهای طبیعی در این منطقه بسیار است. چندین درّه پهناور و هموار در میان کوههای منطقه تنها راه دسترسی به آن و سکونتگاههایی برای مردمان آنجاست.
بدخشان: وجه ممیّز این بخش مرتفع و ناهموار شمال شرقی افغانستان قلّهها و گردنهها و مناظر کوهستانی آن است. بلندترین قلّههای آن بیش از ٦٠٠٠ متر، ولی بیشتر آنها در حدود ۴٠٠٠-۵٠٠٠ متر ارتفاع دارند. یخچالهای طبیعی هم در شمال و هم در جنوب آن یافت میشوند و دریاچههایی که در اصل یخچالهای طبیعی بودهاند بسیار است.
کوههای مرکزی: محور اصلی کوهستان هندوکش در مرکز کشور بهشکل بادبزنی از شمال شرقی تا جنوب غربی گسترده است. درّههای متعدّد تقریباً موازی با یکدیگر نیز از این کوهستان منشعب میشوند. دو گذرگاه عمده در بخش مرکزی ارتباط شمال و جنوب را مقدور میسازند: گذرگاه شبر در غرب و گذرگاه سالنگ در شرق. ارتفاع بلندترین قلّههای این کوهها میان ۴٠٠٠ تا ۵٠٠٠ متر است.
کوههای شرقی: این کوهستان نیز منطقه دیگری از قلّههای شامخ (حدود ٦٠٠٠ متر) و درّههای وسیع است که وضع طبیعی پیچیدهای دارد. در اینجا، چهار رشته درّه عمده وجود دارد: ۱) درّه باز و وسیع کابل با لایه ضخیم موادّ آبرفتی و کوههای مرتفعی در اطراف آن (رشته پغمان، سفیدکوه و کوه بابا)؛ ٢) دره مستقیم کوهستان - پنجشیر که از حوضه بازکوه دمان در حوالی چاریکار در شمال کابل، بهسوی شمال شرقی میپیچد؛ ٣) درّه غوربند که از چاریکار به طرف مغرب و به گذرگاه شبر میپیچد؛ و ۴) مجموعه درههای نورستان که شامل پنج درّه شمالی-جنوبی عمده و حدود سی درّه شرقی-غربی است. بسیاری از این رشته درّهها حاوی لایههای رسوبی متعلق به اواخر دوران سوم زمینشناسی[۱۱] اند. «ریگ روان»، ناحیهای از تپّههای شنی در جنوب چاریکار متفاوت با رخساره زمینشناختی بقیه این منطقه است.
کوهها و کوهپایههای جنوبی: در این قسمت، رشته کوههای متعدّد کوتاهی (به بلندی حدود ٢۵٠٠-٣٠٠٠ متر) از شمال شرقی به جنوب غربی ممتدّ است. درّههای وسیع و دشتهای آبرفتی گسترده در میان این کوهها وجود دارد و آبراهههای ناپایدار نیز در همه جای آن دیده میشود. برخی پنجههای آبرفتی[۱٢] و آبگیرهای داخلی (بدون راه به دریا)، و نیز چند ناحیه کماهمیّت تپههای ریگ روان هم یافت میشود.
کوهها و کوهپایههای شمالی: ناحیه وسیعی از فلاتهای کوهستانی و کوهپایههاست که ارتفاع برخی از قلّههای آن از ٣٠٠٠ متر تجاوز میکند. رشته کوههای «بند ترکستان»، کوه چنگر و فیروزکوه مهمترین آنهاست. درّههای عمده از مغرب به مشرق عبارت اند از مرغاب، بند امیر (بلخاب)، مجموعه اندراب - سیغان - سرخاب، و گروه کندوز (قندوز)[۱٣].
دشتهای ترکستان: کوهپایههای شمالی با کاسته شدن از ارتفاعشان، به دشتهایی سنگی به ارتفاع ٣٠٠-۴٠٠ متر از سطح دریا مبدّل میشوند. [در اینجا] پیشرفت تودههای ریگ روان فراوان است؛ بادرفت[۱۴] (غبار بادبر آورده) و گودالهای نمک[۱۵] نیز وجود دارد. این ناحیه خشک کویری معمولاً با تختانهای[۱٦] باتلاقی و تهنشستی، از سطح دشت سیلگیر رود آمودریا (= جیحون) که مرز شمالی را تشکیل میدهد، جدا میشود.
زمینهای کمارتفاع هرات - فراه: این ناحیه نسبتاً کم ارتفاعی است متشکل از دشتهای تهنشستی خشک وسیع، آبگیرهای کویری، و رشته کوهها و تپههای کم ارتفاع. [در این ناحیه] پنجههای آبرفتی و آبرفتهای خشک کویری بسیار زیادی مشاهده میشود؛ ارتفاع کلّی از سطح دریا در حدود ۱٠٠٠ متر و شیب منطقهای بهسوی مغرب و جنوب غربی است.
دره هیرمند - حوضهی سیستان: رود هلمند (هیرمند) که از کوههای مرکزی سرچشمه میگیرد، از مرکز این ناحیه میگذرد و از طریق هامون هیرمند، که مجموعهای از باتلاقها و دریاچههای بههمپیوسته است، به آبگیر درونسوی سیستان میریزد. در سالهایی که میزان بارش بهطور استثنایی بالاست، هیرمند به گودزره، که دریاچه فصلی[۱٧] آب شور است، میریزد. این ناحیه، بهطور کلی، دشتی تهنشستی به ارتفاع حدود ۵٠٠-٦٠٠ متر است و از ویژگیهای آن، کویر شنی و صخرهای پیرامون آن است.
کویرهای سنگی غربی: بیابانهایی تهنشستی است در شمال قوس بزرگ هیرمند، در محل چرخش آن از جنوب بهسوی شمال. ویژگی کویرهای دشت خش و دشت مارگو کف آنهاست که پس از اینکه باد مواد رسوبی ظریفتر را برده، زمین بهصورت سنگچین درآمده است. میانگین ارتفاع این دشتها در حدود ٧٠٠ متر است.
کویرهای شنی جنوب غربی: این ناحیه (ریگستان، دشت پوغدر، دشت اربو) شبیه کویرهای سنگی پیشین است، با این تفاوت که تودههای شنی ثابت و متحرک بسیار بیشتری با چند ناحیه مرطوب ماسهای و رسی شبیه به چشمههای نمکی دارد. بیشتر این شنها را احتمالاً باد از فروبار[۱٨] هیرمند - سیستان و بخش کویر سنگی غربی آورده است.
زهکشی: مایه اصلی حیات کشوری خشک چون افغانستان آب است، و منابع عمده آب آن یخچالهای طبیعی و مناطق پربارانتر کوههاست. زهکشی رودهای افغانستان بهطور کلی در سه مسیر عمده است: الف) جریان شمالی و شمالغربی به فروبارهای آسیای مرکزی؛ ب) جریان تند غربی و جنوب غربی که به حوضههای دیگر، بهویژه فروبار سیستان، میریزد؛ و ج) جریان جنوب شرقی بهسوی شبکه رود سند. بیشتر آب از نیمه شرقی مرطوبتر و مرتفعتر کشور سرچشمه میگیرد. بسیاری از رودها شیب تند دارند و از میان درّههای باریک و معمولاً پرشیب نواحی مرتفع میگذرند. این رودها گل ولای فراوان با خود میبرند، بهویژه در دوره پرآب بهار و اوایل تابستان که فصل طوفان و ذوب شدن برفهاست و سیلهای فاجعه بار بسیاری روی میدهد. گرچه گروهبندی بسیاری از رودهای درونسو[۱۹] و برونسوی[٢٠] افغانستان، که در بیابانها یا در نواحی کویری باتلاقی ناپدید میشوند، دشوار است، ولی میتوان گفت که در حدود دو شبکه رودخانه یا حوضه فرعی عمده وجود دارد (وستفال و لتکویچ[٢۱]، ۱۹٦٦، صص ۱۱-۱٣). از این گذشته، نامگذاری این آبراههها هنوز یکنواخت نشده و میان گروههای قومی یا سیاسی متفاوت است، و این امر مشکل فهم اوصاف آنها را بیشتر میکند.
شبکه آمودریا (جیحون): این رود که شهرتی باستانی دارد، از ناحیه کوههای مرتفع دالان واخان - پامیر با نام «آب پامیر» و «آب واخان» سرچشمه میگیرد و از پیوستن این دو به یکدیگر رود «آب پنجه» تشکیل میشود. این رود، پس از آنکه کوکچه و قندوز (همراه با وخش از اتحاد شوروی [یعنی، اکنون تاجیکستان]) به آن پیوستند، بدنه آمودریای اصلی را تشکیل میدهد. در بخش سفلای رود، تاشقرغان (خلم)، بلخاب، سرپل، و آب قیصر - شیرینتگائو نیز در زمان سیلابهای بزرگ رودهای فرعی آمودریا هستند، ولی عموماً بیشتر آب آنها برای آبیاری برداشت میشود. آمودریا، پس از آنکه در مسافتی ۱۱٠٠ کیلومتری مرز شمالی افغانستان با اتحاد شوروی [سابق] را تشکیل میدهد، سرانجام بهسوی شمال میپیچد و به دریاچه آرال میریزد.
شبکه هیرمند - ارغنداب: طول هیرمند در حدود ۱٣٠٠ کیلومتر است و در حدود ۴٠٪ از اراضی افغانستان را زهکشی میکند. تأسیسات آبیاری باستانی و کنونی که در امتداد این رود و شاخابههای آن وجود دارند شاهد اهمیت آن در کشاورزیاند. هیرمند بهطور کلّی بهسوی جنوب غربی جریان دارد و سرانجام به باتلاقهای حوضه سیستان در مرز ایران میریزد و تبخیر میشود. سرریز این رود و رودهای وابسته به آن، در نتیجه خشک شدن دریاچههای دوران پلئیستوسن[٢٢] (اسمیت[٢٣]، ۱۹٧۴)، به پیدایش نمکزارهای متعددی چون گودزره انجامیده است.
چندین رود فرعی مانند کجرود، ترین، و رود موسی قلعه به هیرمند میپیوندند؛ ولی ارغنداب (بهطول ۵٦٠ کیلومتر) و شاخههای فرعی آن از همه مهمترند. عمدهترین این شاخهها ارغستان، دوری، و ترنک اند.
شبکه رود کابل: این تنها شبکه اصلی رودخانهای در افغانستان است که به دریا راه دارد. این رود در حدود ٣۵٠ کیلومتر در جهت مشرق جریان مییابد تا در پاکستان به رود سند بپیوندد. در قسمتهای علیای رود، بیشتر آب آن از رودهای لوگر و پنجشیر حاصل میشود؛ رودهای لغمان و کنر مهمترین شاخههای آن در قسمت سفلای رودند.
شبکه هریرود: این رود از ارتفاعات مرکزی افغانستان سرچشمه میگیرد و در حدود ٦۵٠ کیلومتر در جهت مغرب جریان دارد. هریرود در غایت بهسوی شمال تغییر مسیر میدهد، و مرز ایران و افغانستان و سپس مرز ایران و شوروی [سابق] را تشکیل میدهد و سرانجام به کویرهای اتحاد شوروی [سابق] میرسد. هریرود دارای شاخه فرعی عمدهای موسوم به کائورود (کوگون)[٢۴] است که در مسافتی طولانی به موازات آن جاری است.
شبکههای کماهمیت: رود مرغاب در شمال غربی دارای حوضههای نسبتاً وسیع و چند شاخابه مهم است. این رود بهسوی ترکمنستان در شمال جریان دارد. رودهای ادرسکند و فراه در مغرب، همچون هیرمند، به باتلاقهای حوضه سیستان میریزند. چند شاخابه نیز در امتداد مرز افغانستان و پاکستان در جنوب شرقی جریان دارند که به رود سند میریزند. گمل و متن از مهمترین این شاخابهها هستند.
دریاچهها: بهسبب خشکی عمومی و نبودن گودیهای مناسب، دریاچههای بزرگ در افغانستان نادرند، اما در کوههای شمال شرقی، دریاچههای کوچکی که از ذوب شدن یخچالهای طبیعی بهوجود میآیند فراواناند. سرکول و چقمقتین کول دو دریاچه بزرگ از این نوع در دالان واخان - پامیراند: کول شیوه در مشرق بدخشان، یکی از بزرگترین دریاچههای شمال شرقی است. در کوههای مرکزی، پنج دریاچه مشهور بند امیر خودبهخود سدّی برای خود پدید آوردهاند، بدین معنی که کربنات کلسیم، بههنگام طغیان آب دریاچهها، در آب متلاطم تهنشین شده و بدینسان لبهی آهکی صخره مانندی، همچون لبهی سنگنمای اطراف چشمههای آب گرم، بهوجود آورده است. حوضه درونسوی دشت ناور که آبش از نواحی اطراف میرسد، دریاچهای است مرکزی پر از مواد معدنی با زمینهای هموار نمکی در پیرامون آن (فورستنر[٢۵]، ۱۹٧٣). «آب ایستاده» در کوهها و کوهپایههای جنوبی میان غزنه و قندهار گودالی است که رود سیلابی غزنی به آن میریزد. این دریاچه با آب پر از مواد معدنی و زمینهای نمکی پیرامون خود، به دریاچه ناور بسیار شباهت دارد و حاکی از تبخیر بسیار آب در این ناحیه و جریان نیافتن آن به بیرون است. زمانی آب این دریاچه بهسوی جنوب غربی جاری میشد و از طریق شبکه رود لره به ارغنداب میریخت. باتلاقها، دریاچهها و نمکزارهای متعدد حوضه سیستان جمعاً درونسو و بازماندههای کوچکشدهی دریاچه پلئیستوسن بسیار وسیعتری (٦۵٠٠٠ کیلومترمربع) هستند (اسمیت، ۱۹٧۴). در بخش افغانستانی این حوضه، دریاچهها و باتلاقهای پر از نی هامون صابری و هامون پوزک بسیاری از آب خود را از شبکه هیرمند میگیرند. در سالهای بسیار پربارش، آب از این گودالها به گود زره جاری میشود. گودزره خود گودالی نمکزار است که در اثر روبش باد بهوجود آمده است (اسمیت، ۱۹٧۴، ص ۵٠). کول نمکسار در مرز ایران در مغرب هرات، دریاچهای است نمک اندود که هرساله خشک میشود، گرچه کرانههای قدیم آن از وسعت بیشتر آن در گذشته حکایت میکنند (اسمیت، ۱۹٧٣). در این ناحیه، در امتداد مرز، نمکزارهای متعدد دیگری نیز وجود دارند که دَغِنمدی (دغتُندی) در مغرب فراه یکی از وسیعترین آنهاست. در دشتهای ترکستان در شمال نیز چندین گودال بسته دیگر با دریاچههای نمک وجود دارد (اسمیت، ۱۹٧٣). این گودالها عبارتاند از نمکسار اندخوی (خواجه مد) در مغرب، و نمکسار تاشقرغان (سرنمک) در بخش مرکزی دشتها.
زمینشناسی: عوارض طبیعی (توپوگرافی[٢٦]) افغانستان عمدتا ناشی از ساختار زمینشناختی آن است. ارتفاعات پرویزنی شکل مرکزی آن، از سنگ بستر کهن و مقاومی است؛ و تهنشستهای نرم و قابل فرسایش متأخرتر آن که به عصر سنوزئیک[٢٧] (پالئوژن[٢٨]، نئوژن[٢۹]، دوره چهارم) تعلق دارند، از دشتهای شمالی ترکستان و زمینهای کمارتفاع فراه - هرات در مغرب و حوضه سیستان گرفته تا کوهها و کوهپایههای جنوب شرقی، کنارهها را فراگرفتهاند. ویژگی عمده مرتفعترین بخش کشور در شمال شرقی تهنشستهای دگرگونشده پریپالئوزوئیک[٣٠] و پالئوزوئیک[٣۱] و تودههای نفوذی سنگ خارا است. در حدود ۱۵٠ کیلومتری غرب کابل این گروه به دو منطقه تقسیم میشود، که عریضترین نواره آنها بهسوی جنوب غربی و قندهار و نواره باریک آن بهسوی هرات میرود. در شمال، سنگهای آهکی پالئوسن[٣٢] و کرتاسه[٣٣] و نیز ماسه سنگهای سرخ بیشتر بهچشم میخورند؛ در جنوب سنگهای آهکی و سنگ ماسههای ژوراسیک[٣۴] کهنتر تا کرتاسه یافت میشوند. صخرههای تهنشستی دوران سوم (پالئوژن، نئوژن) بهویژه در امتداد مرز پاکستان میان جلالآباد و قندهار فراواناند.
توپوگرافی و زمینشناسی: پستی و بلندی و وضع زمینشناختی کنونی این بخش از آسیا را در پرتو نظریه جدید و غالب زمینساخت صفحهای[٣۵] بهتر میتوان دریافت. طبق این نظریه، شبه قاره هند در حدود ٧۵ میلیون سال پیش، از قاره آفریقا جدا شد و با تأنّی از میان اقیانوس هند امروزی بهسوی شمال شرقی حرکت کرد. از حدود ۴۵ میلیون سال پیش، لبه جلویی این صفحه کم کم با فلات قاره آن زمان، یعنی لبه جنوبی آسیا، برخورد کرد. نتیجه این تلاقی، چینخوردگی و شکستگی وسیع، ذوب و نفوذ تختهسنگها، حدوث زلزلهها و بالاآمدگی همه کوهستان هندوکش - پامیر - هیمالیا بود. زلزلههای همیشگی این منطقه ناپایدار گواهی بر تداوم این تصادم عظیم است (هوکروت و کریم[٣٦]، ۱۹٧٠).
ثروت زمینشناختی را میتوان نه فقط از حیث کانیهای موجود بلکه همچنین از حیث نهشتهایی اندازه گرفت که قادر به تولید خاکهای خوب برای کشاورزی هستند. دشتها و درّههای مرزی کشور، به استثنای مرزهای شمال شرقی، عمدتاً متشکل از تلماسه و غبارهای بادآورده و آبرفت سنوزئیکی است. در جاهایی که آب کافی به آنها برسد، بعضی از این مواد برای کشاورزی مناسباند، ولی برخی از آنها حاوی مواد نمکی بیش از حد و، در نتیجه، از نظر کشاورزی بیحاصلاند. چند دریاچه و نمکزار در این نواحی هست که بالقوّه منابع اواپریت[٣٧]های (سنگهای رسوبی نمکی و آهکی حاصل از تبخیر و خشک شدن دریاچهها) ارزشمندند (اسمیت، ۱۹٧٣). سوئیت وود[٣٨] (۱۹٦٨) فهرستی از ٢۴ نوع مادّه معدنی را که بالفعل یا بالقوه دارای اهمیتاند، ذکر کرده است: پنبه نسوز، باریت، بریل، سلستیت، کرومیت، ذغال سنگ، مس، دولومیت، گل سرشوی[٣۹]، طلا، آهن، لاجورد، روی، سرب، سنگ آهک، منیزیت، منگنز، مرمر، میکا، یاقوت، نمک، ماسه سیلیسی، گوگرد، طلق، و گاز طبیعی.
آب و هوا: افغانستان آب و هوایی بغایت برّی و خشک دارد که ویژگی آن وجود نظامهای بارشی و دمایی کویری، استپی و کوهستانی است. تشعشع شدید، آفتاب فراوان (بیش از ٣٠٠٠ ساعت در سال در بسیاری از جاها)، رطوبت نسبی کم و تبخیر شدید از دیگر ممیّزات اقلیمی آن است.
دما: نوسانهای شدید سالانه دما بالغ بر ٢۵-٢٨ درجه سانتیگراد غالباً روی میدهد. این نوسان دما از تابستان به زمستان و بالعکس ناگهانی است (فیشر[۴٠]، ۱۹٦٨، ص ٧٣). نقشه نقاط همدما برای ماه ژانویه / ۱٠ دی - ۱٠ بهمن (سحاب ۱۹٧۴، ص ٢۱) دماهایی بیش از ٦ درجه برای حوضه جلالآباد و دو ناحیه کوچک و کمارتفاع دیگر در امتداد مرز جنوب شرقی کشور نشان میدهد. در بیشتر بخش جنوب غربی کشور تا حدود خطی که فراه و قندهار را به هم میپیوندد همین وضع دمایی برقرار است. میانگین دمای دشتهای ترکستان میان صفر و ٣ درجه سانتیگراد است؛ و در جاهای دیگر، دماها به نسبت افزایش ارتفاع مرتبا کاهش مییابد، به طوری که حداقل دما به کمتر از ۱۵- درجه سانتیگراد در نواحی کوههای مرتفع مرکزی، یخچالهای طبیعی شمال شرقی و ناحیه دالان واخان-پامیر میرسد.
نقشه نقاط همدما در ماه ژوئیه / ۱٠ تیر - ۹ مرداد روندهای توزیعی مشابهی (سحاب ۱۹٧۴، ص ٢٢) با حداکثری در حدود ٣۵ درجه یا بیش از آن را در گودی سیستان در منتها الیه جنوب غربی نشان میدهد. میانگین دمای حوضه جلالآباد، کمارتفاعترین بخش دشتهای ترکستان در امتداد آمودریا، و در بخش اعظم ناحیه جنوب غربی کشور، میان ٣٢-٣۵ درجه سانتیگراد است. میانگین دمای قندهار، فراه، هرات، و در بخش اعظم دشتهای ترکستان میان ٢۹-٣٢ درجه است؛ و در محلهای دیگر دما با افزایش ارتفاع تا حداقلی کمتر از ۱٠ درجه کاهش مییابد.
بادها: مسیرهای کلّی جریان هوا در افغانستان عبارتاند از: الف) جریان موسمی جنوبی محدودی از اقیانوس هند در جنوب شرقی که بارشهای بیشتر تابستانی در آن ناحیه معلول آن است؛ ب) جریان شمالی مداومی از هوای برّی خشک و روبه کاهش که از منطقه فشارقوی در داخل آسیا میوزد؛ ج) چرخههای[۴۱] زمستانی که در حوضه مدیترانه نشأت میگیرند. در ماههای تابستان، اختلافات فاحش در فشار و دما میان دشتهای شمالی و کویرهای کمارتفاع جنوبی، در غرب کشور باعث «باد ۱٢٠ روزه» گرم و غبارآلود فصلی میشود (دوپری ۱۹٧٣، ص ٢٨).
بادهای فروروی[۴٢] شمال غربی گرد و غبار بسیار در تابستان در کابل به راه میاندازد (فیشر ۱۹٦٨، ص ٧۴).
بارندگی: افغانستان کشوری بیشتر خشک و بایر است با حداقل بارندگی در حدود صفر تا ۵ سانتیمتر در گودال سیستان، ۵-۱٠ سانتیمتر در دالان واخان، و کمینههای فرعی[۴٣] ۱٠-٢٠ سانتیمتری در حوضه جلالآباد و دشتهای ترکستان در منتها الیه شمال کشور. در جاهای دیگر، میزان بارندگی به نسبت افزایش ارتفاع بیشتر میشود و در ارتفاعات مرکزی، کوههای شمال و جنوب جلالآباد (که جریان محدود بادهای موسمی از اقیانوس هند به آن میرسد)، و منتها الیه شمال بدخشان به حداکثرهایی بیش از ۴٠ سانتیمتر بالغ میشود (سحاب ۱۹٧۴، ص ٢٠).
بارندگی بسیار متغیر تابستانی در همه جا، جز در نواحی طوفانهای موسمی، کوهستانی[۴۴] جنوب شرقی، همرفتی[۴۵] است. بارش زمستانی در سراسر کشور بیشتر چرخهای[۴٦] و در ضمن بسیار متغیر است. کولاک برف غالباً در ارتفاعات روی میدهد.
اقلیم (آب و هوا): جدیدا نقشه آب و هوای افغانستان طبق سیستم کوپن[۴٧] (با تغییراتی) با استفاده از آخرین آمار موجود هواشناسی تهیه شده است (بیفارو[۴٨]، اطلاع خصوصی به نگارنده). نواحی خشک را به چهار گروه فرعی، بیابانهای گرم و سرد و استپهای نیمه بایر گرم و سرد، تقسیم کردهاند. بیابانهای گرم در پیرامون جلالآباد و در جنوب غربی واقعند. کویرهای سرد در دشتهای ترکستان در امتداد آمودریا و احتمالاً در امتداد کناره مرتفعتر کویرهای گرم جنوب غربی (که خود ممکن است استپهای گرم نیز باشند) واقعند. استپهای گرم قطعاً در اراضی کمی مرتفعتر پیرامون حوضه جلالآباد واقع اند. استپهای سرد بهصورت حلقهای وسیع گرداگرد مرتفعات مرکزی را از کابل گرفته تا غزنه و هرات و از آنجا تا مزار شریف و قندوز فراگرفتهاند و احتمالاً در دالان واخان هم یافت میشوند. اقلیمهای مرطوب میان دما[۴۹]، که ویژگی آنها دمای نسبتاً گرم است، در ایستگاههای دورافتادهای در نقاط مرتفعتر مرطوبتری پدید میآید که بارندگی زمستانی آنها به حداکثر میرسد. چندین ایستگاه در بدخشان و یکی در شمال کابل و میان هرات و مزار شریف چنین آماری را گزارش کردهاند. اقلیمهای مرطوب و کم دمای[۵٠] مرتفعات مرکزی نیز بازتابی از دماهای کمتر و بارندگی بیشتر است. این نواحی، بهتدریج که بالاتر برویم، به مناطق اقلیمی حتی سردتر و مرطوبتر شمالی[۵۱] و نهایتاً به مناطق توندرای کوهستانی و یخچالهای طبیعی میرسند.
انواع خاک: در خاکهای افغانستان، تأثیر قرنها بیتوجهی و استفاده بیش از حد بوضوح دیده میشود (هیلدرث[۵٢] ۱۹۵٧، ص ۹). توضیحاتی که در اینجا داده میشود عمدتاً مبتنی بر مطالعات مقدماتی سالم و هول[۵٣] (۱۹٦۹) است.
خاکهای دشتهای تهنشستی. بیشتر این خاکها، به سبب فروشستگی[۵۴] یا ته نشستگی مواد کانی، فاقد لایهبندی[۵۵] معمولی (نرمال) اند؛ برخی از خاکها، در نتیجه تهنشستگی مکرّر گل و لای سیلابها دارای نوعی لایهبندیاند. برخی بازتابگر خشکی و بایری شدیدی هستند و لایههای افقی فوقانی دگرگون شده یا سختههای[۵٦] خفیفی دارند. این خاکها در قسمت سفلای بیشتر درّههای رودخانهها یافت میشوند.
خاکهای شور، قلیایی و ماندابهای نمکی. این خاکهای نمکسان[۵٧] در نواحیای یافت میشوند که زهکشی مناسب ندارند و بر اثر تبخیر شدید، نمکهای سدیم، کلسیم و منیزیم قابل حل در آب در آنها متراکم میشوند. این خاکها در گودال وسیع سیستان، اراضی کمارتفاع هرات - فراه، و در دشتهای ترکستان بیش از هرجای دیگر یافته میشود.
خاکهای کویری، بیشتر متشکل از تپههای شن. خاکهای این گروه لایهبندی چندانی ندارند و بیشتر از شن تشکیل شدهاند؛ این خاکها در کویرهای جنوب غربی افغانستان و در دشتهای ترکستان یافت میشوند.
خاکهای کویری با تپههای شنی معدود. این خاکها بیشتر خاکهای کویری واقعی و خاکهایی دارای لایههای باریک یا منقطعی از مواد آلی است. این خاکها معمولاً دارای منطقه تحتانی پُرکلسیمی هستند که ممکن است سخته باشد. در بعضی از قسمتها، باد لایههای فوقانی را برده و نیمرخ خاکی ناقصی مشتمل بر پوشش شنی[۵٨] فشرده بر جای گذاشته است. اینگونه خاکها در زمینهای کمارتفاع هرات - فراه میان خاکهای نمکسان در امتداد مرز ایران، و خاکهای سیروزمی[۵۹] و قهوهای در سمت مشرق، در جهت کوهها، از همه جا بیشتر یافت میشوند. این نوع خاک در امتداد مرز پاکستان نیز یافت میشود.
خاکهای سیروزم، قهوهای و کوهستانی دارای لیتوسولها[٦٠] و رگوسولها[٦۱]. سیروزمهای زمینهای بایر، دارای لایهای فوقانی از مواد آلی به رنگ خاکستری یا قهوهای هستند که زیر بوتههای کویری به وجود آمده و منطقه کربناتی پایینتری دارند. خاکهای قهوهای معمولا دارای لایه سطحی قهوهای رنگاند که زیر علفها بهوجود آمده است، و نیز لایه خاکی زیرینی دارند که از لحاظ مواد رسی غنی است. رگوسولها تهنشستهای ماسهای هستند که بهنحوی نامناسب لایهبندی شدهاند؛ و لیتوسولها خاکهای سنگلاخ نازک منقطعی هستند. که در شمال شرقی باز میشود. این گروه از خاکها را بهصورت حلقهای در پیرامون مرتفعات مرکزی کشور میتوان مشاهده کرد.
خاکهای کوهستانی جنگل شاهبلوطی رنگ قهوهای و مناطق پودزولی[٦٢]. این خاکها بیشتر در کوههای مشرق افغانستان و احتمالاً در کوههای پاروپامیسوس[٦٣] در نواحی مرکزی و غربی که در آنها بارندگی اندکی بیشتر است وجود دارد. این خاکها حد فاصل میان خاکهای خشک و آهکی استپی- چمنزاری و خاکهای نواحی کوهستانی مرتفعاند، و لذا بوتهها و درختهایی در آنها بهعمل میآید و فروشست[٦۴] مواد خاکی در آنها بیشتر است. خاکهای قهوهای و شاه بلوطی بیشتر میان چمنزارهای استپی و مناطقی یافت میشوند که جنگلهای پَرپشتتری دارند، و بارندگی اندکی که در این نواحی میشود گرد آمدن مواد آلی را در لایه فوقانی محدود میکند. برخی از اینها ممکن است لایههای پرکلسیم داشته باشند؛ برخی دیگر فاقد این لایههای پرکلسیماند، بهویژه که بارش (نزولات) در جهت منطقه خاکهای پودزولی افزایش مییابد. این نوع خاک بیشتر در پایین مناطق پرآبتر و مشجّرتر کوههای بلندتر یافت میشود. این خاکها ممکن است دارای لایه تیره پر از کود گیاهی (هوموس)[٦۵] باشند که زیر آن، لایهای از خاک روشن رنگ و فروشسته و لایه زیرینی از خاک پررس قرار دارد.
خاک نواحی کوهستانی مرتفع: توندرای کوهستانی و خاکهای چمنزاری معمولاً دارای یک لایه فوقانی مرطوب پر از مواد آلی است که معمولاً در زیر آن لایه زیرخاکی[٦٦] خاکستری یا زرد لکهدار یا قهوهای وجود دارد که دائماً یخزده است. تودههای مواد گیاهی پوسیده[٦٧] هم یافت میشود. هرجا که خاک پوک باشد و صخرهها پیشرفتگی داشته باشند لیتوسولها فراواناند. لایهبندی خاک در این جاها محدود است و تکههای سنگ در خاک فراوان یافت میشوند. برای تسهیل نقشهبرداری از خاکها، سنگ بستر لخت، یخچالهای طبیعی و برفزارها نیز در این گروه گنجانده شدهاند.
پوشش گیاهی: نقشهها و متنهای موجود درباره پوشش گیاهی افغانستان معمولاً با هم مغایرند یا سیستمهای گروهبندی متفاوتی بهکار میبرند (لینچفسکی و پروزوروفسکی[٦٨] ۱۹۴۹؛ فلک[٦۹] ۱۹۵۴؛ فیشر ۱۹٦٨؛ فرایتاگ[٧٠] در کراوس[٧۱] ۱۹٧٢؛ و سحاب ۱۹٧۴). فلک در کار لینچفسکی و پروزوروفسکی تغییراتی داد و افغانستان را به پنج منطقه رویشی که اساساً مناطق زمینشناختی – اقلیمی - توپوگرافیک[٧٢]اند، تقسیم کرد: الف) منطقه ترکستان - افغانستان در شمال که ویژگی آن چنین است: وجود درختهای تبریزی و بید، درختچههای گز، و انواع نی در بستر درهها و در کناره رودها؛ چمنزارهایی پوشیده از علفهای یکساله و گیاهان چند ساله پیازدار[٧٣] در اراضی کمی مرتفعتر؛ و پوشش تنکی از علف، بوتههای کوچک درمنه(Artemisia) و درختهای پراکنده پسته در کوههای بلند. بوتههای تاغ (Haloxylon) در جاهای نمناک و گیاهان نمک پسند در خاکهای نمکسان[٧۴] میرویند. ب) منطقه بلندیهای مرکزی، با وضع اقلیمی بسیار خشک خود، اجتماع ممیّزه مخلوطی از Eurotia-Artemisia همراه با گیاههای کمبرگ و خاردار کپهای یا پهن دارد. درختچههای بادام پاکوتاه (Amygdalus) همراه با علفهای مختلف در جاهای کمارتفاعتر و مرغزار کوهستانی و گیاهان توندرا در نقاط مرتفعتر یافت میشوند. علاوه بر اینها، بوتههای کتیرا و معدودی درختهای ارس و غان هم دیده میشوند. ج) منطقه کویری جنوب دارای آب و هوایی گرم و خشک و اجتماعاتی از گیاهانی است که در برابر خشکی و نمک مقاوماند، از جمله درمنه، Calligonum، تاغ، Arthraphaxis و Zygophyllum. در شنزارها، بوتههای تاغ و سیف (Aristidia) همراه با بوتههای Salicornia، درختچه گز، و گونههایی از خانواده قازایاغی[٧۵] در نزدیک جاهایی که سطح آب آن بالاست یافت میشوند. درخت بادام پاکوتاه، پسته و آلوچه (Prunus) هم در بعضی جایها در کوههای بههمپیوسته وجود دارند. د) منطقه استپ و نیمه کویری مرکزی حد فاصل میان دو منطقه پیشین، که ویژگی آن وجود اجتماعات درمنه با انواع علفها، گیاهان چندساله پیازدار، بادام پاکوتاه و درختان پراکنده پسته است. ه) منطقه شرقی و جنوب شرقی افغانستان دارای متنوعترین اقلیمها و، در نتیجه، متنوعترین پوشش گیاهی است. در اراضی پست گرم خشک، پوشش نیمه استوایی با انواع گیاهها و درختچههای گلدار وجود دارد. بارندگی بیشتر در کوهستانها بیشهای مختلط از درختان همیشه سبز سخت برگ[٧٦] با گونههای مختلف درخت غان، ارس، بلوط، پسته، بادام، زبان گنجشک، زیتون، گردو و توسه پدید آورده است. ناژویانی، از جمله کاج، سدر، نراد، سیاه کاج و سرخدار در جاهای مرتفعتر میرویند.
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
[۱]- برگرفته از روی جلد کتاب افغانستان.
[٢]- هر مقاله از این مجموعهی مقالات، بهصورت مستقل در دانشنامهی آریانا منتشر میشود.
[٣]- Dupree
[۴]- Margenstierne
[۵]- Humlum
[٦]- Cressey
[٧]- Dupree
[٨]- Panhandle
[۹]- Cenozoie
[۱٠]- alluvial fans
[۱۱]- در اینجا بهصورت «قُندوز» آورده میشود.
[۱٢]- locss
[۱٣]- salt pans
[۱۴]- terrace
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢٢]-
[٢٣]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢٦]-
[٢٧]-
[٢٨]-
[٢۹]-
[٣٠]-
[٣۱]-
[٣٢]-
[٣٣]-
[٣۴]-
[٣۵]-
[٣٦]-
[٣٧]-
[٣٨]-
[٣۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴٢]-
[۴٣]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴٦]-
[۴٧]-
[۴٨]-
[۴۹]-
[۵٠]-
[۵۱]-
[۵٢]-
[۵٣]-
[۵۴]-
[۵۵]-
[۵٦]-
[۵٧]-
[۵٨]-
[۵۹]-
[٦٠]-
[٦۱]-
[٦٢]-
[٦٣]-
[٦۴]-
[٦۵]-
[٦٦]-
[٦٧]-
[٦٨]-
[٦۹]-
[٧٠]-
[٧۱]-
[٧٢]-
[٧٣]-
[٧۴]-
[٧۵]-
[٧٦]-
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ افغانستان، نگارش گروهی از: پژوهشگران (دانشنامهی ایرانیکا)، ترجمهی سعید ارباب شیرانی و هوشنگ اعلم، تهران: بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ ۱٣٧٦، صص ۱-٢۴؛ مقالهی «جغرافیای افغانستان»، برگرفته از:
J. F. Shroder, Jr., “AFGHANISTAN i. Geography,” Encyclopaedia Iranica, Originally Published: December 15, 1983, available at: Vol. I, Fasc. 5, pp. 486-491.جغرافیای طبیعی (فیزیکی) افغانستان خوب شناخته شده نیست، و بسیاری از مطالب و منابع موجود درخور اعتماد نمیباشد. آنچه تا این اواخر منتشر شده بیشتر سطحی است و عموماً ربط و ارجاع کافی به دیگر آثار منتشر شده ندارد. آنچه در بالا ذکر کردهایم نمیتواند بیش از یک توصیف مقدّماتی باشد، و بیشتر مبتنی بر منابع زیر است، که موثّقتر از منابع دیگر دانسته میشود:
□ E. Stenz, The Chimate of Afghanistan, its Aridity, Dryness and Divisions, New York, Polish Institute of Arts and Science in America, 1946.
□ I. A. Linchevsky and A. V. Prozorovsky, “The Basic Principles of the Distribution of the Vegetation in Afghanistan,” Kew Bulletin 2, 1949, pp. 179-214.
□ O. H. Volk, “Klima und Pflanzenverbreitung in Afghanistan,” Vegetatio, Acta Geobotanica 5-6, 1954, pp. 422-33.
□ A. C. Hildreth, Afghan Soils in Relation to Agricultural Production, U.S.A.I.D. file report, 1957.
□ J. Humlum, La géographie de l’Afghanistan, Copenhagen, 1959.
□ G. B. Cressey, Crossroads: Land and Life in Southwest Asia, Chicago, 1960.
□ V. Subramanian, V. Nasirov, and M. L. Salem, Generalized Soil Map of Afghanistan (first soil correlation seminar for south and central Asia, soil map of the world), FAO/UNESCO project, 1962.
□ N. M. Herman, Le climat de l’Afghanistan, Monographies de la Météorologie Nationale no. 52 (Min. des trav. publ.), Paris, 1965.
□ A. O. Westfall and V. J. Latkovich, Surface Water Resources Investigations Plan for Afghanistan (U. S. Geological Survey, Water Resources Division, Admin. Rept.), Kabul, 1966.
□ L. Fischer, Afghanistan, a Geomedical Monograph (with 10 maps), Berlin, 1968.
□ C. W. Sweetwood, Afghanistan; Important Mineral Occurrences, American Embassy map, Kabul, 1968.
□ M. L. Salem and F. D. Hole, “Soil Geography and Factors of Soil Formation in Afghanistan,” Soil Science 107, 1969, pp. 289-95.
□ L. E. Heuckroth and R. A. Karim, Earthquake History, Seismicity and Tectonics of the Regions of Afghanistan (with numerous maps), Seismological Center, Faculty of Engineering, Kabul University, 1970.
□ W. Kraus, ed., Afghanistan, Tübingen and Basel, 1972.
□ J. Pias, “Sols d’Afghanistan: Pédogenèses anciennes et actuelles,” Revue de géographie physique et de géologie dynamique 14, 1972, pp. 433-42.
□ L. Dupree, Afghanistan, Princeton, 1973, pp. 1-42.
□ U. Förstner, “Petrographische und geochemische Untersuchungen an afghanischen Endseen,” Neues Jahrbuch für Mineralogie, Abhandlungen 118, 1973, pp. 268-312.
□ G. I. Smith, Potash and Other Evaporite Resources of Afghanistan (U. S. Geological Survey Project Report, Afghan. Invest.), 1973.
□ A. Sahab, General Atlas of Afghanistan (with numerous maps but without any references to origin), Sahab Geography and Drafting Institute, Tehran, 1974.
□ G. I. Smith, “Quaternary Deposits in Southwestern Afghanistan,” Quaternary Research 4, 1974, pp. 39-52.