|
افغانستان
(مجموعهی مقالات)
۴ قومنگاری
افغانستان (به انگلیسی: Afghanistan، با تلفظ آمریکایی: Afghanistan)، کشوری چند قومیتی است و گروهای قومی مانند پشتونها، تاجیکها، هزارهها، ازبکها، ترکمنها، آیماقها، بلوچها، سادات، نورستانیها، پشهایها، براهویی، پامیری و دیگر اقوام در این کشور بودوباش دارند و به زبانهای متعددی سخن میگویند. با توجه به اینکه هیچگاه سرشماری در مورد اقوام و زبان مردم افغانستان انجام نشده، آمار دقیقی در این مورد موجود نیست.[۱]
بههمان نسبت که سرزمین افغانستان از لحاظ ساختار جغرافیایی و عوارض طبیعی گوناگون است، مردم این کشور نیز از لحاظ کالبدی، قومی و زبانی از گونههای مختلفی تشکیل شدهاند. ولی بهطور کلی، میتوان افغانیها را مسلمانانی خواند که به شاخههایی از زبانهای هندواروپایی تکلم میکنند و از گروه مدیترانهای نژاد سفیدند (← منابع، بخش مردمشناسی کالبدی). در بیشتر گروههایی که در شمال کوههای هندوکش زندگی میکنند ویژگیهای کالبدی نژاد مغولی به درجات مختلف مشاهده میشود. به استثنای اهالی روستاهایی که از خطوط مواصلاتی عمده دورند، در کمتر قومی نژاد همگن بهچشم میخورد. قرنهاست که بهطور درونگروهی ازدواج میکنند[٢]، و در بسیاری از نواحی تمرکز امتزاج قومی جوامع مرکّب یا مختلط وجود دارد (← نقشه گروههای قومی، شکل ٣). در جاهایی که تماس درازمدت میان اقوام سفید و مغولی وجود داشته، بهویژه در شمال میان تاجیکهای فارسی (یا دری) زبان و ازبکهای ترک زبان، ترکیبهایی از موی قرمز یا خرمایی یا چشمهای آبی یا دورگه با حدقه چشم مورّب و گونههای برآمده دیده میشود. در جنوب نیز بسیاری از بلوچها یا براهوییها که پوستی تیره دارند، چشمشان به رنگ آبی یا دورگه است. در میان نورستانیهایی که در منطقه نسبتاً دورتری بهسر میبرند موی بور بیشتر دیده میشود؛ چشمهای آبی یا درهم نیز در ترکیب با موی بور یا قرمز یافت میشود. پژوهشهای مردمشناس روس، دبتس[٣]، حاکی از امتزاج وسیع نوعهای «مدیترانهای-هندی» است؛ ولی در مرکز منطقه گرایش به پوست سفید و موی بور بیشتر است.
افغانستان نه دارای وحدت نژادی-قومی است و نه واجد فرهنگ ملّی واحد؛ شمار گروههای قومی کاملاً بومی آن معدود است: تعداد پشتونهایی که در بخشهای عشایری دولت پاکستان و ایالت سرحد شمال غربی سکونت دارند با شمار آنهایی که شهروند افغانستاناند تقریباً برابر است. تاجیکها، ترکمنها، ازبکها و قرقیزها هر یک، در آسیای مرکزی نظام حکومتی جمهوری شوروی دارند.[۴] اکثر ساکنان غرب دور افغانستان (که از لحاظ جغرافیایی و فرهنگی دنبالهای از فلات ایران است) فارسیوانهای فارسی زباناند. بلوچهای گوشه جنوب غربی افغانستان نیز به پاکستان غربی و جنوب شرقی ایران متّصلاند؛ چندین گروه از بلوچها نیز در جمهوری سوسیالیستی ترکمنستان شوروی[۵] زندگی میکنند. در همین منطقه کلّی بلوچها به قوم دیگری بر میخوریم بهنام براهویی که به یکی از زبانهای دراویدی سخن میگویند و گاهی از لحاظ شکل ظاهری به بومیان استرالیا شباهت دارند. کشاورزان و دامداران کوهنشین نورستانی، کوهستانی، گجر و دیگر گروههای کوچک در مناطق کوهستانی صعبالعبور مشرق افغانستان زندگی میکنند و نواحی اقامتشان تا چترال (پاکستان) ادامه دارد. دامنه گروههای واخی-پامیری نیز تا کوههای پاکستان کشیده میشود. بربرهای مشرق ایران احتمالاً در اصل از نژاد ایماق یا هزارهاند که کوهنشینان بومی مرکزی افغانستان را تشکیل میدهند. این گروهها، در شکلهای جامعه دهقانی-ایلی خود، انواع محلی و زبانشناسی قومی متعددی دارند. این جامعه را بهطور کلی میتوان جامعهای پدرسالار، پدرتبار و پدربوم توصیف کرد که در عین حال به نمودهای شدید مادرسالارانه متعددی نیز آکنده است.
نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی در دسامبر ۱۹٧۹ م / ۱٣۵٨ ش. افغانستان را اشغال کردند؛ در نتیجه برخی از الگوهایی که در اینجا وصف شده تا حدودی دستخوش تغییر شده است. در تاریخ نگارش این مقاله (تابستان ۱٣٦۱ ش / ۱۹٨٢ م) وضعیت روشن نیست، و جنگ در حال گسترش است.
گروههای قومی در افغانستان: در فهرست زیر، به استثنای مواضعی که مذهب دیگری ذکر شده، مذهب اقوام سنّی حنفی است.
پشتون. زبان: گویشهای پشتو. این گویشها از زیرگروه مدیترانهای نژاد سفیدند. حدود ۴‘٨٠٠‘٠٠٠ نفر در افغانستان به کار کشاورزی، کوچنشینی و نیمهکوچنشینی مشغولاند. توریها شیعه مذهباند.
تاجیکها. زبان: دری؛ گویشهای تاجیکی. از زیرگروه اصلی مدیترانهای هستند که از جنوب به شمال بروز مشخصات نژاد مغولی در آنها رو به افزایش است. حدود ٣‘۵٠٠‘٠٠٠ نفر در شمال افغانستان عمدتاً بهکار کشاورزی مشغولاند. بیشتر آنها در شمال شرقی کشور متمرکزند و معمولاً نام خود را از نام درّه یا منطقه محلّ سکونت خود میگیرند. ساکنان مناطقی که در آنها اکثریت با گروههای قومی دیگری است خود را صرفا «تاجیک» میخوانند (درباره تاریخ این واژه ← تاجیک). برخی از آنها اسماعیلی مذهباند[٦].
فارسیوان. زبان: دری؛ متعلق به زیرگروه مدیترانهای. حدود ٦٠٠‘٠٠٠ تن در نزدیکی مرز ایران و افغانستان یا در بخشهای هرات، قندهار، غزنه و دیگر شهرهای جنوبی و غربی کشور زندگی میکنند. واژه فارسیوان در گویشهای محلی پارسیوان و پارسیبان نیز گفته میشود. مذهب آنها شیعه امامی است. در آثار تحقیقی گاهی بهخطا آنها را تاجیک خواندهاند.
قزلباش. زبان: دری؛ متعلق به زیرگروه مدیترانهای. این گروه در سراسر افغانستان پراکندهاند و بیشتر شهرنشیناند.[٧] بازماندگان مأموران نظامی و حکومتیاند که نادرشاه افشار (حک: ۱۱۴٨-۱۱٦٠) در افغانستان استقرارشان داد. بسیاری از ایشان مناصب اداری و حرفهای مهمّی دارند. این گروه یکی از فرهیختهترین گروههای مردم افغانستان است. مذهب آنها شیعه امامی است، ولی ممکن است برای پرهیز از تمایز، دست به تقیّه هم بزنند.
هزاره. زبان: گویش هزارگی زبان دری. از لحاظ کالبدی مغولیاند ولی در مناطقی که گروههای قومی از هم متمایز نیستند اختلاط میان آنان معمول است. جمعیت هزاره به حدود ۱‘٠٠٠‘٠٠٠ نفر بالغ میشود که عمدتاً در ارتفاعات، کشاورزی میکنند؛ بسیاری از ایشان در کابل و دیگر شهرها به کارهای فصلی میپردازند. اجداد آنها احتمالاً، در حدود ٦٢٦-٨۵٠ / ۱٢٢۹-۱۴۴٧، از ترکستان چین به افغانستان آمدهاند. از لحاظ مذهبی، برخی[٨] شیعه امامی، برخی اسماعیلی و برخی سنی حنفیاند.
ایماق. زبان: گویشهای دری، آمیخته به بسیاری از واژههای ترکی شرقی. از لحاظ کالبدی مغولیاند، ولی در ظاهر نه به اندازه هزارهها، شمارشان به حدود ۵٠٠‘٠٠٠ تن بالغ میشود؛ کشاورزند، و ییلاق و قشلاق میکنند. خود را با نام ایل خود مینامند (← نقشه) و نه با اصطلاح «چهار ایماق»؛ کلمهی «چهار» را زمانی به «ایماق» میافزایند که از آنها نام کاملشان خواسته شود.
مغول. زبان: دری، آمیخته به بسیاری از واژههای مغولی. برخی از مغولهای جنوبی به زبان پشتو تکلّم میکنند، در اصل از نژاد مغولیاند، ولی در میان آنها گهگاه آمیزش با مشخصات مدیترانهای نیز به چشم میخورد. چندین هزار تن از آنها در سراسر شمال و مرکز افغانستان پراکندهاند و در ارتفاعات به کشاورزی و کوچ فصلی مشغولاند. در اصل در ایالت غور سکونت داشتند ولی دست کم ۱٢۵ سال قبل پراکنده شدند. احتمالاً از اولاد سپاهیانی هستند که همراه چنگیز خان به این مناطق آمدند.
ازبک. زبان: گویشهای چغتای (ترکی مرکزی). این قوم در اصل مغولیاند، ولی در مناطقی که تمایزات قومی مشخص نیست بسیاری از آثار آمیزش با نژاد مدیترانهای نیز در آنها دیده میشود. حدود ۱‘٠٠٠‘٠٠٠ تن در شمال افغانستان زندگی میکنند و عمدتاً کشاورزان یکجانشین و یا چراگشتیاند خود را با اسامی ایلی قدیم: هرکی، کمکی، منگیت، منگ، شیش قره، تیموس - معرفی میکنند.
ترکمن. زبان: گویشهای اغوزی. از لحاظ کالبدی مغولی و دارای بینی عقابیاند. حدود ۴٠٠‘٠٠٠ تن از آنها بهصورت کشاورز و دامدار نیمهیکجانشین و نیمهکوچرو در شمال افغانستان زندگی میکنند (محل تمرکز آنها در شمال غربی است). پس از شکست مقاومت باسماچیها در دهه ۱٣٠٠ ش / ۱۹٢٠ م در برابر بولشویکها در آسیای مرکزی، گروههای ترکمن گوسفند قراگل و صنعت قالیبافی را با خود به افغانستان آوردند؛ برخی از ایشان پیش از این آمده بودند. گروههای اصلی عبارت اند از: تکّه، یموث، ترق، لکی در منطقه هرات؛ تکّه و ارسری در اقچه؛ سارق و چکره در اندخوی؛ سالور در میمنه و در مروچک؛ ارسری و موری در دولت آباد.
قرقیز. زبان: گویشهای قپچاقی. دو گروه از قرقیزهای مغولی، شامل چندین هزار تن افراد کوچرو، که در پامیر کوچک و پامیر بزرگ به پرورش گوسفند، بز و گاو کوهاندار تبتی اشتغال دارند.
براهویی. زبان: براهویی (دراویدی)؛ بسیاری از آنها به پشتو یا بلوچی نیز تکلّم میکنند. براهوییها که از نژاد کمی تغییر یافته مدیترانهای همراه با مقدار کمی از مشخصات بومیهای استرالیاییاند در جنوب غربی افغانستان زندگی میکنند و تعدادشان به ۱٠‘٠٠٠ تن میرسد. شغل بیشتر آنها زراعت یا چوپانی برای خوانین پشتون یا بلوچ است. گروههای اصلی آنها عبارتاند از: ایدوزی، لاورزی، یاغیزی، زرکندی، محمسانی. ← نوشتههای راجع به براهوییها در پاکستان.
نورستانی. زبان: گویشهای نورستانی. متعلق به زیرگروه مدیترانهای با گرایش حدود یک سوم به داشتن پوست سفید و موی بور که رو به کاهش است. حدود ٧٠‘٠٠٠ تن از ایشان در مشرق افغانستان سکونت دارند. نورستانیها که قبلاً «کافر» خوانده میشدند، در اواخر قرن سیزدهم / نوزدهم، بر اثر اجبار امیر عبدالرحمان، اسلام آوردند (براساس تحقیقات چاپ نشده پارکز[۹]، حدود دو تا سه هزار تن از کافران چترالی هنوز به دین پیشین خود باقیاند). نورستانیها خود را با اشاره به اسامی جغرافیایی محلّی معرفی میکنند - مثلاً بشگلی، وایگلی، پارونی، اشکون، و ومائی. آنها هم بهکار زراعت (با استفاده از روشهای دشوار کشاورزی پلّکانی در دامنه کوهها) و هم پرورش گوسفند و بز و گاو اشتغال دارند. از آثار قابل توجه در فرهنگ آنها رواج صنایع دستی چوبی است.
کوهستانی. زبان: گویشهای دردی (هندوآریایی). واژهی کوهستانی به گروههای زبانشناختی مشخصی اطلاق میشود که جمعیت آنها به حدود ٦٠‘٠٠٠ تن بالغ است و در کنارههای جنوبی نورستان زندگی میکنند - از قبیل متکلمان به گویشهای پشهای، گوربتی، ساوجی، دغنی و کور. از لحاظ کالبدی از گروه مدیترانهای هستند.
گلچه (یا تاجیکهای کوهنشین). زبان: علاوه بر دری، زبانهای مختلف پامیر (ایرانی شرقی): اشکاشمی، مونجی، اورموری، پراچی، روشانی، سنگلیچی، شغنی، واخی، یغنابی. متعلق به زیرگروه مدیترانهای همراه با آمیزهای از مغولی. چندین هزار تن از آنها بهکار کشاورزی عمدتاً در بدخشان و واخان اشتغال دارند. از لحاظ مذهبی برخی سنی حنفی و برخی اسماعیلیاند.
بلوچ. زبان: بلوچی. متعلق به زیرگروه مدیترانهای با گرایش به داشتن کلّه گرد و کوتاه. حدود ٢٠٠‘٠٠٠ نفر در افغانستان زندگی میکنند. آنها که در گذشته چادرنشین و قافلهسالار (و تا اواخر قرن سیزدهم، بردهفروش) بودهاند، امروزه نیمهیکجانشین و نیمهچادرنشیناند. برخی از آنها در شمال غربی زندگی میکنند؛ دیگران در تابستان از سیستان به هرات میروند و در زمستان مراجعت میکنند. اکثر بلوچهای افغانستان از طایفه رخشانیاند؛ تیرههای عمدهی ایشان عبارتاند از: سنجرانی، نهوری، یمرزائی، سمرزائی، گمشازائی، سربندی، میانگل، هروت، سالارزائی. گروه شکارچی - ماهیگیر موسوم به صیاد نیز در نواحی باتلاقی سیستان ساکن است.
گجر. زبان: از گروه هندوآریایی؛ اکثر آنها بهزبان پشتو هم تکلّم میکنند. از نوع مدیترانهای هستند و در کنارههای شرقی نورستان به زراعت و دامداری اشتغال دارند. ← دوپری و استراند[۱٠] در بخش نورستانی و رائو[۱۱] در بخش جت.
جت (یا گجی، در شمال موسوم به گجر). زبان: هندوآریایی؛ اکثر آنها به دری یا پشتو نیز تکلم میکنند. از نوع مدیترانهایاند و دستههایی شبیه دستههای کولیان کاسب، چینی بندزن، ساززن و فالبین تشکیل میدهند. بسیاری از آنها خود را از اصل عرب میدانند، مثلاً شیخ محمدیها که فقط به دادوستد میپردازند. گروههای دیگر عبارت اند از: چنگر، مسلی و چلو.
عرب. زبان: عمدتاً دری یا پشتو؛ برخی بهزبان فارسی عربیشده و برخی نیز به عربی صحبت میکنند. شماری از روستاهای کوچک و نیمهیکجانشین و دستههای نیمهچادرنشین خود را از تبار عرب (سیّد) میدانند؛ وضع کالبدی آنها مدیترانهای، مغولی و بینابین است.
هندو. زبان: هندی، پنجابی، یا لهندا[۱٢]؛ به زبان دری یا پشتو نیز تکلّم میکنند. جمعیت آنها حدود ٢٠‘٠٠٠ تن است و عمدتاً مشخصات کالبدی مردم شمال هند را دارند، هندومذهباند و بیشتر در شهرها زندگی میکنند و بهکار تجارت و نزول خواری مشغولاند.
سیک. زبان: ← هندو. حدود ۱٠‘٠٠٠ نفرند که در شهرها پراکندهاند و بهکار تجارت و نزول خواری اشتغال دارند. اکثر ایشان مانند هندوها شهروند افغانستان هستند و بدون احساس مزاحمت چندانی از معتقدات دینی خویش پیروی میکنند. مشخصات کالبدی آنها عمدتاً از گروه مدیترانهای است و علاوه بر آن بدنشان از موی پرپشت پوشیده است.
یهود. زبان: عبری؛ همگی به زبان دری یا پشتو یا هردو نیز تکلّم میکنند. چندین صد نفر از آنها در کابل، قندهار و هرات زندگی میکنند و بهکار تجارت و نزولخواری اشتغال دارند. بسیاری از ایشان به اسرائیل مهاجرت کردند، ولی بعداً بیشتر مهاجران یا مراجعت کردند و یا به ایالات متحده رفتند. مشخصات کالبدی ایشان از گروه مدیترانهای است.[۱٣]
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
[۱]- توضیح دانشنامۀ آریانا
[٢]- intermarriage
[٣]- G .Debets
[۴]- بعد از فروپاشی شوروی، هر یک از این اقوام، در چارچوب مرزهای جمهوریهای سابق، کشور مستقلی تشکیل دادهاند.
[۵]- امروزه جمهوری ترکمنستان
[٦]- و اندکی هم شیعه امامی.
[٧]- و اکثر آنها در کابل زندگی میکنند.
[٨]- اکثریت آنها شیعه امامیاند.
[۹]- P. Parkes
[۱٠]- Dupree and strand
[۱۱]- Rao
[۱٢]- Lahndā
[۱٣]- گروهی از پژوهشگران، افغانستان، مجموعه مقالات، ۱جلد، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی - تهران، چاپ: اول، ۱٣٧٦ خ.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ افغانستان، نگارش گروهی از: پژوهشگران (دانشنامهی ایرانیکا)، ترجمهی سعید ارباب شیرانی و هوشنگ اعلم، تهران: بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ ۱٣٧٦، صص ۴٧-٦٣؛ مقالهی «جانورگان افغانستان»، برگرفته از:
L. Dupree, “AFGHANISTAN iv. Ethnography,” Encyclopaedia Iranica, Originally Published: December 15, 1983, available at: Vol. I, Fasc. 5, pp. 495-501.
بیشتر نوشتهها درباره اقوام و فرهنگهای افغانی تکملههایی بوده است بر این کتاب:
□ M. Elphinstone, An Account of the Kingdom of Caubul and its Dependencies in Persia, Tartary and India. Comprising a View of the Afghaun Nation and a History of the Dooraunee Monarchy, London, 1815.در مورد فیلمها و پژوهشهای منتشر نشده ←
□ See list of bibliographies in Bibliographie der Afghanistan—Literatur 1945-1967, 2 vols., Hamburg, 1968-69.
□ L. Dupree, “Anthropology in Afghanistan,” AUFS Fieldstaff Reports, South Asia Series 20/5, 1976.کاملترین کتابنگاری جاری این است:
□ Biblioteca Afghanica, Liestal, Switzerland.این نشریات ادواری مقالههای بسیاری درباره نژادشناسی افغانستان چاپ میکنند:
□ Afghanistan (Kabul), Folklore (Kabul), Afghanistan Journal (Graz), Paṣto (Kabul), Journal of Central Asia (Islamabad), Central Asia (Peshawar), Afghan Studies (British Academy).کلیّات:
□ J. Biddulph, Tribes of the Hindu Koosh, Calcutta, 1880.(موثقتر از کتاب Raverty است).
□ H. Raverty, Notes on Afghanistan and Part of Baluchistan. Geographical, Ethnological and Historical, London, 1888.
□ H. Bellew, An Inquiry into the Ethnography of Afghanistan, London, 1891
مأخذ بنیادی دیگری شش مجلّد این تألیف است:
□ Imperial Gazetteer of Afghanistan by the British General Staff, Calcutta, 1908-14.چندین مجلّد آن را ل. آدامک روزآمد و ویرایش کرده است، با این عنوان:
□ Historical and Political Gazatteer of Afghanistan: I. Badakhshan and Northeastern Afghanistan, Graz, 1973. II. Farah and Southwestern Afghanistan, Graz, 1973. III. Herat and Northwestern Afghanistan, Graz, 1975. IV. Mazar-i-Sharif and North-Central Afghanistan, Graz, 1979. V. Kandahar and South-Central Afghanistan, Graz, 1980.(منابع خوب دربرگیرندهی قومنگاری).
□ J. Humlum, La géographie de l’Afghanistan, Copenhagen, 1959.
□ M. Klimburg, Afghanistan, Vienna, 1969.
□ A. Aslanov et al., “Ethnography of Afghanistan: A Russian Study,” Afghanistan: Some New Approaches, ed. G. Grassmuck et al., Ann Arbor, pp. 1-11.
□ W. Kraus, ed., Afghanistan, Tübingen and Basel, 1972.
□ J. Blanc, L’Afghanistan et ces populations, Paris, 1976.
□ A. Embree, ed., Pakistan’s Western Borderlands, New Delhi, 1977.
□ N. H. Dupree, An Historical Guide to Afghanistan, 2nd ed., Kabul, 1977
□ R. and M. Poulton, Rī Jang: Un village tāǰīk dans le nord de l’Afghanistan, Paris, 1979.مردمشناسی فیزیکی:
□ Les temps modernes, revue mensuelle: Afghanistan, Paris, no. 408-09, 1980.
□ L. Dupree, Afghanistan, 3rd revised ed., Princeton, 1980.
□ C. Rathjens, ed., Neue Forschungen in Afghanistan, Opladen, 1981.
□ G. Maranjian, “The Distribution of ABO Blood Types in Afghanistan,” American Journal of Physical Anthropology 10, 1958, p. 263.خانواده، روستا و شهر؛ تغییرات اجتماعی:
R. Woodd-Walker et al., “The Blood Groups of the Timuri and Related Tribes in Afghanistan,” ibid., 27, 1967, pp. 195-204.
□ H. Hughes, “Finger Dematoglyphics from Nuristan, Afghanistan,” Man 2, 1967, pp. 119-25.
□ G. Debets, Physical Anthropology of Afghanistan, Cambridge, Mass., 1970.
□ A. Janata, “Verlobung und Hochzeit in Kabul,” Archiv für Völkerkunde 17-18, 1962-63, pp. 59-72.متفرقه:
□ K. Honrich, “Die Einstellung Afghanischer Studenten zum sozialen Wandel,” Kölner Zeitschrift für Soziologie und Sozial-Psychologie 16, 1964, pp. 703-26.
□ E. Friedl, Trager mediater Begabung im Hindukusch und Karakorum (Acta Ethnologica et Linguistica 8), Vienna, 1965.
□ E. Hahn, Die Stadt Kabul (Afghanistan) und ihr Umland (Bonner Geographische Abhandlungen 34-35), 1964, 1965.
□ C. Kieffer, “A propos de la circoncision à Caboul et dans le Logar,” Festschrift für Wilhelm Eilers, Wiesbaden, 1967, pp. 191-201.
□ H. Amoss, “Dari-Zul: "Village in transition",” American Historical Anthropology: Essays in Honor of Leslie Spier, Carbondale, 1967.
□ P. Centlivres, Un bazar d’Asie Centrale. Forme et Organisation du bazar de Tâshkurghân (Afghanistan), Wiesbaden, 1972.
□ E. Grötzbach, Kulturgeographische Wandel in Nordost-Afghanistan seit dem 19. Jahrhundert (Afghanische Studien 4), Meisenheim, 1972.
□ C. -J. Charpentier, Bazaar-e-Tashqurghan. Ethnographical Studies in an Afghan Traditional Bazaar, Uppsala, 1972.
□ N. H. Dupree, Kabul: City in Transition (Afghanistan Council, Asia Society, Special Paper 2), New York, 1975.
□ L. Sakata, The Concepts of Music and Musicians in Three Persian-Speaking Areas of Afghanistan, PhD thesis, University of Michigan, 1976 (UM 76-17-09).
□ M. Slobin, Music in the Culture of Northern Afghanistan, Tucson, 1976.
□ B. Sarif, Zur Situation des Frauen in Afghanistan, Frankfurt, 1977.
□ L. Dupree, “USAID and Social Scientists Discuss Afghanistan’s Development Prospects,” AUFS Fieldstaff Reports, South Asia Series 20/2, 1977.
□ E. Knabe, Frauenemanizipation in Afghanistan, Meisenheim, 1977.
□ M. Miran, “Sociolinguistic Factors in Afghanistan,” Afghanistan Journal 4, 1977, pp. 122-27.
□ A. and B. Szabo, Preliminary Notes on the Indigenous Architecture of Afghanistan, Harvard, 1978.
□ P. Hunte, Women and the Development Process in Afghanistan (AID/NE-C-1487), Washington, 1978.
□ J. Anderson and R. Strand, ed., “Ethnic Processes and Intergroup Relations in Contemporary Afghanistan,” Afghanistan Council, Asia Society, Occasional Paper 15, New York, 1978.
□ R. Kraus, Siedlungspolitik und Erfolg dargestellt an Siedlungen in dem Provinzen Hilmend und Baghlan, Afghanistan (Afghanische Studien 12), Meisenheim, 1975.
□ J. Hanifi, “The Central Asian and its Role in Cultural Transformation,” Afghanistan Council, Asia Society, Occasional Paper 6, 1974.
□ L. Dupree, “Settlement and Migration Patterns in Afghanistan,” Modern Asian Studies 9, 1975, pp. 385-400.
□ R. Dor and M. Nicolas, Quand le crible était dans la paille, Paris, 1978.
□ A. Ghani, “Islam and State-Building in a Tribal Society: Afghanistan 1880-1901,” Modern Asian Studies 12, 1978, pp. 269-84.
□ I. McArthur, S. Sayad, and M. Nawin, “Rangeland Livestock Production in Western Afghanistan,” Journal of Arid Environments 2, 1979, pp. 163-79.
□ T. Faegre, Tents-Architecture of the Nomads, 1979.
□ M. Casimer, J. Winter, and B. Glatzer, “Desertification of Arid and Semi-arid Areas,” Remote Sensing Possibilities and Limitations, Cologne, 1979, pp. 11-14.
□ B. Dupaigne, “Le dernier jour des hommes, les hommes et la mort,” Les hommes et la mort, 1979.
□ A. Velter, E. Delloye, and M.-J. Camothe, Les Bazars de Kaboul, Paris, 1979.
□ S. Hallet and R. Semizay, The Traditional Architecture of Afghanistan, New York, 1980.
□ L. Boesen, “Women, Honour, and Love,” Afghanistan Journal 7, 1980, pp. 50-59.
□ R. O’Conner, ed., Managing Health Systems in Developing Areas: Afghanistan, Lexington, Mass., 1980.
□ L. Dupree, “Militant Islam and Traditional Warfare in Islamic South Asia,” AUFS Asia 21, 1980.
□ S. Lajoinie, Conditions de femmes en Afghanistan, Paris, 1980.
□ A. -S. Zadran, “Kinship, Family, and Kinship Terminology,” Afghanistan 33/2, 1980, pp. 45-68.
□ I. Delloye, Des femmes d’Afghanistan, Paris, 1980.
□ N. H. Dupree, “Revolutionary Rhetoric and Afghan Women,” Afghanistan Council, Asia Society, Occasional Paper 23, 1981.
□ W. Azoy, Buzkashi: Game and Power in Afghanistan, Philadelphia, 1982.
□ R. Hackin and A. A. Kohzad, Legendes et coutumes afghans, Paris, 1953.
□ K. Ferdinand, “The Horizontal Windmills of Western Afghanistan,” Folk 5, 1963, pp. 71-89; see also ibid., 8-9, 1966-67, pp. 83-88.
□ M. Demont and P. Centlivres, “Poteries et potiers d’Afghanistan,” Bulletin annuel du Musée et Institut d’Ethnographie de la Ville de Geneve 10, 1967, pp. 23-67.
□ B. Dupaigne, “Aperçus sur quelques techniques afghanes,” Objets et mondes 8, 1968, pp. 41-84.
□ L. Dupree, “Sports and Games in Afghanistan,” AUFS Fieldstaff Reports, South Asia Series 14/1, 1970.
□ F. R. Matson, “Summary: The Archaeological Present: Near Eastern Potters at Work,” AJA 88, 1974, pp. 345-57.
□ N. H. Dupree, “An Interpretation of the Role of the Hoopoe in Afghan Folklore and Magic,” Folklore 85, 1974, pp. 173-93.
□ A. Janata, “Beitrag zur Völkerkunde Afghanistans,” Archiv für Völkerkunde 29, 1975, pp. 7-36.
□ L. Dupree, “Saint Cults in Afghanistan,” AUFS Fieldstaff Reports, South Asia Series 20/1, 1976.
□ M. Centlivres-Demont, Popular Art in Afghanistan, Graz, 1976.
□ H. Einzmann, Religioses Volksbrauchtum in Afghanistan, Wiesbaden, 1977.
□ M. Mills, “Cupid and Psyche in Afghanistan,” Asia Society, Occasional Paper, no. 16, New York, 1978.
□ R. Weekes, ed., Muslim Peoples: A World Ethnographic Survey, Westport, Conn., 1978 (including sections on Aimaq by A. Janata, Baluch by S. Pastner, Brahui by N. Swidler, Hazara by R. Canfield, Kirghiz by V. Mote, and Nuristani, Pushtun, Tajik and Uzbak by L. Dupree).
□ M. Dutreux, La peinture des camions en Afghanistan, Paris, 1978 (Paris I Sorbonne, section arts plastiques; a seminal work; mimeo).
□ L. Dupree, “Functions of Folklore in Afghan Society,” Asian Affairs 66, 1979, pp. 51-61.
□ Journal of South Asian and Middle Eastern Studies, 3/2, 1979 (entire issue devoted to Afghan ethnography).
□ N. van Oudenhoven, “Common Afghan Street Games and Child Development,” Afghanistan Journal 7, 1980, pp. 126-38.
A. Janata, Schmuck in Afghanistan, Graz, 1981.