|
تاریخ غوریان
عوامل دیرپایی دوران حکومت غوریان
فهرست مندرجات
.
عوامل دیرپایی دوران حکومت غوریان
غوریان یا آل شَنسَب دودمانی در افغانستان میزیستند و بین سدههای ۱۰ و ۱۱ میلادی در نواحی دشوار گذر غور واقع در کوهستانهای بین هرات و غزنه فرمانروایی میکردند. این دودمان به دو شاخهی اصلی تقسیم میشدند: یکی از آندو در غور سلطنت میکردند و پایتخت آنان فیروزکوه بود و دیگر در طخارستان واقع در شمال غور که پایتخت آنان بامیان بود، و آنان را غوریان بامیان میگفتند. در خصوص تعلق آنها به گروه قومی خاص، دیر باز است که اختلاف نظری وجود دارد، برخی آنان را پشتون دانستهاند، عدهای تاجیک و پارهای دیگر ترک. با اینحال، استانلی لین پول، خاورشناس سرشناس انگلیسی آنان را «افغانان غوری» میخواند.
غوریان به ملوک شَنسَبانی یا آل شنسب نیز مشهور بودهاند. علت شهرت آنها به شنسبی، انتساب آنان بهشخصی بهنام حسن شنسب است که گفته میشود در صدر اسلام میزیسته است و بهدست علی ابن ابیطالب اسلام آورده است.
قدرت سیاسی غوریان با دوران حکمرانی خاندان شنسبانیه شناخته شده است. این خاندان دستکم از سال ۴۰۱ تا ۶۱۲ ق / ۱۰۱۱ تا ۱۲۱۵ م حکومت کردند و پس از آن نیز برای سالهای طولانی، بازماندگان آنها در شبهقارهی هند حکومت کردند. این بررسی پژوهشی توصیفیتحلیلی در حوزهی مطالعات تاریخی، کتابخانهای، است. هدف پژوهش نیز شناخت و ارزیابی عوامل طولانیبودن قدرت سیاسی و نظامی غوریان و دیرپایی استقرار سیاسی آنان در سرزمینهای شرقی خلافت اسلامی است.
دستاوردهای پژوهش نشان میدهد این عوامل در وجوه مختلف و بهنوﺑهی خود هریک در پایداری طولانیمدت حکومت غوریان سهم داشتهاند. توان دفاعی و تهاجمی غوریان، موقعیت و گسترهی جغرافیایی، محبوبیت نسبی خاندان شنسبانی در میان غوریان، توان مالی و اقتصادی غوریان، اسلامآوردن غوریان، حمایت خلافت عباسی از غوریان، حکومت خانوادگی ﺳﻠﺴﻠهی غوریان، وجود مراکز چندگاﻧهی حکومت و اوضاع سیاسی پیرامونی از مهمترین این عوامل بودند.
▲ | مقدمه |
دربارهی تاریخ غوریان پژوهش چندانی وجود ندارد. بهنظر میرسد بخشی از این کمتوجهی بهکمبود دادههای تاریخی دربارهی این حکومت و نیز کمبودن منابع تاریخی این دوره معطوف است. کمانگاری نقش این حکومت در بررسیهای تاریخی جدید تا آنجا پیش رفته است که از دورهی حکومت غوریان با عنوان «میان پرده» نام برده شده است[۱]. برخلاف این تصور، غوریان همانند برخی خاندانهای حکومتکننده و حکومتهای معاصر خود، همچون خوارزمشاهیان و سلجوقیان، و نیز بعضی حکومتهای پیش از خود، همچون طاهریان و صفاریان، دورهای طولانی حکومت کردند (نک: جدول شماره ۱). غوریان از سال ۴۰۱ تا ۶۱۲ ق / ۱۰۱۱ تا ۱۲۱۵ م در شرق ایران و پس از آن بازماندگانشان برای سالهای طولانی در شبهقارهی هند حکومت کردند. حکومت غوریان بسیار بیشتر از برخی حکومتهای معاصر خود، دیرپایی و ماندگاری داشت. در بخشی از این دوره، یعنی از سال ۴۰۱ تا ۵۴۰ ق / ۱۰۱۱ تا ۱۱۴۵ م که با شروع دورهی حکمرانی سوریبنحسیناول مقارن بود، غوریان بهصورت محلی و بهنوعی نیمهمستقل و تحت تابعیت دیگر حکومتها، از جمله سلجوقیان، حکمرانی کردند.
این بررسی پژوهشی توصیفیتحلیلی در حوزهی مطالعات تاریخی و کتابخانهای است که هدف آن شناخت و ارزیابی عوامل طولانیبودن قدرت سیاسی و نظامی غوریان و دیرپایی استقرار سیاسی آنان، چه بهصورت حکومتی محلی یا نیمهمستقل و چه بهصورت حکومتی مستقل در سرزمینهای شرقی خلافت اسلامی است.
در ارتباط با موضوع این بررسی، پژوهش مستقلی صورت نگرفته است؛ ولی دربارهی تاریخ غوریان و در ابعاد دیگر باید بهاین نمونهها اشاره کرد: شاید آثار عبدالحی حبیبی (ز: ۱۲۸۹ تا ۱۳۶۳ ش / ۱۹۱۰ تا ۱۹۸۴ م)، تاریخنگار معاصر افغانستان، قدیمیترین فعالیتهای پژوهشی معاصر در حوزهی تاریخ غور باشد. پژوهشهای وی درخصوص تاریخ افغانستان، در بازنمایی تاریخ غوریان ﺗﺄثیر بسیاری گذاشت. مضاف آنکه وی با تصحیح و انتشار کتاب طبقات ناصری، در این زمینه سهم بهسزایی داشته است. در کنار وی باید بهسهم شناختهنشدهی احمدعلی کهزاد (ز: ۱۲۸۷ تا ۳۶۲ ش / ۱۹۰۸ تا ۱۹۸۳ م)، از پژوهشگران افغانی، اشاره کرد. آثار کهزاد در حوزهی تاریخ افغانستان و نیز پژوهشهای مرتبط با تاریخ غور، در افزایش دانستههای ما از تاریخ غور و غوریان اهمیت دارد. از دیگر پژوهشگران افغان که در این حوزه کار کردهاند، باید از قاضی غوثالدین مستمند غوری نام برد که در سال ۱۳۷۸ ش / ۱۹۹۹ م، «تاریخ مختصر غور» را منتشر کرد.
در ایران نیز در سالهای اخیر و در قالب کتاب و مقاله و پایاننامه بهتاریخ غوریان توجه شده است. با اینحال در مقایسه با دیگر دورههای تاریخی، این آثار بسیار اندک است؛ از جمله این آثار کتاب «تاریخ سیاسی و نظامی دودمان غوریان» از مهدی روشنضمیر است که در ۱۳۵۷ ش / ۱۹۷۸ م منتشر شد. اثر دیگر، کتاب «تاریخ غوریان» است که اصغر فروغی ابری با هدف اراﺋهی متن آموزشی برای دانشجویان رشته تاریخ در انتشارات سمت چاپ کرد و این کتاب بهطور مستقل تاریخ غوریان را بررسی کرده است. همچنین پژوهشگرانی همچون حسین قرهچانلو، زهره اسعدی، محسن رحمتی، جمشید نوروزی و عصمت خدابخشی تعدادی مقاﻟهی محدود دربارهی تاریخ غوریان در نشریهها یا دانشنامهها چاپ کردهاند. در اینمیان، سهم پایاننامهها بیش از مقالهها و کتابهاست و در این زمینه حائز توجهاند؛ گرچه تعداد این پایاننامهها نیز انگشتشمار است. این پایاننامهها عبارتاند از: بررسی نظام اداری غوریان؛[٢] بررسی روابط دولت غوریان با دولتهای همجوار؛[٣] سیاستهای نظامی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی غوریان در شرق ایران؛[۴] روابط سیاسی غوریان با غزنویان و فرایند این روابط در هند؛[۵] قراختاییان و روابط آنان با دولتهای همجوار.[٦]
سهم پژوهشگران اروپایی نیز بهطور عمده بهآثاری معطوف است که در کنار بررسی تاریخ دیگر سلسلهها یا تاریخنگاریهای مربوط بهقرون میانه بهاین سلسله توجه کردهاند. پژوهشهای باسورث در مجموﻋهی تاریخ ایران کمبریج یا تاریخ سلسلههای اسلامی جدید، نمونهای از آن جمله است.
▲ | دورهی حکمرانی غوریان |
منابع، گزارش دقیقی از تاریخ شروع حکومت غوریان در اختیار ما نمینهند. باسورث[٧] تاریخ شروع حکومت غوریان را پیش از سال ۴۰۱ ق / ۱۰۱۱ م و در دورهی محمدبنسوری شنسبانی، رئیس ناﺣﯿهی غور، میداند. براساس گزارشهای آمیخته بهداستان جوزجانی[٨]، تاریخ شروع حکومت خاندان شنسبانی غور تا دورهی هارونالرشید، خلیفه عباسی (حک: ۱۷۰ تا ۱۹۳ ق / ۷۸۶ تا ۸۰۹ م)، بهعقب بازمیگردد. گزارشهای پراکندهی برخی منابع از رویدادهای غور نشان میدهد که خاندان شنسبانی در حکم حکومتی محلی، در قرون نخستین اسلامی در منطقه غور یا بخشی از غور حکمرانی میکردهاند. مطابق این گزارشها، غوریان تلاش کردند در برابر حکومتهای صفاری و سامانی و غزنوی مقاومت کنند یا حکومت نیمهمستقلی تحت تابعیت این حکومتها داشته باشند؛ حتی احتمال میرود که در این دوره گاه برای مدتی بهصورت مستقل حکومت کردهاند[۹]. بهدنبال این تاریخچه و ساﺑﻘهی حکمرانی، در نهایت غوریان موفق شدند بهحکومتی با گسترهی فراگیر جغرافیایی نایل شوند.
در زمان حملات سبکتگین و محمود غزنوی بهغور، فرمانروای این ناحیه، یعنی محمد سوری، از حکومت غزنویان تمکین نمیکرد[۱٠]. مطابق مندرجات اثر جوزجانی[۱۱]، محمد سوری چهارمین امیر غوری محسوب میشود. محمود غزنوی در سال ۴۰۱ ق / ۱۰۱۱ م بهغور حمله کرد که این سال شناختهشدهترین تاریخ رسمی برای بررسی تاریخ حکمرانی خاندان شنسبانی در غور است.
در سال ۵۴۰ ق / ۱۱۴۵ م، سیفالدین سوری حکومت مستقل غوریان را بنیان گذاشت. بهنوﺷﺘهی جوزجانی[۱٢]، وی اولین شخص از خاندان شنسبی بود که عنوان سلطان بر او اطلاق شد. همچنین از آنجاییکه وی در اواخر دورهی حکمرانی خود برای مدتی کوتاه در غزنین بهتخت سلطنت نشست، جوزجانی[۱٣] او را نخستین فرد از سلاطین غوری دانسته است که غزنین را مرکز حکمرانی خویش قرار دادند..
سال ۶۱۲ ق / ۱۲۱۵ م و استیلای خوارزمشاهیان بر غور، خاﺗﻤهی دورهی حکومت خاندان شنسبانی بود. بر همین اساس بدون احتساب دورهی پیش از حمله محمود غزنوی بهغور، غوریان حداقل ۲۱۱ سال حکومت کردند. این مدت بدون احتساب دورهی حکومت جانشینان آنان، یعنی دورهی حکمرانی غلامامیران غوری در شبهقارهی هند است که حداقل تا سال ۶۸۹ ق / ۱۲۹۰ م بهطول انجامید[۱۴].
نمودار ۱- مقایسه طول دوره ماندگاری حکومتهای ایرانی از آغاز تا حمله مغول
جدول ۱ و نمودار ۱، نشاندهندهی دیرپایی حکومت غوریان، در مقایسه با بیشتر حکومتهای معاصر آن، است. مطابق این اطلاعات، غوریان تنها چهار سال کمتر از غزنویان حکومت کردهاند. اگر دورهی حکومت غوریان پیش از ﺣﻤﻠهی محمود غزنوی بهغور را محاسبه کنیم، دورهی حکومت غوریان از دورهی حکومت غزنویان بسیار فراتر میرود.
مقاﻳﺴهی دورهی اوج حکومت غوریان با دورهی اوج حکومتهای معاصر آنها نشان میدهد که در مقایسه با اغلب این حکومتها، غوریان دورهی اوج طولانیتری داشتهاند (نک: جدول شماره ۲ و نمودار شماره ۲). با احتساب آغاز حکومت سیفالدین سوری و فتح غزنه توسط وی، دورهی اوج حکومت غوریان شصتودو سال طول کشیده است. حتی اگر این دورهی اوج محدودتر شود؛ یعنی نخستین سال حکمرانی سلطان غیاثالدینمحمد (۵۵۸ تا ۵۹۹ ق / ۱۱۶۳ تا ۱۱۷۳ م) در نظر گرفته شود، باز غوریان حدود چهلوچهار سال دورهی اوج داشتهاند که تاحدودی با میانگین مجموع دورهی اوج حکومتهای موضوع مطالعه یکسان است (نک: جدول ۲).
نمودار ۲- مقایسه طول دورهی اوج حکومتهای ایرانی از آغاز تا حمله مغول
غوریان از سرزمینی کوچک سر برآوردند و دورهای تاحدودی طولانی در جایگاه حکومتی محلی و سپس در نقش حکومتی فراگیر، قدرت سیاسی و نظامی خود را استمرار بخشیدند. آنان با بسیاری از حکومتهای قدرتمند معاصر خود در ستیز بودند. در این ستیزها نهتنها بهسقوط ﺳﻠﺴﻠهی غزنویان موفق شدند، بلکه تا واپسین سالهای حکومت خود، برای توسعه قلمرو، فعالانه در دو ﺟﺒﻬهی ایران و هند جنگیدند.
▲ | عوامل ماندگاری حکومت خاندان شنسبانیه (غوریان) |
۱. توان دفاعی غوریان: شاید مهمترین عامل شکلگیری حکومت غوریان و ماندگاری آنان را باید در توانمندی دفاعیشان جست. این توانمندی بهنوﺑهی خود مرهون چندین عامل است. بخش مهمی از این وجه، بهوضع طبیعی سرزمین غوریان و موقعیت جغرافیایی آنان بازمیگردد. مطابق مندرجات بسیاری از منابع جغرافیایی (ابنخرداذبه، ۱۳۷۱: ۱ / ۵۹۱؛ اصطخری،۱۳۶۸: ۲۱۴؛ حدودالعالم، ۱۳۴۰: ۳۱۸)، غور سرزمینی کوهستانی با کوههای بلند و گذرگاههای سخت بود. حتی برخی منابع (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۹۳، ۱۴۰؛ عوفی، ۱۳۸۶: ۱ / ۳۸)، از این سرزمین باعنوان «جبال غور» یاد کردهاند. این موقعیت طبیعی بههمراه استحکامات نظامی و تعدّد قلعههای جنگی، قدرت دفاعی غوریان را بهمیزان درخور توجهی افزایش داده بود (گردیزی، ۱۳۶۳: ۴۳۸؛ جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۵۳، ۳۶۳؛ سیفیهروی، ۱۳۸۱: ۳۶). توان جسمی و مهارتهای جنگی مردم غور، در کنار این موقعیت طبیعی، در ارتقای توانمندی دفاعی غوریان مؤثر بود. غوریان با اتکاء بهموقعیت طبیعی خود و توانمندی جسمی و جنگی سربازانشان، هم با قدرتهای مهاجم بهغور مقابله کردند و هم مانع از تغییر و تحول خود در قلمرو غزنویان شدند (برای اطلاعات بیشتر نک: نوروزی، ۱۳۹۴: ۱۲۷).
۲. توان تهاجمی: گویا غوریان دریافته بودند که صرف ماندگاری آنان در پناه کوهستانهای غور، پشتواﻧهی مناسبی برای ایمنی درازمدت آنان نیست. ازسویدیگر، انگیزهی توسعهطلبی غوریان اجازهی ماندگاری همیشگی را بهآنان نمیداد؛ ازاینرو غوریان در اولین فرصتی که بهدست آوردند، از پوﺳﺘهی دفاعی خارج شدند و سپاهیان خود را بهدشتهای خارج از کوهستانهای غور کشاندند. اولین اقدامات توسعهطلباﻧهی غوریان در دورهی حکومت سیفالدین سوری آغاز شد. مهمترین اقدام او فتح تختگاه غزنویان، غزنه، در سال ۵۴۳ق / ۱۱۴۹م بود (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۳۶، ۳۹۳). بهعلت تعلق خاطر عمیق غزنویان بهغزنه و تکاپوی بیحاصل غزنویان برای بازستاندن این شهر، غزنه چند بار بین غزنویان و غوریان دستبهدست شد، تا اینکه درنهایت از آن غوریان شد (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۴۳تا۳۴۵، ۳۸۴). آنگاه غوریان از غزنه متوجه سرزمین هند شدند و بخشهای وسیعی از این سرزمین را تسخیر کردند.
غوریان از حدود سال ۵۷۱ق / ۱۱۷۵م بهبعد، با فتح مناطقی از ماوراءالنهر و خراسان، در آستاﻧهی مقابله با دیگر قدرتهای منطقه همچون قراخانیان، قراختاییان و خوارزمشاهیان قرار گرفتند (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۵۸). این توان تهاجمی و پویایی نظامی آنان نهتنها امنیت سیاسی غوریان را افزایش داد، بلکه بستر را نیز برای توﺳﻌهی ارضی آنان فراهم آورد.
۳. گستره جغرافیایی و توﺳﻌهی ارضی: گسترش قلمرو غوریان ازیکسو توانمندی بیشتر آنها را باعث شد و حذف یا تهدید قدرت آنان را برای دیگر حکومتها با مشکل مواجه کرد و ازسویدیگر، این امر در طولانیترکردن دوران حکومت غوریان مؤثر واقع شد. حتی هنگامیکه بلخ و سپس در سال ۶۱۲ق / ۱۲۱۵م، غزنه بهدست خوارزمشاهیان افتاد، بازماندگان غوری موفق شدند که حکومت غوریان را در بخشی دیگر از قلمرو غوریان، یعنی در هند، ادامه دهند.
قلمرو خاندان شنسبانی غور در آغاز بهبخشهایی از سرزمین کوهستانی غور محدود بود. اختلافات داخلی در غور در دورهی حکمرانی امیر سوریبنمحمد، از نبود یکپارچگی در غور در این مقطع زمانی نشان دارد. بهنوﺷﺘهی جوزجانی (۱۳۶۳: ۱ / ۳۲۷)، باوجودیکه امیر سوری، امیر بزرگ شنسبانیان محسوب میشد و بیشتر مناطق این سرزمین دراختیار وی بود، پارهای از مناطق غور از پذیرش حکومت او امتناع میکردند. گویا ازجمله این مناطق والشتان علیا و سفلی بودند که مردم آنها هنوز بهاسلام ایمان نیاورده بودند (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۲۷و۳۲۸). بااینحال، غوریان بهتدریج بهگسترش قلمرو خود موفق شدند.
بسته بهمیزان اقتدار سلاطین غوری، گسترهی قلمرو غوریان متفاوت بود. بااینحال، بهنظر میرسد که در بیشتر ایام، سرزمین غور جزیی از قلمرو حکومت خاندان شنسبانیه محسوب میشد. از گامهای مهم غوریان برای توﺳﻌهی قلمرو، اضافهکردن غزنه بهقلمرو غور بود. این موضوع آن اندازه اهمیت داشت که برخی منابع (برای نمونه ابناثیر، ۱۳۷۱: ۳۰ / ۱۷۹) از سلطانهای غور باعنوان «شاهان غور و غزنه» نیز یاد کردهاند. در دوران سلطنت غیاثالدین و شهابالدین افزونبر برخی شهرها، مانند نیشابور، بخشهایی از خراسان، جرجان و بسطام نیز جزء قلمرو غوریان شد (جوینی، ۱۳۸۵: ۲ / ۴۸و۴۹). عمدهی این گسترش قلمرو در عهد سلطانغیاثالدین عملی شد. بهنوﺷﺘهی جوزجانی (۱۳۶۳: ۱ / ۳۶۸و۳۶۹)، سلطانغیاثالدین شهرها و مناطق هرات، قماج، داور، فارس، کالیور، فروار، سیف برد، غرستان، طالقان، حزدوان، جروم، تکناباد، نیشابور، لاهور، ملتان، مروالرود، پنجده، فاریاب، خجند، نیمروز، سجستان، فوشنج، زابل، کابل، و غزنین را بهقلمرو غوریان افزود. افزونبر ین، جوزجانی آورده است که حکام مکران و سیستان هم تابع غیاثالدین بودند (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۶۸و۳۶۹).
تعقیب تا حدودی مستمر فتوحات در هندوستان، از دیگر رویدادهای مهم دورهی اقتدار غوریان بود (ابناثیر، ۱۳۷۱: ۳۰ / ۱۸۰). بیشتر اقدامات نظامی غوریان برای توﺳﻌهی قلمرو در هند، همانند ایران، در عهد سلطنت غیاثالدین و با یاری برادرش، شهابالدین، صورت گرفت. در هنگام مرگ غیاثالدین در سال ۵۹۹ق / ۱۲۰۳م، در محدودهای که «از مشرق هندوستان و از سرحد چین و ماچین تا عراق و از آب جیحون و خراسان تا کنار دریای هرمز» وسعت داشت، خطبه بهنام این سلطان میخواندند (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۶۱).
۴. محبوبیت نسبی خاندان شنسبانی در میان غوریان: خاندان شنسبانی با تدوین نسبنامهای، برای حکمرانی خاندان خود مشروعیتسازی کرده بودند. مطابق اطلاعاتی که جوزجانی (۱۳۶۳: ۱ / ۳۱۸تا۳۲۰) از نسبناﻣهی منظوم مبارکشاه و منابع دیگر نقل کرده است، نسب غوریان بهضحاک، پادشاه افسانهای، میرسید. جوزجانی، مورخ دربار شنسبانیه، خود نیز با اراﺋهی گزارشی، استقرار دائمی حکمرانی در خاندان شنسبانیه را بهنظر هارونالرشید، خلیفه عباسی، وابسته دانسته است. براساس این گزارش بین دو گروه معروف در سرزمین غور، یعنی شیشانیان و شنسبانیان، بر سر حکومت در غور اختلاف نظر بود. سرانجام بزرگان غور چاره رفع اختلاف را در آن دیدند که دو نفر از مدعیان اصلی حکومت، یعنی امیربنجیبننهاران از شنسبانیان و شیش (شیثبنبهرام) از شیشانیان، بهدربار خلیفه عباسی بروند تا خلیفه یکی را بهحکومت غور برگزیند. پس از رسیدن آنها بهدربار عباسیان و عیانشدن طرز رفتار و منش هریک از دو مدعی، هارونالرشید تصمیم گرفت که حکومت را بهامیربنجیبننهاران دهد و فرماندهی سپاه را بهشیشبنبهرام واگذار کند (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۲۵تا۳۲۷). بهنوﺷﺘهی جوزجانی (۱۳۶۳: ۱ / ۳۵۳)، غوریان تا پایان عهد حکومت خویش بهاین تقسیمبندی خلیفه توجه کردند و آن را مبنای عمل قرار دادند؛ بهاینترتیب، تمام امرای غوری از نسل امیربنجی (شنسبانیان) برگزیده شدند و فرماندهان سپاه این سرزمین از نسل شیش (شیشانیان) انتخاب شدند. صرفنظر از اینکه این گزارش تا چه حد واقعیت دارد، گزارشهای دیگر نشان میدهد که بزرگان و اشراف سیاسی و نظامی غور از استمرار حکومت در خاندان شنسبانی حمایت میکردند (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۵۳).
همچنین جوزجانی در جاهای مختلف (۱۳۶۳: ۱ / ۳۳۴تا۳۳۲، ۳۶۱و...) و ابناثیر در برخی مواقع (۱۳۷۱: ۲۶ / ۲۱۷، ۲۱۹؛ ۳۰ / ۳۷۵، ۳۸۴)، از صفات نیک و پسندیدهی حکمرانان غوری یاد کردهاند که بهواسطه عدالت و تلاش آنان رعیت در راحتی و آسایش بود. بااینحال، از بدرفتاری و ستم برخی حکمرانان غوری بر مردم، در منابع گزارشهایی دیده میشود (عوفی، ۱۳۸۶: ۱ / ۱۳۴و۱۳۵، ۳۷۱تا۳۷۳؛ جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱، ۳۳۰و۳۳۱).
افزونبراین، گزارشهای پراکنده نشان میدهد که فرمانروایان غوری در دورهی حکمرانی خود، در سرزمین غور با شورشهای داخلی نیز روبهرو بودهاند؛ برای مثال جوزجانی گرچه از قطبالدینحسن بهنیکی یاد کرده است، موج شورشهای مردم غور را در زمان او نیز گزارش کرده است. بهنظر جوزجانی، علت این شورشهای گسترده نه اقدامات قطبالدینحسن، بلکه طبع خشن مردم غور و داشتن خلقوخوی اعراب دانسته شده است؛ همچنین جوزجانی وجود برخی اختلافها بین قبایل غور را در زمرهی دیگر علتهای بروز این شورشها ذکر کرده است (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۳۳، ۳۴۸تا۳۵۰).
از مجموع گزارشهای موجود استنباط میشود که میزان محبوبیت خاندان شنسبانیه در همه نواحی غور یکسان نبود؛ علاوهبراین، میزان محبوبیت این خاندان در بین تمام گروههای انسانی ساکن در سرزمین غور بهیک اندازه نبود. بهنظر میرسد بیشترین محبوبیت شنسبانیه در میان اشراف و بهخصوص اشراف وابسته بهاین خاندان بود؛ ولی بهاحتمال در زمان حملات خارجیها و مواجهههای بیرونی، محبوبیت خاندان شنسبانیه در غور افزایش مییافت؛ زیرا بعضی گزارشها نشان میدهد در این مواقع، غوریان با یکدیگر همدلیهای بسیاری نشان میدادند (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۲۹؛ تتوی، ۱۳۸۲: ۳ / ۲۰۳۷؛ تاریخ سیستان، ۱۳۶۶: ۳۵۹). این امر در زمرهی عوامل استمرار دورهی حکومت غوریان محسوب میشود.
محبوبیت خاندان شنسبانی حداقل در میان هیئت حاکمه و سپاهیان آن اندازه بود که نهتنها برخی غلامامیران سلطانهای شنسبانیه مانند ناصرالدین قباچه، ایبک و ایلتتمش سالها تحت لوای این خاندان حکومت کردند، بلکه غلامان این امیران نیز با نام وابستگان بهخاندان شنسبانیه، تا سالها در مناطقی از هند حکومت کردند (باسورث، ۱۳۸۱: ۵۷۵؛ سیهرندی،۱۳۸۲: ۱۳، ۱۶؛فدائی اسپهانی، ۱۳۴۱، ۸۷).
۵. توان مالی و اقتصادی: توان مالی غوریان در آغاز و بهطور عمده، بهوجود معادن مختلف، بهخصوص معادن فلزات گرانبها همچون طلا و نقره، وابسته بود (نوروزی، ۱۳۹۴: ۱۲۹). بهنوﺷﺘهی اصطخری (۱۳۶۸: ۲۲۰) در کوههای غور، از ابتدا تا انتها، معادن طلا و نقره بود. وی برخی معادن غور را در زمرهی بهترین معادن سرزمینهای اسلامی دانسته است؛ همچنین غور بهوجود معادن آهن، گوگرد، ذغالسنگ و سرب نیز مشهور بود (حدودالعالم، ۱۳۷۲: ۱۲۷؛ بیهقی، ۱۳۷۴: ۱ / ۱۶۸). غوریان، نهتنها این فلزات را صادر میکردند، بلکه با استفاده از فلزات اخیر، سلاحهای مختلف تولید میکردند. آنها این سلاحها را هم برای استفاده در جنگهای خود میساختند و هم بهخارج از سرزمین غور میفرستادند. کیفیت مناسب سلاحهای غوری رونق صادرات این تجهیزات را موجب شده بود. غوریان این تجهیزات را هم بهفروش میرساندند و هم در حکم باجوخراج بهحکومتهای دیگر میدادند (بیهقی، ۱۳۷۴: ۱ / ۱۶۸و۱۶۹؛ جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۳۵).
دیگر منبع مهم ﺗﺄمینکنندهی منابع مالی غوریان نیز باز از موقعیت طبیعی و وضعیت اقلیمی سرزمین غور متأثر بود. موقعیت آبوهوایی غور موجب گسترش باغداری و تولید محصولات کشاورزی و دامداری و رونق آن، بهخصوص پرورش گوسفند، شده بود. اصطخری (۱۳۶۸: ۲۲۱) کثرت گوسفندان سه ناحیه، ازجمله منطقه غور را یادآور شده است. همچنین وی از آبادانی غور و فراوانی آبشارها، باغها و بوستانهای این سرزمین یاد کرده است (اصطخری، ۱۳۶۸: ۲۱۴). طبق یکی از روایتهای نقلشده توسط جوزجانی (۱۳۶۳: ۱ / ۳۲۲)، سرزمین غور بهواﺳﻄهی کثرت چشمهسارها بهسرزمین هزارچشمه مشهور بود.
با گذر زمان و افزایش توان نظامی غوریان و موفقیت سپاهیان غوری در غلبه بر سرزمینهای دیگر، خاندان شنسبانی موفق شدند با استفاده از غنائم جنگی و دریافت خراج از سرزمینهای مفتوحه، بهصورت چشمگیری بر موجودی خزاﻧهی خود بیفزایند. بااینحال مهمترین فتح آنان تصرف شهر غزنه و تصاحب ثروت سرشار خزاﻧهی غزنویان بود. غوریان در سال ۵۴۳ق / ۱۱۴۹م غزنه را فتح کردند و غنائم بسیاری را نصیب خود کردند. ازسویدیگر، غوریان با فتح غزنه بهدرﻳﭽهی جدیدی برای دستیابی بهثروت رسیدند. فتح غزنه راه ورود آنان را بهسرزمین پهناور و ثروتمند هند گشود. غنائم حاصل از فتوحات مکرر غوریان در هند، بهانباشت ثروت خزاﻧهی غوریان و افزایش پویایی سیاسی و نظامی آنان کمک فراوان کرد.
یک دهه بعد از فتح غزنه و مقارن با مرگ سلطانسنجر سلجوقی در سال ۵۵۲ق / ۱۱۵۷م، نواحی ثروتمند خراسان فزونخواهی غوریان را تحریک کرد و غوریان برای مدتی از ثروت خراسان حاصلخیز و آباد بهرهمند شدند. شاید اگر پیشروی خوارزمشاهیان بهسوی خراسان و موفقیت آنان در غلبه بر غوریان نبود، غوریان تا سالهای بسیار در خراسان میماندند..
۶. اسلامآوردن غوریان: در کنار عوامل جغرافیایی و اقتصادی، اسلامآوردن غوریان عاملی مهم در پویایی و ماندگاری طولانی آنان در عرﺻهی سیاسی سرزمینهای خلافت شرقی بود. در گزارشهای منابع متقدم و مربوط بهدورهی فتوحات اعراب مسلمان در ایران، دربارهی زمان و چگونگی ورود اسلام بهغور ابهامهایی وجود دارد. براساس گزارش بلاذری (۱۳۶۷: ۵۴۸و۵۴۹) سپاهیان مسلمان در سال ۳۰ق، حداقل بخشی از غور و نواحی پیرامون آن همچون زرنج و کش و رخج را تسخیر کردند. ازسویدیگر گزارشهای طبری (۱۳۷۵: ۷ / ۲۷۹۶) و اطلاعات ابناثیر (۱۳۷۱: ۱۰ / ۳۳۲) از فتوحات مسلمانان در غور گویای آن است که مسلمانان در نیمه اول قرن یکم قمری، موفقیتهای چندانی در فتح غور نداشتند. این گزارشها از لشکرکشیهای متعدد امرای مسلمان بهغور حکایت دارند که سرانجام آن تنها بهکسب غنائم منتهی شده است. بیهقی (۱۳۷۴: ۱ / ۱۷۲) نیز از ناکامی مسلمانان در فتح غور، در هنگام فرار یزدگرد ساسانی بهخراسان و ﻏﻠﺒهی مسلمانان بر خراسان سخن میراند.
از فحوای آنچه دربارهی لشکرکشیهای اشارهشده آمد، استنباط میشود که تلاش خلفای راشدین و امویان برای ﺳﻠﻂهی کامل بر منطقه غور و نشر اسلام در این سرزمین با موفقیت کامل روبهرو نشد و بخش گستردهای از سرزمین کوهستانی غور همچنان در دست امرای محلی باقی ماند (حبیبی، ۱۳۸۰: ۱ / ۵۹؛ لسترنج، ۱۳۸۶: ۱ / ۳۶).
مطابق گزارش گردیزی (۱۳۶۳: ۳۵۹)، امیر منصوربننوح سامانی در سال ۳۶۳ق / ۹۷۳م، بهغور لشکر کشید. گویا شمار مسلمانان غور در این موقع بسیار اندک بود (ابنفندق، ۱۳۶۱: ۱۳۰). بیهقی نیز از موفقیتهای محدود سامانیان در این لشکرکشی یاد میکند (بیهقی، ۱۳۷۴: ۱ / ۱۷۲). بیهقی تسلط جدی و پایدار مسلمانان بر غور را بهدورهی محمود و بهطور عمده مسعود غزنوی منتسب میداند.
مورخان معاصر دورهی اقتدار غزنویان و اسلامآوردن غوریان و گسترش اسلام در این منطقه را بهحملات سبکتگین و بیشتر از آن بهیورشهای محمود و مسعود غزنوی مربوط میدانند. این منابع در گزارش این نبردها، از غوریان باعنوان «کافر» یاد میکنند (عتبی، ۱۳۷۴: ۳۱۲تا۳۱۴؛ بیهقی، ۱۳۷۴: ۱ / ۱۶۷تا۱۷۱). ابناثیر نیز که سالها بعد این موضوع را گزارش میکند، مینویسد: محمود غزنوی «در آن دیار شعار اسلام را نمایان ساخت» (ابناثیر، ۱۳۷۱: ۲۱ / ۳۳۰).
بااینحال جوزجانی (۱۳۶۳: ۱ / ۳۱۹و۳۲۰)، مورخ دربار غوریان، ورود اسلام بهغور را بسیار پیشتر از دوران غزنویان میداند و معتقد است در دوران خلافت حضرت علی(ع) اتفاق افتاد. جوزجانی نام امیر غوری همزمان با محمود غزنوی را محمد سوری ذکر میکند (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۳۰). نامی که نشان میدهد حداقل امرای شنسبانی غور در این موقع مسلمان بودهاند. البته بیهقی (۱۳۷۴: ۱ / ۱۶۷تا۱۷۱) و عتبی (۱۳۷۴: ۳۱۲تا۳۱۴) نامی از این امیر نمیبرند و ابناثیر نیز از این امیر فقط باعنوان «ابنسوری» یاد میکند (ابناثیر، ۱۳۷۱: ۲۱ / ۳۲۹).
باوجود اختلاف نظر منابع دربارهی زمان ورود اسلام بهغور، بهنظر میرسد گسترش اسلام در این سرزمین بهیکباره و متعاقب حملات محمود یا مسعود غزنوی حاصل نشد. این امر از آغاز ورود اسلام بهایران و بهتدریج و طی سالهای مختلف صورت گرفت؛ گرچه در این میان، سهم امیران غزنوی درخور توجه است.
در هر صورت، اسلامآوردن کامل تمام سرزمین غور و بهخصوص پذیرش اسلام توسط امرای آنان، یعنی امرای شنسبانی، نهتنها جلوی حملات دیگر حکومتها، بهخصوص غزنویان را بهاﻧهی حمله بهکفار و گسترش اسلام گرفت، بلکه امرای غوری را از این نظر بهسطح دیگر خاندانهای حکومتکنندهی جهان اسلام رساند. این امر امنیت سیاسی غوریان را افزایش داد و زمینه را برای ورود آنان در مبادلات سیاسی و نظامی سرزمینهای خلافت شرقی مهیا کرد. از دیگر ﺗﺄثیرات بارز این امر ارتباط غوریان با دستگاه خلافت عباسی بود که خود از عوامل دیرپایی حکومت این خاندان محسوب میشود.
۷. حمایت خلافت عباسی از غوریان: دریافت منشور سلطنت و کسب حمایت خلیفه عباسی یکی از موفقیتهای غوریان بود. این امر در استمرار قدرت سیاسی غوریان تأثیر چشمگیری گذاشت و بر توانمندی آنان برای رویارویی با رقیبانشان افزود. دیگر عامل مؤثر در تقویت روابط عباسیان و غوریان اختلافات دیرینه و شدید و تاحدودی مستمر خلفای عباسی با رقیب غوریان، یعنی خوارزمشاهیان، بود (خسروبیگی، ،۱۳۸۸: ۵۸تا۶۱).
دورهی اقتدار و اوج غوریان با خلافت الناصرلدینالله عباسی (۵۷۵تا۶۲۲ق / ۱۱۷۹تا۱۲۲۵م) بود؛ یعنی دورهای که دستگاه خلافت در تلاش بود تا حضور فعالانهتری در عرﺻهی سیاسی جهان اسلام داشته باشد. این امر که با ضعف و سقوط سلجوقیان همزمان بود، بستر را بیشازپیش برای ایفای نقش خلیفه عباسی مهیا میکرد؛ بااینحال حضور فعال خوارزمشاهیان مهمترین مانع در تحقق خواسته خلیفه بود. در این موقعیت حساس، برای مقابله با خوارزمشاهیان، غوریان مهمترین وزﻧهی سیاسی در کانون توجه خلیفه بودند. آنچه این امر را برای خلیفه تسهیل میکرد، وجود اختلافات ارضی و سیاسی غوریان با خوارزمشاهیان بود. غوریان ازیکسو با خوارزمشاهیان دشمن بودند و با آنان بر سر گسترش ارضی در خراسان و ماورالنهر تضاد منافع داشتند؛ ازسویدیگر، غوریان تلاش میکردند تا با جلب رضایت خلیفه عباسی و کسب منشور سلطنت، زمینه را برای حضور خود در عرﺻهی سیاسی جهان اسلام فراهم کنند.
خلیفه عباسی با بهرهگیری از غوریان، این امکان را داشت که یکی از دشمنان قدرتمند و سرسخت خود، یعنی خوارزمشاهیان، را در شرق مشغول کند و نیروهای آنها را در نبرد با غوریان مستهلک کند. درعینحال، دور از ذهن نیست که عباسیان از تضعیف قدرت غوریان، در حکم نیروی پویای جدیدی، ناخرسند نبودند. درگیری خوارزمشاهیان با غوریان این امکان را فراهم میکرد که سلطان تکش خوارزمشاه و سپس فرزندش، محمد خوارزمشاه، همواره بهخراسان توجه کنند و فرصت نکنند که بهطور کامل، تلاش خود را بهتسخیر عراق عرب معطوف کنند. بههمین علت مهم، خلیفه عباسی ضمن حمایت از غوریان، سلاطین غور را بهحمله علیه خوارزمشاهیان تحریک و ترغیب میکرد (جوینی، ۱۳۸۵: ۲ / ۱۳۰؛ ابناثیر، ۱۳۷۱: ۲۴ / ۱۷۹تا۱۸۳).
در بررسی روابط غوریان با خلفای عباسی باید دو مرحله متفاوت را مدنظر قرار داد: در مرﺣﻠهی نخست که با قرون نخستین اسلامی و دورهی پیش از استقلال و اقتدار غوریان مقارن بود، بهعلتهایی همچون جدایی منطقه کوهستانی و صعبالعبور غور از حوزهی اصلی قلمرو خلافت عباسی، دستگاه خلیفه بهاین حکومت محلی توجه چندانی نمیکرد. این امر نهتنها برای غوریان مضر نبود، بلکه بهنوعی مفید واقع شد و امکان رشد حکومت آنها را فراهم کرد. غوریان همچون طاهریان، سامانیان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان از مخدومان خلافت یا غلامان نبودند؛ ازاینرو روند توﺳﻌهی قدرت سیاسی آنان یا گسترش قلمرو آنها کمتر در تقابل با خلافت عباسی قرار میگرفت؛ اما در مرﺣﻠهی دوم، یعنی هنگامیکه غوریان نیز بهآن اندازه از بالندگی رسیدند که موفق شدند در عرﺻهی سیاسی سرزمینهای شرقی خلافت عرض اندام کنند، غوریان بهعلتهای اشارهشده در سطرهای پیشین، در برابر دشمنان عباسیان صفآرایی کردند و بهاین طریق در خدمت خلافت قرار گرفتند.
۸. حکومت خانوادگی: یکی از خصوصیتهای حکومت غوریان، واگذاری فرمانروایی مناطق مختلف بهشاهزادگان غوری و خویشاوندان خاندان سلطنتی بود. در بررسی علتهای احتمالی چرایی ایجاد پایگاههای مجزای حکومتی در مناطق مختلف و حفظ وابستگی آنها بهحکومت مرکزی، باید بهعواملی همچون موقعیت کوهستانی غور و مشکلات دسترسی داخلی در سرزمین غور، بهخصوص در فصول سرد، توجه کرد. ازسویدیگر بهعلت تلاش شاهزادگان غوری در حفظ قدرت در خاندان شنسبانی، این امر تاحد بسیاری موجب یکپارچگی حکومت غوریان میشد. گویا این فرمانروایان در مناطق تحت فرمانروایی خود اختیارات فراوانی داشتند؛ بااینحال، این امر در مواقعی باعث تقویت تمایلات گریز از مرکز این فرمانروایان محلی میشد و بهبرخی نزاعهای درون خاندانی آنها، بهخصوص در هنگام مرگ سلطان، دامن میزد.
باتوجه بهجاافتادگی روﻳهی تقسیم قدرت و حکومت نواحی بین شاهزادگان غوری، سیفالدین سوری بهتقسیم حکومت مناطق مختلف سرزمین غور، بهویژه ولایت بامیان، بین برادران خود اقدام کرد. مطابق این تقسیم، ولایت ورسار بهملک جبال قطبالدینمحمد داده شد. قطبالدین مدتی بعد با ساخت شهر فیروزکوه، مرکز حکومت خود را بهآنجا منتقل کرد؛ همچنین سیفالدین ادارهی منطقه مادین را بهملکناصرالدینمحمود واگذار کرد. افزونبراین، حکومت منطقه سنگه را که پایتخت آن مندیش بود، بهملکبهاءالدینسام سپرد. علاوهبراین، حکمرانی قلعه وجیر را بهعلاءالدینحسین و حکومت منطقه کشی را بهملکفخرالدینمسعود اعطاء کرد (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۳۵و۳۳۶؛ هندوشاه استرآبادی، ۱۳۸۷: ۱ / ۵۵).
سلطانغیاثالدین (حک: ۵۵۸ تا ۵۹۹ق / ۱۱۶۲ تا ۱۲۰۲م) نیز پس از گسترش درخور توجه قلمرو خود، حکومت مناطقی همچون جروم و تکناباد را بهبرادرش شهابالدین واگذار کرد. شهابالدینی که این موقع بهمعزالدین ملقب شده بود (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۵۷). غیاثالدین بهمرور بر محدودهی قلمرو برادرش، بهویژه در سرزمین افغانها و مناطق همجوار هند، افزود؛ برای مثال در سال ۵۶۹ق / ۱۱۷۳م، با بیرون راندن قبایل غز از غزنه، این شهر را نیز در اختیار شهابالدین قرار داد. همچنین پس از تصرف هرات، وی را نایب خود در این شهر کرد (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۵۷و۳۵۸).
سلطانمعزالدینمحمد ملقب بهشهابالدینمحمد (حک:۵۹۹تا۶۰۲ق / ۱۲۰۲تا۱۲۰۵م) نیز بهعلتهای احتمالی همچون جلب نظر بستگان بهحمایت از حکومت خویش و جلوگیری از نزاعهای داخلی، ادارهی مناطق و شهرهای غور را بین خویشاوندان خود تقسیم کرد. شهر بست، فراه و اسفزار را بهبرادرزادهاش غیاثالدینمحمود واگذار کرد؛ حکومت فیروزکوه و زمینداور را بهملکضیاءالدینمحمد شنسبانی، پسر عموی خویش و داماد سلطانغیاثالدین، سپرد؛ حکمرانی هرات را نیز در اختیار خواهرزادهاش ملکناصرالدینآلپ غازی قرار داد (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۶۰؛ میرخواند، ۱۳۳۹: ۴ / ۶۴۵؛ هندوشاه استرآبادی، ۱۳۸۷: ۱ / ۵۹).
پایداری و تثبیت سیاست تقسیم قدرت و حکومت در نزد غوریان، هم بهتحکیم قدرت خاندان شنسبانی انجامید و هم بهتدریج، موجب شکلگیری چند شاﺧهی حکومتی در درون ساختار حکومت غوریان شد. موضوع اخیر بهنوعی تقویت توانمندی غوریان در امور دفاعی و تهاجمی را باعث شد که در ادامه آن را بررسی میکنیم.
۹. مراکز چندگاﻧهی حکومت: بهنوﺷﺘهی جوزجانی (۱۳۶۳: ۱ / ۳۲۳) سلطانهای دودمان شنسبانیان (سلاطین غور) باتوجه بهشهری که در حکم دارالحکوﻣهی (دارالمک) خود انتخاب کردند، بهچهار شاخه (شعبه) تقسیم شدند: ۱. سلطانهایی که مرکز آنها شهر فیروزکوه بود؛ ۲. سلطانهایی که بامیان را بهپایتختی برگزیدند؛ ۳. سلطانهایی که غزنه را دارالملک ساختند؛ ۴. سلطانهایی که بر قلمرو غوریان در هند حکومت کردند.
شاﺧهی اصلی و اولیه خاندان شنسبانیه در ابتدا در مندیش استقرار داشت (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۲۴). پس از مرگ ملکعزالدینحسین، فرزندش سیفالدین سوری (حک:۵۴۰تا۵۴۴ق / ۱۱۴۵تا۱۱۴۹م) جانشین او شد. وی مدتی قلعه و شهر استیه را بهپایتختی خویش برگزید (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۳۶). بهنوﺷﺘهی جوزجانی (۱۳۶۳: ۱ / ۳۳۶، ۳۹۳)، سیفالدین سوری اولین شخص از خاندان شنسبی است که عنوان «سلطان» بر وی اطلاق شد. ازآنجاییکه وی در اواخر دورهی حکمرانی خود و از فیروزکوه بهغزنین نقل مکان کرد و مدتی کوتاه در شهر اخیر بهتخت سلطنت نشست، جوزجانی او را نخستین فرد از شاﺧهی اصلی سلطانهای غوری میداند که غزنین را مرکز حکمرانی خویش قرار داد (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۳۵و۳۳۶، ۳۹۳).
بهاینترتیب و بهواﺳﻂهی گسترش تمایلات توسعهطلباﻧهی غوریان، بهتدریج در قلمرو غوریان شهرها و مراکز دیگری دارای اهمیت شدند. گویا بهعلتهایی همچون راههای سخت دسترسی بهتختگاه قدیمی غوریان، یعنی فیروزکوه، بهتدریج و همگام با گسترش ارضی غوریان، مراکز دیگر در حکم پایگاه حکومت غوریان در کانون توجه قرار گرفت. بهنوﺷﺘهی جوزجانی (۱۳۶۳: ۱ / ۳۳۷، ۳۹۴)، سلطانسیفالدین سوری مدتی پس از ساختهشدن شهر فیروزکوه، برادرش بهاءالدینسام را در این شهر مستقر کرد و خود نیز پس از فتح غزنه، این شهر را مرکز حکومت خود قرار داد. بهاینترتیب دومین مرکز حکومت غوریان شکل گرفت.
اهمیتیافتن برخی شهرهای دیگر غوریان، بیشتر بهتمایل در ایجاد تختگاه برای شاخههای دیگر حکمرانی در خاندان شنسبانیه مرتبط است. البته اهمیتیافتن این قبیل شهرها از سیاستهای نظامی و اقتصادی حکومت مرکزی هم متأثر بود. بامیان یکی از شهرهای در کانون توجه بود که در منتهیالیه شمالشرقی قلمرو غوریان بود. بامیان منطقهای کوهستانی بود و از ناحیه شمال، از امنیت غور محافظت میکرد. بهواسطه این قبیل علتها، بامیان بهمرکز دومین شاﺧهی حکمرانی غوریان و نیز بهمرکز توسعهطلبی غوریان در جنوب ماورالنهر تبدیل شد و نیز پایگاه مقابله با قراختاییان شد (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۵۹).
شکلگیری و تثبیت شاﺧهی دیگر فرمانروایی غوریان در غزنه، گسترش قلمرو غوریان در شبهقاره هند و استمرار حملات آنان بهاین سرزمین را باعث شد. بعد از سپریشدن چند سال از لشکرکشی غوریان بههند و تثبیت نسبی فتوحات آنها در این سرزمین، غوریان با دلمشغولی کمتری، متوجه اهداف توسعهطلباﻧهی خود در خراسان و مقابله با خوارزمشاهیان شدند. مضاف آنکه ثروت هند و امکاناتی که از فتوحات هند نصیب آنان شد، در تقویت سپاهیان غوری بسیار مؤثر شد. بیعلت نیست که حدّت لشکرکشیهای غوریان بهخراسان در سالهای پس از فتح نهایی غزنه صورت گرفت.
تشکیل شاﺧهی فرمانروایی غوریان در غزنه، بهتدریج زمینه را برای شکلگیری شاﺧهی چهارم فرمانروایی غوریان در هند فراهم کرد. شکلگیری و رونق جدی این شاخه بهطور عمده بهموفقیت غوریان در تسخیر تختگاه غزنویان در لاهور (۵۸۲ق / ۱۱۸۶م) و فتح مناطقی از شمال و غرب شبهقاره هند مربوط بود. بااینحال اعتبار و اشتهار شاﺧهی هند غوریان بهطور عمده در سالهای پس از تسخیر فیروزکوه و غزنه توسط خوارزمشاهیان عملی شد. با واگذاری اقطاع سرزمینهای متصرفی غوریان در هند بهامیرغلامان غوری، حکمرانی این شاخه شروع شد. از مهمترینِ این نمونههای اقطاعی، حکمرانی ناصرالدینقباچه (۶۰۲تا۶۲۵ق / ۱۲۰۵تا۱۲۲۷م)، از غلامان سلطانشهابالدینمحمد غوری بر اوچه و ملتان و بخشی از سند بود (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۴۱۹؛ سیهرندی، ۱۳۸۲: ۱۷). اما استمرار حکمرانی شاﺧهی غوریان هند، بیشتر مدیون اقدامات دیگر امیرغلامان غوری همچون قطبالدینآیبک و شمسالدینالتتمش است. این شاخه که بهغلامشاهیان معزی یا شمسی مشهور هستند از حدود سال ۶۰۲ تا ۶۸۹ق / ۱۲۰۵ تا۱۲۹۰م در مناطقی از هند حکومت کردند (جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۴۱۹تا۴۴۴؛ سیهرندی، ۱۳۸۲: ۱۷).
استقرار غوریان در مراکز حکومتی همچون غزنه، ازیکسو مرزهای جنوبی، شرقی و شمالی غوریان را تاحدی ایمن کرد و ازسویدیگر، توان توسعهطلبی غوریان را در هند افزایش داد. پیامد دیگر این امر آن بود که غوریان مستقر در مرکز اصلی، یعنی فیروزکوه، با آسودگی بیشتری همّ خود را مصروف تسخیر خراسان کردند. بااینهمه، افزایش پویایی خوارزمشاهیان در اواخر عمر تکش خوارزمشاه بهبعد و بهخصوص در دورهی محمد خوارزمشاه، فرصتها را از غوریان بازستاند.
۱۰. شرایط پیرامونی: توانمندی و قدرت نظامی حکومت خوارزمشاهیان تاحد چشمگیری توان نظامی و سیاسی غوریان را در خراسان محدود کرد؛ اما افتادن غوریان بهروند توانمندی نظامی و سیاسی در سالهای پیش از سقوط سلسله سلجوقیان عملی شد. در این مقطع زمانی، یعنی پیش از سقوط سلجوقیان (۵۵۲ق / ۱۱۵۷م)، اوضاع سیاسی و نظامی قدرتهای مستقر در پیرامون غوریان ازجمله عواملی بود که غوریان با بهرهگیری از آن ماندگاری سیاسی خود را افزایش دادند.
در سالهای آغازین قدرتیابی غوریان، کوهها و قلعههای نظامی تاحدی غوریان را در برابر صدمات لشکرکشیهای غزنویان ایمن کردند؛ اما حملات سلجوقیان بهغزنویان و تضعیف آنان، تأثیر بیشتری در رهایی غوریان از تابعیت غزنویان داشت. پسازآن نیز، دلمشغولی سلجوقیان در مرکز و غرب ایران، غوریان را از توسعهطلبی سلجوقیان مصون کرد. در دورهی سنجر سلجوقی (حک:۵۱۱تا۵۵۲ق / ۱۱۱۷تا۱۱۵۲م)، درگیریهای سنجر با امرای محلی ماورءالنهر و نیز با خوارزمشاهیان و قراختاییان و غزها موجب کمتوجهی سلطانسنجر بهغوریان شد (جوینی، ۱۳۸۵: ۵ / ۲؛ رشیدالدینفضلالله، ۱۳۷۳: ۱ / ۳۱۸). این امر موجب شد که غوریان با فراغ بال بیشتری در تثبیت پایههای حکومت خود تلاش ورزند..
خوارزمشاهیان از دیگر قدرتهای پیرامونی غوریان بودند که این سلسله نیز تا مدتها با مشغلههای متعددی در رویاروی با قراختاییان (بناکتی، ۱۳۷۸: ۲۳۶؛ حسینی، ۱۳۸۰: ۱۸۸)، سلجوقیان (راوندی، ۱۳۶۳: ۳۴۷) و تثبیت فتوحات خود در مرکز و غرب ایران و نیز رویارویی با دستگاه خلافت عباسی رودررو بود (خسروبیگی، ۱۳۸۹: ۵۹تا۶۸؛ نوروزی، ۱۳۹۴: ۱۳۵تا۱۳۹). بااینحال، بعد از مدتها، سرانجام بهعلتهایی همچون تضاد منافع، غوریان و خوارزمشاهیان در خراسان بهجان هم افتادند.این درگیریها درنهایت بهمستهلکشدن دو رقیب و اضمحلال زودتر یکی از آنها، یعنی غوریان، انجامید.
▲ | نتیجه |
حکومت غوریان با حکمرانی خاندان شنسبانیه شناخته شده است. این خاندان در مقایسه با دیگر خاندانهای حکومتکنندهی معاصر خود، مدت بیشتری در صحنه سیاسی سرزمینهای شرق خلافت اسلامی باقی ماند. این حضور مدتهایی کمرنگ بود و در سالهای بسیاری، در قالب حکومتی محلی و محدود در سرزمین غور بود؛ ولی دورهی حضور پررنگ غوریان از نظر طول دوره، از بسیاری از حکومتها بیشتر است. حضور پررنگ غوریان از دورهی حکومت سیفالدین غوری در سال ۵۴۰ ق / ۱۱۴۵ م آغاز شد و تا سال ۶۱۲ ق / ۱۲۱۵ م در ایران ادامه یافت و سپس حداقل تا سال ۶۸۹ ق / ۱۲۹۰ م، در هند تداوم داشت. درحقیقت، از وجوه بارز حکومت غوریان استمرار قدرت سیاسی و حاکمیت آنان بود. خاندان شنسبانیه غور طی این سالها نهتنها قدرت خود را در غور حفظ کردند، بلکه در فرصتی مناسب سپاهیان خود را از غور خارج کردند و بهحکومت غزنویان پایان دادند. همچنین غوریان ضمن ایستادگی در برابر اقدامات قراختاییان در شمال و مصاف با سلجوقیان، قلمرو خود را گسترش دادند و برای سالها مانع گسترش قلمرو خوارزمشاهیان در شرق شدند. حتی پس از سقوط حکومت غوریان در سرزمین بومیشان، بازماندگان آنان در قالب حکومت ممالیک غوری، تا سالها در هند ادامه حیات دادند.
این ماندگاری طولانی و دیرپایی حکومت خاندان شنسبانیه غور را باید در این عوامل جستجو کرد و سپس ارزیابی کرد: توان دفاعی و تهاجمی غوریان، گسترهی جغرافیایی، میزان محبوبیت نسبی خاندان شنسبانی در میان غوریان، توان مالی و اقتصادی، اسلامآوردن غوریان، حمایت خلافت عباسی از غوریان، حکومت خانوادگی، وجود مراکز چندگاﻧهی حکومت و اوضاع و موقعیت پیرامونی.
این پژوهش نشان داد که عوامل متعددی در شکلگیری و استمرار قدرت سیاسی غوریان در بخشی از تاریخ ایران دخیل بودند که برخی از این عوامل بر سیاستها و برنامههای حکمرانان غوری متکی بودند و بخشی نیز بهموقعیت جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و اقلیمی سرزمین غور معطوف بودند. در نهایت، فضای سیاسی آن روزگار و عرﺻهی سیاسی معاصر حکومت غوریان و نیز چالشهای محیط سیاسی پیرامون آنها بهاین ماندگاری و استمرار قوت بخشید.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- باسورث ۱۳۸۵: ۵ / ۱۶۵
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]- باسورث ۱۳۸۱: ۵۶۷
[٨]- جوزجانی ۱۳۶۳: ۱ / ۳۲۶
[۹]- نک: جوزجانی، ۱۳۶۳: ۱ / ۳۲۷ تا ۳۳۰؛ گردیزی، ۱۳۶۳: ۳۵۹؛ هندوشاه استرآبادی، ۱۳۸۷: ۱ / ۲۷
[۱٠]- عتبی، ۱۳۷۴: ۳۱۲ و ۳۱۳
[۱۱]- جوزجانی ۱۳۶۱: ۱ / ۳۲۹
[۱٢]- جوزجانی ۱۳۶۳، ۱ / ۳۳۵
[۱٣]- جوزجانی ۱۳۶۳: ۱ / ۳۳۵ و ۳۳۶
[۱۴]- باسورث، ۱۳۸۱: ۵۶۸، ۵۷۱
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□