جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۸ آبان ۱۰, جمعه

افغانستان در سفرنامه‌ی بنجامین

از: ساموئل گرین بنجامین

سفرنامه‌ی بنجامین

رقابت روس و انگلیس در افغانستان و ایران


فهرست مندرجات

.



افغان‌ها و افغانستان در سفرنامه‌ بنجامین

ساموئل گرین ویلر بنجامین (Samuel Greene Wheeler Benjamin) (زاده‌ی ۱۸۳۷ م - درگذشته‌ی ۱۹۱۴ م)، روزنامه‌نگار، دیپلمات، و نخستین سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران بود.

آن‌چه که لشکرکشی‌های دولت ترک‌تاز قاجاری در خلال سال‌های ۱۸۵۶-۱۸۳۷، برای افغانستان رقم زد و آن‌چه که امروزه تاریخ‌نگاران ایرانی با بی‌پروایی برای نهادینه‌ساختن خواسته‌های طمح‌گرانه‌ی آنان و متعارف‌کردن این زیاده‌خواهی‌های واهی، عليه ملت افغان و تماميت ارضی كشور افغانستان می‌نگارند، ناشی از یک برداشت غلط تاریخی است، که گویا افغانستان در طول تاریخ تا دوره‌ای قاجار استقلال سیاسی نداشته، و جدایی آن از ایران کنونی را از عهدنامه‌ی پاریس بدین‌سو می‌دانند. از این‌رو، ایرانیان ترک‌تبار و ملی‌گرایان شوونیست از کشتارهای تعصّب‌نشان گرفته تا تحقیر و توهین افغان‌ها از هیچ فرصتی کوتاهی نکرده‌اند. بیش‌تر نمایندگان سیاسی کشورهای دیگر در ایران نیز تحت‌تاثیر همین تبلیغات زهرآگین ایرانیان قرار گرفته و گزارش‌های نادرست و ادعاهای پوچ و بی‌پايه تاريخی آنان‌را در کتاب‌ها و سفرنامه‌های خود، بدون‌ آن‌که حساسيتی نسبت به‌درستی این گزارش‌ها از خود نشان دهند، بازتاب داده‌اند. یکی از این نمایندگان سیاسی، ساموئل گرین بنجامین، نخستین سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران است. آن‌چه در پی می‌آید، بخشی از گزارش‌های سفرنامه‌ی او در مورد افغانستان است، که حفظ امانت بازنویسی شده‌ است.

ساموئل گرین ویلر بنجامین (Samuel Greene Wheeler Benjamin)، زاده‌ی ۱۳ فوریه ۱۸۳۷ میلادی، روزنامه‌نگار، دولت‌مرد دیپلمات آمریکایی است که به‌عنوان «وزیر مقیم» (در آن‌زمان هنوز پست سفیر ایجاد نشده بود) در هشتم اسفند ۱۲۶۱ (دوم فوریه ۱۸۸۳) به ایران اعزام شد. از آن‌جا که او فرد دانشمند بود و مطالعات زیادی به‌خصوص درباره‌ی کشورهای مشرق‌زمین داشت و از مستشرقین امریکا به‌شمار می‌رفت، به‌همین جهت علاقه‌ی زیادی را برای انجام این مأموریت از خود نشان داد. او خود می‌نویسد: «در زمستان ۱۸۸۲-۱۸۸۳ بود که از طرف پرزیدنت آرتور ریاست‌جمهوری آمریکا به سمت نخستین سفیر آمریکا در ایران منصوب شدم. کنگره‌ی آمریکا به‌تازگی تأسیس سفارت را در ایران تصویب کرده بود و به‌دنبال آن پرزیدنت آرتور مرا بدین سمت انتخاب کرد.»

بنجامین پس از نزدیک به دو سال اقامت در ایران، به آمریکا بازگشت و خاطرات خود را در قالب سفرنامه‌ی تحت عنوان «ایران و ایرانیان» در سال ۱۸۸۶ میلادی، ابتدا در لندن و سپس در واشنگتن منتشر کرد. او در نوزدهم جولای ۱۹۱۴ میلادی درگذشت.

پناهندگان افغان در ایران

... بد نیست کمی درباره‌ی افغانی‌هایی که به ایران پناهنده شده و مرکز ستاد خود را در تهران قرار داده‌اند، صحبت کنیم. با آن‌که عده‌ای این افغان‌ها زیاد نیست، معذالک در تهران جلب توجه همه را کرده‌اند، زیرا دسته‌هایی از آن‌ها سوار بر اسب با طبل و شیپور از خیابان‌ها گذشته و برای تمرین به‌خارج شهر می‌روند. آن‌ها چهره‌هایی سبزه و گندمگون و چشمایی کاملاً سیاه دارند و خیلی پرحرف به‌نظر می‌رسند، آبروهای آن‌ها پرپشت، ریش‌های‌شان سیاه، بینی‌های‌شان سربالا، دست‌ها و پاهای‌شان کوچک ولی قوی و نیرومند است. عمامه‌ای رنگارنگ دور سرشان پیچیده‌اند که یک سر عمامه روی شانه چپ آن‌ها سرازیر شده است. شالی روی کت گشاد خود بسته‌اند و خنجرها و تپانچه‌هایی که در جنگ با انگلیس‌ها به غنیمت گرفته‌اند، در کمر دارند.

افغان‌ها در اواخر قرن نوزدهم

عده‌ای، افغان‌ها و دسته‌ای از هندی‌ها را از اعقاب یهودیان می‌دانند، ولی این ادعا را نمی‌توان صحیح دانست، زیرا افغان‌ها همه مسلمانند و پیرو مذهب تسنن می‌باشند و خیلی هم در دین و مذهب خود متعصب هستند. کلمه‌ی «افغان» به‌معنای داد و فریاد است و ظاهراً به این مناسبت به این اقوام اطلاق شده است که آن‌ها به‌خاطر اسارت خود به‌دست اجنبی‌ها سال‌های متمادی سوگواری می‌کرده‌اند و واقعاً جای تأسف است که هنوز هم مسئله‌ی افغانستان حل نشده و تکلیف این مردم روشن نگردیده است. افغان‌ها سعی می‌کنند زندگی عشایری خود را حفظ کنند. آن‌ها به تیره‌های زیادی تقسیم شده‌اند و هر یک برای برتری خود مبارزه می‌نمایند. مهم‌ترین تیره‌ای افغان‌ها «باروک‌زایی» و «سدوزایی» است که عبدالرحمن، امیر کنونی افغانستان از طایفه‌ی «سدوزایی» می‌باشد.

روابط ایران و افغانستان در بیش‌تر اوقات صمیمی و خوب بوده است، مرز میان این دو سرزمین کاملاً مشخص نیست. ایران بارها از این مرز گذشته و مدت‌ها قسمتی از افغانستان را تحت اشغال و تصرف خود داشته است. در سال ۱۸۵۲ یک ارتش از ایران، هرات را محاصره کرده و این شهر را تصرف نمود. در اوایل قرن هجدهم یکی از امرای افغانستان، به‌نام محمود، به ایران حمله‌ور شد، سلاطین صفوی را شکست داد و مدت چند سال در ایران حکومت کرد. محمود افغان از روی جهالت و تعصب قسمت عمده‌ای آثار هنری شهر اصفهان را خراب کرد. عده‌ای زیادی از مردم آن و مخصوصاً طبقه‌ی هنرمند را از دم تیغ گذراند و بلایی بر سر ایران آورد که هنوز این کشور نتوانسته است از آثار این هجوم وحشتناک و خرابی‌ها، خود را نجات دهد. نادرشاه افاغنه را از ایران بیرون کرد ولی از آن به‌بعد امرای افغانستان با یکدیگر مشغول مبارزه و ستیزه‌جویی شدند و هر کدام سعی می‌کردند حمایت ایران را نسبت به‌خود جلب نمایند و با کمک شاه ایران بر امرای دیگر پیروز شوند.

معروف است که فتحعلی‌شاه روزی از یکی از امرای افغانستان پرسیده بود: «چطور است که تیغه‌ی شمشیرهای ما منحنی و تیغه‌ی شمشیرهای شما صاف و راست است؟»

و آن امیر جواب داده بود: «تیغه‌ی شمشیرها معرف روحیه‌ی ما و شماست. تیغه‌ی شمشیر ما راست است به‌خاطر آن‌که ما بدون ملاحظه و مستقیم به‌هدف خود حمله می‌کنیم، در حالی‌که شما ملاحظاتی را در کارهای خود دارید.»

در مورد تفاوت‌های ایران و افغانستان باید گفته شود که افغان‌ها از نظر فرهنگ و هوش به‌پای ایرانی‌ها نمی‌رسند، ولی زبان هر دو یکی است، مردم قندهار افغانستان به‌زبان فارسی درست مانند اهالی تهران صحبت می‌کنند.

در زمان فتحعلی‌شاه اختلافات و کشمکش‌های اقوام افغانستان به اوج خود رسید. طرفین برای جلب کمک و حمایت فتحعلی‌شاه نمایندگانی به ایران فرستادند و امیر طایفه‌ی «باروک‌زایی» که خود را در خطر می‌دید، شخصاً با عده‌ای از اتباعش به ایران آمد و در تحت حمایت فتحعلی‌شاه قرار گرفت و امیدوار بود که روزی با کمک او به رقیب خود حمله‌ور شود. اما نمایندگان طایفه‌ی «سدوزایی» هم در تهران بیکار ننشستند و با دسیسه و تحریکات و هدایایی که به درباریان دادند، موفق شدند فتحعلی‌شاه را متقاعد کنند تا دست از پشتیبانی باروک‌زایی‌ها بردارد. امیر طایفه‌ی باروک‌زایی در این هنگام در تهران بود و در قصر قاجار زندگی می‌کرد و از طرف شاه پذیرایی می‌شد. فتحعلی‌شاه با نیرنگ‌ها و افسون‌های نمایندگان سدوزایی عدم پشتیبانی خود را از امیر باروک‌زایی بدین‌ترتیب ظاهر کرد که روزی در حضور همه گفت: «من فردا به‌شکار می‌روم و در غیاب من، امیر باروک‌زایی دیگر میهمانم نیست.» این سخنان فتحعلی‌شاه اشاره مساعد و نشان‌دادن چراغ سبز به رقیبان آن امیر بود و روز بعد که شاه به‌قصد شکار از تهران خارج شد، افاغنه‌ی طایفه‌ی سدوزایی به قصر قاجار حمله‌ور شدند و امیر طایفه‌ی باروک‌زایی و اتباعش را از قصر بیرون کشیده و جلوی قصر با شمشیر آن‌ها را قطعه قطعه کردند!

عده‌ای افغانی‌های مقیم تهران در حال حاضر زیاد است و بیش‌تر آن‌ها از اتباع «ایوب‌خان»، یکی از امرای افغانستان هستند که فعلاً [با استفاده از حمایت ناصرالدین‌شاه] در تهران اقامت دارند. کار افغان‌ها در تهران منحصر به توطئه و دسیسه علیه یکدیگر شده است.[۱]

رقابت روس و انگلیس در دوران امیر عبدالرحمان‌خان

    موقعیت سیاسی-جغرافیایی (ژئوپلیتیک) افغانستان در دوران سلطنت امیر عبدالرحمان‌خان فوق‌العاده جالب توجه روس و انگلیس و از اهمیت روزافزونی برخوردار بود. هم‌جواری امپراتوری روسیه با این کشور و سیاست خاصی‌که روس‌ها در طریق پیشروی به‌سوی هندوستان اتخاذ کرده بودند، از عوامل مهم این اهمیت و حساسیت موقعیت افغانستان برای انگلیسی‌ها به‌شمار می‌آمد. افغانستان در تحقق هدف روس‌ها نقش مثبت و منفی می‌توانست داشته باشد و از این نظر، افغانستان مرکز یک سلسله تحریکات و دسیسه‌های خارجی شده بود که برای تشریح و درک آن‌ها لازم است به تاریخجه‌ای افغانستان و رقابت‌های روس و انگلیس در ایران و افغانستان نظری به سفرنامه‌ی بنجامین افکنده شود.

روش دیپلوماسی روس‌ها که موجب وحشت و نگرانی جهان شده است، زیاد پیچیده نیست. دپیلومات‌های روس در درجه‌ی اول سعی می‌کنند از جهالت و بی‌خبری مردمی‌که با آن‌ها سر و کار دارند، استفاده نمایند. به آن‌ها وعده‌های پوچ و خیالی می‌دهند که هیچ‌وقت عمل نخواهد شد و ادعا می‌کنند که می‌خواهند کشورشان را تصرف کنند تا آن‌ها را از اسارت و بندگی آزاد نمایند و از دین و مذهب آنان حمایت کنند و بدین‌ترتیب تلاش می‌نمایند مردم را به‌طرف خود جلب کنند و سران و مقامات مهم را هم با پول و وعده حمایت می‌خرند... مقامات و زمامداران هم توانایی مقاومت در مقابل طلاهای روسیه را از دست داده‌اند و با قبول این طلاها خود را دربست در اختیار آن‌ها گذاشته‌اند و بدین‌ترتیب روس‌ها جای پای خوبی در ایران برای اقدامات بعدی‌شان به‌دست آورده‌اند. نفوذ روس‌ها به‌خصوص پس از ضعفی که انگلستان در مذاکرات بر سر افغانستان از خود نشان داد، بیش‌تر هم شده است، زیرا ایران با دیدن قدرت روزافزون روس‌ها به‌ناچار به آن‌ها متمایل می‌شود و عاقلانه نمی‌داند در چنین موقعیتی که خودش در خطر است، جانب رقیب روس‌ها یعنی انگلیس‌ها را بگیرد...[٢]

روسیه تزاری مدتی است که برای تجاوز به‌خاک همسایگان خود مخصوصاً ایران راه تازه‌ای پیدا کرده و نام جدیدی هم برای این اقدام خود اختراع کرده است، بدین معنی که با قوای خود به مرز همسایگان تحت عنوان «تصفیه امور مرزی» تجاوز کرده و قسمتی خاک آن‌ها را تصرف می‌نماید. مقامات دولت روسیه در این مورد ادعا می‌کنند که به‌خاطر جلوگیری از سؤتفاهمات مرزی و حفظ امنیت مرزی کشور خود اقدام به این کار می‌نمایند و واقعاً جای تعجب است که چگونه دولتی باقدرت امپراتوری روسیه دم از امنیت مرزی خود در مقابل کشورهای ضعیف می‌زند...


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی شده است.
يادداشت ۲: بنجامین می‌نویسد: «هنگامی‌که کمیسیون تعیین مناطق مرزی انگلستان سال ۸۵-۱۹۸۴ در افغانستان اقامت داشت، هر ماهه مبلغی در حدود هشتاد هزار دلار از تهران از راه‌های خراسان به آن منطقه ارسال می‌شد که صرف حقوق و مخارج اعضای کمیسیون شود. این پول را یک نفر اروپایی از تهران تحویل می‌گرفت و به اتفاق دو نفر از همکارانش و یک سرباز، راه دراز و طولانی تهران تا افغانستان را با اسب طی می‌کرد...» ( سفرنامه‌ی بنجامین، ص ۳۵۱).


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- سفرنامه‌ی بنجامین، صص ۱۱۰-۱۱۲.
[٢]- همان، ص ۳۵۴؛ عین همین سیاست را ایرانیان نیز به تقلد از روس‌ها در برابر افغان‌ها به‌کار می‌بردند. آن‌ها از شیعیان افغانستان به بهانه‌ای حمایت از مذهب و از امیران افغان با دادن پول و حمایت در برابر رقیبان آنان را به‌سوی هدف که در نهایت اشغال افغانستان بود، جلب می‌کردند. اگر یک نفر از افغان‌ها می‌پرسد که در ته قلب با کدام‌یک از کشورهای روسیه، انگلستان یا ایران خوب هستند و ترجیح می‌دهند که روس، انگلیس یا ایرانی در کشور آن‌ها نفوذ نماید، شکی نیست که جواب می‌دادند از هر سه آن کشورها نفرت دارند و از خدا می‌خواهند که ریشه‌ی هر سه آن‌ها را از زمین بکند و نیست‌ونابودشان کند. این احساسات حقیقی مردم افغان در آن‌زمان بود.




[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها