|
ما چگونه داستان را باختیم
گفتوگوی تلفنی احمدشاه مسعود با ملاعمر
گفتوگوی تلفنی احمدشاه مسعود با ملاعمر
روی گوتمن (Roy Gutman) (زادهی ۵ مارس ۱۹۴۴ م)، نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی ترکتبار استانبولی، در سال ۱۹۶۶، فارغالتحصیل در رشتهی تاریخ از کالج هارفورد (Haverford College)، که در سال ۱۹۶۸، فوق لیسانس (کارشناسی ارشد) خود را در رشتهی روابط بینالمللی از مدرسهی اقتصاد لندن (London School of Economics) بهدست آورد.
روی گوتمن در ماه ژانویه سال ۱۹۸۲ به Newsday پیوست و برای هشت سال بهعنوان خبرنگار امنیت ملی در واشنگتن خدمت کرد. زمانیکه از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴، رئیس دفتر اروپایی بود، در مورد سقوط رژیمهای لهستانی، آلمان شرقی و چکسلواکی، تخریب دیوار برلین، اتحاد آلمان، اولین انتخابات دموکراتیک در بلوک شرق اروپای شرقی و فروپاشی خشونتآمیز یوگسلاوی گزارش میداد. او در حال حاضر سردبیر بخش خارجی روزنامهی McClatchy در واشنگتن، دی.سی. است.
او چندین اثر برجسته و دریافت چند جایزهی ادبی در کارنامهی خود دارد. از جمله آثار او یکی هم کتابیست زیر عنوان ما چگونه داستان را باختیم: بن لادن و طالبان و ربودن افغانستان (How We Missed the Story: Osama bin Laden, the Taliban, and the Hijacking of Afghanistan) که در آن «گفتوگوی تلفنی احمدشاه مسعود با ملاعمر» نیز آمده است. آنچه در زیر آمده، ماجرای این تماس تلفنی است که در آن ملاعمر، احمدشاه مسعود را را مامور كرد تا امارت اسلامی را در تاجیکستان برپا دارد. این کتاب در دسامبر ۲۰۰۷ منتشر شده است.
در ماه سپتامبر، احمدشاه مسعود به از طریق مکالمه تلفنی، مستقیماً با ملاعمر گفتگو کرد. او میخواست بداند که راه حل مسالمتآمیزی برای اختلاف آنها وجود دارد یا نه. مسعود شماره تلفن ملاعمر را از دفترچهی یادداشت ملا محمدغوث، که در مزارشریف دستگیر شده بود، بهدست آورد.
روی جلد چاپ دوم کتاب ما چگونه داستان را باختیم: بن لادن و طالبان و ربودن افغانستان (How We Missed the Story: Osama bin Laden, the Taliban, and the Hijacking of Afghanistan)
جمشید، رئیس دفتر مسعود، تماس تلفنی را از طریق شبکهی کویته برقرار میسازد. مسعود به زبان پشتو میپرسد: «ملاعمر صاحب تشریف دارند؟» دستیار ملاعمر پاسخ میدهد: «بله، امیر صاحب تشریف دارند.»
اندکی بعد گفتوگوی این دو آغاز میشود. مسعود با زبان کاملاً دیپلماتیک از ملاعمر خواهش میکند که «لطفاً بیایید باهم مسئلهی افغانستان را حل کنیم.»
ملاعمر از مسعود میپرسد که شما، چه راه حلی را پیشنهاد میکنید؟ مسعود طرح آتشبس، حکومت موقت، برپایی یک لویهجرگه یا مجمع نمایندگان مردم و انتخابات آزاد را ارائه میدهد.
بهگفتهی جمشید، ملاعمر در ابتدا احساساتی و هیجانی میشود، سپس میخواهد که برای او فرصت داده شود تا «در بارهی آن فکر کند و در تماس بعدی دربارهی آن تصمیم بگیرد.»
روز بعد، مسعود ساعت ۹ صبح زنگ میزند. در این گفتوگو لحن سخن ملاعمر ملایمتر شده بود. او به مسعود میگوید: «ما به کمک شما نیاز داریم.» مسعود میپرسد «چه کمکی؟»
ملاعمر میگوید: «ببینید، شما یک مجاهد هستید، شما با دیگران تفاوت دارید. فاسد نیستید. اما شما بهعنوان یک مانع در برابر امارت اسلامی تبدیل شدهاید. اینکار را نکنید. شما میتوانید یک نقش عمده در تاجیکستان داشته باشید. تاجیکها شما را دوست دارند. شما میتوانید امارت اسلامی را در تاجیکستان گسترش دهید.»
اما مسعود پاسخ میدهد: «ما در بارهی افغانستان سخن میگوییم. در افغانستان جنگ جریان دارد و مردم در آتش آن میسوزند. این راه توقف و خاموشساختن آن نیست. جنگ باید خاموش شود، این یگانه چیزی است که ما میخواهیم.»
ملاعمر میگوید: «افغانستان باید یک ارتش واحد داشته باشد. چون ممکن نیست گروههای مسلح خودسر در نقاط مختلف کشور وجود داشته باشند.»
مسعود جواب میدهد: «تا زمانیکه یک راه حلی بهوجود نیاید که تمام مردم آنرا بپذیرند، جنگ ادامه خواهد داشت.»
گفتگو داغ میشود. ملاعمر میگوید: «ما قدرت داریم. ما اکثریت مردم را با خود داریم. ما میتوانیم باقیمانده کشور را نیز در یک شب یا یک روز بگیریم. سلاح خود را به زمین بگذارید و تسلیم شوید.»
تأثیر از دسترفتن مزارشریف بهطور آشکار در گفتار ملاعمر پیداست. او بهطور جدی میگوید: «من این چهارهزار طالب را از دست دادم تا بهکسی اجازه ندهم که در کوچهها دربارهی اینکشور تصمیم بگیرند.» و میافزاید: «طالبان امارت اسلامی را میخواهند. ما این قربانیها را بهخاطر همین امارت دادهایم و برای انجام آن بازهم ادامه خواهیم داد.»
ملاعمر با گفتن اینکه «اگر مسعود نمیخواهد همکاری کند، او میتواند کشور را ترک گوید. تاجیکها به تاجیکستان، ازبکها به ازبکستان و هزارهها به ایران بروند. ما افغان هستیم و این سرزمین از آن ماست»، خداحافظی میکند و تماس را به پایان میرساند.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين بخش برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- روی گوتمن، ما چگونه داستان را باختیم: بن لادن و طالبان و ربودن افغانستان، صص ۱۱۱-۱۱۲؛ دکتر عبدالله عبدالله با توجه بههمین تماس تلفنی میگوید: «ملا محمدعمر با آمرصاحب شهید احمدشاه یکبار در تلفن صحبت کرد. و این بعد از آن بود که آنها کابل را گرفتند. بحث شد که چه میشود و چه باید شود و ... گفتند که الآن شما در کابل هستید، یک بخش عمدهی افغانستان هم به تصرفتان است، حالی وقتش است که بیایید گپ بزنیم که در این مملکت صلح بیاید. گفت صلح بیاید و بعد از صلح چه شود؟ چه گپ دارید؟ گفت صلح ... بالاخره مردم افغانستان تصمیم بگیرند که ما چه بکنیم. گفتند نه! ما اینکار برای این نکردیم که باز زن و مردی که در سر سرکها میگردند، آنها بیایند و باز تصمیم بگیرند، که در افغانستان چه باید شود. گفت خی شما چه فکر میکنید؟ به آمر صاحب گفتند که شما در تاجیکستان محبوبیت خوب دارید، شما میتوانید که امارت اسلامی را در تاجیکستان پیروز بسازید. اینجا را ترک کنید و یا اینجا سلاحتان را بمانید و بروید.»
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ کتاب ما چگونه داستان را باختیم: بن لادن و طالبان و ربودن افغانستان