|
دولت قزلباشها در ایران
درنگی در اصلاح دینی نادر شاه
فهرست مندرجات
◉ مذهب نادر شاه افشار
◉ گسست از سنت صفوی
◉ چیستی و سرانجام «شورای نجف»
◉ سنت نادری
◉ آیا اصلاح دینی نادر شاه امکانپذیر بود؟
◉ فرجام
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
مذهب نادر شاه افشار
نادر شاه افشار (زادهی ۱۰۶۷ خورشیدی درگز – مقتول ۱۱۲۶ خورشیدی در قوچان) که پیش از پادشاهی نادرقلی خوانده میشد، سپس ملقب به تهماسبقلیخان شد، از ایل افشار مهاجر به خراسان بود که از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ خورشیدی بر ایران فرمان راند و دودمان افشاریه را بنیان گذارد. اَفشار یا اوشار یکی از ایلهای بزرگ قزلباش ترکتبار در خراسان است که در زمان شاه اسماعیل صفوی همراه با شش ایل بزرگ از آناتولی عثمانی به ایران آمدند و پایههای سلسله صفوی را بنیاد نهادند. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه قرخلو بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. شمار زیادی از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند.
گرچه بهطور کلی، قزلباشها شیعه بودند، اما حقیقت ماهیّت مذهبی نادرشاه افشار یکی از مسائلی است که در مورد آن پاسخها و نظرات گوناگونی از سوی منابع همزمان با حیات وی و برخی پژوهشگران متأخر ابراز شده است. برخی منابعِ عموماً اروپایی وی را فردی لامذهب و معدودی از منابع ایرانی وی را متهم به کفر و زندقه مینمایند. بعضی دیگر نیز وی را ماجراجویی که در اندیشهی تأسیس مذهبی جدید بوده است معرفی نمودهاند. گرایش نادرشاه به مذهب تسنن و یا تشیع نیز از دیگر نظرات مطرح در این عرصه میباشد.
لاکهارت، دربارهی عهدنامه نادر با تعصب سنیگری مینویسد: «نادر که از فتوحات داخلی و عقبراندن دشمنان ایران آسوده گردید، در بهار سال ۱۷۳۶ میلادی اعیان و اشراف ایران را در دشت مغان جمعآوری و از نایبالسلطنهبودن استعفا داد و بزرگان سلطنت را بهوی پیشنهاد نمودند و او هم پذیرفت و خود را شاه خواند.» همو او در ادامه میافزاید: «نادر چند شرط برای استقرار بر مسند پادشاهی ایران از طریق طهماسبخان جلایر اعلام داشت: نخست، حکومت باید در خاندان نادر موروثی شود و همه باید از او و فرزندانش پشتیبانی و حمایت نمایند. دو، ایرانیان طرفداری از سلسلهی صفویه را کنار گذارند و هیچیک از اولاد و احقاد شیخ صفی را در هیچحال پناه ندهند. صاحب حدیث نادرشاهی مینویسد: «نادر بهخوبی میدانست که دوران مدید سلطنت صفویان، توام با ارتباطات چند جانبهی اولیالامری آنان، با پیوندهای عمیق میان توده و پادشاهان ایجاد کرده بود.» سه، مذهب سنی، بهجای شیعه برقرار گردد، زیرا مذهب شیعه که از جانب شاه اسماعیل صفوی، در ایران شایع گردیده، همواره موجبات خونریزی و جنگهای ایران و عثمانی را فراهم ساخته است، هرگاه اهالی ایران به سلطنت ما (نادر) راغب باشند. باید به مذهب اهل سنت سالک شوند...»
اما بهنظر برخى دیگر از مورخان، هنگامىکه نادر به طرفداران صفوى و قزلباش و شاهطهماسب محتاج بود، شیعه متعصبى بهشمار میرفت و به تعمیر مرقد حضرت رضا اقدام نمود و بهدستور او، در صحن امام رضا گلدسته و حوضى سنگى که از هرات [بهغارت] آورده بودند، بنا کردند، نادر خود را غلام و بنده على میدانست؛ اما پس از بازگشت از خراسان (۱۱۴۴ ﻫ.ق) عمده سپاه او افغانان و تاتار و ترکمان بودند و به کمک همین سپاه توانست بدون هیچ مقاومتى شاهطهماسب را به زانو درآورد. از این پس، محبت نادر به قزلباش کاسته شد، حامد الگار، در کتاب دین و دولت در ایران مینویسد: «هنگام مرگ نادر، بىدرنگ سپاهیانش به شیعه و سنى متقسم شدند و سنیان که از لحاظ شمار افزونتر بودند به قندهار عقب نشستند.
سیاست مذهبى نادر، در همان دشت مغان مورد مخالفت قرار گرفت بهطورى که، میر محمود ملاباشى (صدرالصدور) هنگامى که اعلام نمود در باب امور مذهب، احکام خدا و احادیث پیغمبر راهنما است و سلاطین نباید تغییر و تجدید در آن صورت دهند، نادر دستور داد او را خفه کردند و سپس، دستور داد املاک و موقوفه کلیه روحانیون را مصادره نمایند و به سپاه اختصاص دهند.»
بهنظر لاکهارت، «نادر هیچگاه تعصب مذهبى نداشت، مذهب شیعه و یا سنى را فقط و فقط براى پیشرفت در سیاست روز، بالا و پایین میآورد، ولى سایرین نظر بر این دارند که شاید وى با ترویج تسنن، خیال برپایى امپراتورى اسلامى را تا مرز چین در سر میپروراند؛ ولى از طرفى نادر مردى سیاستمدار نبود و بیش از یک مرد جنگجوى دلیر، در حیات ایران ندرخشید...»
همچنانکه مشاهده میشود اختلاف موجود در این نظرات، به گونهای گسترده است که انجام پژوهشی مستقل را در این زمینه میطلبد. در این جستار تلاش شده است پاسخی بسنده برای این پرسش بهدست داده شود.
نادر شاه افشار (۱۱۲۶−۱۰۶۷ ﻫ.ش / ۱۷۴۷−۱۶۸۸ م) از تاریکی دوران فترت پادشاهی صفوی سر برآورد و حاکم سرزمین پهناوری شد که از ایران کنونی تا شمال شبهقارهی هند و پارهای از آسیای مرکزی را در بر میگرفت. او بیش از هر چیز بهعنوان فرماندهای نظامی و چیرهدست پرآوازه شد.[۱] پیروزی نادر در نبرد ضد هماوردان بیشماری همچون عثمانیها و مغولان بر شهرتش افزود. نابودی بسیاری از خاندان صفوی، بازگشت این سلسله را بهقدرت ناممکن کرد و این وضعیت در تمام دوران لشکرکشی نادر به هند و سالها پس از تاجگذاری او همچنان پابرجا بود. دورهی پرآشوب حکمرانی خود نادر با کشمکش، هرجومرج و سرکوبگری بازشناسی شده است. او پس از چندی بدل به حاکمی ستمگر، اعتمادناپذیر و بیرحم شد. سپاهیانش او را در سال ۱۷۴۷ ترور کردند و امپراتوری نادر خیلی زود فرو ریخت. چندپارگی ایران و تجزیهاش به قلمروهای جداگانه (در پی سرنگونی او) تا آغاز سلطنت قاجار ادامه داشت.
▲ | گسست از سنت صفوی |
نادر در نخستین دوره از حیات سیاسیاش و با تصرف برقآسای اصفهان بهدست افغانها و بهویژه از پی احساسات فزایندهی صفویخواهانه پس از قتل شاه سلطانحسین در ۱۷۲۶ میلادی، خود را سربازی وفادار وانمود کرد که برای بازگرداندن تاجوتخت صفوی شمشیر میزند. با اینهمه، یک دهه سپستر سیاست خونخواهی برای صفویان را وانهاد و خود را رسماً جایگزین سلسلهی پیشین معرفی کرد. این تغییر بزرگ او را ناگزیر ساخت تا پیجوی توجیههای درخور و نو برای ادعای پادشاهیاش شود. نادر با تکیه بر اقتدار خود بهعنوان پادشاه، از همهی اتباع کشور خواست که رسوم دینی پایهگذاریشده در دوران شاه اسماعیل صفوی را کنار بگذارند. او باور داشت که این رسوم جعلی ایران را به ورطهی نابسامانی کشانده است. این رسوم، سب (لعن آیینی سه خلیفهی نخست) و رفض (انکار حقانیت آنان در حکمرانی بر امت اسلامی) را در بر میگرفت.
تاجگذاری نادر از آنجهت سرنوشتساز بود که به اصل و نسب امامی بهعنوان بنیان مشروعیت پادشاهی خاتمه داد؛ یعنی رویهای که صفویه با رساندن شجرهنامهی خود به امام هفتم شیعیان موسی کاظم بنیان نهاده بود. نادر شاه کوشید شیعهی دوازده امامی را (که او با لحاظ مرجعیت محوری امام ششم شیعیان آنرا «مذهب جعفری» نامید) بهعنوان پنجمین مذهب ارتدوکس در کنار چهار مذهب اهل تسنن رسمیت بخشد. قرار بر این شد که مذهب جعفری پنجمین فرقهی اسلامی باشد و نه انشعابی از اکثریت جامعهی مسلمانان. گرچه تا آنزمان شیعیان و اهل جماعت یکدیگر را همواره بهعنوان برادران ایمانی بهشمار میآوردند، اما این تصدیق دوجانبه فرسنگها دورتر از چیزی بود که نادر شاه پیش نهاد. در طرح او فقه شیعه تنها در چارچوب سنت عامه میتوانست روایتی معتبر از شریعت انگاشته شود. ادغام مذهب شیعه در مذاهب اهل سنت ابتکار سیاسی او بود تا قدرت خود را بر شالودهای دیگر و یکسره جدا از صفویان بنا نهد و نیز دستگاه روحانیت شیعه را از قدرت و نفوذ روزافزونی که در دوران پیشین بهدست آورده بود، پایین بیاورد. نادر شاه با این کار هم میخواست گسست تاریخی از سنت صفوی را بنا نهد که پیوند محکمی با شیعه بهعنوان یک مذهب اسلامیِ خودفرمانروا و خودبنیاد داشت، هم از یاریرسانی تقابل فرقهای به بال و پر دادن به رویاهای امپراتوری عثمانی جلوگیری کند و هم از پیامدهای اقتصادی این طرح در بهدست گرفتن مدیریت مالی کاروانهای حج و سود سرشار آن بهرهمند شود. فرستادگان نادر شاه حتی درخواست ساخت پرستشگاه نوینی را در کعبه ارائه دادند به این عنوان که نشانهی محسوسی باشد بر پذیرش مذهب نوظهور توسط سلطان عثمانی. با اینهمه، طرح آشتی مذهبی او ناکام ماند؛ نه عثمانی آنرا پذیرفت و نه از جانب اربابان رسمی دین در ایران آن روز توجهی برانگیخت.
نادر حتی در تقابل با تبلیغات صفویه، کلاهی چهار لبه را با نام کلاه نادری (در تایید ضمنی خلافت چهارگانهی عامه یا جماعت) ترویج کرد که درست در برابر کلاه دوازده لبهی ارتش قزلباش (به نشان دوازده امام شیعه) قرار داشت. او با چنان طرح جسورانه و البته بلندپروازانهای میخواست یکبار برای همیشه به جدال خونین مذهبی میان شیعه و سنی در ذیل دین اسلام خاتمه دهد. همهی کسانی که در دشت مغان گرد هم آمده بودند میبایست به سندی مهر تایید بزنند که نشاندهندهی اجماع آنان بر ایدههای نادر بود.
▲ | چیستی و سرانجام «شورای نجف» |
در زمانیکه نادر دلخوش به پیشنهاد صلح دینی خود بود و برای کسب رضایت هر دو فرقه، هم به زیارت آرامگاه ابوحنیفه رهسپار شد و هم گنبد و بارگاه امامان شیعه را در کاظمین گرامی داشت، تحرکات نظامی از شمال و جنوب همچنان ادامه پیدا کرد. دستهای از سپاه او شهر بصره را از سپتامبر تا دسامبر ۱۷۴۳ میلادی تحت محاصره گرفت. در حالی که نادر سرگرم زیارت قبور ائمهی شیعه بود، ارتش عثمانی خود را برای آغاز نبردی علیه او در قفقاز و آناتولی شرقی آماده میکرد. امپراتوری عثمانی همچنین دستاندرکار به صحنه آوردن دو مدعی تاجوتخت صفوی برای به چالش کشیدن مشروعیت سیاسی نادر بود. برخلاف این پسزمینهی پرآشوب و جنگطلبانه، سفر زیارتی نادر در دسامبر همان سال به شهر نجف رسید. او تصمیم گرفت که شورای فراگیر اسلامی را در مرقد امام نخست شیعیان برپا دارد. ملایان سنی و شیعه از نواحی تحت امر او در ایران و آسیای مرکزی فراخوانده شدند تا پیشنهاد مذهب جعفری نادر را بررسی و تایید کنند.
ژست دیگر نادر در پیش بُردن دیپلماسی تهاجمیاش و علیرغم سیاست ضد شیعیاش، آن بود که پیش از بر پا کردن شورا فرمان داد تا گنبد آرامگاه علی بن ابیطالب را دوباره طلاکاری کنند. هنگامیکه آتشبس میان نادر و احمدپاشا امضا شده بود، او عالمان اسلامی را از سراسر عراق، ایران، افغانستان و آسیای مرکزی برای بحث رسمی دربارهی مفهوم مذهب جعفری گرد هم آورد. شواهد نشان میدهد که عبدالله السویدی (فقیه شافعی و برآمده از یک خاندان صاحبنامِ بغدادی) که به نمایندگی از احمدپاشا به این شورا فرستاده شد، به پیشنهاد نادر خوشبین نبود. او پس از دیداری با نمایندهی دولت عثمانی و بازگشت به شورا، رویکرد خود را در رویارویی با آنچه خدعهی شیعی نادر و ملایان ایرانی میدانست بیش از پیش آشکار کرد. او بهجای بررسی عالمانهی پیشنهاد نادر به مقابلهی الاهیاتی با مذهب شیعه پرداخت. همچنین اعتراضها و ناآرامیهای داخلی ناشی از سیاست سرکوبگرانهی نادر شاه، جایگاه او را در مذاکرات با نمایندگان عثمانی تضعیف کرد.
▲ | سنت نادری |
هر سنتی یک برساخته یا امری جعلشده است که در گذر زمان صورت اصیل و همارهبود به خود میگیرد. نادر شاه با پیش نهادن ایماژی بیپیشینه از دین و سیاست میخواست سنت جدیدی بیافریند، هر چند آفرینش او ناقصالخلقه ماند و آنگونه که پسند نادر بود به واقعیت ایرانزمین پای ننهاد. نگاه او به تاج و تخت، سرِ آن داشت تا بنیانهای مشروعیت سلطنتی را جابهجا کند و آنرا دگرگون سازد. نادر میخواست «جامعهی آرمانی» خود را بسازد. بازشناسی سنت آمیزهای است از اختراع سنت در شکل و شمایل یک میراث گمشده. «سنت» به یک معنا و با پیوند دستور زبان به تاریخ مفهومی، پذیرای معرفه و نکره نیست؛ آنگاه که گذشته آفرینندهی اکنون است و حال نیز بهنوبهی خود شکلدهنده به ماضی. با اشاره به تمام یک سنت و کلیت آن نمیبایست تکههای ناهمساز و وصلههای ناجور در هر سنت را نادیده بگیریم. حرف تعریف آوردن بر سر «سنت» اگر اشارهگر به یک کل لایتغیر در تاریخ باشد، آنگاه هیچ سنتی معرّفِ چنین چیزی نیست. آنچه رخ میدهد بدعت است با نظر به اصالت گذشته و سنت است با لحاظ بدیع بودن هر آنچه بنیان گذاشته میشود، پیوستار مییابد و در نمود بیرونیاش ثابت و ممتد جلوه میکند. وانگهی، نادیده گرفتن گسستهای جزئی در سنت منجر به سربرآوردن یک گسل بزرگ خواهد شد و خود این درّه زادهی لرزههای درونی زمینی است که آنرا فرو میپاشاند.[٢]
نادر شاه وارث سنت صفوی بود و بنیانگذار سنتِ پس از صفویه. او الگوهای موجود مشروعیت دینی و سیاسی را در ایران تضعیف کرد اما نتوانست الگوی نوینی را تثبیت کند و سلطنت خودش نیز علی رغم کوششهایش بازنُمای نخستین دوره از بیثباتی در زنجیرهی تاریخ طولانی پس از صفویه و ناکامی تعریف اقتدار و قدرت سیاسی در چارچوب تاریخ مدرن بوده است. آرزوی نادر یک جهان متحد مسلمان تحت حاکمیت سلسلههای پادشاهی متنوعی از ترکها و مغولها بود. از همین رو بود که فرستادهی او به دربار عثمانی این ایده را پیش نهاد که نادر باید بهعنوان حاکم مشروع ایران قلمداد شود، چرا که به «ایل والامقام ترکمن» تعلق دارد. در چنان زمینهای این فراز گنجانده شده بود تا بر پیوندهای نیاکانی نادر با حاکمان عثمانی، مغول و آسیای مرکزی پافشاری کند. بدینسان، اصرار نادر بر آن بود که شایستگی دودمانی او برای تاج و تخت ایران هماناندازه است که شایستگی سلطان برای حکمرانی بر امپراتوری عثمانی. او سرِ آن داشت تا با ارائهی طرحهایش بهعنوان نوزایی سنجههای ازدسترفتهی جهان ترکی-مغولیِ سدههای میانه، احساس عمومیِ وفاداری به صفویه را بهسوی تاجوتخت خود تغییرِ جهت دهد. شناخت اهمیت پیوندهای قومی قبیلهای در ساخت قدرت صفوی و بده بستان با این پیوندها برای دگرانیدن شرایط موجود و بنیاد نهادن سیرهای متفاوت از حکمرانی، نشانهی تیزبینی سیاسی نادر شاه بود.
اما در نهایت این انتسابهای راستهتبارانه برای ادعای تاجوتخت نادر بسنده نبود. ابداع سنت نادری گرچه بایسته بود اما نمیتوانست بهتنهایی تار و پود مشروعیت سیاسیِ جدید را بتند. بهسبب فقدان تمامعیار نادر در داشتن یک دودمان سلطنتی، او ناگزیر بود بیشتر به کاریزمای فردی و نیز توان نظامی و پیروزیهای جنگاورانهی خود تکیه زند و در همین راستا خود را به خاطرهی سرداران بزرگ سنت آسیای مرکزی همچون چنگیز خان و تیمور پیوند دهد.[٣] با اینهمه، پشتیبانی از حکمران فقط و فقط بر پایهی ظفرمندیها و هوش نظامی رویکردی نبوده است که فیلسوفان سیاسی مسلمان در دوران پیشامدرن آنرا بپذیرند. دانشوران مسلمان از قدیم این سنخ حکمرانی را با عنوان «إماره الاستیلاء» بازشناسی کردهاند[۴]؛ یعنی حکومت کردن کسی که صرف کنترل او بر محدودهی سرزمینی سبب مشروعیت حکمرانیاش است. ایدهپردازان سیاسی در جهان اسلام هرگز این نظریه را بهعنوان بنیانی بهین یا شالودهای مطلوب برای مشروعیت سیاسی ندیدهاند، آنگاه که این مشروعیت با فقدان هرگونه پشتیبانی آشکار سلطنتی یا دینی روبهروست.
▲ | آیا اصلاح دینی نادر شاه امکانپذیر بود؟ |
اصلاح دینی و اصلاح سیاسی همبستهی یکدیگرند. گاه دینپیرایی از دل بایستگیهای سیاسی زاده شده است و گاه یک اصلاح سیاسی برخاسته از ضرورتهای دینی بوده است. مناسبات قدرت میتواند انگیزه و رانهای برای طرحی اصلاحگرایانه در سپهر دین باشد. چنین بهنظر میرسد که پروژهی نادر شاه نیز از این قاعده بر کنار نیست. دربارهی اعتقاد دینی شخص او هیچ شواهد اطمینانپذیری در دست نیست، تا جایی که احتمال داده شده است که نادر شاه فاقد باور مذهبی بوده باشد. بنابراین، طرح او برای نزدیکی دو مذهب متخاصم اسلامی از روی دلسوزی برای دین یا دلنگرانی دینی نبوده است. فارغ از ایمان شخصی نادر یا انگیزههای او برای آنچه امروزه «تقریب مذاهب اسلامی» میخوانند، ناکامی طرح آشتی مذهبی نادر شاه را میتوان در قدرت نابسندهی او برای بر هم زدن موازنهی نیروها با عثمانی و برقراری طرح از راه تحمیل سیاسی و نیز نبود پشتوانهی فرهنگی مناسب برای جا انداختن طرح در شرایط آنروز دنیای اسلام دانست. اگر تصویر عمومی از او بهعنوان یک مستبد سنگدل را به عوامل پیشین بیفزاییم، میتوان تصور کرد که بیباوری هر دو سوی جبهه (چه نمایندگان عثمانی و چه فرستادگان روحانیت شیعی) به طرح آشتی مذهبی او چه پیشزمینههای دیگری میتوانسته داشته باشد؛ امپراتوری عثمانی او را چیزی بیش از یک رقیب خطرناک سیاسی نمیدید و روحانیت شیعه نیز (فارغ از منافع سازمانیاش در پابرجایی این مذهب) تصوری جز یک حاکم خونریز از نادر شاه نداشت. کوشش نادر شاه برای دستیابی به صلح دینی در حالی بود که عثمانیها جنگ با ایرانیان را جهاد با مرتدان و خارجشدگان از دین تلقی میکردند و «باب عالی»[۵] این سنخ از تهییج مذهبی سپاهیان را روا میشُمرد.
دیپلماسی شکنندهی نادر در فقدان قدرت فرادست و تسلط سیاسی و نیز نبود عقبهی فرهنگی برای درک اهمیت صلح دینی، هیچ آتیهای جز شکست ایدههای او برای همزیستی دو مذهب رقیب در بر نداشت. او در جایگاه حاکم سیاسی نتوانست ردای اصلاحگری دینی را بهقامت خود تراز کند و دستانش چه از جهت اهرمهای سیاسی و چه ابزارهای فرهنگی خالی بود. ترکیب جباریت سیاسی و اصلاح دینی در دوران او ناموفق بود و هیچ دور از ذهن نیست که مذهب جعفری نادر شاه بهعنوان پنجمین مذهب اسلامی در کنار مذاهب اهل سنت، خود به ابزاری دینی برای مشروعیت بخشیدن بهقدرت سیاسی او بهکار گرفته شود و با زور و تحمیل بر سراسر ایران بهعنوان مذهب رسمی حکمفرما گردد. در اینصورت، میتوان پرسید که چه تفاوت ماهوی و گوهرینی میان مذهب نادر شاه افشار و مذهب شاه اسماعیل صفوی وجود داشت و نیز کدامین سویه از اصلاحگری دینی برای این طرح میتوانست تحققپذیر باشد. با اینهمه، این نکته را نیز نمیبایست نادیده گرفت که از جهت روابط ایران شیعی و دنیای اسلام، طرح نادر شاه میتوانست به کمرنگسازی همیشگی هویت شیعی منجر شود و ارتباط ایران را با کشورهای همسایه از سنخی دیگر رقم بزند. استبداد داخلی نادر شاه[٦] مذهب جعفری او را بهخدمت تاجوتخت در میآورد و چهبسا دورانی از تفتیش عقاید را (همچون «محنه» در دوران سلطهگری سیاسی تفکر اعتزالی در خلافت بنیعباس) شاهد میبودیم، اما هرچه که بود از قدرت تشیع صفوی و نفوذ طبقهی برساختهی ملایان شیعه به گرد آن میکاست و با سلب ویژگی انحصاری این فرقه و نشاندن آن در کنار دیگر مذاهب اسلامی، به نفرتپراکنی دوسویه میان شیعیان و اهل سنت خاتمه میداد.
اصلاحگری نادر تکیهزننده به این واقعیت بود که دو مذهب تسنن و تشیع دارای بیشترینهی اشتراکات کلی و عملی در پیکر یک جامعهی اسلامیاند. او ایستادن بر همانندیها و مشترکات دو مذهب را بر برجستهسازی تفاوتها و اختلافات ترجیح داد. با اینهمه، طرح اصلاح دینی او دچار این سادهاندیشی و سپس سادهسازی سیاسی بود که با زدودن بدعتهای صفوی از این مذهب (همچون لعن خلفای راشدین)، دیگر مانعی برای ادغام آن در اهل سنت پیش رو نیست. نادر شاه مصلحتاندیشانه به نادیده گرفتن کینهای تاریخی شیعیگری از اهل عامه روی آورد و بلندپروازانه قصد کرد تا دعاوی تاریخی و الاهیاتی فیصلهناپذیر شیعیان را (دستکم در ایران) فیصله دهد. گرچه صفویه در تعریف کارکرد تشیع در ایران بهعنوان مذهب مقدس رسمی کشور نقش انکارناپذیری داشت، اما گمراهکننده است که آنان را مسئول ایجاد و تحقق بخشیدن به تمامی جنبههایی بدانیم که تفاوتهای بنیادین این مذهب را در آموزهها و رفتار دینی از اهل سنت سبب شده است.
▲ | فرجام |
نادر شاه با پایانبخشیدن به اهمیت دودمان امامی در تعیین مشروعیت سلطنتی، هستهی بنیادین گروه پیروان صفوی را از هم گسلاند. او پس از بهدست گرفتن قدرت، ایدئولوژی حکمرانی خود را بههمراه طرح تصویری نو از دین و سیاست عرضه کرد. با اینحال، او نتوانست برای مشروعیت پادشاهی در ایران شالودهی نوینی را بازشناسی و پابرجا کند. رویهی او در هماوردی با مخالفان خود جایگزینیِ متناوب سیاست جنگ و صلح با یکدیگر بود. گرچه بیشترینهی طرحهای نادر شاه ناکام ماند اما کوششهای او اثر چشمگیری بر دستکم دو چهره از تاریخ آغازین ایران مدرن گذاشت؛ نخست آنکه شکست طرح آشتی سنی-شیعی او مصادف شد با شکاف فزایندهی نهاد پادشاهی و نهاد روحانیت در ایران و افزون شدن گسست میان اقتدار سکولار و اقتدار دینی که پیامدهای مهمی در دو سدهی سپستر داشت. بهعنوان نمونه، رابطهی اربابان مذهب با پادشاهی در دوران قاجار از گسست نادری بهگونهای پیوند وارونه درآمد که پادشاهی بهجای آنکه دربرگیرندهی دین باشد، به دینپناهی و دینستایی درافتاد.
دوم آنکه از زمرهی پیامدهای ناخواستهی مذهب جعفری نادر شاه این بود که از نقش دین در گفتار دیپلماتیک ایران بهمیزان چشمگیری کاست. با وجود رد جزئیات مفهوم مذهب جعفری، تمایل رسمی و بیسابقهی عثمانی برای بهرسمیت شناختن حقوق و موقعیت ایرانیان بهعنوان برادران مسلمان در عهدنامهی گردان به سال ۱۷۴۶ میلادی، دگرگونیهای ماندگاری در چگونگی روابط ایران و عثمانی ایجاد کرد. این توافق جایگاه ایران را در نظام نوظهور روابط بینالملل و در برابر دیگر دولتهای مسلمان آشکاراتر از هر توافق گذشتهای میان صفویه-عثمانی تثبیت کرد. برای نخستینبار این امکان پدید آمد که دو پیکرهی سیاسی در جهان اسلام بهعنوان پارههایی خودسالار از امت اسلامی شانه به شانهی یکدیگر زندگی کنند. عهدنامهی گردان راهی پیشرو نهاد برای همسازش ایدهی جهان اسلام بهمثابهی کل یکپارچه با قدرتهای خودفرمان اسلامی. همزمان، این عهدنامه از نیروی ناهمخوانیهای فرقهای در اسلام کاست و آنرا محدود کرد تا همچون گذشته به اختلافهای شیعه و سنتی مشروعیت نبخشد. عهدنامهی گردان چارچوبی کمابیش مدرن برای روابط ایران و عثمانی پیش نهاد که زبانآوری تفاوتهای فرقهای را اعتلا میبخشید و به رتوریک نفیکنندهی یکدیگر که تا پیش از آن روابط دو سرزمین را تعیین میکرد، پایان میداد. ترور زودهنگام نادر شاه نتوانست تاثیر ادامهیابندهی دوران او را باز ایستاند. ناپایداریهایی که با تکاپوی نادر شاه برای مشروعیت سیاسی به راه انداخته شد ادامه یافت تا دیرزمانی پس از مرگ او همچنان پیکربخش تاریخ ایرانی باشد. از دیدگاه پیتر اِیوری[٧]، ایرانشناس پرآوازهی انگلیسیتبار، سیاست نظامی نادر شاه با شکلبخشیدن به پهنههای ارضی توانست سهم بزرگی در استقلال نهایی هویت ایران بهعنوان یک دولتملتِ مدرن داشته باشد. اهمیت نادر شاه بیش از هر چیز بهخاطر درک او از امر سیاسی با مقتضیات و سنجههای غیردینی است. نادر سیاست را بهعنوان امر سیاسی میدید و از اینجهت از نخستین نمونههای پادشاه سکولار در معنای پادشاه پاسدارندهی منافع ملی/سرزمینی (بهجهت دغدغه و خواست فردی و نه لزوماً از حیث عمل و تحقق عینی) در تاریخ پس از صفویه است. نحوهای که او شایستگیاش را برای تاجوتخت توجیه کرد، بازنُما و گشایندهی کوششهای پسینی بود که حاکمان ایران برای بنیان نهادن مشروعیت سیاسی خود بر شالودههای سکولار انجام دادند. نادر در زمان خود به مواجهه با پرسشهایی دربارهی پیوند بهینهی دین و سیاست و هویت ملی رفت و پاسخهایی عرضه کرد که میتواند «مدرن» نام گیرد، چرا که گسست آشکاری را از گذشته به نمایش میگذارد؛ یعنی بریدن از رویکردی که برای زمانی طولانی به تضادهای مشابه در برهههای حیاتی تاریخ ایرانزمین واکنشهایی ناسودمند نشان داده بود.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- پنداشت اروپای قرن هجدهم از نادر شاه تحتتاثیر دو گونه تاریخنویسی بود؛ هندیان و ایرانیان. در روایت نخست نادر یک ستمگر خونریز بیش نیست و در روایت دوم او همچون یک سردار بزرگ است و نماد انتقام الاهی که بر سر دشمنان آوار میشود و در برخی روایتهای اروپایی حتی کوشش میشود تا با اسکندر مقدونی برابر نشانده شود. یک شاعر پنجابی معاصر، وضعیت کشورش را در دوران حکومت نادر شاه چنین تصویر میکند: «وحشت سراسر هند را درنوردید». در مقابل، روزنامچهی ظفر بهقلم مورخ دربار نادر، میرزا مهدیخان استرآبادی، او را پادشاهی میداند که دارای موهبت هنر جنگاوری، سازماندهی لشکریان و پیروزیهای برقآسا در گسترهی پهناوری از سرزمینهای پیرامونی است. در اواخر قرن هجدهم تاریخ استرآبادی بهدست سِر ویلیام جونز، شرقشناس بریتانیایی و سپستر دارندهی کُرسی دانشگاهی هندوئیسم، ترجمه شد. در ۱۸۹۲ لُرد کُرزن در توصیفی از نادر شاه افشار او را پدیدهای شگفتآور معرفی میکند که اروپا یک سده بعد در قرن نوزدهم با کسی همچون ناپلئون آنرا تجربه کرد.
[٢]- سنت اعم از دین است. سیالیت سنت در معنای کلی آن بهضرورت، بازگرداندنی به دین (بهعنوان جزئی از سنت) نیست. دینها متن کانونی دارند و مرکزیتی از متون دیگر همراه با نهاد و مدعیان رسمی و یک رشته رفتارهای همسان بر اساس آن خطوط و خط و ربطهای آغازین. استناد به سنت لغزندهتر است در حالی که دین (بهویژه ادیان سامی) خودش مستنداتش را در پهنهای چشمگیر پیش مینهد.
[٣]- البته همهی این کوششها برای دست و پا کردن مشروعیت سیاسی تا پیش از فتح هند در سال ۱۷۳۹ بود که نادر خود را «شاهنشاهِ» چیره بر امپراتور مغول (حاکم مورد تایید سلطنت افشار در آن دیار) خواند.
[۴]- این تعبیر در فقه سیاسی اهل سنت مقابل «إماره الاستکفاء» است که فرمانروایی از راه نصب و گماریدهشدن همراه با اختیارات است نه غلبه و تصرف. ابوالحسن ماوردی فقیه شافعی سدهی دهم و یازدهم میلادی (در دوران خلافت عباسی) در آغاز باب سوم کتاب «الأحکام السلطانیه والولایات الدینیه» به این تقسیمبندی اشاره میکند. او إماره الاستکفاء را پیمان حکمرانی از روی اراده و اختیار و إماره الاستیلاء را پیمان حکمرانی از روی اضطرار و جبر میداند.
[۵]- باب عالی یا باب عثمانی یا باب متعالی، عنوان رایج دیوان وزیر اعظم عثمانی در سدههای هجدهم و نوزدهم است. ریشهی این نامگذاری در رویهی کهن دیوانسالاری شرقی بوده است که بر اساس آن، تصمیمها و داوریهای رسمی حکمران در درگاه قصر انجام میگرفته است.
[٦]- زندهیاد احمد کسروی در کتاب «بخوانند و داوری کنند» و نیز در دیباچهی کتابی دربارهی نادرشاه، همانقدر که از صفویه بهخاطر گستراندن اجباری تشیع بر ایران و برکشیدن روحانیت بیزار است، در مقابل همدلی فراوانی با نادر شاه دارد. نکتهای که او یادآور میشود و البته نیازمند بررسی و کاوش تاریخی است، نقد بیامانش به «مردم» است. کسروی در پیجویی علت ستمگری و خونریزی نادر شاه به ناسپاسی ایرانیان در قبال کار بزرگ او در یکپارچه کردن دوبارهی سرزمینی ازهمگسیخته اشاره میکند که در آغاز سلطنت او سه دولت بیگانه (افغانها، عثمانیها و روسها) بر نواحی مختلف آن حکم میراندند. برآورد کسروی از افکار عمومی آن است که اقبال بیشتر مردم همچنان به سلسلهی صفویه بوده است و نادر شاه با همهی خدمات بیسابقهاش شایستهی تاجوتخت دانسته نمیشد. او در شاهد آوردن بر این مدعا به مقاومتهای ریز و درشتی اشاره میکند که هر از گاهی علیه نادر شاه رخ میداد، آنهم در زمانیکه او سرگرم نبرد با «دشمنان» و مدعیان خاک کشور بود. در چنین فرازهایی هر بار یکی به خونخواهی و پشتیبانی از خاندان صفوی و بازگرداندن آنان بهقدرت برمیخاست. کسروی صوری بودن مراسم دشت مغان را رد میکند و آنرا نشانهای از احترام نادر شاه به تودهی مردم میداند که گرچه با آنهمه فیروزمندی نشستنش بر تخت شاهی روشن و بیحرفوحدیث بود، اما بزرگان کشور را گرد هم آورد و با گرامیداشت آنان و پذیرش رویهی مرسوم قدرت را بهدست گرفت. کسروی همچنین به نارضایتی مردم از قانونهای نادر شاه برای مهار شیعیگری (همچون ممنوعیت نفرین خلفای راشدین) اشاره میکند. به بیان دیگر، او میگوید که دینخویی ایرانیان با شیوهی حکمرانی صفویه که «شیعیگری را کیش رسمی ایران گردانید و سیاست کیش و کشور را بههم آمیخت» بیشتر هماواز بوده است تا ساز و کار اصلاحگرانهی نادر در زدودن خرافات و کینههای شیعی از جامعه و سیاست کشور. چکیدهی استدلال یا بهتر بگوییم تبیین کسروی آن است که نادر شاه قدر ندید و از همینرو کشتار و سرکوب را پیشهی خود کرد.
[٧]- Peter Avery
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ امیر یحیی آیتاللهی، درنگی در اصلاح دینی نادر شاه، رادیو زمانه: ۲۹ خرداد ۱۳۹۶؛ برگرفته از منابع زیر:
📖 نصیری، محمدرضا. (جلد اول) اسناد و مکاتبات تاریخی ایران «دوره افشاریه»، جهاد دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۴.
📖 نادر شاه، با دیباچهی احمد کسروی (شامل مطالب مهم و تحقیقی از: دره نادری، سفرنامه حزین و سخنرانی دکتر لاکهارت).
📖 کسروی، احمد. بخوانند و داوری کنند. چاپ یکم، ۱۳۲۳
📖 Tucker, Ernest S. Nadir Shah’s Quest for Legitimacy in Post-Safavid Iran. University Press of Florida: 2006
📖 Encyclopedia Iranica, NĀDER SHAH.