جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۸ مهر ۲۴, چهارشنبه

مسکا نجیب و کابلی‌والا

از: مهدیزاده کابلی

از کابل تا کلکته

نمایشگاه‌های عکاسی مسکا نجیب


فهرست مندرجات

.



مسکا نجیب کیست؟

عکاسی (Fotografie)، هم فن است و هم هنر، فن و هنری که نقش‌نگاری با نور است. در این اواخر، مسکا نجیب، هنر حاصل از دوربین عکاسی خود را زیر عنوان «از کابل تا کلکته» در چند کشور جهان به نمایش گذاشته است.

ثریا بهأ، زنی «رها در باد» که مسکا نجیب را در آیینه‌ی خود دید، عافل از آن‌که آیینه‌ی شکسته‌ی او در مورد مسکا بازتابی از واقعیت ندارد. ثریا که در جوانی عاشق دکتر نجیب‌الله بود، وقتی نجیب دست رد بر سینه او زد و با بانو فتانه جیلانی ازدواج کرد، عقده گرفت و از سر لج‌بازی با صدیق‌الله راهی برادر ناتنی نجیب، ازدواج نمود و در زمان حکومت دکتر نجیب با شوهر و فرزند خود به دامان احمدشاه مسعود در پنجشیر پناه برد و با حمایت او به پاکستان رفت و در نهایت از آمریکا سر درآورد. در آن‌جا کتابی پُر از تهمت و افترا، به‌نام «آیا نجیب را می‌شناسید؟» از زبان شوهر خود نگاشت، که مورد توجه و دستاویز مخالفان سرسخت نجیب قرار گرفت. یکی از دورغ‌های این کتاب در مورد مسکا نجیب است. در برگه‌ی ۳۷ این کتاب چنین آمده است:

«زمریالی خواهر زاده‌ام حكايت می‌کرد: زمانی‌که فتانه خانم نجیب به شوروی رفت، حامله نبود، زیرا قبل از رفتن مورد انواع معاینات طبی قرار گرفت و اگر شکم‌دار می‌بود داکتران معالج برایش اجازه سفر نمی‌دادند. بعد از چند ماه اقامت در شوروی وی به کابل بازگشت. گل مامایم (نجیب) متوجه شد که خانمش حامله‌دار عودت کرده، چند روزی با فتانه دعوا داشت ولی بعد از مدتی فراموش کرد. وقتی‌که طفلش تولد شد، دید که دختری با چشمان آبی و موهای طلایی به‌دنیا آمده با خنده و تبسم گفت فرقی نمی‌کند ثمره‌ی دوستی افغان شوروی است؛ ما حاضر هستیم تمام زندگی خود را قربان این دوستی نمائیم. نجیب این حرام‌زاده چشم آبی را در بغل گرفت و اسمش را مسکا گذاشت. مسکا هم مسکو شده می‌تواند که قبله‌ی نجیب است و هم در پشتو معنی لبخند را دارد. دوستی افغان شوروی به‌رخ نجیب واقعاً لبخند زد و او را به مقام جدید رهبری حزبی و دولتی کشاند. پدر مسکا یکی از مشاورین شوروی است که با فتانه یک‌جا به بحیره‌ی سیاه رفته بود. این است افتخار بزرگ رهبر مصالحه ملی که مسکا را به‌حیث مدال، ثمره‌ی دوستی افغان شوروی بر سبیل افتخار به سینه‌ی خود زده است! وای بر حال ملتی‌که چنین رهبری دارد که نه بر نوامیس ملی پا بند است و نه به بر ناموس خویش.»

اما دقت به تصویرهای مسکا، این حقیقت را نشان می‌دهد که او نه چشم آبی دارد و نه موی بور، بلکه با چشمان سیاه و موی قهوه‌یی کاملاً یک افغان اصیل است، از یک مادر نجیب و هنرش امروزه افتخار افغان‌هاست.

مسکا نجیب، دختر دکتر نجیب، رئیس جمهور پیشین افغانستان و دکتر فتانه نجیب (جیلانی)، بانوی اول افغانستان است. مادرش دختر جیلانی‌خان، از قوم سادات است، که در رشته‌ی ادبیات دری تحصیل کرده است. جیلانی‌خان، حاکم پیشین بل‌چراغ میمنه و ده‌چوپان اورزگان بود، که جز فتانه، دو دختر دیگر به‌نام‌های شهلا جیلانی و لیلا جیلانی نیز داشت. در هر حال، خانواده‌ی مادر مسکا، یک خانواده‌ی شریف و سرشناس بود.

مسکا نجیب، در سال ۱۹۹۱، زمانی‌که کودک بود با مادر و خواهرانش به هند مهاجرت کرد و دبیرستان خود را در هند و تحصیلات عالی‌اش را در رشته‌ی تاریخ و ژورنالیسم در سوئیس خواند و مدرک کارشناسی به‌دست آورد. او اخیراً در چند کشور، از جمله در شهرهای واشنگتن دی سی، لندن و کپنهاگ نمایشگاه عکاسی زیر عنوان «کابلی‌والا: از کابل تا کلکته» برگزار کرده است، که در واقع تلاشی است تا روش زندگی افغان‌های که از چند نسل به این‌سو در شهر کلکته اقامت گزیده‌اند، را به‌تصویر بکشد.

آن‌چه در پی می‌آید، چند گزارشی است در مورد این نمایشگاه‌های هنر عکاسی مسکا نجیب، از خبرنگارانی چون: کاوون خموش و ...

موسکا نجیب، دختر دکتر نجیب‌الله، رییس‌جمهور پیشین افغانستان است که در حال حاضر در هند زندگی می‌کند. وی در سال ۱۳۹۲، هنگامی به قله‌های موفقیت رسید، که در جشنواره «بهترین کاریابی در جهان»، که از طرف کشور آسترالیا برگزار شده بود، در بخش عکاسی وارد رقابت شد. او در بین ۶۲۰ هزار نفر از ۲۰۰ کشور جهان، در این بخش، یکی از جمله افراد شایسته - در مقام سوم - «برای به‌دست‌آوردن بهترین کاریابی جهان» شناخته شد. آسترالیا در مقابل کار شش ماهه، مبلغ صدهزار دلار به او پرداخت کرد. او می‌گوید:

    من فقط پنج روز وقت داشتم كه خود را برای اين وظيفه كانديد نمايم و به‌عجله به‌طرف دهلی كهنه رفتم و يك فیلم ۳۰ ثانيه‌يی را ثبت نموده در اين رقابت شركت نمودم و خوشبختانه توانستم خود را در بين افراد شايسته ببینم.

مسکا در فیلمی که تهیه کرده بود، خود را به‌معرفی گرفت و گفت که من در افغانستان تولد شدم و در هندوستان زندگی می‌کنم. تحصیلاتم را در اروپا در بخش عکاسی، خبرنگاری و پرودیوسری (تهیه‌کننده) تمام کرده‌ام و من یک شخص ارتباط‌دهنده‌ی بین مردم هستم باید زندگی‌ام را از چشمان کمره من ببینید. همو می‌افزاید:

    برای من به‌عنوان یک دختر افغان رسیدن تا این مرحله بسیار مشکل بود، زیرا در کنار به اثبات‌رسانیدن لیاقت، وقتی برای آنان معلوم شد که من افغان هستم، آن‌ها تا حدی زیاد کوشش می‌کردند که در مورد من بهتر بدانند و من باید هر چیز را به‌طور مفصل توضیح می‌دادم و آن‌ها بیش‌تر می‌خواستند در مورد گذشته‌ام اطلاعات دقیق را به‌دست آورند و مرا بهتر بشناسند.[۱]

در اوایل سال ۱۳۹۷، مسکا نجیب، یک نمایشگاه عکس، زیر عنوان «از کابل تا کلکته» را در شهر واشنگتن دی‌سی برگزار کرد. در این نمایشگاه، مسکا تلاش کرده تا روش زندگی پشتون‌هایی که از چند نسل به این‌سو در شهر کلکته مسکن‌گزین شده‌اند، را به تصویر بکشد. عکس‌هایی او لحظه‌های زندگی مهاجرانی را به‌نمایش می‌گذارد که در شهر کلکته به‌همان‌سانی زندگی می‌کنند که پدران آن‌ها، سال‌ها قبل در کشور خود می‌زیسته‌اند.

گیلاسی (لیوان) از چای سبز، یک نقشه‌ی رنگ‌ و‌ رورفته‌ی افغانستان، لبخند مردی که از کمره فراتر می‌رود و به‌چیزی در گذشته‌ها پیوند می‌خورد، سفره‌ی نان در حالی‌که همه دور آن نشسته‌اند، دست‌هایی که پس از صرف غذا به دعا برداشته شده است...

مسکا می‌گوید که او فکر می‌کند این پشتون‌ها در سرزمینی با فرهنگ متفاوت، تلاش می‌کنند تا به‌نوعی فرهنگ خود را زنده نگه‌دارند.او می‌گوید وقتی با آنان صحبت کردم، دریافتم که آنان پشتو را با هیچ‌لهجه‌یی، روان صحبت می‌کنند.

نمایشگاه عکس «از کابل تا کلکته» به‌تاریخ ۲۳ و ۲۴ مارس ۲۰۱۸ در شهر واشنگتن دی‌سی برگزار شد

مسکا نجیب در گفت‌وگو با صدای امریکا گفت که پروژه‌ی «از کابل تا کلکته» را در سال ۲۰۱۵ میلادی آغاز و کار آن‌را از داستان «کابلی‌والا» که توسط یکی از شاعران و نویسندگان معروف هند، به‌نام رابیندرانات تاگور، نوشته و به چندین زبان نیز ترجمه شده، الهام گرفته است.

او می‌افزاید، در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی، پس از این‌که مجبور شد همراه با اعضای خانواده‌اش به هند پناه ببرد، همواره از وی در مورد سرزمین اصلی‌اش پرسش‌های می‌شد و به‌دنبال آن، سخن‌های را در مورد «کابلی‌والا» می‌شنید. سرانجام، در سال ۲۰۱۵ میلادی، تصمیم گرفت دریابد که آیا «کابلی‌والا» منحصر به داستان رابیندرانات تاگور است و یا «کابلی‌والا»هایی فراتر از داستان تاگور در هند به‌سر می‌برند.
‌‌‌

کابلی‌والا: از کابل تا کلکته

از این‌رو، مسکا نجیب همراه با نازس افروز، همکار ژورنالیست خود، به کلکته رفت تا زندگی «کابلی‌والا»ها را به تصویر بکشند.

به‌گفته‌ی مسکا نجیب، اکنون حدود ۵۰۰۰ خانواده‌ی پشتون از سه تا چهار نسل به این‌سو در کلکته زندگی می‌کنند. اجداد اکثر آنان در اوسط قرن ۱۹ از مناطق پشتون‌نشین افغانستان و پاکستان امروزی به کلکته مهاجرت کردند که در آن‌زمان، کلکته، پایتخت هند بریتانیایی بود.

داستان کابلی‌والا

رابیندرانات تاگور (Rabindranath Tagore)، (زاده‌ی ۷ مه ۱۸۶۱ م، درگذشته‌ی ۷ اوت ۱۹۴۱ م) شاعر، فیلسوف، موسیقیدان و چهره‌پرداز اهل بنگال هند بود. نام‌آوریش بیش‌تر از برای شاعری اوست. وی نخستین آسیایی برنده جایزه‌ی نوبل بود.

رابیندرانات تاگور، شاعر و نوسینده‌ی هندی داستان کوتاهی را تحت عنوان «کابلی والا» در سال ۱۸۹۲ میلادی نوشت. در این داستان، مردی بلند قامت به‌نام رحمت که از کابل به کلکته آمده و در آن‌جا دست فروشی کرد.

بر اساس روایت این داستان، رحمت در شهر کلکته با یک دختر پنج‌ساله‌ی بنگالی به‌نام مینی که هم‌سن دختر خردسالش در افغانستان بود، آشنا می‌شود و از آن پس به‌یاد دختر خود، همواره نزد آن دختر کوچک بنگالی می‌رود و لحظاتی را با او صحبت و شوخی می‌کند.

پس از مدتی، نامه‌ی از خانواده را به‌دست می‌آورد که در آن از بیماری دختر کوچکش، خبر می‌دهد. رحمت تصمیم می‌گیرد به کابل برگردد، اما قبل از سفر به کابل با یکی از اهالی منطقه که قرضدارش بود، به‌خاطر پس‌گرفتن پولش درگیر می‌شود و در نهایت، رحمت با ضربه‌ی چاقو، آن‌فرد را از پا در می‌آرود و بعد برای ۱۰ سال زندانی می‌گردد.

​پس از اتمام دوران زندان، رحمت دوباره تصمیم می‌گیرد نزد همان دختر کوچک بنگالی برود، یگانه نشانی‌که در طول سال‌های زندان از او به‌خاطر داشته است، همان دخترک کودک بود، اما بعد از ۱۰ سال، مینی دیگر آن دختر کوچک نیست، بلکه دختر جوانی است که می‌خواهد ازدواج کند و رحمت را به‌خاطر نمی‌آورد، این وضعیت، رحمت را ناامید می‌کند.

در این داستان پدر مینی که نویسنده‌ی داستان نیز است، پولی را که برای عروسی دخترش اختصاص داده بود، آن‌را به‌رحمت هدیه می‌دهد تا به افغانستان رفته و دختر خود را از نزدیک ببیند.

مسکا نجیب می‌گوید که دوری از زادگاه‌اش، افغانستان، و اندیشه‌ی داشتن یک هویت، او را در نهایت واداشت تا یکی از کهن‌ترین جامعه‌ی مهاجر افغان را که در هند متوطن شده‌اند، به‌تصویر بکشند.

    می‌خواستم دریابم که این جوامع چگونه تواسته‌اند در بیش از یک قرن هویت و فرهنگ خود را حفظ کنند. با درک روش زندگی آنان و رابطه‌ی هویتی و فرهنگی که آنان حفظ کرده‌اند، من نیز می‌خواهم با کشور خود در ارتباط باشم.

مسکا که دختر یکی از سیاستمدران برجسته و رئیس‌جمهور پیشین افغانستان است، حداقل در حال حاضر نمی‌خواهد مثل پدرش وارد زندگی سیاست شود. او می‌گوید: «علاقمندی من بیش‌تر به مسایل فرهنگی است، من خود را سفیر فرهنگی افغانستان تلقی می‌کنم». اما تأکید کرد که آینده را نمی‌تواند پیش‌بینی کند که آیا در نهایت وارد سیاست خواهد شد یا خیر.[٢]


از کابل تا کلکته

در سال ۱۸۹۲، ربیندرنات تاگور داستان کوتاهی را به‌زبان بنگالی در مورد مردی از سرزمین دور افغانستان - که در کلکته زندگی می‌کرد، به‌رشته‌ی تحریر درآورد. از آن به‌بعد، «کابلی‌والا» بقای خود را به‌شکل مستقلانه، از طریق ترجمه‌ی این اثر به زبان‌های مختلف هندی و خارجی و هم‌چنان با فیلم‌های سینمایی نمایش‌نامه‌ها در تاتر، در اجتماع هندوستان حفظ کرد. اگرچه تا چند دهه‌ی قبل واژه‌ی «کابلی‌والا» در جاده‌های نزد عام مردم و بیش‌ترین مردم شهرهای شمال و مرکزی هندوستان مفهوم معین خود را داشت، اما شرایط و برداشت متداول امروزی پیرامون «کابلی‌والا»ها، دیدهای متفاوتی را بازتاب می‌دهد.

با الهام از شکل‌گیری تاریخی، نظریات و برداشت‌های اجتماعی در اطراف این واژه، دو ژورنالیست تصویرساز، مسکا نجیب و نازس افروز، پروژ‌ه‌ای را در مورد «کابلی‌والا»های کلکته با درنظرداشت تحولات اجتماعی در صدسال اخیر در این اجتماع به‌تصویر درآورده‌اند.

این دو ژورنالیست با استفاده از سوژه‌های محصور ادبی و زیبایی‌شناسی خاص اجتماعی که در داستان تاگور نهفته است، توانسته‌اند جایگاه تاریخی و کمتر شناخته‌شده‌ای این مردم را به‌وسیله‌ی تصاویر مستندسازی نمایند. این سری تصاویر بینندگان را با سوژه‌ای پیوندهای انسانی، قسمی‌که تاگور از آن روایت می‌کند، ارتباط داده و در عین‌زمان بر مسایلی مانند از دست‌رفتن هویت اجتماعی و احساس جدید تعلق اجتماعی تماس می‌گیرد. بینندگان این تصاویر، هم‌چنان تنش‌های موجود میان حفظ هویت، بازسازی و احیای جایگاهی اجتماعی در فضای جدید را تجربه می‌کنند.

کاوون خموش، در گزارشی پیرامون نمایشگاه این تصاویر در لندن می‌نویسد: در قلب لندن، دانشکده پژوهش‌های شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن، تا پانزدهم دسامبر میزبان کابلی‌والا است. نمایشگاه از کابل تا کلکته نتیجه سه سال پژوهش و عکاسی نازس افروز و مسکا نجیب از زندگی افغان‌های مهاجر به هند بریتانیایی در صد سال گذشته است. آمیزه‌ای از قصه رابیندرانات تاگور تا کابل کوچکِ هند و زندگی مسکا،‌ کابلی والای دهلی.

    با مسکا دست می‌دهم و می‌پرسم،‌ اگر بتوانی خاطره‌ای را در یک قاب عکس چاپ کنی، چه خواهد بود؟ مکث طولانی و با شادی که سراسر چهره‌اش موج می‌زند: «عکس نمی‌شود، می‌خواهم در قالب فیلم پیاده شود... صبح که از خواب بیدار می‌شدم، می‌رفتم با هم صبحانه بخوریم، ابایم (پدرم) با همه گپ می‌زد و برای همه ما وقت داشت. حاضر می‌شدیم برای مکتب. در مدرسه صلح درس می‌خواندم. به‌یاد دارم که زنگ تفریح برای ما (نهار) ماش‌آوه می‌دادند، من با هیجان و شادی با دوستانم قروت می‌خوردم.»

مسکا نجیب تصویری که از کودکی در ذهن دارد آخرین روزهایش در کابل است، آغاز دهه‌ی نود میلادی و روزهای پُر آشوب مرگ و زندگی. او در افغانستان به‌دنیا آمد، هشت سال در کابل زندگی کرد و دو سال اول مدرسه را در یکی از پُر حادثه‌ترین پایتخت‌های جهان درس خواند. پدرش نجیب‌الله احمدزی مشهور به دکتر نجیب، رییس‌جمهوری وقت افغانستان، همسر و سه دخترش را به هند فرستاد که نجات پیدا کنند. خودش در کابل گیر افتاد و چهار سال بعد به‌دست طالبان به‌شکل تکان‌دهنده‌ای کشته شد. مسکا، مادر و دو خواهرش از آن‌زمان در هند کار و زندگی می‌کنند.

مسکا نجیب نمی‌تواند خاطرات تلخ و شیرینی که در حافظه‌ی ذهنش از کابل دارد را در قالب عکس چاپ کند. اما با این سندروم «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش» چه می‌کرد؟ مسکا کاری که می‌توانست را کرد. او رفت سراغ قدیمی‌ترین افغان‌هایی که بیش از یک قرن پیش به‌دلایل تجاری و جست‌وجوی زندگی بهتر به کلکته در ایالت بنگال (هند بریتانیایی وقت) در شرقی‌ترین جغرافیای هند، مهاجرت کرده بودند.

    در هند بزرگ شدم درس خواندم و کار کردم و وقتی از من می‌پرسیدند از کجایی؟ من می‌گفتم افغانستان و همیشه بحث سر داستان رابیندرنات تاگور قصه‌ی «کابلی‌والا»، باز می‌شد. همان بود که به این برنامه عکاسی علاقمند شدم.

رابیندرانات تاگور برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، ۱۲۶ سال پیش در یک داستان کوتاه، ماجرای زندگی مرد بازرگانی را روایت کرد که سالی یک‌بار از جنوب افغانستان برای فروش میوه‌ی خشک به کلکته هند سفر می‌کرد.

قصه در چند بخش‌ روایتگر روابط عاطفی والدین و فرزند است: مهر پدر هندی به دخترش در کلکته، مهر کابلی‌والا‌ به دخترش در افغانستان و قصه‌ی عاطفی کابلی‌والا و مینی. قصه‌ی کابلی‌والا در چندین فیلم، کارتون و مجموعه‌ی تلویزیونی به زبان‌های هندی و بنگالی درآمده و اخیراً الهام‌بخش پروژه‌ی عکاسی مسکا و نازس بوده است.


نیمه‌ی پنهان

در سال ۲۰۱۲ مسکا نجیب و نازس افروز که هر دو مشغول کار روزنامه‌نگاری و عکاسی بودند،‌ تصمیم می‌گیرند یک قرن بعد از اولین مهاجرت افغان‌ها به کلکته،‌ سری به این شهر بزنند و ببینند که این داستان واقعیت داشته یا آن‌چه تاگور روایت کرده فقط «داستانی خیالی» بوده است. نازس افروز در ایالت بنگال و کلکته بزرگ شده است:

    وقتی عکاسی را شروع کردیم قصه‌های جالبی یافتیم... قصه‌افغان‌هایی که در نیمه‌ی قرن ۱۹ عمدتاً از ولایت‌های پکتیا و پکتیکای افغانستان آمدند و کلکته را خانه‌ی خود ساختند و حالا جزئی از هویت شهر کلکته شده‌اند.

نازس و مسکا در کلکته هزاران عکس گرفتند و تنها پنجاه عکس را برای نمایشگاه خود برگزیدند. مسکا می‌گوید:‌ «تلاش کردیم عکس‌هایی را انتخاب کنیم که نفس و رنگ اصلی زندگی آن‌ها را در کلکته منعکس کند، مثل وابستگی‌ها، هویت، خاطرات و این‌که زندگی دور از خانه و کاشانه چطور است.»


فرزندانی با پدران افغان و مادران هندی

قصه‌ی مهاجرت افغان‌ها همیشه پُر از افت‌وخیز بوده،‌ از مهاجرت یک قرن پیش تا فرار گسترده‌ی پناهجویان از افغانستان از مسیر خطرناک و پُر تلفات مدیترانه در سال‌های اخیر به اروپا. هر وقتی افغان‌ها به‌جایی سفر کرده‌اند، چیزهایی را جا مانده‌اند.

در نمایشگاه «از کابل تا کلکته» تقریباً همه جنبه‌های زندگی افغان‌های کلکته با ظرافت منعکس شده، از شیوه‌ی غذاخوردن گروهی تا نقش قالیچه‌های افغانی، کاروبار و مراسم سنتی.‌ اما در اکثر عکس‌ها نبود بخشی از این زندگی به‌شدت حس می‌شود: زن.

شماری از پشتون‌های متوطن‌شده در کلکته حین دعاخوانی پس از صرف غذا

به‌نظر مسکا این‌که افغان‌ها توانسته‌اند نسل به نسل هویت خود حفظ کنند، مساله‌ی مهمی است،‌ بخشی از آن‌هم جایگاه زن در زندگی مرد افغان است: «بله زنان را نمی‌بینم، چون پشت پرده‌اند، چون آن‌ها زنان کابلی‌والا هستند و باید در اندرونی باشد و از نظرها دور. ولی من امیدوارم که این به‌زودی تغییر کند.»

غذای باقی‌مانده نشان می‌دهد که پشتون‌های مقیم کلکته مشابه به غذای افغانستان است

جالب این‌جاست که افغان‌ها هنگام مهاجرت به هند،‌ یک قرن پیش زنان خود را با خود به کلکته نبردند،‌ زنی در این مهاجرت همراه مردان نبود. نازس افروز می‌گوید: «مردان افغان در کلکته عمدتاً با زنان مسلمانان هند ازدواج کردند، بیش‌تر با زنان مسلمان اردو زبان هند.» این رخداد هم‌چنین به شکل‌گیری هویت در کلکته هم نقش داشته؛ نسلی از فرزندان با پدران افغان و مادران هندی.

یک پشتون مقیم کلکته لباس مادرش را که قدمت بیش از ۵۰ سال دارد در دست دارد


در جست‌جوی هویت گمگشته

مسکا وقتی در کودکی از افغانستان مهاجرت و در هند ساکن شد، دیگر هیچ وقت به کشورش برنگشت. برای مسکا نجیب که شرایط کابل همه‌چیز به‌خصوص پدرش را به بدترین شکل از او گرفت، دیدار با کابلی‌والاهای کلکته حس دیگری داشته است. سفری در تونل زمان:‌ «چیزی که در تمام این سال‌ها فقدانش را در زندگی‌ام حس می‌کردم، جستجوی هویت بود و من از این‌که هویتم را در خارج از کشور از دست بدهم بسیار هراس داشتم... این پروژه برای من نقطه‌ی وصل بود و وقتی وارد خانه‌ی کابلی‌والا شدم مثل این بود که سفری آنی به کابل داشتم.»

کابلی‌والاهای کلکته، عمدتاً از ولایت‌های پکتیا و پکتیکای افغانستان هستند.

اما حفظ اصالت گاهی برای افغان‌ها در کلکته مشکلاتی هم داشته است. نازس افروز به مدارک هویت افغان‌های کلکته نگاهی کرده و دریافته که کاغذپرانی و پای‌بندی افغان‌ها به چگونگی تعریف هویت و جغرافیایی که هیچ‌گاهی وجود نداشته، گاهی سبب شده که آن‌ها مدارک مشخصی برای تشخیص هویت به‌دست نیاورند.

یک پشتون اهل کلکته که کارت هویت و چندین کارت دیگر شامل کارت‌ رای‌دهی را در دست دارد

مسکا با وجودی که می‌داند سفر با گذرنامه‌ی افغانستان مشکلات زیادی دارد اما با وجود سال‌ها زندگی و شهروندی در هند، تاکنون گذرنامه‌ی هندی نگرفته است: ‌«پاسپورت افغانستان همان چهل برگی است که من را به‌عنوان یک افغان معرفی می‌کند.»

زندگی انسان‌ها در همه دوره‌های تاریخی سراسر مهاجرت بوده،‌ گاهی برای دوری از اصل و گاهی برای جستجوی روزگار وصل. اما اهمیت اصل و ریشه در زندگی انسان امروز چیست؟ الیف شفق، نویسنده‌ی ترک در سخنرانی در دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه لندن توضیح جالبی داد: «صوفی‌ها به درخت طوبی اشاره می‌کنند،‌ درختی که قرار بوده برعکس باشد با ساق‌هایی در زمین و ریشه‌هایی در هوا. به این معنی که شما ریشه‌ی دارید اما ریشه‌های شما در هوا است و به‌جاهای مختلفی وصل شده است. ریشه‌ها الزاماً قرار نیست در یک‌جایی دفن باشد،‌ حتی اگر زیر خاک هم باشد،‌ در مسیرهای مختلفی ریشه می‌دواند.»

جمعی از پشتون‌های مقیم کلکته در یک پارک تفریحی مصرف تخم جنگی و تماشای آن هستند

جستجوی هویت گمگشته کار سخت و طاقت‌فرسایی است، اما جستجوی هویتی با ریشه‌هایی که هر تار آن در جایی خفته،‌ گاهی گمراه‌کننده است،‌ گاهی رهایی‌بخش.[٣]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی نگاشته شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- مسکا نجیب چگونه به قله‌های موفقیت رسید؟، رادیو آزادی: ۲۵ جوزا ۱۳۹۲
[٢]- از کابل تا کلکته، نمایشگاه عکس از دختر داکتر نجیب، رادیو صدای آمریکا: ۴ حمل ۱۳۹۷
[٣]- کاوون خموش، فرزندانی با پدران افغان و مادران هندی؛ عکس‌های مسکا نجیب و نازس افروز، بی‌بی‌سی: ۱۹ اکتبر ۲۰۱۸ - ۲۷ مهر ۱۳۹۷


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها