جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۵ تیر ۳۱, پنجشنبه

طرزی، غلام‌محمد

از: دانشنامه‌ی آریانا

غلام‌محمد طرزی


فهرست مندرجات
مشاهیر افغانستانخاندان طرزی

سردار غلام‌محمدخان طرزی (به انگلیسی: Sardar Ghulam Muhammad Khan Tarzi) (زاده‌ی ۱٨٣٠ م - درگذشته‌ی ۱۹٠٠ م)، شاعر، خوش‌نویس، ادیب و سیاست‌مدار افغانستان از دوران امیر دوست‌محمدخان تا زمان امیر عبدالرحمان‌خان و پدر محمود طرزی و پدربزرگ شهبانو ثریا بود، که از او به‌عنوان بنیان‌گذار خانواده‌ی طرزی یاد می‌شود، که این خانواده نقش مهمی را در تاریخ سیاسی افغانستان بازی کرده است.


زندگی‌نامه
غلام‌محمدخان طرزی

غلام‌محمد طرزی، پسر سردار رحم‌دل‌خان، که فرمانروای قندهار و بلوچستان بود، و نوه‌ی سردار پاینده‌محمدخان درانی محمدزایی، در ٣٠ آوریل ۱٨٣٠ میلادی (در سنه ۱٢۴۵ هجری قمری)، در خاندانی محتشم و اهل علم و ادب در قندهار زاده شد. عمویش مهردل‌خان، ادیب بلندپایه بود و با تخلص مشرقی شعر می‌گفت. غلام‌محمد، از روزگار کودکی در تحصیل علوم کوشش فراوان می‌ورزید و در ادب فارسی و پشتو مهارتی فراوان داشت. گفته می‌شود، هرچند در جوانی در جنگ‌های خانوادگی شرکت داشت؛ اما بیشتر اوقات‌اش را به فراگیری علوم می‌پرداخت. زمانی‌که امیر دوست‌محمدخان در سال ۱٨۵٦ میلادی، از کابل حرکت کرده و بر قندهار استیلا یافت، پدرش، سردار رحم‌دل‌خان به ایران رفت و در سال ۱٨۵۹ میلادی در آن‌جا درگذشت.

پس از مرگ پدر، به دربار امیر دوست‌محمدخان پیوست و به نوشته‌ی محمود طرزی، امیر دوست‌محمدخان، سردار غلام‌محمد طرزی را در صف شهزادگان و امرای کشوری قرار داد، و او را به لقب «ارجمند دانشمند» سرافراز، و به معاش ۱٢ هزار روپیه ممتاز نمود.

محمود طرزی می‌نویسد: هنگامی‌که امیر دوست‌محمدخان برای جنگ با برادرزاده‌ی خود، سردار سلطان‌احمدخان به‌ هرات رفت و ۱۴ ماه هرات را به محاصره کشید، سردار غلام‌محمد طرزی، از قبول زر و سیم سردار سلطان‌محمدخان استنکاف ورزید و از جاده‌ی صداقت و استقامت عم خویش، امیر دوست‌محمدخان انحراف ننمود.

در روزگار فرمان‌روایی امیر شیرعلی‌خان، وی نیز به روش پدر خود، سردار غلام‌محمدخان طرزی را گرامی می‌داشت؛ امیر محمدافضل‌خان و امیر محمداعظم‌خان نیز حرمت و رعایت او را می‌کردند. اما چون امارت بار دوم به‌دست امیر شیرعلی‌خان افتاد، اکثر شهزادگان را از پا درآورد، و در این میان، سردار طرزی را هم چندی در زندان افکند. سپس، به‌نوشته‌ی محمود طرزی، او را از زندان رها کرد و «معاش تقاعدی (حقوق بازنشستگی) از برایش تخصیص نمود.» از این‌رو، او مدت یازده سال، از سال ۱٨٦٧ تا ۱٨٧۹ میلادی، عزلت و گوشه‌نشینی اختیار کرد و «در کسب فضایل و پرورش اهل کمال به‌سر آورد.»

زمانی‌که انگلیسی‌ها، کابل و قندهار را اشغال کردند، عموم افغان‌ها به‌پا خاستند و اشغالگران را به ترک افغانستان وادار نمودند. در این هنگام، امیر عبدالرحمان‌خان با عجله از سمرقند آمد و امارت افغانستان را تصاحب کرد. در دوره‌ی حکومت امیر عبدالرحمان‌خان نیز مدتی سردار غلام‌محمدخان زندانی بود و سرانجام در سال ۱٢۹۹ هجری قمری، امیر او را به هند تبعید کرد. محمود طرزی در این باره می‌نویسد:

    هنگامی‌که امیر عبدالرحمان وارد چاریکار گردید، حضرت پدر بزرگوارم، محرر سطور را از کابل به چاریکار به‌حضور امیر فرستادند. حضرت امیر در حق بنده مکرمت امیرانه اجرا و برای حضرت والد بزرگوارم خلعت ارسال داشتند.

    چون به کابل رسیده و اعلان امارت نمودند، با پدرم، بنا بر اخلاص و صداقت و کمال و فضیلت‌ شأن، یوماًفیوم در عزت و اکرام و رتبه و جأ شان افزودند. اما بعضی حاسدین رشک و حسد برده، در اکثر اوقات خالیه، افکار حضرت امیر را در حق ایشان به تشویش می‌انداختند، تا آن‌که بعد از محاربه‌ی امیر با سردار محمدایوب‌خان در قندهار، حضرت سردار معارف‌کردار را، بی‌آن‌که سبب حقیقی آن اثبات آید، بی‌خبر و ناگهان محبوس نمود، و بعد از مدت سه ماه حبس، به معه‌ی اهل و عیال و اولاد، محبوساً به‌سوی هندوستان برآورد، و تا به سرحد حدود انگلیس که عبارت از پشتگ است، به دولت انگلیس تسلیم نمود. دولت انگلیس ماه ٦٠٠ روپیه‌ی کلدار برای معاش ایشان تخصیص دادند.

    حضرت پدر مدت سه سال در کراچی بودند. بعد از آن به عزم سیاحت هندوستان از دولت استیذان، و در مدت شش‌ماه اکثر بلاد مشهوره‌ی هندوستان مانند: بمبئی، حیدآباد دکن، بنگلور، میسور، مدراس، احمدآباد، گجرات، اکبرآباد، دهلی، سرهند، پندی و پشاور سیاحت کرده، پس به کراچی رجعت نمودند.

سردار غلام‌محمدخان طرزی، در سال ۱٣٠۱ هجری قمری، از کراچی به بغداد و از آن‌جا به استانبول رفت و در نهایت در دمشق نشیمن گزید. وی در استانبول با عبدالحمید دوم دیدار کرد و کتابی به‌نام «اخلاق حمیدی» با عنوان او نوشت. محمود طرزی می‌نویسد:

    بعد از این سیاحت شش‌ماهه، از زنگ ظلمت دولت کافر ننگ و ابا نموده، در صدد آن شدند که از هند هجرت نموده، به دولت علیه عثمانی پناه آرند. در سنه‌ی ۱٣٠٢ هـ.ق (۱٨٨۵ م) با ٣۵ نفر از عایله و اتباع خویش، به بغداد آمدند و مدت شش‌ماه در بغداد در جوار مرقد عبدالقادر گیلانی قدس‌سره العزیز، به‌سر آورده، بعد از آن، بنابر توصیه‌ی والی عراق، جناب تقی‌الدین پاشا، و مشیر اردوی ششم همایون، هدایت پاشا، اهل و عیال را در بغداد گذاشتند، و بنده‌ی ایشان محرر سطور که به تحصیل لسان ترکی عثمانی تا یک‌درجه موفق شده بودم، به‌صفت ترجمانی به‌معیت خویش گرفته، به سمت در سعادت استانبول حرکت نمودیم. قبل از حرکت، کربلای معلی و نجف اشرف را نیز زیارت نمودند. سلطان، حضرت مشارالیه را به انواع التفات‌ها نایل، و در دولت‌خانه یاور اکرم خود، نامق پاشا، محترمانه مهمان فرمودند.

    بعد از آن، دو هزار غروش ماهانه با اعطای اراضی، از برایشان تخصیص، و محل اقامت‌شان را نیز در مرکز ولایت سوریه، که عبارت از شام جنت‌مشام است، تأسیس فرمودند.

    بعد از آن‌که مدت دو ماه مهمان دولت بودند، و در دارالخلافه اقامت ورزیدند، به شام شریف که محل اقامت‌شان مقرر شده است، تشریف آوردند. بنده‌ی خودشان محمود طرزی را به‌سوی بغداد برای آوردن عایله ارسال فرمودند. به‌زودی امر فرمان را به‌جا آوردم.

همو در ادامه می‌افزاید:

    پس از دو سال، در سنه‌ی ۱٣٠٣ هـ.ق (۱٨٨٦ م) دفعه‌ی ثانی، عازم در سعادت گردیدند. حضرت پدر، رسم جامع حمیدیه را که در آن هنگام در تعمیر و ترمیم بود، به صنعت تامه و مهارت کامله ترسیم، و ماده‌ی تاریه آن را نیز، به‌واسطه‌ی حاجی علی‌بیگ افندی، به‌حضور تقدیم نمودند.

    در اواخر سنه‌ی ۱٣٠۴ هـ.ق (۱٨٨٧ م) عزم سفر ادای فریضه‌ی حج بیت‌الله را مصمم فرموده، به استیذان دولت، به‌صوب حجاز روانه گردیدند. بعد از عودت این سفر، مدتی قدم درد امن استراحت کشیده، مشغول به طاعات رب معبود گردیدند.

    در سنه‌ی ۱٣٠٦ هـ.ق (۱٨٨٨ م) موفق به تألیف و ترتیب و تذهیب کتابی گردیدند که به‌عنوان «اخلاق حمیده» معنون است. بعد از اتمام و اکمال، که مدت شش‌ماه صرف مساعی به‌حصول انجامید، بنده‌ی‌شان محمود طرزی، را، به‌ بردن و تقدیم‌نمودن کتاب مذکور فرمودند. بنده عازم در سعادت علیه گردیدم و به‌واسطه‌ی قرین ثانی، حاجی علی‌بیگ افندی، و معاونت ثریا پاشای کتابت جلیله، منظورنظر همایونی نمودم. از احسان رحیمانه‌ی سلطان، در خصوص معیشت و انفاق اهل و عیال، راحت و رفاهت کامل حاصل گشت. حضرت طرزی، اوقات شبانه‌روزی را به‌راحت و رفاهیت در راه استرضای معبود بر حق، حصر و صرف داشتند. هیچ‌وقتی نشده باشد که پنج ساعت از شب گذشته، ایشان در جامع کبیر، به‌حضور مرقد مبارک سیدنا یحیی به‌اذکار رب غفور مشغول نباشند.

در سال ۱٨۹۱ میلادی، سردار غلام‌محمدخان طرزی، پس از سفر به استانبول، همراه با فرزند خود، محمود طرزی، سفر دیگری به حجاز و خانه‌ی خدا کرد و در یکی از سفرهای حج، شش‌ماه در جوار کعبه‌ی مکرمه و مرقد محمد، پیامبر اسلام، در اعتکاف بود و «نغمه‌ی آهنگ حجاز» را در آن روزگار نگاشت. وی در سال‌ واپسین زندگی بازهم به حج رفت و پس از بازگشت، در ٧ دسامبر ۱۹٠٠ میلادی، در دمشق چشم از جهان پوشید، و او را در قبرستان دحداح دفن کردند.


آثار

سردار غلام‌محمد طرزی، از معاریف رجال و شاعران زبان فارسی دری بود، از او، آثار شعری زیادی از جمله دیوان طرزی به‌جا مانده‌ است که به‌زبان فارسی دری سروده شده‌ است. این دیوان، نزدیک به ۴٠٠٠ بیت دارد و در سال ۱٣۱۱ هجری قمری، در کراچی به‌چاپ رسیده است. هم‌چنین، این دیوان، چند سال پیش به کوشش ننگیالی طرزی و عبدالکریم تمنا در تهران نیز تجدید چاپ شد.

طرزی در شاعری پایگاهی بلند دارد و کلیه‌ی غزل‌هایش را به طرز و تتبع استادان سلف سروده است. سخن او در سلاست و روانی چندان است که کمتر کسی از شاعران روزگارش به پایه‌ی او می‌رسند. دیوان او انواع شعر از غزل، قصیده، رباعی، ترجیح‌بند و پاره‌ای رقعات را در بر می‌گیرد. وی یک مثنوی به‌نام «نغمه‌ی حجاز» به فارسی و عربی نیز دارد. طرزی شاعری آزادی‌خواه است و آزادی را اصل عمده‌ی پیشرفت می‌داند و مردم را به مبارزه با دشمنان آزادی فرا می‌خواند. وی در شعر از سبک هندی، به‌ویژه بیدل پیروی می‌کند و از هواداران جدی بیدل است.

طرزی گذشته از آن‌که شاعری توانا است، در خوش‌نویسی نیز استاد بود و به‌ویژه نستعلیق را خوش و شیرین می‌نوشت.


[] يادداشت‌ها




[] پيوست‌ها


...


[] پی‌نوشت‌ها














در مقدمه‌ی کلیات اشعار سردار غلام‌محمدخان طرزی که به‌قلم محمود طرزی نگارش یافته، چنین آمده است: «بعضی از حاسدین ... بر کمالات خداداد و متقرب زیاد و عواطف بی‌شمار امیر که در حق‌شان مرعی می‌داشت، رشک و حسد برده، در اکثر اوقات خالیه، افکار حضرت امیر را در حق ایشان در تشویش می‌انداختند؛ تا آن‌که بعد از محاربه‌ی امیر با سردار محمدایوب‌خان [که] در قندهار وقوع یافت، حضرت سردار معارف‌کردار را، بی‌آن‌که سبب حقیقی آن اثبات آید، بی‌خبر و ناگهان محبوس نمود، و بعد از مدت سه ماه حبس، به معه‌ی اهل و عیال و اولاد، با آن‌که جمیع املاک عقار و مواشی و حشم نقد او جنساً غصب و تاراج نمود، منفیاً و محبوساً به‌سوی هندوستان برآورد، و تا به سرحد حدود انگلیس که عبارت از پشتگ است، به دولت انگلیس تسلیم نمود. اما دولت انگلیس که [از] دول منتظمه است، با سردار نامدار بر جاده‌ی تمدن و انسانیت سلوک نمود، کرنیل واترفیل که در آن‌وقت اجنت سند و بلوچستان بود، با حضرت مشارالیه در مقام پشنک ملاقات و برخلاف وحشت و جهالت حکومت افغانیه اجرای تمامی اصول قوانین را نموده، گفتند که دولت فخیمه ما با شما در این چند سخن خود را مجبور و مکلف می‌داند: اول آن‌که شما را به‌نظر محبوسیت نمی‌بیند، بلکه حر و آزاد می‌داند؛ ثانیاً تا وقتی‌که در تحت حمایت او باشید، با شما از هیچ‌گونه لوازمات و احترام و مهمان‌نوازی چنان‌چه درخور و حسب و نسب شماست، تقصیر نمی‌کند؛ ثالثاً معاش ماهانه که شما را کفایت کند، نیز تعیین می‌کند؛ رابعاً در هر شهری از شهرهای هندوستان که خیال اقامت داشته باشید، مختارید و هر وقت که خیال رفتن کنید، آزادید الا به‌سمت افغانستان؛ پس خضرت مومی الیه از این کلمات مؤنسانه کرنیل واترفیل اظهار خوشنودی نموده، اقامت کراچی را به‌مناسبت بعضی از اقاربی که داشتند، اختیار فرمودند؛ و حکومت نیز جمیع مایحتاج سفرشان‌را نقداً و جنساً از خیمه و دواب و خرچ راه تدارک داده، به‌معه‌ی جمیع عائله و اتباع‌شان به ولایت سبوی و از آن‌جا در ریل [قطار] نشانده راست به محل اقامت اختیاریه‌شان واصل نمودند، و ماهانه ششصد روپیه‌ی کلدار برای معاش تخصیص دادند.» (کلیات دیوان طرزی، به کوشش و اهتمام ننگیالی طرزی، صص ۱٦-۱٧)؛ او هنگام تبعید به هند، با خانواده در باغ «حسن جی»، واقع در «بندر کراچی»، به‌سر می‌برد. (رهپو طرزی، صدیق، کتاب‌شناسی محمود طرزی، بخش نخست).












[] جُستارهای وابسته






[] سرچشمه‌ها







[] پيوند به بیرون

[۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]

رده‌ها:افغانستان‌شناسیزندگی‌نامهچهره‌های سیاسی و فرهنگی افغانستان