|
تمدن درهی سند
تمدن درهی سند
ویلیام هاردی مکنیل (William Hardy McNeill)، (زادهی ۳۱ اکتبر ۱۹۱۷ م - درگذشتهی ۸ ژوئیهی ۲۰۱۶ م) نویسنده کانادایی آمریکایی بود که در تاریخ جهان تخصص داشت. او بیشتر به خاطر نوشتن مطالبی در مورد فرهنگ غربی شناخته میشد. مکنیل استاد بازنشستهی دانشگاه شیکاگو بود، که از سال ۱۹۴۷ درآنجا تدریس میکرد. او نویسندهی ۱٢ کتاب است، و کتاب «بیداری غرب»، با نام اصلی «The Rise of West: A History of the Human Community»، یکی از این کتابهای اوست که توسط مسعود رجبنیا، به فارسی برگرداننده شده و در ۱۳۸۸ خورشیدی، توسط شرکت انتشارات علمی و فرهنگی در تهران به چاپ رسیده است.
مسعود رجبنیا مترجم اهل ایران بود. وی در سال ۱۲۹۸ خورشیدی، در تهران زاده شد و پس از طی دورهی مقدماتی و متوسطه، وارد دانشسرای عالی تهران (دانشگاه تربیت معلم کنونی) گردید و با اتمام این دوره، تحصیلات خود را در رشتهی ادبیات فارسی دانشگاه تهران پی گرفت. او در سال ۱۳۲۲ مدرک لیسانس خود را دریافت نمود و در سال ۱۳۴۲ مدرک کارشناسی ارشد را از موسسهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران اخذ نمود. رجبنیا ابتدا به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و به تدریس در دبیرستانهای تهران مشغول شد. سپس وارد خدمات دولتی گردید و مشاغل متعددی را در رشتههای فرهنگی و اجتماعی برعهده گرفت و سرانجام در سال ۱۳۵۸ با سمت معاونت کتابخانهی ملی بازنشسته شد. رجبنیا در کنار کار اداری و تدریس، از سال ۱۳۲۵ رسماً به ترجمهی متون انگلیسی در زمینهی ادبیات خارجی و تاریخ پرداخت و تا زمان وفاتش بدین کار مشغول بود. او در سال ۱۳۷۷، در کشور ترکیه درگذشت.
دو شهر بزرگ و شهرهای خردتر بسیاری با روستاها در کرانههای رود سند و شاخههای آن در حدود ٢۵٠٠-۱۵٠٠ پ م بالیدند. ساکنان این آبادیها با هنر نوشتاری و بهرهگیری از مس و مفرغ آشنا بودند؛ ایشان بناهای تاریخی آجری شگرفی بر آوردند و مهرها و تندیسهای کندهکاریشده با شیوهای ممتاز ساختند. کوتاه سخن آنکه، از نظر مادی تمدن سند برابر بود با تمدنهای همزمانش در بینالنهرین و مصر. ولی، بهسبب مظاهر ناقص و بهویژه ناتوانی دانشمندان امروزی از خواندن نوشتههای آنان، از جنبههای غیرمادی تمدن ایشان آگاهی چندانی بهدست نرسیده و چیزی هم از پیشرفت تاریخی آنان روشن نشده است.
شهرهای بزرگ موهنجو-دارو و هاراپا را باستانشناسان در شکوفایی یافتهاند بیهیچ آثاری از پیشرفت تدریجی از دوران بدوی آغاز آنها. نفوذ آب جلو تا کنومن پیشروی باستانشناسان را در کار کاوش گرفته و طبقاتی که تاکنون کاوش شده است - که باید نمودار آثار بسیاری از قرون باشد - گویا تنها نمایش تباهی و انحطاط نسبت به کامیابیهای پیشین است.[۱] طبقات کاوش شده در شهرهای خردتر هم آگاهی چندانی از مراحل پیشرفت از آغاز بدوی بهسوی طرحریزی شهری کامل نمودارشده در این دو شهر بهدست نمیدهد.[٢] تنها گمانهای که دانشمندان را توانا ساخته است تا به حدس کلی، ٢۵٠٠-۱۵٠٠ پ م را زمان آغاز تا پایان این تمدن بدانند، کشف چند مهر هندی است در بینالنهرین.[٣]
وجود روابط بازرگانی میان بینالنهرین و درهی سند از از ٢۵٠٠ پ م (و احتمالاً چند قرن پیش از آن) نمودار آن است که سومریان گویا در مراحل کهن تمدن سند مؤثر بودهاند . همانند آنچه در مصر انجام دادند، در اینجا هم کردند. آمد و رفت دریایی با سومر گویا زمینهای برای انتقال سرمشقهای مادی و معنوی به سند فراهم ساخته است که آن را ساکنان سند با محیط مقتضیات سنتهای خویش سازگار ساختند.[۴] اگر چنین باشد، پیشرفت تمدن سند گویا سریع - در طی چند سال - بوده است.
نظم خارقالعادهی نقشههای موهنجو-دارو و هاراپا، مایهی تصور ریشههای دیگری در طرحریزی سنجیدهی این شهرها میشود. هر دو شهر با طرح شطرنجی برپا شدهاند.[۵] در کرانهی غربی هر یک از این شهرها دژی استوار بر پشتهای که با دست بر آورده بودند، برپا شده بود. این هر دو شهر، انبار غلات بزرگ داشتند که بر اساس یک نقشهی ثابت ساخته شده بودند. و نیز طرحی از محلهایی با نظم هندسی برای سکونت کارگران خانهساز پی افکنده بودند. همهی این امور نشانهی وجود یک نظام دیوانی بسیار متمرکز بوده است که متضمن دسترسی به مقدار فراوانی غله بوده و کارگران بسیاری در فرمان داشته، به گونهای که توان ساختن شهرها را داشتهاند. همچنین گواه بر آن است که شهرها بر پایهی نقشهای اصلی، در جایگاهی بکر برآورده شدهاند . موهنجو-دارو و هاراپا بنابراین، همچون پایتختهای دوگانه یک حکومت مستقر و دستکم نیمهی متمدن پیریزی شدهاند.[٦]
از اینها گذشته، یکسانی شگرف آثار بر جای مانده، نمودار آن است که ساختار سیاسی تمدن سند از آغاز تاریخش، تمرکزی چشمگیر داشته است. دو پایتخت نامبرده در فاصلهای حدود ۵٧٠ کیلومتری قرار داشتند و شهرهای خردتر، در حدود ۱۴٠٠ کیلومتر از هم دور بودند. شصت آبادی پراکنده که تاکنون در آنها آثاری از تمدن سند پیدا شده است، یا در دشت طغیانی سند افتادهاند یا در کنار شاخههای آن یا در کرانهی دریای عرب تا مصب رود نربده.[٧] باز در چنین بخش نسبتاً پهناوری،[٨] هیچگونه شیوهی معماری خاص منطقهای یا محلی دیده نشده است. زودرسی یگانگی سیاسی همانند آنچه در مصر روی نمود، تنها راه توجیه این یکسانی است.
چگونه چنین حکومت پهناوری سازمان یافت و یکپارچه ماند، پرسشی است که پاسخی برای آن در دست نیست. در نیمهی دوم هزارهی سوم پ م که تمدن سند در اونج شکوفایی بود، شهرهایش بیتوجه به امنیت در برابر هجوم سپاهیان برپا شد. از باروهای این شهرها اثری پیدا نشده است و از اسلحه و زره هم چندان آثاری چنان که در بینالنهرین آن روزگار کاوش شده، بهدست نیامده است.[۹] چنین مینماید که الگوی سیاسی این حکومت بر پایهی امپراتوری نظامی از گونهی حکومت سارگن نبوده بلکه همانند پادشاهی کهن مصری، حکومتی نیایشگاهی بوده است.
گذشته از بسیاری مهرهای کندهکاری شده که گاه با بهترین مهرهای یافتهشده در بینالنهرین پهلو میزند، آثاری هنری بسیار ناچیزی در درهی سند پیدا شده است و در انگشتشمار اشیایی که بهدست آمده است، اختلاف شیوهای شگفت دیده میشود.[۱٠] موارد تردید مشابهی دربارهی دین مردم درهی سند وجود دارد. تندیسهای بدساخت زنانهی خُردی که گاه اعضای تناسلی را چشمگیر نمودار کردهاند، گواه بر آیینهای باروری و پرستش گونهی الههی «مادر بزرگ» پیدا شده است. مراسم درخت و آلت مرد اشارهی است بر همین امر. اما، بیدسترسی به کلید سند نوشتاری نمیتوان به اساطیری که در پس تصویرها و نمادهای گوناگون بهدست آمده نهفته است، پی برد.
در آستانهی نابودی پایانی این دو شهر پایتختی، آثاری از تباهی و انحطاط شدید در شور و کوشش و انضباط اجتماعی تمدن سند آشکارا دیده شده است. برای مثال، در موهنجو-دارو، بر اثر سیلهای پی در پی بنیاد بر انداز لازم آمد که سراسر شهر را نوسازی کنند. گذرگاه و ساختمانهای کهن نخست با دقت با الگوهای دوران کهن نوسازی شده؛ ولی در دورهی آخر زندگی این شهر، دیوارهای نوساختهی دیگر با کنارههای گذرگاهها بهدقت در بعضی موارد تطبیق نشدهاند و ساختمانهای کوچک پوشالی در جای بناهای شگرف پیشین برپا گردیدهاند. آشکارا انضباط اجتماعی که در گذشته وجود داشت و تا این هنگام با دقت سنجیدهی هندی در شهر نگهداری میشد، به گونهای رو به سستی نهاده بود.
علل پیدایش این تباهی را تنها با حدس و گمان میتوان بیان کرد. شاید رو به خشکی رفتن آن حدود یا بر انداختهشدن جنگلها، مایهی رخنهی سیل و کمتر شدن بازدهی کشاورزی نسبت به روزگار پیشین شده باشد.[۱۱] ولی، در پرتو آن چه دربارهی تباهی پادشاهی کهن مصر بر ما روشن شده است، چه بسا ما را بر آن دارد که سستی نظم اجتماعی سند را از دگرگونیهای درونی بدانیم. هر گاه به هر علتی نفوذ حکومت مرکزی بر مردم تحت فرمان خویش در دشت سند رو به سستی گذاشته باشد، پس شهرهای تختگاهی هم بیدرنگ باید چنان که در موهنجو-دارو آشکار شده است، دچار تنگدستی و نابهسامانی شده باشند.
هجومهایی که از کوهستانهای شمالی و غربی گویا روی نموده بود، مایهی ناتوانی قدرت مرکزی شده است.[۱٢] اما ضربهی کاری را احتمالاً نیمهمتمدنان جنگآوری زدهاند که به زبانی هندواروپایی از نیاکان سانسکریت سخن میگفتند و خویشتن را آریایی میخواندند. به آرزوی غارت و سوزاندن آبادیهای درهی سند اینان از کوهستانها فرود آمدند. اینها با شور و خشم خاص نیمهمتمدنان آبادیهای درهی سند را به تلههای خاکستر مبدل ساختند.
هارپا و موهنجو-دارو هرگز کمر راست نکردند. نظم اجتماعی که زمانی مایهی شکوفایی این دو پایتخت شده بود، از هم پاشید و جایگاه موهنجو-دارو را سپس گروهی حشمدار بیگانه گرفتند. با بر افتادن شهرهای تختگاهی، سازمان حکومتی چنان پاشیده شده که یاد تمدن سند ناپدید شد و تنها روستاهای ناچیز جای آن را گرفت. گویا در روستاها آیینهای دین سند کهن در میان نسلهای اخیرتر نگهداری و در آیین هندوان آشکارا نمودار شد.
پرسیدنی است که چرا تمدن سند در برابر تاخت و تاز نیمهمتمدنان فرو ریخت، در صورتیکه تمدنهای بینالنهرین و مصر در برابر هجومهای همانندی بر پای ماندند و سرانجام سر برداشتند. شاید شمار نیمهمتمدنان و شدت حمله و کشتار و سنگدلی ایشان در سند بیش از بینالنهرین و مصر بوده است. یا شاید تمدن سند شکنندهتر و اقلیت فرمانروا در میان روستاییان فرو دست بیریشه و پایه بوده است.
اطلاعات موجود هیچ توجیهی در میان این پرسشها یا فرضیات دیگر بهدست نمیدهد. با اینهمه، یک اشارهی انگیزنده گویا در ریگ ودا[۱٣] باشد. برای مثال، بعضی از جاهای آن توصیفی است از چگونگی تاختن ایندرا خدای جنگ بر دژهای بارودار و تباهساختن بیرحمانهی دشمنان تیرهرنگ خویش؛ گویا این توصیف از دوران پیروزی آریاییان باشد.[۱۴] عبارتهای گوناگونی گویای داستانی است از این که آریاییان باستان آیینهای دینی مردم سند را با رمیدگی و تنفر شدید میدیدند و با هراسی دیندارانه به تشریفات مقدس پرستش آلات جنسی مینگریستند.[۱۵] افزون بر اینها، چنانکه ریگ ودا روشن میسازد، آریاییان مهاجم دارای گونهای کلام پیچیده و بغرنج بودند و دستگاه کاهنان سازمان یافتهای داشتند که هر دو گویا در زیر نفوذ بر خورد با سومریان و بابلیان فراهم آمده بود.[۱٦]
پس، چهبسا که هجوم آریاییان متضمن برخورد میان دو نظام دینی و دو دستگاه کاهنان رقیب باشد. شاید پیروزمندان با نظمی خاص و با تعصب دینی، به محو همهی آثار دین تنفرانگیز دشمنان دست یازیده باشند. ولی، اگر جامعهی سند باستان در حقیقت در فرمان کاهنان بوده باشد، نابودی دستگاه کاهنان برابر بوده است با نابودی گردانندگان جامعه که تمدن را ساخته و حفظ کرده بودند. وانگهی، اگر جامعهی سند مانند مصر در دوران پادشاهی کهن فاقد پیوند میان طبقات جامعه، یعنی کاهن - شاهان در دژ - کاخهای پر شکوه ایشان، و مردم درشت و شوربخت روستایی بودند، پس با تباهی پاره هایی از تمدن کهن بر جای ماند که بهدست و درخور فهم روستاییان بود و ظاهراً همهی اینگونه سنتها بود که محفوظ ماند.[۱٧]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- Stuart W. Piggott, Prehistoric India to 1000 B. C. (Harmondsworth: Penguin Books, 1950), pp. 167, 200- 201[٣]- کشف چند مهر در موهنجو-دارو، همانند شیوههای مهرهای رایج در بینالنهرین که از حدود ٣٠٠٠ پ م بوده، موجب شده است که بعضی دانشمندان، تاریخی کهنتر برای آثار سند تعیین کنند. نک:
[٢]- R. E. M. Wheeler, the Indus Civilization: The Cambridge History of India, Supplementary Volume (Cambridge University Press, 1953), pp. 8-3.
Heinz Mode, Die Indischen Fruhkulturen und ihre Beziehungen zum Westen (Basel: Benno Schwabe & Co., 1944), pp. 127-28.اما دشوار میتوان پذیرفت که شهرهایی با ساختی این چنین که در درهی سند برپا شده بود، در آنزمان کهن پیدا شده باشد. آثاری مانند مهرهای مورد بحث چه بسا که صدها سال هم چون اشیای گرانبها رایج بوده است یا آنکه اینها به موهنجو-دارو، از بخشهای پیرامون بینالنهرین که شیوههای کهن در آنجا دوام و بقای بیشتری پیدا کرده است تا کانونهای تمدنی دیگر، آورده شده باشد.
[۴]- Heinz Mode, Die in dischen Fruhkultruren, pp. 86-87, 128-38; R. E. M. Wheeler, Early India and Pakistan to Ashoka (London : Thames & Hudson, 1959), pp. 100-104.[۵]- بخش بزرگی از پهنهی هاراپا در سدهی نوزدهم میلادی برای استحکام زیربنای راه آهن به غارت رفت. بنابراین، طرح بنای شهر مزبور، گو اینکه تصور میرود نقشهی آن با نقشهی موهنجو-دارو یکسان باشد، کاملاً روشن نشده است.
[٦]- بر خلاف شهرهای بینالنهرین گذرگاهها و ساختمانهای پیچ در پیچ و نامنظم دارند. برای سنجش، طرحهای هندسی شهرهای واشینگتن، کانبرا و برازیلیا را با طرحهای نامنظم لندن، پاریس و لیسبون مقایسه کنید.
[٧]- Narbada[٨]- بخش متمدن مصر، کمابیش وسعتی در حدود ۹٦٠ کیلومتر داشته است و دشت طغیانی بینالنهرین با آن که بهتر است، چندان گسترش نداشت. نک:
R. E. M. Wheeler, the Indus Civilization, pp. 2-3.[۹]- برای مثال، از کلاه خودها و سپرهایی که از آغاز هزارهی سوم پ م سلاحهای رایج در بینالنهرین بودهاند، در سند اثری پیدا نشده است. نک:
R. E. M. Wheeler, the Indus Civilization, pp. 52-56.حتی اگر در موافقت با نویسنده نامبرده از اصالت دونیم تنهی سنگی پیدا شده در هاراپا چشم پوشیم و آنها را عصری اخیرتر از آثار بودایی بدانیم که به گونهای در طبقات زیرین افتادهاند، باز هم ناسازگاری شگفتی دیده میشود میان «چهرهنگاری» سرهای نا آشکار با تنهای باریک زیبای مفرغی دختران رقصنده پیدا شده در موهنجو-دارو.
[۱٠]- D. H. Gordon, the Pre-historic Background of Indian Culture (Bombay: N. M. Tripathi, Ltd., 1958), p. 69.
[۱۱]- نک: شرح و اشارات احتیاطآمیر در:
R. E. M. Wheeler, The Indus Civilization, p. 91.اشاره به افزونی بعضی نمودهای فرهنگی دیده شده در مراحل اخیر تمدن سند میکند که به بلوچستان ریشه میرسانند.
[۱٢]- Stuart Piggott, Prehistoric India, pp. 208-210.
[۱٣]- دانشمندان همداستانند که ریگ ودا متضمن کهنترین مطالب بر جای ماندهی ادبیات سانسکریت است.
[۱۴]- R. C. Majumdar (ed.), the History and Culture of the Indian People: The Vedic Age (London : Allen & Unwin, Ltd., 1951), pp. 225-28, 360.[۱۵]- تفسیر عبارتهای مربوط به مطلب ما در ریگ ودا مورد اختلاف است. بعضی دانشمندان هندی برآنند که عباتهای مزبور تنها زیاده رویهای شهوی را ناپسند میشمارند و بر همهی رسوم مردم پیش آریایی نمیتازند. نک:
R. C. Majumdar (ed.), the History and Culture of the Indian People, pp. 184.بازرگانان و فلزکارانی که از کوهستانهای شمالی خاورمیانه بهسوی استپها سفر کردهاند، بیگمان بسیاری فنون به هندواروپاییان آموختهاند؛ برای مثال، اصطلاح هندواروپایی برای مس از نام سومری این فلز گرفته شده است. مردم استپها مطالبی دینی و دنیوی هم از مسافران جامعه متمدن دارای فرهنگ پیچیدهی سومری فرا گرفتهاند. زیرا، همانندیها میان خدایان بینالنهرین با هندواروپایی چنان فراوان است که نمیتوان آنها را تصادفی گرفت.
[۱٦]- V. Gordon Childe, The Aryans : A Study of Indo- European Origins (New York : Alfred A. Knopf, Inc., 1926), I. pp. 80-81; Louis Renou and Jean Filliozat, L'Inde classique : Manuel des etudes indiennes (Paris : Payot, 1947), p. 516; Sir Charles Eliot, Hinduism and Buddhism : An Historical Sketch (London : Edward Armold & Co., 1921), I, pp. 60-61; James Hope Moulton, Early Religious Poetry of Persia (Cambridge : Cambridge University Press, 1911),pp. 37, 44-45.
[۱٧]- قس: سرنوشت تمدن سرخپوستان بههنگام سرکوبی کاهنان بومی و سران قبیلهای بهدست سپاهیان اسپانیایی و به مسیحیت خواندن و تغییر مذهب ایشان بهدست مبشران مسیحی.
انهدامی همانند این، گویا در تمدن مصر روی نموده باشد. در صورتیکه تصور کنیم، به روزگاری که خاندان فرعونان تنها پرچمدار مظاهر عالی فرهنگ مصر بودند، درهی نیل پایکوب نیمهمتمدنانی شده باشد که نسبت به دین مصری دشمنی داشتند. ولی تا زمانیکه هیکسوسها در واقع بر مصر تاختند و کاهنان و پرستشگاهها را به کفر خویش آلودند، یک طبقهی میانهی کمشمار ولی برجسته از کاتبان و «بزرگان» (یعنی سران بومی و ملاکان) با خاندان شاهی و آموزشگاههای کاهنان در حفظ آیینهای تمدنی مصر همکاری کردند. این کاتبان و سران در دوران فرمانروایی هیکسوسها برجای ماندند؛ زیرا هیسکوسها به خدمات ایشان از لحاظ گردآوری خراج و گردش کار روستاها نیازمند بودند. بر جای ماندن ایشان مایهی دوام آیینهای فرهنگ مصر باستان شد، چنانکه سرانجام یکی از سران بومی در شهر تب سر برداشت و در برانداختن هیکسوسها کامیاب شد و الگوهای تمدن مصر باستان را زنده ساخت. همچنین قس: برخاستن مکرر فرهنگ چینی از زیر فشار نیمهمتمدنان و نیز برخاستن فرهنگ روسی بههنگام فرمانروایی مغولان.پس اگر فرض کنیم که جامعهی سند با فاصلهی اندکی به دنبال مصر روان بود و سازمان آن تا زمان تاختن آریاییان وضعی همانند پادشاهی کهن مصر داشت، علت بر جای نماندن اثری از آیینهای فرهنگ سند بر ما آشکار میشود.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ برگرفته از: هاردی مکنیل، ویلیام، بیداری غرب، ترجمهی مسعود رجبنیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول - ۱٣٨٨ خ.