|
شير درهی پنجشير
بهروایت ماهنامهی شاهد یاران
فهرست مندرجات
.
احمدشاه مسعود از ولادت تا شهادت
ماهنامهی «شاهد یاران»، در شماره ۶۵ و ۶۶ خود، ویژهی فروردین و اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰، به واکاوی زندگی و شخصیت «احمدشاه مسعود» با عنوان «شیر درهی پنجشیر» پرداخته است.
در این ویژهنامه، علاوه بر بیان بخشهایی از سخنان مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران، در مورد این مبارز و مجاهد افغانی، سخنرانی احمدشاه مسعود در جمع مردم پنجشیر، برخی از یادداشتها و گفتوگوهای منتشر نشدهی وی و خلاصهی زندگینامه او با عنوان «احمدشاه مسعود از ولادت تا شهادت» نیز منتشر شده است.
همچنین ماهنامهی شاهد یاران با افرادی چون برهانالدین ربانی، رئیسجمهوری پیشین افغنستان، حجتالاسلام شیخ یوسف واعظی شهرستانی، مشاور دینی رئیسجمهوری افغانستان، حجتالاسلام سید محمدرضا علوی، محمدرحیم افضلی، رئیس پیشین ادارهی تشریفات ریاستجمهوری اسلامی افغانستان، حجتالاسلام سیدعیسی حسینی مزاری، رئیس خبرگزاری صدای افغانستان (آوا)، سید حسین عالمی بلخی، نمایندهی مجلس افغانستان و حجتالاسلام محمدرشید انصاری، از روحانیون مبارز، در مورد شخصیت احمدشاه مسعود گفتوگو کرده است.
دیدگاه شخصیتهای گوناگون دربارهی شخصیت احمدشاه مسعود، «فاتح جنگ سرد»، بهقلم عبدالحفیظ منصور سخنگوی شورای متحد ملی افغانستان، «احمدشاه مسعود؛ نگاهی از درون»، چگونگی ظهور و سقوط طالبان در افغاستان، سیری در نقش علمای دینی در قیامهای مردمی در افغانستان، نگاهی به تحولات افغانستان در سه دههی گذشته، روزشمار تحولات سه دههی اخیر افغانستان، جدول تلفات جانی و خسارات مادی ارتش افغانتسان و سپاه چهلم ارتش سرخ شوروری در افغانستان از ۲۵ دسامبر ۱۹۷۸ تا ۱۵ فوریه ۱۹۸۹ از دیگر مطالب منتشر شده در این شمارهی ماهنامهی شاهد یاران است.
در این ویژهنامه آمده: احمدشاه مسعود روز ۱۸ شهریور سال ۱۳۸۱ مصادف با نهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ توسط دو عرب مراكشی كه تابعیت بلژیكی داشتند به شهادت رسید. بهمناسبت سالگرد شهادت این مبارز نگاهی اجمالی بر زندگی او میاندازیم.
احمدشاه مسعود روز ۱۱ شهریور سال ۱۳۳۲ در دهكده جنگلك پنجشیر دیده بهجهان گشود. پدرش دوستمحمد افسر نظامی بود، و جدش یحییخان از بزرگان مردم منطقه پنجشیر بهشمار میرفت كه در حكومت شاه امانالله خان سمت خزانه داری نقدی را داشت. این موقعیت برای یحییخان این امكان را فراهم كرد تا پسرش دوستمحمد (پدر مسعود) بهدانشكده افسری بپوندد. در آنزمان پیوستن بهموسسات آموزش عالی و افسری برای كسانی میسر بود، كه بهدربار سلطنت ارتباط داشتند و یحییخان از چنین موقعیتی برخوردار بود. مادر مسعود دختر میرزا محمدهاشم خان نیز از یك خانواده نامدار و تحصیلكرده و از بخش رخهی پنجشیر بود. از نظر اقتصادی مسعود از طرف پدر و مادر بهیك خانواده متوسط تعلق داشت. دوستمحمد، پدر مسعود سه بار ازدواج كرد كه حاصل آن شش پسر و پنج دختر بود. از ازدواج دوم هفت فرزند داشت كه احمدشاه مسعود فرزند سوم آن بود. مسعود از دوران تولد با كوه و دره آشنا شده بود، اولین خانه خانواده او در كابل در دامنهی كوه «ده افغانان» و اولینبار مبارزه را در جریان كودتای نافرجام سال ۱۹۷۴ از كوه آغاز كرد، و هرگاه باسختیها روبهرو میشد، بهكوه باز میگشت، و بههمین دلیل بعدها نام شیر درهی پنجشیر بر او نهاده شد.
▲ | آغاز دروهی جوانی |
یحیی برادر بزرگتر مسعود نقل كرده كه احمدشاه مسعود دوران تحصیلات ابتدایی را در مدارس كابل و هرات طی كرده است. زیرا پدرش دوستمحمد، افسر ژاندارمری بوده و هر چند سال یكبار بهولایات گوناگون منتقل میشده و ناگزیر اعضای خانواده را همراه خود جابهجا میكرده است. مسعود مرحلهی چهارم ابتدایی را در دبستان موفق هرات گذراند. و دوباره همراه خانواده بهكابل بازگشت. او پس از بازگشت بهكابل در دبیرستان استقلال ثبتنام كرد. پدر مسعود در این مرحله ملایی را استخدام میكند تا فرزندان خود را با مسایل دینی تربیت كند. ملا شخصی سختگیر بود و عادت داشت شاگردان خود كتك بزند. مسعود روزی تصمیم گرفت در برابر ملا واكنش نشان دهد.
یحیی میگوید: «روزی كه در خانهی ما كسی نبود. ملا طبق معمول چوب بهدست وارد خانه شد، و معلوم بود كه بدون كتك نخواهد رفت. بهمحض اینكه از دروس گذشته سئوال كرد، ناگهان مسعود بهطرف در نگاه كرد، و از ملا اجازه گرفت تا از اتاق خارج شود. بعد مرا صدا كرد و گفت كه این ملا از حد خود گذرانده است. به او گفتم كه پدر ما را كتك خواهد زد. او گفت یكی دو كمربند زیاد نخواهد بود. آنگاه در را باز كرد و بهملا گفت كه شما چنین و چنان هستید، و ما حاضر نیستیم نزد شما درس بخوانیم و در را محكم بست. لحظاتی بعد ملا از خانه خارج شد و بهپدرمان شكایت كرد. پدر عصر كمربند بهدست بهاتاق آمد و گفت، كار شما بهجایی رسیده كه بهملا توهین میكنید؟ و كمربند را بر پشت مسعود نواخت».
مسعود در دوران جوانی بهمطالعه علاقه داشت و با نوشتههای بزرگان ادب فارسی چون سعدی و حافظ آشنا میشود و بهنقاشی علاقه پیدا میكند. در این رشته پیشرفت میكند، چنانكه یكی از تابلوهای او بهنمایشگاهی در ایران فرستاده میشود، كه بر اساس همكاریهای فرهنگی بین دو كشور در تهران برگزار گردیده بود. ابتدا با كتابهای بینوایان ویكتور هوگو، دختر یتیم و بعدها كتابهای روانشناسی دیل كارنیگی را خواند. در دوران دبیرستان میان دوستان و بستگان بهمسلمانی متدین شهرت پیدا كرده و گاهی با كمونیستها بهبحث و مشاجره میپرداخت. تفسیر و قرائت قرآن را نزد مولوی سید یعقوب هاشمی امام مسجد كارته پروان كه رئیس دارالحافظ كابل نیز بود بهطور منظم میخواند. در سال ۱۳۶۸ نجیبالله آخرین رئیسجمهوری دولت كمونیستی افغانستان بعد از اعلام طرح آشتی ملی، مولوی سید یعقوب هاشمی را نزد احمدشاه مسعود بهولایت تخار اعزام كرد. تا توجه او را بهسیاست جدید دولت جلب كند. اما مسعود آن طرح را رد كرد.
احمدشاه مسعود در پایان مرحلهی دبیرستان تصمیم گرفت تحصیلات دانشگاهی را در دانشكده افسری ادامه دهد، ولی پدر با تصمیم او مخالفت كرد. و او را بهرفتن بهفرانسه در چارچوب بورسیه تحصیلی تشویق كرد، اما مسعود نپذیرفت و سرانجام بر خلاف میل باطنی خود در رشتهی مهندسی دانشكده پلی تكنیك كابل كه كانون نشر كمونیسم بهحساب میآمد ثبت نام كرد.
صالحمحمد زمانی یكی از مبارزان مسلمان كه در سال ۱۳۵۱ بهصف نهضت جوانان مسلمان پیوست، نقل كرده كه در سال ۱۳۵۰ در زمان سلطنت ظاهر شاه یك فیلم ضد اسلامی در دانشگده پلیتكنیك كابل بهنمایش گذاشته شد، و سبب اعتراض و تظاهرات دانشجویان شد. پلیس اطراف تظاهر كنندگان را محاصره كرد و كوشید از گسترش تظاهرات بهسایر نقاط شهر جلوگیری كند. نمایش این فیلم احساسات دانشجویان مسلمان را بر انگیخت. در آن برهه مسعود با مهندس حبیبالرحمن رئیس انجمن جوانان مسلمان آشنا شد. در یادداشتهای مسعود چنین آمده است: «صنف دوازدهم بودم كه اسم اخوانیها را شنیدم». چون در آنزمان مسلمانان مبارز افغانستان از نظر فكری از نهضت اخوانالمسلمین مصر الهام میگرفتند، و بههمین دلیل بهنام «اخوانیها» شهرت داشتند.
مسعود در اولین سال تحصیل در دانشكده پلیتكنیك با اخوانیها بیشتر آشنا میشود. او در این باره نوشته است: «بار اول در دانشگاه با اخوانیها سر خوردم. چون شوق زیادی در صنف اول بهتعلیم داشتم و از جانبی دقیقاً اخوانیها را شناسایی نكرده بودم و بهخصوص توصیه یك برادر را كه بارها بهمن میگفت كه در دورهی تحصیل نباید دنبال مسایل سیاسی بگردم و بهتر است اول خوب مطالعه كنم، و بعد موضع سیاسیام را مشخص كنم. این توصیه سبب شد تا با وجودی كه نمازهایم را قضا نمیكردم و سخت ضد كمونیسم بودم، یكمرتبه با اخوانیها خیلی نزدیك نشوم. من چنین فكر میكردم، ولی سایر همكلاسیها مرا اخوانی میدانستند، چرا كه نماز میخواندم، از اسلام دفاع میكردم و با اخوانیها پایین و بالا میرفتم. در اواخر صنف اول و اوایل صنف دوم تقریباً اخوانی شده بودم، ولی شوق لیسانس و دكترا گرفتن و تحصیلات عالی داشتن مرا نمیگذاشت كه بهكلی در كارهای سیاسی غرق شوم. تیر ماه سال ۱۳۵۲ بود كه داوود كودتا كرد و من یكباره راه خود را تغییر دادم و تصمیم خود را گرفتم».
▲ | كودتای داوود خان در سال ۱۳۵۲ |
محمدداوود خان در سال ۱۳۵۲ با كودتای بدون خونریزی و با كمك كمونیستهای افغانی بهقدرت رسید. ولی پس از گذشته چند ماه روشن شد كه نزدیكی او با كمونیستها تاكتیكی بود و هر دو در صدد نابودی یكدیگر بودند. داوود با ائتلاف موقت با جناح چپ خواست جناح راست را بكوبد، اما در نیمهی راه متوجه شد كه جناح چپ در فكر نابودی اوست. قاعدتا میبایست با جناح راست كنار میآمد و چپ را میكوبید، اما این كار را نكرد و جان بر سر این اشتباه گذاشت. شدیدترین كانونهای ضد داوود دانشگاه كابل بهویژه دانشكدهی پلیتكنیك بودند. مسعود تحت رهبری حبیبالرحمن كه دو صنف بالاتر از او بود، وارد میدان مبارزه شد. او انگیزهی مبارزه را در یادداشتهای خوی چنین شرح داده است:
«بهیاد دارم همه با خانواده در خانه نشسته بودیم و بهرادیو گوش میدادیم كه چه خبر شده است. رادیو موسیقی عسكری مینواخت و تا هنوز چیزی معلوم نبود. بالآخره صدای داوود خان از امواج رادیو طنین انداخت و از كودتا خبر شدیم. پدرم در همان لحظه گفت كه افغانستان خلاص شد و بهكام كمونیسم و روسیه سقوط كرد. رنج و عذاب و خشم در وجودم حدی را نمیشناخت. روز دوم در پی اعلام كابینه توسط داوود (كه كمونیستهای مشهوری چون فیضمحمد وزیر داخله، حسن شرق معاون داوود، پاچاگل وزیر سرحدات در آن عضویت داشتند) نزد همصنفی اخوانی خود خواجه عبدالصبور رفتم. من و عبدالصبور صمیمی بودیم و او با برادران بزرگ اخوانی ارتباط داشت. در اولین نگاه از چهرهاش خواندم كه مانند من سخت غمگین است، ولی خواست تظاهر كند و بهمن بگوید كه نگران نباشم. بعد از صحبتها قرار شد یك شب بعد من با مهندس حبیبالرحمن بنشینم. زیرا به عبدالصبور گفته بودم، كه میتوانم در قسمت جذب بعضی افسران كاری كنم».
▲ | آشنایی با مهندس حبیبالرحمن و ناكامی طرح كودتای اول |
حبیبالرحمن بخش جوانان نهضت اسلامی افغانستان را كه تعدادی از استادان دانشگاه كابل در آن عضویت داشتند، رهبری میكرد. مسعود در سال اول پلیتكنیك با او آشنا شد، و این آشنایی آغاز تحول مهم در زندگی سیاسی او بود. گمان میرود كه حبیبالرحمن یگانه شخصیت مسلمانی است كه مسعود در دورهی حیاتش تحتتاثیر شخصیت او قرار داشت. مسعود همیشه از تقوی، شجاعت و خردمندی او یاد میكرد. حبیبالرحمن طرفدار مبارزهی منطقی مبتنی بر درك درست از اوضاع موجود بود، و اقدامات احساساتی و تند را نمیپسندید و بهعقلانیت در كارها تاكید میكرد. مسعود جریان آشنایی با حبیبالرحمن را در یادداشتهای خود چنین شرح میدهد:
«شب موعود در باغ عمومی كارته پروان با حبیبالرحمن دیدن كردم. او را در تظاهرات دیده بودم و میشناختم. كمی صحبت كردیم و بهمن وظیفه داد تا با افسران ملاقات كنم، و نتیجه كار را از طریق صبور بهاطلاع او برسانم. فوراً دست بهكار شدم و اولینبار با سرگرد محمدغوث كه عضو خاندان و با من همفكر بود مسئله را مطرح كردم. او قبول كرد و حاضر شد چند تن از رفقای خود را ببیند. چند روز بعد با حبیبالرحمن، محمدغوث، خلبان ظاهر خان، خلبان میر انجامالدین خان در منزل ما جمع شدیم و صحبت و قرار و مدار صورت گرفت».
منظور مسعود از كلمهی قرار و مدار كودتای قریبالوقوع است. او میگوید: «كارها خیلی پیش رفته بود و تقریباً باید در همان شب و روز كودتا صورت میگرفت». اما كودتا بر اثر بیتجربگی یكی از مبارزین كه با صدای بلند بهدیگری میگوید: «شب جمعه را فراموش نكنی»! افشا شد. یكنفر از مأموران امنیتی داوود خان كه بهطور تصادفی در محل بوده بر این جمله مشكوك میشود و مبارز را دستگیر میكنند و كودتا افشا میشود. مسعود ادامه میدهد: «بههمین نحو كار ادامه پیدا كرد، تا روزی كه استاد حبیبالرحمن دستگیر شد و من و عبدالصبور مجبور بهفرار شدیم».
حبیبالرحمن از مشكلات مقابله با داوود، در داخل نهضت با دردسر جوانان تندروی كه گلبدین حكمتیار در رأس آنها قرار داشت، نیز مواجه بود و نمیتوانست جلو احساسات حكمتیار و سیفالدین نصرتیار را بگیرد. گویا از همان آغاز جناح تندرو در داخل نهضت در حال بهوجود آمدن بود. در سال ۱۳۵۱ سیدال یك تن از دانشجویان دانشگاه كابل كشته شد و حكمتیار متهم بهقتل او گردید، و مهندس حبیبالرحمن، دكتر عمر، مولوی حبیبالرحمن و نصرتیار هم دستگیر شدند. بعد از مدتی دیگران تبرئه شدند، اما حكمتیار و دكتر عمر تا كودتای محمدداوود در سال ۱۳۵۲ در زندان ماندند و تنها پس از كودتای داوود رها شدند.
داوود خان رئیسجمهور وقت به اخوانیها فرصت نداد كه با فكر آرام كار كنند. او معتقد به از بین بردن مخالفین خود بود. پلیس در خرداد سال ۱۳۵۳ كارته پروان را محاصره كرد تا حبیبالرحمن و سایر پیروان او را دستگیر كند، و با دستگیری او مبارزین پراكنده شدند. در حالیكه فشار بر مسلمانان بیشتر میشد، كمونیستها كه پشتسر محمدداوود سنگر گرفته بودند، مسلمانان مبارز را دشمنان اصلی خود میدانستند، و از این كشمكش سود میبردند.
▲ | فرار مسعود بهپاكستان |
پس از فاششدن طرح كودتای اول، و دستگیری مهندس حبیبالرحمن و تحت پیگرد قرار گرفتن تعدادی از مبارزان، مسعود در پنجشیر پنهان میشود. ولی پس از گذراندن هشت ماه در پنجشیر تصمیم میگیرد بهپاكستان برود. پیش از او تعدادی از مبارزان از جمله برهانالدین ربانی بهپاكستان رفته بودند. در آن مرحله روابط محمدداوود با پاكستان بر سر مسئله اختلاف دربارهی برخی نقاط مرزی تیره شده بود، و هر دو طرف از مخالفین یكدیگر بهگرمی استقبال میكردند. از زمان تولد كشور پاكستان در سال ۱۳۲۶ روابط بین كابل و اسلامآباد مراحل پر فراز و نشیبی را گذرانده است. پاكستان همواره با دید راهبردی بهافغانستان نگاه میكرده است. اما احمدشاه مسعود نسبت به اهداف پاكستان بهشدت حساسیت نشان میداد.
دولت پاكستان ورود مبارزان افغانی را مانند هدیهی خدادادی تلقی كرد. ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر وقت پاكستان كه از مداخلات محمدداوود بهستوه آمده بود، ورود میهمانان ناخوانده را بهفال نیك گرفت، اما همه را بهیك چشم نگاه نمیكرد. سیاستگذاران راهبردی پاكستان در نخستین گام تندترین افراد این مجموعه را گزینش كردند. و روی شخصیتی آشتیناپذیر با داوود خان كه گلبدین حكمتیار باشد سرمایهگذاری كرده و آموزش نظامی مبارزان از جمله مسعود را آغاز كردند. مسعود كه در سال ۱۳۵۳ برای اولینبار بهپاكستان رفت تا سال ۱۳۵۸ كه جهاد را آغاز كرد بین افغانستان و پاكستان در رفت و آمد بود. و برای كودتای اول مرداد سال ۱۳۵۴ بر ضد نظام محمدداوود مقدمات زیادی چیده شد.
محمداسحق از یاران مسعود در این باره گفته است: «مسعود بار اول ما را بهدیدن درههای فرعی بهپنجشیر فرستاد و با ما گفت كه كمونیستها در نظر دارند پنجشیر را بهپایگاه خود تبدیل كنند، و از طرف دیگر فشار دولت بر مسلمانان در حال افزایش است. امكان دارد روزی ناچار شویم بهكوه پناه ببریم. از نزدیك با درهها آشنا شوید. امكان انتقال مواد غذایی برای روزهای مبادا را نیز مطالعه كنید. برای هر كدام از درههای نزدیك بهخانههای ما در پنجشیر علایمی را مشخص كرد. گمان كنم این مقدمه كودتا بود.
▲ | طرح كودتای دوم (یكم مرداد ۱۳۵۴) |
بهنظر میرسد كه مبتكر این كودتا حكمتیار با تشویق و پشتیبانی پاكستان بوده است. سازمان اطلاعات نظامی پاكستان از همان آغاز عهدهدار سیاست افغانی در پاكستان بوده و سیاستمداران نقش ظاهری و تبلیغاتی داشتهاند. طرح كودتا اینگونه بود كه حملاتی از پكتیا، كنر، لغمان بدخشان و پنجشیر آغاز شود و چند ولایت بهاشغال انقلابیون در آید. متعاقب آن قیام اصلی در داخل كابل صورت گیرد. قرار بود این كودتای نظامی با كمك عبدالكریم مستغنی رئیس ستاد كل نیروهای مسلح بهمورد اجرا گذاشته شود. مسعود بهموجب این طرح مأموریت داشت ادارات دولتی در پنجشیر را اشغال كند. ابتدا حدود صد مبارز را همراه مهمات و اسلحه بهمنطقه اعزام كرد. با نزدیك شدن زمان كودتا آنها را بهچهار دسته تقسیم كرد. سه دسته برای اشغال سه مركز اداری دولت و دستهی چهارمی برای بستن ورودی درهی پنجشیر. این اولین عملیات نظامی بود، كه مسعود در آن شركت داشت.
مسعود ۲۱ ساله در اول مرداد سال ۱۳۵۴ اولین استعداد نظامی خود را بهآزمایش گذاشت. عملیات بامداد صبح آغاز شد، و ظرف یك ساعت مراكز اداری دولت بدون تلفات و خونریزی در دست مسعود بود. اما دیری نپایید كه این پیروزی بهشكستی تلخ تبدیل شد. زیرا از كابل خبر رسید كه كودتاگران سركوب شدهاند. و نیروهای ضربتی دولتی برای سركوبی یاران مسعود وارد منطقه شدند. ولی او مقابله با این نیروها را بهمصلحت ندانست و فرمان عقبنشینی داد. در همان حال شایع شد كه كودتاگران، شورشیان پاكستانی هستند و آنگاه مردم كه تا آندم ناظر بودند، با نیت سركوبی پاكستانیها وارد معركه شدند. در نتیجه تعدادی از دوستان مسعود توسط مردم و نه مأموران دولتی كشته شدند.
مهندس اسحق ادامه میدهد: «در درهی پارنده تصمیم گرفته شد هر كس بهمنطقه خود رفته و در مكان امنی پنهان شود. صفرمحمد شیون و نصرالله با مسعود بهزادگاه خود جنگلك رفتند و من با برادرم كفایتالله بهدره كَرباشی نزد بستگان پدریمان رفتیم. چند روزی نگذشته بود كه مادرمان آمد و گفت: بیایید بهخدا توكل كنید و بهخانه خودمان برویم، همانجا مخفی شوید. ما كه خسته بودیم مشورت مادر را پذیرفته بهخانه آمدیم و مدت زیادی در خفا زندگی كردیم، تا مسعود استاد فاروق برادر بیرنگ را نزد ما فرستاد و ما را بهپاكستان برد. مسعود قبل از ما بهپاكستان رفته بود و بیدرنگ بهفكر انتقال ما شده بود».
آغاز اختلاف مسعود با گلبدین حكمتیار
شكست كودتای دوم سبب بروز اختلاف شدید بین مسعود و حكمتیار گردید. اختلافاتی كه سالها بعد منجر بهبروز جنگهای خونین بین پیروان آنها شد، و اثرات عمیقی بر تحولات بعدی در افغانستان گذاشت. حكمتیار تنها با مسعود مشكل نداشت، بلكه زعامت استاد ربانی را هم نپذیرفت و بهزودی سازمان جدیدی بهنام حزب اسلامی افغانستان را ایجاد كرد و راه مستقلی برای خود پیش گرفت. مسعود در یادداشتهای خود در این باره نوشته است: «شكست عملیات ۵۴ در درهی پنجشیر سبب شد، تا جمعیت تجزیه شود. تلاش برای اتحاد مجدد ناكام ماند. چه اتحاد مجدد كه در سال بعدی بهسرپرستی قاضی امین صورت گرفت، باز بهبیراهه رفت. سرانجام در جمعیت انشعابی رخ داد. و مهندس گلبدین كه میخواست جدا از استاد ربانی عمل كند، حزب اسلامی را بهكمك و تشویق پاكستانیها تاسیس كرد».
اختلاف مسعود و حكمتیار را میتوان اختلافی عمیق و همهجانبه نام نهاد. با وجودی كه هردو طرفدار ایجاد یك حكومت اسلامی بودند، و در این راه مبارزه میكردند، اما تعبیر آنها از اسلام و برقراری حكومت اسلامی و مهمتر از همه شیوههای رسیدن بهاین هدف متفاوت بود. بر این اساس بعدها مسعود در افغانستان بهعنوان یك مسلمان معتدل و حكمتیار بهعنوان یك مسلمان تندرو شهرت یافتند.
نكتهی دیگر اینكه رفتار آن دو نیز برای یكدیگر قابل تحمل نبود. مسعود در این باره گفته است: «حكمتیار حرص عجیبی برای رسیدن بهقدرت داشت، تا جاییكه بهخوابها و تخیلات دل میبست. در پاكستان در دو سه حویلی زندگی میكردیم. حكمتیار روزانه بعد از نماز صبح از حویلی كه در آن اقامت داشت، بهحویلی ما آمده همه را جمع میكرد و میپرسید دیشب چه خواب دیدهاند. سپس هركس اگر خوابی دیده بود نقل میكرد. نوبت كه بهنفر بعدی میرسید از خوابهایی كه بهرسیدن او بهقدرت ارتباط داشت، بسیار خرسند میشد. بچهها هم از این نوع خوابها برای او میساختند. مثلاً یكی میگفت من خواب دیدم كه شما بر اسبی سفید سوار هستید و ما همه پیاده در معیت شما بهسوی شهری روان هستیم، كه درخشش چراغهایش از دور نمایان است. این كار روزانه ادامه داشت و حوصله همه بهآخر رسیده بود. روزی یكی ازدوستان ما بهنام قاری ظاهر گفت من فكری كردهام و إن شاءالله شما را از این غم خلاص میكنم. چون روز دیگر باز نوبت بهتعریف خوابها رسید، قاری ظاهر خطاب بهحكمتیار گفت من خواب عجیبی در بارهی شما دیدهام. حكمتیار گفت نقل كنید! قاری ظاهر گفت خواب دیدم كه دو بشكه در كنار یكدیگر قرار دارند. یكی پر از عسل و دومی پر از كثافت است. شما تا گلو در بشكه عسل نشستهاید و من تا گلو در بشكه كثافت. ناگهان شما از بشكه عسل بیرون میشوید و من از بشكه كثافت. هر دو همدیگر را در آغوش میگیریم، من شما را میلیسم و شما مرا میلیسید. با نقل این داستان توپ خنده فضای اتاق را پر كرد. حكمتیار با غضب از اتاق خارج شد و ما برای همیشه از آن مسخره بازی نجات یافتیم».
توطئه قتل مسعود
مسعود در این باره میگوید: «سازمان اطلاعات پاكستان و حكمتیار افزون بر جانمحمد، یك نفر دیگر را هم دستگیر كرده بودند. نفر دوم مخفیانه نزد من آمد و توضیح داد كه چگونه جانمحمد را وحشیانه شكنجه كردهاند تا بهجاسوسی برای محمد داوود اعتراف كند. روز مشخص فرا رسید و من برای ملاقات آماده شدم. میدانستم اینبار نوبت من است، بههمین دلیل دو تفنگچه با خود گرفتم. یكی را در كمر گذاشتم و دومی را در بند پایم بستم. مهندس ایوب (بعدها رئیس كمیته نظامی جمعیت شد) نیز با من بود. بهیكی از دفاتر اطلاعات پاكستان رفتیم. آنجا بهجای اینكه جانمحمد را ببینیم، ما را با حكمتیار روبهرو كردند. بهمحض روبهرو شدن مرا یه جاسوسی برای رژیم محمدداوود متهم كرد، و مدعی شد كه جانمحمد بههمه چیز اعتراف كرده است. من گفتم بزرگترین خدمت را بهداوود خان تو كردی، كه بهترین جوانان مسلمان را با آن كودتای مسخرهات بهكشتن دادی! مشاجره بین ما تندتر شد. حكمتیار ناگهان دست بهبغل برد و تفنگچه خود را بیرون كرد، اما قبل از او من كه آمادهگی قبلی داشتم، تفنگچه خود را بیرون كردم و او را نشانه گرفتم. مهندس ایوب نیز بهپشتیبانی من تفنگچه خود را بیرون كرد. من مردانگی او را هیچگاه فراموش نمیكنم. افسر امنیتی پاكستان كه تا آن لحظه ظاهراً خاموش و ناظر بود، متوجه شد كه كاری بر خلاف برنامه شكل گرفته و مداخله كرد و با عصبانیت گفت اینجا درگیر نشوید، از اینجا خارج شوید. ما از آنجا خارج شدیم و جانمحمد را دیگر ندیدیم. بعد از چند هفته جانمحمد را بهشهادت رساندند. این اولین مسلمانی بود كه توسط حكمتیار بهقتل رسید».
▲ | مسعود و آغاز جهاد |
احمدشاه مسعود در تابستان ۱۳۵۷ با حدود سی تن از همرزمان خود وارد درهی پنجشیر شد، و بیدرنگ استخدام نیروهای داوطلب را كه از هر طرف دور او جمع شده بودند، آغاز كرد. او فرصت فكر كردن را بهدولت كمونیستی را نداد و عملیات مسلحانه خود را آغاز كرد، و ظرف مدت كوتاهی سه مركز دولتی در پنجشیر بهتصرف او درآمد. سپس بهقطع راههای ارتباطی شمال و جنوب افغانستان اقدام كرد كه از ارتفاعات سالنگ میگذرد. سالنگ در دوران جنگ، شاهرگ حیاتی دولتهای حاكم در كابل بهحساب میآمد. او موفق شد راه شمال بهجنوب را بهمدت شش هفته مسدود كند. در این مدت زدوخورد بین نیروهای دولت كمونیستی و مجاهدین ادامه داشت، بدون اینكه نتیجه آن تغییر مهمی در وضعیت خطوط دو جانبه وارد كرده باشد. در اواخر هفته ششم دولت ضد حمله شدیدی را علیه نیروهای مسعود آغاز كرد. مسعود با دادن تلفات شكست خورد و بهپنجشیر عقب نشست، و نیروهای دولتی بهتعقیب او پرداختند. نیروهای مسعود با شكم خالی قدمبهقدم عقب میرفتند و دشمن درهی را اشغال میكرد. مسعود در حالیكه از ناحیهی پا مجروح شده بود، برای بار دوم در زادگاهش پنجشیر شكست خورد. اینبار با سال ۱۹۷۴ تفاوت زیادی وجود داشت. آن بار كودتا بود، و مردم او را نمیشناختند. ولی اینبار جهاد بود و مردم میدانستند كه این جوان ۲۶ ساله سر پرشوری دارد.
مسعود بهعمق درهی عقب نشست و نیروهای دولتی مناطق از دست رفته را باز پس گرفتند. او پیروزیهای خود را همیشه پس از شكست بهدست میآورد. شكست او را ناامید نمیكرد. مسعود در تاریخ ۲۴/۳/۱۳۶۳ در یكی از یادداشتهای خود در مورد همان شكست نوشت: «شكست چیز بدی و تلخی است. شاید هیچ تلخی بهاندازه شكست رنجآور نباشد. مخصوصاً شكست در جنگ مسلحانه در برابر دشمن آشتیناپذیر. شكست با همه اندوه و بدبختی كه با خود دارد، برای بعضیها سر آغاز پیروزیهای بزرگی بوده كه اصلاً قبل از آن تصورش ناممكن بوده است. چندبار در زندگی با چنین مسئلهای روبهرو شدهام. پیروزیهایم بعد از چشیدن زهر تلخ شكستها بوده است. بهیاد میآورم زمانی را كه قوای ما در سال ۱۳۵۸ در برابر عساكر دولتی شكست خوردند و تقریباً متلاشی شدیم. اكثر مردم با نفرت بهما نگاه میكردند، و ما را عامل بدبختی خود میدانستند. در ظرف كمتر از دو سه روز اكثر مردمی كه در همراهی با ما افتخار مینمودند، همه برعلیه ما قد علم كرده و بهنظر حقارت بهما مینگریستند. گویی كمونیسم هستیم و سالها با ما بیگانه بودهاند. آه! چه زجرها چه تكلیفها كه اصلاً قلم از شرح آن عاجز است. مگر این بدبختی و شكست سرآغاز پیروزیهای بزرگی بود كه جبههمان را با وجود مشكلات فراوان بهاوج افتخار و شهرت رساند و از آن سمبول مقاومت مجاهدین مسلمان افغانستان در برابر ابرقدرت روس ساخت».
عقبنشینی نیروهای شوروی از افغانستان در سال ۱۳۶۸ بر خلاف انتظار مسعود بود. او فكر میكرد كه جنگ با شوروی حدود ۱۵ تا ۲۵ سال ادامه خواهد یافت و تا آنوقت كار قطعات مركزی كه اساس لشكر آینده افغانستان را تشكیل میدهد، مطابق برنامه مسعود تكمیل میگردید. اما شوروی دستكم ده سال قبل از پیشبینی مسعود عقبنشینی كرد. مسعود بر این اساس روش جنگ پارتیزانی را در افغانستان بنیانگذاری كرد، و تئوری دفاع در برابر تجاوز خارجی را ملاك عمل خود قرار داد. زیرا هربار كه بیگانگان بهافغانستان حمله میكردهاند، جنگ پارتیزانی نقش تعیینكننده داشته است. او در كودتای نافرجام سال ۱۳۵۳ بر ضد محمدداوود ثابت كرد كه در زمینهی نظامی از استعداد فوقالعاده برخوردار بوده و در مسایل راهبردی و تاكتیكی علاقه فراوانی نشان میداده است. انواع سلاحهای غنیمتی زمان جنگ بر ضد شوروی را بهكار میگرفت. طرز استفاده از توپخانه سنگین و خلبانی هلیكوپتر را آموخت.
احمدشاه مسعود كه «جنگ هم علم است و هم هنر» اما فرماندهی را فقط هنر میدانست. اساس كار او در نظام تعلیم و تربیت بود و در بخشهای تعلیم و تربیت شركت میكرد. برای تفهیم موضوع مورد نظر خود مثالهای فراوان بهكار میبرد تا شاگرد بفهمد. تاسیس لشكر اسلامی یكی از آرزوهای دیرینه او بود كه این ایده را ابتدا در سال۱۳۶۳ مطرح كرد. پس از اعلام آتشبس، بزرگترین حمله ارتش سرخ بهدر درهی پارنده یكی از درههای فرعی پنجشیر در بهار سال ۱۳۶۳ روی داد. مسعود در آن شرایط دربارهی لزوم تشكیل ارتش اسلامی افغانستان سخن گفت. او یك استراتژی چهار مرحلهای را برای جنگ برضد ارتش شوروی پایهگذاری كرد. این استراتژی از مرحله آغاز جنگ پارتیزانی تا دستیابی بهپیروزی را در بر میگرفت. در تاریخ قدیم و معاصر افغانستان جنگهای پارتیزانی زیادی صورت گرفته است. استفاده از این نوع تاكتیك جز فرهنگ جنگی مردم افغانستان شده است. اما مسعود اولین كسی است كه برای این نوع جنگ اساس علمی گذاشت و آنرا عملی كرد. مسعود در عرصه تاكتیك هم نوآوریهایی ارائه كرد كه ابتكار جدیدی در عرصه جنگ پارتیزانی بهحساب میرود. ولی ارتش شوروی قبل از تشكیل ارتش نامنظم توسط مسعود از افغانستان عقبنشینی كرد. پس از خروج قوای شوروی اغلب ناظران عمر حكومت كمونیستی نجیبالله را چند هفته و چند ماه تخمین زدند. اما مسعود گفت كه هنوز زود است رژیم سقوط كند. او میدانست كه مجاهدین هنوز بهمرحله تعرض استراتژیك (مرحله سوم جنگ پارتیزانی) نرسیدهاند.
مسعود از آغاز مبارزه تا آخر حیات حفظ نیروهای خودی را كه یك اصل مهم در جنگ پارتیزانی میدانست، و از دادن تلفات بیزار بود. برای اجرای عملیات تهاجمی یك شورای نظامی تشكیل داده بود. چنانچه احساس میكرد كه تصرف یك نقطه با تلفات همراه است، از اجرای آن صرفنظر میكرد، یا دستور میداد عملیات شناسایی دوباره انجام شود. او خوب میدانست كه هرگونه عملیات با تلفات همراه است. اما میكوشید تلفات را تا حد ممكن كاهش دهد. یكی از برجستگیهای نظامی مسعود در جنگ این بود كه عقبنشینی را جایگزین شكست میكرد، تا از اثرات منفی روانی آن بر نیروهای خودی بكاهد. او بهقبول شكست عادت داشت، و این نشانگر سلامت عقل و اعتدال نفس او بود.
▲ | آرمانخواهی مسعود |
احمدشاه مسعود چهار اصل را ملاك مبارزات آرمانخواهانه خود قرار داده بود كه عبارتند «اسلام، افغانستان، مردم و آزادی» كه بهتفصیل بهبررسی آنها میپردازیم:
▲ | ۱- اسلام |
مسعود یك در یك خانوادهی مسلمان بهدنیا آمده و با آیین اسلام پرورش یافته بود. شیوهی آموزش دینی در دورهی كودكی هیچ كسی را قادر بهفهم یك دین بزرگ نمیكرد. بلكه فقط او را آماده میساخت تا در سن بالاتری بهدرك آن اهتمام ورزد. یحیی، برادر مسعود از خاطرات آن دوره میگوید: «روزی تعدادی از بستگان كه برخی از آنها كمونیست بودند، بهخانه ما میهمانی آمده بودند. دستگیر پنجشیری عضو حزب دمكراتیك خلق نیز میان آنها بود. هنگام پهنكردن سفره یكی از بستگان كمونیست با صدای تمسخرآمیزی گفت كه برای احمدشاه قاشق و چنگال نگذارید. او مسلمان است و با دست غذا میخورد. مسعود بهاو نگاهی كرد، اما چیزی نگفت. من بسیار نگران بودم كه نكند مسعود عكسالعمل نشان دهد. اولینبار بود كه میدیدم در مقابل توهین بهاعتقاداتش خاموش مانده بود. مطمئن بودم كه این شكیبایی فقط بهخاطر مهمانبودن آنهاست. بعد از صرف غذا مسعود بدون توجه بهشخص اهانتكننده، دستگیر پنجشیری را مخاطب قرارداد و بهاو گفت: در كمونیسم فضیلتی كه این جوانان بیاموزند، وجود ندارد. اینها را گمراه نكنید».
مسعود در اولین سال آغاز جهاد (۱۳۵۸) بهتاسیس نهادهای اداری، آموزشی، تربیتی و اطلاعاتی و كمیتههای فرهنگی، كمیتهی جهاد و دعوت، كمیتهی مالی، كمیتهی تحقیق و كمیتهی قضا پرداخت. این كمیتهها بهبخش نظامی ارتباط نداشت، و هدف از تشكیل آن رسیدگی بهامور اجتماعی مردم بود. تجربهی این كمیتهها كه دوشادوش جنگ با مردم سرو كار داشتند، بسیار ارزشمند بود. بهعبارت دیگر تجربهی مدیریت بحران در دروان جنگ بسیار ارزشمند بود. بهمنظور رسیدگی بهتخلفات از قوانین اسلامی و پیشگیری از ارتكاب جرم كمیتههای یاد شده نقش تعیینكننده داشتند. در موارد ارتكاب جرم و حفظ حدود شرعی و تخلف از قانون، كمیتهی قضا فیصلهی نهایی را صادر میكرد، و مسعود هیچگاه دخالتی در امور آنها نداشت. میكوشید تا مردم با بر خوردهای قانونی عادت نمایند، و جنگ را بیقانونی تعبیر نكنند. كمیتهی قضا یك نهاد مستقل بود و مسعود از استقلال آن همیشه پشتیبانی میكرد. اما چنانچه مدعی یا مدعی علیه از قاضی یا دادیار شكایت میكرد، مسعود بهآن رسیدگی میكرد. مسعود بهحیث امیر جهاد تا جاییكه شریعت اجازه میداد صلاحیتهایی را برای تخفیف احكام جزایی بهكمیتهی قضا میداد. یكی از مواردی كه مسعود در منصب قضاوت و صدور حكم قرار میگرفت مبارزه با استعمال دخانیات، نسوار، حشیش و سایر مواد مسكر و مخدر بود، كه او را سخت عصبانی میكرد. او حساسیت عجیبی در مقابل مصرف سیگار و نسوار داشت.
در اوایل جهاد مسئولین مالی در كنار مواد غذایی برای مجاهدین سیگار و نسوار نیز تهیه میكردند. وقتی حاجی شادولا مسئول مالی قرارگاه ماله فهرست مصارفشان را تقدیم مسعود كرد، او از دیدن نام سیگار و نسوار در آن فهرست عصبانی شد و گفت: «از همین تاریخ همچون هزینههایی منظور نمیگردد». كم اتفاق میافتاد كه سیگار در دست كسی ببیند و عكسالعمل نشان ندهد. روزی در سال ۱۳۷۱ كه نیروهای مسعود بهتازگی وارد كابل شده بودند، مسعود سرباز سیگار بهدستی را یافت و بیدرنگ بهراننده دستور توقف داد. شیشهی ماشین را پایین آورد، و از سرباز خواست نزدیك شود. چون چشم سرباز بهمسعود افتاد با خوشحالی نزد او آمد، ولی مسعود ناگهان سیلی محكمی بهصورت او خواباند. سرباز كه گناه خود را ندانسته بود بهعقب بازگشت و سیگار بهدست بهحالت آمادهباش ایستاد. در این میان یكی از همراهان مسعود بهاو اشاره كرد كه سیگار را بیندازد. سرباز متوجه شد و سیگار را زیر پا انداخت و بهمسعود سلام نظامی داد.
▲ | مبارزه با حشیش در میان مجاهدین |
استعمال حشیش یا چرس، یكی از رفتارهای زنندهای كه میان مجاهدین بهطرز وسیعی رواج پیدا كرده بود. در بسیاری از مناطق كه جبهههای منظم و رهبری سالم نداشتند، تعداد معتادان بهحشیش بیداد میكرد. شگفتآور این است كه رهبران جهادی برای مبارزه با این آفت خانمانسوز هیچ اقدامی بهعمل نیاوردند. در حالیكه برخی از آنها خوب میدانستند كه عدهای از فرماندهان در قرارگاهها با آداب و مراسم خاصی حشیش استعمال میكردند. رهبران جهادی مقیم پیشاور كه بهندرت بهداخل افغانستان میآمدند بارشان از كارشان بیشتر بود. لذا مسعود مبارزهی سختی را علیه این آفت آغاز كرد. اولین گام او تقاضا از علما برای صدور فتوا بهمنظور تحریم كاشت، خرید و فروش، انتقال و مصرف مواد مخدر بود. در در دومین گام شبكههای اطلاعاتی برای شناسایی و مجازات خلافكاران تشكیل داد. مسعود گاهی ناچار میشود بهطور مستقیم وارد عمل شود. گمان نمیرود كه مسعود كسی را بهدلیل ارتكاب این جرم نزد بازپرس و قاضی فرستاده باشد. او بهعنوان امیر جهاد اختیارات كامل داشت كه برای جلوگیری از اشاعهی مصیبت خانمانسوز مصرف مواد مخدر بهطور مستقیم وارد عمل شود. مسعود مصرفكننده حشیش را در ملا عام شلاق میزد. سپس خلافكار باید در حضور مردم بر حرام بودن حشیش و مصرف آن توبه میكرد. جنگ روانی و تبلیغاتی مسعود بر ضد مصرف مواد مخدر دوا مدار بود. او بارها این جمله را میان مجاهدین تكرار میكرد: «مجاهدی كه متصف بهاخلاق اسلامی نیست، مانند گاو شاخزن است».
روزی كسی را بهاتهام مصرف حشیش نزد مسعود آوردند، و او خواست چوبی را بیاورند. چوب آوردند و طبق معمول او را خواباندند، و چند ضربه محكم بر پشت او نواخت، ولی آن متهم خاموش بود و آه نمیكشید.
مسعود از او پرسید: چطور است، درد نمیكنید؟
متهم گفت: آمر صاحب! شما پدر هستید و زدن شما دواست. درد ندارد!
مسعود از گفته او بهخنده افتاد و از گناهش درگذشت.
این یكی از ویژگیهای زیبا و مردانه مسعود بود، كه در حال خشم ناگهان خشم خود را فرو مینشاند و آرام میشد.
▲ | مبارزه با فساد |
احمدشاه مسعود در مصرف پول و امكانات بیتالمال، بهسختگیری و احتیاط شهرت داشت. هرگز از پول بیتالمال برای خود و خانوادهاش مصرف نمیكرد. گاهی برای خانوادهی كالایی میخرید و دستور میداد آن را یادداشت كنند و بعد حساب را پرداخت میكرد. گاهی كه صدقه میداد میخواست آنرا از حساب مخصوص او منظور كنند. او نسبت بهفساد و بیعدالتی بسیار حساس بود. این دو پدیده بهحدی در او تاثیر داشتند كه شنیدن یا دیدن آنها او را بهشدت منقلب میكرد. در مبارزه با فساد از موارد كوچك تا بزرگ توجه او جلب میكرد. مجاهدین را بهخاطر بلند ماندن موهایشان سرزنش میكرد. گاهی قیچی بهدست میگرفت و قسمتی از موهای بلند آنها را كوتاه میكرد. در دورانی كه وزارت دفاع افغانستان (۱۳۷۱- ۱۳۷۵) را بر عهده داشت، ظلم و فساد بیداد میكرد. در نتیجه همگانیشدن ظلم و بیعدالتی گروه طالبان در افغانستان پیشروی كرد، و دولت موقت مجاهدین را شكست داد. اما چرا مسعود نتوانست جلو نارواییها را بگیرد، بهبحثی مفصل نیاز دارد.
▲ | تشكیل شورای نظار |
مسعود بهمنظور برنامهریزی و رهنمونسازی مبارزه سه نهاد شورایی بهنام شورای مردم، شورای علما و شورای فرماندهان تشكیل داد. اعضای شورای اول و دوم توسط مردم و علما انتخاب میشدند. ولی اعضای شورای فرماندهان را مسعود گزینش میكرد. میكوشید كسانی را گزینش كند، كه صاحبنظر باشند. با گسترش مناطق تحت نفوذ بر تعداد شوراها افزوده میشد. چنانكه با آزادی ولایات، شوراهای ولایات بهوجود آمدند. مجموعه این شوراها را یك شورای دیگر بهنام «شورای نظار» رهبری و اداره میكرد. شورای نظار از ابتدای آغاز بهكار با بدبینی برهانالدین ربانی رهبر جمعیت اسلامی، سازمانی كه مسعود بهآن تعلق داشت، مواجه شد. گمان میرود كه مسعود در تشكیل شورای نظار با ربانی بهطور دقیق مشورت نكرده بود. برخی از صاحبنظران معتقدند با توجه بهاینكه مراكز رهبری همه گروههای جهادی در خارج از افغانستان قرار داشت و خلأ رهبری در داخل كشور احساس میشد. تشكیل چنین شوراهایی در مناطق آزاد شده اجتنابناپذیر بود. اما بهطور طبیعی نام این شورا این گمان را در اذهان تقویت كرد كه مسعود در فكر بهوجود آوردن یك سازمان جدیدی بهموازات جمعیت اسلامی است. در حالیكه نام مكمل این شورا چنین بود: «شورای نظار جمعیت اسلامی افغانستان».
▲ | مبارزه بابدعتگذاریها |
گویند كه باقیباالله (مشهور بهعبدالله مذهبی) پسرمولانا فیضانی در سال ۱۳۶۵ هیئتی دو نفره نزد مسعود فرستاد تا توجه او را بهفعالیتهای مریدان او در افغانستان جلب نماید. مولانا فیضانی از مبارزان ضد حكومت ظاهر شاه و مشرب صوفیگری داشت كه توسط حكومت كمونیستی دستگیر و بهشهادت رسید. مسعود در دیدار با فرستاده باقیباالله فعالیتهای آنها را جویا شد و سرپرست هیئت در پاسخ گفت: ما در دو عرصه جهاد اصغر و جهاد اكبر فعالیت میكنیم. در افغانستان تعدادی مجاهد داریم كه با شورویها در حال جهاد اصغر میباشند. عدهای هم در پیشاور پاكستان در مدارس تحفیظ قرآن، مشغول جهاد اكبر و خودسازی و مبارزه با شیطان هستند.
مسعود پرسید: شنیدهام كه در مدرسهتان نماز را بهزبان فارسی میخوانید، این چه علت دارد؟
گفتند: قرآن دارای معانی فراوانی بهزبان عربی است. چون فارسیزبانان معانی آن را نمیدانند، در تهذیب نفسشان تاثیر ندارد. بههمین دلیل برخی از مسلمانان هم نماز میخوانند و هم مرتكب منكرات میشوند. مذهب حنفی هم نماز خواندن بهزبان فارسی را جایز میداند.
مسعود گفت: مذهب حنفی در مورد كسی كه تازه مسلمان شده و نماز بر او فرض گردیده و فرصتی برای آموختن نماز نداشته گفته كه اگر نمازی را بهزبان عجمی بخواند، نماز او درست است، نه اینكه این حكم شرع است كه برای فهم بهتر حكمت نماز هر كه نماز را بهزبان بومی خودش بخواند. تصور كنید اگر نماز در اسلام بهصدها زبان مختلف خوانده شود، از اسلام چه ساخته میشد؟
مسعود از مریدان فیضانی پرسید: در مدرسهتان قرآن را هم تدریس میكنید؟
گفتند: قرآن را تدریس نمیكنیم، اما كتابهایی را تدریس میكنیم، كه معانی قرآن را شرح دادهاند. و معادل قرآن هستند!
مسعود پرسید: كدام كتابها؟
گفتند: یكی كتاب مثنوی مولانا جلالالدین بلخی است.
مسعود از این سخنان خشمگین و رگهای پیشانی او برجسته شد و گفت: اگر میهمان نبودید بهخاطر این گفتهتان شما را سرزنش میكردم. از خداوند بهخاطر این سخنان طلب مغفرت كنید، زیرا قرآن كلام خداوند است و كلام صفتباری تعالی است و صفاتش مطلقاند و معادل ندارند. سلام مرا بهرهبرتان برسانید و بهاو بگویید كه من بهزودی نمایندگانی را نزد او میفرستم تا با او صحبت كنند. بهشما توصیه میكنم كه اول علوم شرعی را خوب بیاموزید بعد بهطریقت بپردازید.
پس از گذشت مدتی مسعود هیئتی را بهپاكستان اعزام كرد تا ماهیت گروه مولانا فیضانی را جویا شود. سرپرست هیئت از میزبانان پرسید از قرار اطلاع شما ادعا دارید كه پدر شما «مهدی موعود» است و بههمین زودی ظهور میكند. در ماه رمضان امسال و سال گذشته شاگردانتان را چند روزی جلوی درب مدرسه نشاندید تا از پدرتان استقبال كنند. تا جاییكه میدانیم امام مهدی در آخرالزمان ظهور خواهد كرد و بهرسول خدا (ص) شباهت دارد. نامش محمد ابن عبدالله، قریشی، هاشمی است. چهرهاش بهپیامبر (ص) شباهت دارد و از مكه ظهور خواهد كرد. اما نام پدر شما محمدعطأالله فیضانی از اهالی هرات است. نه قریشی است و نه هاشمی و نه چهرهاش بهرسولالله (ص) شباهت دارد. تازه با چه دلایلی ظهور او را در پیشاور پاكستان پیشبینی كردهاید؟
مرشد مدرسه سخنان خود را بهطور تلویحی اینگونه آغاز كرد كه ما از نسل سادات و هاشمیتبار هستیم، و نام پدرمان با محمد آغاز شده است.
پس از بازگشت هیئت از پیشاور بهافغانستان مسعود با دریافت گزارش هیئت چنین گفت: «مولانا فیضانی از مبارزان ضد حكومت ظاهر شاه و داوود خان بود، و افكار صوفیگرایانه عجیب و غریب داشت. پشت مسجد پل خشتی كابل كتابخانه دایر كرده بود، و كتابهای خود را در اختیار عموم قرار میداد. یكی از كارهای خوبی كه حكمتیار كرد، این بود كه روزی در جمع طرفداران گفت كه افكار و كتابهای مولانا فیضانی با روحیهی اسلام تفاوت زیادی دارد و وجود او بهزیان مسلمانان است. بیایید كاری كنیم كه این كتابها را بهطریقی جمعآوری كنیم. هریك از برادران چند جلد كتاب بگیرد و باز نگرداند. لذا هواداران هر كدام چند جلد كتاب گرفتند، تا كتابخانه سقوط كرد».
▲ | ۲- افغانستان |
احمدشاه مسعود افغانستان را دوست داشت، و همواره بهشكوفایی آن میاندیشید. او میگفت كه ایجاد افغانستان قوی، متحد، آزاد، و دارای یك حكومت مركزی منتخب مردم میتواند بهپایان مشكلات جامعه محروم این كشور كمك كند. او معتقد بود كه افغانستان از نقطهی نظرهای مختلف قابلیت و ظرفیت آن را دارد تا كشوری در رفاه و آسایش باشد. ملت افغانستان از تاریخ اصیل و موقعیت جغرافیایی مناسب و منابع سرشار طبیعی برخورداراست اما همیشه از نداشتن حكومتی ملی و عادل رنج برده است. بهنظر مسعود، افغانستان در بُعد خارجی بارها فدای موقعیت جغرافیایی خود، و در بُعد داخلی فدای حكومتهای فاسد و غیرملی گشته است. او میگفت كه افغانستان یك كشور كثیرالاقوام است و همه اقلیتها باید نقش متناسب و تعیینكننده در سرنوشت كشور داشته باشند. راه دسیابی بهچنین حكومتی را برقراری نظام دموكراسی میدانست. دموكراسی را در چارچوبی میپسندید كه با اسلام تناقض نداشته باشد. او طرفدار برپایی یك نظام اسلامی معتدل بود و البته بین این دو نوع نظام یك تفاوت اساسی وجود دارد. در نظامهای دمكراتیك منبع قانونگذاری مردم هستند، در حالیكه در نظام اسلامی منبع قانونگذاری شریعت است.
در زمینهی اقتصاد، مسعود طرفدار اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد بود. او عقیده داشت كه مداخله دولت در بازار جلو تلاش و ابتكارات را میگیرد هر چند بهعلت شرایط جنگ، چندان تكاپوی اقتصادی و تجارتی نداشت، اما در مناطق تحت كنترل خود هیچگاه در امور اقتصادی مداخله نكرد. بر منابع درآمد عمومی یكدرصد مالیات بر محصول وضع كرد. بهطور مثال از عواید زمرد درهی پنجشیر دهدرصد محصول بهعنوان مالیات دریافت میكرد. این درآمدها در مصارف خدماتی بخشهای غیرنظامی هزینه میشد. در پی تسلط طالبان بر جنوب افغانستان راه انتقال سنگهای قیمتی كه در سه دههی اخیر از طریق پاكستان صورت میگرفت، مسدود شد، و مسعود در سال ۲۰۰۰ با یك شركت لهستانی قرار داد فروش زمرد امضا كرد. این قرار داد بیش از یكسال دوام نیاورد. زیرا شركت مزبور بهاین بهانه كه متخصص آنها هنگام امضای قرارداد در تعیین نرخ اشتباه كرده از ادامهی خرید زمرد دست كشید.
یكی از منابع درآمد افغانستان گندم است كه هر صاحب زمینی وظیفه دارد مطابق قوانین اسلامی ده درصد از محصول خود را بهحكومت بپردازد. در دوران جهاد كه حاكمیت دولتی وجود نداشت، و حاكمیتهای محلی بهرهبری فرماندهان نظامی عرض وجود كرده بودند، میزان پرداخت این محصول بهمیزان نیاز فرمانده بهمنظور تأمین افراد مسلح او بستگی داشت. فرماندهان مطابق حوزهی نفوذشان ده درصد گندم و سایر حبوبات را جمعآوری میكردند. با ادامهی جنگ و درگیری آسیب جدی بهكشاورزی، سیستم آبیاری و مناسبات بازرگانی مناطق گوناگون افغانستان وارد آمد. كوچ مردم و دور شدن از زمین و تخریب مزارع توسط عوامل شوروی و نیروهای دولتی بهانتقام همكاری دهقانان با مجاهدین، تولید گندم و حبوبات را بهطور وسیعی كاهش داد. مسعود در چنین شرایطی از جمعآوری عشر گندم در مناطق نفوذ خود چشمپوشی كرد، تا كمكی بهمردم كرده باشد.
▲ | ۳- مردم |
مسعود بهسرنوشت و آینده مردم افغانستان اهمیت قایل بود. بردباری مردم در سالهای جنگ او را رنج میداد. مردم را قهرمانان واقعی مبارزه برای آزادی و استقلال كشور میدانست. مسعود از شكست كودتای سال ۱۳۵۴ بر ضد نظام داوود خان و كشتهشدن رفقای او توسط مردم درس خوبی آموخت و این درس را تا آخر حیات ملاك عمل خود قرار داد. جنگ مسلحانه بر ضد رژیم كمونیستی نورمحمد ترهكی در سال ۱۳۵۷ با فتوای جهاد توسط تعدای از علما و رهبران دینی از جمله صبغتالله مجددی، برهانالدین ربانی، پیر میاگلجان، مولوی محمدنبی، عبدالعلی مزاری و دیگران بهصورت محدود آغاز شد. ولی با ورود ارتش سرخ شوروی بهافغانستان در دسامبر سال ۱۹۷۹ جنگ سرتاسری گردید. مردم در آغاز با سلاحهای خودی كه در افغانستان معمول بود جنگ را آغاز كرده و هزینه جنگ را جهادگران بر عهده داشتند. احزاب و سازمانهای مشخصی هنوز بهوجود نیامده بود، و فرماندهان گروههای جهادی عرض وجود نكرده بودند. رهبری جهادگران را علما و سران اقوام بهدوش داشتند. اما با طولانیشدن جنگ سازمانهای جهادی منظم پا بهعرصه وجود نهادند، كه در رأس آنها فرماندهان نظامی قرار داشتند.
اغلب رهبران این سازمانها در ایران و پاكستان اقامت داشتند، و مجاهدان عمدتاً از اقشار پایین جامعه بهویژه كشاورزان برخاسته بودند، كه در مراحل بعدی بهیك طبقه جدید حاكم تبدیل شدند، و شرایط جدیدی را بهوجود آوردند. مجاهدین بهكمك همهجانبه مردم احتیاج داشتند، اما میزان كمك كه باید از طرف مردم پرداخت میشد، قاعده ثابت نداشت و بستگی بهانصاف فرمانده داشت. بر اثر تداوم جنگ، احساسات وطن دوستانهی اولیه جای خود را بهواقعبینی بخشید و سنگینی بار جنگ بر دوش مردم بهتدریج محسوس گردید. بهتعبیر دیگر این مردم بودند كه بار اصلی جنگ را بردوش میكشیدند. مهاجرت حدود پنج میلیون تن بهایران و افغانستان كه یك سوم جمعیت افغانستان را تشكیل میداد، نمونهای از عمق بحرانی بود كه در افغانستان جریان داشت. آنهایی كه بهخارج از افغانستان پناهنده شدند، زندگی بهتر از ماندگاران نداشتند. فقط شكل و ریخت درد و رنجها متفاوت بود. اگر در پیشاور پلیس پاكستان از آوارگان باج میگرفت، در داخل افغانستان «شكن» باج میگرفت. چه اسم بامسمایی بر آن گذاشته بودند، «شكن» یعنی شكننده یا كمرشكن.
مجاهدان برای بهدست آوردن اسلحه و مهمات باید بهپاكستان سفر میكردند و برای رسیدن بهآن كشور باید فاصلهی طولانی را پیاده میپیمودند. این سفر طولانی هزینهی سنگینی در بر داشت و فرماندهان باید این باج را از مردم میگرفتند. مردم هم همان كشاورزانی بودند كه ناچار بودند این باج را پرداخت نمایند. وقتی سنگینی این باج بر شانه مردم قرار میگرفت، كه توان پرداخت آن را نداشتند، و برخی از فرماندهان مردم را مجبور بهپرداخت میكردند. بر این اساس كمكهای مردمی نام «شكن» را بهخود گرفت. در مناطق شمالی افغانستان نیز «شكن» بهصورت قاعده درآمده بود. كه مسعود مبارزه شدیدی را برضد این آفت در حوزهی تحت كنترل خویش آغاز كرد. وقتی اولینبار موضوع «شكن» را با مسعود در میان گذاشتند، چهرهی او بر افروخته شد و تصمیم گرفت با این آفت مبارزه كند و تاحدودی هم موفق شد.
▲ | مسعود و صلح در افغانستان |
یكی از آرزوهای بزرگ مسعود برقراری صلح برای مردم افغانستان بود. گاهی در شدیدترین شرایط جنگ از صلح یاد میكرد. این آرزو را نمیتوان در نتیجه فشار شرایط جنگ دانست، چه او در برابر سختیها صبور و متین بود. علاقمندی او بهجنگ جنبهی دفاعی داشت. مسعود بهیك افغانستان قوی میاندیشید. كشوری كه بتواند در برابر تجاوزگریها و مداخلات خارجی از خود دفاع كند، و این میتوانست ضامن صلحی باشد كه برای مردمش آرزو میكرد. مسعود بارها بهخاطر صلح جان خود را بهخطرانداخت. بار اول در سال ۱۳۶۷ كه شوروی مقدمه خروج از افغانستان را تدارك میدید. ژنرال وارینیكوف برای عقبنشینی تقاضای ملاقات با مسعود كرد. هدف او از این ملاقات زمینهسازی برای خروج مسالمتآمیز اشغالگران روسی از افغانستان بود. مسعود ملاقات را پذیرفت، اما محل مذاكره بهشدت بمباران شد و مسعود با رعایت جانب احتیاط از محل دور شد.
ژنرال وارینیكوف روز ششم اوت سال ۲۰۰۳ بهدعوت مقامهای افغانستان بهسفارت این كشور در مسكو آمد. او دربارهی آن ملاقات گفت: «هنگامی كه اولینبار طرح ملاقات با مسعود را با ورانتسف سفیرمان در كابل مطرح كردم، او هم ابراز تمایل كرد كه در این ملاقات شركت كند. بهاو گفتم اگر مسعود مرا دستگیر كند، نیم مصیبت خواهد بود، اما اگر سفیر شوروی را هم دستگیر كند مصیبتی بهتمام معنی خواهد بود. ولی سفیر بهملاقات اصرار كرد و قرار شد باهم برویم. بیتردید میبایستی رئیسجمهور نجیبالله را آگاه میكردیم. هنگامیكه موضوع را بهنجیب در میان گذاشتیم، ظاهراً از آن استقبال كرد. اما از چهرهی او آشكار بود كه رضایت قلبی ندارد. بههمین دلیل محل مذاكره توسط نیروهای افغانی بمباران شد. ما جریان را بهنجیب خبر دادیم و در حالیكه اظهار بیاطلاعی میكرد، وعده داد عاملان را شناسایی و بهمجازات برساند. بار دوم در صدد بر آمدیم ملاقات دیگری را تدارك ببینیم. بار دوم و بار سوم هم محل ملاقات مورد حمله هوایی قرار گرفت». علت این بمبارانها این است كه مسعود چندینبار تقاضای نجیبالله را برای مذاكره رد كرده بود، وقتی اولین نامهی نجیب بهدست مسعود رسید او نامه را در نشست فرماندهان قرائت كرد و گفت: «این نامه نشاندهدهندهی زوال قطعی یك حكومت دستنشانده است».
بار دوم در سال ۱۳۷۱ مسعود بهخاطر صلح بهاستقبال خطر رفت. این حادثه زمانی بود كه نیروهای مسعود بدون خونریزی و پیروزمندانه وارد كابل شده بودند، ولی نتوانستند از راكتباران شهر توسط نیروهای حكمتیار جلوگیری نمایند. در این بخش لازم است كمی بهرویدادهای گذشته اشاره كنیم، تا از مقدمات جنگ داخلی كه زمینهساز مداخلهی خارجی گردید، آگاه شویم. شورویها زمانی تصمیم گرفتند از افغانستان خارج شوند، كه یكی از منظمترین جبهات جنگ برای تهاجم وسیع تا پایتخت آمادگی نداشت. از نظر سیاسی هم رهبران احزاب و سازمانهای جهادی بهطور پراكنده در خارج از افغانستان بهسر میبردند. در سطح بینالمللی هم دربارهی امكان بهقدرت رسیدن مجاهدین نگرانی ایجاد شده بود. آمریكا بیش از سایر كشورها از نگران شده بود. آمریكا در اولین حمله بهعراق در سال ۱۳۷۰ برای آزادسازی كویت از مجاهدین افغان خواست تا در جنگ علیه عراق با آمریكا همكاری كنند، صبغتالله مجددی رئیس دولت موقت مجاهدین بهبهانه حفظ اماكن مقدس در عربستان كه معلوم نبود از جانب چهكسی مورد تهدید قرار گرفته است، یك گردان نیرو بهعربستان اعزام كرد. پاكستان هم كه بیشترین سود را از جنگ افغانستان برده بود نسبت بهنوع نظام آینده افغانستان نظر مشخص خود را داشت. البته دیدگاههای پاكستان، ایران، شوروی، سازمان ملل متحد، آمریكا و رهبران گروههای جهادی در مورد چگونگی نظام حكومتی افغانستان پس از خروج شوروی متفاوت بود. هر یك از این دولتها بهمیزان ثأثیرگذاری خود، در تعیین ساختار نظام افغانستان دیدگاه خاص خود را بیان میكردند.
شوروی طرفدار تداوم نظام نجیبالله در چارچوب ائتلاف با جمعیت اسلامی برهانالدین ربانی بود. مقامهای شوروی دیدگاه یكسانی نسبت بهمسعود نداشتند، و فقط نگران مرزهای جنوبی خود بعد از خروج از افغانستان بودند، كه قوای مسعود در آنجا حضور داشت.
آمریكاییها طرفدار برپایی حكومت ائتلافی بین كمونیستهای غیرسرشناس و جناح معتدل مجاهدین، مشهور بهتنظیمهای سهگانه بودند. آمریكا تمایل خاصی بهكمونیستها نداشت. اما یك نظام متشكل از كمونیستهای شكستخورده و مجاهدین معتدل را هزار مرتبه شایستهتر از بهقدرت رسیدن سه سازمان بهزعم او بنیادگرا بهرهبری ربانی، سیاف و حكمتیار میدانست.
سازمان ملل متحد طرفدار یك حكومت انتقالی بود كه همه احزاب و گروههای جهادی در آن مشاركت داشته باشند. بینینسیوان نمایندهی ملل متحد برای افغانستان در آخرین روزهای حكومت نجیبالله موافقت بسیاری از جناحها را (به استثنای ربانی) با این شیوه حكومت گرفته بود. این در حالی است كه مسعود دمبهدم بهربانی اطمینان میداد كه حكومت نجیب در آستانهی سقوط قرار گرفته است. طرح بینینسیوان با خواست آمریكا و با تاكتیكهای سیاسی كه امروزه معمول است مطابقت داشت. منتهی افكار عمومی باید بپندارند كه سازمان ملل متحد این طرح را بهصورت مستقل تدارك دیده است.
ایران طرفدار هر حكومتی بود كه بهسازمانهای هفتگانه شیعه امتیاز بیشتری میداد. پاكستان طرفدار بهقدرت رسیدن حكمتیار، و مسعود طرفدار مشاركت همه مجاهدین در قدرت بود.
اما حكومت نجیبالله چه وضعیتی داشت؟ با اعلام آغاز خروج قوای شوروی از افغانستان كمونیستهای افغانی بهفكر سرنوشت خود افتادند. شوروی كه در نابودی دشمنان آنها ناكام مانده بود، اینك در صدد بر آمد آنها را بهدست سرنوشت بسپارد. شوروی با تحویل موشك اسكاد و ایجاد پل هوایی لوژیستیگی، در گوش عوامل دستنشاندهی خود زمزمه كرد كه توانایی دفاع مستقل از موجودیت خویش را دارند. همه افغانیها بهروشنی میدانند كه شوروی تا آخرین لحظه حضور در افغانستان همواره با حمایت از نجیبالله مرتكب اشتباه میشد. كسی كه كشتارهای انفرادی و جمعی او در زمانیكه ریاست سازمان امنیت افغانستان «خاد» را بر عهده داشت در اذهان همه شهروندان زنده بود. شكنجههای وحشیانهی او در تاریخ افغانستان بهعنوان یادگار دوران شوروی درج خواهد ماند. و اینك شوروی موشكهای اسكاد در اختیار او قرار داده تا از موجودیت خود دفاع كند.
كمونیستهای افغانی كه بهدو جناح خلق و پرچم تقسیم شده بودند، با خروج قوای شوروی، بهطرز بیسابقه با مجاهدین تماس برقرار كردند. مسابقهی حزب خلق و حزب پرچم كه شوروی هم در زمان حضور مستقیم در افغانستان نتوانست آنها را متحد كند، برای تماس با مجاهدین شدت یافت. خلقیها با حكمتیار و پرچمیها با مسعود تماس گرفتند. هر جناحی آرزو داشت رژیم نجیبالله را بهنفع جریانی كه با او تماس برقرار كرده بود سرنگون كند. اما نجیب بیهوده انتظار داشت تا طرح آشتی ملی را كه محمود قارییوف مشاور روسی او مبتكر آن بوده باعث بقای او و تامین منافع شوروی گردد. ولی رقابت جناحهای مزبور سرانجام كار سقوط نجیبالله را سرعت بخشید. محمدرفیع وزیر، دفاع وقت با حكمتیار ملاقات كرد، و نیروهای او را از جنوب وارد بخشهایی از كابل كرد كه در دست خلقیها قرار داشت. پرچمیها بهرهبری سرپرست وزیر خارجه، نیروهای مسعود را از شمال وارد كابل كردند، كه در نتیجه جنگ بین حکمتیار و مسعود آغاز گردید. در این جنگ خلقیها و حكمتیار متحمل شكست شده و از مركز شهر رانده شده و در حومهی جنوبی كابل سنگر گرفته و راكتباران شهر را آغاز كردند.
هنگامی كه نیروهای مسعود از شمال بهكابل نزدیك شدند، او از ورود بهكابل خودداری كرد و از رهبران سازمانهای جهادی خواست حكومت تشكیل دهند تا قدرت را در كابل بهدست گیرد. رهبران از قبل در پاكستان حكومت موقت تشكیل داده بودند كه حكمتیار آنرا حكومت ائتلافی با كمونیستها عنوان كرد و آنرا نپذیرفت و بر علیه آن اعلام جنگ كرد. در مدت ششماه اول دولت موقت كه صبغتالله مجددی و پس از او برهانالدین ربانی ریاست آن را بر عهده داشتند، هزاران تن از مردم كابل كشته شده و دهها هزار تن بیخانمان شدند. گردانندهی اصلی صحنه جنگ، پاكستان بود. راكت را حكمتیار میزد و میانجیگری را ژنرال حمیدگل، رئیس سازمان اطلاعات نظامی پاكستان انجام میداد. افزون بر حمیدگل تعداد دیگری از جریانات داخلی و خارجی تلاشهایی را بهمنظور خاتمه جنگ بهعمل آوردند كه بینتیجه بود. بر اثر همین تلاشها قرار شد مسعود و حكمتیار در نزدیكی تپهی شینه در جنوب كابل مذاكره كنند تا بهجنگ خاتمه داده شود. این منطقه حوزهی كنترل حكمتیار بهحساب میآمد. فضای بیاعتمادی میان طرفین در بالاترین سطح رسیده بود. وقتی مسعود با مشاوران خود دربارهی محل مذاكره بحث كرد، همه آنها او را از رفتن بهآنجا برحذر داشتند. اما او بهاین دلیل كه رد این پیشنهاد بهانهجویی برای ادامهی جنگ و رویگردانی از صلح تعبیر میشد، تن بهخطر داد.
سرانجام روز ملاقات فرا رسید و تلاشهای مشاوران برای بازگرداندن او بهجایی نرسید. مسعود و حمكتیار در میان دهها نفر محافظ مسلح زیر خیمهای ملاقات كردند. كوچكترین حركت یك فرد مسلح میتوانست جوی خون جاری كند. مذاكره حدود دو ساعت ادامه داشت و بدون نتیجه پایان یافت، و راكتباران كابل ادامه پیدا كرد. بهانهی حكمتیار این بود كه مسعود از پست وزارت دفاع كنار رود. باز هم نشستی در جلالآباد برگزار شد، و برهانالدین ربانی رئیسجمهور موقت بدون مشورت با كسی مسعود را از پست وزارت دفاع كنار گذاشت، و مسعود بهخاطر برقراری صلح آنرا پذیرفت، ولی جنگ شدت بیشتری پیدا كرد. ژنرال عبدالرشید دوستم متحد مسعود كه حكمتیار ادامهی جنگ را بهعلت ائتلاف او با مسعود توجیه میكرد، از موضع حكمتیار جانبداری كرد، و در راكتباران كوركورانه شهر كابل بهحكمتیار پیوست. اینبار ژنرال حمیدگل ابتكار دیگری برای برقراری صلح ارائه داد كه یك نیروی بیطرف در میان طرفین مستقر گردد، تا از ادامهی جنگ جلوگیری بهعمل آید. مسعود بازهم بهخاطر صلح این پیشنهاد را پذیرفت، و قرار شد خطوط اول محل استقرار نیروهای خود را روی نقشه برای حمیدگل ترسیم كند.
در اولین نشستی كه بین مسعود و حمیدگل در سال ۱۳۷۳ بهمنظور برقراری صلح تشكیل شد، مسعود از ژنرال حمیدگل پرسید: بهنظر شما حكمتیار دقیقاً چه میخواهد؟
حمید گل گفت: انحلال ارتش افغانستان را میخواهد. چون ارتش كمونیستی میداند.
مسعود پرسید: نظر شما چیست؟
حمیدگل گفت: بههرحال ما فكر میكنیم این مشكل باید حل شود.
مسعود گفت: اولاً كمونیسم با آن محتوای گذشته در افغانستان وجود ندارد. ثانیاً عساكر و افسران باقیمانده از رژیم گذشته بهمصرف رسیدهاند و تجربهی آموختهاند. شوروی هم هنگام عقبنشینی بار سنگینی را بردوش افغانستان گذاشته است. هزاران دستگاه تانك، توپخانه و سایر تجهیزات نظامی بهافغانستان فروخت، و از این ناحیه صدها میلیون دلار بر افغانستان بدهی تحمیل كرد. برای نگهداری و استعمال این تجهیزات بهاین افراد مسلكی نیاز دارم. اگر ارتش را منحل كنیم از كجا میتوانیم این همه متخصص پیدا كنیم؟
حمیدگل گفت: افراد متخصص را ما برای شما آموزش میدهیم و آماده میكنیم.
در حقیقت راهكار مسعود در نقطهی مقابل اهداف پاكستان قرار داشت. او در ارتباط با بازسازی ارتش افغانستان، هنگام تصدی پست وزارت دفاع در نظر داشت از عناصر وفادار ارتش و نیروهای جهادی پیشین ارتش جدیدی را پایهگذاری كند.
بههرحال در پی مذاكرات مسعود و حمیدگل، نیروی ظاهراً بیطرف از سازمانهای جهادی ولایت ننگرهار بهفرماندهی فرماندهان نیروهای شمال بهعنوان نیروهای حایل در مناطق تحت كنترل مسعود و نه مناطق حوزهی حكمتیار استقرار یافتند. ولی این نیروها هم نتوانستند راكتباران كابل را متوقف نمایند. جالب این است كه حكمتیار در تمام دورهی جنگ سمت نخست وزیری افغانستان را بر عهده داشت.
▲ | ظهور طالبان |
بهرغم ظهور طالبان، جنگ حكمتیار علیه دولت ربانی رئیسجمهوری و مسعود ادامه داشت. بهگمان زیاد او خبر نداشت كه وظیفه ادامهی جهاد برضد مردم افغانستان و همهی جهان بهگروه دیگری بهنام طالبان سپرده شده بود. در تاریخ خونبار افغانستان ثبت شده كه با ورود طالبان بهصحنه افغانستان جنگ حكمتیار پایان یافت، و او با كمال احترام بهكابل آورده شد و در مسند نخست وزیری قرار گرفت.
طالبان با توجه بهاوضاع نابسامان افغانستان با شعار برپایی حكومت اسلامی و برقراری صلح و قانونمندی بهصحنه آمد. بهنظر میرسد كه هیچكسی، نه طالبان، نه دستپروردگان طالبان و نه مردم افغانستان پیشروی سریع این جریان را پیشبینی نمیكرد. اصولاً ماهیت این گروه ناگهانی برای خود طالبان هم چندان روشن نبود، چهرسد بهافكار عمومی! یكی از دلایل پیشروی نظامی سریع طالبان و استقبال بیسابقهی مردم از آنان، خستگی مردم از تداوم جنگهای بیهوده میان گروههای جهادی بود. تاكنون بسیاری از شخصیتهای افغانی اذعان دارند كه اختلافات رهبران جهادی و بیكفایتی آنها در مدیریت افغانستان، و در برقراری نظم و ثبات ناكام بودهاند.
طالبان بهسرعت جنوب و غرب افغانستان را تسخیركرد، و بهدروازه جنوبی كابل رسید. شعارهای اصلی طالبان پیش از رسیدن بهحومهی پایتخت، جمعآوری اسلحه، مقابله با بینظمی، تطبیق شریعت و رفع ستم از مردم بود. اما هنگامی بوی تسلط بر پایتخت بهمشام این گروه رسید، ادعای قدرت سیاسی را مطرح كرد. در چنین شرایطی مسعود بار دیگر كوشید فرصت تازهای را برای برقراری صلح جستجو كند. باز هم محل مذاكره حوزهی تحت كنترل طالبان تعیین گردید. مانند گذشته فضای بیاعتمادی میان طرفین حكمفرما بود. تفاوت ملاقات مسعود با حكمتیار با این دیدار این بود كه آن دو یكدیگر را از قبل میشناختند، اما مسعود هیچیك از سران طالبان را نمیشناخت. مشاوران مسعود بار دیگر با محل مذاكره بهشدت مخالفت كردند، اما او تصمیم گرفته بود خطر را بپذیرد. محل مذاكره در شهر میدان شهر در ولایت وردك در جنوب كابل و در سه كیلومتری عمق حوزهی طالبان قرار داشت. مسعود از خط فاصل بهطرف محل مذاكره حركت كرد و دكتر عبدالله مشاور او در آنجا ماند. مسعود هنگام حركت بهسوی طالبان از همراهان پرسید كسی تفنگچه ندارد؟ فرمانده مسلم یك تفنگچه بهمسعود داد و او بهطرف محل مذاكره حركت كرد. سران طالبان در میدانی جمع شده بودند و از این كه دشمن با پای خودش و چند نفر محدود بهدام آمده، تعجب میكنند. مذاكره آغاز میشود و مسعود ابتدا درباره خواستههای طالبان سؤال میكند.
نماینده طالبان میگوید: ما چهار چیز میخواهیم:
-
۱- برقراری حكومت اسلامی.
۲- تطبیق شریعت.
۳- تسلیم اسلحه.
۴- امارت ملا عمر.
مسعود در جواب میگوید:
-
۱- حكومت اسلامی همین الآن موجود است.
۲- من هم طرفدار تطبیق شریعت هستم، اما با تعبیرهای شخصی از شریعت مخالفم.
۳- من هم طرفدار جمعآوری اسلحه هستم، اما اسلحه را حكومتی میتواند جمعآوری كند كه منتخب مردم باشد.
۴- من كسی را كه نشناسم بهعنوان امیرالمومنین قبول ندارم.
نمایندگان طالبان برای مشورت كمی از مسعود دور میشوند. اما در مجلس آنها مشورت دربارهی دستگیری مسعود است، و نه بررسی گفتههای مسعود. همه اتفاق نظر داشتند كه مسعود باید دستگیر شود، زیرا امكان دارد چنین فرصتی در آینده بهدست نیاید. استدلال آنها این بود كه با دستگیری مسعود كابل بهآسانی فتح میشود و نیروهای او پراگنده میشوند. طالبان پیشتر این بلا را بر سر شهید عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت اسلامی آورده بود و نتیجه گرفته بود. طالبان بهمزاری امان داد، ولی در حین مذاكره او را دستگیر و بهشكل فجیعی بهشهادت رساند. اینك میخواست چنین سرنوشتی را بر سر مسعود وارد كند. در میان مجموعهی طالبان فقط یك نفر بهنام ملا ربانی معاون ملا عمر با دستگیری مسعود مخالفت میكند. او همان ملا ربانی است كه بعدها بهنام رهبر جناح معتدل طالبان شهرت یافت، و گفتهشده كه مرگ او هم بر اثر توطئه طالبان بوده است.
بههرحال ملا ربانی با دستگیری مسعود مخالفت میكند، و استدلال او این بوده كه دستگیری مسعود باعث خونریزی بیشتر میشود. اما سایر سران طالبان اصرار میكنند كه مسعود را دستگیر نمایند، و نتیجه این میشود كه از ملا عمر دستور بگیرند. سران طالبان تا برقراری تماس با ملا عمر نزد مسعود باز میگردند، و بهمذاكره طولانی ادامه میدهند. مسعود بیخبر از نیت طالبان نمیخواهد با پیغام جنگ نزد مردم كابل كه چهار سال زیر راكتباران بهسر بردهاند بازگردد. او آرزو دارد صلح تأمین شود، ولی طالبان چشم بهمسعود و گوش بهدستور ملا عمر دارد. اما هنوز تماس بر قرار نشده و سرانجام مسعود پیشنهاد میكند كه طرفین اختیار را بهیك شورای علمایی متشكل از چهل نفر واگذار نمایند، و تصمیمات آن شورا را بهمورد اجرا بگذارند. ملا ربانی ناچار نزد مسعود بازگشته و بهپیشنهاد او جواب مثبت میدهد. طرفین از هم جدا میشوند و مسعود از یك توطئه جان سالم بهدر میبرد. مسعود با رفتن بهحوزه دشمن ثابت كرد كه برای مردم كشورش صلح میخواست. یكماه گذشت و راكتباران مردم كابل ادامه داشت. حملهی طالبان بهكابل آغاز گردید، و این گروهك پس از دوسال راكتباران و حملات پی در پی وارد كابل شد و مسعود ناگزیر بهكوهها بازگشت.
سالهای ۱۳۷۱-۱۳۷۵ دشوارترین سالهای حیات احمدشاه مسعود بهشمار میرود. قهرمان جنگ بر ضد ارتش سرخ در آن پنجسال اشتباهات زیادی مرتكب شد. چه كارها كه میتوانست و نكرد و چه كارها كه نمیخواست و اتفاق افتاد. اما پاكستان روزبهروز بهاهداف خود «كسب عمق استراتژیك و برقراری حكومتی دستنشانده» نزدیكتر میشد. پاكستان برای تحقق اهداف خود، جنگ و دیپلماسی را بهخوبی پیش میبرد. میانجیگران فقط نام و نشان عوض میكردند. یك روز ژنرال حمیدگل، و روز بعد مولوی فضلالرحمن. هیئتها از پیش و عساكر از عقب. كتاب در جلو و شمشیر از قفا. هرگاه هجوم با بنبست مواجه میشد، دیپلماسی فعال میگردید. هرگاه پیشروی انجام میگرفت، دیپلماتها ناپدید میشدند. بعدها هم صلحخواهان زیادی میان طرفین رفت و آمد كردند. اما نیت بسیاری از آنها صادقانه نبود. هر بار كه ندای صلح بلند میشد، اولین لبیك را مسعود پاسخ میداد. اما او فرصتهای زیادی را از دست داد.
▲ | ۴- آزادی |
مسعود در سالهای مبارزه و جهاد پرچم آزادی را بر فراز سرزمین قهرمان پرور هندوكش بهاهتزاز در آورد، و در پای آن خون ریخت، و لقب قهرمان ملی را بهخود اختصاص داد. كسانی كه با مسعود نشست و برخاست داشتند «آداب و آزادگی» را در شخصیت او ملاحظه كردهاند. مسعود از آغاز اولین روز مبارزه میدانست كه برای دستیابی بهآزادی، باید كار پرداخت بهای آن را آغاز كند. او در دورهی حیات خود چندبار كوشید مشكل خود را با پاكستان از طریق مذاكره حل نماید. برخی از صاحبنظران سیاسی افغانستان معتقدند كه رهبران پاكستان هم تمایل داشتند با مسعود وارد مذاكره شوند، اما سازمان اطلاعات نظامی پاكستان راه رسیدن بهیكدیگر را بسته بود. بینظیر بوتو و نوازشریف در زمان نخستوزیریشان كوشیدند سیاست افغانی دولت پاكستان را از دست نظامیان خارج نمایند، ولی موفق نشدند. هر دولتی كه از طریق انتخابات در اسلامآباد مستقر شود، اجازه دخالت در امور كشمیر و افغانستان ندارد. مسعود هر بار كه میخواست مشكلات خود را با پاكستان حل كند، سر و كله یك كلنل یا ژنرال پاكستانی پیدا میشد.
وقتی مرحوم عبدالرحیم غفورزی در سال ۱۳۷۷ در پی قیام مردم ولایات شمال از جمله قیام مردم مزارشریف و شكست طالبان قرار بود نخست وزیر شود، مسعود از او پرسید: در حوزهی سیاست خارجی چه برنامهای دارید؟
غفورزی گفت: من نظریاتی دارم كه بهشما خواهم گفت. اما پیش از آن میخواهم از شما بشنوم كه اولویت بهكدام كارها داده شود؟
مسعود گفت: اگر بتوانی مشكل ما را با پاكستان حل كنی، بزرگترین خدمت را بهافغانستان كردهای.
غفورزی گفت: من با خدای خود عهد كردهام كه زندگیام را وقف كشورم كنم، و بهشما وعده میدهم كه از هیچ تلاشی در این راه دریغ نكنم. از جانب ما چه پیشنهاد مشخصی وجود دارد؟
مسعود گفت: بهپاكستانیها بگویید حل مشكل ما و شما از حوزهی اختیارات این دولت و هر دولت دیگری خارج است، و هرگاه یك پارلمان توسط مردم افغانستان انتخاب شد بهاین مشكل رسیدگی خواهد كرد. ما معتقدیم كه هر مشكلی با پاكستان باید از طریق مسالمتآمیز حل و فصل گردد.
▲ | برخی از یادداشتهای مسعود |
در طول دوران جهاد فشارهای بینالمللی بر مسعود ادامه داشت، و با وجودی كه پنجشیر صحنهی شدیدترین درگیریها با قوای شوروی بود، كمترین اسلحه و مهمات را بهدست میآورد. پاكستانیها هم بهنوعی مسعود را تحریم كرده و طرفدار تقویت جبههی شمال نبودند. در یكی از یادداشتهای او آمده است: «من هیچگاه ادعای رهبری را نداشتهام. ولی خواهان داشتن اختیارات لازم برای اجرای كاری كه بهآن اعتقاد داشتم. من هرگز نمیتوانم بهسبب خرسندی دیگران كار غلطی انجام دهم. من از مدتها قبل میخواستم زمینه ای برای كار پیدا كنم، تا در آنجا بتوانم بهصورت مستقل چیزی را كه بهخیر و صلاح نهضت میدانم پیاده نمایم، و این امر تحت نظر رهبران ممكن نبود».
مسعود در طول ۲۵ سال مبارزه بهرغم تنگدستی در همه عرصهها حتی یكبار بهپرسنل خود در طول یكسال، ششماه حقوق پرداخت كند. گران بودن بهای آزادی را بهخوبی میدانست. در بحرانیترین دورهی تاریخ افغانستان بهدفاع از كشور برخاست. در هیچ دورهای از تاریخ افغانستان بهاندازه سه دهه گذشته اینهمه مداخله بیگانگان در امور داخلی افغانستان بهثبت نرسیده است. در هیچ زمانی از تاریخ افغانستان اینهمه افغان بر افغان ستم نكرده است. مگر ارتشی كه همگام با قوای شوروی بر ضد مردم میجنگید، غیر افغان بود؟ مگر اكثریت نیروهای طالبان افغانی نیستند؟ طالبان كه بهنام صلح و با پرچم سفید برخاست، داغ ننگ بزرگی بر پیشانی تاریخ افغانستان گذاشت. این گروه بهنام جهاد نامردترین افراد را از سرتاسر جهان بهافغانستان احضار كرد، تا مردم این سرزمین را قتل عام كنند. بههمین دلیل مسعود گفت: «اگر دیروز برای دفاع از كشورم در مقابل ارتش سرخ میجنگیدم، امروز باز هم بهخاطر دفاع از كشورم در برابر لشكر سیاه میجنگم».
▲ | اعتراف بهاشتباهات |
یكی از ویژگیهای نیك مسعود اعتراف بهاشتباهات خود بود. او شجاعت لازم را داشت تا بهطور مكرر اشتباهات خود را در اجتماعات كوچك و بزرگ بیان نماید. با این كار میخواست بر خود و دیگران نهیب زند كه اشتباهات گذشته را تكرار نكنیم. زیرا اعتراف بر اشتباه برای كسی كه قصد رفتن بهسوی صواب را دارد، كمك میكند، و انسان را بهسطح كمال میرساند. بهمنظور شناخت صحیح بحث اشتباهات مسعود، سه دوره از زندگی او را بررسی میكنیم.
- ۱- دورهی مبارزه و جهاد (۱۳۵۱-۱۳۷۰)
۲- دورهی پیروزی (۱۳۷۰-۱۳۷۵)
۳- دورهی مقاومت ۱۳۷۵-۱۳۸۰)
البته با بازنگری این سه دوره از حیات احمدشاه مسعود میتوان شخصیت و كارنامه او را بهخوانندگان معرفی كرد. مسعود در دورهی آغاز مبازره متوجه میشود كه با دنبالهروی از رهبری مقیم پاكستان كار مهمی صورت نخواهد گرفت. لذا عاقلانهترین تصمیم را میگیرد، و در اولین فرصت ممكن حركت مستقل خود را آغاز میكند. او در این باره نوشته است: «از سالهای اول مبارزه وجود خلأ رهبری را در جمعیت احساس كردم. میفهمیدم كه بزرگان ما در راهكارهای خود خطاهای زیادی مرتكب میشوند. ولی چه میتوان كرد. نه علم و نه قدرت و نه توانایی آن را داشتم، كه در روند حركت دگرگونی ایجاد كنم».
مسعود پس از بروز انشعاب در جمعیت اسلامی مینویسد: «گلبدین حكمتیار كه میخواست جدا از استاد ربانی عمل كند، با كمك و تشویق پاكستانیها حزب اسلامی را تأسیس كرد». مسعود هم در انتظار فرصت میماند، تا راهكار مستقلی آغاز كند، و كودتای كمونیستهای افغانی در هفتم اردیبهشت سال ۱۳۵۷ این فرصت را برای او امكانپذیر میكند. مسعود در سال ۱۳۵۸ از پاكستان برای همیشه خدا حافظی میكند و بهزادگاه خود پنجشیر باز میگردد. او در این باره نوشته است: «خداوند لطف كرد و در سال ۱۳۵۸ داخل افغانستان شدم و بهصورت مستقل دست بهكار گردیدم. چون نیت پاك و نیك بود، خداوند مطابق آیه «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» مرا هدایت و توفیق نصیب كرد، تا راه از چاه باز شناسم و راه و مشی درستی را در مبارزه مسلحانه دنبال كنم».
مسعود با درك لزوم برنامهریزی در سازمان خود تصمیم میگیرد بهطور مستقل مبارزه كند، ولی این نكته را باید در نظر داشت كه حركت مستقل مسعود مانند حكمتیار انشعاب از جمعیت اسلامی نبود، بلكه استقلال عمل در تصمیمگیری برای پیشبرد جنگ و ادارهی مردم تعلق میگرفت. او در این دوره اشتباهات قابل ملاحظهای مرتكب نشد. بلكه موفق گشت جنگ نابرابری را در مقابل ارتش سرخ تا خروج كامل آنها اداره كند. او از همه دشواریهای نظامی با موفقیت عبور كرد، و بهعنوان یك فرمانده شجاع و خردمند شهرت جهانی كسب كرد كه با آغاز خروج قوای شوروی از افغانستان در سال ۱۳۶۷ وضعیت جدیدی پیش آمد.
در یكی از یادداشتهای او چنین آمده است: «و اما حال؟ حال مرحله جدیدی پیش آمده، روسها از افغانستان در حال خارجشدن هستند، و بعد از این تنها مجاهدین در برابر كمونیستها كه هر دو افغاناند قرار خواهند گرفت».
این یادداشت نشان میدهد كه مسعود از ادامهی خونریزی نگرانی داشت و رفتار او هم نشان داد كه از كمونیستهای محلی انتقام نگرفت و بدون خونریزی وارد كابل شد. ولی خونریزی بهشكل دیگری ادامه پیدا كرد. جانب دیگر قضیه سازمان ملل متحد بود كه بهخاطر جلوگیری از خونریزی، و انتقال مسالمتآمیز قدرت طرح حكومت ائتلافی متشكل نیروهای جهادی و كمونیستهای غیر مشهور را تدارك دیده بود. در این رابطه تلاشهای بینینسیوان نماینده ویژهی دبیر كل سازمان ملل متحد در امور افغانستان تا حدودی پیشرفت كرده بود. او هشدار داد كه قطار بازسازی افغانستان بهحركت درآمده و هر كسی كه باز بماند، از قطار میماند. البته این هشدار متوجه ربانی بود كه بهتقاضای مسعود از معرفی چند وزیر در كابینه حكمتیار طفره میرفت. زیرا مسعود بهربانی اطمینان داده بود كه كابل تسلیم خواهد شد. اما ربانی تحت فشار قرار داشت و تحمل آن آسان نبود. ربانی در نامهای بهتاریخ ۲۵/۷/۱۹۹۱ (حدود ۹ ماه قبل از سقوط كابل در روز ۲۸ آوریل ۱۹۹۲) اوضاع سیاسی را برای مسعود چنین شرح داد:
برادر مهندس مسعود حفظالله و رعاه!
امیدوارم با عموم برادران مجاهد در پناه لطف و رعایت پروردگار توانا قرار داشته باشید. این فتح زیبا را بار دیگر بهشما و همه برادران تبریك میگویم. طی تماس تلفونی در مورد وضع سیاسی صحبت كرده بودم، بار دیگر متذكر میشوم كه همه كشورهای مسلمان و غیرمسلمان چنانچه اطلاع دارید خواهان قطع جنگ و حل قضیه بر اساس طرح ملل متحداند، چه آنها كه فكر میكنند دیگر از راه نظامی مسئله حل نمیشود، بقای نجیبالله را بعد از خروج قوای روسی، و هجوم قوای مزدور را بهبعضی جاها دلیل قوت او خوانده و حتی آنها كه در جمله نظامیان پاكستان كه طرفدار راه حل نظامی بودند، اخیراً اظهار میدارند چه میشود كه بعد از تغییر اساسنامه حزب خلق به منشور اسلامی برایشان حق بدهید در انتخابات شامل شوند، اكرم زكی وزیر خارجه پاكستان میگفت تنها پاكستان مانده كه از مجاهدین حمایت میكند و ما هم بعد از این قادر بهادامه این سیاست نیستیم.... ربانی در پایان نامه طرح محتاطانهای پیشنهاد میكند كه دوراندیشی او را میرساند.
بههر حال نیروهای مسلح مسعود بدون توجه بهتلاشهای سازمان ملل متحد وارد كابل شدند. زیرا نیروهای حكمتیار در نتیجه تبانی با محمدرفیع وزیر دفاع وقت، از قبل وارد كابل شده بودند. سرانجام كابل تسلیم شد و نیمی از شهر بهتصرف حكمتیار و نیمی دیگر بهتصرف مسعود درآمد، و آنگاه جنگ طرفین آغاز گردید. بزرگترین اشتباه مسعود این بود كه برای طرح سازمان ملل متحد هیچ اهمیتی قایل نبود. او نسبت بهسازمان ملل متحد بدگمانی نداشت، اما علاقمند بود در تاریخ افغانستان سنتشكنی كند. زیرا هرگاه بیگانگان بهافغانستان تجاوز كردهاند، مردم بهدفاع برخاستهاند، و چون در آستانه پیروزی قرار داشت احساس میكرد ثمره زحمات مردم را دیگران میربایند. درست است كه طرح حكومت ائتلافی با كمونیستها غیرعملی بود و تاریخ غمبار افغانستان را تكرار میكرد. اما زمانیكه نیروهای مسعود بهدروازههای شمالی كابل رسیدند، از رهبران جهادی خواست حكومتی را تشكیل دهند تا قدرت را در كابل بهدست گیرد. در تشكیل این حكومت هیچ نقشی برای سازمان ملل متحد قایل نشدند، و بالعكس پاكستان در تشكیل حكومت جدید نقش اساسی ایفا كرد، و بینینسیوان آزردهخاطر شد، اما بهروی خود نیاورد. این سر آغاز انزوای سیاسی حكومت نوپای اسلامی افغانستان بود.
اشتباه دوم مسعود كه همواره از آن یاد میكرد، عدم پیشبینی میزان مداخلهی پاكستان بود. او میگفت: «هرگز فكر نمیكردم پاكستان تا این حد از حكمتیار برای رسیدن بهقدرت پشتیبانی كند». اما مسعود مدتها بعد بهمیزان این دخالت پی برد، یا میتوان گفت كه دسترسی بهعمق استراتژیك پاكستان در افغانستان را باور كرد.
اشتباه سوم مسعود در خودداری از تقسیم قدرت با متحدین خود نهفته است. چون دولت موقت اسلامی در سال ۱۳۷۱ تشكیل گردید، حكمتیار با آن از در مخالفت و جنگ وارد شد. بهعبارت دیگر حكمتیار با این موضعگیری با دست خود لطمهی شدیدی بهخود و حزب اسلامی وارد آورد، و این از هر نگاه بهنفع مسعود بود. حكمتیار سا لها بود كه این سخن را بهگوش پیروان خود میرساند كه فقط حزب اسلامی است كه میتواند حكومت تشكیل دهد. این نوع تفكر جز چند خریدار بیشتر نداشت. در چنین شرایطی كه حكمتیار جنگ علیه دولت اسلامی و قانونی را با بهانههای واهی آغاز كرده بود، در درجهی اول بهتضعیف او منجر شد.
در همان حال مسعود بر سر مسایل امنیتی كابل و بیتوجهی نیروهای متحد بهمقرراتی كه او وضع كرده بود، در داخل شهر با متحدین خود درگیر شد. مسعود در آن برهه مسئولیت وزارت دفاع و ریاست كمیسیون امنیتی شهر كابل را برعهده داشت، و براساس تصمیم شورای جهادی و دولت موقت موظف بود امنیت كابل را تأمین كند. ولی سایر نیروهای مستقر در كابل از فرماندهان و سازمانهای خود و نه مسعود فرمانبرداری میكردند. تلاشهای مسعود برای متقاعد ساختن گروههای مختلف بهتخلیه شهر و بازگشت بهقرارگاههای نظامی خود ناكام ماند و او ناگزیر بهتصمیمگیری و اقدام عملی شد. مسعود در این اقدام با اعزام نیرویهای چند صد نفری مجهز بهتجهیزات زرهی بهگروههای غیرمسئول كه خانههای مردم و نهادهای دولتی را تصرف كرده بودند، چند ساعت فرصت داد تا محل را ترك كند. در پی این اقدام تعدادی از افراد ژنرال دوستم كشته شده، و سایر متحدین مسعود واكنش نشان دادند، و این اقدام را نوعی امتیازخواهی قوم پنجشیریها تعبیر كردند.
نباید فراموش كرد كه اشتباهات مسعود و اشتباهات متحدین او متقابل بود. مسعود نسبت بهمتحدین خود بدگمانی نداشت. زیرا تئوری او در مدیریت كشور اینگونه بوده كه تصمیمگیرندهی نهایی باید یك شخص یا یك نهاد بوده باشد، و دیگران اطاعت كنند. بهتعبیری مسعود مستبد نبود ولی اقتدارگرا بود. حال باید پرسید كه آیا این اقتدارگرایی بهقیمت تنها ماندن و در چند جبهه جنگیدن ارزش داشت؟ رویدادهای بعدی نشان داد كه این اقتدارگرایی سودمند نبوده است.
پیش از پیوستن متحدین مسعود بهحكمتیار و تشكیل جبههی متحدی بهنام «شورای عالی هماهنگی» بههدف شكست مسعود، تلاشهایی از طرف برخی خیرخواهان صورت گرفت تا بین مسعود و متحدین او سازشی صورت گیرد. اما این تلاشها بینتیجه ماند، زیرا شروط آنها برای مسعود پذیرفتنی نبود. بهطور مثال ژنرال دوستم تقاضا داشت كه چند هزار نیرو از شمال در كابل مستقر نماید. بهعبارت دیگر رهبران سازمانهای جهادی مشاركت در قدرت را تنها در تقسیم وزارتخانهها كافی نمیدانستند. بلكه در موازنهی قدرت نظامی و حضور مساوی در كابل میدیدند، و این خواسته در شرایطی كه فضای بیاعتمادی حاكم بود، برای مسعود پذیرفتنی نبود.
پیروان مسعود عین اشتباه او را در اجلاس بن در نوامبر سال ۲۰۰۱ تكرار كردند، و زحمات او را كه پس از شكست كابل یك جبهه متحد بهوجود آورد، برباد دادند. پیروان مسعود در اجلاس تاریخی بن چهار وزارتخانه كلیدی (كشور، امنیت، دفاع و خارجه) را بهخود اختصاص دادند، و باعث آزردگی متحدینشان شدند. قانونی هنوز در بن بود كه متحدین مسعود از نحوهی تقسیم مناصب اظهار نارضایتی كردند. در نتیجه جبهه متحد شكاف برداشت، و پیامدهای منفی بر اوضاع افغانستان بر جای گذاشت. باوجودی كه مسعود همیشه توصیه بسمارك صدر اعظم مشهور آلمان را بهیاران خود تذكر میداد كه هیچگاه نباید در دو جبهه درگیر شد، اینك او در چند جبهه درگیر شده بود. در داخل افغانستان با حزب اسلامی بهرهبری حكمتیار، با حزب وحدت اسلامی بهرهبری شهید عبدالعلی مزاری، با جنبش ملی بهرهبری ژنرال دوستم و با گروه طالبان بهرهبری ملا عمر خود را درگیر جنگ كرده بود. در سطح منطقه نیز با دولتهای پاكستان، ایران، ازبكستان، تاجیكیستان، شوروی و با آمریكا و بهخصوص دولتهایی كه بهحل بحران افغانستان علاقمند بودند درگیری سیاسی داشت.
بهطور مثال مناسبات مسعود با جمهوری اسلامی ایران بهخاطر حمایت از حزب وحدت اسلامی، با ازبكستان بهخاطر حمایت از دوستم، با تاجیكیستان بهعلت حمایت او از مخالفین دولت تاجیكیستان، با روسیه بهدلیل اینكه وارث شوروی است تیره بود. او نمیتوانست یكباره گذشتهها را فراموش كند. مناسبات مسعود با آمریكا كه گویا قضیه افغانستان را بهفراموشی سپرده بود در سطح بسیار پایین قرار داشت.
دولت نوپای افغانستان كه مسعود همهكارهی آن بهحساب میآمد، بهرغم همه این درگیریها، بر یكسوم كابل، یكسوم شمال و یكسوم افغانستان حكومت میراند، و شاید امید پیروزی در همه این جبهها را هم داشت! از نظر منطق نظامی و سیاسی این دولت محكوم بهشكست بود. هرگاه در یكی از جبههای جنگ شكست میخورد رنگ عقبنشینی بهآن میداد، تا از عوارض منفی آن بر روحیه افراد خود بكاهد، و دوباره بهتجدید قوا بپردازد.
با ظهور طالبان و پیشروی سریع آن تا دروازههای شهر كابل، اكثر كشورهای یاد شده ناگهان و بدون مقدمه قبلی بهحمایت از مسعود پرداختند. ولی این حمایت شتابزده نتوانست از سقوط كابل، و در عین حال از شكست مسعود جلوگیری كند. با تصرف كابل توسط طالبان دور جدیدی از خونریزی در افغانستان آغاز گردید، و تا نیویورك ادامه یافت، و همچنان در مناطق مختلف جهان ادامه دارد.
اشتباه دیگر مسعود در دورهی مبارزه نحوهی ادارهی شورای نظار بوده است، كه شخصاً بهاین اشتباه اعتراف كرد. برخی از رقیبان مسعود از آغاز تأسیس شورای نظار در درون جمعیت اسلامی، این شورا را حزب موازی جدیدی بهرهبری مسعود تلقی كردند. برهانالدین ربانی هم از طرح این دیدگاهها آگاهی داشت ولی واكنشی بروز نمیداد. در كابل مسعود با این سئوال روبهرو شد كه اگر تأسیس شورای نظار در زمان جهاد بهخاطر دور بودن رهبری از صحنه بود، اینك علت تداوم موجودیت آن چیست؟ از طرف دیگر شورا بر اثر درگیریهای داخلی ماهیت وجودی خود را از دست داد، و مسعود بهمنظور حفظ وحدت و اثبات حسننیت شورا را منحل كرد.
از سوی دیگر احمدشاه مسعود آرزوهای بلندی در سر میپروراند. او بدون اینكه بخواهد رئیسجمهوری باشد. خواهان داشتن اختیارات یك رئیسجمهوری بود. بدون اینكه ارادهی رهبر شدن را داشته باشد، خواهان داشتن اختیارات رهبری بود. اعتماد بدون كنترل همكاران مسعود نیز یكی از اشتباهات آن دوره او بود. در آن دورهی سرنوشتساز تعدادی از همكاران نزدیك مسعود از خطی كه برای چگونه زندگیكردن ترسیم كرده بود، منحرف شدند، و مسعود آنرا ضعف معنویت نامید. بهعبارتی دیگر، یك نوع اشرافیتزدگی در پشت جبهههای جنگ در حال شكلگیری بود، كه از نظر روانشناسی از عقدههای محرومیت اجتماعی و اقتصادی عدهای نشأت میگرفت و با شرایط جنگی هیچ نوع همخوانی نداشت. بههر حال چنین اشتباهاتی وجود داشت و مسعود بهجای جلوگیری از گسترش آن با تنبیه و مجازات، بهتوصیه و هشدار اكتفا كرد.
دورهی دوم حیات سیاسی مسعود ۱۳۷۰-۱۳۷۵ بسیار پر فراز و نشیب و آموزنده است. جنگ افغان با افغان، چپاول اموال و املاك مردم، مهاجرت قشر فقیر جامعه، تشكیل حكومتهای كوچك محلی، ناامنی راههای ارتباطی و غارت اموال مسافران، كساد بازار تجارت، افزایش قیمت كالاهای مصرفی، ازدیاد بیكاران و جنایتكاران، مسدود شدن مدارس و موسسات آموزشی و در نهایت مداخله خارجی نقش بهسزایی در تضعیف مسعود داشت. او برای مبارزه با این مشكلات بر خلاف رفتار گذشته در تصمیمگیریهای مهم بهرأی همكاران و دوستان خود مشورت و عمل نكرد. در گذشته هم مواردی پیش میآمد كه شورای نظار بهمسعود اختیارات میداد تا بهرأی خود عمل كند، یا گاهی كه شرایط حكم میكرد كه مسعود بهرأی خود عمل نماید و بعد شورا را آگاه سازد، و این طبیعی هم هست. زیرا رهبران واقعی كسانی هستند كه از طرف جامعه برگزیده میشوند، و باید فراست بهكار برند. اما انتقاد از مسعود در این بحث بهاین دلیل است كه او بههشدارهای شورا هم توجه نكرد.
از زمانیكه متحدین مسعود همچون حزب وحدت اسلامی و جنبش ملی بهحكمتیار پیوستند، در صفوف مسعود این دیدگاه مطرح شد كه شایسته است بهتقاضای آنها جواب مثبت داده شود تا دوباره بهصف دولت بر گردانده شوند. در این میان اعضای شورای نظار كه منحل شده بود، در عمل در صحنه حضور داشتند، و بر لزوم بازگرداندن حزب وحدت و جنبش ملی بههر قیمتی كه شده اتفاق نظر داشتند. در این مورد فقط یك نفر مخالفت میكرد، و آن مسعود بود. در جلسات شورا چند بار از او تقاضا كردند تا راه حلی برای این مشكل بیابد، اما مسعود طفره میرفت.
در سال ۱۳۷۳ كه طالبان تا دروازههای جنوبی و غربی كابل رسیده بود، شهر را راكتباران میكرد. در چنین شرایطی تعدادی از فرماندهان و اعضای شورا تصمیم گرفتند جلسه تشگیل دهند، و از مسعود خواهش نمایند تا متحدین قبلی را بهصفوف خود بازگرداند. طالبان هر سه نیروی مخالف مسعود، یعنی حزب اسلامی حكمتیار، حزب وحدت مزاری و جنبش ملی دوستم را از اطراف كابل شكست داده، و تنها با مسعود در حال درگیری بود. در چنین فضایی عملیات چهارآسیاب در جنوب كابل انجام گرفت و طالبان متحمل شكست سختی شد. با شكست طالبان، اعضای شورا و فرماندهان نظامی مسعود از او تقاضا كردند تا با متحدین قبلی خود مصالحه نماید. اعضای شورا بر این باور بودند كه چون مسعود درگذشته در موضع ضعف قرار داشت، بهتقاضای آنها جواب مثبت نمیداد، و اینك كه بهتنهایی و بدون متحدین قبلی توانسته طالبان را تا لوگر عقب براند دلیلی برای رد پیشنهاد آنها نمیباشد. این پیشنهاد بر این منطق استوار بود كه «ما بهتنهایی نمیتوانیم از كابل دفاع كنیم».
در پی طرح این پیشنهاد، قرار شد جلسهای در محل كار محمود خان فرمانده پنجشیر در باغ بالا تشكیل شود. مسعود در این جلسه ابتدا اوضاع داخل و خارج افغانستان را از نقطهنظرهای مختلف، و برنامههای آینده خود را شرح داد. سپس از وجود مذاكره با حزب اسلامی حكمتیار خبر داد وگفت كه عبدالعلی دانشیار و تعدادی دیگر مذاكرات را ادامه میدهند. مسعود در مورد مذاكره با جنبش ملی گفت كه ژنرال دوستم پدرش را نزد من بهجبل السراج فرستاده بود تا امكان تجدید اتحاد با جنبش ملی را بررسی نماییم، ولی من این پیشنهاد را قاطعانه رد كردم. فرماندهان در پی توضیحات مسعود لازم ندانستند بر پیشنهاد خود پافشاری نمایند. با این وصف میان نیروهای مسعود با متحدین قبلی كه قدرت نظامی در اختیار داشتند هیچ نزدیكی صورت نگرفت، و مذاكره با حكمتیار بهشكست انجامید، و او بهصفت نخست وزیر وارد كابل شد.
از نخستوزیری حكمتیار مدت زیادی نگذشته بود كه حمله طالبان از شرق كابل آغاز گردید، و نیروهای حكمتیار قدمبهقدم مناطق خود را بهطالبان واگذار میكردند. تعدادی از فرماندهان مورد اعتماد حكمتیار چون فرمانده قلم و فرمانده چمن در محور سروبی در شصت كیلومتری شرق كابل با طالبان همنوا شده و از پشت جبهه بهنیروهای مسعود حمله كردند. در این حمله، قسیم یكی از بهترین فرماندهان مسعود با تمام افراد او بهقتل رسیدند.
هنگامی پیشروی نیروهای طالبان بهطرف سروبی كه تحت كنترل حكمتیار بود، مسعود از حكمتیار نخستوزیر خواست مواضع خود را بهنیروهای مسعود واگذار نماید. زیرا طبق اطلاعات موثق تعدادی از فرماندهان حكمتیار با طالبان پیمان همكاری بسته بودند. حكمتیار موافقت كرد، و گفت كه بهنیروهای خود دستور داده مواضعشان را بهنیروهای مسعود واگذار نمایند، ولی فرمانده نجیمخان در تماس با مسعود گزارش داد كه فرماندهان حكمتیار میگویند كه بهما دستور داده نشده تا مواضع خویش بهشما تحویل دهیم. مسعود در جواب گفت كه همین امروز حكمتیار بار دیگر بهاو اطمینان داده كه چنین دستوری صادر شده است. این گفتوگوها چند روز ادامه داشت تا سرانجام طالبان سروبی را اشغال كرد و دروازهی كابل باز شد. منظور از ذكر این مطالب این است كه مسعود لازم بود در نخستین اقدام با عبدالرشید دوستم و شهید عبدالعلی مزاری كه دارای قدرت نظامی بودند، و نه با حكمتیار كه بار دوش او شده بود كنار میآمد. در میان نیروهای مسعود هیچكس طرفدار این نبود كه حكمتیار در حال نزع را دوباره زنده كند. بلكه همه بر لزوم نزدیكی با حزب وحدت اسلامی و جنبش ملی تأكید داشتند. اما مسعود بهتقاضای چند تن اعضای جمعیت كه فكر میكردند آمدن حكمتیار بهقدرت دولت میافزاید پاسخ مثبت داد و مشورت اعضای شورای نظار را نادیده گرفت.
با اشغال كابل توسط طالبان در سال ۱۳۷۵ دورهی سوم حیات سیاسی مسعود (۱۳۷۵-۱۳۸۰) آغاز گردید. بسیاری از دولتهای غربی كه از اوضاع افغانستان خسته شده بودند، دل بهاین راهكار بستند كه سازش با دولتی یكدست هرچند كه دیكتاتور بوده باشد، بهمراتب بهتر از مذاكره با صدها گروه شبهنظامی میباشد. بهزعم آن دولتها مذاكره با مقامهای طالبان پس از استقرارشان در كابل و تلاش برای متقاعد نمودن آنها را بهاحترام مناسبات بینالمللی امكانپذیر میسازد. بدینترتیب جامعهی بینالمللی بدون این كه مجبور بهمداخله مستقیم در یك معضله پیچیدهی بینالمللی گردد، بهمراد خود كه همانا خلعسلاح گروههای آشتیناپذیر و برقراری نظام یكدست در افغانستان باشد، نایل آمد. این طرز تفكر هم منطقی بهنظر میرسید، و تلاشهایی هم توسط دولتهای مختلف با عناوین مختلف بهعمل آمد، اما روزبهروز بر یكدنگی طالبان افزوده میشد.
آنچه دنیا را سرگردان كرده، رفتار و افكار این گروه است. بسیاری از اندیشمندان، جامعهشناس و كارشناسان امور بینالمللی نمیتوانستند تشخیص دهند كه افكار طالبان ناگهان از كجا جوشیده است. در حالیكه این نوع برداشتهای نادرست از اسلام در جامعه عقبمانده افغانستان و پاكستان وجود داشت. در بسیاری از مناطق افغانستان و پاكستان تا همین لحظه هم نماز خواندن مرد با سر برهنه را معادل بیدینی میدانند. در پاكستان هرگاه بهمسجد بروید و با سر برهنه بهنماز بایستید، یكی از نمازگزاران بر میخیزد و بر سرتان كلاه قرار میدهد. در هر مسجد تعدادی كلاه بوریایی قرار دارد، تا نمازگزاران یك اصل مهم دینی را ترك نكنند.
چنانكه اسلام طالبانی ریشه در عقبماندگی جامعه دارد، مسعود در برابر ملایان تفنگ بهدست برخاسته از عقبماندهترین مناطق افغانستان تنها مانده بود. قتل و خونریزی توسط طالبان در سرتاسر كشور آغاز گردیده و این گروه بههیچكسی رحم نمیكرد. وقتی مفهوم شریعت و جهاد چنین ارایه شود، توقع داریم كه تعداد پیروان این فرقه تا چهاندازه باید افزایش یابد، و سرنوشت شریعتی كه پیامبر اسلام (ص) برای بهتر زندگی كردن بشریت بهارمغان آورده، بهكجا كشیده میشود. در زمانیكه این گروه با شمشیر جهالت بر فرق اسلام میكوبد، كرسی افغانستان در اجلاس كنفرانس اسلامی بهحالت تعلیق در میآید تا چراغ سبزی باشد برای این گروه مرتجع. اما برای مسعود مقابله با افراطیگرایی مذهبی كار تازهای نبود. او كه بهتازگی از جنگ حكمتیار در نتیجه شكست در برابر طالبان رهایی یافته بود. اینك در برابر گروهی تندرو و افراطی قرار گرفته بود.
دورهی سوم حیات سیاسی احمدشاه مسعود كه آن را دورهی مقاومت مینامم، از زمان سقوط كابل بهدست طالبان در سال ۱۳۷۵ آغاز میگردد، و اشتباهات مسعود در این دوره بهمراتب كمتر از دورههای گذشته بوده است. زیرا شرایط طوری بود كه بهاو اجازه اشتباه را نمیداد. مسعود در دورههای گذشته بهقدری با دشواریهای سخت مواجه شده بود كه در سالهای بعد خوب میدانست چه كار باید بكند. زیرا كوچكترین اشتباه بهقیمت از دسترفتن افغانستان تمام میشد. مسعود بنیانگذار تئوری دفاع از افغانستان بود، و در این زمینه باید طرز فكر او را برای حل مشكلات كشور با دقت مورد بررسی قرار داد. او در این مرحله، تئوری دفاع را چنین پایهگذاری كرد «مقاومت در داخل و پاتك بهفشار خارجی».
چون اهداف حركت طالبان ریشه در خارج از افغانستان داشت، یا بهتعبیری مداخلهگران خارجی با عوامل داخلی دستبهدست هم داده بودند، مسعود هم تئوری دفاع خود را مطابق بههمین وضعیت پایهگذاری كرد. یعنی تشكیل یك جبهه متحد دفاعی در داخل كشور بهمنظور رویارویی با فشار خارجی. مسعود با تأسیس جبههی متحد كه رسانههای غربی بهعمد آن را اتحاد شمال نامیدند، از جلو با طالبان روبهرو شد و با تئوری پاتك بهفشار خارجی میخواست بهپشت جبهه طالبان كه پاكستان بود، حمله كند.
ولی قضیه آنگونه كه مسعود فكر میكرد بهاین سادگی نبود، و او در هر دو جبهه با دهها دشواری روبهرو بود. جبههی متحد دفاعی نمیتوانست بهشكل متحد و هماهنگ عمل كند. زیرا فقط چند روز از برادركشی و خونریزی بین تشكیلدهندگان این جبهه نگذشته بود. تشكیلدهندگان جبههی متحد، تحت فشار شرایط غافلگیركننده و بر اثر پیشروی طالبان از برادركشی دست كشیده بودند. هنوز حسابهای تصفیه نشده را بهاین زودی نمیتوانستند فراموش كنند. لذا متحدین مسعود در اولین ضربه طالبان شكست خوردند، و او دوباره تنها ماند و روزهای دشواری را بهتنهایی گذراند. اما سرانجام موفق شد شكست را جبران كند، و جبههی متحد را باسازی نماید.
اما در جبهه بیرونی كه مسعود انتظار داشت بهطالبان فشار وارد كند، قضیه روند دیگری داشت. پاكستان، امارات متحدهی عربی و عربستان سعودی بیدرنگ حكومت طالبان را بهرسمیت شناختند. كنفرانس كشورهای اسلامی عضویت افغانستان را بهحالت تعلیق درآورد. آمریكا و سازمان ملل متحد نمایندهی طالبان را در نیویورك پذیرفتند. تركمنستان بهمیانجیگری پرداخت و بسیاری از دولتها سكوت اختیار كردند.
در یك كلام جهان منافع خود را در گرو واكنش نرم و درازمدت در برابر گروهی میدید، كه این گروه شتابان بهفكر تهدید منافع جهان بود. دولتهای جهان میزان خطر طالبان را كه پشتسر آن تروریسم بینالمللی القاعده سنگر گرفته بود، بهاندازهی فاصله جغرافیایی میدانستند. اما حادثه ۱۱ سپتامیر سال ۲۰۰۱ نشان داد، كه خطر بسیار نزدیكتر از آنچه میپنداشتند.
در این دوره مسعود در دو مورد اشتباه كرد، یكی اینكه حكمتیار را بهعنوان نخستوزیر افغانستان پذیرفت، كه نه فقط از او هیچ خیری نرسید، بلكه بالعكس او بهجای سپاسگزاری، مسعود را بهتلاش برای ترور او كرد. اشتباه دوم این بود كه دیرهنگام بهاروپا سفر كرد. لازم بود از زمانیكه اروپا راه خود را از آمریكا جدا كرد، به اروپا میرفت، و با این قطب جدید تبادلنظر و رایزنی میكرد. مسعود سفر به اروپا را دوسال بهتاخیر انداخت، و آرزو داشت این سفر دستاورد نظامی داشته باشد. اما بهاستثنای مسعود همه مشاوران او تاكید داشتند كه منتظر دستاورد نظامی از این سفر نباشد، و اروپا هم انتظار پیروزیهای نظامی او را ندارد. بلكه سفر او از این نظر حایز اهمیت است كه عمق فاجعهی مردم افغانستان را شرح دهد.
مسعود در دورهی مقاومت بار دیگر شخصیت اصلی خود را بهاثبات رساند و بر تاریخ آزادیخواهی مردم افغانستان صفحهی دیگری افزود. ولی افسوس كه او كارهایی را كه باید قبلاْ میكرد، در واپسین سال زندگی خود انجام داد. تأسیس یك جبههی متحد در داخل، لغو فعالیتهای حزبی در امر دفاع از وطن، زمینهسازی برای تأسیس یك سازمان سیاسی، معرفی افكار و شخصیت خود و اهمیتدادن بهروابط خارجی، بخشی از فعالیتهای او بود كه دیرهنگام تحقق یافت.
▲ | شهادت مسعود |
احمدشاه مسعود روز ۱۸ شهریور سال ۱۳۸۱ مصادف با نهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ توسط دو عرب مراكشی كه تابعیت بلژیكی داشتند بهشهادت رسید. این دو مراكشی تحت پوشش خبرنگار هنگام مصاحبه با مسعود دست بهعمل انتحاری زدند. بررسیهای بهعمل آمده نشان داد كه در توطئه قتل مسعود چند سازمان و چند دولت مشاركت داشتند. او اسرائیل را رژیمی غاصب و ظالم معرفی میكرد، و برقراری هر نوع تماس با آن را گناه میدانست. آرزوی افغانستانی قوی و مرفه در سایهی یك نظام اسلامی معتدل و منتخب مردم را داشت كه با همه كشورهای جهان روابط حسنه داشته باشد.
مسعود در سال ۱۳۶۷ با دختر تاجالدین ازدواج كرد، كاكا تاجالدین از زمانی كه مسعود وارد پنجشیر شد و جنگ بر ضد حكومت كمونیستی را آغاز كرد با او همراه شد. او یار و یاور وفادار مسعود بهحساب میرفت و میان نزدیكان بهچشم و سایهی مسعود شهرت داشت. تاجالدین با چشمان تیزبین خود مسعود را بهحیرت میانداخت، مانند سایه او را دنبال میكرد. مراسم عروسی مسعود در حضور تعداد محدودی از همكاران رازدار او برگزار شد. بهاین دلیل كه مسعود بهطور مستمر تحت تعقیب شورویها و حكومت كمونیستی قرار داشت.
حاصل این ازدواج شش فرزند است، كه اولی پسر است و احمد نام دارد، و بقیه دختر هستند. احمد از بسیار جهات بهپدرش شباهت دارد و امید میرود كه بتواند راه پدر را ادامه دهد. مسعود در خانهای كاهگلی كه از پدرش میباشد، زندگی میكرد. در سال ۲۰۰۰ خانهی پدرش را مطابق طرحی كه خود تهیه كرده بود نوسازی كرد. در واقع مسعود در زمان حیات نه زمین داشت و نه خانهی شخصی. او پس از شهادت جز مقادیری لباس و كتابهای شخصی چیز دیگری بهمیراث نگذاشت.
مسعود در دو سال آخر حیات كمی خسته بهنظر میرسید. درد كمر گاهی او را آزار میداد تا جایی كه بهسختی قامت خود را راست میكرد. زیرا روزانه ۱۶ ساعت كار میكرد. بههر حال مسعود نیمی از عمر خود را بهخاطر اهداف عالی صرف كرد، و بهتنهایی رنج یك ملت را بر دوش كشید. او پشیمان نبود. بهآینده امیدوار بود. همواره میگفت: همه زندگی میكنند، مهم این است كه چگونه زندگی میكنی![۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی نگاشته شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- ریگستانی، صالحمحمد، احمدشاه مسعود از ولادت تا شهادت، ماهنامهی شاهد یاران، شماره ۶۵ و ۶۶، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۰، صص ۱۶-۲۷
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ ماهنامهی شاهد یاران، شماره پیاپی ۶۵ و ۶۶، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۰.