|
ماگه رحمانی
فهرست مندرجات
چهرههای فرهنگی افغانستان نویسندگان افغانستان
ماگه رحمانی (زادۀ ١٩٢۴ م - )، نخستین زن داستاننویس و نخستین زن تذکرهنویس افغان بهشمار میآید که برای مردمسالاری و آزادی زنان در افغانستان پیکار فرهنگی کرد.
▲ | زندگینامه |
ماگه رحمانی دختر غلاماحمد رحمانی، از پدر افغان و مادر روسی بهنام «ایرینا»، در سال ١٩٢۴ میلادی، در مسکو به دنیا آمد و بیش از شش هفته عمر نداشت که پدر و مادرش او را به افغانستان آوردند. سپس، پدرش بهعنوان دبیر در سفارت افغانستان در آنکارا، به ترکیه فرستاده شد. او خود میگوید: «چند سالی را در تركیه بهسر بردم. همانزمان با مادرم به ایتالیا و فرانسه سفرهایی كردم. در بازگشت به مسكو، آنجا شامل مكتب شدم.»
پدرش، در سال ١٩٢٨، هنگامی که غلامنبیخان چرخی سفیر افغانستان در مسکو بود، در سفارت افغانی مقیم مسکو بهعنوان دبیر گماشته شد. بنابراین، ماگه همراه با پدر و مادرش دوباره به مسکو برگشت و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همانجا گذراند؛ او در اوایل فارسی نمیدانست؛ اما زمانیکه در سال ١٩٣٨، با مادر خود به کابل رفت، فارسی را آموخت و در آن متبحر شد. او خود میگوید:
- من و مادرم در سال ١٩٣٨، به افغانستان برگشتیم. طبعاً، من فارسی را یاد نداشتم. پس از برگشت، برای یاد گرفتـن زبان فارسی به مكتب مستورات میرفتم. مكتب مستورات كه در حقیقت یك شفاخانهی زنانه بود، برای دختران نیز مكتبی داشت. دختران پس از چهار سال آموزش عمومی در این مكتب، پرستاری و قابلهگی را میآموختند.
ماگه، پس از پایان دورهی دبیرستان در مکتب مستورات، در سال ١٩۴۴، بهعنوان آموزگار زبان فرانسوی و ریاضیات در دبیرستان ملالی استخدام شد و گاهی زیستشناسی و جغرافیا نیز تدریس میکرد.
او سوای آنکه درس میداد، داستان مینوشت، در نشرات قلم میزد، در رادیو مطلب میگفت، برای سازمان ملل متحد در افغانستان کار میکرد، و در دفاع از همجنسان خود فعال بود. ماگه از خاطرات خود، در آن ایام، چنین میگوید:
- چون در اروپا بزرگ شده بودم، طبعاً به آزادی دلچسبی داشتم و خود را با مردان مساوی میدانستم. مثلاً، این برایم بسیار طبـیعی بود كه هرجا كه بخواهم بروم و با هر كسی كه بخواهم معاشرت داشته باشم. تا آنزمان، خودم مسوول اعمال خود بودم. و امّا، در محیط كابل خود را دفعتاً تحت شرایطی یافتم كه نظر به سنن كشورم جزییترین حركتم با قیودات مختلف روبهرو میشد. در كابل، نه تـنها باید سر تا پای خود را در چادری - كه مزاحم حركات عادی مانـند راه رفتن میشد و ساحهی دیدم را تـنگ میساخت - میپوشانیدم، بل حتی اجازهی آن را نیز نداشتم كه به تنهایی از خانه بیرون شویم و یا با افرادی خارج از خانواده معاشرت داشته باشم. از این قیودات از همان ابتدا منزجر بودم.
همو او میافزاید:
- در سال ١٩۴۵، افغانستان منشور سازمان ملل متحد را امضا كرد و عضو این سازمان نوبنیاد گردید. امضای این منشور، بهمعنای پذیرش تعهداتی در قبال حقوق بشر نیز بود. در نتیجه، در سال ١٩۴٦، زندانیان سیاسی كم كم آزاد شدند. پدرم نیز در ماه اكتبر همانسال از زندان آزاد گردید. امّا، هنوز هرگونه اقدامی برای احیای نهضت نسوان دشوار بهنظر میرسید. سرانجام، بهدستور حكومت آنزمان، تنها به زنان خارجیتبار كه با مردان افغان ازدواج کرده بودند - مانند مادر من - اجازهی رهایی از قید چادری داده شد.
حضور دوبارهی پدر در خانه، زمینهی دیدوبازدید با دوستان را در منزل برای ماگه فراهم آورد. او میگوید:
- آهسته آهسته حلقهیی از دوستان همدل و همفكر به دور ما شكل گرفت. همه اهل قلم - نویسنده، شاعر، مؤرخ، خبرنگار و ... - بودند. آنان تا نیمههای شب صحبت میكردند. من از این صحبتها چیزهای مفیدی آموختم: مطالب دلچسپ راجع به ادبیات دری، رویدادهای تاریخ افغانستان و از همه مهمتر اینكه با سیاست كشور آشنایی پیدا كردم. باید بگویم كه در آنوقت سیاست همه را بهخود مشغول میداشت. در آن هنگام، با بیرونشدن كشور از انزوای سیاسی، نسیم تحول جدیدی از سوی غرب در كشور میوزید و همه را تحتتأثیر گرفته بود. ما میخواستیم كه مطبوعات آزاد باشد و مردم از آزادی بیان برخوردار شوند. میخواستیم موانع فرهنگی و عنعنوی از میان بروند و نهضت نسوان هرچه زودتر بُروز كند. قیودات كهنه و بیهوده، مانند قیود شبگردی كه پس از نیمه شب انجام میشد، معاشرت با خارجیها، منع خواندن اخبار خارجی و غیره رفع گردند.
از این زمان، ماگه با سیاست آشنایی یافت و در سال ١٩۴٩ وارد دانشگاه شد و بهیکی از فعالان سیاسی تبدیل گردید. زمانیکه در اواخر ماه اگست سال ١٩۵٠، اندکی پیش از برگزاری انتخابات پارلمانی، تظاهرات بزرگ با شركت هزاران نفر در کابل بهراه افتاد و بهدنبال آن صدها روشنفكر دستگیر و زندانی شدند، ماگه با پدر خود نیز در آن حضور داشت. او خود میگوید:
- در سال ١٩۵٠، جنبش نیرومندی برای اصلاحات به میان آمد. در این راستا مظاهراتی نیز بهراه افتاد كه من نیز با پدرم در آن سهم گرفتم.
از فردای آن روز، ماگه به دلیل شرکت در فعالیتهای سیاسی جمهوریخواهانه به اجبار، خانهنشین شد و او را مجبور کردند که بدون چادری بیرون نرود. تجربهای که ماگه از سر گذراند، شباهت بسیاری با سرنوشت همان زنانی دارد که او با آنها به گفتگو مینشیند و یاد و خاطره و کلام آنها را زنده میکند. او میگوید:
- روز بعد از مظاهره، یك سرباز بهمنزل ما آمد و به من ابلاغ كرد كه تا اطلاع بعدی حق بیرون رفتن از منزل را ندارم. سپس به من گفته شد كه بدون پوشیدن چادری حق خارجشدن از منزل را ندارم. بیرون رفتن من مشروط به پوشیدن چادری شد و من از پوشیدن آن ابا ورزیدم. بعد از این حادثه، تمام سال را از خانه بیرون نشدم. دو پلیس دروازهی منزل ما را مواظبت میكردند...
یكی از بدترین حوادثی كه در دوران خانهنشینی من رخ داد این بود كه در همانوقت من سال دوم فاكولته (دانشکده) را كه در سال ١٩۴٩ برای دختران افتتاح شده بود میخواندم و اجازه نداشتم تا در امتحانات سالهای ١٩۵٠ و ١٩۵١ شركت كنم. گرچه همصنفیهایم برای درسخواندن به منزل ما میآمدند و با هم یكجا درس میخواندیم و برای امتحانات آمادگی داشتم، اما من اجازه نداشتم برای درسخواندن به فاكولته بروم و یا امتحانات را سپری نمایم.
در ماه اكتبر سال ١٩۵٣ مادرم در دفتر جدیدالتأسیس سازمان ملل متحد در كابل شامل كار شد. پس از آن، مراقبت از خانهی ما نیز سبكتر گردید. گرچه به من اجازهی بیرون رفتن از منزل بدون چادری هیچگاه رسماً داده نشد، اما در سال ١٩۵۵، شاروالی (شهرداری) كابل از من تقاضا کرد تا بهعنوان مترجم زبان روسی با انجینیران (مهندسان) شوروی كه برای ساختمان اولین فابریكه (کارخانه)ی قیر به كابل آمده بودند، كار كنم. من مدت هشت ماه بهعنوان مترجم این گروه انجینیری كار كردم. پس از آن در یكی از دفاتر ملل متحد بهعنوان مترجم شامل كار شدم و تا سال ١٩٦٠ كه از افغانستان برآمدم، به این وظیفه ادامه دادم.
ماگه ۴ سال کارمند دفترسازمان ملل متحد در کابل بود. در آنجا با رابرت بروس انگلیسی آشنا شد و در سال ١٩٦٠ برای ازدواج با این تبعهی خارجی افغانستان را ترک گفت و با وی در سال ۱۹٦۱ در هند ازدواج کرد. چون، در آنزمان، نهتنها ازدواج با اتباع خارجی در افغانستان ناممکن بود، بلکه حتا معاشرت با خارجیان امر ناپسند تلقی میشد.
از آنجا که همسر این بانوی افغان، کارمند سازمان ملل متحد بود بههمراه او به غزه، دمشق، قبرس و فرانسه مسافرت کرده است. ماگه رحمانی، اکنون ٩١ سال سن دارد و مدت ۲۵ سال است در انگلستان در شهر پیتر باور اقامت دارد.
▲ | آثار |
ماگه رحمانی، اولین زن نویسندهی افغان است که در دههی ۱۹۴٠ میلادی بهکار پژوهش مشغول بود و مهمترین اثر او «پردهنشینان سخنگوی» است که نخستین تذکرهای است که توسط یک بانوی افغان دربارهی زنان سخنگوی فارسیزبان نوشته شده است. در عین حال سومین تذکرهای است که بهگونهای مستقل دربارهی زنان در افغانستان نوشته شده است. پیش از آن فقط تذکرهی سهجلدی آثار هرات به خامهی خلیلالله خلیلی و شعرای معاصر هرات از محمدعلم غواص انتشار یافته بود. از اینرو، نویسندهی آن از فضل تقدم برخوردار است.
این کتاب، در سال ۱٣٣۱ خورشیدی، از سوی انجمن تاريخ چاپ شده است، اما از مقدمهی آن بر میآيد که در سال ۱٣٢٨ خورشیدی (١٩۴٩ میلادی) فراهم آمده است؛ سالی که هنوز نويسندهی آن ملزم به خانهنشينی نبوده است. کتاب به معرفی ۱٢٨ بانوی سخنور زبان فارسی میپردازد و انگيزهی تدوين آن را چنين بيان میدارد:
- «چون خوشبختانه در اين اواخر در بين زنان شرق و در آن جمله زنان و دختران وطن عزيز ما، جنبش و نهضت پديد آمده و از طرف ديگر تشويق و تحريک بزرگان و دانشمندان برای بلند بردن سويهی اين طبقه به مشاهده میرسد؛ موقع را مساعد شمرده و خواستم زنان سخنگوی عصرهای گذشته را به هموطنان گرامی معرفی نمايم. بنابراین، به تدوين و ترجمهی حال و نمونهی کلام ايشان پرداختم. اميدوارم دوستان علم و دانش با ملاخظه و مطالعه اين اثر استعداد و قابليت ذاتی بانوان مشرق زمين را، مخصوصاً فارسیزبانان را بهنظر احترام و تقدير نگريسته مطمئن گردند که با کمترين توجه و اهتمام ايشان، در راه تنوير اين طبقه عدهی معتنابه زنان که تاکنون عضو عاطل و پسماندهی جوامع شرق بهشمار میروند؛ بهکار افتاده؛ به هر رشتهی امور زندگی اجتماعی با مردان دوش به دوش و مساويانه وظايف اجتماعی، ملی و طبيعی خويش را انجام خواهند داد.»
همچنين مقالات چندی از او در نشريات کشور، از جمله در مجلهی آریانا به چاپ رسيده است که از آن میان میتوان به مقالات زیر اشاره کرد:
- معلمه تاریخ، مجله: آریانا، سرطان ۱٣٢٨ - شماره ٧٨، صفحات ٢٣ تا ٣٠
- از خاطرات چند سال پیش، مجله: آریانا، عقرب ۱٣٢٧ - شماره ٧٠، صفحات ۴۱ تا ۵٠
- دوست بدبختم، مجله: آریانا، حمل ۱٣٢٧ - شماره ٦٣، صفحات ۴٦ تا ۵٦
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
ناظمی، لطیف، ماگه رحمانی، پيامآوری از پردهنشينان، دويچهوله دری: ۱٠ مارس ٢٠٠٨؛ و نیز: صادقی، فاطمه، دیباچه بر چاپ دوم پردهنشینان سخنگوی (قصهای در برابر تاریخ)، تهران: نگاه معاصر، ۱٣٩٣، ص ۱٠
رشتیا عنایتسراج، لیلی، ماگه رحمانی: من خودم چادری را دور انداختم، برگرفته از شمارهی ۱٨ و ۱۹ مجلهی آسمایی - جولای ٢٠٠۱
همانجا
همانجا
ناظمی، لطیف، پیشین؛ صادقی، فاطمه، پیشین؛ و نیز: رشتیا عنایتسراج، لیلی، پیشین.
صادقی، فاطمه، پیشین؛ و نیز: رشتیا عنایتسراج، لیلی، پیشین.
صادقی، فاطمه، پیشین
رشتیا عنایتسراج، لیلی، پیشین
ناظمی، لطیف، پیشین؛ و نیز: رشتیا عنایتسراج، لیلی، پیشین.
صادقی، فاطمه، پیشین
رشتیا عنایتسراج، لیلی، پیشین
همانجا
همانجا
همانجا
همانجا
ماگه رحمانی (نخستین بانوی نویسنده افغانستان)، موسسه فرهنگی تسنیم: انتشارات، و جایزه ادبی هزار و یک شب.
صادقی، فاطمه، پیشین
ماگه رحمانی (نخستین بانوی نویسنده افغانستان)، پیشین
رشتیا عنایتسراج، لیلی، پیشین
ماگه رحمانی (نخستین بانوی نویسنده افغانستان)، پیشین
ناظمی، لطیف، پیشین؛ و نیز صادقی، فاطمه، پیشین، ص ۱٠.
ناظمی، لطیف، پیشین
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□ ناظمی، لطیف، ماگه رحمانی، پيامآوری از پردهنشينان، دويچهوله دری: ۱٠ مارس ٢٠٠٨
□ صادقی، فاطمه، دیباچه بر چاپ دوم پردهنشینان سخنگوی (قصهای در برابر تاریخ)، تهران: نگاه معاصر، ۱٣٩٣
□ رشتیا عنایتسراج، لیلی، ماگه رحمانی: من خودم چادری را دور انداختم، برگرفته از شمارهی ۱٨ و ۱۹ مجلهی آسمایی - جولای ٢٠٠۱
□ ماگه رحمانی (نخستین بانوی نویسنده افغانستان)، موسسه فرهنگی تسنیم: انتشارات، و جایزه ادبی هزار و یک شب.
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها: │ افغانستان │ ادبیات در افغانستان │ زندگینامهها │ چهرههای فرهنگی افغانستان │ نویسندگان افغانستان