|
زرتشتیان در دورهی صفویه
باورها و آداب آنها
فهرست مندرجات
.
زرتشتیان ایرانی در روزگار شاه عباس
پرفسور نورا الیزابت مری بویس (Nora Elisabeth Mary Boyce) (زادهی ۲ اوت ۱۹۲۰م – درگذشتهی ۴ آوریل ۲۰۰۶ م) استاد دانشگاه و پژوهشگر در رشتهی مطالعات زرتشتی بوده است. او در دارجیلینگ در هند بهدنیا آمد. پدرش از قضات دستگاه حکومتی بریتانیا در هند، و مادرش نوهی مورخ انگلیسی بهنام سموئیل گاردنر بود.
در نوجوانی در دبیرستان ویمبلدون در لندن درس خواند. در ۱۸ سالگی به کالج زنان چلتنهام وارد شد. پس از آن در دانشگاه کمبریج ادبیات انگلیسی و باستانشناسی و انسانشناسی آموخت و با درجهی ممتاز تحصیلات را به انجام رساند. در ۱۹۴۴ بهتدریس ادبیات آنگلوساکسون در دانشگاه لندن پرداخت و همزمان وارد مدرسهی مطالعات مشرقزمین و آفریقا شد و به تحصیل در رشتهی زبانهای ایرانی پرداخت. در آن روزها نامآورانی چون مینورسکی و والتر هنینگ در این مدرسه تدریس میکردند. در ۱۹۴۸ بهتدریس متنهای مانوی و پهلوی و پارتی در همین مدرسه پرداخت. پس از رفتن هنینگ به دانشگاه کالیفرنیا، بویس جانشین او شد و به مقام استادی در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی رسید. او تا سال ۱۹۸۶ استاد بود و پس از آن تا هنگام مرگ بهعنوان استاد افتخاری و پژوهشگر کار میکرد.
از سده شانزدهم تا سده هجدهم میلادی گزارشهای بسیاری در نوشتههای خود زرتشتیان و ناظران بیگانه باقی است. در ایران شاه عباس، مشهورترین پادشاه صفوی، بهسال ۱۵۸۷ م. بهتخت نشست و تا سال ۱۶۲۸ م. حکومت کرد. دربار پرشکوه وی سفیران، بازرگانان، و حتی مبلغان مسیحی اروپایی را بهاصفهان کشاند که برخی از آنان بهجامعه زرتشتی آن نواحی علاقه مند شدند. این بدان سبب بود که بهسال ۱۶۰۸ م. شاه عباس «شمار زیادی از گاوورها» (صورت رایج آن زمان برای اصطلاح توهین آمیز گبر) را از یزد و کرمان برای کارگری، بهپایتخت و اطراف آن، آورده بود. آنان در شهرکی تقریبن سه هزار خانهای سکونت یافتند که «جملگی محقر و یک طبقه و بیتزئینات و در حقیقت متناسب با فقر ساکنان خانه» بودند[۱]. آنان رنگرزی، بافندگی و فرش بافی میکردند یا بهشهر میرفتند ( و مراقب بودند بهمسلمانان تنه نزنند) تا بهعنوان مهتر یا باغبان کار کنند یا خود، کشتزارها و تاکستانهای اطراف را اجاره میکردند. شاردن[٢] مینویسد: «آنان کشاورزی را پیشهای نه فقط پاک و سالم، بلکه ستوده و شریف نیز میدانستند و بر این باور بودند که این نخستین شغل است که چنان که میگویند، خداوند قادر و ایزدان کهتر، پیش از همه میپسندند و بهکریمانه ترین وجه پاداش میدهند.»
وی میافزاید: «این ایرانیان باستانی رسوم آبرومندانه و سادهای دارند و تحت راهنمایی بزرگان خود در صلح و آرامش زندگی میکنند و از میان این بزرگان، کلانترانشان را بر میگزینند که منصب آنان را حکومت تائید میکند. آنان شراب مینوشند و همه نوع گوشت میخورند... ولی از جهات دیگر آدمهای بسیار خاصی هستند و با مردمان دیگر، بهخصوص مسلمانان، چندان در نمیآمیزند.» مسافری دیگر چنین اظهار میدارد: «زنانشان که همچون دیگر زنان ایرانی هرگز از ما دوری نمیجویند، از دیدار و سخن گفتن با ما بسیار خرسند بودند»[٣]. آنان را با نداشتن حجاب میشد از خواهران مسلمانشان بازشناخت؛ ولی لباسشان کاملن عفیفانه و چنین بود: شلواری بلند که تا مچ پا میرسید؛ پیراهن آستین بلند، و چند روسری روی هم که زیرینِ آنها (مانند روسری راهبهها) موهها را کاملن میپوشاند. جامه آنان بهرنگهای شاد، و بیشتر سبز و سرخ بود. مردان مانند دیگر کارگران، شلوار و پراهن بهتن داشتند، ولی ناچار بودند لباس (پشمی یا کتانیِ) بدون رنگ بپوشند و این لباس، هر جا که میرفتند، آنها را مشخص میکرد.
زرتشتیان، هرچند برخورد دوستانهای داشتند، ولی در مورد موضوعات دینی خاموش بودند. جهانگردی دربارهی آنها چنین نوشته است: «هیچ ملت و جماعتی همانند گبرها مقید بهاخفای اسرار دین خود نیستند»[۴]. این موضوع، عمدتن بدان سبب بود که آنان میان خود و مسلمانان (که زرتشتیان را ریشخند میکردند) دیواری بیروزن قرار داده بودند و بیگانگان هم ممکن بود این رازها را برای میزبان مسلمانشان فاش سازد. بدین ترتیب اروپاییان دچار این تصور نادرست شدند که زرتشتیان در واقع مردمانی نادان و سادهاند و سدهها که در بند زیستهاند، جز پرستش خورشید بههنگام طلوع، و مراقبت از آتش، که آن را عنصری جاودان میدانند، و رسم نهادن پیکر در فضای باز، دیگر مراسمشان را از یاد بردهاند[۵]. این سخن در حالی گفته میشد که روحانیان یزد و کرمان، در روایتهایی که برای برادران پارسی خود مینوشتند، همه جزئیات احکام مربوط بهانواع مراسم و آئینهای باستانی را ذکر میکردند. مانع خاصی که زرتشتیان برای حفظ خویش ایجاد کرده بودند و غربیها براساس آن گزارش و داوری میکردند، مسئله زبان بود. آنان در سنگرهای روستایی خود، گویشی محلی ایجاد اختیار کرده بودند که برای گویشوران فارسی رایجِ، که آنان آن را دَری و مسلمانان آنرا گبری مینامیدند، قابل فهم نبود؛ و این گویش محلی را (هر چند تقریبن هیچوقت بدان نمینوشتند) همه زرتشتیان، میان خود بهکار میبردند.
شاردن که مردی بیاندازه باهوش بود، کوشید با سماجت بسیار بهدرون «رازهای دین زرتشتیان» راه یابد. وی[٦] درباره آموزههای آنان چنین نوشت: «می پندارند دو اصل وجود دارد و ممکن نیست یکی باشد؛ چه، همه ی چیزها را دو گونه یا دوسرشت، یعنی نیک و بد است... این دو اصل، یکی روشنی است که آنان را اورموز [اهرمزد] مینامند … و دیگری تاریکی، که آن را اریمن [اهریمن] نام مینهند... آنان بهفرشتگانی اعتقاد دارند که ایزدان کهترند و برای حمایت از آفریدگان بیجان، و هر یک مطابق حوزه کارش، گماشته شدهاند.» وی باز میافزاید که آنان جشنهایی را بهاحترام عناصر طبیعی برگزار میکنند، که اشاره روشنی بهگاهانبارهاست. وی از کستی سخنی بهمیان نمیآورد، گویی هرگز زرتشتیان را در حال نماز ندیده است، ولی دریافت که[٧] هر خانواده روزانه پنجبار در برابر آتش خانگی که همیشه فروزان و پاک نگاهداری میشد، نماز میگزارد. تاورنیه که زرتشتیان کرمان را دیده بود، بیهوده کوشید آتشکده آنان را ببیند. آنان نپذیرفتن این درخواست را با گفتن این داستان برای او توجیه کردند که چگونه مسلمان، آنان را واداشته بود اجازه دهند آتش را ببیند، و چون «منتظر بود در آن آتش نور فوقالعادهای ببیند... وقتی انتظارش بهعمل نیامد و دید که آن آتش هم مانند آتش مطبخ و آتش بخاری است، متغیر شد و دیوانه وار خیویی بر آن آتش انداخت»[٨]. روایتهای زرتشتی احکامی برای تطهیر آتش مقدس در هنگام پیش آمدن چنین حوادثی دارند؛ و تا سدهی هفدهم میلادی، ایرانیان هر آتش مقدسی را در اتاقکی در داخل آتشکده خشتی مینهادند که این اتاقک بدون پنجره بود و دربِ کوچک گنجه مانندی داشت که تنها روحانیان پریستار آتش میتوانستند از آن داخل شوند. در جایی دیگر و در اتاقی بزرگتر یک آتشدان ستونی خالی وجود داشت که میشد برای نمازهای فرادی و یا جشنهای عمومی، اخگرهایی درون آن گذاشت. بدین ترتیب مردم عادی هم، بهامید حفظ بهتر آتشهای سپنته (مقدس) محبوبشان، لذت تماشای آنها را بر خود روا نمیداشتند.
اروپاییان بدون تعصب (همچون هرودتِ پیش از آنان) بهمبارزه زرتشتیان با خرفسترهها توجه کردهاند. دلاواله[۹] در این باره نوشت: « گبرها از قورباغه و لاک پشت و خرچنگ و سایر جانورانی که بهعقیده آنان موذیاند و آب را میآلایند، بهشدت تنفر دارند و هرگاه فرصتی دست دهد، آنها را میکشند.» تاورنیه[۱٠] اطلاع میدهد که « یک روز در سال هست که باید تمام زنها را هر شهر یا روستا جمع شوند و هرچه قورباغه پیدا میکنند، بکشند». وی[۱۱] میافزاید: «جانورانی هستند که گبرها بسیار محترم میدارند و آنها را تعظیم و تکریم میکنند؛ و بر عکس، برخی جانوران دیگر را دشمن میدارند، چنانکه میخواهند گونهی آنان را بر اندازند و میگویند آنها آفریده خدا نیستند و از بدن اهریمن خارج شدهاند و سرشت او را دارند.»
اروپاییان هم مانند همهی دیگر کسانی که با زرتشتیان تماس مییافتند، بهشیوه تشییع مردگان ایشان علاقهمند بودند. گبرهای اصفهان هرچند تنگدست بودند، ولی در جایی پرت افتاده و خارج از شهر، برج مدور جالب توجهی ساختند «پوشیده از سنگهای بزرگ تراشیده … حدود ده متر ارتفاع و بیست سی متر قطر، و بیهیچ درب یا مدخلی» مبادا کسی در صدد بر آید « بیحرمتی کند بهجایی که آنان بسی بیشتر از مسلمانان یا مسیحیان، که بهمزار مردگانشان احترام میگذارند برایش احترام قائلند»[۱٢]. آنان مردگانشان را بر خلاف شیوه سنتی که برهنه رها کردن بود، کاملن پوشیده، در درون این برج میگذاشتند و این، بیگمان بهسبب تعدیهای مسلمانان بود. شاردن خاطرنشان میکند که تقریبن در پنجاه قدمی آنجا اتاقکی خشتی میساختند که برای آرامش روانِ تازه درگذشته، اتشی پیوسته فروزان نگاه میداشتند. این رسم زرتشتیان ایران و پارسیان هند مشترک بود.
موضوع دیگری که نظر تاورنیه را بهخود جلب کرد، احکام تطهیر بود. وی[۱٣] نوشت: «همین که زنان یا دختران شروع قاعده ماهانه را حس میکنند، فورن از خانه بیرون میروند و در صحراها در کلبه چوبین مشبکی که پردهای بر در آن آویخته است، تنها منزل میکنند. هر روز برای آنان آب و خوش میبرند تا آن روزها سپری شود. پس از آن هر کس بهاندازه بضاعت خود، بزغاله یا مرغ یا کبوتری برای نثار میفرستد. پس از آن بهحمام میروند و بعضی از خویشان را بهمهمانی کوچکی میخوانند و از ایشان پذیرایی میکنند.» این زندان تنگ و انفرادی، بایستی در گرمای تابستان و سرمای زمستان، برای زنان بسی سخت بوده باشد؛ و آشکارا خطرناک هم میشد؛ چه، تا سده نوزدهم میلادی برای عزلت، جاهایی ایمن تر، و در حیاط خانه یا اصطبل، میساختند. با این حال خاتمه دادن بهاین آزمایش سخت با دوستان و مهمانی کوچم، غریزه زرتشتی برای غنیمت شمردن هر فرصت ممکن برای شادمانی را نشان میدهد. تاورنیه[۱۴] هم از گبرها چنین میگوید: «عید زادروز پیامبرشان را از همه اعیاد بهتر و عالیتر جشن میگیرند و در آن روز خیرات بسیار و نذرهای بزرگی بهجا میآورند.» این روز، همان نوروز بزرگ، در ششم فروردین بود. (البته این ادعا برای تولد زرتشت همانقدر حقیقی است که قائلشدن روز ۲۵ دسامبر برای تولد مسیح.) در کرمان ظاهرن هنوز شماری زرتشتی متمول بودند که میتوانستند سخاوتمندانه برای امور خیریه پول دهند. در این شهر یک ستون مرمرین نقشدار عالی باقی است که نشان میدهد در دورهی شاه عباس، شخصی بنام رستم بندار یک «خانه مهر» ساخته بود. (خانه مهر و معمولن بهصورت «در مهر» یا «بِرِ مهر»، اصطلاح رایج متاخری برای پرستشگاه یا آتشکده است.)
احتمالن کسانی نسبتن مستطیع همچون رستم بندار (مانند چنگآسا در نوسازی) وجود داشتند که کلانتر یا داورهازمان محلی بودند. احتمالن آنان در اداره امور مشکل چندانی نداشتند، ولی اگر دوتن از آنان نزاعی داشتند و ریش سفیدان نمیتوانستند درباره آن حکم لازم را بدهند، در روایتها[۱۵] مطرح است که ممکن بود لازم شود فرد متهم، در آتشکده با خوردن آئینی گوگرد (صورتی از آزمایش باستانی ورِ آتش) سوگند ایراد کند. پس از برخوانی نیایش خورشید مهر، که با آن خورشید و مهر بهگواهی خوانده میشوند، متهم از امشاسپندان و آفریدگانشان استمداد میخواست و سخنان رسمی بر زبان میآورد که پایان آن چنین بود: «... ئو اگر سوگند بهدروغ خورم، هر کرفه که من کردهام بهتو (یعنی شاکی)... دادم و هر گناهی که تو... کردهای، به چینود پل، پادافره آن بکشم و مهر و سروش و رشنِ راست میدانند که من راست میگویم...» زرتشتیان باور داشتند هر که سوگند دروغ خورد، خداوند، بهزودی نابودش خواهد کرد، ولی جماعت شاهد بودند که کار بهندرت بهاین مرحله میکشید و صدق غالب بود، زیرا آن که پیمانی را میشکند، پیشتر به«حکم اهریمن و دیوان» درآمده است[۱٦].
زرتشتیان با آنهمه راستی، صلحجویی، سختکوشی و تا حد امکان سر در لاک خود داشتن، هنوز هم نتوانستند از ستم بگریزند. شاردن[۱٧] اظهار میدارد که شاه عباس درباره محتویات شگفتانگیز کتابهای «گبران» و بهخصوص درباره کتابی که میگفتند ابراهیم آن را نوشته است و حاوی پیشگویی درباره تمامی رویدادهایی است که تا پایان جهان رخ خواهند داد، چیزهایی شنیده بود. بههمین سبب وی مصرانه خواستار آن کتاب شد و زرتشتیان را واداشت دست نوشتههایشان را برایش بیاورند. شاردن دربارهی بیستوشش جلد کتاب شنید که در کتابخانه سلطنتی اصفهان نگاهداری میشدند، ولی طبیعتن کتاب خیالین ابراهیم را نمیشد تولید کرد. در نتیجه شاه بهسبب این ناکامی، دستوران دستور و چندین تن دیگر را بهمرگ محکوم کرد. روحانیان ایران در نامهای بهتاریخ ۱۶۳۵ م. برای پارسیان، از این رویدادهای غمگینانه سخن بهمیان آوردهاند. در این زمان ناامیدی هم بر ناراحتیهای آنان افزوده شد. آنان باور داشتند که هزاره دهم سال گیهانی با سلطنت یزدگرد سوم آغاز شده بود؛ از این رو، یک هزار سال بعد، یعنی بهسال ۱۶۳۰ م. پایان شکوهمند آن، همراه با آمدن سئوشینت را انتظار داشتند. چهار سال پیش، آنان به پارسیان چنین نوشتند: «هزاراه اهریمن بهپایان رسیده است و هزاره اهرمزد نزدیک است و ما امیدواریم چهره شاه بهرام شکوهمند را ببینیم و هوشیدر و پشوتن، بیگمان خواهند آمد»[۱٨]. گذشتن بیحادثه آن سالها که مدتها آرزویش را داشتند، ضربهای سهمگین بر آنان بود و هر چند از امید بهآمدن سئوشینت هرگز دست نکشیدند، ولی از این پس انتظارشان مبهمتر بود. شاردن[۱۹] اشاره میکند که «یکی از پایانیترین سنتهای انان این است که دینشان بار دیگر برتری خواهد یافت… و این که بار دیگر پادشاهی از ان ایشان خواهد بود. آنان خود و کودکانشان را با این امید نگاه میدارند.»
پس از شاه عباس، اوضاع زرتشتیان فقط بدتر شد. شاه عباس دوم (۱۶۲۴-۱۶۶۷ م.) گبرهای اصفهان را بهشهرک جدیدی منتقل کرد (چون شهرک قدیم را برای تفرجگاه خود میخواست)؛ و در این مکان جدید و در دوره ی آخرین پادشاه صفوی، یعنی سلطان حسین (۱۶۹۴-۱۷۲۲ م.) آنان رنج بسیار دیدند؛ چه، وی اندکی پس از به تختنشستن، فرمان تغییر دین آنان را صادر کرد. یک اسقف مسیحی شاهد اقدامات خشونتآمیز برای اجرای این فرمان بود: پرستشگاههای زرتشتیان را ویران کردند، شمار بسیاری از گبرها را به تهدید با شمشیر، بهپذیرش اسلام وا داشتند و خون آنان که امتناع کردند، رودخانه را رنگین ساخت. شمار اندکی گریختند و خانوادههایی که هنوز در منطقه یزد زندگی میکنند، از تبار همین فراریانند.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- della valle, ll, 104
[٢]- Chardin, ll, 180
[٣]- Daulier-Deslandes, 28
[۴]- Tavernier, 163
[۵]- Figueroa, 177
[٦]- Chardin, ll, 182
[٧]- Chardin, ll, 183
[٨]- Tavernier, 167
[۹]- della valle, 107
[۱٠]- Tavernier, 166
[۱۱]- Tavernier, 168
[۱٢]- Chardin, ll, 166
[۱٣]- Tavernier, 166
[۱۴]- Tavernier, 167
[۱۵]- Dhabhar, 39ff.
[۱٦]- Dhabhar, 41.
[۱٧]- Chardin, ll, 179
[۱٨]- Dhabhar, 593-4
[۱۹]- Chardin, ll, 183
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت دین بهی